از : علی راد
عنوان : نامی بر بلندای میهن
معمار عزیز : صدای خش خش های ریزش حاکمیت ارتجاع به گوش می رسد . امید به تدوین برنامه ای برای پروسه تغییر . از انقلاب و دگرگونی های یک شبه بپرهیزیم که چیزی جز ویرانی بارمغان نخواهد اورد . مقاله ای بسیار گویا و بی نقص و دلنشین بود .
۷۴۰۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱٣۹۵
|
از : محمد سلیمانی
عنوان : بهار چریک کی فرا میرسد ؟
۴۰ سال از آن خطاهای کودکانه گذشت اما کماکان بلوغ دست نداد، با گذشت ۴۰ سال و برغم "نقد" رفتار چریکی در اوایل انقلاب مانند صفحه سوزن خورده مدام به جای نخستین باز میگردید و از جنبشی بدفاع می نشینید که بر اساس هر ارزش اخلاقی بیشتر سرزنش کننده است تا قابل دفاع ! یکی از شفاف ترین نشانه های خسران آن، وضعیت کنونی مقوله ای بنام چپ است که نه چپ بلکه راست ی بی شهامت است. در زندان شاه هنگامی که جزنی پادشاه چپ در زندانهای شاه بود مخالف مشی چریکی را ایزوله و عنصر ساواک معرفی میکردید و با گذشت ۴۰ سال از آن ماجرا و درسهایی که باید میاموختید کماکان مخالف خود را ساواکی مینامید آیا هیچ گاه به تفاوتها و نزدیکیهای فکری خود با این رژیم در مقابله با مخالفین فکری خود اندیشیده اید ؟ مانند همیشه دو راه مقابل روی شما است توسل به شیوه سنتی (توهین و پرخاش) و یا نقد گذشته نه چندان افتخار آمیز و بالا بردن سطح تحمل دیگری ! انتخاب با شما و قضاوت نهایی با مردم است.
۶٨۴۷۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ ارديبهشت ۱٣۹۴
|
از : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
عنوان : ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵
منبع کامنت زیر
۲۴۷۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب
عنوان : ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائلبسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................
پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۴۷۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : میدانم که ساواکی ها و سلطنت طلبان عصبانی میشوند
عنوان : مگر در خاطرات تاج الملوک و برادر هویدا چی نوشته که ساواکی ها و سلطنت طلبها دائم میگویند جعلی است
در خاطرات تاج الملوک چیز تازه ای نوشته نشده که ساواکی ها و سلطنت طلبان دارند خودرا پاره میکنند که برایمان ثابت کنند که اینها همه جعلی هستند. مگر اوردن رضا شاه توسط انگلیس و بردن او از طرف انگلیس و امریکا و شوروی چیز تازه ای است ? که هیچ کس انرا نمیداند? مگر شاه نوکر بیگانگان و بویژه امریکا نبود? مگر معامله مواد مخدر از طرف اشرف پهلوی و برادرانش کشف تازه ای است?مگر رضا خان مخالفین خودرا نکشته است? مگر شاه زندانیان سیاسی را شکنجه نکرده و نکشته? واقعان شما ناراحت این هستید که در سیاهکل یک ژاندارم کشته شده و چرا ناراحت کشته شدن تیمسار فرسیو ریس دادستانی ارتش بدست فدائیان نیستید که ۱۳نفر را بدون وکیل مدافع و غیرقانونی به اعدام محکوم کرده بود. نه اینها فقط چون فردی از خاندان کثیف پهلوی انرا از درون باز گو میکند خیلی میسوزند. از بیژن جزنی متنفرند چون سازمانی که او بنیان نهاد به همراه مردم ایران در ۲۱ و ۲۲ بهمن پادگانها را تصرف کردند و گارد شاهنشاهی را نابود کردند و رژیم شاهنشاهی را به زباله دانی تاریخ فرستادند و حالا از دست فدائیان بیش از همه عصبانی هستند و کینه میورزند.
۲۴۷۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایرانی
عنوان : این کتاب خاطرات فریدون هویدا نیز همانند خاطرات تاج الملوک جعلی است.
این کتاب خاطرات فریدون هویدا نیز همانند خاطرات تاج الملوک جعلی است. انتشار آن توسط همان موسسه کذایی تاریخ شفاهی ایران چاپ شده که هیچ ارتباطی با موسسه ای تحت همین نام که زیر نظر آقای حبیب لاجوردی و دانشگاه هاروارد است ندارد. اگر غیر از این است کاربر عزیز لطف کنند و با ذکر منابع اعلام دارند که این موسسه ناشناس کجاست. در ضمن بد نیست بدانید که این کتاب توسط موسسه ای بنام مرکز اسناد انقلاب اسلامی www.irdc.ir نیز به چاپ رسیده. حال چنین موسسه دست ساخته رژیم چقدر میتواند معتبر باشد عاقلان دانند.
۲۴۷۲۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : اب در هاون نکوبید
جناب ظاهرا هزلیات گفتن برای شما حدی ندارد.مقایسه جزنی با یعقوب لیث ورابین هود بسیار کمدی-تراژیک بود. یعقوب لیث ورابین هود عیاربودند واز غنی به فقیر میداند وادم کش و وابسته نبودند. یعقوب لیث برعلیه اشغال کشورش بدست عباسیون میجنگید ورابین هود برای احقاق مردم کشورش اندو کسی را به جرم عشق نکشتند وزن بی سرپرست بچه یتیم نکردند.مقایسه کنید با چپ مدل ایرانی :وابسته ودر خدمت بیگانگان,ادم کش, بی وطنی
دزدی در راه اهداف بیگانگان و.بروید کتابهای منتشره توسط خود چپ ایرانی را بخوانید تا از عمق فاجعه اگاه شوید. جوان ایرانی دیگر استوره ای ندارد نخواهد داشت.اب در هاون نکوبید. جوان ایرانی غولی است که از چراغ بدر امده برای همیشه
۲۴۷۲۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرهنگ بیانی
عنوان : ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود
کسانی که برای مردم و تحقق مردم سالاری در ایران دلشان می طپد
تحت تاثیر شانتاهای دیکتاتور پرستان و شبزدگان قرار نمی گیرند و در کنار مردم تا پایان راه خواهند رفت.
تردیدی نیست که در ایران واقعا آزاد کسانی که سابقه سیاهی در شرارت و تباهی ها داشته اند، مطابق منشور حقوق بشر و در دادگاه حقیقت یاب تحویل عدالت داده خواهند شد.
نه ! مانند شاهان و شیخان عمل نخواهد شد ، پس نترسید !
کسی نباید اعدام شود و از کسی هم نباید انتقام گرفته شود این خواست مردم شریف ایران ست.
بهتر ست از هم اکنون سیاهکاران معاصر که در قید حیات هستند و هواداران آنها خود را برای آن روز ها آماده کنند و به جای خواندن «خطبه» های آزادی و دموکزاسی و درس اخلاق برای دیگران ، به راه شرافتمندانه و عادلانه مردمی قدم بگذارند تا مردم مطمئن شوند که ظالمان «دیروز» از اعمال گذشته ی خود فاصله گرفته اند.
این درس عبرتی خواهد بود برای خامنه ای و دنباله روان او که زود تر از پافشاری در اعمال خود از قدرت کنار بروند تا آن مردم و مملکت بیش از این در سراشیب سقوط فرود نروند.
هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران با این همه تجربه و تحمل مظالم انواع حکومت های ظالم و از خود راضی بار دیگر بین حکومت های مدرن و مناسب امروز به بایگانی تاریخ مراجعه کنند.
آری ! اشتباه عظیمی بود که در بحران ۵۷ برای گذار از دیکتاتوری ضد مشروطه ی محمد رضاشاهی به دموکراسی و آزادی مردم و روشنفکران به مرجع تقلید شیعیان آیت الله روح الله خمینی
اقتدا کردند و تصور نمیشد که مرجع دینی پای بند به قول و قرار خود نباشد و در عرض دو سه ما تمام حرف های خود را پس بگیرد.
بهمین دلیل خوش خیالی ست که سیاهکاران و مردم فریبان بتوانند مانند گذشتگان خود بتو انند با ردیگر مردم را مانند خمینی و یا هر تاکتیک دیگری فریب داده و به قدرت برسند.
به سراسر منطقه نگاه کنید یا با خرابکاریها وضع مملکت را از این هم که هست بد تر خواهید کرد یا با پپوستن به «راه مردم» هر چه زودتر از مزاحمت های حکومت فعلی نجات پیدا خواهیم کرد.
«راه مردم » معلوم ست. اسم آنرا جنبش سبز بگذارید یا راه سبز امید یا رنگین کمان آزادی و یا هر چه دیگر ! اکثریت مردم که خواهان آزادی و پیشرفت و سرفرازی کشور هستند در این مجموعه قرار دارند. تا بحال شنیده نشده که مردم در ایران نسبت به نیروهای مخالف حکومت دینی بی مهری کنند . اگر چنینی اتفاقی افتاده بود حتما در « یو تیوب » دیده میشد.
منتی آنهائیکه منافع فردی و گروهی خود را به مصالح مردم و کشور ترجیح میدهند در خارج از کشور از همان ۲۲ خرداد خود را نشان داده اند. دیگر هیچکدام نه شاه و نه شیخ نمی توانند همه را زیر مهمیز خود ببرند.
ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود روسیاهی برای آنها مانده که این همه زیبائی ایران نادیده گرفته و تلاش کردندبا «حزب رستاخیز» و «حزب الله » همه را «همرنگ » کنند.
۲۴۷۱۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرهنگ بیانی
عنوان : ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود
کسانی که برای مردم و تحقق مردم سالاری در ایران دلشان می طپد
تحت تاثیر شانتاهای دیکتاتور پرستان و شبزدگان قرار نمی گیرند و در کنار مردم تا پایان راه خواهند رفت.
تردیدی نیست که در ایران واقعا آزاد کسانی که سابقه سیاهی در شرارت و تباهی ها داشته اند، مطابق منشور حقوق بشر و در دادگاه حقیقت یاب تحویل عدالت داده خواهند شد.
نه ! مانند شاهان و شیخان عمل نخواهد شد ، پس نترسید !
کسی نباید اعدام شود و از کسی هم نباید انتقام گرفته شود این خواست مردم شریف ایران ست.
بهتر ست از هم اکنون سیاهکاران معاصر که در قید حیات هستند و هواداران آنها خود را برای آن روز ها آماده کنند و به جای خواندن «خطبه» های آزادی و دموکزاسی و درس اخلاق برای دیگران ، به راه شرافتمندانه و عادلانه مردمی قدم بگذارند تا مردم مطمئن شوند که ظالمان «دیروز» از اعمال گذشته ی خود فاصله گرفته اند.
این درس عبرتی خواهد بود برای خامنه ای و دنباله روان او که زود تر از پافشاری در اعمال خود از قدرت کنار بروند تا آن مردم و مملکت بیش از این در سراشیب سقوط فرود نروند.
هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران با این همه تجربه و تحمل مظالم انواع حکومت های ظالم و از خود راضی بار دیگر بین حکومت های مدرن و مناسب امروز به بایگانی تاریخ مراجعه کنند.
آری ! اشتباه عظیمی بود که در بحران ۵۷ برای گذار از دیکتاتوری ضد مشروطه ی محمد رضاشاهی به دموکراسی و آزادی مردم و روشنفکران به مرجع تقلید شیعیان آیت الله روح الله خمینی
اقتدا کردند و تصور نمیشد که مرجع دینی پای بند به قول و قرار خود نباشد و در عرض دو سه ما تمام حرف های خود را پس بگیرد.
بهمین دلیل خوش خیالی ست که سیاهکاران و مردم فریبان بتوانند مانند گذشتگان خود بتو انند با ردیگر مردم را مانند خمینی و یا هر تاکتیک دیگری فریب داده و به قدرت برسند.
به سراسر منطقه نگاه کنید یا با خرابکاریها وضع مملکت را از این هم که هست بد تر خواهید کرد یا با پپوستن به «راه مردم» هر چه زودتر از مزاحمت های حکومت فعلی نجات پیدا خواهیم کرد.
«راه مردم » معلوم ست. اسم آنرا جنبش سبز بگذارید یا راه سبز امید یا رنگین کمان آزادی و یا هر چه دیگر ! اکثریت مردم که خواهان آزادی و پیشرفت و سرفرازی کشور هستند در این مجموعه قرار دارند. تا بحال شنیده نشده که مردم در ایران نسبت به نیروهای مخالف حکومت دینی بی مهری کنند . اگر چنینی اتفاقی افتاده بود حتما در « یو تیوب » دیده میشد.
منتی آنهائیکه منافع فردی و گروهی خود را به مصالح مردم و کشور ترجیح میدهند در خارج از کشور از همان ۲۲ خرداد خود را نشان داده اند. دیگر هیچکدام نه شاه و نه شیخ نمی توانند همه را زیر مهمیز خود ببرند.
ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود روسیاهی برای آنها مانده که این همه زیبائی ایران نادیده گرفته و تلاش کردندبا «حزب رستاخیز» و «حزب الله » همه را «همرنگ » کنند.
۲۴۷۱۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرهنگ بیانی
عنوان : ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود
کسانی که برای مردم و تحقق مردم سالاری در ایران دلشان می طپد
تحت تاثیر شانتاهای دیکتاتور پرستان و شبزدگان قرار نمی گیرند و در کنار مردم تا پایان راه خواهند رفت.
تردیدی نیست که در ایران واقعا آزاد کسانی که سابقه سیاهی در شرارت و تباهی ها داشته اند، مطابق منشور حقوق بشر و در دادگاه حقیقت یاب تحویل عدالت داده خواهند شد.
نه ! مانند شاهان و شیخان عمل نخواهد شد ، پس نترسید !
کسی نباید اعدام شود و از کسی هم نباید انتقام گرفته شود این خواست مردم شریف ایران ست.
بهتر ست از هم اکنون سیاهکاران معاصر که در قید حیات هستند و هواداران آنها خود را برای آن روز ها آماده کنند و به جای خواندن «خطبه» های آزادی و دموکزاسی و درس اخلاق برای دیگران ، به راه شرافتمندانه و عادلانه مردمی قدم بگذارند تا مردم مطمئن شوند که ظالمان «دیروز» از اعمال گذشته ی خود فاصله گرفته اند.
این درس عبرتی خواهد بود برای خامنه ای و دنباله روان او که زود تر از پافشاری در اعمال خود از قدرت کنار بروند تا آن مردم و مملکت بیش از این در سراشیب سقوط فرود نروند.
هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران با این همه تجربه و تحمل مظالم انواع حکومت های ظالم و از خود راضی بار دیگر بین حکومت های مدرن و مناسب امروز به بایگانی تاریخ مراجعه کنند.
آری ! اشتباه عظیمی بود که در بحران ۵۷ برای گذار از دیکتاتوری ضد مشروطه ی محمد رضاشاهی به دموکراسی و آزادی مردم و روشنفکران به مرجع تقلید شیعیان آیت الله روح الله خمینی
اقتدا کردند و تصور نمیشد که مرجع دینی پای بند به قول و قرار خود نباشد و در عرض دو سه ما تمام حرف های خود را پس بگیرد.
بهمین دلیل خوش خیالی ست که سیاهکاران و مردم فریبان بتوانند مانند گذشتگان خود بتو انند با ردیگر مردم را مانند خمینی و یا هر تاکتیک دیگری فریب داده و به قدرت برسند.
به سراسر منطقه نگاه کنید یا با خرابکاریها وضع مملکت را از این هم که هست بد تر خواهید کرد یا با پپوستن به «راه مردم» هر چه زودتر از مزاحمت های حکومت فعلی نجات پیدا خواهیم کرد.
«راه مردم » معلوم ست. اسم آنرا جنبش سبز بگذارید یا راه سبز امید یا رنگین کمان آزادی و یا هر چه دیگر ! اکثریت مردم که خواهان آزادی و پیشرفت و سرفرازی کشور هستند در این مجموعه قرار دارند. تا بحال شنیده نشده که مردم در ایران نسبت به نیروهای مخالف حکومت دینی بی مهری کنند . اگر چنینی اتفاقی افتاده بود حتما در « یو تیوب » دیده میشد.
منتی آنهائیکه منافع فردی و گروهی خود را به مصالح مردم و کشور ترجیح میدهند در خارج از کشور از همان ۲۲ خرداد خود را نشان داده اند. دیگر هیچکدام نه شاه و نه شیخ نمی توانند همه را زیر مهمیز خود ببرند.
ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود روسیاهی برای آنها مانده که این همه زیبائی ایران نادیده گرفته و تلاش کردندبا «حزب رستاخیز» و «حزب الله » همه را «همرنگ » کنند.
۲۴۷۱۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرهنگ بیانی
عنوان : ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود
کسانی که برای مردم و تحقق مردم سالاری در ایران دلشان می طپد
تحت تاثیر شانتاهای دیکتاتور پرستان و شبزدگان قرار نمی گیرند و در کنار مردم تا پایان راه خواهند رفت.
تردیدی نیست که در ایران واقعا آزاد کسانی که سابقه سیاهی در شرارت و تباهی ها داشته اند، مطابق منشور حقوق بشر و در دادگاه حقیقت یاب تحویل عدالت داده خواهند شد.
نه ! مانند شاهان و شیخان عمل نخواهد شد ، پس نترسید !
کسی نباید اعدام شود و از کسی هم نباید انتقام گرفته شود این خواست مردم شریف ایران ست.
بهتر ست از هم اکنون سیاهکاران معاصر که در قید حیات هستند و هواداران آنها خود را برای آن روز ها آماده کنند و به جای خواندن «خطبه» های آزادی و دموکزاسی و درس اخلاق برای دیگران ، به راه شرافتمندانه و عادلانه مردمی قدم بگذارند تا مردم مطمئن شوند که ظالمان «دیروز» از اعمال گذشته ی خود فاصله گرفته اند.
این درس عبرتی خواهد بود برای خامنه ای و دنباله روان او که زود تر از پافشاری در اعمال خود از قدرت کنار بروند تا آن مردم و مملکت بیش از این در سراشیب سقوط فرود نروند.
هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران با این همه تجربه و تحمل مظالم انواع حکومت های ظالم و از خود راضی بار دیگر بین حکومت های مدرن و مناسب امروز به بایگانی تاریخ مراجعه کنند.
آری ! اشتباه عظیمی بود که در بحران ۵۷ برای گذار از دیکتاتوری ضد مشروطه ی محمد رضاشاهی به دموکراسی و آزادی مردم و روشنفکران به مرجع تقلید شیعیان آیت الله روح الله خمینی
اقتدا کردند و تصور نمیشد که مرجع دینی پای بند به قول و قرار خود نباشد و در عرض دو سه ما تمام حرف های خود را پس بگیرد.
بهمین دلیل خوش خیالی ست که سیاهکاران و مردم فریبان بتوانند مانند گذشتگان خود بتو انند با ردیگر مردم را مانند خمینی و یا هر تاکتیک دیگری فریب داده و به قدرت برسند.
به سراسر منطقه نگاه کنید یا با خرابکاریها وضع مملکت را از این هم که هست بد تر خواهید کرد یا با پپوستن به «راه مردم» هر چه زودتر از مزاحمت های حکومت فعلی نجات پیدا خواهیم کرد.
«راه مردم » معلوم ست. اسم آنرا جنبش سبز بگذارید یا راه سبز امید یا رنگین کمان آزادی و یا هر چه دیگر ! اکثریت مردم که خواهان آزادی و پیشرفت و سرفرازی کشور هستند در این مجموعه قرار دارند. تا بحال شنیده نشده که مردم در ایران نسبت به نیروهای مخالف حکومت دینی بی مهری کنند . اگر چنینی اتفاقی افتاده بود حتما در « یو تیوب » دیده میشد.
منتی آنهائیکه منافع فردی و گروهی خود را به مصالح مردم و کشور ترجیح میدهند در خارج از کشور از همان ۲۲ خرداد خود را نشان داده اند. دیگر هیچکدام نه شاه و نه شیخ نمی توانند همه را زیر مهمیز خود ببرند.
ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود روسیاهی برای آنها مانده که این همه زیبائی ایران نادیده گرفته و تلاش کردندبا «حزب رستاخیز» و «حزب الله » همه را «همرنگ » کنند.
۲۴۷۱۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرهنگ بیانی
عنوان : ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود
کسانی که برای مردم و تحقق مردم سالاری در ایران دلشان می طپد
تحت تاثیر شانتاهای دیکتاتور پرستان و شبزدگان قرار نمی گیرند و در کنار مردم تا پایان راه خواهند رفت.
تردیدی نیست که در ایران واقعا آزاد کسانی که سابقه سیاهی در شرارت و تباهی ها داشته اند، مطابق منشور حقوق بشر و در دادگاه حقیقت یاب تحویل عدالت داده خواهند شد.
نه ! مانند شاهان و شیخان عمل نخواهد شد ، پس نترسید !
کسی نباید اعدام شود و از کسی هم نباید انتقام گرفته شود این خواست مردم شریف ایران ست.
بهتر ست از هم اکنون سیاهکاران معاصر که در قید حیات هستند و هواداران آنها خود را برای آن روز ها آماده کنند و به جای خواندن «خطبه» های آزادی و دموکزاسی و درس اخلاق برای دیگران ، به راه شرافتمندانه و عادلانه مردمی قدم بگذارند تا مردم مطمئن شوند که ظالمان «دیروز» از اعمال گذشته ی خود فاصله گرفته اند.
این درس عبرتی خواهد بود برای خامنه ای و دنباله روان او که زود تر از پافشاری در اعمال خود از قدرت کنار بروند تا آن مردم و مملکت بیش از این در سراشیب سقوط فرود نروند.
هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران با این همه تجربه و تحمل مظالم انواع حکومت های ظالم و از خود راضی بار دیگر بین حکومت های مدرن و مناسب امروز به بایگانی تاریخ مراجعه کنند.
آری ! اشتباه عظیمی بود که در بحران ۵۷ برای گذار از دیکتاتوری ضد مشروطه ی محمد رضاشاهی به دموکراسی و آزادی مردم و روشنفکران به مرجع تقلید شیعیان آیت الله روح الله خمینی
اقتدا کردند و تصور نمیشد که مرجع دینی پای بند به قول و قرار خود نباشد و در عرض دو سه ما تمام حرف های خود را پس بگیرد.
بهمین دلیل خوش خیالی ست که سیاهکاران و مردم فریبان بتوانند مانند گذشتگان خود بتو انند با ردیگر مردم را مانند خمینی و یا هر تاکتیک دیگری فریب داده و به قدرت برسند.
به سراسر منطقه نگاه کنید یا با خرابکاریها وضع مملکت را از این هم که هست بد تر خواهید کرد یا با پپوستن به «راه مردم» هر چه زودتر از مزاحمت های حکومت فعلی نجات پیدا خواهیم کرد.
«راه مردم » معلوم ست. اسم آنرا جنبش سبز بگذارید یا راه سبز امید یا رنگین کمان آزادی و یا هر چه دیگر ! اکثریت مردم که خواهان آزادی و پیشرفت و سرفرازی کشور هستند در این مجموعه قرار دارند. تا بحال شنیده نشده که مردم در ایران نسبت به نیروهای مخالف حکومت دینی بی مهری کنند . اگر چنینی اتفاقی افتاده بود حتما در « یو تیوب » دیده میشد.
منتی آنهائیکه منافع فردی و گروهی خود را به مصالح مردم و کشور ترجیح میدهند در خارج از کشور از همان ۲۲ خرداد خود را نشان داده اند. دیگر هیچکدام نه شاه و نه شیخ نمی توانند همه را زیر مهمیز خود ببرند.
ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود روسیاهی برای آنها مانده که این همه زیبائی ایران نادیده گرفته و تلاش کردندبا «حزب رستاخیز» و «حزب الله » همه را «همرنگ » کنند.
۲۴۷۱٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرهنگ بیانی
عنوان : ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود
کسانی که برای مردم و تحقق مردم سالاری در ایران دلشان می طپد
تحت تاثیر شانتاهای دیکتاتور پرستان و شبزدگان قرار نمی گیرند و در کنار مردم تا پایان راه خواهند رفت.
تردیدی نیست که در ایران واقعا آزاد کسانی که سابقه سیاهی در شرارت و تباهی ها داشته اند، مطابق منشور حقوق بشر و در دادگاه حقیقت یاب تحویل عدالت داده خواهند شد.
نه ! مانند شاهان و شیخان عمل نخواهد شد ، پس نترسید !
کسی نباید اعدام شود و از کسی هم نباید انتقام گرفته شود این خواست مردم شریف ایران ست.
بهتر ست از هم اکنون سیاهکاران معاصر که در قید حیات هستند و هواداران آنها خود را برای آن روز ها آماده کنند و به جای خواندن «خطبه» های آزادی و دموکزاسی و درس اخلاق برای دیگران ، به راه شرافتمندانه و عادلانه مردمی قدم بگذارند تا مردم مطمئن شوند که ظالمان «دیروز» از اعمال گذشته ی خود فاصله گرفته اند.
این درس عبرتی خواهد بود برای خامنه ای و دنباله روان او که زود تر از پافشاری در اعمال خود از قدرت کنار بروند تا آن مردم و مملکت بیش از این در سراشیب سقوط فرود نروند.
هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ایران با این همه تجربه و تحمل مظالم انواع حکومت های ظالم و از خود راضی بار دیگر بین حکومت های مدرن و مناسب امروز به بایگانی تاریخ مراجعه کنند.
آری ! اشتباه عظیمی بود که در بحران ۵۷ برای گذار از دیکتاتوری ضد مشروطه ی محمد رضاشاهی به دموکراسی و آزادی مردم و روشنفکران به مرجع تقلید شیعیان آیت الله روح الله خمینی
اقتدا کردند و تصور نمیشد که مرجع دینی پای بند به قول و قرار خود نباشد و در عرض دو سه ما تمام حرف های خود را پس بگیرد.
بهمین دلیل خوش خیالی ست که سیاهکاران و مردم فریبان بتوانند مانند گذشتگان خود بتو انند با ردیگر مردم را مانند خمینی و یا هر تاکتیک دیگری فریب داده و به قدرت برسند.
به سراسر منطقه نگاه کنید یا با خرابکاریها وضع مملکت را از این هم که هست بد تر خواهید کرد یا با پپوستن به «راه مردم» هر چه زودتر از مزاحمت های حکومت فعلی نجات پیدا خواهیم کرد.
«راه مردم » معلوم ست. اسم آنرا جنبش سبز بگذارید یا راه سبز امید یا رنگین کمان آزادی و یا هر چه دیگر ! اکثریت مردم که خواهان آزادی و پیشرفت و سرفرازی کشور هستند در این مجموعه قرار دارند. تا بحال شنیده نشده که مردم در ایران نسبت به نیروهای مخالف حکومت دینی بی مهری کنند . اگر چنینی اتفاقی افتاده بود حتما در « یو تیوب » دیده میشد.
منتی آنهائیکه منافع فردی و گروهی خود را به مصالح مردم و کشور ترجیح میدهند در خارج از کشور از همان ۲۲ خرداد خود را نشان داده اند. دیگر هیچکدام نه شاه و نه شیخ نمی توانند همه را زیر مهمیز خود ببرند.
ایران همیشه رنگین کمان بوده وخواهد بود روسیاهی برای آنها مانده که این همه زیبائی ایران نادیده گرفته و تلاش کردندبا «حزب رستاخیز» و «حزب الله » همه را «همرنگ » کنند.
۲۴۷۱۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : میدانم سلطنت طلبان و ساواکی ها عصبانی میشوند
عنوان : فریدون هویدا ـ برادر امیرعباس هویدا ـ سفیر شاه در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود تحت عنوان سقوط شاه (صفحات ۹۴ تا ۹۷) مینویسد:
یکی از مسائل حیرتانگیز برای مردم ایران، دخالتهای دربار شاه در امور مربوط به مواد مخدر بود. به «محمودرضا» یکی از برادران شاه اجازه داده شده بود در امر کشت تریاک و و فروش محصول آن فعالیت داشته باشد و آنطور که مردم تهران نقل میکردند همه ساله محمودرضا به بهانه اینکه محصول تریاک خوب نبوده، مقدار زیادی از تریاکهای به دست آمده را برای خود نگه میداشت و بعداً آن را به قیمت هنگفت در بازار سیاه به فروش میرساند.
مردم همچنین رسوایی سال ۱۹۷۲ [۱۳۵۱] توسط یکی از اطرافیان شاه به نام «امیرهوشنگ دولو»را که در سوئیس اتفاق افتاده فراموش نمیکردند. و نیز میدانستند که شاه این شخص را پس از دستگیریش به خاطر قاچاق موادمخدر در سوئیس با ضمانت خود از زندان بیرون آورد و یکسره به فرودگاه زوریخ برد، و از آنجا در حالی که مأموران پلیس ناظر فرار زندانی از کشورشان بودند ـ ولی به خاطر حضور شاه کاری از دستشان بر نمیآمد ـ او را به هواپیمای آماده پرواز نشاند و از سوئیس خارج کرد.
این ماجرا گرچه در سوئیس و مطبوعات اروپایی انعکاس وسیع یافت، ولی همان زمان به خاطر سانسور خبری ایران کسی در داخل کشور از ماوقع مطلع نشد، تا آنکه پس از مدتی جریان واقعه دهان به دهان به گوش همه رسید و مردم را از این مسأله حیرتزده کرد که چطور قاچاقچیهای خردهپای بدبخت به دستور شاه تیرباران میشوند، ولی همین شاه دوست خود را که به جرم قاچاق موادمخدر در سوئیس بازداشت شده از محاکمه و زندان میرهاند؟!
راجع به «امیرهوشنگ دولو» نیز گفتنی است که او تا چند ماه خود را از نظرها پنهان کرد. ولی بعد از آن بار دیگر به دربار آفتابی شد و کارهای سابق خویش را از سرگرفت.
در میان اطرافیان خانواده سلطنت کم و بیش افراد تریاکی وجود داشتند، ولی چون تریاک کشیدن این عده در دربار، بعضی اوقات سبب ناراحتی شاه میشد، آنها ناچار برنامه خود را برای مدتی به جای دیگر منتقل میکردند، تا آنگاه که خشم شاه فرونشیند و بتوانند دوباره بساط دود و دم خود رادر دربار براه بیاندازند.
اکثر اعضای خانواده سلطنت و مقامات سطح بالای کشور به گونهای زندگی میکردند که حداقل میتوان گفت روش آنها نه تناسبی با دستورات مذهب رسمی کشور داشت و نه قابل تطبیق با اصول اخلاقی بود.
شاه به تحریک امیراسدالله علم (وزیر دربار) و مفتخورهایی که علم را در محاصره داشتند، دستور داد چند کازینوی قمار و تفریحگاه در ایران احداث شود. علت آن هم چنین توجیه شد که: وجود اینگونه مراکز برای جلب شیوخ ثروتمند خلیج [فارس] لازم است و برای احداث آنها هم انگیزههای سیاسی و اقتصادی بیشتر مدنظر قرار دارد.
به دنبال این دستور، انواع و اقسام قمارخانه در شهرهای مختلف کشور ظاهر شد، که در اکثر آنها نیز اعضای خانواده شاه به نحوی مشارکت داشتند. پس از چندی، جزیره کیش هم با خرج مبالغ هنگفت و اختلاس از خزانه مملکت تبدیل به تفریحگاهی شد که میلیاردرها بتوانند از آن برای گذراندن دوره تعطیلات خود استفاده کنند و چنین شایع بود که شرکت هواپیمائی ایرفرانس در پروازهائی که با هواپیمای کنکورد به این جزیره دارد همیشه تعدادی زنان برچین شده از سوی «مادام کلود» معروفه را از پاریس به کیش میآورد.
با توجه به اینکه اسلام، صرف الکل و قماربازی را تحریم کرده، طبیعی است که دستزدن به اقداماتی نظیر تأسیس قمارخانه و تفریحگاههایی مثل کیش میتوانست صدمات فراوانی به وجهه شاه و خانواده سلطنتی در بین مردم ایران وارد آورد و در این مورد شایعهای نیز بر سر زبانها بود که والاحضرت اشرف مبالغ هنگفتی را در یکی از کازینوهای خارجی باخته است. بعضیها هم میگفتند که والاحضرت شمس از اسلام روگردانده و به مذهب کاتولیک گرویده است.
۲۴۷۰۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ۵۰ ساله
عنوان : به ناشناس و همفکرانش و به مخالفانشان
به ناشناس و ناشناس های گرامی،
باید از ناشناس و ناشناس ها تشکر کرد که با روشنگری های خود تاریخ فروشان را در این مقاله افشا کردند. تاکنون ۲۰۸ نظر به این مقاله ارسال شده است و بنظر می رسد که پایان پذیر هم نباشد. حال می بینیم که همین تاریخ فروشان نه تنها در اینجا به فعالیت خود ادامه می دهند بلکه یک پا هم به مقاله جدید آقای فرید راستگو گذاشته اند، نه حرف تازه ای برای گفتن دارند اینکه و نه گوشی شنوا. توجه نمی کنند که با تکرار مکررات نظریات مردود شده خود، که بر پایه منابع مشکوک قرار دارند، طرف مقابل قانع نمی شود. من وقت خود را تلف خواندن این منابع مشکوک که مورد تایید صد در صد ج.ا است و توسط خود او توزیع شده نمی کنم و از آنها رد می شوم.
پیشنهاد من به تاریخ فروشان اینست که برای اینکه خریداری برای کالای خود در میان عاقلان پیدا کنند چاره ای ندارند جز اینکه تن به یک محک بدهند تا معلوم شود طلا فروشند و یا «طلا» فروش، قناری می فروشند یا گنجشک رنگ کرده بجای قناری می خواهند قلب کنند. اگر اینها ریگی به کفش ندارند، به حکم یک قاضی صالح تن در خواهند داد و حکم او را خواهند پذیرفت.
آقایان و خانمها، اگر شما شکی در اصیل بودن اسناد و مدارک خود ندارید لطفا آنها را در اختیار آقای مجد قرار دهید تا ایشان رساله/تزی در این رابطه به ثبت دانشگاه های معتبر جهان برسانند و به ما ارائه کنند. آنزمان ما همان اعتباری را برای ایشان قائل خواهیم شد که برای آقای دکتر هوشنگ صباحی قائل هستیم. اگر حاضر نیستید چنین کاری انجام دهید معلوم می شود ریگی به کفش دارید و خود، خود را افشا کرده اید.
باید از ناشناس و ناشناس ها تشکر کرد که با روشنگری های خود تاریخ فروشان را افشا کردند. تندرست و پیروز باشید.
۲۴۶۹٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : نظر یک خواننده مقاله و نظرات کاربران
عنوان : به هموطن گرامی پرسشگر
مثل اینکه تعصب و کینه شما به کمونیستها و مخالفان سلطنت شما را ار جوهره نوشته من دور میکند و تلاش میکنید انرا نفهمید
جناب پرسشگرمتشکرم از جواب شما من در یک جمله جواب شما را میدهم. در جامعه ایران ما دارای شاه عقب مانده و دارای اخوند عقب مانده و کمونیست عقب مانده بودیم.همین تلاش کنید این را بفهمید و حرف من واقعا بیش تر از این نبود
بعد از اینجواب حالا توضیح کوتاهی هم میدهم.
طبیعی است دوست گرامی که نمیشود کمونیستهای ایران را با کمونیستهای فرانسه مقایسه کرد و انهم کمونیستهای ۴۰ سال پیش ایران را. خوب من در نوشته خودم گفتم که دیکتاتوری و زندان و شکنجه و اعدام مخالفین با هر اندیشه ای حالا درست و یا غلط باعث بوجود امدن نماد و یا اسطوره میشود وشما اگر نظر دیگری دارید وفکر میکنید نظر کس دیگری برای دانشاموخته گان تاریخ بهتر است دیگر چرا عصبانی میشوید خوب نظر ایشان را ترجیح بدهید کسی جلوی شما را نگرفته و بهتر است مودبانه با نظر من برخورد کنید وفکر نکنید که شما علامه هستید و همه منتظرند تا ببینند جنابعالی در رابطه با بیژن جزنی چه میگویید و یا چقدر دیکتاتوری شاه برای شما بیتقصیر در اسطوره سازی است. خوب مثال شما هم که اقای طبرزی را گفتید مگر ایشان اولین نفری نبود که به خامنه ای گفت امام خامنه ای?ولی ایشان امروز در صف ازادیخواهان ایران قرار دارند ولی جزنی به خاطر عقیده اش حالا درست و یا نادرست به ناحق بدست رژیم شاه کشته شده است و به همین دلیل هم اسطوره بخشی از جوانان ان زمان و شاید هم اینده باشد در ضمن من عرض نکردم که جزنی اسطوره شماست بلکه گفتم اسطوره بخشی از جوانان ان زمان. چون موضوع دفاع از عقاید کمونیستی را میگذارم به عهده خودشان چون جامعه ایده ال من که فکر کنم نسل من هم (۲۸ ساله هستم) به ان نخواهد رسید جامعه فرانسه میباشد که همه احزاب و گرایشها میتوانند ازادانه در سازندگی ان نقش داشته باشند. ولی اگر شما فکر میکنید درجامعه ایده ال شما کمونیستها حق فعالیت ندارند پس دیگر بخودتان زحمت ندهید که ما در حال حاضر چنین جامعه ای داریم ودر گذشته هم چنین جامعه ای را داشتیم. در ضمن من نه میخواهم تبلیغ حزب و دسته ای را بکنم و نه ادعای تاریخ دان و تاریخ شناس دارم.
۲۴۶۹۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : «نظر یک خواننده مقاله و نظرات کاربران» مغلطه می کنید. کمونیست های فرانسه کجا و کمونیست های ایرانی کجا!!! بیژن کجا و حشمت طبرزدی کجا!!! آزادی و آزادیخواهی را اول تعریف کنید و سپس بیژن و رابین هود و بابک خرمدین را کنار هم بگذارید.
«یک خواننده مقاله و نظرات کاربران» لطفا اول آزادی و آزادیخواهی را تعریف کنید تا ما با آن معیار بیژن و شاه و شیخ و رابین هود و غیرو را ارزیابی کنیم. من ارادتمند بهرام مشیری هستم که چندی پیش مبحث مغلطه را پیش کشید تا قوه تشخیص ما را تقویت بخشد.
اگر نظر «یک خواننده مقاله و نظرات کاربران» و نظر «ناشناس» را برای ارزیابی بی غرض و مرض به دانش آموختگانی که تخصص در تاریخ ایران دارند بسپاریم، بی شک با تز های خود و به آسانی با ناشناس همراه خواهند شد. آزادیخواهی تعریف معینی دارد که به هیچ عنوان نمی توان به دلبخواه معنی آنرا عوض کرد. شخصیت هایی مثل بیژن جزنی، علی شریعتی، مسعود رجوی و ... آزادی را فقط برای خود می خواهند و از مردم تا رسیدن به قدرت بعنوان لشکر سیاه سوء استفاده می کنند و بعد پدر همین مردم را در می آورند. اگر شاه دیکتاتور بود اینها توتالیتر بودند و مردم ایران را از چاله به چاهی عمیق پرتاب کردند.
آقا/خانم «یک خواننده مقاله و نظرات کاربران» شما مغلطه می کنید و سیب و پیاز و میز و هیزم را در یک سبد می گذارید و می خواهید القا کنید همه سیب سرخ و خوشمزه ای هستند. خواهش می کنم به شعور ما انقدر توهین نکنید. حشمت الله طبرزدی آزادیخواه است چون به ارزش های حقوق بشری معتقد است و برای آن مبارزه می کند. حشمت کجا و بیژن کجا.
«نظر یک خواننده مقاله و نظرات کاربران»، لطفا مشخص بفرمایید منظور شما کمونیست های اروپای غربی است یا سوسیالیست ها چون این دو مقوله متفاوت هستند. سوسیالیست ها از اعتماد کامل مردم برخوردار بوده و هستند و دولتها تشکیل داده اند ولی تا آنجایی که من می دانم کمونیست ها در حاشیه ها موثر بوده اند. آیا کمونیست های ایرانی آنقدر انعطاف دارند که به سوسیالیست هایی مثل سوسیالیست های اروپایی تبدیل شوند تا اعتماد ما را بخود جلب کنند و فصل تازه ای در تاریخ خود باز کنند؟ در حال حاضر ما کمونیست های سازمان یافته داریم ولی سوسیالیست های سازمان یافته نداریم در صورتیکه در سطح جامعه ایرانی علاقه برای آن هر روز بیشتر می شود.
آیا کمونیست ها و سوسیالیست های فرانسه، انگلیس و ایتالیا از جنس کمونیست های ایران بوده و هستند؟ آیا اینها منافع ملی کشورهایشان را فدای منافع ملی روسیه کرده و می کنند؟ آیا اینها میهن پرستی را مقوله ای زشت و جهان وطنی را جایگزین آن کرده و می کنند؟ آیا اینها منشور جهانی حقوق بشر را یک حقه بازی امپریالیستی معرفی کرده و می کنند؟ آیا اینها مستقل از کمونیست های روسی بوده اند و یا نگاهشان به روسیه و استالین بود؟ آیا این ها مورد اعتماد مردم کشورهایشان بوده و هستند یا مشکوک به آنها مثل ملت ایران نسبت به کمونیست های خود؟ تاریخچه این ها چه شباهت ها و تفاوت های بنیادینی با کمونیست های ایرانی داشته و دارد؟
کمونیست های ایرانی چه باید بکنند تا اعتماد ملت ایران را بدست بیاورند؟
«نظر یک خواننده مقاله و نظرات کاربران» مغلطه می کنید. کمونیست هاو سوسیالیست های فرانسه کجا و کمونیست های ایرانی کجا!!!
بیژن کجا و حشمت طبرزدی کجا!!!
۲۴۶۹۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : میدانم سلطنت طلبان وساواکی ها نراحت میشوند
عنوان : چاپلوسی اطرافیان شاه ودروازه تمدن بزرگ
بوسیدن پای شاه بعد از جشن های ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایبالتولیه هرگاه به حضور شاه میرسید روی زمین میافتاد و پای شاه را میبوسید.
بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی»در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او میگفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را میکند.»
سفرا موظف بودند در گزارش هایشان به شاه، جمله «پای مبارک را میبوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیرخسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را میبوسم، نوشته بود «دست مبارک را میبوسم» اظهار شگفتی میکند هرمز قریب یکی از مدیرکل های وزارت دربار در نامه مینوشت:
مراتب پرستش چاکرانه را به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [میکنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام میبوسم.
گاهی وقت ها چاپلوسی چنان شدت میگرفت که هر کدام از اطرافیان سعی میکردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره میکند و مینویسد: «ناهار دستهجمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملقگویی به او را از دیگری برباییم.»گاه این تملقگویی به جایی میرسید که حالت انزجار دست میداد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف میکند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار میگرفت. در یکی از میهمانی های ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
۲۴۶۹۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احسان فاطمی
عنوان : پلورالیزم و انتخابی یا موروثی و انتصابی !
متاسفم از بحث های غیرضروری !
حاملان اندیشه هایی که تلاش می کنند بهر عنوان دیگران را حذف کنند اعم از راست یا چپ اساس منشور حقوق بشر را درعمل زیر پا گذاشته اند.
کسانی که در گذشته وحال متهم به جنایات و خیانت هستند نمی تواند دست ما را باز بگذارد تا در مقام «قاضی» برای حذف دیگران عمل کنیم.
ایران امروز و آینده نیاز به پلورالیزم دارد و متاسفانه بسیاری از نوشته ها در این چند روز بوئی از پلورالیزم نبرده ست.
اختلاف اساسی بین طرفداران سیستم های انتخابی با طرفداران روش های موورثی ست.
به امید احترام متقابل ما و آزادی ایران
۲۴۶٨۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : به شاهپورغلامرضا گفتم از ایران نرو گفت: این توبمیری از آن توبمیریها نیست!
عنوان : تاج الملوک شاهد سقوط دو رژیم
سفرای وقت انگلستان و امریکا مستقیما به رضاشاه گفتند وقت رفتن و تبعید است. سفرای وقت همین دو کشور به محمدرضا هم در سال ۵۷ گفتند اگر نروی سرنوشت خانواده داوود خان درافغانستان در انتظار است.
این بخش از خاطرات تاج الملوک مربوط به روزهای سقوط رژیم رضاشاه است. سفرای امریکا وانگلیس در ملاقات خویش با شاه وقت، با اشاره به او میگویند که اوضاع عوض شده و او باید کنار برود. تاج الملوک ابتدا خاطرات رضا شاه از این روزهای را به مصاحبه کنندگان میدهد. دراین خاطرات، رضا شاه پس از ملاقات با سفرای انگلیس و امریکا و درحالیکه هنوز به پیروزی آلمانها اطمینان داشته مینویسد:
« به وزیرخارجه دستوردادم تا مدتی به سفرای آمریکا وانگلیس وقت شرفیابی ندهد، مگرخودم احضارکنم!.
سفیرکبیراتحاد شوروی آمد. همراه خود یک نسخه ازمعاهده ۱۹۲۱ ایران وشوروی را هم آورده بود.
خلاصه صحبت اواین بود که مطابق معاهده ۱۹۲۱ هروقت مملکت دیگری وارد ایران شده وامنیت شوروی را به خطربیندازد شوروی مجازاست قشون وارد ایران کند.
سئوال کردم چه کشورثالثی وارد ایران شده که شوروی احساس عدم امنیت میکند؟
جواب داد: آلمانها! خلاصه تندترازسفیرانگلیس وآمریکا حرف زد.»
سپس تاج الملوک خود ادامه میدهد:
فرماندهان ارتش که تا آن روزدربرابر رضا ضعیف و زبون و ذلیل بودند و چکمههای رضا را ماچ میکردند، ناگهان دارای دل وجرئت شده و شهامت مخالفت با رضا را پیدا کردند! همان روز حمله متفقین رضا دستورداد جلسه هیئت دولت و جلسه شورای عالی جنگ تشکیل شود، تا درباب مقاومت و محاربه با ارتش متفقین تصمیم گیری شود.
آنطورکه رضا با نا امیدی برایم تعریف کرد؛ دراین جلسه رجال سویل )وزرای دولت( میگویند که ما از امورنظامی و جنگ اطلاعات نداریم و نمی توانیم اظهارنظرکنیم و به این ترتیب خودشان را بکلی از بحث جنگ کنارمی کشند.
فرماندهان ارتش هم که تا آن روزبرای گرفتن پول و بودجه و امکانات و درجه و سایرامتیازات مرتبا شعار میدادند که ارتش ایران چنین وچنان است و میتواند جلوی همه نیروهای همسایه را سد کند، با کمال وقاحت و بیشرمی آب پاکی را روی دست رضا ریخته وبه او میگویند کاری ازدست ارتش برنمی آید و باید تسلیم شد!
رزم آرا وسرتیپ عبدالله هدایت هم با شدت و حرارت استدلال میکنند که ارتش ایران حتی نمی تواند یک ساعت مقاومت کند!
هنوزبحث ادامه داشته که ازسرحدات خبرمی آورند سربازان در پادگانهای خراسان وسرخس و نواحی مرزی تفنگهای خود را گذاشته و فرار را برقرار ترجیح داده اند! درهمین جلسه آهی وزیردادگستری که گویا ازطرف انگلیسیها ماموریت داشته است، به رضا میگوید بهترین کاراین است که دولت عوض شود وذکاء الملک فروغی کابینه تشکیل بدهد!
رضا متوجه میشود که این پیشنهاد ازطرف انگلیسیها است. شاید حدود هفت هشت سال بود( با آغاز گرایش به سمت هیتلر) که رضا حتی حاضرنمی شد فروغی را ببیند. فروغی وابسته به سیاست انگلیس بود وازملکه انگلستان مدال وعنوان داشت. رضا به نصرالله انتظام رئیس کل تشریفات شاهنشاهی دستورمی دهد فوری فروغی را مطلع کند.
موقعی که انتظام سراغ فروغی میرود مشاهده میکند فروغی به حال نزار در بستربیماری افتاده است و درهمان حال با تلفن دارد به انگلیسی صحبت میکند. تلفنش که تمام میشود به انتظام میگوید همین الساعه داشتم با سفیر انگلستان حرف میزدم. کاراعلیحضرت تمام شد. باید برود!
انتظام میپرسد کجا برود؟ میگوید به تبعید.
تهران تبدیل به یک شهرسرسام زده شده و شایعه قحطی، بمباران شهر و تجاوزسربازان آمریکایی و انگلیسی به زنها و دخترها پس از رسیدن به تهران، چنان باعث « پانیک» شد که نمونه آن را نمی توان درتاریخ به یاد آورد.
تاج الملوک سپس از ساعات پس از حرکت به طرف تبعید میگوید و آنچه در طول راه اتفاق افتاد. میگوید:
به قم که رسیدیم اطرافیان توصیه کردند شب را در قم بخوابیم و فردا صبح حرکت کنیم. رضا که همیشه ازملایان ( قم بدش میآمد و آخوندها را تحقیرمی کرد، ازماندن درقم ابراز انزجار کرد و حاضرنشد درقم حتی ازماشینها پیاده شویم.
رضا درطول سلطنتش لباس ملاها را ازتن آنها درآورده و آنها را مجبورکرده بود کلاهی شوند. وقتی به قم رسیدیم با اشاره به همین مطلب اظهارداشت به محض آنکه ازایران خارج شوم باز عمامهها را از صندوق خانهها در میآورند و برسرمی گذارند!
شهری که رضا دوست داشت و در آن ماندیم «یزد» بود. رضا « یزد» را به این خاطردوست داشت که ریشه مردم آن زرتشتی بود. رضا حضرت زرتشت را یک پیام آورالهی میدانست و میگفت زرتشت قبل ازهمه ادیان دیگر مردم را به یکتا پرستی دعوت کرده و او افتخار ایرانیان است.
رضا میگفت فرق مهم زرتشت با سایرپیامبران این است که زرتشت خود را پیامبرخدا معرفی نمی کند، بلکه به مردم راه الهی وخدایی را نشان میدهد.
رضا زرتشتی نبود. اوایل تظاهربه دینداری میکرد، اما بعدها ازدین ومذهب اسلام رویگردان شد و میگفت اسلام دین اعراب بادیه نشین است، چه دخلی دارد به ایرانیها!
شاهد سقوط دوم
تاج الملوک پس از شرح سقوط رضاشاه و همراهی او تا اولین منزلگاه دوران تبعید در جزیره موریس، به خاطرات دوران سقوط محمد رضا میرسد. تاج الملوک خیلی سریع، پس از جایگزین شدن رضاشاه در تبعید به ایران باز میگردد و کار انتقال سلطنت به محمدرضا را سازمان میدهد و درواقع در سالهای اول سلطنت محمدرضا، آنکه سلطنت میکرده تاجالملوک بوده که از تجربه کافی و ارتباطهای دیپلماتیک نیز برخوردار بوده است.
تاج الملوک که سقوط رضا شاه را دیده، اکنون از سقوط دوم، یعنی سقوط محمدرضا و انقلاب ۵۷ میگوید:
من همان اوایل سال ۵۶ که محمدرضا اصرارکرد به خارجه بیایم فهمیدم اوضاع خطرناک شده است.
ما آمدیم به آمریکا ومحمدرضا به اتفاق فرح درایران ماند. بچههای رضا )شاه( هم به اتفاق همسران و بچههایشان ترک وطن کرده بودند. یادم هست به غلامرضا گفتم تو با برادرت بمان و به او قوت قلب بده. غلامرضا گفت: این تو بمیری دیگرازآن تو بمیریها نیست! واگرجمعیت زیادی که درخیابانها هستند تصمیم بگیرند به کاخ بریزند ارتش و قوای مسلحه نخواهد توانست جلوی آنها را بگیرند.
شما میدانید که غلامرضا ومحمودرضا واحمدرضا وخانوادههایشان زودتر ازهمه، حتی زودترازما جان خودشان را برداشتند و به خارج آمدند.
اینطورکه اشرف برایم میگفت دوتن ازفامیل مورد علاقه فرح درایران جا مانده اند و یحتمل به دست مردم بیفتند واعدام بشوند.
اشرف میگفت فرح مثل سیروسرکه میجوشد و به هردری میزند تا رضا قطبی وفریدون جوادی را ازایران نجات بدهد.
محمدرضا جلوی هیچ کس را نگرفته بود. چشمشان کورمی خواستند جان خود را نجات بدهند و خودشان را به حکومت جدید نچسپانند! چسباندند و حکومت جدید آنها را جلوی دیوارگذاشته وتیرباران کرده است.
من فهمیدم درایران چه شده است و چه اتفاقاتی روی داده است. هنوزهیچی نشده یک عده میآیند ومی گویند محمدرضا عرضه نداشت جلوی اینها بایستد، محمدرضا آن جربزه پدرش را نداشت تا اینها را ازدم تیغ بگذراند و خیلی حرفهای دیگر...
حتی اشرف دیشب ازمحمدرضا گلایه میکرد ومی گفت نباید مملکت را ترک میکرد واگرمانده بود حکومت سقوط نمی کرد.
بعد از آنکه محمدرضا به مصر رفت تلفنی با من بارها صحبت کرد. ازمراکش و از پاناما و ازمکزیک و جاهای دیگرهم تلفنی صحبتها کردیم.
می گفت: مادرجان! من نمی خواستم سلطنت را رها کنم، اما سفیرکبیرانگلستان آمد پیش من وبدون مقدمه و بدون احتیاج، همینطور بیخود و بیجهت ماجرای کودتای افغانستان و قتل عام خانواده داودخان را برای من مثال زد! و من فهمیدم باید شماها را به خارج بفرستم وخودم هم دنبال شما بیایم.
همین مطلب را سفیرکبیرآمریکا به صورت دیگربه محمدرضا گوشزد کرده بود ومعلوم است منظورآنها این بوده محمدرضا را واداربه خروج ازمملکت کنند. شما اطلاع ندارید. از قبل یک عده شروع به رفتن کردند. ساواک گزارشات زیادی میآورد و اطلاع میداد که پولدارهای بزرگ دارند میروند و محمدرضا با تعجب میپرسید چرا؟!
یک عده مثل ثابت پاسال جهود بارخودشان را بستند و رفتند آمریکا! چون با سیاستمداران آمریکا و انگلیس و اسرائیل دوست و همکاربودند ومی دانستند که قراراست تغییرات زیادی درمنطقه بشود.
۲۴۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : اب در هاون نکوبید
جناب ظاهرا هزلیات گفتن برای شما حدی ندارد.مقایسه جزنی با یعقوب لیث ورابین هود بسیار کمدی-تراژیک بود. یعقوب لیث ورابین هود عیاربودند واز غنی به فقیر میداند وادم کش و وابسته نبودند. یعقوب لیث برعلیه اشغال کشورش بدست عباسیون میجنگید ورابین هود برای احقاق مردم کشورش اندو کسی را به جرم عشق نکشتند وزن بی سرپرست بچه یتیم نکردند.مقایسه کنید با چپ مدل ایرانی :وابسته ودر خدمت بیگانگان,ادم کش, بی وطنی
دزدی در راه اهداف بیگانگان و.بروید کتابهای منتشره توسط خود چپ ایرانی را بخوانید تا از عمق فاجعه اگاه شوید. جوان ایرانی دیگر استوره ای ندارد نخواهد داشت.اب در هاون نکوبید. جوان ایرانی غولی است که از چراغ بدر امده برای همیشه
۲۴۶۷۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : نظر یک خواننده مقاله و نظرات کاربران
عنوان : اسطوره های مقاومت در مقابل دیکتاتوری را نمیشود با دفاع از دیکتاتوری از تاریخ حذف کرد
ظاهرا بحثهای اینجا مربوط به افرادی مثل بیژن جزنی میباشد و چرا اینگونه افراد برای نسلی و شاید نسلهائی از ایرانیان به اسطوره بدل میشوند.به نظر من باید به این نوع پدیده ها که البته مختص ما ایرانیان هم نیست تاریخی برخورد کرد. مثلا چرا یعقوب لیث که یک عیار (راهزن عدالتخواه) بود مورد احترام ایرانیان از همه فکرها و طبقات میباشد? چرا در رابطه با رابین هود اینهمه فیلم میسازند? و چرا نلسون ماندلا قبل از رئیس جمهور شدن در زندان به اسطوره مقاومت سیاهان بر علیه نژادپرستی شد?یا جمیله بوپاشا برای الجزائری ها دارای چه احترامی میباشد?چرا بابک خرمدین برای ایرانیان اینهمه مهم است که بسیاری اسم فرزندان خود را بابک میگذارند? چرا دانشجویان ایرانی روز ۱۶ اذر را هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب روز خودشان میدانند?به نظر من نمیشود با دفاع از دیکتاتوری شاه و یا حکومت اسلامی به جنگ اسطوره های مقاومت در برابر انها رفت. بیژن جزنی چون در زندان بود و چون قبلا محاکمه شد( در سال ۴۶ یعنی قبل از جنبش چریکی) و به ۱۵ سال زندان محکوم شد و چون ایشان را با ۸نفر دیگر از همرزمانش شبانه برخلاف تمام قوانین موجود ملی و بین المللی کشتند ایشان میشود نماد جوانان مبارز بر علیه دیکتاتوری. فردی مثل جزنی در یک جامعه ازاد مثل فرانسه احتمالا بخاطر افکار مارکسیستی یکی از فعالین حزب کمونیست این کشور میشد و شاید هم استاد دانشگاه و یا معلم و چه میدانم شاید هم یک کارخانه دار.من فکر میکنم دوستانی که سعی دارند با دفاع از دیکتاتوریها اسم جزنی را از صفحه روزگار حذف کنند اشتباه میکنند. دیکتاتوری علل بوجود امدن اسطوره میشود. اینکه برخی هم میخواهند زندانهای شاه را کویت جابزنند هم راه به جائی نمیبرند.اگر زندان و شکنجه و اعدام جواب اندیشه حالا چه غلط و چه درست نباشد دیگر اسطوره مقاومت در زندان هم مفهوم خود را از دست میدهد.پس اگر همه دست به دست هم دهیم و جامعه ای ازاد ودمکرات بسازیم شاید بشود در ان جامعه در عین اینکه جمهوری است هم خیابان شاه داشته باشیم و هم خیابان جزنی و هم خیابان همت که در جنگ ایران و عراق برای دفاع از کشور کشته شد.تا رسیدن به انجا ما باید بدون کینه و دروغ وشانتاژ بر علیه همدیگر به تلاش بپردازیم و شاید نسل در گیر در انقلاب نتوانند انرا درک کنند ولی برای ایندگان بسیار مهم است که بدانند در کشورشان چه کسانی خدمت کرده اند و چه کسانی برای اینکه کشورمان جای مهربانان باشد رنجهای فراوان برده اند. ان روز هرکسی میتواند عقیده و مرام خود را بدون ترس از زندان و شکنجه و اعدام داشته باشد و در ایران ما در کنار حزب چپ حزب راست و میانه هم باشد. هم حزب کمونیست باشد و هم حزب لیبرال و فقط با رای مردم بتوانند در قدرت حضور یابند
۲۴۶۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : زیبا کلام
عنوان : متاسفانه بد دهنان به مقاله فرید راستگو در صفحه اصلی اخبار روز نقل مکان کرده اند.
متاسفانه بد دهنان به مقاله فرید راستگو در صفحه اصلی اخبار روز نقل مکان کرده اند.
۲۴۶۶۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : باز هم فرافکنی
کی بود کی بود من نبودم.همه تقصیر ها به گردن شاهان پهلوی بود!نمونه:
جبهه ملی در آزادسازی خلیل طهماسبی از هیچ کوششی دریغ نورزید و در شانزدهم امرداد ۱۳۳۱ با طرح ماده واحده ای به قید سه فوریت! در مجلس خواستار آزادی قاتل رزم آرا از زندان شد. برطبق این ماده واحده "چون جنایت حاجیعلی رزم آرا و حمایت او از جانب اجانب بر ملت ایران ثابت است، بر فرض آنکه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد از نظر ملت ایران بیگناه و تبرئه شناخته میشود."....
نظام فاتح فعلی محصول نبوغ و ابتکار شخص امام و متکی و مخصوص به خود ایشان است.
با توجه به اعتقاد و اخلاص و اطاعتی که نسبت به امام ابراز می گردد،
این نظام قبایی است که به قامت و تن ایشان دوخته شده است...
به نظر نمیآید نه هیچ شخص دیگری دارای چنین سوابق و اقتدار و ابتکار باشدو نه برای هیچ شخص دیگری چنین ارادت و اطاعتی ابراز شود.
(مهدی بازرگان ، انقلاب ایران در دو حرکت)......
مهندس مهدی بازرگان در تیر ماه سال ۱۳۶۵ در مقدمه ای بر کتاب شخصیت و اندیشه دکتر علی شریعتی ، می گوید ، انقلاب ایران دارای سه رهبر بود . رهبر مثبت ( آقای خمینی ) ، رهبر منفی ( شاه) و رهبر فرهنگی- فکری-عقیدتی-عاطفی- عملی-تدارکاتی (شریعتی). بازرگان می گوید:" شریعتی در افکار و روحیات نسل جوان ، بذر پاشی و آبیاری کرد و از طرف رهبری و متولیان انقلاب ، با هنرمندی تمام مورد بهره برداری قرار گرفت" . " اگر دکتر شریعتی در کتاب امت و امامت تکیه و تاکید روی نیاز امت به امام و به رهبر مرشد و مطاع همگان نمی کرد رهبری و ولایت در انقلاب و نظام حاکم چنین قداست و قدرت نمی یافت " . " برنامه های بعدی دفاع از مستضعفین ، پنجه در پنجه انداختن استعمار و امپریالیسم و در افتادن با خارج و خارجیها بیش از پرداختن به داخل و خودیها ، اگر نگوئیم صد در صد نشأت گرفته از دکتر شریعتی است ولی حامل یادگارهایی از او است " . " دکتر شریعتی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، به رهبری آیت الله خمینی ، عمیقانه سهیم بوده است"...............
عباس مظاهری خود در این باره می گوید "درسال ۱۳۵۱ کتاب ولی فقیه خمینی را درقصرخواندم.......
دکتر شریعتی:"اصل دموکراسی ، مخالف اصل تحول انقلابی و پیشرفت است ...رهبری سیاسی متکی به یک ایدئولوژی جدید، که مخالف فکر و سنت آن جامعه است ، نمی تواند انتخابی و تحت حمایت آن جامعه باشد. رهبری انقلاب با دموکراسی سازگار نیست"
شکم آب گوشت می فروشند، شایستهء دموکراسی نیستند. آرای گوسفندها و رأس ها، ارزشی ندارد، رهبری نمی تواند زادهء آرای عوام و برآمده از متن تودهء منحط باشد"... به قول شریعتی: "در چنین جامعه ای، استقرار آزادی و دموکراسی نه تنها معقول و منطقی نیست بلکه حتی خطرناک و ضدانقلابی است"... آزادی و دموکراسی، به نظر دکتر شریعتی "لقمهء چرب و شیرین مسمومی است که غربی ها به ما هدیه کرده اند". بنابراین به نظر شریعتی: "رهبر سیاسی یا بنیانگذار مکتب، حق ندارد دچار وسوسهء لیبرالیسم غربی شود و انقلاب را به دموکراسی رأس ها(الاغ ها=توده های مردم) بسپارد".
دکتر علی شریعتی نیز در توجیه انتصابی بودن امام (پیشوا) و عدم اعتبار آراء اکثریت مردم، ضمن منحط نامیدن اکثریت مردم جامعه، آنان را به گوسنفدانی تشبیه میکند که فاقد عقل و ارادهاند. او با این پیشداوری کوشش میکند تا در بارهء ضرورت ماهیت ضد دمکراتیک حکومت اسلامی داوری نمایـد: «جهل تودههای عوام مقلد ِمنحط و بندهواری که رایشان را به یک سواری خوردن یا یک شکـم آبگوشت به هر که بانی شود، اهداء میکند و تازه، اینها، غیر از آراء اسیر گوسفندی است... آراء رأسها (الاغ ها و گاوها)... رهبری نمیتواند خود، زادهء آراء عوام و تعیین شـدهء پسند عموم و برآمده از متن تودهء منحط باشد..." [۴۱] وقتی اکثریت مردم جامعه، ناقص، نا آگاه، کودک و گوسفند قـلمداد شوند، لازم میآید که راهنما، شبان، ولی یا سرپرستی آنها را رهبری و هدایت نماید تا: «در پرتو هدایت او، اُمّت (جامعه) حرکت و جهت حرکت خویش را گم نکند»
دکتر شریعتی: «قبول و ارزش همهء عقاید و اعمال دینی، منوط به اصل ولایت است». [۴۸]
دکتر شریعتی: «مسئولیت امام، ایجاد یک انقلاب شیعی است... مسئولیت گستاخ بـودن در برابر مصلحتها، در برابر عوام (مردم) و پسند عوام و بر ذوق و ذائـقه و انتخاب عوام شلاق زدن. رسالت سنگین رهبری (امام یا پیشوا) در راندن جامعه و فرد از آنچه هست بسوی آنچه باید باشد به هر قیمت ممکن، بـر اساس یک ایدئـولـوژی ثابت... اگر اصل را در سیاست و حکومت به دو شعـار ِ رهبری و پیشرفـت –یعنی تغییر انقلابی مردم– قرار دهیم آنوقت انتخاب این رهبری بوسیله افراد همین جامعه، امکان ندارد زیرا افراد جامعه هرگز به کسی رأی نمیدهند که با سُـنتها و عادات و عقایـد و شیوهء زندگی رایج همهء افراد آن جامعه، مخالف است... کسی که با کودکان (یعنی مردم) به سختی رفتار میکند و آنها را در یک نظم دقیق متعهد میکند و به آنها درس جدید تحمیل میکند، مسلماً رأی نخواهد آورد... امام مسئول است که مردم را بر اساس مکتب (اسلام) تغییر و پرورش دهد حتی علیرغم شمارهء آراء ... رهبری باید بطور مستمر، به شیوهء انقلابی –نه دموکراتیک– ادامه یابد ... او هرگز سرنوشت انقلاب را بدست لرزان دموکراسی نمیسپارد». [۴۹
................
علیاصغر حاج سید جوادی، نویسنده و روشنفکر سرشناس و حقوقدان ایرانی که یکی از اولین کسانی بود که با نوشتن نامههایی سرگشاده به شاه ایران، مخالفت با شاه را علنی کرد، به مناسبت بازگشت آیتالله خمینی به کشور، متنی شعرگونه را در نشریه خود «جنبش» به تاریخ هفتم بهمنماه نوشت.
«امام میآید، با صدای نوح، با طیلسان و تیشه ابراهیم، با عصای موسی، با هیأت صمیمی عیسی و با کتاب محمد و دشتهای سرخ شقایق را میپیماید و خطبه رهایی انسان را فریاد میکند. وقتی امام بیاید دیگر کسی دروغ نمیگوید. دیگر کسی به در خانه خود قفل نمیزند، دیگر کسی به باجگزاران باجی نمیدهد، مردم برادر هم میشوند و نان شادیشان را با یکدیگر به عدل و صداقت تقسیم میکنند. دیگر صفی وجود نخواهد داشت، صفهای نان و گوشت، صفهای نفت و بنزین، صفهای مالیات، صفهای نامنویسی برای استعمار، و صبح بیداری و بهار آزادی لبخند میزند. باید امام بیاید تا حق به جای خودش بنشیند و باطل و خیانت و نفرت در روزگار نماند.» ............
علی اصغر حاج سید جوادی، از مدافعان «ضرورت برخورد قاطع و لزوم نابودی ضد انقلاب و عوامل رژیم پهلوی» بود. وی در مقالهای به تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ برابر با ۱۵ فوریه ۱۹۷۹ میلادی که در روزنامه اطلاعات منتشر شد، بر اعمال خشونت بیشتر علیه مقامات دستگیرشده حکومت سلطنتی تأکید کرد و خواستار «اعدام و مصادره اموال و دارایی منقول و غیر منقول مقامات نظام سلطنتی» شد.
و این قصه پر غصه سردراز دارد.
۲۴۶۵٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حمید زرگری
عنوان : پرسش و تفتیش
آقای پرسشگر، این بحث دونفره ما را به جایی نمی رساند. شاید اشتباه کنم اما به نظرم می رسد که شما در نظرات خود تعدیل کرده اید.
من احتمالا از شما جوانترم و هشت سال است که در آمریکا زندگی می کنم. لی فکر می کنم پدر من که در انقلاب شرکت کرد وظیفه ی ملی خودرا انجام داد. اما انقلاب چند بخش داشت. قسمت اول. خلع شاه که وظیفه ی ملی همهی وطنپرستان بود و یکی روی کار آمدن جمهوری اسلامی که عامل خارجی و حزب تده در آن نقش داشتند و چن شاه مردم را نا آگاه نگاهداشته بد مردم ماهیت خمینی را نمی شناختند و تقصیر را باید متوجه شاه دانست که پشیمان هم شد ولی خیای دیر.
این سوالاتی که شما مطرح می کنید برای گیرانداختن یکی از کاربران ( سمیع؟) مطرح می شود و به شیوه سنتی حزب توده و ساواک شباهت دارد. براستی قسم که من قصد اهانت به شما ندارم. همه ی کسانی که با پلمیک های حزب توده و اسناد منتشره ی ساواک آشنایی دارند نظر مرا تایید می کنند.
من سوال نمی کنم نظرم را می گویم آصلا کاری ندارم که شما به لیبرال دموکراسی پا بندید یا نه. نظرات شما باورهای شما را بازتاب می هد. وقتی شما می پرسید آیا شما به تفتیش عقاید اعتقاد دارید یا خیر، آیا این خود تفتیش عقاید نیست. من سبز جمهوری خواهم و افکار سلطنت طلبانه، کمونیستی و اسلامی را مانع تحقق آزادی در ایران می دانم. شما مختارید هرچه که می خواهید از حرفهای من استنباط کنید. من به آزادی بیان و اندیشه ی شما احترام می گذارم .
حالا نیروهای کمکی میایند و مرا به دشنام می کیرند!
۲۴۶۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : آقای حمید زرگری محترم، خدمتتان عرض کنم که....
آقای حمید زرگری محترم،
هموطن مهربان ما آقای سالاری لطف نمودند و چارچوب تبادل نظرهای سالم را به همه ما یادآوری کردند. من از ایشان از این بابت سپاسگزارم. من همیشه سعی کرده ام در این چارچوب بمانم حتی زمانی که مخالفین من این قواعد را رعایت نکرده اند. همیشه با نظرات برخورد کرده ام و خواهم کرد و برایم مهم نیست که نظر دهندگان به کدام نحله فکری تعلق داشته باشند بشرط آنکه سعی نکنند افکار خود را به دیگران تحمیل کنند و یا با تحریف تاریخ و ضد و نقیض گویی حرف خود را به اثبات برسانند. سعی نکنند بجای جواب طفره بروند و یا با اتهام زنی و توهین طرف مقابل را مرعوب و سانسور کنند چون تحمل دگر اندیشان را ندارند. من تاکنون حرف خود را زده ام و حرفهای دیگران را هم با اشتیاق تمام گوش کرده ام و دلیلی هم نمی بینم در آینده هم به این روال ادامه ندهم. از اخبار روز هم بسیار سپاسگزارم که این فرصت را بما داده است.
چرا نام مستعار پرسشگر را برگزیده ام :- چون پرسش های فراوانی دارم که از همه بکنم و از آنها بیاموزم، چون ادعا ندارم که همه چیز را می دانم و عقل کل هستم و حقیقت فقط در انحصار منست، چون قوه شک و تردید درباره آنچه می خوانم و می شنوم و می بینم قویست، چون نمی خواهم بدون آگاهی های لازم و کافی اشتباهی که در ۵۷ رخ داد دوباره تکرار شود و مانند پدران و مادرانمان پشیمان شوم، چون مانند هم نسلان خود احساسس مسئولیت می کنم و عاشق ایران و ایرانیان هستم، چون نمی خواهم در غربت موهایم را سفید کنم بدون اینکه فرصتی داشته باشم که به کشورم خدمت کنم و در ایرانم زندگی کنم.......چون باندازه کافی نمی دانم و با پرسش از دیگران به سطح آگاهی های خود می افزایم و مهارت های لازم را در طرح سئوال و تفاوت میان سئوال مربوط و نامربوط را از دیگرانی که از من بیشتر می دانند و نمی دانند می آموزم.
آقای زرگری، پرسش کننده/پرسشگر به معنی بازجو و مامور تفتیش عقاید نیست. سئوالات اخیر خود را در رابطه با توهین هایی که به من و جمهوریخواه نثار شده بود مطرح کردم چون نه می خواستم متقابل به مثل عمل کنم و نه نیازی می دیدم که به کسی ثابت کنم کیستم و چیستم و نه می خواستم عذر و بهانه ای داده باشم که کسی از جواب دادن طفره برود. در ضمن همه ما باید تکلیف خود را حداقل با خود روشن کنیم که آیا حق داریم کسی را که می گوید جمهوریخواه است او را دروغگو بنامیم، آیا حق داریم به کسی که می گوید جمهوریخواه لیبرال دمکرات بگوییم، تو این نیستی بلکه سلطنت طلب و معتقد به سیستم فئودالی هستی، آیا حق داریم اینگونه القا کنیم که لیبرال دمکرات یعنی سلطنت طلب و ملعون.....
آقای زرگری گرامی، من مثل حداقل نیمی از هموطنانم نه در انقلاب نقشی داشتیم، نه در جریان تفکرات سیاسی آنزمان بودیم و نه اطلاعات کافی درباره همه بحث ها داریم و این حق ماست که بدانیم چه شد، چرا شد، چگونه شد، چگونه جلوی تکرار فاجعه را می شود گرفت و اینکه بدنبال راه رهایی باشیم که تکرار فاجعه ۵۷، تجزیه کشور و جنگهای داخلی را غیر ممکن کند. تمرکز من روی این نکات است که مرا تحریک می کند تا بدون وحشت پرسشهایم را طرح کنم، این و آن را به چالش بکشم و در مقابل کسانی مقاومت کنم که سعی می کنند جلوی دهان این و آن را ببندند و با دروغ و دغل از باز شدن حقایق جلوگیری کنند. فرض کنیم دهان مرا بستند با ۴۰ میلیون جوان دیگر و میانسال دیگر چه می خواهند بکنند که حرف هایی شبیه بمن می زنند؟ دهان همه را که نمی توان بست پس بهتر است آنها را به رسمیت شناخت و به آنها احترام گذاشت تا احترام متقابل دریافت کرد. احترام یکسویه دیگر ممکن نیست.
آقای زرگری، هموطن عزیز، شما به اندیشه سلطنت طلبی اشاره کردید و اینکه قادرید چنین اندیشه ای را در میان خطوط نظرات تشخیص دهید. من خواهش می کنم به خطوط قابل رویت توجه کنید و کاری به خطوط نامرئی نداشته باشید چون این چیزی جز تفتیش عقاید و سعی در مچ گیری افراد و اتهام زنی بر حسب گمان نیست، یعنی قابل اثبات نیست، رنجش خاطر در برخی بوجود می آورد و فضای را آلوده می کند. در ضمن نه میتوان منکر وجود قشر سلطنت طلب در میان جامعه ایرانی شد و نه می شود آنها را حذف کرد ولی با منطق و ذکر عیوب سلطنت طلبی بطور سازنده شاید بتوان از شمار آنها کاست. بنظر من سازنده تر است اگر به آنها بعنوان مخالف و نه دشمن بنگریم چون آنها را مظلوم جلوه خواهد داد.
آقای زرگری عزیز در پایان لازم می دانم اینرا به همه آنهایی که فراموش می کنند یادآوری کنم که جامعه امروز ایران فاقد آن حساسیت های ایدئولوژیکی سابق است و نمی توان از چنین جامعه ای انتظار داشت همانند پیشینیان فکر و عمل کند. باید راههای نوینی را برای جامعه کنونی ایران پیدا کرد تا گذشته را در زمان و مکان خود بسنجد و نظر بدهد وگرنه از گذشته ای که با همان حساسیت ها برخورد شود همه را گریزان و منزجر می کند.
با آرزوی تندرستی و پیروزی برای همه ایرانیانی که دل در گرو ایران دارند.
۲۴۶٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : نظردهنده
عنوان : مارکسیست استالینیستهای آخوند زده
آقایان بیخود وقت خود را با امثال حمید زرگری تلف نکنید. اینها رویشان نمیشود که بگویند مارکسیست استالینیست هستند. بنابراین هر کس که مخالف طرز تفکرشان است را با یک انگ میخواهند برانند. من نوشته های این آقا و دیگر همفکرانش را که میخوانم میبینم که طرز تفکرشان عین آخوندهاست. جز فحش دادن و عصبیت کاری ندارند. در درون همه هستند و از همه چیز مطلع. به قول آن آقا خودش هم نمیفهمد که چی میگه.
۲۴۶٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حمید زرگری
عنوان : بازجویی
آقای سالاری
با احترام من با نظرات شما کاملا موافقم ولی شما را براستی قسم آیا طرح این پرسشها از طرف آقای پرسشگر از من، نوعی تفتیش عقاید نیست؟
یک نظام فکری شعبده آمیز می خواهد مر در خود حل کند. دوستان هموطن، من می گویم این آسان است که من بگویم جمهوری خواهم. اما وقتی اندیشه ی سلطنت طلبانه ی من مثل دم خروس از زیر دامن قبایمن بیرون زده می زند باید برای آن توضیحی داشته باشم.
تفتیش عقاید با سوال همراه است و یک معنی پرسشگر همان باز جوست. آقای پرسشگر این نام را که بازجو و مستنطق هم معنی می دهد و کارش می تواند تفتیش عقاید باشد روی خودشان گذاشته اند و از من سوال هم وی کنند و این کار را بارها با دیگران هم کرده اند، آنوقت ایشان و دوستانشان مرا به تفتیش عقاید متهم می کنند.
حالا گیرم من با آری و نه ورقه ی بازجویی ایشان را پرکرده ام، مساله حل می شود، و ایشان قانع می شوید. من گویم این اندیشه و این برنامه یعنی باز جویی و استنطاق شاهانه است. حالا شما بگویید من جمهوری خواهم. ایشان ممکن است مدعی شئند که من صفت نادرستی را به ایشان نسبت دارم ولی من پرسشی از ایشان نگرده ام که به تفتیش عقاید متهم شوم، ایشان خودشان اسمشان پرسشگر است و از من سوال می کنند. انصاف هم چیز خوبی است.
آقای سالاری، شما که سعی می کنید نقش داور را داشته باشید ببینید آقای جمهوریخواه چگونه به من اهانت کرده اند. من با کمال احترام نظراتم را در مرد اینکه نظرات ایشان جمهوریخواهانه نیست نوشته ام. ایشان با چند نسبت ناروا نتیجه گرفته اند که من در جهل مرکب غوطه ورم. آیا این یک برخورد سالم جمهور خواهانه است. من می گویم فرهنگ شاهنشاهی در اندیشه ی این دوستان و نوشته ها یشان موج می زندو اینها هم دلائلش. آنوقت دوستان برایم ورقه ی بازجویی می فرستند تا ثابت کنند که لیبرال دمکراتند و از شیوه های ساواک بیزار.
من متاسفم که بدام این بحت بی حاصل کشیده شده ام. باینگونه دشنامها دیگر پاسخ نخواهم داد.
۲۴۶۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : هموطن بهترین خودت را اینجا عرضه کن!
ما ایرانیان استبدادزده باید یاد بگیریم در میحط های کاملاً باز و دموکراتیک و بدون رئیس و ناظم و پاسبان و ژاندارم و پلیس، بهترین اخلاق، نه بدترین اخلاق خودمان را عرضه کنیم.
آقای حمید زرگری، کامنت گذاری و تبادل نظر اینترنتی، مانند هر کار دیگری، چهارچوب، اصول، آداب، عرف و قوانین اخلاقی خاص خودش را دارد. اولین فرض اینست که ما در گفتار و نوشته خود صادق و امین و راستگو باشیم. دومین فرض اینست که نظر درست تر و منطقی تر از نظر خودرا، هم بپذیریم و هم اعتراف صادقانه بخرج دهیم و خالصانه بگوئیم که از اینکه کمک کردید من چیزی بیاموزم خیلی ممنون. سوم سفسطه پیشه نکنیم و اصرار نورزیم که مرغ ما یک پا دارد.
چهارم، فراتر از از زبان و کلام آشکار نظر کامنت گذار نرویم. نرویم بدنبال آشوب و بازیهای روانی و جنگ اعصاب راه بیندازیم که چون حالا یک جمله بر علیه کمونیستها و چپهای قدیمی گفتی و یا حرفی در تأیید نظام گذشته گفتی پس تو سلطنت طلبی!! اساس را ابتدا باید بر حسن نیت قرار داد، مگر عکسش ثابت شود. پندار و درون هر انسان بخودش مربوط است. اینجا ارزیابی ها فقط بر اساس تک تک کلمات و جملات افراد صورت میگیرد. محل بازجوئی و دادگاه و پندارشکافی نیست و هیچکسی کاراآگاه دیگران نیست که مدام پرسشهای اعترافگیری انجام دهد.
پنجم همواره با قبول اندیشه کم دانشی و کم دانستن وارد بحث ها شویم تا بتوانیم اول خوب گوش بدهیم تا خوب یاد بگیریم، و اگر احیاناً جائی حس کردیم ممکن است نظر و اطلاعاتمان سودمند واقع شود، نظر خودرا بگذاریم.
البته که سکوت میلیونها بار ارزشمندتر خواهد بود، هنگامی که حرفی، بیش از آنچه گفته شده، برای گفتن نداشته باشیم.
ششم. هرکسی باید بهترین خودش را اینجا ارائه کند، طوری که چیزی از آن بهتر برایش متصور نباشد. چون اساس کامنت گذاری بمنظور نزدیکی و یا کشف حقیقت و واقعیت موضوعات مورد بحث است. اینکار فقط در یک محیط آرام و مناسب همراه با تفاهم، که عاری از هرگونه فریب و دروغ و تعصب و سفسطه و مغلطه است، میسر و عملی میباشد.
بیائیم با هم از این محیط دموکراتیک اینترنتی اخبار روز آن حداکثر استفاده ای را که در شأن ما ایرانیان دلسوز است بکنیم. ملتی که مدام در تلاش است روزی از این اسارت جهان سومی شوم و نابود کننده اش بیرون بیاید. پیروز و صادق باشیم.
۲۴۶۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : آقای منوچهر سمیع گرامی
آقای منوچهر سمیع گرامی،
نخیر، من و جمهوریخواه دو فرد متفاوتیم ولی فکر نکنم شما با این جواب ارضاء شوید چون جواب دلخواهتان نیست. نه من می توانم حرفم را ثابت کنم و نه شما بنابراین اجازه دهید اینکار عبث کنار گذاشته شود و با نظرها برخورد شود. اینگونه نه وقتی تلف می شود، نه شما بیهوده به تخیل خود فشار خواهید آورد و نه من فکر خواهم کرد که شما از پاسخگویی طفره می روید.
من جواب شما را دادم ولی پرسشهای من از شما و همفکرانتان هنوز بی پاسخ مانده است.
یکی از جاذبه های لیبرال دمکراسی برای من اینست که تفتیش عقاید در اینگونه نظام ها صورت نمی گیرد. دو پرسش در این رابطه از شما و همفکرانتان دارم:-
همانطور که همه ما می دانیم در کشورهای لیبرال دمکرات تفتیش عقاید عملی زشت و غیر قانونیست، این یکی از جاذبه های لیبرال دمکراسی برای ایرانیان است. اما در کشورهای دیکتاتوری و بویژه توتالیتر فاشیستی سکولار، فاشیستی دینی و کمونیستی تفتیش عقاید یکی از ارکان مهم این نظام ها بوده و می باشد. با توجه به این واقعیات دو پرسش از شما و همفکرانتان دارم که امیدوارم همراه با پرسشهای قبلی پاسخ دهید:-
۱. آیا با تفتیش عقاید موافقید یا مخالف؟
۲. آیا با ادامه تفتیش عقاید در نظام آینده ایران مشکلی خواهید داشت یا نه؟
جمعا ۵ پرسش بسیار ساده که جواب به آنها کوتاهتر از پرسشهاست. چوابی خواهد آمد یا طفره خواهید رفت؟
**************
۲۴۶۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : جمهوریخواه
عنوان : ????
آقای منوچهر سمیع برای شما آرزوی شفای عاجل دارم.
آقای حمید زرگری، شما میخواهید به عنوان یک هموطن با من صحبت کنید. پس اجازه بدهید به عنوان یک هموطن از شما سوال کنم: برادر، اخوی، رفیق، آیا خودت هم میفهمی داری چه میگویی؟ این حرفها یعنی چه که من سلطنت طلبم ولی مبگویم که جمهوری خواهم؟ شما مگر علم غیب داری که از راه دور تشخیص میدهی که من چه چیز در درونم هست یا نیست؟ هموطن نمیدانم درد شما با من چیست؟ آیا شما از جهت گیری بنده با کمونیسم ناراحتید؟ آیا از اینکه میگویم لیبرالها باید راهشان را از مارکسیتها جدا کنند دلخورید؟ مشکلت چیست؟ اگر در مورد نظرات من حرفی دارید آنرا صریح و بی پرده بگویید تا من هم از تحلیلتان استفاده کنم. برای شما چه اهمیتی دارد که در درون دیگران چه میگذرد؟ اگر چنین باشد من هم میتوانم در مورد شما و دیگران خیلی صحبتها کنم.
هموطن عزیز اجازه بده همان جوابی را که به نسیم دادم به تو هم بدهم. مطمئن باش که من وحشتی ندارم که مرام فکری خودم را از تو و یا هر کس دیگری پنهان دارم. هموطن عزیز من به دلایلی که نمیدانم از من بدت میآید. ولی بگذار به عنوان یک هموطن این را به تو بگویم که حرفهای از این دست که میزنی و در عالم خودت همه را بر اساس تخیلات خودت نقسیم میکنی کار مسخره ایست. این همان کاری است که احمدی نژاد میکند. در شان تو هموطن خوب من نیست که همطراز مجنونی چون احمدی نژاد باشی.
۲۴۶۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : منوچهر سمیع
عنوان : پرسش از پرسشگر
پرسشگر جن تو همون جمهوری خواه نیستی؟ هر دو تا تون یکدفعه باهم عصبی می شین و حرفای یک جور می زنین جل الخلاق.
۲۴۶۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حمید زرگری
عنوان : سلطنت طلب یا جمهموری خواه
آقای جمهوری خواه عزیز ،
من بعنوان یک هموطن به شما صحبت می کنم نه با نگاه نفی و انکار، جمهوری خواهی که در حرف نیست. شما می توانید اسمتان را جمهوری خواه بگذارید، اما اندیشه ی سلطنت طلبی از میان حرفهای شما و آقای پرسشگر می زند بیرون، بیخود نیست، که مخاطبین، شمارا سلطنت طلب ارزیابی می کنند. شما هنوز درست از سلطنت طلبی نبریده اید. البته دوست دارید جمهوریخواه باشید چون تعفن سلطنت شما را می آزارد ولی هنوز متاسفانه آندیشه ی جمهریت را درست درک نمی کنید. ملیون جمهمری خواه دشنام نمی دهند و بد و بیراه نمی گویند و مخاطبین خودرا روان پریش نمی خوانند. این شیوه ها مال کمونیستهای دو آتشه و شاه الهی هاست.
در میان کاربران این ستون تعدا د جمهوری خواه معدود است. میدان در دست سوسیالیستها ، کمونیست ها و سلطنت طلبان است. جمهوری خواهان بیشتردر ایران هستند. خارجه نشینان که از زیر لاک دیکتاتوری شاه در آمده اند فقط در حرف جمهوری خواهند و هنوز جمهوری را درست نمی شناسند. موفقیت شمارا آرزو می کنم.
۲۴۶۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : چند سئوال ساده
۱. چه کسی اجازه دارد تعیین کند جمهوریخواه کیست؟ آیا کسی چنین حقی را باید داشته باشد؟
۲. آیا لیبرال دمکراسی یعنی شاهپرستی؟ در اینصورت پادشاه ایالات متحده امریکا، آلمان و فرانسه را نام ببرید؟
۳. چرا باید کسی سر ستیز با لیبرال دمکرات های جمهوریخواه ایرانی داشته باشد؟
۲۴۶۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : جمهوریخواه
عنوان : "نسیم" روان پریشانی
چنین به نظر میآید که رهروان راه داس و چکش آنقدر کینه توزند که حتی نمیدانند چه میگویند. من هنوز نمیدانم بنده چرا باید پاسخگوی سوالات اینها از طرفداران سلطنت باشم. آیا نباید به دوستان دموکرات گوشزد کرد که اظهارات این عناصر چیزی جز "نسیم" روان پریشانی نیست؟
۲۴۶۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ضد هر نوع استبداد
عنوان : شاهپرستی به دوره ارباب-رعیتی تعلق دارد
جماعت شاهپرست که پشت عنوان جمهوریخواه و دمکرات و لیبرال قایم میشوید، ایده شاهپرستی شما به دوره ارباب-رعیتی تعلق دارد. بیدار بشوید. در این دوره و زمانه کسی نوکر کسی نیست و کسی که باباش شاه بوده برتری به دیگران ندارد. در جامعه مدرن همه شهروند هستند و از حقوق برابر برخوردارند. شما که دنبال بازگشت خاندان پهلوی هستید نمی توانید یک دلیل بیاورید که چرا رضا پهلوی و فرزندانش شایستهترین افراد برای حکومت نامحدود هستند. ملت از گنداب خمینی-خامنهای به باتلاق استبداد سلطنتی موروثی سقوط نخواهند کرد. حتی در افغانستان سلطنت بازنگشت. دوره مفتخوری و اشرافیت پوسیده تمام شده است. انسان مدرن باید برای پیشرفت زحمت بکشد و براساس شایستگیاش موقعیت کسب کند. شما هم اگر دنبال مفتخوری نیستید دست از شاهپرستی بردارید و به دنبال حکومت جمهوری واقعی باشید.
۲۴۶۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : ما بیداریم وبسیار
جناب زرگری
مطلب را نگرفته اید ونخواهید گرفت چون نمیخواهید بگیرید.بحث شاه وشیخ ومصدق و.....نیست بلکه مطلب استوره وتقدس زدایی است که قدم اول شک وسئوال است. با گرفتن مطلب تمامی کاخهای ذهنتان فرو خواهد ریخت و ازترس درک اینکه با استوره زایی عمر خود ودیگران به بطالت داده اید از پذیرش سرباز میزنید. عمری دروغ پرداخته وبه ملت بعنوان اصل فروخته شده است.حال با اسناد ومدارک وتحقیقات جدید بنیادتان بهم ریخته است و همان ترس مذکور از درک واقعیات بازتان داشته و تمیزاز دست بد اده اید ودر بهتان گشوده اید.
اینکه"تمام بدبختی هایی که داشتیم و داریم از همین حکومت پهلو ی است" رفع مسئولیت وساده سازی است.
عینک کبود را بردارید دنیا را بهتر خواهید دید.
بلوای ۵۷ به یک هیستری جمعی بیشتر شبیه بودکه همه کم و یا بیش مقصرید.
آنکس که بداند و بداند که بداند... اسب شَرف از گُنبد گردون بِجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند... بیدار کنیدش که بَسی خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند... لنگان خَرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند... در جهلِ مُرکب اَبَدالدّهر بماند
۲۴۶۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : ما بیداریم وبسیار
جناب زرگری
مطلب را نگرفته اید ونخواهید گرفت چون نمیخواهید بگیرید.بحث شاه وشیخ ومصدق و.....نیست بلکه مطلب استوره وتقدس زدایی است که قدم اول شک وسئوال است. با گرفتن مطلب تمامی کاخهای ذهنتان فرو خواهد ریخت و ازترس درک اینکه با استوره زایی عمر خود ودیگران به بطالت داده اید از پذیرش سرباز میزنید. عمری دروغ پرداخته وبه ملت بعنوان اصل فروخته شده است.حال با اسناد ومدارک وتحقیقات جدید بنیادتان بهم ریخته است و همان ترس مذکور از درک واقعیات بازتان داشته و تمیزاز دست بد اده اید ودر بهتان گشوده اید.
اینکه"تمام بدبختی هایی که داشتیم و داریم از همین حکومت پهلو ی است" رفع مسئولیت وساده سازی است.
عینک کبود را بردارید دنیا را بهتر خواهید دید.
بلوای ۵۷ به یک هیستری جمعی بیشتر شبیه بودکه همه کم و یا بیش مقصرید.
آنکس که بداند و بداند که بداند... اسب شَرف از گُنبد گردون بِجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند... بیدار کنیدش که بَسی خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند... لنگان خَرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند... در جهلِ مُرکب اَبَدالدّهر بماند
۲۴۶۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حمید زرگری
عنوان : نتیجه
براساس استدلال آقای نا شناس در جهنم مارهایی هست که به آذین از ترس آنها بایستی به افعی پناه می برد.
مشکل به آذین و امثال او دگر اندیشی بود او که به اسلحه اعتقاد نداشت. من از توده ای ها حمایت نمی کنم، تز شما و میزان بت پرستی شما تعخب می کنم.
هموطن مگر آزادیخواهی چه اشکالی دارد که ما رابه ستایش دیکتاتورها دعوت می کنی؟
حالا گیرم شاه از خمینی و جمهوری اسلامی از حکومت پهلوی بهتر بود. این چه جیزی را عوض می کند.
انگلیس و آمریکا مترسکی را گذاشته بود ندبالای سر مردم ایران و خدشان مشغول چپاول بودند تمام بدبختی هایی که داشتیم و داریم از همین حکومت پهلو ی است. یک عده به شوروی چسبیدند، یک عده به اسلام چسبیدند، یک عده به اسلحه روی آوردند، اینها همه بیماری است، ولی شما چرا میکرب رو نمی بینید. حالا هی بگویید مردم ایران ناسپاسند. نه هم میهن من علت را ببین با خرده گیری از معلول مشکا حل نمی شود..
۲۴۶۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : واقعیت تلخ است وپذیرش ان برای استالین پرستان سخت
واقعیت تلخ است وپذیرش ان برای استالین پرستان سخت.کمونیسم مردودقن شد. استالین پرستان وپول پوت
مقتدایان وسایر ... پرستان سنگواره شده در دوران جتگ سرد,برای فرار از مسئولیت سخیف خود در بلوای ۵۷ سعی دارندتمامی تقصیر را به گردن حکومت پهلوی بی اندازند. شمایانی که به دوست وهمپالکی خود رحم نکردید وبه جرم عشق اعدامش کردید,کودکان به کشتن دادیدوبیگناهان ترورکردید..... اینهاواقعیتهای افشا شده توسط رفقای خودشماست. چو ائینه نقش ت بنمود راست
خود شکن ائینه شکستن خطاست
دوران تاریخ سازی چپ مدل ایرانی سر امده است. حال این فرزندان شمایند که شما به محاکمه می کشند.
قسمتی از خاطرات به اذین در زندان های دو رژیم:
نخستین روزهای زندان و گفت و گو با یک مارکسیست انقلابی که عقیده داشت راه انقلاب را باید با تصفیه بقایای پوسیده حزب توده هموار کرد
■ بخش دوم: در زندان شاه برای زندانیان از شیوه های مبارزه سیاسی و ادبی سخن می گفتم
■ افسر نگهبان مرا احضار کرد و مودبانه گفت: آقا، اینجا زندانه، ما وظایفی داریم، امیدواریم درک کنید!
■ بخش سوم: در زندان سیاسی زمان شاه، آسایش را مدیون زندانبانان و نظم را مرهون زندانیان بودیم
■ وقتی وکیل تسخیری من آن دفاع آبکی و «دادگاه پسند» را قرائت کرد، برخاستم و گفتم آنچه او می گوید برای خود می گوید
■ بخش چهارم: و من که چهل سال انقلاب را آرزو کرده و در راه آن رنج برده بودم اکنون در زندان انقلاب نشسته ام!
■ هنوز سخنم را تمام نکرده بودم که مشتی سنگین حواله صورتم شد: «پدرسوخته! داری زیرآب ولایت فقیه را می زنی»؟!
■ بخش پنجم: «چریک پیر» در زندان انقلاب «تعزیر» شد!
■ همه جا دشنام بود و تهدید، مشت بود و لگد... و ضربات شلاق که بر کف پایم فرود می آمد
■ «برادران» به یاری «بازجو» می آمدند و با کوفتن شیلنگ بر کف پای من کسب ثواب می کردند
■ بخش ششم: به آذین هم در زندان انقلاب به اسلام روی آورد و نمازخوان و روزه گیر شد!
■ مگر کوریم؟ شور نوجوانی دارد این اسلام...
■ بخش هفتم و پایانی: احسان طبری از دیدگاه به آذین: مردی با دانسته های بسیار و باری سنگین از خودخواهی و دورویی!
■ او در ژرفای دل و اندیشه به هیچ چیز ایمان ندارد و حریصانه به زندگی دل بسته است
۲۴۶۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : جمهوریخواه
عنوان : خدمت جناب پرسشگر
به نظر من گرایشات اجتماعی دو حزب محافظه کار در بریتانیا و حزب جمهوریخواه در ایالات متحده کمی بیش از اندازه محافظه کارانه است. اگر بخواهم از سازمانهایی که به نظر من دارای مواضع درست تری هستند صحبت کنم میتوان از حزب لیبرال-دموکرات بریتانیا و یا حزب لیبرال کانادا نام برد و در ایالات متحده میتوان از جناح راست دموکراتها و یا جناح "چپ" جمهوریخواهان نام برد. در هر صورت جامعه هم به راست دموکرات و هم به چپ دموکرات نیاز دارد.
پیروز باشید.
۲۴۶۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به جمهوریخواه
جمهوریخواه گرامی،
از پاسخ شما سپاسگزارم. منظور من حزب چپگرایی از جنس حزب کارگر نو در انگلستان است. گرایش شما هم چیزی شبیه به حزب راستگرای محافظه کار در انگلستان و یا راستگراتر جمهوریخواه در آمریکاست. بهر حال هر دو کشور لیبرال دمکرات هستند و بلیط یک طرفه نیستند. امیدوارم درست فهمیده باشم.
۲۴۶۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : جمهوریخواه
عنوان : نکته جالب جناب پرسشگر
جناب پرسشگر نکته جالبی را بیان داشتید. شاید سزاوار است که این نکته را روشن کنم که ضدیت من با کمونیزم ربطی به چپ دموکرات ندارد. من به عنوان یک شهروند غیر چپ ایرانی حضور نیروهای چپ دموکرات را در جامعه خوش آمد میگویم. البته در شرایط فعلی من از حضور چنین نیرویی در جامعه ایرانی بی اطلاعم و تا انجا که من میبینم نیروهای چپ در جامعه ایرانی متاسفانه فقط به مارکسیستها خلاصه میشود. البته آنها نیز ادعای دموکرات بودن میکنند. فقط اشکالشان این است وقتی که صحبت از جنایات لنین و یا کاسترو میشود به ناگاه این سخن سرایان زبردست دچار لکنت زبان میشوند و نمیدانند چه بگویند :))
البته آنان نیز مانند هر شهروند دیگری حق آزادی بیان دارند. فقط نکته عرض من این است که ما لیبرالها نباید به بهانه جمهوریخواهی با این جماعت هم داستان شویم.
۲۴۶۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : جمهوریخواه
عنوان : نمونه جمهوری ایرانی شما چیست
جناب حمید زرگری منظور بنده از جمهوریهای غربی ارائه نمونه های موفق در جامعه بشری است. برای عرضه یک طرز فکر باید نمونه های موفق آنرا ارائه داد که البته باید آنرا با نیازهای خودمان هماهنگ کنیم. این بهیچ عنوان به معنی کپی کردن و یا جمهوری مدل خارجی نیست. ما در حال حاضر چه نمونه موفقی از این جمهوری ایرانی شما داریم؟
۲۴۵۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به جمهوریخواه گرامی، با شما کاملا موافقم بغیر از یک مورد.
اگر آقای حسن شریعتمداری دست از ملیت بازی بر ندارد ما همچنان با جوانان در ایران مشکل خواهیم داشت. من به اغلب مصاحبه های آقای شریعتمداری گوش می کنم، بسیار خوش سخن است و با مهارت هایی که او دارد می تواند یکی از محبوبترین چهره های تاریخ ما شود و آلترناتیو جدی ای در برابر رژیم شود. من بعنوان یک جمهوریخواه لیبرال دمکرات هیچکس دیگری را بیشتر از ایشان نمی پسندم و تنها مشکل من با ایشان بر سر همان است که در اول گفتم. از شهامت شما که این مبحث را برای اولین بار در این سایت مطرح کردید قدر دانی می کنم.
از صمیم قلب امیدوارم که تحول بزرگی در چپ ایرانی ببینیم که آنها را بهم نزدیکتر کند و باعث انشعاب بیشتر در میان آنها نشود. ما نیاز مبرمی به یک حزب چپ لیبرال دمکرات داریم که پتانسیل زیادی در جامعه ایرانی دارد. با تجاربی که در این سالها از احزاب لیبرال دمکرات چپ در غرب داشته ایم می توانیم بجرئت بگوییم که این سیستمی است که ۵ میلیون ایرانی با پای خود به آن رای مثبت داده اند. چپ ایرانی اگر می خواهد آینده ای در ایران داشته باشد باید گذشته را رها کند و به آینده بپردازد.
به امید آینده ای امن و مرفه برای ایران و ایرانی
۲۴۵۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حمید زرگری
عنوان : جمهوری ایرانی
آقای جمهوری خواه،
پس شما حسابتان را از من هم که خواهان جمهوری ایرانی هستم و به نیروی بالنده ی زنان و دانشجویان و دانشگاهیان و کار گران و معلمان و کلا آزادیخواهان ایرانی اعتقاد دارم، جدا می کنید که جمهوری مدل خارجی تشکیل دهید!؟
۲۴۵۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : جمهوریخواه
عنوان : بخود آییم
با درود فراوان خدمت دوستان گرامی جناب جستجو و جناب Unknow، باید از زحمات شما دو هموطن گرامی تشکر کنم.
بنده قبل از آنکه این دو دوست عزیز با دلیل و مدرک کافی بی اساس بودن خاطرات تاج الملوک را ثابت کنند عرض کردم که این کتاب ورق پاره مجهولی بیش نیست و نباید به آن اعتماد کرد. عرض کردم که این کتاب هیچیک از موازین به رسمیت شناخته شدهء بیوگرافی نویسی را رعایت نمیکند و رجوع کردن به آن چیزی جز خدمت به طرفداران سلطنت نیست. چرا که دروغ سرانجام خود را آشکار میکند و در چنان شرایطی حق را به طرف مقابل میدهد.
متاسفانه این صریحگویی من به مزاج رفقا که همیشه بدون منطق و با احساس و عاطفه نظر میدهند خوش آیند نیامد و جز فحش و بدو بیراه چیزی از ایشان ندیدم.
شواهد و قراین نشان از آن دارد که این دروغ پردازیها با هماهنگی سایت توده ای پیک نت صورت گرفته. من از این فرصت یکبار دیگر استفاده میکنم که به هموطنان همفکر خود توصیه میکنم که ما جمهوریخواهان لیبرال-دموکرات باید و باید هر چه سریعتر راه خود را از کمونیستها جدا کنیم. این تشکیلاتی که تحت نام "اتحادیه جمهوریخواهان ایران" بوجود آمده در اصل چیزی جز شعبه ای از حزب توده و یا سازمان اکثریت نیست. خوشبختانه گروهی از جمهوریخواهان همانند جناب آقای شریعتمداری و یا امیر حسین گنج بخش به وضوح به این موضوع پی برده اند ولی متاسفانه هنوز دوستانی هستند که خود را بازیچه دست کمونیستها میکنند که نهایاتاْ اینکار به ضرر جنبش جمهوریخواهی و به نفع طرفداران سلطنت تمام میشود. من به عنوان یک جمهوری خواه هیچ وجه مشترکی با آقای فتاح پور و یا امیر خسروی ندارم. آنها خواستار حکومتی چون لنین و کاسترو هستند و من خواستار حکومتی چون آلمان و فرانسه و یا آمریکا. آنها راه خود را بروند و من راه خود را، تا سرانجام روزی ملت ایران در پای صندوقهای رای نظر نهایی خود را اعلام دارد. لیبرال دموکراتها به لحاظ عقیدتی نمیتوانند با رهروان راه جزنی و روزبه و گلسرخی همداستان شوند. اینکار نه تنها به اتحاد جمهوری خواهان منجر نخواهد شد بلکه سبب اضمحلال آنان میشود. باز تکرار میکنم دیدگاههای عقیدتی غیر منطقی و احساساتی کمونیستها و روشهای مبارزاتی آنها مانند همین کتاب مادر شاه باعث شده تا نسل جوان بیش از پیش به طرف طرفداران پادشاهی گرایش پیدا کند. بخود آییم قبل از آنکه دیر شده باشد.
۲۴۵۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به جستجو و ناشناس که با اخلاق، مهارت و پایداری خود خدمت بزرگی به ما کردند.
به جستجو و ناشناس که با مهارت و پایداری خود خدمت بزرگی به ما کردند و درس های بسیاری به ما آموختند. این دو نظر دهنده محترم بخوبی نشان دادند که فرق تاریخ با پرونده سازی چیست. من از شما خیلی آموختم و از شما متشکرم که صادقانه پا به میدان گذاشتید، طفره نرفتید، به زبان زشت متوسل نشدید و مهمتر از همه اینکه مرعوب مخالفان تان نشدید. دستتان درد نکند.
با تحریف تاریخ و وارونه جلوه دادن وقایع براحتی می شود از یکی قهرمان ساخت و دیگری را لجن مال کرد، می شود یک مبارزه را به حق و دیگری را ناحق جلوه داد... این همان سوء استفاده از تخصص تاریخ است که ۵۰ ساله تاریخ فروشی نامگذاری کرد.
به کم سواد ولی عاقل، سوادی که با عقل، وجدان و احساس مسئولیت همراه نباشد، بخصوص در رشته تاریخ، مسئول بسیاری از جنگ های خونین در تاریخ بوده است. با وارونه جلوه دادن وقایع تاریخی، جعل و سوء استفاده از اسناد و مدارک تاریخی می شود مردم نا آگاه و احساساتی را براحتی بجان هم انداخت. مردمی که قرنها در کنار هم مسالمت جویانه زیسته و هم سرنوشت بوده اند را می توان به دشمنان خونین یکدیگر تبدیل کرد، یوگسلاوی سابق یکی از همین نمونه ها بود. شما با همان سواد کم ولی عقل سالم تان شرفی دارید که تاریخ فروشان بویی از آن نبرده اند.
به نظر دهنده ای با نام برابری که معتقد است در ایران شاه و شیخ شکست خورده اند، نوبت، نوبت حاکمیت ملیست.
به جستجو و ناشناس که با اخلاق، مهارت و پایداری خود خدمت بزرگی به ما کردند.
۲۴۵٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : در باره ی خاطرات تاج الملوک پهلوی
دوستان گرامی،
به نظر می رسد که شخص یا سازمانی با نشر "سندی "که در صحت وسقم جای بسی تردید است سعی در مشوب کردن افکار عمومی و نوعی بهره برداری سیاسی داشته است.
انتخاب و استفاده از نام های خانوادگی شناخته شده ای که در گذشته با خانواده ی شاه نزدیکی یا حشر و نشر داشته اند بعنوان تهیه کنندکان این "سند" بی دلیل نمی تواند باشد.
گزینش نامهای خانوادگی مانند باتمانقلیج، خسرو داد، انصاری، فرمانفرماییان ولاجوری با اسامی کوچک ناشناسی که نشان و آوازه ای از انها جایی پیدا نمی شود، شبهه ی جعلی بودن این سند را تقویت می کند.
گذشته آز آن انتخاب نام "سازمان تاریخ شفاهی " و فرانسیس لاجوردی نیز یقینا برای ایجاد شبهه و توهم و استفاده ی مجعول از نام موسسه ی است که رسما به گرد آوری تاریخ شفاهی اشتغال دارد. نام یکی از اعضای این موسسه غلامرضا لاجوردی است.
بی گمان بدنامی خاندان جلیل بیش از آن است که این "سند" وزن آنرا افرایش دهد. برعکس با انتشار اسنادی این چنین سلطنت طلبان فرصت پیدا می کنند که در باره صحت اسناد معتبری ی مانندخاطرات علم ادعای تردید کنند.
۲۴۵۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : به شاه پرست
عنوان : چه چیزی تو سیستم شاهی موروثی خوبه که دمکراسیهای رایج ندارند؟
خیالتو را راحت کنم. مردم ایران دیگر تن به هیچ رهبر مفتخور مادامالعمری نمیدند جه شاه باشه چه آخوند و چه رهبر حزب. حالا که گفتی شاهپرستی، بگو چه چیزی تو سیستم شاهی موروثی خوبه که دمکراسیهای رایج ندارند؟
۲۴۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : شاه پرست
عنوان : خسته نباشید
خدمت خانم و یا آقایی که تحت عنوان "به شاهپرستان" مطالبی نوشتند عرض میکنم که ناراحت نباش رفیق! بقول معروف باختن گریه ندارد! اگر مشکل شما با شاهپرست خواندن ما حل میشود، خب من هم خودم را شاه پرست معرفی میکنم تا شما راحت باشید. از فرمایشات جنابعالی نیز بوی تعفن سرخ، که البته با رنگ سرخ عصبی رخسارتان هماهنگ است، به مشام میرسد...
یک خسته نباشید هم برای دوستان عزیز "ناشناس" و بویژه "جستجو" که به این راحتی مشت این افراد را باز کردند.
۲۴۵۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : به شاهپرستان
عنوان : بوی تعفن شاهپرستی
شما که اینقدر شهامت ندارید که با اسم مستعار از سلطنت موروثی دفاع بکنید، چگونه در فردای ایران میتوانید این سیستم آپارتاید قرون وسطایی را به مردم قالب کنید؟ پشت عنوان لیبرال و دمکرات و جمهوریخواه ... قایم نشوید. بوی تعفن شاهپرستی از نوشتههای شما پیداست.
۲۴۵۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : کم سواد ولی عاقل
عنوان : به ناشناس و جستجو
به ناشناس و جستجو،
شما به کار خودتان ادامه دهید چون برای برخی از ما لازم است که بفهمیم هر کسی ادای فاضل را در می آورد را با فاضل واقعی عوضی نگیریم. تا از اینها سئوالی می شود که باب میلشان نیست هزار توهین و اتهام نثارمان می کنند که خفه شویم و حرفشان را هینجوری قبول کنیم. یک عالمه از اینها سئوال شده ولی بجای جواب یا فحش می دهند یا می گویند سلطنت طلبی و یا بکلی حرف را عوض می کنند. خیال می کنند ما نمی فهمیم چکار می کنند. هر کسی هم حرف حساب بزند میخوان لجن مالش کنند. ممکنه من سواد اونجوری نداشته باشم که با اینها طرف بشوم ولی بخدا انقدر می فهمم که حرف چه کسی منطقی تر است. آخر مگر می شود هر کی با شما مخالفت کند سلطنت طلب باشد.
۲۴۵۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : جستجو
عنوان : دکترامیرحاتم فرمانفرمائیان و فرانسیس لاجوردی را نیز نیافتم!
من نام دکترامیرحاتم فرمانفرمائیان را نیز در جستجوگر گوگل گشتم و نشانی از ایشان ندیدم. تنها ذکری که از این شخص و بنیاد تاریخ شفاهی ایران تحت ریاست او شده مقاله ایست در سایت توده ای پیک نت تحت عنوان "آنها که از انتشارخاطرات تاج الملوک عصبانی اند" (که دست بر قضا یک نفر در کامنت شماره ۲۴۵۱۵ همین ستون و بدون ذکر مآخذ آنرا نقل قول کرده بود).
عین همین موضوع نیز در مورد فرانسیس لاجوردی صادق است. من حتی نام آنها را به انگلیسی جستجو کردم و چیزی نیافتم.
۲۴۵۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : جستجو
عنوان : نامی از این پروژه و یا این سه نفر نیافتم
از آقا و یا خانم Unknown بسیار متشکرم. نکته جالبی را متذکر شدید.
من نامهای ملیحه خسروداد- تورج انصاری- محمود علی باتمانقلیج را گوگل کردم و جز مقالات و اظهار نظرهای مربوط به این کتاب که اکثراْ در سایتهای توده ایست چیزی درباره ایشان ندیدم.
۱-در مورد تاریخ شفاهی ایران نیز چنین نوشته شده که این پروژه به همت آقای حبیب لاجوردی در دانشگاه هاروارد انجام گرفته و مصاحبهها توسط دکتر حبیب لاجوردی و دیگر همکاران او انجام شدهاست که نامی از این سه نفر در آن نیست. نام این موسسه The Iranian Oral History Project یا IOHP است. من در آن هیچ پروژه ای برای تاج الملوک و یا نامی از این سه نفر ندیدم.
۲-همچنین بخشی به عنوان تاریخ شفاهی ایران در موسسه ای بنام بنیاد مطالعات ایران (The Iranian Oral History) وجود دارد. که در لیست کارهای آنها اشاره ای به این کتاب و یا این سه نفر وجود ندارد. در عوض مصاحبه هایی با اعضای خاندان پهلوی از جمله اشرف و غلامرضا دارد.
۳-همچنین سایت دیگری بنام تاریخ شفاهی ایران وجود دارد که متعلق به رژیم است و از سال ۱۳۸۶ مشغول به کار شده.
۴-موسسه دیگری نیز در برلین است که عنوان تحت Iranian Oral History Program کار میکند که البته سایتی ندارد و فقط دارای یک ایمیل است و اسم چند نفر که هیچیک از این سه نفر جزء آن نیستند.
من نمیدانم چگونه ممکن است محققین برجسته تاریخی چنین بی نام و نشان باشند. از دوستانی که اطلاعات موثقی درباره این سه نفر و یا این موسسه (با ذکر ماخذ) دارند متشکر میشوم اگر دانسته های خود را در اختیار همه ما قرار دهند.
************************************************
آقای رضا رحمان نژاد این مطالبی که شما کپی کرده اید متعلق به بنیاد مطالعات ایران است Foundation for Iranian study که دست بر قضا اشرف پهلوی رییس افتخاری آن است. (من در بخش ۲ به آنها اشاره کردم. نمیدانم آیا مسئولین اخبار روز اجازه میدهند که من لینک آن سایت را بگذارم یا نه)
در توضیح درباره این موسسه چنین مینویسند: (آغاز نقل قول)
"اعضای هیئت امنای بنیاداز شاهدخت اشرف پهلوی، ریاست افتخاری هیئت امنای بنیاد، صمیمانه سپاسگزاریم که امکانات اولیه را برای ایجاد این موسسه و تحقق اهداف آن فراهم آوردند و با حمایت خویش مشوق بنیاد در ادامه خدمات فرهنگی به جامعه ایرانیان شدند.
اعضای هیئت امنای بنیاد عبارت اند از:
مهناز افخمی، مدیرعامل: رئیس گروه زبان انگلیسی، دانشگاه ملی ایران (۱۳۴۹-۱۳۴۷)؛ دبیر کل سازمان زنان ایران(۱۳۵۷-۱۳۴۹) وزیر مشاور در امور زنان (۱۳۵۷-۱۳۵۵)
شهلا سمیعی، خزانه دار: کوشنده فرهنگی و سیاسی
آذر نفیسی: نویسنده، استاد دانشگاه جانز هاپکینز
احمد قریشی: رئیس دانشگاه ملی (۱۳۵۷-۱۳۵۵)
غلامرضا افخمی: استاد علوم سیاسی، دانشگاه ملی ایران (۱۳۵۷-۱۳۴۶)؛ دبیر کل کمیته پیکار جهانی سواد آموزی
غلامرضا گلسرخی: معاون وزارت اطلاعات و جهانگردی (۱۳۵۷-۱۳۵۴)
به یاد همکاران از دست رفته: دکتر عبدالحسین سمیعی، دکتر امین عالیمرد و شاهرخ مسکوب"
(پایان نقل قول)
من در تمام این سایت اشاره ای به پروژه کتاب تاج الملوک و یا آن سه محقق (ملیحه خسروداد- تورج انصاری- محمود علی باتمانقلیج) ندیدم. لطفاْ مرا روشن کنید. با تشکر.
۲۴۵۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : ادرس عوضی میدهید؟
دوست گرامی هول نشو.ادرس عوضی میدهید؟
مطلب کپی شده از سایت "بنیاد مطالعات ایران "http://www.fis-iran.org/fa/oralhistoryاست نه "تاریخ شفاهی ایران" که وجود خارجی دارد. اخر از این همه دروغ و جعل خسته نشدید؟ فکر کردید هنوز دوره دایی یوسف است؟بنیاد مطالعات ایران :
بیناد بر طبق قوانین ثبتی ایالات مریلند و نیویورک به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی و غیرسیاسی به ثبت رسیده و مشمول بخش (۵۰۱) ( c) (۳) قوانین مالیاتی است. کمک های مالی به بنیاد در حد مجاز قانونی مشمول بخشودگی های مالیاتی است. خدمات و فعالیت های بنیاد به یاری و همکاری اشخاص حقیقی و شرکت ها، انجمن ها و بنیادهای گوناگون انجام می شود.
از شاهدخت اشرف پهلوی، ریاست افتخاری هیئت امنای بنیاد، صمیمانه سپاسگزاریم که امکانات اولیه را برای ایجاد این موسسه و تحقق اهداف آن فراهم آوردند و با حمایت خویش مشوق بنیاد در ادامه خدمات فرهنگی به جامعه ایرانیان شدند.
اعضای هیئت امنای بنیاد عبارت اند از:
* مهناز افخمی، مدیرعامل: رئیس گروه زبان انگلیسی، دانشگاه ملی ایران (۱۳۴۹-۱۳۴۷)؛ دبیر کل سازمان زنان ایران(۱۳۵۷-۱۳۴۹) وزیر مشاور در امور زنان (۱۳۵۷-۱۳۵۵)
* شهلا سمیعی، خزانه دار: کوشنده فرهنگی و سیاسی
* آذر نفیسی: نویسنده، استاد دانشگاه جانز هاپکینز
* احمد قریشی: رئیس دانشگاه ملی (۱۳۵۷-۱۳۵۵)
* غلامرضا افخمی: استاد علوم سیاسی، دانشگاه ملی ایران (۱۳۵۷-۱۳۴۶)؛ دبیر کل کمیته پیکار جهانی سواد آموزی
* غلامرضا گلسرخی: معاون وزارت اطلاعات و جهانگردی (۱۳۵۷-۱۳۵۴)
ما از شما ادرسی, وب سایتی, مشخصاتی از بنیاد کذایی "تاریخ شفاهی ایران" ودکترامیرحاتم فرمانفرمائیان خواستیم, برای ما اخوند وار روضه میخوانید.
دوست گرامی باز تکرار میکنم ,میتوانید ادرسی, وب سایتی, مشخصاتی از بنیاد کذایی "تاریخ شفاهی ایران" ودکترامیرحاتم فرمانفرمائیان بدهید؟
نویسندگانی که وجود خارجی ندارند؟ موسسهآی که وجود خارجی ندارد و اسمی بیش نیست؟
۲۴۵۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : رضا رحمان نژاد
عنوان : بنیاد تاریخی شفاهی ایران
بفرمایید قزبان اینو از سایتشون کپی کردم.
اگه اطلاع ندارین نسبت دروغ به مردم ندین. اما اول بهتره برین الفبای آزادی بیان و آزادی اندیشه رو یاد بگیرن.
خانه
تاریخ شفاهی ایران
مدارک مربوط به تاریخ معاصر ایران بوده است. متاسفانه، به ویژه در سال های نخست پس از انقلاب، بسیاری از اسناد و مدارک دست اول مربوط به این دوره معدوم گردید، و شمار بسیاری از کسانی که نقشی عمده در شکل گرفتن رویدادهای عمده معاصر ایران داشتند پیش از آن که فرصت نگارش یا ضبط خاطرات خود را به دست آورند از میان رفتند و آگاهی ها و داده های دست اوّلی را که می توانست به روشن تر شدن دگرگونی های سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران کمکی شایان کند به خاک سپردند. بنیاد مطالعات ایران با تدوین و اجرای برنامه تاریخ شفاهی خود خدمتی بی سابقه به حفظ یکی از منابع دست اوّلی کرده است که می تواند در بازنگری تاریخ معاصر ایران مورد استفاده قرار گیرد. این برنامه شامل مصاحبه های شفاهی با کسانی است که یا به نوعی در عرصه تصمیم گیری، اجرای سیاست ها و تحقق اهداف عمومی در تاریخ معاصر ایران نقشی ایفا کرده اند، یا گواه مستقیم رویدادهای کلیدی این دوران بوده اند. بسیاری از دولتمردان، روشنفکران، سیاست پیشگان، دیپلومات ها، دانشمندان، کارمندان عالی رتبه دولت و امرای ارشد ارتش، هنرمندان، اهل ادب، روزنامه نگاران، و منتقدان و مخالفان نظام پیشین ایران، و نیز برخی از پژوهشگران و دیپلومات های غیرایرانی، در جمع مصاحبه شوندگان جای دارند.
آرشیو بنیاد، شامل بیش از دویست مصاحبه در زمینه های گوناگون است از جمله دگرگونی ها در نظام آموزش و پرورش، اهداف و سیاستهای اقتصادی و مسائل مربوط به رشد و توسعه و نوآوری، رویدادهای عمده اجتماعی و سیاسی، نهادهای دولتی و انتخابی تصمیم گیری، سیاست خارجی، جنبش زنان، اصلاحات ارضی، و انقلاب اسلامی. در سال ۱۳۷۰ به کوشش غلامرضا افخمی و سید ولی رضا نصر کاتالوگ مصاحبه هایی که تا آن هنگام انجام شده بود تهیه و با عنوان: The Oral History Collection of the Foundation for Iranian Studies منتشر شد. در این کاتالوگ افزون بر یک پیشگفتار به قلم الیزابت میسون، مقدمه ای در تشریح روش شناسی تاریخ شفاهی، فهرست مصاحبه ها، موضوع های عمده مطرح شده در مصاحبه ها، فهرست اعلام و برخی دیگر آگاهی های سودمند در این زمینه آمده است. فشرده سوابق شغلی برخی از مصاحبه شوندگان و موضوع های اصلی مصاحبه های آنان به فارسی که هنوز در کاتالوگ نیامده است به تدریج به آن افزوده خواهد شد.
مجموعه تاریخ شفاهی بنیاد در این سایت فعلا شامل نوارهای اولیه مصاحبه های انجام شده است. متن این مصاحبه ها نیز به تدریج وارد سایت خواهد شد. باید یادآوری کرد که نوار و متن مصاحبه ها به گونه ای ویراستاری و تنظیم شده که به لحن و زبان مصاحبه ها، که به گونه ای بالبداهه و غیررسمی انجام شده، خدشه ای وارد نیاورد. بنیاد مطالعات ایران مسئول درستی داده ها و آرائی که در این مصاحبه مطرح شده نیست. به شنوندگان و خوانندگان این مصاحبه ها توصیه می شود که نخست بخش پیشگفتار و متدولوژی تاریخ شفاهی در همین بخش را مطالعه کنند تا با مقولات نظری و عملی مرتبط با ویژگی های تاریخ شفاهی به عنوان یکی از منابع دست اول تاریخی آشنا شوند.
۲۴۵۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : منشور جهانی حقوق بشر
عنوان : آزادیخواه کیست؟ طفره نروید.اگر راست می گویید، اول تعریف کنید آزادیخواه کیست.
کمونیست ها با منشور جهانی حقوق بشر دشمن هستند و هیچوقت حاضر نمی شوند که قانون اساسی نوین ایران بر پایه منشور جهانی حقوق بشر باشد. بنابراین آزادیخواه نیستند، حال چه در دهه ۴۰ و ۵۰ فعالیت کرده باشند و چه از دهه های بعد از آن تا حالا. کمونیست ها منشور جهانی حقوق بشر را یک حقه بازی جهان سرمایه داری می دانند!!! در عین حال از این منشور در همه جا استفاده ابزاری می کنند.
طیفی که گرایش چپ دارد و معتقد است که قانون اساسی نوین ایران باید بر پایه منشور جهانی حقوق بشر باشد لیبرال دمکرات است و هیچ تفاوتی با مشروطه خواهان ندارد جز اینکه یکی جمهوریخواه و دیگری سلطنت طلب است. بنابراین از دیدگاه کمونیستی، شما لیبرال دمکرات های جمهوریخواه هیچ تفاوتی با سلطنت طلبان ندارید و تحمل نمی شوید.
آزادیخواه کسی است که دگر اندیشان را تحمل کند، از انحصار طلبی و تمامیت خواهی گریزان باشد و به منشور جهانی حقوق بشر اغتقاد راسخ داشته باشد. مابقی همه یا دیکتاتور هستند و یا توتالیتر. از خودتان بپرسید که شما متعلق به کدام یک از این دو طبقه در جامعه هستید؟
آزادیخواه کیست؟ طفره نروید.اگر راست می گویید، اول تعریف کنید آزادیخواه کیست.
امیدوارم دوباره حذف نشویم.
۲۴۵۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : بنیاد و افرادی که وجود ندارند
دوست گرامی میتوانید ادرسی, وب سایتی, مشخصاتی از بنیاد کذایی "تاریخ شفاهی ایران" ودکترامیرحاتم فرمانفرمائیان بدهید؟
نویسندگانی که وجود خارجی ندارند؟ موسسهآی که وجود خارجی ندارد و اسمی بیش نیست؟
اگر شما و پیک نت راست میگوئید تمامی نوارهای این مصاحبه کنندگان را با ملکه مادر بگذارید روی اینترنت! همانطور که بنیاد مطالعات ایران و تاریخ شفاهی هاروارد انجام میدهد.
اگر راست میگوئید و این ملیحه خسروداد- تورج انصاری- محمود علی باتمانقلیج افراد حقیقی هستند خودشان را آفتابی کنند! پدرشان کیست در کجا بدنیا آمدهاند و در کجا مشغول به کار و فعالییت هستند. آیا میشود برای سخنرانی دعوتشان کرد؟
اصلا چرا راه دور میروی! به شهرداری نیویورک مراجعه کنید. لیست کسانی را که شهرداری و ایالت نیویورک به عنوان بیخانمان به خرج خود دفن میکند لیست عمومی است. بفرمائید در کدام کانتی و در کدام لیست نام ملکه مادر به عنوان بیخانمان ثبت شده و ما برویم پیدا کنیم!
برای مخالفت با سلطنت احتیاجی به لجن پراکنی نیست! با منطق و دلیل و شرافتمندانه هم میشود مخالفت کرد همانطور که بسیاری میکنند بدون اینکه احتیاجی به پرت و پلاگوئیهای پیک نت و وزارت اطلاعات داشته باشند.
ولی خوب از قرار بعضی ها ذاتشان را نمی توانند عوض کنند و ترک عادت سخت است.
۲۴۵۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : بنیاد و افرادی که وجود ندارند
دوست گرامی میتوانید ادرسی, وب سایتی, مشخصاتی از بنیاد کذایی "تاریخ شفاهی ایران" ودکترامیرحاتم فرمانفرمائیان بدهید؟
نویسندگانی که وجود خارجی ندارند؟ موسسهآی که وجود خارجی ندارد و اسمی بیش نیست؟
اگر شما و پیک نت راست میگوئید تمامی نوارهای این مصاحبه کنندگان را با ملکه مادر بگذارید روی اینترنت! همانطور که بنیاد مطالعات ایران و تاریخ شفاهی هاروارد انجام میدهد.
اگر راست میگوئید و این ملیحه خسروداد- تورج انصاری- محمود علی باتمانقلیج افراد حقیقی هستند خودشان را آفتابی کنند! پدرشان کیست در کجا بدنیا آمدهاند و در کجا مشغول به کار و فعالییت هستند. آیا میشود برای سخنرانی دعوتشان کرد؟
اصلا چرا راه دور میروی! به شهرداری نیویورک مراجعه کنید. لیست کسانی را که شهرداری و ایالت نیویورک به عنوان بیخانمان به خرج خود دفن میکند لیست عمومی است. بفرمائید در کدام کانتی و در کدام لیست نام ملکه مادر به عنوان بیخانمان ثبت شده و ما برویم پیدا کنیم!
برای مخالفت با سلطنت احتیاجی به لجن پراکنی نیست! با منطق و دلیل و شرافتمندانه هم میشود مخالفت کرد همانطور که بسیاری میکنند بدون اینکه احتیاجی به پرت و پلاگوئیهای پیک نت و وزارت اطلاعات داشته باشند.
ولی خوب از قرار بعضی ها ذاتشان را نمی توانند عوض کنند و ترک عادت سخت است.
۲۴۵۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : خشایار مشیر
عنوان : سک بام و دو هوا
وقتی که از حکومت پادشاهی سخن می گوییم سلنطت طلبان نسب پهلوی ها را به کوروس کبیر می رساند و پادشاه مفلوک و بزدل خودرا از نسل آن سردار دلیر پارسی که برای حفظ میهن خود کشته شد می رسانند.
اما وقتی که به استبداد پهلوی ها می رسیم می گویند در روزگار حکومت پهلوی همه جای دنیا استبداد حاکم بود. انگار وقتی که کوروش کبیر دستور نوشتن لوحه ی حقوق بشر را صادر می کرد دنیا پر از عدل و دادبود!
این یک بام و دو هواست. دوستان شما نام ایرانی روی خود نگذارید. ایران را نمی شناسید.
حالا قصاص قبل از جنایت هم می کنند. قصاص قبل از جنایت یعنی سلب آزادی اندیشه.
زنده یاد جزنی هرگز دست به اسلحه نبرد اما تئوریسین مبارزه مسحانه بود. ""اگر"" آز زندان بیرون میامد ""شاید"" به مبارزه ی مسحانه می پیوست.
شما اورا براساس همین ""اگر"" ها و ""شاید"" ها مستجق کشنه شدن در بیابانهای اوین با آن شکل دزدانه و ناجوانمردانه می دانید!!؟؟
آیا این قصاص قبل از جنایت و سلب آزادی اندیشه نیست؟
تازه شما از حقوق بشر هم دم می زنید! خواهش می کنم فکر کنید.
۲۴۵٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : برابری
عنوان : نوبت، نوبت ماست.
آقای بهروز دیبا، شما بدرستی می گویید که:
«هرکسی به اندازه نقشش مسئولیت دارد یعنی کمونیستها به اندازه نقششان باید مسئولیت بپذیرند و رژیمهای جنایتکار شاه و شیخ به اندازه نقششان».
چطوری می توانیم اندازه مسئولیت هر نقش آفرین در ایران را دقیق تعیین کنیم تا ثابت کنیم که ما کمونیست ها از شاه و شیخ کم تقصیرتریم و حق با ماست؟
جمهوریخواه میگوید که بیژن جزنی ما آزادیخواه نبود. ایشان درک نمی کنند که تعریف ما از آزادی بسیار پیشرفته تر و انسانی تر از تعریفی است که در بیانیه حقوق بشر دیده می شود. جمهوریخواه با معیار ما باید آزادیخواهی یک فرد را بسنجد.
شاه حکومت کرد، شیخ حکومت کرد، هر دو شکست خوردند. نوبت، نوبت ماست. زنده باد سوسیالیسم.
۲۴۵٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : بهروز دیبا
عنوان : هرکسی به اندازه نقشی که داشت ویا دارد بایدمسئولیت بپذیرد
اقا و یا خانم جمهوریخواه در جواب خانم نسیم این جمله را هم اضافه کردند که از نظر من شبیه استدلال المانی هاست که هروقت صحبت از جنایت هیتلر میکنند فورا هم میگویند استالین هم جنایتکار بود. المانی ها در جنگ دوم از شوروی شکست خوردند و میخواهند بگویند این فقط ما نبودیم که جنایت کردیم و میخواهند سطح جنایات هیتلر را تقلیل دهند و بیاورند تا سطح دیگر دیکتاتورها. حالا حرف اقا یا خانم جمهوری خواه خیلی شبیه استدلالهای المانی ها ست. ایشان میخواهند سطح جنایت دیکتاتورهای پهلوی و حکومت اسلامی را تقلیل دهند به این جمله ایشان نگاه کنید
"به باور من ضرر و زیان کمونیستها به هیچ عنوان کمتر از شاه و شیخ نیست و باز اعلام میدارم که به باور من جزنی و یا هر کس دیگر که دنباله روی این طرز تفکر است نمیتواند آزادیخواه باشد. "
من شخصا درچاچوب فکری جمهوری خواه هستم و هرگونه دیکتاتوری چه شاهنشاهی و چه اسلامی و چه کمونیستی را فاجعه میدانم ولی واقعا میتوان انچه رژیم شاهنشاهی و حکومت اسلامی بر سر مردم ایران اورده اند را با ضررکمونیستها در کشورمان مقایسه کرد? من فکر کنم اینجور قضاوتها پایه و اساس درستی ندارد.
در رابطه با خاطرات تاج الملوک البته ایشان بسیار قانونی برخورد میکنند و توجه نمیکنند که دچار الزایمر بودن خانم تاج الملوک فقط حرف اقای شهبازی بود وکسی تا الان صحبتی در این باره نکرد حتا خانواده پهلوی و ایشان در اینجا فورا به عنوان استدلال از ان استفاده میکند.من از شخصی که در رابطه باچاپ خاطرات اینقدر میخواهد قانونی عمل کند انتظار دارم که جنایات شاه و شیخ را در سطح حرکتهای انحرافی چریکی تعدادی از جوانان جان به لب رسیده زمان شاه مقایسه نکند و قبول کند هرکسی به اندازه نقشش مسئولیت دارد یعنی کمونیستها به اندازه نقششان باید مسئولیت بپذیرند و رژیمهای جنایتکار شاه و شیخ به اندازه نقششان.
پیروز باشید
۲۴۵۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : برایری
عنوان : زنده باد سوسیالیسم.
خانم نسیم شما مبصر بمانید و همواره ما را در جریان بگذارید. شما دارای قدرت ماورالطبیعه ای هستید که براحتی می توانید خودی را از ناخودی تشخیص دهید. خواهش می کنم همه ۱۶۰ نظر داده شده را بررسی نمایید و لیستی از ناخودی ها در اختیار ما بگذارید. ۵۰ ساله، زیر ۵۰ ساله، جمهوریخواه و پرسشگر ثابت کرده اند که اگر سلطنت طلب نباشند حداقل لیبرال دمکرات هستند و بنابراین غیر خودی هستند. پایدار باشید.
۲۴۵۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : جمهوریخواه
عنوان : خانم نسیم، جداْ برایتان متاسفم
خانم نسیم، شما در مطلب خود فرمودید "بعد اسم خودشان را میگذارند جمهوری خواه و پرسشگر و زیر ۵۰ ساله وووووووووووو. راستی فکر میکنید ما دم خروس سلطنت طلب بودن شما را نمیبینیم".
در این این اظهار نظر جنابعالی مرحمتی هم به بنده داشته اید. خانم محترم بنده هیچ نیازی به موجودی چون جنابعالی ندارم که بخواهم برای رضای خاطر او دروغ بگویم. مطمئن باشید که اگر بنده تمایلی به برقراری سلطنت داشتم این را با افتخار اعلام میکردم و هیچ اهمیتی هم نمیدادم که جنابعالی و یا هر عنصری که مثل جنابعالی فکر میکند در مورد من چه می اندیشد. بسیار متاسفم که دوستان به اصطلاح آزادیخواه ما چنین کم ظرفیت و کودکانه میاندیشند و تحمل کوچکترین انتقادی را ندارند. خانم نسیم، شاه و شیخ بسیار به این مملکت ضرر زدند. ولی این فقط شاه و شیخ نیستند که به این مملکت ضرر رساندند. به باور من ضرر و زیان کمونیستها به هیچ عنوان کمتر از شاه و شیخ نیست و باز اعلام میدارم که به باور من جزنی و یا هر کس دیگر که دنباله روی این طرز تفکر است نمیتواند آزادیخواه باشد.
در مورد خاطرات مادر شاه و فرح دوستان توضیحات جالبی را دادند که البته بسیار قابل توجه است. من در رابطه با این مطالب نکاتی را میبینم که فکر میکنم قابل بحث است. اولاْ مسئله کفن و دفن مادر محمد رضا پهلوی ربطی به صحت و سقم این کتاب ندارد پس به نظر من نباید آن را دخیل دانست. در ثانی خاطرات نویسی دارای ضوابطی است که باید رعایت شود بویژه اگر این خاطرات توسط شخص نگاشته نشده باشد. دوستان عزیز در نوشته های خود به نوارهای این مصاحبه ها اشاره فرمودند که من فکر میکنم بسیار جالب است. این نوارها اگر از جانب یک موسسه رسمی مورد مطالغه قرار گیرد میتواند بسیار مفید باشد (اینکار معمولاْ با حکم دادگاه صورت میگیرد). در غیر این صورت کتابی که بدون اجازه رسمی فرد و یا اطرافیان او در رایطه با زندگینامه او نوشته شده باشد (چیزی که در زبان انگلیسی به آن unauthorized biagraphy میگویند) نمیتواند ارزش تاریخی و تحقیقی داشته باشد. حال این کتاب درباره شاه باشد یا خمینی و یا خامنه ای و یا احمدی نژاد فرقی نمیکند. باز تکرار میکنم ما درباره یک قضاوت منطقی و به دور از احساس صحبت میکنیم. ارائه مطالبی نظیر مسئله کفن و دفن فرد و یا اختلاف بر سر جواهرات او هیچ ربطی به مسائل این کتاب ندارد. دوستان عزیز باید پاسخگوی این مطلب باشند کسی که دچار الزایمر بود چگونه میتواند چنین مطالبی را بیان دارد.
من هنوز فکر میکنم که برای مقابله با سلطنت طلبان باید روی کتب ارزشمندتری مانند خاطرات علم تکیه کرد تا کتب بی ارزش و مجهولی چون خاطرات تاج الملوک و یا مادر فرح.
۲۴۵۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : تقدیم به آقای سروش عبدی گرامی و همفکرانشان
تقدیم به آقای سروش عبدی گرامی و همفکرانشان،
۱. «پس از ۳۰ سال حق شهروندی, شعار محوری مردم شده است. کاش از فردای انقلاب بهمن ما به ازادی و دمکراسی و حقوق شهروندی بها میدادیم و کورکورانه به دنبال شعار مبارزه ضدامپریالیستی ایت الله خمینی نمی رفتیم. امروز بعد از ۳۰ سال دوباره به جای اول بازگشتیم. هنوز پس از نزدیک به صد سال, روی خواسته های انقلاب مشروطیت در جا می زنیم.»
با توجه به اینکه شعار مبارزه ضد امپریالیستی تنها مختص به خمینی نبود و همه کمونیست ها قبل از او و هنوز همین شعار را دنبال می کنند، ک. معمار خواسته امروز ملت ایران را درک و بیان کرده است. برای من این مهمترین بخش مقاله است که بدرد امروز و فردای همه ما میخورد تا خود را از این دور خشونت و تنفر و نا امنی های شخصی و گروهی یکبار برای همیشه خلاص شویم. ما لایق یک زندگی خوب و امن در کشور خود هستیم و من معتقدم ما بیشتر از آمریکایی ها و انگلیسی ها لیاقت داریم.
۲. درک من از مقاله ک.معمار و با رجوع به آنچه از قبل می دانستم اینست که همه نقش آفرینان انقلاب اسلامی بجز جبهه ملی تمامیت خواه و پهلوی ها دیکتاتور بودند. در بزنگاه تاریخ ما فقط شاپور بختیار بود که درک درستی از دمکراسی داشت و تلاش خود را برای نجات ایران انجام داد و جان خود را هم در اینراه از دست داد. این نظر منه غیر آکادمیک از آنچه بر سر ما رفته است و آنقدر انعطاف پذیر هستم که آنرا با رساله هایی مثل رساله دکتر هوشنگ صباحی که مورد تایید دانشگاه های معتبر جهان باشد بازنگری کنم. این نظر امروز منست و قابل تغییر است. اگر شما هم رساله ای را درباره یافته های خود به تایید دانشگاه معتبری برسانید که بتواند رساله دکتر هوشنگ صباحی را رد کند من سر تعظیم در برابر شما فرود خواهم آورد و همانطور که اکنون به صباحی بعنوان یک ایرانی فرهیخته افتخار می کنم به شما هم افتخار خواهم کرد. اگر آقای مجد هم بتواند چنین کاری را انجام دهد هم همینطور ولی تا آنزمان من و امثال من ارادتمند صباحی خواهیم ماند و متون ما و شما غیر آکادمیک باقی خواهند ماند.
۳. من در هیچ جای مقاله ک. معمار حتی نام رضا شاه را ندیدم و نمی فهمم که چرا شما بحث را به رضا شاه، کودتا و نقش انگلیس در ایران، خاور میانه و هند می کشید. هر کشوری سعی در گسترش نفوذ خود در دیگر کشورها می کنند تا منافع ملی خود را حفظ کنند، کاری که هر کشوری نکند به کشور خود خیانت کرده است و انگلیس همانقدر در جهان فضولی می کند که شوروی سابق و روسیه امروزی میکند. چرچیل گفت که کشور کوچک انگلیس توانست امپراطوری خود را بواسطه ازدیاد خائن و نادان در کشورهای دیگر پایه گذاری کند. گاندی برای من معما نیست، او از پشتیبانی ملت خود برخوردار بود و کشورش را بسوی سعادت رهنمون شد و منافع ملی هند را حفظ کرد و بدرستی منافع ملی انگلستان را بخطر انداخت. خوش بحال هندی ها. خمینی هم از پشتیبانی مردم برخوردار بود ولی کشورش را به جهنم رهنمون شد و منافع ملی همه کشورهای دیگر بجز ایران را حفظ کرد، بد بحال ما. ما ملت باید هشیار باشیم، بازیهای سیاسی بین المللی را بشناسیم، آلت دست این و آن نشویم و بفهمیم تقصیر را مرتب به گردن این و آن انداختن کار عاجزان و پیروان مکتب عاشورا تاسوعایی است که باید تقبیح شود. بیاد داشته باشیم که انقلاب اسلامی امکان نداشت رخ دهد اگر مردم میلیونی بیرون نیامده بودند، اینرا هیچکس نمی تواند انکار کند و لازم هم نیست کسی آکادمیسین باشد که به این نتیجه برسد. نه آقا، کار، کار انگلیسیا نبود، شاهکار خودمان بود. اولین قدم برای پیشرفت ما مسئولیت پذیری و برخورد با تفکرات و حرکات غلط خود در گذشته و حال است وگرنه همچنان درجا خواهیم زد. نسل دوم و سومی ها و نسل بعدی از این مرحله گذشته و چاره ای جز تطبیق دادن خود با آنها نیست بخصوص که حق هم با آنهاست.
۴. ما فاقد علم غیب هستیم و حق نداریم کسی را که مخالف نظر ما نظر می دهد را مزدور رژیم و توده ای و سلطنت طلب و....خطاب کنیم. این خط کشی های مسخره همه را مرعوب می کند و باعث خود سانسوری و مخفی کاری می شود. اختناق باعث چند شخصیته شدن افراد در جامعه می شود، چنین جامعه ای مریض است و نیاز به درمان دارد. اگر درمانش نمی کنیم حداقل با فحاشی و اتهام زنی و علم غیب خود راجع به دیگران آنرا حادتر از آنچه هست نکنیم. چرا باید یک توده ای، مجاهد، فدایی، سلطنت طلب و جبهه ملی نباید آزادانه آنچه هست را ابراز کند و نظرش را بدهد، چرا باید پنهان کاری کند؟ باید همه را پذیرفت، ۷۰ میلیون ایرانی را که نمی شود همه را یکسان کرد و نباید هم کرد، همه حق حیات دارند به شرط آنکه منافع ملی ایران را به هیچ چیز و هیچکس نفروشند. در ضمن در برخی موارد هر کدام از اینها با درصدی از عقاید دیگری توافق دارند و خط کشی های زمخت میان اینها باعث تفرقه می شود و به نفع ما نیست. بگذاریم تبادل نظر سالم میان همه طیف ها انجام گیرد تا همه با خیال راحت فرصت بازنگری در افکار خود را داشته باشیم و در افکار نادرست خود تنها نمانیم. ادبیات فعلی را کنار بگذاریم و به آنچه در نظر دیده می شود توجه کنیم و سعی نکنیم حدس بزنیم که در پشت نظرات چه کسی و چه طیف سیاسی ای نشسته است، اصلا بما چه، مگر ما مامور تفتیش عقایدیم و یا مگر ما کل حقیقت را در انحصار خود داریم؟ اینکه یک نفر با چند نام نظر می دهد آنقدر مهم نیست که دلیل آن مهم است، او اینچنین می کند چون ما او را ترسانده ایم، ما با رفتار خود او را به اینکار واداشته ایم و آرزو می کنیم که ایکاش می توانستیم ثابت کنیم، مشکل ماییم که وقت با ارزش خود را تلف می کنیم سبک و سیاق ها را مقایسه کنیم تا ثابت کنیم یک نفر چند نظر تحت نامهای متفاوت داده است، مشکل ماییم و نه او. من به نظر توجه می کنم و بس.
۵. من نه از شما و نه از هیچکس دیگر رنجیده خاطر نیستم، حرف خود را می زنم و حرف همه را می خوانم تا یاد بگیرم. من در این بحث نقش آفرین نبوده ام. نقش آفرین در آغاز ۵۰ ساله و زیر ۵۰ ساله بودند که به نکته بسیار مهمی اشاره کردند که برای من در راستای بخشی از مقاله بود که در ۱ آوردم، تفاوت ۱۸۰ درجه ای میان نسل های دهه ۴۰، ۵۰ و سه دهه اخیر بود که نظر دهنده ای با نام نیاز بسیار زیبا آنرا تکمیل کرد. اگر بخاطر نظر ۵۰ ساله نبود من درباره دکتر صباحی هیچ نمی دانستم و در این مورد وارد بحث نمی شدم.
۶. فایده این بحث برای من آن چیزی نبود و نیست که برای شما بوده است. هر کسی برای خود مشخص می کند که فایده این بحث برایش چه بوده و قاعده ای وجود ندارد که بگوید فایده بحث برای همه مانند شما بوده است. برای شما، «بزرگترین فایده ی این بحث شناساندن زنده یاد بیژن جزنی و سفاکی رژیم پهلوی بود». حتی نویسنده مقاله هم نمی تواند ادعا کند که برداشت همه ما از مقاله اش یکسان بوده است و دقیقا همانی بوده باشد که شما بی محابا می گویید.
در پایان، امیدوارم شما و همفکران گرامی شما بزودی بتوانید رساله ای در رد رساله صباحی ارائه دهید که در یکی از دانشگاه های معتبر به ثبت رسیده باشد تا ما بتوانیم در دیدگاه خود تجدید نظر کنیم.
با تشکر از شما
۲۴۵۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : آنها که از انتشارخاطرات تاج الملوک عصبانی اند
عنوان : دروغ گوئی سلطنت طلبان و ربط دادن خاطرات تاج الملوک به رژیم اسلامی
بعضی از سلطنت طلبان چند خطی از آخرین نوشتههای "عبدالله شبهازی" را در اینجا اورده اند که بخوانیم و مطلع باشیم. آقای شهبازی که از سال ۱۳۶۲ و از زندان اوین راه کج کرده و به جاده دیگری رفته و به پاس همین "کج راهه"، به مرکز اسنادی که دراختیار روحانی جنایتکاری بنام روح الله حسنینان( با نام مستعار خسرو در یادداشتهای اکبر گنجی) است راه دارد و اخیرا دچار توهم "خودبزرگ تحقیق داران" شده، در نوشته خود مدعی شده:
« بعضیها خاطرات منسوب به تاجالملوک پهلوی را در اینترنت تبلیغ میکنند. این خاطرات، و نیز خاطرات فریده دیبا، جعلی است. قبلاً در این باره یادداشتی منتشر کردهام. بخش مهمی از مندرجات این دو کتاب برگرفته از کتابهای من است. من که نوشته خود را میشناسم! جاعل را نیز میشناسم. اصلاً این خانم تاجالملوک (مادر محمدرضا شاه) از قبل از انقلاب آلزایمر داشت و خاطرهای را نمیتوانست به یاد بیاورد!»
آقای شهبازی که در ابتدای جنبش اصلاحات به سایه روزنامه عصرما، ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خزیده بود و با پیروزی احمدی نژاد به تئوریسین اندیشههای جنون آمیز او تبدیل شده، ظاهرا همان دردی را در این نوشته بازتاب میدهد، که پیشتر هم گفته بودیم آقایانی در جمهوری اسلامی با خواندن خاطرات تاج الملوک و از بیم مقایسه سرنوشتها بدان دچار شده و میشوند. ما پیشگفتار کتاب خاطرات تاج الملوک را دراینجا عینا و میآوریم تا شاید برای نجات از "آلزایمر" سیاسی کسانی که از مقایسه سرانجام رژیمهای خودکامه و از فرا رسیدن زمان پاسخگوئیها بیم دارند مفید باشد.
همین آتشی که با هر شماره خاطرات تاج الملوک به خرمن کسانی که خود را به تاریخ و خاطرات دیگری عادت داده اند میافتد، ما را برآن میدارد تا باز هم بیشتر و بیشتر در این خاطرات کندوکاو کنیم و بخشهائی از آن را در اینجا بیاوریم تا دروغ گوئی سلطنت طلبان که انتشار این خاطرات را به حکومت اسلامی ربط میدهند و انرا جعلی میدانند کمی شرم کنند.
پیش گفتار:
بنیاد تاریخ شفاهی ایران تحت توجهات جمعی ازشیفتگان تاریخ معاصرکشور مان ازسال ۱۹۷۸ درلندن پایه گذاری شد و ازهمان ابتدای کاربا کوشش و سعی زیاد تلاش کرد با ایرانیان پراکنده در۵ قاره جهان تماس نزدیک برقرار کرده وضمن جمع آوری اسناد ومدارک مربوطه به تاریخ معاصرایران، خاطرات آنها را روی نوارهای آدیو ویدیو ضبط کند.حاصل تلاشهای مجدانه سالهای اخیرهمکاران ما انبوهی ازنوارهای صوتی وتصویری حاصل تصویروبیانات رجال اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی ونظامی عصرپهلوی است که بعضی ازآنها با اجازه کتبی گویندگان نوارها بروی کاغذ پیاده شده وبه صورت کتاب درآمریکا واروپا منتشرشده اند.
عده ای ازگویندگان خاطرات نیزبه « بنیاد تاریخ شفاهی ایران» وکالت داده اند تا خاطرات آنها پس ازمرگشان منتشرگردد.
درمیان این خاطرات که توسط بنیاد ضبط شده است یک دسته ازخاطرات دارای اهمیت بیشتری هستند وآن خاطرات مربوط به اعضای درجه اول فامیل پهلوی است.
ازاین دسته خاطرات تاکنون کتابهای خاطرات شهبانو فرح، بانو فریده دیبا ) مادرفرح پهلوی( وکتاب خاطرات رضا پهلوی با همکاری انتشارات نیما درنیویورک منتشرشده اند وآنطورکه ما اطلاع داریم بعضی ازاین کتابها دردرون مرزهم به چاپ رسیده اند.
کتابی را که هم اینک دردست دارید از زمره با ارزش ترین منابع تاریخ معاصرایران میباشد.
اول اینکه گوینده خاطرات مرحومه بانو تاج الملوک بادکوبه ای ) پهلوی( همسراول رضا شاه ومادرمحمدرضا شاه پهلوی، علیرضا پهلوی، اشرف و شمس پهلوی میباشد.
این زن کهنسال قبل ازفوتش با روی باز و با علاقمندی زایدالوصفی مصاحبه کنندگان اعزامی ازسوی بنیاد تاریخ شفاهی ایران خانم دکترملیحه خسروداد و آقایان تورج انصاری ومهندس محمود علی باتمانقلیج را به حضورپذیرفت وبا حوصله به سئوالات آنها پاسخهای مشروح داد.
دوم اینکه ملکه پهلوی ) ملکه مادر( دربیان خاطرات خود، ملاحظه هیچکس، حتی خودش را هم نکرد و بطوریکه درصفحات بعد ملاحظه میکنید در بعضی جاها برخلاف مصالح و پرستیز خودش هم حرف زده است. با این تفاصیل باید تائید کرد که کتاب حاضریکی ازمعتبرترین منابع تاریخی در خصوص دوران سلطنت رضا شاه پهلوی و محمدرضا شاه پهلوی میباشد. توضیح دیگری که ضرورتا باید اضافه کنیم این است که مرحومه ملکه پهلوی به دلیل کهولت سن و ابتلا به بعضی حالات روحی وروانی درحین بیان خاطرات خود بعضا دچارفراموشی موقت میشد ومصاحبه کنندگان مجبوربودند جلسه مصاحبه را تعطیل وبه روزدیگری موکول نمایند.
به دلیل همین حالت خاص روحی وروانی، بیشترناشی ازشرایط سنی بالای ملکه پهلوی ایشان درضمن بیان خاطرات خود مکرر یک موضوع خاص را تکرارکرده ومورد یاد آوری وتذکرقرارمی دادند.
ایشان همچنین دریادآوری تاریخ خاطرات وحوادث بعضا دچاراشتباه میشدند که مصاحبه کنندگان بعدا این تاریخها را با دخترارشد ایشان خانم اشرف پهلوی وآقای دکترلاجوردی کنترل میکردند.
نکته دیگری که لازم است خوانندگان گرامی کتاب خاطرات خانم تاج الملوک به آن توجه داشته باشند این است که متن کتاب عینا ازروی نوارمصاحبه پیاده شده وبرای حفظ طراوت گفتار و القای محیط مصاحبه ودلنشین ترشدن مطالب جالب کتاب ازویراستاری کاملا پرهیزشده است.
همچنین به خاطرآنکه این خاطرات دربیش از۳۵ جلسه مختلف مصاحبه گرد آوری شده است خاطرات ازیک سیرتاریخی و زمان بندی شده برخوردار نیست و خانم تاج الملوک پهلوی درحالیکه درجلسه دوازدهم مصاحبه ازنحوه به سلطنت رسیدن رضا شاه صحبت کرده است درنوارمربوط به جلسه هفدهم ازکودتای رضا خان حرف زده و اینبینظمی دربیان خاطرات درمجموعه نوارهای موجود دیده میشود. انتشارات نیما ) نیویورک- منهتان آکادمی( ابتدا تصمیم گرفت خاطرات را برمبنای زمان وقوع حوادث و رویدادها دسته بندی وتنظیم نماید اما مصاحبه کنندگان اصرارکردند که متن نوارها عینا" وبیکم وکاست و همانطوریکه ضبط گردیده است برروی کاغذ پیاده و به چاپ سپرده شوند، چرا که ملکه پهلوی درآخرین روزهای حیات خود شخصا و با اصراراین را خواسته بودند.
بنابراین متن حاضرحاصل پیاده کردن نوارهای آدیو- ویدیویی است و درآنها هیچگونه دخل وتصرفی صورت نگرفته است.
گفتگوی مصاحبه کنندگان با ملکه پهلوی یکبار به علت بستری شدن ایشان در بیمارستان مرکزی نیویورک دچار وقفه شد و پس از بهبودی نسبی مرحومه تاج الملوک پهلوی مجددا این مصاحبهها دو جلسه دیگر پیگیری کردند که متاسفانه به سبب فوت ایشان درمارس ۱۹۷۹ موفق به کسب و ضبط همه خاطرات ایشان نشدیم.
بنیاد تاریخ شفاهی ایران و انتشارات نیما )نیویورک منهتان- آکادمی( امیدوارند حاصل این تلاش فرهنگی مورد استقبال تاریخ پژوهان قرارگیرد.
بنیاد تاریخ شفاهی ایران
دکترامیرحاتم فرمانفرمائیان
انتشارات نیما- نیویورک
فرانسیس لاجوردی
۲۴۵۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : یک توضیح ازمصاحبه کنندگانوتهیه کنندگان نوارمصاحبههای ملکه تاج الملوک
عنوان : ملکه قدرتمند پهلوی در یک گور دسته جمعی و در کناربیخانمانها دفن شد
ما )تهیه کنندگان نوارمصاحبههای ملکه تاج الملوک( چندماه برای ضبط نوارهای مصاحبه دراطراف او بودیم، ازاین برخورد شگفت زده شدیم. رضا پهلوی نوه ارشد تاج الملوک از پرداخت چند هزاردلاربرای خاکسپاری مادر بزرگش امتناع کرد.هریک ازبازماندگان خانواده پهلوی پرداخت مخارج بیمارستان و کفن و دفن را به دیگری حواله کرد. سرانجام فرح پهلوی پنج هزاردلارازپاریس برای غلامرضا پهلوی فرستاد تا صرف مراسم دفن تاج الملوک کند. غلامرضا پهلوی این پول را به جیب زد و صرف اعتیاد خود کرد! سرانجام با کمک شهرداری نیویورک همراه با جنازه عده ای معتاد، ولگرد،بیخانمان و جنازههای فاقد هویتی که هرروزوشب درگوشه و کنار بندرنیویورک کشف میگردند، بدون هیچگونه مراسمی درگور دسته جمعی وبینام و نشان مخصوص این افراد به خاک سپرده شد.
ما ) مصاحبه کنندگان با ملکه پهلوی( ازاین امردچارشگفتی ودرعین حال تاسف عمیق شدیم وتصمیم گرفتیم برای ادای دین به پیرزنی که درنهایت صداقت بارها ما را به حضورپذیرفت ودرعین بیماری و کهولت سن وضعف مفرط قوای جسمی پاسخهای صبورانه ای به سئوالاتمان داد، صحبتهای او را بدون هرگونه دخل و تصرف و کوچکترین ویراستاری و اصلاح به چاپ برسانیم. (ملیحه خسروداد- تورج انصاری- محمود علی باتمانقلیج)
انتشار خاطرات تاج الملوک در شماره ۶۰ با اعتراضات و توضیحات بسیاری همراه بود. آن بخش از اعتراضها و توضیحات که متکی به استدلال و منطق بود و نه ناسزا و خط و نشان کشیدن حاوی این نکات بود:
۱- خانم لیلی امیرارجمند با ریاست بر کانون پرورش فکری خدمات زیادی به جامعه فرهنگی ایران کرد و زندگی خصوصی او به خودش مربوط بود.
۲- آقای فریدون جوادی، نقش مشاور فرهنگی و سیاسی را درکنار فرح پهلوی داشت و تاج الملوک بموجب اختلافات شخصی با مادر فرح و رقابت در نام و شهرت با خود فرح، درباره فریدون جوادی به گونه ای اظهار نظر کرده که گوئی ایشان دوست شخصی فرح بوده است.
این چکیده مطالب متعددی است که در ارتباط با مطلب شماره ۶۰ پیک هفته دریافت داشتهایم و به همین دلیل نیز توضیح انگیزههای انتشار این بخش از خاطرات تاج الملوک را حق خوانندگان پیک هفته میدانیم.
۱- از جمله عوارض و گرفتاریهای تاریخی نظام تک نفره و دیکتاتوری فردی، حضور و ظهور لابیها در حاشیه و متن و حتی راس چنین نظامهائی است. این لابیها بموجب مناسباتی که با قدرت برقرار میکنند، اموری را هم پیش میبرند که این امور گاه مفید هم هست. مثل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و نقش خانم ارجمند در آن. خانم ارجمند صرفا یک لابی برای راه اندازی این کانون بود، والا کسانی که با این کانون از نزدیک کار کرده اند و بویژه آنها که نام و نشان شهره ای در ادبیات و هنر ایران دارند میدانند که دهها شخصیت هنری و ادبی – حتی مدیران برجسته تر از خانم ارجمند- در همین کانون وجود داشتند که اگر ساختار نظام حکومتی آنگونه نبود که در زمان شاه بود، آنها در راس این کانون حاصل ماندگار تر و پربار تری هم از خود به یادگار میگذاشتند. زنده یاد دهخدا درچمبره همین مناسبات نتوانست بنیادی را که آرزوی آن را داشت بنا نهد. هر فعالیت مفیدی را به دربار و به شاه و اطرافیان و یا همسر و اطرافیان او وصل کردن برای پیش بردن کار، همان فاجعه اختناق و دیکتاتوری است که با سقوط آن نیز همه چیز برباد میرود. که رفت! بنابراین، زیاد به نقش لابیها در دربارشاهنشاهی و در سراپرده دیکتاتوری نباید بهاء داد و آن را تائید کرد، این بسا چنین کانونها و مجامعی در یک سیستم حکومتی دیگر بسیار پربارتر هم از آب در آید. باید چاره ای اندیشید که امور برپایه نیازهای جامعه، قوانین و شکل گیری ارگانهای بنیانگذار پیش برده شود نه براساس مناسبات فرد با کانون قدرت. اتفاقا امروز نیز به نوع دیگری در جمهوری اسلامی، ما اسیر همین لابی بازی هستیم، در کنار حاج آقاها، روحانیون و بویژه بیت رهبری(موسسه کیهان و نقش یکه تاز حسین شریعتمداری بعنوان مثلا روزنامه نگار و مدیرموسسه را فراموش نکنید)، که سرانجام نهادهائی که براین پایه درجمهوری اسلامی شک گرفته اند نیز همان خواهد شد که در نظام گذشته شد. این مذهبی و آن دیگری غیر مذهبی! درحاشیه همین مناسبات است که کج راههها کشیده میشود. سالهای آخر جشن هنر شیراز را به یاد آوریم!
۲- آنچه که مربوط به خانم فرح پهلوی میشود، ما هم در طول بارها ورق زدن خاطرات تاج الملوک کاملا متوجه شدیم که بسیاری از اظهار نظرهای او، بویژه در دوران حاکمیت مطلقه پسرش محمدرضا پهلوی برخاسته از کینهها و برخوردها و جاه طلبیهاست و به همین دلیل نیز تا آنجا که توانستیم این بخشها را پالایش کردیم، اما از خود نخواهیم که فلان اطلاع را نخوانیم وندانیم، بلکه بدانیم و بدنبال صحیح تر و دقیق ترش باشیم. مثلا در باره فریدون جوادی که بسیار کم درباره نقش او در دربار شاهنشاهی میدانیم، همچنان که از دوران ۲۷ ساله گذشته او، در کتاب خاطرات فریده دیبا، مادر فرح پهلوی نکاتی را میخوانیم، که نشان میدهد ایشان صاحب اطلاعات مهمی در دربار شاهنشاهی بود و به دربار نیز بسیار راه داشته است. این که تاج الملوک چگونه مسئله را مطرح میکند، به حساب اختلافات و رقابتها بگذارید، اما اصل ماجرا را منکر نشویم. مثلا مادر فرح در آن بخش از خاطرات خود که مربوط به سرانجام خانواده پهلوی و تقسیم ثروت و یا نقش تک تک آنها در دربار شاهنشاهی میرسد (صفحات۵۰۰ تا ۵۱۰) درباره فریدون جوادی مینویسد:
«از همه صحیح تر، به نظر من اظهارات فریدون جان(جوادی) است. فریدون که اکنون چشم و چراغ خانه ی من و دخترم فرح است، از ارتباطات بسیار پنهان عبدالرضا با دستگاههای جاسوسی در طول سلطنت محمد رضا اخبار و اطلاعات مستند دارد و میگوید عبدالرضا یک جاسوس کهنه کار مانند جیمزباند و امثالهم بوده و به برادرش خیانت میکرده است. پس از انقلاب، دستگاه جاسوسی متبوعش برای او هویت جدید تراشیده و او را گم و گور کرده است. حالا که اسم عبدالرضا را بردم باید از حق نگذرم که عبدالرضا روشنفکر خانواده ی پهلوی بود و اگر چه ارتباطات عاطفی او با برادرش(محمدرضا) قابل تکذیب نیست. اما عبدالرضا به هیج وجه برادرش (شاه) را قبول نداشت و شاه هم به عبدالرضا مشکوک بود...»
پایان کار
حال، بازگردیم به فصل پایانی زندگی تاج الملوک و اتفاقا نقشی که فرح پهلوی علیرغم همه اختلافاتی که بین آنها بود، در این پایان عبرت آموز ایفاء کرد. نقل از فصل پایانی کتاب به قلم تهیه کنندگان این خاطرات( ملیحه خسروداد- تورج انصاری- محمود علی باتمانقلیچ) که تاریخ ۱۸ اگوست ۱۹۸۰ را دارد:
یک توضیح ازمصاحبه کنندگان:
آخرین جلسه دیدار و گفتگوی ما با ملکه پهلوی- همسراول رضا شاه- خانم تاج الملوک در۲۰ مارس ۱۹۷۹ درنیویورک بود. درحالی که قراربود مجددا در پایان همان ماه با ایشان ملاقات کرده وگفتگوهای خود را پی بگیریم، مطلع شدیم که ایشان دربیمارستان مرکزی نیویورک دارفانی را وداع گفته است.
با درگذشت ملکه پهلوی ) ملکه مادر( گفتگوی ما نا تمام و بسیاری ازسئوالاتمانبیجواب ماند.
پس ازدرگذشت ملکه پهلوی درنظرداشتیم به جهت رعایت احترام خانواده سلطنتی سابق ایران و بویژه شاهدخت اشرف این نوارها را دراختیارایشان گذاشته و برای انتشار آنها به صورت کتاب کسب اجازه نمائیم. اما رویداد تاسف باری ما را از این تصمیم منصرف و وادارکرد تا متن نوارها را بروی کاغذ پیاده کرده و بمنظورادای دین به یک زن رنج کشیده، منتشر و به آگاهی ایرانیان درهمه نقاط جهان برسانیم.
ماجرا ازاین قراربود که پس از در گذشت ملکه مقتدرپهلوی- همسررضا شاه مادرمحمدرضا شاه- زنی که مقتدرترین نخست وزیران ایران همچون قوام السلطنه به دستان او بوسه میزدند و بسیاری ازسیاستمداران و رجال طراز اول و امرای ارتش کشور با اشاره او میآمدند و میرفتند جنازه او که در بیمارستان مرکزی نیویورک تک و تنها و درنهایت غریبی مرده و درروز مرگ هیچکس بالای سراو نبود، هفتهها روی زمین ماند و کسی برای دفن او اقدامی نکرد.
پس از مرگ وی هیچیک ازبازماندگانش حاضر به پرداخت مخارج بیمارستان و مخارج کفن ودفن او نشدند و جنازه ملکه قدرتمند ایران برای نزدیک به دو ماه درسردخانه بیمارستان بلاتکلیف باقی ماند!
ما ) تهیه کنندگان نوارمصاحبههای ملکه تاج الملوک( که برای مدت چندماه جهت ضبط نوارهای مصاحبه دراطراف او بودیم، ازاین برخورد غیرانسانی با ملکه تاج الملوک شگفت زده شدیم. بویژه آنکه متوجه شدیم حتی رضا پهلوی نوه ارشد بانو تاج الملوک که وارث ثروت عظیم چندین میلیارد دلاری پدرش میباشد از پرداخت چند هزاردلارجهت انجام مراسم خاکسپاری مادر بزرگش امتناع کرد.
هریک ازبازماندگان خانواده پهلوی پرداخت مخارج بیمارستان وکفن و دفن را به دیگری حواله کرد، تا سرانجام فرح پهلوی مبلغ پنج هزاردلارازپاریس برای غلامرضا پهلوی فرستاد وازاو خواست تا این پنج هزاردلار را صرف مراسم دفن تاج الملوک کند. اما متاسفانه غلامرضا پهلوی که آلوده به مواد مخدراست و ازنظر خست و پول پرستی شهره خاص وعام میباشد پول اهدائی فرح را به جیب زد و صرف اعتیاد خود نمود!
سرانجام جنازه همسرقدرتمند رضا شاه و مادرمحمدرضا شاه پهلوی با کمک شهرداری نیویورک و درضمن خاکسپاری افراد معتاد، ولگرد،بیخانمان و جنازههای فاقد هویتی که هرروزوشب درگوشه و کنار بندرنیویورک کشف میگردند بدون هیچگونه مراسمی درگور دسته جمعی وبینام ونشان مخصوص این افراد به خاک سپرده شد.
ما ) مصاحبه کنندگان با ملکه پهلوی( ازاین امردچارشگفتی ودرعین حال تاسف عمیق شدیم وتصمیم گرفتیم برای ادای دین به پیرزنی که درنهایت صداقت بارها ما را به حضورپذیرفت ودرعین بیماری و کهولت سن وضعف مفرط قوای جسمی پاسخهای صبورانه ای به سئوالاتمان داد صحبتهای او را بدون هرگونه دخل و تصرف و کوچکترین ویراستاری و اصلاح به چاپ برسانیم.
درپایان وظیفه خود میدانیم تا ازآقایان صاحب دیوان، صاحب اختیار و خانم فیروزه رستمی ندیمه مخصوص ملکه پهلوی که امکان واسباب انجام این مصاحبهها را فراهم آوردند سپاسگزاری نماییم.
لندن
۱۸ اگوست ۱۹۸۰
ملیحه خسروداد- تورج انصاری- محمود علی باتمانقلیج
مادر فرح پهلوی نیز در صفحه ۵۰۶ خاطرات خود همین نکته را اینگونه مینویسد:
«پس ازمرگ « تاج الملوک» جنازه او روی زمین ماند وهیچ کدام ازبازماندگان خانواده پهلوی حاضر نشدند مراسمی برای خاکسپاری او برگزار و هزینه کفن و دفن او را بپردازند. نهایتا فرح که درپاریس زندگی میکرد ۵ هزاردلار برای غلامرضا پهلوی که درامریکا بود فرستاد تا ملکه تاج الملوک را دفن کند. غلامرضا این ۵ هزاردلاررا به جیب زد وخرج خاکسپاری تاج الملوک نکرد و جنازه به عنوانبیبضاعت توسط شهرداری نیویورک به خاک سپرده شد. دکترلاجوردی که درمراسم خاکسپاری حضور داشته است میگوید تاج الملوک به عنوانبیخانمان Home Less بدون هیچگونه تشریفات و یا کفن و یا تابوت همراه با تعدادی ازالکلیها ومعتادانی که طی آن هفته درگذشته بودند دریک گورجمعی به خاک سپرده شد.
موقعی که ملکه مادر در بیمارستان نیویورک بستری بود بر سر جواهرات او بین شمس و اشرف از یک سو و غلامرضا از سوی دیگر درگیری و دعوا پیش آمد و معلوم شد شمس به اندازه ۱۵ میلیون دلار جواهرات ملکه مادر را ربوده است. اشرف در این میان راه حل را پیشنهاد کرد و قرار شد جواهرات را به شهرام بدهند تا او بفروشد و پول را بین فرزندان ملکه مادربه نسبت تقسیم کند.
۲۴۵۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : نسیم
عنوان : سلطنت طلب بودن افتخاری ندارد
تعدادی از کسانی که بشدت از نظام گذشته دفاع میکنند و به چپ ها و ملی ها و دمکراتها بدو بیراه میگویند ظاهرا حاضر نیستند خود را سلطنت طلب بدانند ولی حاضرند یک ملیون سیخ به چپها و دمکراتها بزنند و یک کلمه بر علیه سلطنت نگویند بعد اسم خودشان را میگذارند جمهوری خواه و پرسشگر و زیر ۵۰ ساله وووووووووووو. راستی فکر میکنید ما دم خروس سلطنت طلب بودن شما را نمیبینیم. از حقوق بشر دفاع میکنید ولی حاضر نیستید جنایات شاهنشاه تان را محکوم کنید. زندانیان سیاسی که با همان قانون شاهنشاه شما محکوم به زندان شده بودند را شبانه میکشید وبعد میگویید زندانیان سیاسی در حال فرار کشته شدند و بعد که شکنجه گرتان در تلویزیون اعتراف میکند حالا میایید بر علیه همان زندانیان سیاسی که به ناحق کشتید شعار میدهید? واقعا خوب فهمیدید سلطنت طلب بودن افتخاری ندارد
۲۴۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : تکذیب خاطرات تاج الملوک توسط خانواده پهلوی صورت نگرفته است
عنوان : خاطرات تاج الملوک توسط افراد مورد اعتماد خاندان پهلوی انتشار یافت
خاطرات تاج الملوک اولین بار در خارج از کشور توسط بنیاد تاریخ شفاهی ایران منتشر شده است و کسانی که با ایشان مصاحبه کردند از نزدیکان به دربار پهلوی هستند که عبارتند از دکتر ملیحه خسروداد , تورج انصاری و مهندس محمد علی باتمانقلیچ . این سه نفر از افراد شناخته شده و نزدیک به خانواده پهلوی بودندو این مصاحبه ها در خانه شمس فرزند رضا شاه و تاج الملوک انجام شده است و بعدها بخاطر اینکه حکومت اسلامی انرا به ضرر خود ندید و افشای سلطنت بود در ایران منتشر کرد والبته کسی ادعا نکرد که این خاطرات تاریخ میباشد بلکه این فقط خاطرات است و تاریخ دانان باید از انان برای روشن نمودن زوایای پنهان دوره پهلوی استفاده کنند. این خاطرات البته رسما از طرف خانواده درجه یک پهلوی با سکوت نه تکذیب روبرو شد.تازه تکذیب فرح و یا رصا پهلوی چیزی را عوض نمیکند و اگر هم اینجا و انجا خصوصی چیزی گفتند بی ارزش است چون اینها باید جواب دهند که امروز قبر تاج الملوک کجاست ?انها با انتشار این مصاحبه به شدت از تاج الملوک متنفر شدند و اگر راستش را میگویند که نسخه اصلی این مصاحبه در دست شمس میباشد خوب انرا چاپ کنند تا مردم بدنبال خاطرات جعلی نروند و سلطنت طلبانی که در اینجا هوار میکشند که این خاطرات جعلی است هیچگونه مدرکی ارائه نمیدهند و انها حتا حاضر نیستند که بگویند افراد مصاحبه کننده چه رابطه ای با خانواده پهلوی داشته اند و حتا اسامی خسروداد و باتمانقلیچ و انصاری را حاضر نیستند بر زبان بیاورند و نمیخواهند ببینند تیمساار باتمانقلیچ و تیمسار خسروداد و پسرخاله شاه انصاری از نزدیکان دربار پهلوی بودند و فرزندان این افراد هم بعدها در خارج کشور همان رابطه را حفظ کردند.بعد ها وقتی تاج الملوک فوت کرد خانواده پهلوی حاضر به پرداخت کفن و دفن ایشان نشدند و ایشان در قبر جمعی در یک قبرستان توسط شهرداری که برای بی خانمانها در نظر میگیرند دفن شده است خوب سلطنت طلبان باید فکر کنند چرا خانواده پهلوی حاضر نشدند پول کفن و دفن برای تاج الملوک بپردازند ایا پول نداشتند و یا اینکه به خاطر همین مصاحبه ها از ایشان متنفر شده بودند . بعدها مشخص شد که فرح دیبا مبلغ ۵۰۰۰ دلار از پاریس برای کفن ودفن ایشان برای یکی از برادران شاه فرستاده بود که ایشان انرا خرج کفن و دفن تاج لملوک نکردندو این البته حق ملکه اول پهلوی نبود.
۲۴۵۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سپاس به آقای عبدی
عنوان : سپاس به آقای عبدی
آقای سروش عبدی نامه شما بسیار با لحن ملایم و متینی نوشته شده هر چند که دوباره به قلب واقعیت و تحریف حقایق دست میزنید. به هر حال همانطور که نوشته های دیگر شما مشهود است شما واقعیات را در درجه اول در برداشت شخصی خودتان خلاصه میکنید تا اسناد و مدارک واقعی.
۲۴۵۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : سپاس
دوستان کاربر،
من از شما تشکر می کنم. از همه ی شما. حتی با آن اندکشمارانی که با بیمهری و پرخاش بامن سخن می گفته اند. به باور من همه یا اکتریت قریب به انفاق ما دل در گرو مهر میهن داریم و انگیزه ی مان از این گفت و گو و صرف وقت روشن کردن واقعیتی که هریک از ما به آن باور داریم. باورهای ثابت نیستند، اسناد جدید و حوادث جدید آنها را دیگر گون می کنند. در آستانه ی انقلاب من آنرا مثبت ارزیابی می کردم ودر همان روزگار که بسیارجوان بودم رضا شاه را شخصیتی ملی می دانستم. اکنون آن باورها دیگرگون شده اند. تا وقتی که اسناد آمریکایی کودتای ۲۸ مرداد بیرون نیامده بود، کودتا داستان تصور می شد، امروز اما.....
بسیاری از دوستان مرا به جعل سند متهم کزده اند. من عمده ترین اسناد و منابع اطلاعات را چند بار اعلام و از نقل استنتاجات گرد اورندگان اسناد نیز حتی المقدور خود داری کرده ام. دوستان دیگر اسناد بسیاری آورده اند که اصالت و صحت منابع مورد استفاده ی مرا تنفیذ کرده است.
دوستان توجه داشته باشید آنچه که اینجا بوسیله ی کاربران نوشته می شود یک متن آکادمیک نیست که که از منابع با اشاره به شماره ی صفحه کد آورده شود. مضمون قولها نقل می شود. و نوشته در معرض قضاوت صدها نفر قرار می گیرد. درنتیجه لازمه ی دروغ و جعل سند نه تنها شیادی بلکه بلاهت نیز هست!
بعضی از دوستان سلطنت طلب ملاقات ایرون ساید و رضا خان را انکار و مرا به جعل خبر متهم کرده بودند بعضی دیگر از همان دسته دوستان آنرا تایید کرده اند!!
ما به این گفتگوها نیاز داریم. در آغاز، راه ناهموار است. اما صبر و بردباری ما راهها را کم کم هموار می کند. من از این بحثها بسیار آموخته ام و سپاس ویژه دارم از آقای معمار که با نوشته ی خود این بحث و گفت و گو را پی افکند.
دوستان جوان، من از شما تقاضا می کنم که در باره ی سیاست انگلیس در منطقه خاور میاته بسیار مطالعه کنید تابه قضاوتهای شخصی برسید. بی هیچ تردید انگیس در طول سلطنت قاجار و تا کودتای ۲۸ مرداد تعیین کننده ی اصلی ترین خطوط سیاست ایران بود. حتی جدایی بحرین در زمان شاه با "مصلحت " و ترفند انگلیس انجام گرفت. یعنی تا نیمه ی قرن گذشته!
شما چگونه باور می کنید که انگلیس بعد آنهمه نفوذ و تشبث در ایران و داشتن آنهمه منافع حیاتی، یکشبه رضا شاه را به حال خود رها کرده باشد که ایران را "مدرن" کند!؟ و چگونه این افعی که ظاهر سرش را رضا شاه کوبیده و منافعش را قطع کرده بود در زمان مصدق دوباره سالم سر برداشت و برای حفظ منافع خود شروع به نیش زدن کرد. مگر حکومت ملی رضاه شاه و شاه دست انگلیس را کوتاه و منافعش را قطع نکره بودند؟
تاریخ ما باید باز نویسی شود و خواهد شد اما نه بوسیله ی صباحی ها. بلکه بوسیله ی شما و همنسلان شما . شما تاریخ پیش ساخته را باور ندارید، چه شاهنشاهی چه اسلامی. اینها دو روی یک سکه اند. ما داریم از یکدوره ی ابری تاریخ ایران می گذریم. اسناد آنقدر نادر و اخبار آنقدر ضد و نقیض است که حتی پژوهشگر معتبری مثل آقای محمدعلی کاتوزیان را باشتباه می اندازد.
دوستان کمونیست از ترس آنکه مساله ی"قدرت تاریخی توده ها" خدشه دار نشود دخالت خارجی ها را با تردید نگاه می کنند و دوستان سلطنت طلب چنان خاندان یهلوی را امامزاده کرده اند که سایه خدا بودنشان کمترین شکی ندارند.
از طرف دیگر سیاست انگلیس بویژه پس از شکست مفتضحانه آن کشور بوسیله ی گاندی قهرمان، در منطقه خاور میانه چنان پیچیده شد که پس از یکقرن هنوز خرد متعارف را از درک آن ناتوان است.
آقای پرسشگر من اگر شما را رنجانده ام پوزش می خواهم. واقعا چنین قصدی نداشته ام. شما بی شک در پیش برد این بحث نقش آفرین بوده اید. من به شما احترام می گذارم.
بزرگترین فایده ی این بحث شناساندن زنده یاد بیژن جزنی و سفاکی رژیم پهلوی بود.
من نمی توانم اینرا ثابت کنم ولی از سبک و سیاق بسیاری از نظرات پیداست که تنی چند ازدوستان هردو طرف با چند نام نظرا ت خودرا مطرح کرده اند و گاه برای خود تقدیر نامه و نامه ی فدایت شوم فرستاده اند. ای شیوه ها مذموم است. دروغ گردش تاریخ را کند می کند اما آن را برای همیشه عوض نمی کند.
باسپاس از گردانندگان این ستون بامید گفتگوی سازنده ی آینده
۲۴۴۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : برای آقای اسدلله میرسپاسی
عنوان : این جنابعالی هستید که به نعل و به میخ میزنید
آقای اسدلله میرسپاسی این جنابعالی هستید که به نعل و به میخ میزنید. اگر در مورد حرفهای ارائه شده نظری و یا تحلیلی دارید آنرا بیان بفرمایید. وگرنه این کشفهای پلیسی را که "یکی دونفری بانام های بی مسما و تکراری نظر میگذارند" برای حسین شریعتمداری و رهروانش بسپارید. برای شما چه فرقی میکند که طرف کیست. اگر تحلیلی دارید آنرا بیان کنید. اگر هم ندارید مطالب نگاشته شده را مطالعه کنید تا بر میزان اطلاعاتتان افزوده شود.
۲۴۴۶۷ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : اسدالله میر سپاسی
عنوان : به هویت خود ارج نهیم
کسی نیست که از یکی دونفری که بانام های بی مسما و تکراری، حتی حاضر نیستند با نام مستعار دایمی از اندیشه ی خود حراست کنند ، در تمام این سالها در اخبار روز کامنت می گذارندو مرتب به نعل و میخ میزنند و تا ابد هم میگویند «مرغ یک پا دارد ! » کسل نشده باشد.
اشکالی ندارد ، صبر کنید تا یک روز از این هموطنان محترم در جائی بخوانید یا بشنوید که آنها بغیر از «اعلیحضرت همایون محمد رضا پهلوی شاهنشاه بزرگ ارتشتاران » و غلامان خانه زاد او به شخصیت دیگری احترام روا داشتند و از معرفت او تعریف کردند این را به فال نیک بگیرید که بالاخره بخشی از مردم ما دارند بر سر عقل میایند.
متاسفانه طرفداران شاهان و شیخان که حداقل ۱۴۰۰ سال هر بلائی خواستند بر سر مردم آوردند حاضر نیستند حتی «دیگران» از تمام جور وستمی که بر آنها رفته ناله کنند.
این نیز بگذرد
درود بر تمام مردان و زنان ایران زمین که برای آزادی و پیشرفت ایران زمین بخون خفته اند.
۲۴۴۶۵ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : شهروند جمهوریخواه
عنوان : کاری نکنیم که از عملکرد ما طرف مقابل سود جوید
به عنوان یک شهروند ایرانی خدمت دوستان گرامی عرض میکنم که در گفتار خود مراعات ادب و نزاکت را بنمایند. لحن نادرست نه تنها کمکی به ما نمیکند بلکه برعکس آب به آسیاب طرف مقابل میریزد.
من یک جمهوریخواه هستم که بهیچ عنوان خواستار بازگشت نظام سلطنتی به کشور نمیباشم. البته ناگفته نماند که از مخالفین نظام سوسیالیستی نیز هستم. بنابراین نمیتوانم به لحاظ طرز تفکر از فردی چون جزنی و یا همفکران او جانبداری کنم.
دوستان گرامی من بسیار متاسفم وقتی میبینم که نظردهندگان مخالف دیکتاتوری سلطنتی با روش غیر منطقی به مقابله با طرفداران سلطنت میروند. من بر اساس مشاهدات شخصی خود شاهد هستم که بسیاری از جوانان ایرانی به نظام گذشته به دیده احترام نگاه میکنند و این برای من بسیار نگران کننده است. به عقیده من دلیل این پیشروی سلطنت طلبان در بین نسل جوان، نه به علت سازماندهی و یا ارائه دلایل منطقی از جانب طرفداران سلطنت، بلکه به دلیل اشتباهات ما جمهوریخواهان است که همچنان در دنیای جنگ سرد منجمد شده ایم. من بارها و بارها شاهد مجادلات لفظی والدین با فرزندانشان بر سر عملکرد خاندان پهلوی بوده ام. شاهد بوده ام چگونه والدین در ارائه دلایل منطقی برای رد عملکرد خاندان پهلوی درمانده اند و همین امر سبب گرایش جوانان به آن طرف میشود. دلیل این مسئله هم چیزی نیست مگر عدم درک نسل گذشته از گذر زمان. نسل گذشته نمیداند و یا نمیخواهد بداند که جوان بیست ساله امروز بهیچ عنوان مثل جوان بیست ساله دهه پنجاه شمسی فکر نمیکند. جوانان امروز کمتر احساساتی و بیشتر منطقی هستند. نمیتوان دیدگاههای آنها را با یک قطعه شعر از "خسرو" و یا شاملو و یا هر کس دیگر تحت تاثیر قرار داد. ما نباید مثل کبک سرمان را زیر برف کنیم. برای من دردناک است که میبینم فردی چون رضا پهلوی، که حتی نمیتواند جواب چند سوال ساده را در برنامه تلویزیونی بی بی سی بدهد، چنین محبوب در بین جوانان است. در اصل این ما هستیم که داریم مبارزه را میبازیم و سلطنت طلبان هم نهایت استفاده را از آن میکنند.
یکی از اشتباهات ما رجوع کردن به کتابهای بی ارزشی نظیر همین به اصطلاح خاطرات مادر شاه است. به لحاظ منطقی و بدور از هر نوع احساس و عاطفه باید اذعان داشت که این کتاب دارای مشخصه های لازم برای ارائه به عنوان یک سند تاریخی نیست. فرد مورد مصاحبه در قید حیات نیست که بتواند درستی آنرا ثابت کند. اطرافیان او این مطالب را تکذیب میکنند و میگویند او چنین چیزی را نگفته و همه اینها من در آوردی است. هیچ سند معتبری برای ارائه درستی این کتاب وجود ندارد و همه جا مطالب به نقل از احساسات و نظرات شخصی ملکه مادر گفته شده. به لحاظ زمانی در درستی این مطالب باید شک کرد. این گفتگوها با مادر شاه قاعدتاْ باید بعد از انقلاب صورت گرفته باشد. چرا که براستی باور کردنی نیست که ملکه مادر در اوج حکومت پسرش و در حالیکه خود از سمبلهای رژیم است بیاید و از کارهای ساواک انتقاد کند و یا بگوید که محمد رضا اجازه انتشار اشعار ترکی او را نمیدهد. تاج الملوک در سالهای آخر عمر دچار الزایمر بود. او به هنگام مرگ حتی نمیدانست پسرش مرده. با چنین وضعیتی چگونه میتوان توجیه کرد که این فرد در سه سال آخر عمرش در تبعید چنین حرفهایی زده.
بجای تاکید بر چنین نوشته های بی ارزشی میتوان به خاطرات علم رجوع کرد که درستی آن مورد تایید همه از جمله خانواده اوست. خلاصه کلام آنکه کاری نکنیم که از عملکرد ما طرف مقابل سود جوید. موفق باشید.
۲۴۴۶٣ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : اگردرکربلا قزاق بودی حسینبییاوروتنها نبودی!
عنوان : چگونگی ترساندان احمد شاه
تاجر الملوک:
رضا دراوایل آدم با دین وایمانی بود، اما کم کم تحت تاثیرچند نفراز درباریها ذهنش کمی عوض شد و از تعصب مذهبی اش کم شد.
آن موقع درمحله سنگلج تهران یک نخل بزرگ نگهداری میشد که در روزهای عزاداری پنجاه- شصت نفر زیر آن میرفتند تا این نخل را بلند کنند و درتهران بگردانند!
تهران که میگویم هم سن وسالهای من میدانند یعنی چه. تهران متشکل بود ازچند محله ازقبیل سنگلج، بازارچه قوام، سیدنصرالدین، سرقبرآقا و بهارستان سروته تهران به بهارستان ودروازه قزوین ختم میشد. چند تا دروازه اطراف تهران بود و دورشهرهم خندق کشیده بودند.
شبها پلهای چوبی روی خندقها را برمی داشتند تا کسی نتواند عبورو مرورنماید.
اگرهوا خشک بود گرد و خاک وغباردرشهرجریان داشت واگریک کمی باران میآمد تمام سطح شهررا گل ولای فرا میگرفت.
سرهرمحله و کوی و برزن هم عده ای داش مشتی و قداره بند که گردن کلفت محل بودند ایستاده بودند و ازکسبه واهالی محل باج میگرفتند.
روزهای تاسوعا وعاشورا هرمحله ای دسته سینه زن و زنجیرزن خودش را داشت و این دستهها راه میافتادند و وقتی به هم میرسیدند برسر این که کدام دسته باید اول عبورکند زد وخورد میکردند و امکان نداشت درایام عزاداری بین دستههای سینه زن و زنجیرزن زد وخورد و نزاع نشود وعده ای لت و پار و مجروح و مقتول نشوند.
رضا هم دسته مخصوص خودش را داشت. ) البته این مربوط به قبل از سلطنتش است(.
رضا قزاقها را که درعشرت آباد بودند با وضع آبرومندانه ای سامان میداد وخودش هم جلوی دسته درحالتی که گل به سرورویش مالیده بود با پای برهنه راه میافتاد وسینه میزد.
دسته قزاقها خیلی تماشایی بودند، چون همراه خودشان یک دسته بالابانچی هم داشتند که مارش عزا میزدند، وقزاقها نوحههای جالبی میخواندند. فی المثل میگفتند:
اگردرکربلا قزاق بودی حسینبییاوروتنها نبودی!
رضا با آن قدوقامت رشید درجلوی دسته وسایرقزاقها به ترتیب درجه و منزلت نظامی درپشت سراو ردیف شده وسینه میزدند.
من همیشه خاطره دسته قزاقها را درذهنم نگهداری کرده ام. درعشرت آباد یک عمارت کلاه فرنگی و یک باغ بزرگ اززمان ناصرالدین شاه باقی مانده بود که درزمان احمدشاه هنگ اسواران درآن محل مستقر بود.
دسته قزاقها ازعشرت آباد )هنگ اسواران ( که در واقع خارج از شهر بود راه میافتاد ومی آمد به محل باغ ملی(میدان توپخانه) که در وسط آن یک میدان بزرگ مشق و رژه وجود داشت. گرد و خاک زیادی به هوا برمی خاست وخلاصه هنگامه ای دیدنی بود.
حالا میرسم به آن خاطره ای که بعد ازاین همه داستان گفتن میخواهم برایتان عرض کنم.
درحدود یک سال مانده به سلطنت رضا ) تاریخش درست یادم نیست( احمد شاه به فرنگ رفته و درپاریس سکنی گزیده بود.
درایام عزاداری آن سال در تهران شایع گردید که وهابیهای حجاز به مرقد )مطهرومقدس( حضرت محمد) ص( حمله و آنجا را ویران کرده اند.
دراین موقع مردم تهران آن نخل بزرگ محله سنگلج را برداشته وحرکت کردند.
دستجات مردم ازگوشه وکنارشهرتهران حرکت کرده وبه طرف میدان توپخانه که دارای محوطه بزرگ و وسیعی بود سرازیرشدند.
دسته قزاقها هم مثل سایردستجات راه افتاده وخود را به میدان توپخانه رسانده بود.
مردم خشمگین وعصبانی مشتهای خود را رو به هوا تکان داده و مرتب فریاد میزدند یا محمدا، یا محمد!!
دراین اثنا عده ای ازمردم متوجه حضور رضا که در آن موقع فرمانده قزاق خانه بود میشوند و او را روی دست بلند میکنند. مردم همانطورکه رضا را روی دست بلند کرده بودند به نفع قزاقها شعارهای مختلف داده و تصورشان این بود که قزاقها میتوانند بروند حجاز(عربستان) ازمتجاوزین به حریم مرقد مبارک حضرت رسول) ص( انتقام گرفته وآنها را گوشمالی بدهند. به همین جهت نوع شعارها عوض شد و جنبه حمایت ازقزاقها وعلی الخصوص رضا را گرفت.
درآن موقع وسایل فیلمبرداری وعکاسی پیشرفته و مجهز و مدرن مثل امروز وجود نداشت وفیلمها صامت بود و خیلی عقب افتاده وابتدایی.
من چند حلقه ازاین فیلمهای اولیه را که مربوط به جشن کشف حجاب، جشن افتتاح راه آهن سراسری ومراسم رژه درجلالیه وعروسی فوزیه میشود دارم.
خلاصه اینکه حالا یا درمیان جمعیت بوده و یا روی پشت بام ساختمانهای اطراف بوده و یا طوردیگری که من نمی دانم! یک نفرازسفارت انگلستان از این مراسم فیلم برداری میکند واین فیلم را میبرند به پاریس و جلوی احمد شاه نمایش میدهند.
احمدشاه ملاحظه میکند مردم مشتهایشان را رو به هوا تکان میدهند و حرفهایی میزنند. البته چون فیلم صامت بوده چیزی ازمحتوی کلام مردم دستگیرش نمی شود.
ازافرادی که فیلم را برایش برده بودند میپرسد: « این مردم چه میگویند؟»
جواب میدهند که مردم علیه احمدشاه شعارداده و میگویند: « ما شاه را نمی خواهیم!»
بعد درهمان فیلم میبیند مردم رضا را روی دست بلند کرده اند.
مجددا میپرسد: « راجع به این بابا چه میگویند؟»
پاسخ میدهند: « مردم میگویند ما رضا خان را میخواهیم!!»
این داستان را بعدها یک نفرکه درموقع نمایش فیلم درحضوراحمدشاه بوده برای رضا تعریف کرد و من هم درآن مجلس بودم، با گوش خودم شنیدم.
شخص راوی میگفت: « وقتی احمدشاه این فیلم را دید چون نمی دانست در واقع مردم به خاطرجسارت وهابیها به مرقد مطهرحضرت رسول )ص( خشمگین هستند خشم آنها را متوجه خودش دید و از آنجا که فوق العاده آدم ترسو وبزدلی بود گفت: « من دیگرهرگزپا به ایران نخواهم گذاشت تا یک مشت رعیت وحشی جان مرا بگیرند!» تاریخ آن را خوب به خاطرندارم اما مطمئن هستم که قبل ازکودتای حوت ۱۲۹۹ واعلام سردارسپه شدن رضا بود.
رضا این داستان را خیلی دوست داشت و تا روزی که درایران بود و ماجرای مربوط به ورود متفقین به ایران وتبعیدش به جزیره موریس پیش نیامده بود وقت وبی وقت به آن اشاره میکرد و معتقد بود که این حادثه، که هیچ ربطی به او نداشته، نقطه شروع موفقیت وحرکت او به طرف سلطنت ودستیابی به تاج وتخت پادشاهی بوده است!
۲۴۴۶۲ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگری که زیر قولش زد و آمد
عنوان : به به این سئوال هم جواب بدهید، چقدر از مرحله پرتی بابا. برو توی سایت سلطنت طلب ها و سئوالت را بکن. سلطنت طلبا بما چه؟
ما اینجا می خواهیم تشخیص دهیم تاریخدان و تاریخ فروش چه فرقی با هم دارند، چه کسانی تاریخ را تحریف می کند آب را گل آلود کرده و از آن ماهی بگیرند، چه کسانی ضد و نقیض می گویند، چه کسانی در روز روشن دروغ می گویند، چه کسانی بجای جواب طفره می روند و فکر می کنند ما بجای گرفتن جواب منطقی از آنها با اتهام زنی هایشان مرعوب می شویم و خفه می شویم، چه کسانی متحول شده اند....اینجا بخوبی می توانیم مغلطه و دروغ پردازی و منطق و خرد گرایی را ببینیم.
حالا وسط این حرف ها شما پاتو توی یک کفش کردی و هی سئوالتو تکرار می کنی. بیا اینم جواب: به به این سئوال هم جواب بدهید، چقدر از مرحله پرتی بابا. برو توی سایت سلطنت طلب ها و سئوالت را بکن. سلطنت طلبا بما چه؟
آقا بحث تفاوت فرهنگ جوانان دهه های ۴۰ و ۵۰ با جوانان امروزیست، بحث درباره تفاوت میان تاریخ نگاری توسط رژیم، آپوزیسیون و دانشگاه های معتبر بین المللی درباره تاریخ معاصر ایران است. بحث سر اینست که تاریخ نگاری کدامیک از اینها به واقعیت ها نزدیک تر است و کدامیک به افسانه و سیاه کردن طرف مقابل بیشتر شباهت دارد تا تاریخ نگاری بی غرض و مرض. بحث سر اینست که حقوق شهروندی مهمترین اصل برای ملت و یا دعوا بر سر گذشته و ایا این دعوا یکسر دارد و یا دوسر. آخر مرد حسابی این حرفها چه ارتباطی با سئوال شما دارد؟
۲۴۴۵۶ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : به این سوال هم جواب بدهید
عنوان : سلطنت طلبان بالاخره به این سوال ندادند
از : ایراندوست
عنوان : سئوال من از معتقدین به نظام سلطنتی موروثی کماکان بی پاسخ مانده است
جناب ایرانی از پاسخ شما سپاسگزارم. هرچند با پاسخی که دادهاید، جنابعالی را مخاطب سئوال خود نمیبینم. معتقدین به حکومت ادواری پارلمانی منتخب مردم قطعا با اعطای امتیاز ویژه نامحدود به یک خاندان خاص مخالفند. سئوال من از معتقدین به نظام سلطنتی موروثی کماکان بی پاسخ مانده است.
۲۴۰۹۸ - تاریخ انتشار : ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
از : ایراندوست
عنوان : جواب من چه شد؟
عنوان : سئوال از طرفداران سلطنت
چه اشکالی در حکومت ادواری، مسئول و منتخب مردم میبینید که با واگذاری نامحدود سلطنت به یک خاندان خاص مرتفع خواهد شد؟
۲۴۰۹۳ - تاریخ انتشار : ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
از : ایراندوست
عنوان : سئوال از طرفداران سلطنت
بعد از اینهمه مجادله، لطفا بفرمایید اگر نفع شخصی ندارید، چه اشکالی در حکومت ادواری، مسئول و منتخب مردم میبینید که با واگذاری نامحدود سلطنت به یک خاندان خاص مرتفع خواهد شد؟
۲۴۰۷۴ - تاریخ انتشار : ۲ اردیبهشت ۱۳۸۹
۲۴۴۵۴ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ساواک از نظر تاج الملوک همسر رضا خان
عنوان : فساد ووابستگی در دربار پهلوی ها بزبان تاج الملوک
تاج الملوک:
توجه بفرمائید که پدربنده میرپنج بود(درجه بالای افسران قزاق در ارتش تزاری روسیه) و شوهربنده هم میرپنج رضا خان. من ملکه پهلوی بودم. زن یک شاه ومادریک شاه دیگر. من به سهم خودم برکناری و تبعید ملک فاروق و قتل ملک فیصل و فرار پادشاه افغان و خیلی های دیگررا دیده ام.
بازهم خدا را شکرکه بچه های من جانشان را به سلامت ازکشورخارج کردند. البته دلم برای امثال خلعتبری که آدم با ادب وبا سوادی بود می سوزد. اما غصه ندارد چون من هم چند صباح دیگرزنده نیستم ویحتمل فردا را هم نبینم. پس برای چه غصه بخورم؟!
شما طوری با من حرف می زنید انگاربا یک آدم که حواسش کارنمی کند و چیزی نمی فهمد طرف هستید! من ازجوانی با رضا )شاه( بودم و درکوران حوادث سیاسی، ازخلع احمد شاه بگیرتا اشغال ایران و ماجراهای ۲۱ آذر۱۳۲۱ و۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سال ۱۳۴۲ قرارداشته ام. قوام السلطنه با آن همه کبکبه ودبدبه اش می آمد ازمن مشورت می خواست!
من می فهمم درایران چه شده است وچه اتفاقاتی روی داده است. هنوز هیچی نشده یک عده می آیند ومی گویند محمدرضا عرضه نداشت جلوی اینها بایستد، محمدرضا آن جربزه پدرش را نداشت تا اینها را از دم تیغ بگذراند و خیلی حرف های دیگر...
حتی اشرف دیشب ازمحمدرضا گلایه می کرد و می گفت نباید مملکت را ترک می کرد و اگرمانده بود حکومت سقوط نمی کرد.
بعد ازآنکه محمدرضا به مصررفت تلفنی با من بارها صحبت کرد. ازمراکش و از پاناما و ازمکزیک و جاهای دیگرهم تلفنی صحبت ها کردیم.
گفت مادرجان من نمی خواستم سلطنت را رها کنم اما سفیرکبیرانگلستان آمد پیش من و بدون مورد و بدون مقدمه و بدون احتیاج همینطور بی خود و بی جهت ماجرای کودتای افغانستان و قتل عام خانواده داودخان را برای من مثال زد! ومن فهمیدم باید شماها را به خارج بفرستم و خودم هم دنبال شما بیایم.
همین مطلب را سفیرکبیرآمریکا به صورت دیگربه محمدرضا گوشزد کرده بود. معلوم است منظورآنها این بوده محمدرضا را وادار به خروج ازمملکت کنند. شما اطلاع ندارید و نمی دانید که ازسال های قبل یک عده شروع به رفتن کردند.
ساواک گزارشات زیادی می آورد واطلاع می داد که پولدارهای بزرگ دارند می روند و محمدرضا با تعجب می پرسید چرا؟!
یک عده مثل ثابت پاسال جهود ازسال ۱۳۴۵ بارخودشان را بستند و رفتند آمریکا! چون با سیاستمداران آمریکا وانگلیس واسرائیل دوست و همکار بودند ومی دانستند که قراراست تغییرات زیادی درمنطقه بشود.
ساواک
تاج الملوک: جلوی در ورودی کاخ سعد آباد یک پاسدارخانه بود که هر وقت ما وارد یا خارج می شدیم سربازها گارد به خط می شدند و با تفنگ سلام نظامی می دادند و احترام می کردند.
نعمت اله نصیری یک مدت دراین پاسدارخانه خدمت می کرد و پایین ترین درجه دربین افسرها را داشت. درسعد آباد یک اصطبل بود که اسب های من و شمس و اشرف وسایراعضای خانواده درآن نگهداری می شدند. یادش بخیر اسب های خوبی داشتیم. این محل از زمان رضا ) شاه ( ساخته شده بود وخود رضا هم چند راس اسب داشت.
درزمان رضا یک مهترکرمانشاهی ویک مهترترکمن ازاسب ها نگهداری و تیمارمی کردند.
بعد از رضا آدم های مختلفی آمدند و رفتند تا اینکه ما فهمیدیم این افسرجوان که اهل سمنان بود قبل ازآمدن به تهران و ورود به دانشکده افسری چاروادار بوده. من خودم دستوردادم نعمت اله نصیری را ازپاسدارخانه به قسمت اصطبل که درآنجا اسب های گرانقیمتی داشتیم منتقل وجزو مسئولین اصطبل قراردهند وهمینطور هم شد. آن موقع به مخیله هیچکس خطور نمی کرد که این چارواداریک روزترقی کند و در حوادث سیاسی مملکت نقش عمده ای بازی نماید.
نعمت اله نصیری به سبک کاوالیه های فرانسوی لباس می پوشید و چون زن و زندگی درتهران نداشت، همان جا دراصطبل می خوابید. فکرمی کنم آن موقع حداکثر۲۵- ۲۶ سال سن داشت. یک برادری هم داشت که به خواهش او توسط کارپردازی درباراستخدام وجزو فعله های سعد آباد شد. نصیری بهایی بود وعده ای بهایی را هم آورد تهران و دوروبرخودش جمع کرد.
این بهایی ها یک حسن داشتند و آنهم وفاداریشان به سلطنت و شاه بود. بعدها نصیری خیلی فک و فامیل هایش را ازسمنان به تهران آورد که دوتن از معروفترین آنها که یادم هست یکی سرلشکرعلی معتضد و یکی هم آقای پرویز ثابتی بود که به من خانم جان می گفت ودست مرا می بوسید!
بعدها نصیری ترقی کرد واین ترقی هم به واسطه صداقت وپشتکارو وفادار یش به اساس سلطنت بود
موقعی که محمد رضا به اتفاق ثریا ) اسفندیاری( در رامسربود حکم برکناری مصدق را آنجا امضاء کرد وداد دست نصیری بیآورد تهران به مصدق ابلاغ کند.
نصیری حکم محمدرضا را می آورد تهران تا مطابق وظیفه به دست مصدق برساند، اما سرتیپ ریاحی رئیس ستاد وقت ارتش که بامخالفان سلطنت ساخت و پاخت کرده بود او را توقیف و زندانی می کند ونمی گذارد حکم محمد رضا به دست مصدق برسد.
این زندان رفتن نصیری پلکان ترقی او شد. البته چاخان پاخان زیاد می کرد، که درآن سه روزکه زندانی سرتیپ ریاحی بودم کتک زیاد خوردم و زجر کشیدم و چه وچه و چه، اما ما می دانستیم که دارد پیازداغ آش را زیاد می کند و ازاین خبرها نبوده است! درمورد نصیری باید عرض کنم که به معنای واقعی یک نفرنظامی بود.
شوهرمرحومم می گفت نظامی باید فاقد روح واحساس وعاطفه باشد! این نصیری نمونه کامل ازیک انسان فاقد روح بود وهیچ احساس انسانی نداشت. تعجبی هم نداشت اینطورباشد، چون دراول طفولیت پدرو مادرخود را ازدست داده و یتیم بزرگ شده بود.
من شخصا تجربه کرده ام آدم اگرمزه محبت را نچشیده باشد نمی تواند به دیگران محبت کند وآدم هایی که درزندگی سختی ومرارت کشیده باشند خیلی جوهرداربارمی آیند!
همین روحیه و طبع خشن وعاری ازعطوفت باعث شد بعد ازپاکروان رئیس ساواک شود. شما می دانید که اول رئیس ساواک تیموربختیاربود بعد پاکروان آمد و بعد هم نصیری.
تیمورروحیه ایلاتی داشت و آنقدر بیرحم بود که حتی عمو وعموزاده های خودش را هم مقتول ساخت!
بعد ازتیموربختیارآقای حسن پاکروان رئیس ساواک شد که آدم نرم خوبی بود و بدرد این پست نمی خورد. سومین رئیس همین نعمت اله نصیری بود که دوستان ورفقایش به اونعمت خرگردن می گفتند ویک عده هم به او نعمت خره می گفتند!
من یادم هست موقعی که محمدرضا می خواست نصیری را رئیس ساواک کند دو نفرجدا با این کارمخالف بودند. یکی همین پاکروان بود و یکی هم حسین فردوست.
حسین فردوست ازطفولیت با محمدرضا بزرگ شده بود وموقع اعزام محمد رضا به سوئیس او را هم به سوئیس فرستادند تا محمدرضا تنها نباشد. پدر این فردوست یک نفردرجه دارارتش بود و رضا که دنبال یک نفردوست برای محمدرضا می گشت پسراین درجه داررا برای همراهی با محمدرضا پسندید.
بعدها حسین فردوست فوق العاده ترقی کرد و معاون ساواک و رئیس بازرسی شاهنشاهی شد. فردوست چشم وگوش محمدرضا بود والبته ما می دانستیم که فردوست اززمان تحصیل درسوئیس توسط سازمان اطلاعاتی انگلستان جذب شده و به اصطلاح آدم آنها است.
فردوست نقطه مقابل نعمت اله نصیری بود. نصیری یک آدم بی سواد ولی عمل گرا بود وفردوست یک آدم باسواد اما بی عرضه! نصیری درتمام مدت که رئیس ساواک بود همه گزارشات خودش را مستقیما به محمدرضا می داد و مستقیما ازمحمد رضا دستورمی گرفت. اگرچه اسما معاون نخست وزیر بود اما برنخست وزیریک نوع ارجحیت محسوس داشت و به واسطه آنکه مورد حمایت وامین محمدرضا بود برای نخست وزیرتره هم خورد نمی کرد
آمریکائی ها آمدند و یک اداره درست کردند مثل اداره امنیتی خودشان. خیلی زحمت کشیدند و سازمان امنیت درست شد. اول رئیس آن هم که گفتیم تیمور بختیاربود. متاسفانه تیموربا آن که ما خیلی هم بهش محبت کردیم خائن درآمد وخودش به فکرسرنگونی سلطنت پهلوی افتاد. با انگلیسی ها ساخت و پاخت کرده بود. درلبنان وعراق هم دوستانی داشت و تماس هایی با افسران ارتش گرفته و درصدد انجام کودتا بود که ازسازمان امنیتی که خودش رئیس آن بود گزارش آوردند تیموربختیارخیال های دورودرازی دارد!
بیچاره نمی دانست که محمدرضا خود او را هم به ماموران ساواک سپرده است!
حسن پاکروان آن موقع معاون تیموربختیاربود. بختیار پاکروان را تحویل نمی گرفت وکوچک می شمرد. درحالی که همین پاکروانی که ازنظر بختیار قابل آدم نبود روزو شب زاغ سیاه تیمور را چوب می زد و همه حرکات و وجنات اورا یادداشت می کرد.
محمدرضا که مطمئن به خیالات موهوم تیمورشده بود یک روزصبح زود ده پانزده نفرازافسران گارد شاهنشاهی را فرستاد تیموررا ازرختخواب بیرون کشیدند و تحت الحفظ به فرودگاه مهرآباد بردند و ازمملکت اخراج کردند!
بعد ازبختیار حسن پاکروان که یک نفرافسرتحصیل کرده ارتش بود و تربیت فرانسوی داشت رئیس ساواک شد. پاکروان وقت خودش را به خواندن تاریخ می گذرانید وشیفته تاریخ زندگانی ناپلئون و جنگ های او بود. چندین جلد کتاب درمورد جنگ های ناپلئون و نقشه های حنگی او نوشته بود.
درموقع ریاست پاکروان برساواک ضعف وفترت برسازمان امنیت ما حاکم شد و نتیجتا غائله سال ۱۳۴۲ پیش آمد وشرکت های نفتی انگلستان که می خواستند گوشمالی به محمدرضا بدهند و او را بترسانند وامتیازات بگیرند چند ساعتی تهران را شلوغ پلوغ کردند ویک عده خرابکارکه بعدا معلوم شد از تیموربختیار پول گرفته بودند شیشه های ادارات را شکستند واتوبوس ها را آتش زدند.
بعد ازاین ماجرا محمدرضا پاکروان را کنارگذاشت ونعمت اله نصیری را رئیس ساواک کرد.
یادم هست که بعد ازغائله ای که برپا شد پسرم پاکروان را خواست وبه او گفت اشتباه ازجانب من بود که تو را رئیس ساواک گذاشتم. حق تواین است که نهایتا رئیس یک کودکستان دخترانه بشوی!!
ماجرای این اغتشاش هم به این صورت بود که تیموربختیارازداخل عراق یک چمدان دلاربه تهران فرستاده بود وبا پخش کردن این دلارها یک عده ماجرا جو را خریده بود تا درمملکت اغتشاش کنند.
خوشبختانه بختیار بعدها به تیرغیب گرفتارشد و دریک حادثه شکارکشته شد!( نفوذ ساواک در اطرافیان بختیار و ترور او در عراق)
بختیاردرموقعی که رئیس ساواک بود یک سری کارهایی می کرد که باعث آبروی دولت وحکومت می شد.
فی المثل اگرازیک دختریا یک زن درخیابان خوشش می آمد به مامورانی که همراهش بودند دستورمی داد آن زن یا دختررا با توسل به زوربه خانه او ببرند! این را هم یادم رفت بگویم که قوم وخیش ثریا ) اسفندیاری( بود.
دست بزن هم داشت وهمینطوربی خود وبی جهت مردم را درخیابان کتک می زد. یک نفرراننده تاکسی را به جرم آنکه بلا اراده جلوی اتومبیل او پیچیده بود چنان سیلی زده بود که بکلی کرشده و قوه سامعه خودش را ازدست داده بود.
به بالاترازخودش هم احترام نمی کرد و نخست وزیرو وزرا و وکلا همه و همه از او شاکی بودند.
وقاحت تیمورکم کم به جائی رسید که آمد جلوی درجنوبی کاخ سعدآباد برای خودش یک اقامتگاه مجلل با سنگ سیاه ساخت تا ضدیت خودش را با کاخ سفید سعد آباد نشان بدهد!
شب ها دراین اقامتگاه مجلس عیش وطرب برگزارمی کرد و تا نیمه های شب صدای ساز و ضرب و عیاشی از آن بلند بود.
موقعی که رئیس ساواک شد ازمال دنیا چیززیادی نداشت اما درعرض یکی دو سال ازبزرگترین ثروتمندان ومتمولین تهران گردید.
روش کارش هم به این صورت بود که متمولین و بازاری های ثروتمند را بی خود وبی جهت می گرفت و به محبس می انداخت و ادعا می کرد که این افراد کمونیست هستند!
این بیچاره ها هم برای استخلاص اززندان به او باج می دادند رعایت اخلاق و عرف جامعه را هم اصلا و ابدا نمی کرد. مثلا با یک زن شوهردار به نام قدرت رفیق شده بود. شوهراین زن هم یک نفرمدیرروزنامه بود که برای استفاده ازقدرت بختیار کلاه بی غیرتی برسرگذاشته وصدایش درنمی آمد!
نصیری این ضعف ها را نداشت و اگرهم داشت طوری بود که باعث بی آبرویی نمی شد!
نصیری به کارهای ساختمانی علاقه داشت وشهرک می ساخت که این کار به نفع مملکت هم بود و یک عده زیادی صاحب خانه می شدند! اهل عیاشی هم نبود. گاهی شب ها به میهمانی های دربارمی آمد. گاهی هم من درمجالس خودم دعوتش می کردم که به اتفاق خرم ) رحیمعلی( می آمد. یک زن جدید هم گرفته بود که اسمش را سرعقد عوض کرده و فتانه گذاشته بود. این زن جدید ۱۶ – ۱۷ سال داشت وخیلی ظریف وقلمی بود!
زن جدید نصیری خیلی شیطان وخوش رقص بود و من دوست داشتم نصیری او را به مجالس من بیاورد چون باعث گرم شدن محفل ما می شد!
نصیری اگررئیس ساواک نمی شد و یا اصلا داخل ارتش نمی شد حتما و حتما یک ساختمان سازخوب می شد. یعنی به قول فرنگی ها یک نفرارشیتکتور! همین فکراحیای جزیره کیش ازنصیری بود.
جزیره کیش یک جزیره مرده ومتروک و بلا استفاده بود. نصیری طرح آورد که بیائیم اینجا را محل تفریحات زمستانی کنیم. محمدرضا وفرح این فکررا پسندیدند، وشما می دانید که اکثربناهای آن را ساواک ساخت.
۲۴۴۴٣ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : چه کسانی با تاج لملوک همسر رضا شاه مصاحبه کردند
عنوان : خاطرات تاج الملوک توسط افراد مورد اعتماد خاندان پهلوی انتشار یافت
خاطرات تاج الملوک اولین بار در خارج از کشور توسط بنیاد تاریخ شفاهی ایران منتشر شده است و کسانی که با ایشان مصاحبه کردند از نزدیکان به دربار پهلوی هستند که عبارتند از دکتر ملیحه خسروداد , تورج انصاری و مهندس محمد علی باتمانقلیچ و این مصاحبه ها در خانه شمس فرزند رضا شاه و تاج الملوک انجام شده است و بعدها بخاطر اینکه حکومت اسلامی انرا به ضرر خود ندید و افشای سلطنت بود در ایران منتشر کرد. البته رسما از طرف خانواده درجه یک پهلوی با سکوت نه تکذیب روبرو شد.بعد ها وقتی تاج الملوک فوت کرد خانواده پهلوی حاضر به پرداخت کفن و دفن ایشان نشدند و ایشان در قبر جمعی در یک قبرستان توسط شهرداری که برای بی خانمانها در نظر میگیرند دفن شده است. بعدها مشخص شد که فرح دیبا مبلغ ۵۰۰۰ دلار از پاریس برای کفن ودفن ایشان برای یکی از برادران شاه فرستاده بود که ایشان انرا خرج کفن و دفن تاج لملوک نکردندو این البته حق ملکه اول پهلوی نبود
۲۴۴۴۱ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : مقاله خواندنی اکبر گنجی-مُحسن کُردی
اکبر گنجی دست به انتشار یک سری مقالات خواندنی در رادیو زمانه زده است و پته مجاهدین و چریکهای فدایی را حسابی روی آب ریخته است. هدف او تاکید بر عدم خشونت در مقابل جمهوری اسلامی است. اما مشکل این است که دست یازیدن به خشونت در این برهه نه قابل برنامه ریزی سازمانی است و نه قابل جلوگیری. یعنی دیگر نمیتوان جوان شیدایی دهه های ۴۰ و ۵۰ شمسی را یافت که حاضر باشد کپسول سیانور را شب روز زیر زبان نگاه دارد و در شهر به جنگ چریکی بپردازد. و نیز اگر روزی در اثر یک هیجان گروهی عده ای با حمله به مراکز پلیس و ارتش اسلحه بدست بیاورند کسی نمیتواند جلوی سیل را بگیرد.
اما اکبر گنجی بررسی جالبی نیز پیرامون عملکردهای چریکهای فدایی خلق و نیز مجاهدین خلق دارد و آنچه را که ما سالهاست گوشزد میکنیم با سند و مدرک انکار ناپذیری نشان میدهد. اکبر گنجی این مهم را که هرکدام از این دو گروه و یا حزب توده و بقیه چپ و مذهبی ایرانی اگر دستشان به قدرت میرسید روی هرچه آخوند است سفید میکردند را بخوبی نشان میدهد. جوانان حدودا ۲۴ تا ۲۷ ساله که میخواهند برای ملتی از پیر و جوان رژیم سیاسی تعیین کنند چگونه دست به اعدام همگنان خود میزنند. و اگر چه بسیاری از آنها هستند که امروز خدا را شکر میکنند که به قدرت نرسیدند اگر نه امروز سر شرمگین شان تا زمین باید میرسید اما هستند متعصبینی که همین پافشاری بر افکار دایناسوری سابق شان نشان از دایناسور بودن امروز شان دارد.
او در جایی به گفته های «تهرانی» شکنجه گر ساواک اشاره دارد. این که ساواک بطور سرخود و بدون آگاهی مقامات بالا دست به کشتار چند نفر از مخالفین روی تپه های زندان اوین زده است و استدلالی که در توجیه این عمل می آورد. به هنگام به مسلسل بستن به آنها میگویند که شما در گروه خود ما را به اعدام محکوم میکنید و ما نیز سرخود (یعنی بدون دخالت دادن دادگاه و بر خلاف قانون) شما را محاکمه و به اعدام محکوم کرده ایم. شاید اگر با انسان عصر حجر سروکار داشتیم عمل ثابتی و گروهش قابل درک بود اما در قرن بیستم، چنین توجیهی قابل پذیرش نیست. ساواک نماینده قدرت برتر و نماینده قانون بود و نباید بی قانونی میکرد. آیا رئیس ساواک و شاه از این واقعه اطلاع داشتند؟ من معتقدم که نداشتند. اما پس از آگاهی هم علاقه ای به پیگیری موضوع نداشتند. به عبارت دیگر، اگر واقعا و قلبا مخالف چنین حرکاتی بودند ساواک هرگز جرات چنین جنایتی را نداشت. خواستم این را بگویم که تصور نکنید که فقط عیب دیگران را می بینم. به همین روال نیز غیر ممکن است که خامنه ای خبری از کار «گروههای خودسر» و آنچه که در زندانهای جمهوری اسلامی و کهریزکها میگذرد بی اطلاع باشد. کاملا اطلاع دارد ولی وقاحت او اندازه ندارد. هنگامی که پته وزارت اطلاعات در قتلهای زنجیره ای روی آب افتاد با وقاحت در نماز جمعه گفت که من باور ندارم که این کار را وزارت اطلاعات کرده باشد و کار آمریکا و اسرائیل است و از آن گذشت.
مقاله خواندنی اکبر گنجی را بخوانیم و اگر طالب بودید به رادیو زمانه مراجعه کنید بازهم آنجا بخشهای دیگری از این مقاله شیرین و پر مغز را میتوانید مطالعه کنید.
۲۴۴۱۶ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : کتاب خاطرات خانواده سلطنت در ایران جعلی است
خاطرات جعلی چنان اشفته بازاری درست کرده اند که صدای شهبازی تاریخ ساز تواب-توده ای را نیز ذر اورده اند
دکتر عبدالله شـهـبـازی ، نویسـنـده بـرجستـه تاریخ معاصر ایـران در سایت خود از جعلی بودن کتبی که اخیراً به نام اعضای خانواده منفور سلطنتی در ایران منتشر می شود خبر داد و نوشت : مـدتـی اسـت کــه فــردی مـعـیـن بـا اهــداف سودجویانه به جعل کـتـب خـاطـرات به نام بـرخی چهره های سرشناس دوران پهلوی دست می زند و هیچ کس متعـرض او نمی شـود .او ابتدا به جعـل خاطرات فریده دیبـا پـرداخت و کتابی فـراهم آورد به نام دخترم فرح که با اقبال و فروش فراوان مواجه شد .وی سپس خاطراتی به نام تاج الملوک پهلوی (مادر محمدرضا شاه پهلوی )به بازار عرضه کرد و اخیراً، شنیدم گویا خاطـراتی به نام اردشیر زاهدی منتشر کـرده است .من از همان آغـاز در محافـل مختلف این جعـل را متذکر می شدم و مخاطـرات آن را برمی شمـردم .در برخی مـوارد کارم به بحـث کشیده می شد .مثلا، حتی مادر من حاضر نبـود بپذیرد، خاطرات فریده دیبا، جعلی است . شهبازی افزوده است :متأسفانه وزارت ارشاد در این زمینه سکوت کرده و معلوم نیست به چه دلیل مجوز نشر کتابی را صادر می کند که به نام نویسنده یا مترجمی مجهول الهویه به چاپ می رسد .آیا به راستی ، مـتـولیان نشر کـتـاب در وزارت ارشـاد از جعلی بودن این نوع کتب مطلع نیستند؟ نمی دانم .
بهرحال ، به نظر من ، این جعلیات هر چند با هدف سودجویی فردی صورت می گیرد، ولی دامنه مخاطرات و پیامدهـای منفی آن همه گیر اسـت و اعتبار نشـر کـتـب تـاریـخـی در ایـران را مخـدوش می کند .دقیقا به همین دلـیـل بـود که فرح پهلـوی اخیراً (جمعه۲۹ اسفند )۱۳۸۲ در پاسخ به پرسش آقای احمد بهـارلو، مسئول بخش فـارسی صدای آمریکا، نـه تـنـهـا اصالـت خـاطـرات منتـسـب بـه مـادرش ، فریـده دیـبـا را رد کـرد بلـکـه افـزود :بـه کتاب های منتشر شـده در ایـران نمی توان اعتمـاد کرد . او از جمله به خاطرات منسوب به تاج الملوک پهلوی اشـاره کرد که از سال ها پیش از انقلاب بـه بیماری آلزایمر مبتلا بود . فرح پهـلـوی به نحـوی سخن گفت که گـویـا انتشار این جعلیات نوعی سیاست سازمان یافته از سوی دولت ایران است .
۲۴۴۰٨ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : Ramin
عنوان : چرا به سوالات "یک جوان ایرانی" پاسخ نمیدهید؟
آقای "یک جوان ایرانی دیگر" این کتاب خاطرات تاج الملوک مورد تایید اطرافیانش نیست. این مسئله عنوان شد که بسیاری از این مطالب با دخل و تصرف انجام گرفته و او این حرفها را نزده. وقتی خود طرف در قید حیات نیست که بتواند صحت و سقم این مطالب را بیان دارد و خانواده او نیز مثل دخترش شمس (که ادعا میکنند این اسناد پیش اوست) صحت این مطالب را رد میکنند، حال چگونه میشود به صحت آنها اطمینان پیدا کرد؟ بیوگرافی نوشتن دارای قوائدی است که متاسفانه دوستان تدوین کنند این کتاب آن را رعایت نکرده اند. جناب پرسشگر از شما استدعا دارم در این بحث بمانید. بسیار از نوشته های شما استفاده کردم. در ضمن دوستان محبتی کنند و پاسخ جوان ایرانی را بدهند. این سوالات مهم است:
کدام نظام کمونیستی در دنیا برای شهروندانش رفاه و آزادی به وجود آورده که آقای جزنی و دوستانش میخواستند نمونه آنرا در ایران بوجود آورند؟
شما چه دلیلی در دست دارید که ثابت کند این کمونیست (منظور بیژن جزنی) چیزی سوای لنین و کاسترو و استالین و مائو و غیره بوده؟
شعر گفتن و قربان صدقه رفتن که نشد کار. یک دلیل منطقی و به دور از احساسات بیان دارید.
۲۴۴۰۰ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : یک جوان دیگر ایرانی
عنوان : حقوق شهروندی بدون شیخ و شاه ممکن است
پرسشگر :آنچه برای من از هر چیزی ارزشمندتر است بدست آوردن حقوق شهروندی همه ایرانیان و حفظ منافع ملی کشورمان است.
من هم با این نظر موافقم اما کسانی که برای احیای سلطنت تلاش میکنند از این هدف بسیار دور میشوند.خاطرات تاج الملوک مرا بشدت تکان داد
۲۴٣۹٨ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : من با جوان ایرانی، نیاز، ۵۰ ساله، زیر ۵۰ ساله موافقم و هیچ وجه اشتراکی با سروش عبدی و همفکرانش ندارم.
این آخرین نظر من در مورد این مقاله است بنابراین برای رفع هر نوع سوء تفاهم مایلم در اینجا به ثبت برسانم که من با مانند کثیری از هم نسلان خود با جوان ایرانی، نیاز، ۵۰ ساله، زیر ۵۰ ساله موافقم و هیچ وجه اشتراکی با سروش عبدی و همفکرانش ندارم. از کینه ورزی، انتقامجویی، سوء استفاده از احساسات، تحریف تاریخ، ایجاد نفاق میان ایرانیان، تعصب، خرد گریزی، مسئولیت ناپذیری، خدعه، ضد و نقیض گویی، طفره رفتن از جوابگویی، فرد پرستی، شهید پروری و شهید پرستی بشدت منزجرم. آنچه برای من از هر چیزی ارزشمندتر است بدست آوردن حقوق شهروندی همه ایرانیان و حفظ منافع ملی کشورمان است.
من با جوان ایرانی، نیاز، ۵۰ ساله، زیر ۵۰ ساله موافقم و هیچ وجه اشتراکی با سروش عبدی و همفکرانش ندارم.
۲۴٣۹۶ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سرنگونی حکومت اسلامی و برقراری دمکراسی در ایران هدف است
عنوان : ایا تیمسار فرسیو یک پاسبان و یا ژاندارم بدبخت بود?
حکم اعدام۱۳ رزمنده فدائی خلق توسط تیمسار فرسیو دادستان وقت و رئیس دادرسی ارتش شاه امضاء شده و به اجرا در آمد. از نگاه تمامی زحمتکشان وتوده های مردم وهمچنین بازماندگان سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، کلیت این محاکمه فرمایشی ودر آخرحکم صادره اعدام این ۱۳ رفیق فدائی، سراسر غیرقانونی و ضدخلقی بود. تیمسار فرسیودادستان دادگاه نظامی که تلاشی مصرانه در به محکوم شناختن این ۱۳ رفیق داشت، از جنایتکاران سرسپرده رژیم بود که سالها دست در کشتار انقلابیون داشته ومی بایست پاسخگوی این بی عدالتی شده و خود نیزتوسط مردم محاکمه شود و به سزای عمل ننگین خود برسد.
ولی آیا توازن قوای سیاسی در ایران در آن زمان یکسان بود وحداقل آزادیهای سیاسی واجتماعی برای مردم وجود داشت که آنها بتوانند از حکومت شاه بخواهند که فرسیو را به دادگاه انقلابی بکشاند؟
ان موقع ان چند پاسبان و ژاندارم بدبخت انروز مثل پاسداران امروز حکومت اسلامی بودند که اگر در روزهای اعتراض مردم دست جوانان ایرانی میافتادند تکه بزرگشان گوششان بود.
در خاطرات علم جلد ششم چنین میخوانیم :
شنبه ۶/۶/۱۳۵۵
صبح شرفیاب شدم . متاسفانه شاهنشاه را سر حال نیافتم تا خواستم سوال کنم برای چه ، فرمودند صبح امروز تروریستها سه نفر مستشاران آمریکایی ما را کشتند . الان چند کار باید انجام بدهی یکی این که فوری به سفارت آمریکا تلفن کن و تا ثر ما را به سفیر امریکا و توسط او به خانواده مقتولین اطلاع بده ، دیگر این که به ارتش بگو حد اکثر حقوقی که ممکن است به این مقتولین تعلق بگیرد، بدهند چهارم این که قسمت امور اجتماعی دربار شاهنشاهی همان طور که از شهدای ایرانی تجلیل میکند ، به خانه آنها برود و به هریک جداگانه تسلیت بگوید . ولی از همه مهمتر این که سفیر آمریکا را بخواه و به او بگو ما فکر میکنیم این ترور به تحریک کمونیست ها باشد و می خواهند از سوال احمقانه کمیته سنا ی امریکا سوء استفاده بکنند . به این معنی که وقتی آنها بگویند ممکن است آمریکایی های مقیم ایران یک روزی گروگان بشوند ، اینها میخواهند این مطلب را با ترور بازی و استعمال اسلحه در ذهن مردم آمریکا به کرسی بنشانند و آن وقت که افکار عمومی بالا گرفت ، خواه نا خواه کنگره ازمعامله با ما خود داری کند . ما خیال میکنیم بعضی روزنامه ها و روزنامه نویسها ی شما تحت تاثیر کمونیستها باشند . به علاوه شما چرا هیچ اطلاعی از فعالیتهای دانشجویان منحرف ما در آمریکا نمیدهید و یا چرا اطلاعاتی اگر از این جریانات در ایران دارید به ما نمی دهید ؟ فرمودند این مطلب را قبلا با نصیری رئیس ساواک چک بکن .
من که مرخص شدم از نصیری پرسیدم و او گفت ما تبادل اطلاعات با آمریکاییها داریم ولی در این مورد و در خصوص دانشجویان ایرانی در آمریکا اخیرا به ما چیزی نداده اند اما مطلب قابل توجه این که سازمان اطلاعاتی اسرائیل ، پس از مذاکرات کمیته خارجی سنا به ما اطلاع داده بود که منتظر چنین قضیه ای باشید و ترور چند آمریکایی در ایران صورت خواهد گرفت . من از کار آنها حظ کردم .
۲۴٣۹۵ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : جوان ایرانی
عنوان : عدم ارتباط درست بین دو نسل
بنده هنوز نمیدانم اینهمه قربان صدقه رفتن برای بیژن جزنی چیست؟ صرف مخالفت کردن با نظام گذشته که نمیتواند دلیل آزادیخواهی باشد. بیژن جزنی دست به عملیات مسلحانه بر ضد چند پاسبان و ژاندارم بدبخت زد. آیا این است نشانه آزادیخواهی؟ او همچنین یک مارکسیست بود و خواستار برقراری یک نظام کمونیستی. کدام نظام کمونیستی در دنیا برای شهروندانش رفاه و آزادی به وجود آورده که آقای جزنی و دوستانش میخواستند نمونه آنرا در ایران بوجود آورند؟ شما چه دلیلی در دست دارید که ثابت کند این کمونیست چیزی سوای لنین و کاسترو و استالین و مائو و غیره بود؟ شعر گفتن و قربان صدقه رفتن که نشد کار. یک دلیل منطقی و به دور از احساسات بیان دارید. من بعد از انقلاب به دنیا آمده ام و میبینم که نسل گذشته جز ارائه حرفهای احساساتی و بدور از منطق چیزی برای عرضه ندارد و این همان مشکلی است که باعث عدم ارتباط درست بین دو نسل دیروز و امروز شده.
۲۴٣٨۹ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : با ۱۳۶ کامنت در یک بحث نشان اززنده بودن بیژن جزنیاست
عنوان : شعری در رابطه با کشتار زندانیان سیاسی توسط رژیم ستم شاهی
نعمت آزرم
خورشید خونگرفتهی نُه ارغوان
خورشید روی تپهی سرخ اوین دمید
در قطره قطره خون ِ گرم که دل میزد؛
در چشمههای سرخ که میجوشید،
از حفرههای رهگذر ِ سربِ داغ در تن ِ رزم آوران ِ خلق،
در لحظهی شهادت ِ نامنتظر
در آستان ِ آبی ِ شبگیر ِ انقلاب.
وآنگاه روی شانهی مجروح کوهسار اوین
خورشید ِ خونگرفتهی نه ارغوان شکفت.
وقتی که از هوای ساکت ِ سلول در سحرگاهان،
با چشم و دستهای بسته برون میآیی
موج ِ هوای ِ پاک ِ وزان روی گونههای تو گاهی،
احساس ِ پَر گشودن و پرواز در هوای آبی آزادی ست.
وقتی که در فضای ِ بسته و سنگین ِ بند به ناگاهان،
درهای آهنین ِ خشن با غریو ِ خشک،
بر روی پاشنه میچرخند،
و پنجه میکشند بر اعصاب ِ خُرد ِ زندانی،
همراه گامهای رفیقی که میبرند،
احساس ِ دوستان ز تک تکِ سلولهای بند، روانه ست.
زندانی سیاسی،
با چشمهای بسته راههای محبس و مقتل را،
تا قصر، تا کمیته و میدان چیتگر،
باری به چشم ِ روشن ِ احساس ِ خویش میبیند.
در آن پگاهِ شوم،
وقتی که از درون ِ بندهای اوین تا به روی تپههای مجاور، یاران،
با چشم و دستهای بسته راه سپردند،
در زیر ِ گامهای رفیقان،
در زیر ِ گامهای روان سوی ِ سرنوشت،
قلبِ هزار قُمری ِ آشفته میتپید،
در سینههای دیگر همبندان.
بیژن چه گفته است در آن لحظه،
با مصطفی؟
یاران به گاه بوسه و بدرود
بیسرود؟
مبادا
توفان!
جلادِ سنگدل ِ مسلخ،
از شرم ِ این جنایت ِ طاقت سوز،
هنگام ِ شرح فاجعه دیدیم میگریست!
بیشرم و رویتر از او،
آنان که نقش ِ جاودانی ِ این پاکباز شهیدان را،
بر لوح انقلاب ِ خلقهای میهن ما، منکرند!
بر تپه سارهای سرخ اوین،
بر شانهی بلندترین یال،
خورشیدِ انقلابهای همیشه دمان
خونبار و پرفروغ دمیده ست؛
در قامت ِ شکفتهی نُه ارغوان!
۲۴٣٨۶ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : با تشکر از اخبار روز
عنوان : نظر من در رابطه با بحث های این بخش
من البته در بعد از انقلاب بدنیا امدم و در رابطه با جنبش چریکی و نظام سلطنتی فقط خوانده ام و بازهم میخوانم. از این نظر میتوانم بگویم انطور که من فهمیدم ان اینکه جنبش چریکی برای نابودی نظام سلطنتی بوجود امده بود وبا سرنگونی رژیم شاه به این هدف خود رسید و در همان زمان هم پایان یافت. در حقیقت پایان مبارزه چریکی فدائیان و نظام سلطنتی ۲۱ و ۲۲ بهمن ۵۷ بود و حداقل در این روزها میشود فدائیان را پیروز میدان و رژیم شاه را نابود شده این میدان دانست. و بعد از ان مبارزه مسلحانه گرچه جسته و گریخته اینجا و انجا دنبال شد ولی فدائیان خلق از ان مرحله گذشتند و دیگرحداقل از سال ۶۰ به بعد دیگر بر علیه جمهوری اسلامی هم مبارزه مسلحانه نکردند و امروز هم مدافع جنبش سبز دمکراسی خواهیایران هستند.اما کینه تاریخی فدائیان و بطور کلی چپ ها و طرفداران نظام سرنگون شده همچنان پا برجاست و حکومت اسلامی هم بر گرده مردم سوار. در اینجا از همه کسانی که بحث منطقی و بدون فحاشی را پیش بردند البته بسیار اموختم.اما تشکر ویژه من به سروش عبدی و پرسشگر و احسان فاطمی میباشد که به نظر من با اطلاعات خوب خودشان بحث ها را پر بار کردند.از نظر اطلاعات تاریخی البته خاطرات تاج الملوک همسر رضا شاه نیز بسیار کمک کرد. ایشان کسی است که نظاره گر نزدیک مسائل درونی هردو حکومت پهلوی بود.دیگر اینکه اینطور که من فهمیدم کسی از چپها نمیخواهد جنبش چریکی را بازسازی کند در صورتیکه سلطنت طلبان در ارزوی باز سازی نظام گذشته هستند و در اینجا نیز چپها متمدنانه و مدرن فکر میکنند چون فکراحیای نظام گذشته عقب ماندگی محض میباشد.
۲۴٣٨۲ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : شعور مردم را دست کم نگیرید.
عنوان : به خاطراتی دروغ، به زیر ۵۰ ساله و...
به خاطراتی دروغ، به زیر ۵۰ ساله و...
ما هشیاریم و نظر خوشی نسبت به کسانی که به شعور مردم توهین می کنند نداریم. چرا فکر می کنید که اینها در آرشیو دارند کتاب می نویسند؟ مطالبی روشنگرانه ای در این بحث بیان شده اند که برخی را عصبانی کرده و این خشم را باید بنوعی در خود آرام کنند. جواب ندارند و طفره می روند و فکر می کنند اینگونه ترفندها هنوز نتیجه بخش هستند وگرنه این مقاله چه ربطی به مسائلی دارند که اینها پیش می کشند. شما نظرات خود را درباره اخبار و مقالات صفحه نخست ارسال کنید تا خوانندگان بیشتری به آن رجوع کنند، منکه دیگر کاری به این مقاله ندارم چون آنچه باید می آموختم، آموختم. تندرست و خوش باشید.
۲۴٣٨۰ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : چه کسانی با تاج لملوک همسر رضا شاه مصاحبه کردند
عنوان : خاطرات تاج الملوک توسط افراد مورد اعتماد خاندان پهلوی انتشار یافت
خاطرات تاج الملوک اولین بار در خارج از کشور توسط بنیاد تاریخ شفاهی ایران منتشر شده است و کسانی که با ایشان مصاحبه کردند از نزدیکان به دربار پهلوی هستند که عبارتند از دکتر ملیحه خسروداد , تورج انصاری و مهندس محمد علی باتمانقلیچ و این مصاحبه ها در خانه شمس فرزند رضا شاه و تاج الملوک انجام شده است و بعدها بخاطر اینکه حکومت اسلامی انرا به ضرر خود ندید و افشای سلطنت بود در ایران منتشر کرد. البته رسما از طرف خانواده درجه یک پهلوی با سکوت نه تکذیب روبرو شد.بعد ها وقتی تاج الملوک فوت کرد خانواده پهلوی حاضر به پرداخت کفن و دفن ایشان نشدند و ایشان در قبر جمعی در یک قبرستان توسط شهرداری که برای بی خانمانها در نظر میگیرند دفن شده است. بعدها مشخص شد که فرح دیبا مبلغ ۵۰۰۰ دلار از پاریس برای کفن ودفن ایشان برای یکی از برادران شاه فرستاده بود که ایشان انرا خرج کفن و دفن تاج لملوک نکردندو این البته حق ملکه اول پهلوی نبود
۲۴٣۷۶ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : خاطراتی دروغ
عنوان : خاطراتی دروغ
این به اصطلاح "خاطرات تاج الملوک" دروغی است من در آوردی توسط ایادی رژیم. اطرافیان تاج الملوک نوشتن چنین کتابی را از جانب وی تکذیب میکنند. رژیم عین همین کار را در مورد به اصطلاح خاطرات فریده دییا کرده بود.
۲۴٣۶۹ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : زیر ۵۰ ساله
عنوان : وقتی نظری حذف شود نظرهای مخالف آن نظر بی معنی می شوند.
به نظر می رسد نظر منشور جهانی حقوق بشر حذف شده باشد. اگر ما نظر او را ندانیم چه بوده چگونه می توانیم داوری کنیم که او درست گفته و یا مخالفانش درست می گویند؟
به حقیقت جو صبور پویا، نیاز، ناشناس و ۵۰ ساله، نظرات شما را بسیار جالب و منطقی و عاری از هر نوع کینه جویی و کوردلی یافتم، پایدار باشید. کاش بموقع رسیده بودم و نظر منشور جهانی حقوق بشر را هم خوانده بودم و نظرم را می دادم. برای من و امثال من این بحث تمام شده است و نتیجه های مطلوب حاصل شده است. از اخبار روز سپاسگزارم که این فرصت عالی را در اختیار خوانندگان خود گذاشت. من هم مانند خیلی های دیگر در اینجا خیلی آموختیم خدانگهدار.
۲۴٣۴۱ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : یکباره "جاوید شاه" شد "مرگ بر شاه"
عنوان : ملکه مادرتاج الملوک:
من درتهران که بودم بطورمرتب هر روزیک مقدارتریاک استعمال میکردم ویک گیلاس هم کنیاک با غذای روزانه میخوردم اما این برنامه چهل ساله من درخارج بهم ریخت!
خدمت شما عرض کنم که رضا شاه روزانه یکبارصبح موقع رفتن به کاخ شهری چند بست تریاک استعمال میکرد. دکترها به اوگفته بودند تریاک قند خون را میسوزاند. رضا عادت داشت بعد ازناهار و شام یک گیلاس کنیاک بنوشد.
من هم این عادت را از رضا گرفتم. دربین بچههای رضا غلامرضا وحمیدرضا تریاکی حرفهای شدند.
س: اگرممکن است علت خارج شدن خودتان را ازایران شرح دهید.؟
تاج الملوک: راستش را بخواهید این اواخرهمه چیزرا ازمن پنهان میکردند. البته حالا اشرف وشمس میگویند علت پنهانکاریشان این بوده که نمی خواستند من ناراحت نشوم وفشارم بالا نرود. اگرچه من ازخیلی مطالببیاطلاع بودم، اما میدانستم اوضاع مثل سالهای ۱۳۲۰ و۱۳۲۸ شده است. من همیشه عمرم ازاینکه سرنوشت سلطنت پهلوی هم مثل سرنوشت سلطنت قاجاریه شود دراضطراب بودم. یکبارموقعی که « رزم آرا» برای اخلال درسلطنت محمدرضا نقشه چینی میکرد خوابهائی میدید که به محمدرضا گفتم من میترسم یک رضا خان پیدا شود وهمان کاری را که پدرت با احمد شاه کرد با تو بکند! یادم هست که محمدرضا خندید و گفت: « نه رزم آرا رضا شاه است ونه من احمدشاه!» اما این پیش بینی من درست ازآب درآمد وبالاخره کلک سلطنت پهلوی را کندند!
به جهنم که مردم سلطنت ما را نخواستند. قابل نبودند. یک روزی خودشان پشیمان میشوند وچراغ برمی دارند و دنبال ما میگردند!
سلطان خوب است، مثل سلطان ژاپن که مردم مثل بت او را میپرستند و حکم او را مثل حکم خدا میدانند نه اینکه درمملکت ایران بیایند واسائه ادب کنند و بگویند مرگ برشاه! بیچاره محمدرضا به اتفاق هویدا رفته بود بالای سر تظاهرکنندگان میدان شهیاد ) آزادی کنونی ( وآنجا آنقدرصدا زیاد بود که از داخل هلیکوپترشنیده بود مردم میگویند مرگ برشاه!
حالا کی میگفتند مرگ برشاه؟ ازاوایل سال ۱۳۵۷. درحالی که همین مردم چند ماه قبل ازآن دربهمن سال ۵۶ به مناسبت ششم بهمن ازصبح تا شب در خیابان رژه میرفتند ومی گفتند جاوید شاه!
آتاتورک توانست ترکها را تا حدودی اروپایی کند، اما رضا نتوانست همان برنامههای آتاتورک را درایران پیاده نماید. ما خودمان پیشقدم کشف حجاب شدیم. من واشرف وشمس با سرهای بازو بدون چادر و چاقچوردرجشن کشف حجاب شرکت کردیم، اما مردم بجای آنکه ازما تبعیت کنند نسبتهای ناجوربه ما دادند واشعارجلف درهجو ما سرودند وچه کارها که نکردند!
این خبرهای مربوط به اعدام روسای دولتهای گذشته وماموران دولتی وارتشی ومستخدمین ساواک ودربار روی من اثرات بدی گذاشته است. همین آقای ارتشبد نصیری چه گناهی داشت که اورا اعدام کردند؟! همین آقای رحیمعلی خرم که ازنزدیکان بود چه گناهی داشت که اورا اعدام کردند؟! لابد اگرماهم درایران مانده بودیم ما را هم اعدام میکردند؟!
مگرما چه گناهی کرده ایم؟! نه، شما بفرمائید!
س - پس شما درجریان انقلاب وحوادث قبل وبعد آن قرارداشتید؟
تاج الملوک:
چطور خبرنداشتم؟ البته اطرافیان رعایت حال مرا میکردند وبرای اینکه کدر نشوم مرتب میگفتند چیزی نیست، وبزودی سروصداها میخوابد. اولش که ماجرای تبریزپیش آمد وبعد که ماجرای قم پیش آمد خوب من همه چیز را مطلع شدم. بعدا هم روزنامهها را میخواندم وکسانی که به ملاقاتم میآمدند درعین اینکه سعی میکردند مسائل را کوچک نشان دهند دست آخرازمن میخواستند محمدرضا را نصیحت کنم وازاو بخواهم تا قوی تر برخورد کند وجلوی آشوب طلبان بایستد. خوب راستش من فکرنمی کردم کار به جایی برسد که سلطنت ازبین برود. به همین خاطرزیاد پاپی محمد رضا نمی شدم. محمدرضا حال نداربود واین سال آخری که ایران بودیم زیاد سردماغ به نظر نمی رسید. حتی زمستانها که عادت داشت برای اسکی و استراحت زمستانی به سوئیس برود آن سال نرفت ودرایران ماند. من به حرفهای فرح وخود محمدرضا اطمینان نداشتم وفکرمی کردم که آنها برای جلوگیری ازغصه خوردن من نوع مریضی محمدرضا را به من نمی گویند. به همین خاطرخودم هرهفته دکترایادی را احضارمی کردم وجویای مریضی محمدرضا میشدم.
محمدرضا ازبچگی ضعیف بود. علت ضعیفی اوهم این بود که با اشرف توامان به دنیا آمد. البته اول محمدرضا آمد و بعد اشرف. به فاصله چند دقیقه. آن موقع علم طب زیاد پیش نرفته بود. زایمانها توسط قابله انجام میشد که پیش خود کاریاد گرفته بودند.
ایادی همیشه به من اطمینان میداد که جای نگرانی نیست وموضوع مریضی محمدرضا به خاطرشیطنتهای زیاد او وضعف قوه باء است! خدا لعنت کند اسداله علم را که بساط شیطنت برای محمدرضا درست میکرد و باعث تحلیل رفتن قوه پسرم میشد. به هرحال پسرم شاه بود واگرشاه ازشاه بودنش لذت نبرد وشاهی نکند چه بکند؟!
ازآبان ۱۳۵۶ تا اول سال ۱۳۵۷ یکباره همان مردمی که جاوید شاه میگفتند، رنگ عوض کردند و شعار "مرگ برشاه" دادند. روزنامههای مجیز گو تبدیل شدند به روزنامههای ضدما. مثل ماجرای رفتن رضا از ایران.
تا قبل ازشهریور۱۳۲۰ همه روزنامهها ازرضا به اسم اعلیحضرت پهلوی اسم میبردند. اما همینکه پایش را ازمملکت بیرون گذاشت همان روزنامهها که ازدربارمقرری میگرفتند وبرای نشان دادن مراتب سرسپردگی خودشان ازهم سبقت میگرفتند شروع به هتاکی کردند. حتی عباس مسعودی که سرمایه اش را رضا ازپول شخصی خودش داده بود وهمه چیزش ازرضا بود درروزنامه اش رضا را متهم به غصب زمین واراضی واملاک مردم کرد.
خدمت شما عرض کنم مردم ایران وایرانی جماعت گوسفند امام رضا را تا صبح نمیچرخاندند! این حرف را من نمی زنم واین یک ضرب المثل قدیمی است وبه قول معروف تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها! وقتی خودشان این ضرب المثلها را درباره خودشان ساخته اند مسلم است که خودشان را بهترازمن وشما میشناسند! نه میشود روی مخالفت این مردم حساب کرد و نه روی حمایت آنها!!
موقعی که ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شد ومردم درخیابانها ریختند وبه نفع محمدرضا شعاردادند محمدرضا ازفضل اله زاهدی پرسید این مردم همه شاه دوست هستند پس چه کسانی تا سه روزقبل خواستار سرنگونی من بودند؟
زاهدی گفت: همینها!
اینها ازهرطرف باد بیاید بادش میدهند! خودشان هم نمی فهمند چه میخواهند!
خوب بیایند و به مردم بگویند که چرا انگلیسیها سه باردرایران دست به تعویض شاه زدند. یکباراحمد شاه را بردند ویکباررضا ) شاه( را بردند ویکبارهم محمدرضا) شاه( را؟!!
خوب شما ببینید چطور اسداله علم با کمال شهامت به محمدرضا میگفت که مشیرومشاوردولت فخیمه انگلستان است. علم ازملکه انگلستان لقب اشرافی لرد وسرگرفته بود و خلاصه لقبی در انگلستان نبود که به او نداده باشند!
یک پدرسوخته دیگری بود به نام « شاپورجی» که با پررویی به محمدرضا میگفت من قبل ازاینکه تبعه ایران باشم نوکرملکه انگلستان هستم!
ما ازامثال این آدمها که جاسوس و نوکرآشکار و یا پنهان انگلیسیها و آمریکاییها بودند دورو برمان زیاد داشتیم.
گاهی به محمد رضا میگفتم چرا با علم به اینکه میدانی این پدرسوختهها نوکراجنبی هستند آنها را اخراج نمی کنی؟
محمدرضا میگفت: چه فایدهای براخراج آنها مترتب است؟ اینها را اخراج کنم دهها نفردیگررا اطرافم قرارمی دهند. بگذارید اینها باشند تا خیال دولتهای خارجی ازحسن انجام اموردرایران راحت باشد!
آمریکا برای دادن کمکهای اقتصادی شرط میگذاشت که باید فلان شخص بشود رئیس سازمان برنامه وبودجه. اصلا" خدمت شما عرض کنم که این سازمان برنامه وبودجه درایران وجود نداشت وآمریکاییها آن را درست کردند.
مثلا ارتش ایران احتیاج به توپ وتانک داشت. میگفتند میدهم به شرط آنکه فلان کس بشود رئیس ستاد ارتش.
حالا من خواهشم این است که بین آدمها چهارتا مرد پیدا شود و قبل ازمرگ بیایند اسم نیکی برای خودشان درست کنند وخاطرات خود را صاف و راست و پوست کنده بنویسند و بگویند که چه دستوراتی گرفتند وچه میکردند! خوب، همین آقای ارتشبد قره باغی آمد بیمارستان دست مرا بوسید و در خواست بخشش کرد. خوب است این آقای قره باغی خاطراتش را بنویسد و بگوید چرا به ولینعمت خود خیانت کرد و ارتش را تسلیم متجاسرین کرد. ارتش را چه کسی تسلیم کرد. همین عباس قره باغی که ما به او عباس پشگل میگفتیم. مدتها مامور اداره اسواران گارد بود و ما رفتیم درمانژ فرح آباد که متعلق به گارد جاودان بود، آنجا اسب سواری میکردیم واین عباس قره باغی همیشه بوی پهن وپشگل وسرگین اسب واسترمی داد.
دربین افسران هم جزوبیسوادها بود.
محمد رضا دست این آدم را گرفت و او را بالا کشید و کرد رئیس ستاد بزرگ ارتش.
آنوقت همین آدم اعلامبیطرفی کرد و ارتش را ازخیابانها به پادگانها برگرداند.
بعد هم درکمال امنیت آمد به خارج. آمد نیویورک دست مرا بوسید و گفت: من بیتقصیربودم. آمریکائیها به من گفتند ارتش را برگردانم به پادگانها!
اینطورکه میگفت یک ژنرال آمریکائی به تهران رفته ومهارارتش را در دست گرفته وخواستار برگرداندن ارتش به پادگانها شده بود. موقعی که ما در سال ۱۳۵۶ به آمریکا آمدیم اول رفتیم به کالیفرنیا درملک خصوصی شمس ساکن شدیم یک روز دانشجویان ایرانی که تحریک شده بودند به ملک شمس حمله کردند وماشینهای ما را هم خرد کردند.
من شب ازاردشیرزاهدی پرسیدم چطوردولت آمریکا با اینهمه پلیس و نیروی امنیتی نمی تواند جلوی خانه ما را حفظ کند. اردشیر خان زاهدی گفت:بیپرده باید بگویم که دراینجا )امریکا آب ازآب تکان نمی خورد مگربا اطلاع وعلم اف. بی.ای وسایر ادارات امنیتی!یعنی اینکه خود آمریکاییها این عده را دلالت کرده بودند. جلوی خانه ما تظاهرات کنند!
حالا خوب است بروید با خود اردشیرخان هم مصاحبه کنید. خدمت شما عرض کنم که سیزده سال تمام امیرعباس هویدا نخست وزیرمملکت بود.
اول ازهمه بگویم که محمدرضا نمی خواست هویدا را نخست وزیرکند. بعد هم که او را نخست وزیر کرد همان سال اول میخواست او را بردارد. اما افراد عادی وعوام نمی دانند که پشت پرده سیاست چه خبراست. خیلی ازمملکتهای نفتی خاورمیانه صد درصد دردست آنها است. همین عربستان سعودی ویا کویت ویا شیخ نشینهای منطقه. بعد ازجنگ جهانی دوم به شرکتهای نفتی یک رقیب تازه نفس هم اضافه شد و آن فروشندگان اسلحه بودند.
شما خیال میکنید چند دفعه که به طرف محمدرضا تیرانداختند این تیر اندازیها ازجانب چه کسانی بود؟ به محض آنکه یک نافرمانی میدیدند تیرمی انداختند. ماجرای تیراندازی به طرف محمدرضا همه ازطرف نفتیها بود.
همه این امرای ارتش ورجال سیاسی مملکت با خارجی زد وبند داشتند و اصلا" بعضی ازآنها مثل جمشید آموزگارتبعه آمریکا بودند!
بله! خیلیها نمی دانند که بسیاری ازاین آقایان تبعه آمریکا یا انگلستان وبه اصطلاح معروف دوملیتی بودند.
گاهی اوقات بعضی اشخاص که به ما وفاداربودند میآمدند واطلاع میدادند که هرشب درمنزل سفیرآمریکا یا سفیرانگلستان یا فلان کشورخارجی جلسه است وآقایان وزرا و امرا ارتش با سفیرکبیرآمریکا یا انگلیس مشاوره رایزنی میکنند وخط وربط میدهند وخط وربط میگیرند! ساواک هم هرروزصبح اول وقت گزارش این ملاقاتها را روی میزکار محمدرضا میگذاشت .
من البته درجریان ریزکارها نبودم. بخصوص ازسالهای ۱۳۴۰ به بعد زیاد درامرسیاسی مملکت تحقیق وبررسی نمی کردم و دنبال استطلاع ازامورات کشورنبودم. اما جسته وگریخته درجریان مسایل قرارمی گرفتم.
یک روزمحمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: مادرجان! مرده شور این سلطنت را ببرد که من شاه وفرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام.
آن موقع جنگ ویتنام بود وآمریکائیها که ازقدیم درایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند ازپایگاههای ایران وامکانات ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند وحتی اگراحتیاج داشتند ازهواپیماها و یدکیهای ما استفاده میکردند. برای پشتیبانی ازنیروهای خودشان درویتنام.
حالا بماند که چقدرسوخت مجانی میزدند واصلا" کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتیهایشان را ازایران میبردند...
همین آقای ارتشبد نعمت اله نصیری که ما به او میگفتیم نعمت خرگردن او یک گردن کلفتی مثل خرداشت! میآمد خدمت محمدرضا، وگاهی من هم در این ملاقاتها بودم، میگفت آمریکاییها فلان پرونده وفلان اطلاعات را خواسته اند!
محمدرضا میگفت بدهید!
۲۴٣٣۹ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : انفجار شادی مردم پس از سقوط رضا شاه
عنوان : حالا از زبان تاج الملوک بخوانید:
باید عرض کنم مردم نه تنها ازاستعفای رضا ورفتن اوازمملکت ناراحت نشدند ودربرابر مداخله متفقین برای مجبورکردن رضا به استعفاء عکس العمل نشان ندادند، بلکه درکمال چشم سفیدی ابراز خوشوقتی وخوشحالی هم کردند وروزنامه ها هم که تا سوم شهریور۱۳۲۰ دعاگوی رضا بودند شروع به هتاکی وفحاشی نمودند! رضا ازاین تغییرحالت مردم خیلی ناراحت بود. آقای " محمود جم" که پیرمرد سرد وگرم چشیده ای بود به رضا گفت که نباید ناراحت باشد این خاصیت عوام است که درایام قدرت حکام مجیزگوی آنها هستند ودرایام ضعف پنجه به روی آنها میکشند!
دراین مسافرت کلارمونت اسکرین ازکارکنان کنسولگری انگلیس درکرمان که خیلی روان فارسی صحبت میکرد همراه ما بود وفوق العاده احترام و تکریم میکرد وتمام تلاش وسعی او این بود که رضا احساس راحتی کند. قرارما این بود که به جزیره موریس برویم.
آقای کلارمونت اسکرین بعدها کنسول انگلستان درتهران و وزیرمختار انگلستان درتهران شد وازپادشاه انگلستان عنوان پرطمطراق " سر" گرفت. رضا ازاحترام اسکرین خیلی راضی بود واسکرین شب ها درکابین رضا مینشست وبرای او ازتاریخ ایران صحبت میکرد. شب دوم رضا مرا هم صدا کرد تا کنارش بنشینم وداستانهای اسکرین ازتاریخ ایران را گوش کنم.
واقعا جالب است که یک انگلیسی مثل بچه های جنوب شهرتهران فارسی حرف بزند وبهترازهرایرانی تاریخ مملکت ما را بداند. رضا خیلی ازدامنه اطلاعات اسکرین تعجب کرده بود. یک شب به من گفت بیخود نیست که اینها بردنیا حکومت میکنند.
اسکرین علاوه برفارسی به زبانهای اردو که مخصوص هندی ها بود وزبان پشتو که مخصوص افاغنه بود وزبان ترکی هم خیلی عالی حرف میزد.) با خود من ترکی صحبت میکرد که نگو ونپرس(.
چون خیلی با ما خودمانی شده بود. یک شب رضا روی عرشه کشتی ازاو پرسید چرا انگلیسی ها مصرا ازاوخواستند تا خاک ایران را ترک کند.
اسکرین گفت: این کمترین تنبیهی است که لندن برای اعلیحضرت رضا شاه درنظر گرفته است. ما انگلیسی ها خیلی وفادارهستیم. با آنکه اعلیحضرت رضا شاه نسبت به انگلستان کم لطفی کرده ودرمیانه راه خود را به آلمان نزدیک کردند معهذا انگلستان حاضرنشد اعلیحضرت را مجازات جدی کند. امیدوارم درآینده اعلیحضرت محمدرضا ولیعهد جبران مافات کرده ودربرابر این گذشت وبزرگواری دولت فخیمه انگلستان خدمتگزارصادق پادشاه انگلستان باشند.
درطول سفرکلارمونت اسکرین خیلی معلومات به ما میداد؛ تا اینکه یک روز رضا به اوگفت به خدا قسم که اگرمثل تو یک نفردردربارخود داشتم سرو کارم به امروزنمی کشید.
یک مشت احمق چاپلوس وکودن دراطراف من بودند که بلااستثناء همه اعمال ورفتارمرا تایید میکردند.
رضا مطابق عادت مالوف صبح ها که ازخواب بلند میشد به اندازه یک پشت ناخن تریاک استعمال میکرد وایضا" شب ها هم!
ملوانان هندی که با تریاک آشنا بودند وقتی بوی تریاک ازکابین رضا بیرون میزد پشت درکابین ازدحام میکردند تا ازبوی تریاک کیفورشوند! کاپیتان انگلیسی ویکی دو صاحب منصب عمده هم که با رضا طرح دوستی ریخته بودند به کابین او میرفتند ویکی دوبست میزدند.
فایده این مسافرت یکی هم این بود که چند نفرازخدمه کشتی بندرا تا رسیدن ما به مقصد تریاکی شدند! وقتی به بمبئی رسیدیم به یک کشتی بزرگتر به نام " برمه" منتقل شدیم.
کشتی برمه یازده هزارتنی وازنظر ظاهربیشتراز دوبرابرکشتی قبلی ما به نظر میرسید. این کشتی عظیم متعلق به شرکت هندرسون انگلیس بود که رضا هم مقداری ازسهم آن را درگذشته خریده بود، و درواقع رضا از سهامداران اصلی خط کشتیرانی هندرسون بود. چند نفرازپارسیان هندوستان هم جزو سهامداران این خط کشتیرانی بودند.
۲۴٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : رابطه رضا خان با سید ضیا از زبان همسرش
عنوان : رضا میخواست ناپلئون و یا هیتلر شود
سید ضیاء مغز و عقل رضا بود و او را با ژنرال آیرونساید، دیکسن و سرهنگ اسمایس انگلیسی آشنا کرد و ترتیب ملاقاتها را داد. بعد هم او را انداخت جلو که علیه احمد شاه کودتا کند. رضا هم وقتی شاه شد سید ضیاء را بیرون کرد. سید ضیاء دشمن قوام السلطنه و مصدق بود.
من خودم هم شعر میگفتم و هم تار میزدم و هم یک دانگ صدا داشتم. شهریار، رهی معیری و ابراهیم صهبا برای من شعر میخواندند و ابوالحسن صبا ساز میزد. مرضیه، ملوک ضرابی، کورس سرهنگ زاده و بعدها از نسل بعدی ستار وهایده و مهستی میآمدند در محفل من و میخواندند.
مرحوم آقای محمد علی فروغی خیلی با سواد بود و علاوه بر آنکه طرف مشورت رضا قرار میگرفت، ساعتها مینشست و برای رضا از تاریخ ایران تعریف میکرد و حتی او را تعلیم خط میداد و سواد میآموخت. چنان قشنگ حرف میزد که ما صدای چکاچاک شمشیر نادرشاه را میشنیدیم. کار به جائی رسیده بود که رضا میگفت شبها خواب کورش هخامنشی و داریوش را میبیند.
یک ملای جوان که خط بسیار خوبی داشت، رضا او را از چالوس آورده به تهران و در دفتر به کار گماشته بود. این ملای جوان هم لباس آخوندی را درآورده و کت و شلواری شده بود و رضا هم اسم او را گذاشت "هیراد". این آقای هیراد بعدها ترقی کرد و رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی شد و بعضی اوقات هم به رضا سواد میآموخت. اسم اصلی اش بود "رحیمعلی فقیه یعسویی».
رضا در اوائل آدم کم سوادی بود. چون در دیویزیون قزاق با روسها خدمت کرده بود زبان روسی را عین فارسی صحبت میکرد. ترکی را هم خیلی عالی حرف میزد. چون مدت کمی در نزد وزیرمختار انگلیس به عنوان رئیس محافظین سفارت انگلیس خدمت کرده بود مقداری هم انگلیسی میدانست. رو خوانی فارسی را هم بلد بود اما دستخط نداشت. بعد که به تهران قوا کشید معلم خصوصی گرفت و نوشتن یاد گرفت. من هم شبها با او کار میکردم و کنار دستش مینشستم تا شعرهائی را که میگویم بنویسد و تمرین خط کند. این ضعف رضا نبود که سواد نداشته، بلکه قوت او بوده که علیرغمبیسوادی به آن مقام رفیع رسید و فرمانده کل قشون (سردار سپه) شد. بعد که سواد پیدا کرد کتابهای مورد علاقه اش مربوط به ناپلئون بود و خیلی در مورد ناپلئون کنجکاوی میکرد و به او علاقمند شده بود.( در فصل دیگری از این خاطرات که در شماره گذشته پیک هفته منتشر شد، میآید که بعد از روی کار آمدن هیتلر، این علاقه به ناپلئون تبدیل شده به علاقه به هیتلر!)
سید ضیاء طباطبائی
سید ضیا پسر سید علی آقا یزدی بود که آخوند و فقیه دربار مظفرالدین شاه بود. من خودم پدر سید ضیاء را که در ایام عزاداری در تکیه دولت روضه میخواند دیده بودم. یک محرک خوب برای رضا بود و بهتر بگویم مغز و عقل رضا درتصرف تهران بود. فکر کودتا علیه احمد شاه قاچار را سید ضیاء در مغز رضا انداخت. سید ضیاء زبان انگلیسی میدانست و متصل به انگلستان مسافرت میکرد یا به دهلی میرفت و روابط صمیمی با نایب السلطنه هندوستان و وزیر مختار انگلیس در ایران داشت. با ژنرال آیرونساید مثل برادر بود وچند بار ژنرال آیرونساید را به خانه ما در چهار راه حسن آباد آورد.
سید ضیاء شبها میآمد و رضا را آموزش میداد و تشویق به کودتا علیه احمد شاه میکرد. از پادشاه انگلستان مدال و منصب شوالیه گری داشت و انگلیسیها خیلی از او حمایت میکردند. سید ضیاء از دو نفر به معنای واقعی تنفر داشت. یکی مرحوم قوام السلطنه و یکی هم دکتر محمد مصدق. علت هم این بود که انگلیسیها قوام السلطنته را همیشه بر او ترجیح میدادند. با دکتر مصدق هم بد بود چون در سال ۱۳۳۰ که انگلیسیها فشار آوردند سید ضیاء را نخست وزیر کنند دکتر مصدق با مانورهای سیاسی که کرد راه رسیدن او به کاخ ابیض را سد کرد و نگذاشت مامور تشکیل کابینه شود.
رضا دو نفر رفیق انگلیسی معتبر داشت که یکی از آنها ژنرال آیرونساید بود و دیگری سرهنگ "اسمایس" که من این دو نفر را هم قبل از سلطنت رضا در منزل خودم پذیرایی کردم وهم بعد از سلطنت رضا برای تجدید دیدار به ایران آمدند و درکاخ سعد آباد با رضا و من ملاقات کردند. حالا یک عده پیدا نشوند و این حرف مرا مدرک قرار بدهند و بگویند رضا آدم انگلیسیها بوده و چه و چه و چه.
سید ضیا ترتیباتی برای ملاقات رضا با امرای انگلیسی مثل آیرونساید و دیکسن و الباقی داد. البته او زیاد در مورد ملاقاتهای خودش با انگلیسیها به من معلومات نمی داد.
رضا بعد از آنکه حکم سردار سپهای خود را گرفت امر به بگیر و ببند داد. بعد از این دستگیریها احمد شاه حکم نخست وزیر سید ضیاء را هم صادر کرد و کابینه معروف به "سیاه" خود را تشکیل داد، که البته چند ماه بیشتر دوام نیآورد و متلاشی شد و رضا جانشین او و رئیس الوزراء هم شد.
دردسرتان ندهم. رضا از روزی که وارد تهران شد و حکم سردار سپهی گرفت تا حدود ۵ سال تمام مجاهدت کرد و همه یاغیها را در گیلان(جنبش جنگل و جمهوری گیلان)، کردستان (اسماعیل خان سمیتقو)، خراسان(کلنل تقی خان پسیان) و خلاصه سبیل همه این افراد را دود داد. عدهای را مقتول ساخت و عدهای مانند شیخ خزئل را از اهواز به تهران آورد و تحت الحفظ در بازداشت خانگی قرارداد.
بعد از رفتن احمد شاه، کم کم علما از در مخالفت با رضا درآمدند. میگفتند رضا میخواهد مقام مصطفی کمال پاشا(آتاتورک) را احراز کند و کوشش دارد به ریاست جمهوری انتخاب گردد و جمهوری مخالف کیان اسلام است و از این قبیل توطئهها میکردند.
ویرانی انگشت شمار ساختمانهای تاریخی دوران قاجاریه
من گاهی اوقات با رضا دعوا میکردم که این ساختمانهای نفیس را خراب نکند. رضا میگفت هر چه که مردم را به یاد دودمان قاجاریه بیاندازد باید خراب شود تا جلوی چشم مردم نباشد!( نگاه کنید به همین سیاست در جمهوری اسلامی و آثار تاریخ ایران. هر کس به قدرت میرسد تصور میکند حکومتش ابدی است و گذشته را ویران میکند تا مردم به یاد گذشته نیفتند. درحالیکه حکومتها میآیند و میروند و گذشته تاریخی باید بمان
۲۴٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : به منشور جهانی حقوق بشر
عنوان : ایدئولوژی نظام ادمکش پهلوی چه بود?
شما رژیم شاهنشاهی را جزو کدام ایدئولوژی میدانید? کمونیست و اسلامیست که نبود احتمالا منظورتان اینه که ایدئولوژی فاشیستی داشت ولی اگر منظورتان این نیست پس رژیم های پهلوی که حقوق مردم ایران را زیر پا گذاشتند و بسیاری از جوانان ایرانی را بدون در نظر گرفتن "منشور حقوق بشر " به قتل رساندند ایا داری ایدئولوژی نبودند? پس مبارزه با این نوع رژیمهای ادمکش مبارزه با کدام ایدئولوژی میباشد
۲۴٣۲۷ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرزاد بنی احمد
عنوان : سئوال از کاربر فاضل «منشور جهانی حقوق بشر »
ممکن ست به احترام ارجمند بیژن جزنی و بقیه بخون خفتگان مردم بفرمائید که قاتلان آنها از کدام طیف بوده ا ند مورد نظر شما بودند کمونیست ها ، فاشیست ها یا اسلامیست ها ؟
البته تکلیف حکومت فعلی و اسلامیست روشن ست و همه میدانند که چه وحشتناک هستند .ولی شما موضوع بحث را یک کمی با «لاپوشانی» از مسیر بیرون بردی . شاید واقعا تمام بلاهائی که حکومت های پهلوی بر سر مردم آوردند را نوچه های استالین و هیتلر به شاهان پهلوی تحمیل کردند وگرنه آنها«بچه های » خوبی بودند که فقط دوستان «ناباب» گولشون زدند. ثابتی هم «نفوذی » حزب توده بود. مگه نه ؟
۲۴٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرهاد بلوری
عنوان : عبرت
بی بی سی : دادگاهی در آرژانتین رنالدو بنیونه، آخرین رهبر نظامی این کشور را به اتهام شکنجه و قتل شماری از مخالفان چپگرا در اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی به ۲۵ سال زندان محکوم کرده است.
دادگاه سه شنبه (۲۰ آوریل) شش ژنرال دیگر را نیز به حبس هایی بین ۱۷ تا ۲۵ سال محکوم کرد.
متهمان به دلیل شکنجه، ناپدید شدن و قتل ۵۶ تن از زندانیان در یک پایگاه نظامی مجرم شناخته شده اند.
گروه های مدافع حقوق بشر می گویند این پایگاه که در حوالی بوئنوس آیرس، پایتخت واقع است، بازداشتگاه مخفی ارتش و مرکزی برای شکنجه مخالفان بود.
رنالدو بنیونه ۸۲ سال دارد. متهمان دیگر نیز هر یک بیش از ۸۰ سال سن دارند.
گروه های حقوق بشر می گویند در دوران حکومت نظامیان بر آرژانتین بیش از ۳۰ هزار نفر در این کشور کشته یا ناپدید شدند.
رنالدو بنیونه سه شنبه در دادگاه این نظر را رد کرد. وی همچنین تاکید کرد که دادگاه را مشروع نمی داند.
او گفت تعداد افراد ناپدید شده از هشت هزار نفر بیشتر نبود.
شماری از خانواده های قربانیان در دادگاه از حکم صادره استقبال کردند.
رنالدو بنیونه آخرین رئیس حکومت نظامیان آرژانتین است که طی سال های ۱۹۸۲ و ۱۹۸۳ بر این کشور حکومت کرد و سپس قدرت را به رائول آلفونسین، رئیس جمهور منتخب سپرد.
حکومت دیکتاتوری نظامیان آرژانتین در سال ۱۹۸۳ فرو پاشید.
طی آن سال ها که به "جنگ کثیف" مشهور است، حکومت بازداشت گسترده، شکنجه و اعدام مخالفان چپگرای را در دستور کار خود قرار داده بود.
اجساد بسیاری از این افراد هرگز پیدا نشد.
۲۴٣۱۶ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایرانیان حقیقت جو، صبور و پویا
عنوان : نسل نوین و نسل های آینده ایران مقایسه بسیار جالب و مهم خود را از سه دوره قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی به ما ارائه خواهند داد.
بسیاری از ما جوانترها و جوانان به همه چیز با شک و تردید نگاه می کنیم و وقتی بحث به تاریخ می کشد ضد و نقیض زیاد می شنویم ولی به اندازه کافی قوه تشخیص داریم که حرف هر کسی را بدون سند و مدرک و تجزیه تحلیل درست نپذیریم.
بسیاری از مغرضان فراموش می کنند که ما در دامان مادرانی بسیار هشیار پرورش یافته ایم که تجربه هر دو رژیم را پشت سر گذرانده اند و خاطرات خود را با ما در میان گذاشته اند. این مغرضان فراموش می کنند که عصر اینترنت یعنی عصر گردش اخبار و اطلاعات ضدو نقیض که ما را مجبور ساخته است که برای نزدیک شدن به حقایق به آنچه در میان خطوط نهفته است توجه کنیم و صرفا به آنچه نوشته شده اتکا نکنیم. اینها فراموش می کنند که آن زمان ها گذشته است که با تحریک احساسات، جوان ها را مشتاق ماجراجویی های خطرناک، شهادت طلبی و انتقامجویی و کینه ورزی می کردند. ما زندگی و عشق را به تنفر و کینه نسبت به دیگران ترجیح می دهیم و حاضر نیستیم برای تحریک احساسات دیگران به استقبال مرگ برویم. مبارزات مسالمت آمیز را ترجیح می دهیم به جنگ های مسلحانه ای که خشونت را حتی به درون خود هم می کشد. این مغرضان فراموش می کنند که ما نه کسی را از خود بالاتر و نه کسی را از خود پایین تر می دانیم. اینها یا نمی فهمند و یا خود را به کوچه علی چپ می زنند وقتی می گوییم که ما بدنبال حقوق شهروندی ای هستیم که در لیبرال دمکراسی های جهان برای مردم آزادی و رفاه به ارمغان آورده است. اینها فراموش می کنند که با تحریف تاریخ دیگر قادر نیستند میان مردم ایران نفاق و کینه ایجاد کنند و تعبیر خود از تاریخ را به ما بچپانند. اینها تاریخ را آنطور که می خواهند تعبیر می کنند و مرتب آنرا تکرار می کنند، فکر می کنند با اینکار ما بالاخره خسته می شویم و میدان را برایشان خالی می کنیم تا هر چقدر دلشان خواست یکه تازی کنند. ما باید مرتب به اینها یادآوری کنیم که ما سرانگشتی می توانیم برای خود یک منحنی از اوضاع ایران از زمان قاجار تا الان ترسیم کنیم و داوری کنیم که ایران از کجا آغاز کرد و به کجا رفت. جزییات امر را هم محول می کنیم به نسل نوین و نسل های بعدی ایرانی که بدون تعصب و بدون مزاحمت مغرضان به پژوهش های لازم در تاریخ ایران بپردازند و به ما گزارش دهند. آنها هستند که مقایسه بسیار جالب و مهم خود را از سه دوره قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی به ما ارائه خواهند داد.
زنده باد مادران ایران و زنان ایران
۲۴٣۰٨ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : استالین ایرانی بود
عنوان : تاج الملوک
استالین ایرانی بوده و نام اصلی او یوسف یوسف زاده بوده است . این جملات را تاج الملوک مادر محمد رضا شاه و همسر رضا شاه از دیدار خود با استالین و از زبان خود استالین نقل می کند . تاج الملوک که بر خلاف رضا شاه که فارسی را هم کاملا بلد نبود ، به سه زبان زنده دنیا مسلط بود ؛ در کتاب خاطرات خود از دیدار با هیتلر ، استالین و دیگران می گوید . نکته بسیار جالبی که دراین خاطرات وجود دارد ، نقش تعیین کننده تاج الملوک درتصمیمات حکومتی در این دو دوره است. او در پشت بسیاری از تصمیمات مهم سیاسی دوران رضاشاه و حتی سالهای پرحادثه سلطنت محمدرضا پسرش بوده ولی در معیت رضا شاه مجالی برای خود نمایی نداشته . او حتی با تمام کارگزاران نظامی و غیرنظامی این دو دوره از نزدیک آشنا و در تعیین سرنوشت و پست و مقام آنها تاثیر گذار بوده است .
کتاب خاطرات ملکه پهلوی- همسر رضاشاه و مادر محمد رضا که کمتر درباره آن صحبت شده حاوی مطالب مهمی درباره ملاقاتهای سیاسی محمدرضا با استالین و هیتلر و دیگران است . در بخشی از کتاب او درباره دیدار خود و محمد رضا با استالین به نکات جالبی اشاره می کند و می نویسد :
ازبازی تقدیربا استالین که دشمن هیتلربود هم ملاقات داشته ام. موقعی که رضا ازایران خارج شده ومحمدرضا به سلطنت رسیده بود، درتهران یک کنفرانس سران متفقین برگزارشد ورئیس جمهوری آمریکا، نخست وزیر انگلستان ورهبراتحاد شوروی به تهران آمدند.
هیتلردچاربیماری روانی بوده است. این مرد دیوانه با روشن کردن آتش جنگ جهانی دوم میلیونها انسان را به کام مرگ کشاند و فقط ۲۲ میلیون نفرازمردم روسیه قربانی امیال شیطانی او شدند و جان خود را ازدست دادند.
درآن موقع محمد رضا جوان بود وانگلیسیها وآمریکائیها هم چون ایران را اشغال کرده بودند خود را حاکم ایران میدیدند وحاضرنشدند به دیدن محمدرضا بیایند، بلکه محمدرضا را وادارکردند تا به دیدن رئیس جمهوری آمریکا ونخست وزیرانگلستان برود. اما «یوسف استالین» شخصا به کاخ سعد آباد آمد وبا شاه جوان ایران ومن که مادرش بودم ودختران وسایرفرزندان رضا ملاقات کرد وعصرانه خورد.
خوب. شما میدانید که استالین رهبراتحاد شوروی، یعنی گترین کشور جهان، بود. استالین که درشوروی و درهمه دنیا به او « مرد آهنین» میگفتند نقش اول را درپیروزی متفقین وشکست حکومت آلمان داشت. درحقیقت اگر مدیریت « استالین» نبود جنگ به نفع هیتلر تمام میشد.استالین ومردم شوروی ازخودگذشتگی فوق العادهای کردند و بیشتراز۲۷ میلیون نفرکشته دادند تا هیتلررا واداربه شکست کردند.
استالین درموقع صرف عصرانه به ما گفت که اسم اصلی او «یوسف یوسف زاده» وازاهالی گرجستان واصلا ایرانی است. محمد رضا ازاین حرف استالین به وجد آمد واظهارخوشحالی کرد که استالین اصالتا ایران میباشد.
به نظرمن استالین شبیه کشاورزهای قلچماق وقوی هیکل روستایی بود. به دستهایش نگاه کردم دیدم خیلی قوی ودارای انگشتان زمخت وگوشت آلود است.
مداوم پیپ میکشید وهر دو سه جملهای که میگفت ویا میشنید با صدای بلند میخندید.
درخلال صحبتهایش اصلا اسمی از رضا نیآورد، فقط ازمحمد رضا پرسید که درکجاها درس خوانده است؟ محمدرضا برایش توضیح داد که درسوئیس بوده است. استالین گفت که در یک مدرسه مذهبی درگرجستان درس خوانده ولی بعدا ازمدرسه مذهبی فرار کرده و تحصیل را هم رها کرده است!
اوهمچنین به محمدرضا گفت که یک فرزند هم سن وسال او دارد که تحت اسارت آلمانیها است. ما خیلی تعجب کردیم که فرزند استالین کبیر به اسارت درآمده است.
استالین که متوجه تعجب ما شده بود گفت همه فرزندان شوروی به مثابه فرزندان اوهستند و یک رهبر نمی تواند وقتی فرزندان دیگرهموطنانش در جنگ کشته میشوند فرزند خود را درجای امن پنهان کند وبه جبهه نفرستد.
ما همگی تحت تاثیرشخصیت جالب واستثنائی استالین قرارگرفته بودیم و باید بگویم که من هنوزتحت تاثیرشخصیت آن مرد بزرگ هستم و تا امروزاو را فراموش نکرده ام.
البته همین آقای « استالین» که مرد خوبی بود یک کار بدی هم قبلا درمورد ما کرده بود وتیمورتاش را که وزیردربارشاهنشاهی بود به استخدام سازمان جاسوسی خود درآورد و ما یک وقت متوجه شدیم که خیلی دیر بود!درحقیقت تیمورتاش ازهمان اوایل ورود به دربار و نزدیک شدن به رضا مامور شوروی بود و ریز وقایع دربار و منویات و تصمیات رضا را به شورویها اطلاع میداد. تیمورتاش دستگیروزندانی شد، بعد هم اورا درزندان راحت کردند، اما چون آدم سفت وسختی بود هرگز به جاسوس بودن خود برای شوروی اعتراف نکرد ومدام پافشاری میکرد که این داستان را انگلیسیها برای او ساخته اند تا او را نابود کنند.
درسالهای بعد که پسرم جانشین پدرش شد و سلاطین زیادی به ایران آمدند اکثرآنها را با بانوانشان ملاقات کردم. ولی هیچکدام آنها را مانند هیتلرو استالین نیافتم.
درمورد استالین این نکته را هم باید بگویم برعکس آنکه ما شنیده بودیم آدم خشن و مستبدی هست، بسیارمهربان وخنده رو وبذله گو بود. برعکس هیتلرکه مدام پلکهایش را بهم میزد و دور اطاق راه میرفت و روی پاهایش چرخ میزد وحرکات عجیب وغریب میکرد، استالین خیلی راحت و آرام وآسوده بود ویک نوع لبخند شیرین ودلچسب وآرامش بخش در تمام صورتش پهن بود. این نوع رفتارازرهبر بزرگترین کشورجهان که مردمش درخط اول جبهه جنگ قرارداشتند و از مردی که فرزند ارشدش دراسارت آلمانیها بود بسیار برای ما عجیب به نظرمی رسید. موقعی که استالین با ما دست داد جملهای به روسی گفت که جزمن دیگران معنای آنرا نفهمیدند. یک نفردیلماج سفارت روسیه که همراه او بود گفت: « رفیق استالین میگوید زبان فارسی نمی داند آیا دربین شما کسی هست که زبان روسی بداند؟»
من گفتم: « دا» استالین رو به محمد رضا کرد و جمله دیگری را به زبان آورد.
من معنای آنرا فهمیدم ولی چیزی نگفتم. بهمین خاطردیلماج سفارت روس جمله استالین را ترجمه کرد وگفت: « رفیق استالین میگویند: « حتما شاه جوان ایران زبان انگلیسیها را میداند…» محمدرضا به علامت تائید سرخود را تکان داد و گفت» بله. انگلیسیها، فرانسه و آلمانی را صحبت میکنم .
استالین خندید وجمله دیگری را به زبان آورد.دیلماج فورا ترجمه کرد وگفت: « رفیق استالین میگویند: ممکن است شما زبان امپریالیستها را خوب یاد بگیرید اما هرگزنمی توانید ازنقشههای آنها مطلع بشوید!»استالین دراین ملاقات چند هدیه هم به ما داد. او درست حالت یک پدر) بلکه یک پدربزرگ ( مهربان و دوست داشتنی را داشت. استالین چند نصیحت تند و صریح به محمد رضا کرد و به او گفت فئودالیسم یک سیستم قرون وسطائی است و شاه جوان ایران اگرمی خواهد موفق شود باید کشاورزان را ازدست استثمارگران نجات دهد و زمینها را به آنها بدهد.اوهمچنین به محمد رضا گفت نباید به حمایت امپریالیستها مطمئن باشد زیرا آنها همانطورکه رضاشاه را ازمملکت بیرون انداختند اگرمنافعشان به خطربیفتد او را هم ازکشوربیرون خواهند انداخت.استالین با آنکه میدانست ما ناراحت میشویم، اظهارداشت شاه جوان بهتر است دراولین فرصت مناسب حکومت را به مردم واگذارکند و بساط سلطنت را که یک سیستم قرون وسطایی است جمع آوری نماید!
استالین به محمد رضا گفت، بهرحال مردم بساط سلطنت را جمع آوری خواهند کرد واگراوخود دربرچیدن سلطنت پیش قدم شود نام نیکی ازخود درتاریخ به یادگار خواهد گذاشت. محمدرضا و ما هیچ نمی گفتیم و فقط گوش میکردیم. درپایان محمد رضا به استالین گفت: «من از توجهات شما تشکر میکنم. اما نوع حکومت ایران را مردم ایران انتخاب کرده اند وتا وقتی مردم اینطور بخواهند من مخالفتی با خواسته آنها نخواهم کرد!» بعد استالین که متوجه برودت مجلس شده بود چند سئوال خانوادگی ازما کرد و وقتی فهمید پدرمن ازمهاجرین قفقازی بوده و زبان روسی میدانسته خیلی اظهارخوشحالی کرد وگفت قفقاز به واسطه کوهستانهای صعب العبورو جغرافیای خشن مهد پرورش مردان سخت کوش است وخیلی ازمردان ناحیه قفقازدرصف مقدم جنگ با آلمانها هستند. درآن موقع قفقاز یک منطقه وسیع درجنوب شوروی به مرکزیت تفلیس بود وجمهوریهای مختلف مثل آذربایجان وارمنستان وغیره وذالک وجود نداشت. وقتی مجلس کمی گرم و دوستانه شد. محمدرضا کمی این پا وآن پا کرد و گفت: « آیا دولت اتحاد شوروی وعالی جناب استالین با سلطنت من مخالف هستند؟!»
استالین گفت: دولت شوروی به واسطه مسلک خود حامی ملتهای تحت استعماروسلطه امپریالیستها است وبطورکلی با حکومتهای فردی مخالف است اما درامورداخلی آنها دخالت نمی کند وامیدواراست خود مردم این کشورها حقوق ازدست رفته خود را استیفا نمایند!»
بعد چون متوجه شد که محمدرضا ازاین پاسخ اوقانع نشده است گفت: امپریالیستها تا روزی که یک قطره نفت درایران وخاورمیانه موجود است این منطقه را رها نخواهند کرد واتحاد شوروی قصد ندارد با امپریالیستها وارد جنگ شود. بنابراین با حکومت شاه جوان هم مبارزه نخواهد کرد. ما معنای این حرف را خوب نفهمیدیم وفکرکردیم که استالین ما را به عدم مداخله شوروی درامورایران مطمئن کرده است، اما بعدا مرحوم قوام السلطنه به ما گفت استالین خیلی صریح شاه جوان را عامل امپریالیستها معرفی کرده و درواقع به ما صراحتا توهین کرده است. منظور ازامپریالیستها درسخن استالین آمریکا، انگلیس و کشورهای اروپا بودند.
البته استالین آلمان را هم امپریالیست میدانست ومی گفت این جنگ (جنگ جهانی دوم) یک جنگ میان امپریالیستها برسرتقسیم غنائم و مناطق نفوذ است که پای اتحاد شوروی را هم ناخواسته به آن کشیده اند.
استالین درموقع ترک کاخ سعد آباد ازچند تابلوی نقاشی موجود درکاخ بازدید کرد وبخصوص تابلوهای کمال الملک بسیارمورد توجه اش قرارگرفت وبه محمد رضا گفت چه فایده دارد که این آثار با ارزش هنری را دراین کاخ محبوس کرده ومردم کشورت را ازدیدن آنها محروم ساختهای ؟!ارزش این آثاروقتی است که همه بتوانند آنها را ببینند و لذت ببرند. این خود خواهی شما است که چنین آثاری را برای تزئین کاخ خود قرارداده و حق مردم برای تماشای آنها را پایمال کرده اید. این یک اخلاق منحط امپریالیستی است.ما از این حرفهای استالین خیلی رنجیده خاطرشدیم. اما درآن وضعیت نمی توانستیم اعتراض بکنیم.
البته روسای ممالک آمریکا وانگلستان به ملاقات محمدرضا نیامدند وتوهین آنها بزرگترازحرفهای سرد استالین بود. ما خیلی تعجب کردیم که دیلماج سفارت روس، سفیرروسیه درتهران و چند نفری که همراه استالین بودند درحضوراوآب میخوردند، راحت میخندیدند وپایشان را روی پایشان میانداختند و یا سیگار میکشیدند.آنها درخطاب قراردادن استالین هم هیچ عبارت محترمانهای به کارنمی بردند و فقط به او میگفتند: « رفیق استالین!» و این برای ما عجیب بود که روسها اینهمه نسبت به رهبر خودشانبیادب باشند. یک میرزای ادارات ما بیشتر ازاستالین کبکبه و دبدبه دارد .
۲۴۲٨۹ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : رضا شاه : قدرت یابی، تبعید و مرگ
عنوان : رضا پهلوی در کنار دخترش شمس پهلوی در ایام تبعید در بندر ژوهانسبورگ
پدر و پسر - رضا شاه و محمد رضا شاه – حدود نیم قرن در سرزمین پهناور ایران سلطنت و حکومت کردند.سر سلسله پهلوی،رضا شاه در سال ۱۳۰۴ با انقراض قاجاریه سلسله پهلوی را بنیان گذارد که این حکومت پس از تبعید اجباری وی و جانشینی پسرش محمد رضا پهلوی تداوم یافت و تا سال ۱۳۵۷ که دورانی پر فراز و نشیب و با رویدادهای عبرت آموز بود،ادامه داشت.در این سال با انقلاب اسلامی که انقلابی مردمی و مذهبی به رهبری امام خمینی(ره)بود،سلسله پهلوی که با کودتای رضا خان و با همکاری و برنامه ریزی دولت انگلیس متولد شده و با دیکتاتوری ،استبداد و سبعیت رضاشاه تداوم یافته و درادامه باز هم با همکاری متفقین بویژه انگلیس بازتولید شده و بدنبال آن و در دوره محمد رضا شاه با حمایت همه جانبه آمریکا همراه شده بود،منقرض شد.
زندگی نامه و قدرت یابی رضاخان
رضاخان پهلوی در روستای آلاشت سوادکوه در مازندران ،در خانواده ای فقیر مانند هزاران خانواده دیگر ایرانی بدنیا آمد.او که در اوان تولد تا یک قدمی مرگ نیز پیش رفته بود ،بنا به تقدیر زنده ماند تا زندگی پرفرازونشیبی راطی کند.او پس از مرگ پدر که یک نظامی قزاق بود،به همراه مادر و تحت حمایت دایی خود زندگانی سختی را گذراند که توام با فقر،تنهایی و بدبختی بود.این نوع زندگی رضاخان را به مردی خودساخته،با اعتماد به نفس بالا،بی اعتماد به همه و دارای سوءظن به همه تبدیل کرده بود.رضاخان در جوانی به مانند پدر خود به نظام پیوست و در سلک قزاقان قزاق خانه ای که افسران روسی برای ناصرالدین شاه تاسیس کرده بودند درآمد.رضاخان در درون قزاق خانه با انجام ماموریت های فراوان و گاها بسیار سخت و دشوار به درجاتی بالا و در نهایت به فرماندهی آتریاد قزاق رسید.
رضا خان در ۱۲۹۹ از سوی انگلیسی ها برای انجام کودتای نظامی به همراه سید ضیاء الدین طباطبایی انتخاب و ماموریت یافت. علت انتخاب رضا خان برای فرماندهی کودتا ، قدرت خشونت آمیز،قلدری و صلابت و کله شقی و منضبط بودنش ،کم سوادی او در نتیجه آشنا نبودنش با افکار و مرام های سیاسی جدید بود. امیران و افسران ارشد پس از دیدارهای کوتاه با او ،نسبت به وی نظری مثبت یافتند و در این میان تمجیدها و تحسین های سرگرد بخش سیاسی ارتش انگلیس(اسمایس)و همچنین فعالیت های ژنرال آیرون ساید در این ابراز نظرهای مثبت تاثیر زیادی داشت.ولی از آنجا که رضاخان اطلاعات سیاسی، اداری و اجتماعی نداشت،انگلیسی ها برای انجام دادن وظایف سیاسی و قلمی کودتا،سید ضیاءالدین طباطبایی مدیر روزنامه رعد و یکی از ایرانیان مورد اعتماد خود را که در راه حفظ و اشاعه منافع آنها قلم فرسایی می کرد و تا حدودی در اجتماع نفوذ داشت ،نامزد کردند.(پسیان و معتضد،۱۳۷۷،۲۰۷)
ژنرال آیرون ساید انگلیسی رضاخان را شایسته فرماندهی نظامی بر قزاق ها و در دست گرفتن اختیارات مملکتی از طریق کودتا تشخیص داد.وی در یادداشتهایش در مورد رضاخان آورده است :« یک دیکتاتور نظامی کلیه مشکلات ما را در ایران حل خواهد کرد.به عقیده شخصی من با تقویت رضاخان و اسقرار دیکتاتور نظامی ،نیروهای انگلیسی می توانند بدون دردسر ایران راترک کند.»(پسیان و معتضد،۱۳۷۷،۲۲۸)
سرانجام رضاخان با همکاری سید ضیاءالدین طباطبایی برای مدتی به نخست وزیری رسید.رضا خان پس از کودتا بتدریج و گام به گام مراحل رسیدن به قدرت را طی کرد.او ابتدا به فرماندهی نیروهای قزاق و بعد از آن به مقام وزارت جنگ و آن گاه به مقام نخست وزیری نایل گردید و بالاخره در سال ۱۳۰۴ با وجود مخالفت های شخصیت های مذهبی و ملی گرایی نظیر مرحوم مدرس و دکتر محمد مصدق ،با تهیه مقدماتی که فراهم کرده بود احمدشاه را از سلطنت برکنار و خود به پادشاهی رسید.
رضا شاه در دوران حکومت خود با دیکتاتوری ،استبداد و سبعیت تمام عمل می کرد. قتل و اعدام افرادی چون مرحوم مدرس،فیروز،تیمورتاش،سرداراسعد،فرخی یزدی،محسن جهانسوزو خیلی از افراد دیگر ،همچنین حوادثی نظیر حادثه خونین مسجد گوهرشاد –این حادثه تلخ و هولناک به دلیل مخالفت مردم مذهبی مشهد با کشف حجاب صورت گرفت-،زندانیان فراوان سیاسی و تجاوزات مالی و گرفتن املاک مالکین نمونه هایی کافی جهت تصدیق این امر است.دکتر محمد مصدق در مجلس شورای ملی چهاردهم ،حکومت رضاخان را اینگونه تعبیر می کند:
«دیکتاتور...عقیده و ایمان رجال مملکت را از میان برد،املاک مردم را ضبط کرد،فساد اخلاق را ترویج داد،اصل۸۲قانون اساسی را تفسیر نمود و قضات دادگستری را متزلزل کرد،برای بقای خود قوانین ظالمانه وضع نمود، چون به کمیت اهمیت می داد بر عده مدارس افزود و به کیفیت عقیده نداشت،سطح معلومات تنزل کرد،کاروان معرفت به اروپا فرستاد،نخبه آنها را ناتوان و معدوم کرد.»(نیازمند،۱۳۸۶،۵۹۷)
اشغال ایران و تبعید رضا شاه
در جنگ جهانی دوم و پس از اتحاد انگلیس و شوروی ،ضرورت ایجاد یک خط تدارکاتی برای ارسال کمک به شوروی از سوی متفقین کاملا احساس می گردید.متفقین پس از بررسی ایران رامناسب ترین راه کمک رسانی به شوروی تشخیص دادند.این راه نسبت به هر خط ارتباطی دیگر با شوروی ،دارای درصد امنیت بیشتری بود. این راه امکان گسیل فوری نیروی هوایی متفقین برای تقویت جبهه شوروی و همچنین ارسال مطمئن و بی خطر کالا و تسلیحات برای شوروی را ممکن می ساخت.ضمن آنکه انگلیس جدای از کمک به شوروی انگیزه دیگری نیز در ایران داشت و آن حفاظت از حوزه های نفتی خود در برابر تهدیدات داخلی و خارجی(خرابکاری آلمان)بود.سر رید بولارد در خاطرات خود در این زمینه می نویسد :«مهم ترین خواسته ما چیزی جز حمل سریع محمولات و کمک های نظامی از طریق ایران به خاک شوروی نبود.( شناسی آذری،۱۳۸۴،۵۹)
بنابراین به دلایل فوق در سحرگاه سوم شهریور ۱۳۲۰ / بیست و پنجم اوت ۱۹۴۱ نیروهای نظامی انگلیس و شوروی از مرزهای ایران در شمال و جنوب غربی عبور نموده و به خاک ایران هجوم آوردند.چند ساعت پس از آغاز تهاجم ،سفرای انگلیس و شوروی آخرین یادداشت مشترک خود را تسلیم دولت ایران نمودند که در ان دلیل حمله به ایران وجود اتباع آلمانی در این کشور و اعمال خرابکارانه آنها و نیز بی توجهی دولت ایران به یادداشتهای دولت انگلیس و شوروی مبنی بر اخراج آلمانیها از خاک ایران ذکر گردیده بود. (شناسی آذری،۱۳۸۴،۶۰)
بنابراین نیروهای متفقین (انگلیس و شوروی)با وجود اعلام بی طرفی دولت ایران در جنگ ،به ایران حمله کرده و به اشغال خود درآوردند و سالهای پر از قحطی ،رنج و محنت و فقر و بدبختی را برای ملت ایران رقم زدند. ارتش به ظاهر یکپارجه رضاشاه پس از مقاومت کوتاهی به سرعت فروپاشید.رضاشاه پس از این تهاجم در صبح روز سه شنبه ۲۵شهریور ۱۳۲۰ به نفع فرزند خود محمد رضا و با هدف حفظ حکومت پهلوی استعفا کرد و ظهر همان روز عازم اصفهان شد.(معتضد،۱۳۸۶،۵۸۰) پس از استعفای رضاشاه ، در روز ۲۶شهریور ۱۳۲۰ جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی تشکیل شد و محمد رضا پهلوی جهت اعلام جانشینی پدرش به مجلس رفت و سوگند یاد کرد که شاهی قانونی باشد و اصول قانون اساسی را رعایت کند و افزود که اگر در گذشته اجحافی شده باشد برطرف و جبران خواهد شد.(نیازمند،۱۳۸۶،۴۳۳)
در واقع رضا شاه توسط آنهایی(انگلیسی ها) که به قدرت رسیده بود از کار برکنار شد و پسرش محمد رضا توسط همانهایی که پدرش را به قدرت رسانده ، و سپس از قدرت برکنار کرده و به تبعید فرستادند ،به قدرت و سلطنت رسید.
تبعید به موریس،دوربان،ژوهانسبورگ و مرگ
رضاشاه در روز ۲۵ شهریور پس از استعفای خود به همراه برخی از اعضای خانواده و خدمتکاران به اصفهان رفت،او پس از سه روز اقامت در اصفهان به کرمان رفته و از آنجا برای تبعید اجباری و خروج همیشگی به بندر عباس فرستاده شد.در۸مهر۱۳۲۰ رضا،شاه سابق به همراه برخی از اعضای خانواده و خدمتکاران توسط کشتی بندرا از ساحل ایران در خلیج فارس به سوی سرنوشتی غریب و سرزمینی دور افتاده حرکت کرد.در همین زمان نخست وزیر انگلیس طی گزارشی به مجلس عوام ،رویدادهای ایران و انتقال قدرت از پدر به پسر را اینگونه بیان می کند :« ما با هماهنگی نزدیک با متفق روسی خود عوامل بدخواه را از تهران ریشه کن کردیم،دیکتاتور را بیرون کردیم و به تبعید فرستادیم و به جای او پادشاهی نشاندیم که قول داده است مجموعه ای از اصلاحات و ترمیم هایی را که بسیار دیرشده و سخت مورد نیازاست ،انجام بدهد.»(استوارت،۱۳۷۰،۳۴۷)
کشتی بندرا در ۹مهر ۱۳۲۰به بمبئی رسید و در آنجا یک مامور بلندپایه انگلیسی به نام سر کلرومنت اسکراین که قبلا مدتی سرکنسول بریتانیا در مشهد بوده ،سوار بر کشتی شد و به شاه و دیکتاتور سابق اعلام کرد که اجازه پیاده شدن از کشتی را ندارند و همچنین اعلام کرد که مقصد تبعید شدگان جزیره موریس است. شاه سابق و تبعیدی از شنیدن این خبر به شدت تکان خورد وبه سبک ملوکانه اعتراض کرد و گفت :« در گذرنامه های ما ثبت شده که به آرژانتین خواهیم رفت.کی ما را مجبور به رفتن به موریس می کند؟»سپس او تلگرامهایی را برای دولت انگلیس و فرزندش محمد رضا ،شاه جدید ایران می فرستد و به این امر اعتراض می کند.ولی دولت انگلیس به اعتراض شاه و دیکتاتور سابق ایران اعتنایی نکرده و محمد رضاشاه نیز توانایی رسیدگی به این امر را نداشت.بنابراین تبعید شدگان پس از گذراندن ۵روز در آبهای ساحلی بمبئی به کشتی برمه منتقل شدند که این کشتی پس از ۹روز دریا پیمایی به بندر پورت لوئی پایتخت جزیره موریس رسید.
اسکراین در شرح این مسافرت به موریس جند مطلب را که ذهن رضا،شاه و دیکتاتور سابق را مشغول کرده بود نقل کرده است:«چرا به من نگفتید که انگلیسی ها به کمک من احتیاج دارند؟اگر وزیر مختار شما به من توضیح داده بود که کشور من چقدر برای استراتژی بزرگ متفقین ضرورت دارد ،من فرصت همکاری می یافتم...می گویید احتیاج به ایران داشتید تا از طریق آن برای روسها توپ و تانک بفرستید.اگر به جای بدبختی که بر سر ما آوردید این را به من گفته بودید ،من راه آهن سراسری خود را در اختیارتان می گذاشتم.»(استوارت،۱۳۷۰،۳۴۹)دیکتاتور سابق پس از رسیدن به بندر پورت لوئی و اقامت درآن چندین بار تقاضا کرد به کانادا یا یک کشور دیگر برود ولی هیچگاه پاسخ مساعدی به او داده نشد.مقامات محلی بندر به او و همراهانش اجازه نمی دادند هیچ نامه ای به خارج بفرستند و نامه های واصله را نیز به آنان نمی دادند.به جای آن فقط می توانستند گفتارهای رادیو برلین و لندن را بشنوند که به شاه سابق دشنام می دادند و به او حمله می کردند.رضا، شاه سابق ایران در این مدت بندرت برای گردش به کنار دریا می رفت ،زیرا مشاهده ناوگان انگلیسی او را به یاد نیروی دریایی ایران می انداخت که در عرض یکی دو ساعت بوسیله قوای برترانگلیس به قعر دریا رفته رفته بودند.ولی پس از امضای پیمان سه جانبه اتحاد ایران،انگلیس و شوروی در ۹ بهمن ۱۳۲۰/۲۹ژانویه۱۹۴۲ مقامات انگلیسی پورت لوئی رفتار مناسب تری با تبعید شدگان بعمل آوردند و نامه های واصله از تهران به آنان تسلیم شد و پست جزیره نامه های آنان را به مقصد تهران پذیرفت.(استوارت،۱۳۷۰،۳۴۹)
حاد شدن بیماری قلبی دیکتاتور سابق و همچنین ناسالم بودن آب و هوای موریس و بندر پورت لوئی ،مقامات انگلیسی را مجاب کرد که با بازگشت اغلب فرزندان شاه سابق به ایران و همچنین با انتقال شاه سابق و بقیه همراهان به آفریقای جنوبی موافقت کنند.در این زمان میان خدمتکاران ایرانی شاه سابق همواره مشاجراتی در می گرفت و رضا ،دیکتاتور سابق تنها کاری که توانست بکند این بود که به منشی اش دستور داد تلگرامی به ایران بفرستد و از پسر ارشدش تقاضا کند خدمتکاران جدیدی برایش بفرستد و چند تن از فرزندانش را نزد او برگرداند.
در ۷فروردین ۱۳۲۱،شاه سابق به اتفاق فرزندانش علیرضا و عبدالرضا و تعداد اندک همراهانش سوار بر کشتی شد و پورت لوئی را به مقصد دوربان در ساحل جنوب شرقی آفریقا ترک کرد.در دوربان اقامتگاه مناسب برای تبعیدی ها یافت نمی شد،لذا پس از دو ماه اقامت در این شهر بوسیله قطار به ژوهانسبورگ رفتند.برنامه زندگی تبعید شدگان در ژوهانسبورگ همیشه یکنواخت و آرام نبود.با صاحبخانه منزلی که دیکتاتور سابق و همراهانش در آن اقامت کرده بودند اختلافاتی در می گرفت.همچنین خدمتکاران ایرانی نیز دائما با یکدیگر درگیری داشتند.همچنین مقالات توهین آمیزی که روزنامه های محلی درباره دیکتاتور سابق درج می کردند بر ناراحتی و عصبانیت آنان می افزود.
سرانجام شاه و دیکتاتور سابق ایران بر اثر حاد شدن بیماری قلبی ،در ۴مرداد۱۳۲۳بر اثر حمله و سکته قلبی در تبعید و تنهایی درگذشت.در آن زمان هنوز شرایط داخلی فراهم نبود و جو شدید ضد رضاخانی و نفرت از او در کشور باقی بود.بنابراین جنازه را به مصر بردند و حدود ۶سال در مسجد رفاعی مصر در قبری به امانت گذاشتند و به تدریج که شرایط کشور فراهم شد ،مقدمات باز گرداندن جنازه به ایران تدارک دیده شد.شگفت اینکه در این زمان جنایات و سبعیات رضا دیکتاتور شانزده ساله ایران خیلی زود به فراموشی سپرده شده بود و در سال ۱۳۲۸ برای دیکتاتور لقب «کبیر»را در مجلس تصویب کردند و بعدا جسد او را به ایران آوردند و در شهر ری نزدیک حرم شاه عبدالعظیم دفن کردند.عجیب اینکه محمدرضاشاه از سرنوشت پدرش درس عبرت نگرفت و سرنوشت پدر برای پسر تکرار شد.محمدرضا به مانند پدر توسط قدرتهای خارجی سر کار آمد و پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ کاملا از مردم ایران جدا گشت و به قدرت جدید خارجی(آمریکا) متکی گشت. وی نیز در سیاست داخلی نیز به مانند پدر سیاست سرکوب را پیشه کرد.ولی او این تفاوت را با پدر داشت که توسط انقلابی مردمی و مذهبی سقوط کرد. محمد رضا چند روز قبل از وقوع انقلاب از کشور فرار کرد و به مانند پدر به تبعیدی اجباری رفت و به مانند او در ۵مرداد۱۳۵۹ در تبعید،دربدری و تنهایی درگذشت و جنازه او را به مانند پدر مومیایی کردند وبه همان مسجد رفاعی بردند و در همان قبری که پدرش را به امانت گذارده بودند،به امانت گذاشتند ولی با این تفاوت که این قبر،به قبر همیشگی محمد رضا تبدیل گشت.
*دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی تهران
Ali.khosro@yahoo.com
منابع
- استوارت،ریچارد،در آخرین روزهای رضاشاه،ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات،تهران،بهار،۱۳۷۰
- پسیان،نجفقلی و خسرو معتضد،از سوادکوه تا ژوهانسبورگ(رضاخان)،تهران،نشر ثالث،۱۳۷۷
- شناسی آذری،لاله،متفقین و رضا خان،ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر،سال چهارم ،شماره ۳۶،شهریور ۱۳۸۴
- معتضد،خسرو،رضاشاه از آلاشت تا آفریقا،تهران،نشر البرز، ۱۳۸۶
- نیازمند،سیدرضا،رضاشاه:از سقوط تا مرگ، تهران،حکایت قلم نوین،۱۳۸۶
علی خسروشیری
۲۴۲٨٨ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احسان فاطمی
عنوان : به نویسنده ی « منشور جهانی حقوق بشر»
درود بر شما ، به امید همراهی ، همکاری و همدلی ایرانیان !
۲۴۲۷۶ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : منشور جهانی حقوق بشر
عنوان : آنچه ما امروز می کاریم را فردا فرزندانمان درو می کنند. چه بکاریم، علف هرزه و یا درخت گردو؟ فرزندانمان لایق کدامند؟ من می گویم گردو. شما چه می گویید؟
آقای احسان فاطمی، من و بسیارانی دیگر مثل من از انتقامجویی و خشونت و کینه ورزی منزجریم چون خانمانسوز است ولی قبول می کنیم که عدالت باید نسبت به تبهکاران اجرا شود و این عدالت باید صد در صد با منشور جهانی حقوق بشر تطابق داشته باشد. برای اجرای چنین عدالتی دادگاه های ویژه ای باید تشکیل شوند تا به هر اتهامی درست رسیدگی شود تا حقایق کشف شوند و در تاریخ به ثبت برسند. همه اینها باید طوری انجام شوند که نسل های بعدی با افتخار به آنها بنگرند که ما در قبال اینهمه بی عدالتی چقدر شرافتمندانه و متمدنانه عمل کردیم و پایه های درستی برای دستگاه قضایی ایران بنا نهادیم. بنابراین فقط نباید بدنبال خشونت و انتقامجویی و کینه ورزی باشیم و فقط به مکافات فکر کنیم و به حقایق کم بها دهیم. علف هرزه کاشتن امروز ما محصول زشتی برای فرزندان ما باقی خواهد گذاشت. ما باید درخت گردو برای فرزندانمان بکاریم چون لایق گردو هستند و نه علف هرزه.
فردای ایران فقط برای رسیدگی به کارنامه های سیاه این و آن نیست. آن انرژی ای که بیهوده صرف تنفر و انتقامجویی و کینه ورزی می کنیم را باید به انرژی مثبتی تبدیل کنیم که پایه های رفاه اجتماعی را بنا کند تا هم خودمان احساس رضایت کنیم که خدمتی به میهن خود کرده ایم و هم فرزندان ایران زمین آینده بهتر و شادی داشته باشند. تنفر و کینه و انتقامجویی را باید تبدیل به عشقی سالم و سازنده برای خود، کشور و نسل های بعدی کنیم. این هم به نفع خودمان است، هم به نفع کشورمان است و هم به نفع دنیاست. ما نباید اجازه دهیم که فرصت طلبان و مغرضان و انتقامجویان ما را از میدان بدر کنند، ما باید آنها را ببا مبارزات و پایداری خود از میدان بیرون کنیم. ایران دیگر نباید بدست تبهکاران و خون آشامانی بیفتد که تعبیرشان از عدالت، استقلال، آزادی و دمکراسی همخوانی با منشور جهانی حقوق بشر ندارد.
آنچه ما امروز می کاریم را فردا فرزندانمان درو می کنند. چه بکاریم، علف هرزه و یا درخت گردو؟ فرزندانمان لایق کدامند؟ من می گویم گردو. شما چه می گویید؟
۲۴۲۶٣ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احسان فاطمی
عنوان : بحث جنایات و مکافات ست نه درستی و نادرستی !
بحث ، بحث جنایت ست و جنایتی که حکومت ها نه تصاوفی ، بلکه در یک مدت طولانی بر ملت خود و سایر ملت ها تحمیل کرده اند . این پروسه بعداز جنگ دوم جهانی مفهوم دیگری پیدا کرد . بهمین دلیل بلافاصله بعداز پایان جنگ جهانی دوم در دادگاه نورنبرگ تجلی یافت . هدف عبرت بشریت از آنچه بر مردم بخصوص یهودیان گذشت بود و راه های جلوگیری از تکرار آن !
از دستاوردهای دیگر تجربه ی بشری بعداز جنگ نکبت بار فاشیسم هیتلری و حداقل بعداز ۱۹۴۸ ؛ اعلام منشور جهانی حقوق بشر می باشد ، نقض حقوق مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر قابل پیگیری و همانطور که در جریان می باشیم حتی پینوشیه را به دادگاه کشاند و رهبران یوگسلاوی سابق یکی بعداز دیگری به سزای اعمال خود رسیدند. موضوع کاملا حقو قی و دفاع از شرافت انسانیست.
ممکن ست گفته شود که بسیاری از دیکتاتورها مانند مانند استالین ، مائو و نظائر آنها به محاکمه کشیده نشدند.
این حرف کاملا درست ست ، اولا؛ جنگ سرد تمام شد. ثانبا ؛ این بستگی به میزان دعاوی و فشار مردم و ملت ها دارد. در هفته ای که گذشت یکی از رهبران حکومت نظامی آرژانتین پس از ۲۵ سال در دادگاهی با محکومیت های سنگین بسزای اعمال خود رسید . این سمبلی برای تمام مردم جهان می باشد که از پای ننشینند. مادران آرژانتینی که هنوز از گور عزیزان خود اثری ندارند توانستند ثمره ی مبارزات شجاعانه ی خود را ناظر باشند. بهمین دلیل حکومت ایران از «مادران صلح» وحشت دارد
مسلم ست که جنا یتکاران رژیمهای ۱۰۰ سال اخیر ایران بخصوص بعداز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با مشاهد ه ی این قبیل دادگاهها بیشتر به سیاهکاری خواهند پرداخت . موضوع ایران پر از پرونده های وحشتناک ست . جنایات حکومت ملاها از فردای انقلاب تا دهه ۶۰ و در راس آن قتل عام زندانیان سیاسی ۶۷ و ترورهای خارج از کشور و قتل های زنجیره ای هنوز در دستور کار تمام نیروهای ازادیخواه ایرانی ست که میخواهند این اعمال کثیف و ضد انسانی در میهنمان پایان یابد. محاکمه ی مسئولان این جنایات نقطه ی عطفی در تکامل جامعه ی مدنی ایران خواهد بود. وقتی این آرزو تحقق یابد سردمداران حکومت شاه مستثنی نخواهند بود.
سردمداران حکومت گذشته باید توجه داشته باشند که در این دادگاها عطف به ماسبق اعتبار دارد و خودشان اطلاع دارند که هنوز فراریان اس اس در گوشه و کنار جهان دستگیر و تحویل دادگاههای صالحه داده میشوند.
در پایان یاد آوری میشود که آدمکشان حکومت شاه و شیخ از ثابتی گرفته تا فلاحیان جرات نمی کنند در کشورهای آزاد علنی آفتابی شوند خودشان میدانند که هزاران ایرانی دادخواهانه آنها را به میز محاکمه خواهند کشاند. اگر شانسی برای تبرئه داشتند حتما خود را تحویل دادگاههای صلاحیتدار بین المللی میدادند.
نتیجه :
کسی نمی خواهد تاریخ را کالبد شکافی کند تا ببیند که چنگیز و هلاکو با چه انگیزه ای بعنوان «بربر» معروف شدند یا چرا هیتلر چنان کرد یا استالین و مائو به قصد برابری و مساوات جان هزاران نفر را گرفتند - چرا پول پوت بیداد کرد - علت این که سوهارتو با هزاران اندونزیائی از کشته پشته ساخت چه بود ؟ امکان گاندی بودن و نلسون ماندلا بودن وهزاران کنشگر در جهان معاصر وجود داشته محمد رضا شاه ، صدام و امثالهم خودشان انتخاب کردند که چنان باشند و تا پایان خط رفتند باید پاسخ دهند. برای اینکه خیالتان راحت باشد مواردی که مخالفین شاه و شیخ مبادرت به ترور مردم یا نیروهای دولتی و تشکیلاتی خود شدند نیز باید حتما د ردادگاها های حقیقت جو باید رسیدگی و متهمین به مجازات رسیده یا تبرئه شوند
۲۴۲٣۰ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : اسطوره زدایی
هم وطن گرامی سبز و خونسرد و آزاده باشیم
سپاس از لطف شما. تمام هدف اسطوره زدایی و ایجاد شک وسوال است. نگرانی خود نمایی های اینگونه افراد نباشید.بیدی نیستیم که به این فوت ها بلرزیم. بگذارید نفسهای اخرشان را نیز بکشند که محکوم به فنایند زیرا در مسیر خلاف تاریخ ودر جهت تعبدی ان قرار دارند.
۲۴۲۱۷ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : تشخیص درست از نادرست در گذشته، حال و آینده؟
تشخیص درست از نادرست در گذشته، حال و آینده؟
چی درست است، چی درست نیست؟
اگر بخواهیم بطور فشرده بگوئیم بالاخره بعد از صد و اندی کامنت جالب بکجا رسیدیم، برداشت ناقص من اینست که اختلاف ها در نظرات مختلف ما عمدتاً ناشی از برداشت ها و قضاوت های ما میباشد که نهایتاً ما را وامیدارد تا آنها را بزبان بیاوریم؛ و عمدتاً در مورد درست و یا نادرست بودن یک هدف، عقیده، استراتژی، تاکتیک و یا عمل سیاسی، ویا حتی نظر، گزارش و نوشته تاریخی و یا غیر تاریخی، دست به قلم شویم، حکم برانیم و نظر خود را به رأی و نظر عموم واگذار کنیم. اگر فرض را براین قرار دهیم که انسان ابتدا عقیده پیدا میکند و بعد برای انجام عقیده اش دست بعمل میبرد، و عکس آن هم چندان صادق نیست، یعنی هیچکس ابتدا عمل نمیکند تا بعد عقیده اش را پیدا کند، شاید به یافتن جواب و ریشه اندیشه و تفکر درستی و نادرستی بیشتر علاقمند میشویم!
سوال بزرگ تاریخ و تاریخنگار هم همیشه از خوانندگانش همین است. آیا گذشتگان، و یا بازیگران قبلی سرنوشت ویا تاریخ سازان قبلی ما، در شرایط زمان و مکان خود درست فکر میکردند و یا نادرست؟ اکنون چطور؟ قضاوت امروز شما چیست؟ آیا امروز هم افکار و نظرات آنان بهمان نسبت قبل هنوز همانطور درست و یا نادرست هستند؟ اصلاً مرز درست از نادرست کجاست و چگونه تعیین میشود؟ ایا این مرز ثابت است و یا متغیر؟ چه عواملی در بینش و دانش و تجربه ما در تشخیص درست از نادرست و راست از دروغ موثرند؟
برای مثال، فرضاً زمانی برده داری و یا سنگ زدن به محکوم، تا مرگ کاری و حتمی محکوم، کاری درست بود ولی اکنون نادرست میباشد! در زمان انقلاب بلشویکها درروسیه نبرد مسلحانه و انقلاب قهرامیز، با تفکر مارکسیست لننیستی، کاری درست بود ولی در هندوستان زمان گاندی همان کار نادرست تلقی گردید. زمانی در غرب باور و عمل همجنس بازی کاری بسیار ناهنجار، نکوهیده، شرمگین، کفرامیز و گناه آلود، پس بسیار »« نادرست«» و غیر قابل پذیرش تلقی میشد، ولی اکنون رأی عمومی مردمان جهان غرب بر پذیرش و قبول آن است، ولو اگر در نزد بسیاری از مردمشان اینکار نادرست تلقی گردد.
پس از همین چند نمونه مثال، میتوان براحتی بعنوان یک واقعیت نتیجه گرفت که مضمون و تعریف درستی و نادرستی، مضمون و تعریف ثابتی نیست. هردو، و طیف مرزبندی بین این دو، تابع شرایط زمان و مکان هستند. پس در واقع خود درستی و یا نادرستی دو پارامتر نسبی پویا هستند که با زمان و مکان تغییر میکنند! ولی راستی چرا این دو مقوله ثابت نیستند؟ چرا ما باید یک تعریف درست و نادرست درگذشته، یک تعریف درست و نادرست برای حال و یک تعریف فرضی درست و نادرست برای آینده داشته باشیم؟ از همه مهمتر مرتب ناچار باشیم برداشت های درست و نادرست اجداد و پدرانمان در گذشته را تغییر، ترمیم و اصلاح کنیم؟ جواب من خیلی ساده و بظاهر خنده دار است.
چون هردو پارامتر درستی و نادرستی اموری نسبی هستند، پس هردو از دامنه و امتداد وسیعی برخوردارند، بطوری که در حالت باز و بی تعصب، و بدون توجه به شرایط زمان و مکان، عملاً هر نادرستی میتواند درست و بالعکس هر درستی میتواند نادرست شود یا باشد و یا بماند. پس چون هیچکدام نمیتوانند معین و ثابت بمانند، در عمل فقط وقتی محق و محقق و سودمند واقع میشوند که ما برسر آنها باهم به یک توافق و تعامل همراه با تفاهم رسیده باشیم − یعنی یک جوری نگوشیه یشن تجربی − negotiation .
چون متأسفانه در مورد آگاهیها و تجربیات انسان تاریخی،حتی در مورد فرهیختگانش، بیشتر این گفته درستر میآید که فلانی از فلانی کمتر میداند، نه عکس آن، یعنی این گفته رایج و نادرست ترکه فلانی از فلانی بیشتر میداند. اولی فروتنانه و تفاهم بخش و دومی متکبرانه و تفرقه افکن است و هیچوقت مجاب پذیرهم نیست. چون همه باید قبول کنیم که دانشمان در هر زمینه ای محدود است و اصل حقیقت در دست هیچکس نیست، چون هیچ چیز درست و یا غلط مطلق وجود ندارد. و بعد بپذیریم که ما از خیلی کسان دیگر کمتر میدانیم، که خود آنان هم ممکن است از خیلی کسان دیگر کمتربدانند. پس همیشه باید از نقطه پذیرش کم دانی حرکت کنیم تا نادانیمان را کاهش دهیم و بپذیریم که هیچوقت دانای مطلق نمیشویم چون چنین چیزی اصلاً و جود ندارد.
در این رهگذر بسیار جالب و خواندنی است کامنت کامنت گذاران صادق و صدیقی را که تشنه و گرسنه یافتن بهترین و درست ترین و دقیقترین اخبار و گزارشات واقعی هستند، و در واقع برسر همین اصل و تعریف درست و نادرست بودن اخبار و گزارشات رد و بدل شده، خواهان بهترین تفاهم و تعامل دو طرفه هستند، هم برای خود و هم طرف مقابل، ولی رندان کهنسال متعصب، بخاطر زنگ و غبارهمان تعصبات و دگمیات تاریخی، و یا ترس خالی شدن از تتمه فرضیات و محفوظات ذهنی شان، مرتب طفره میروند و با رندی و شیطنت از این تفاهم و تعامل لجوجانه میگریزند. صداقت و انعطاف و قبول کم دانی تنها شرط تعامل و تفاهم در جهت پیشرفت و پرده برداری از رازها و نگفته ها و نشکافته های تاریخی ما است. پیروز باشید.
۲۴۲۱۵ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سبز و خونسرد و آزاده باشیم.
عنوان : به ناشناخته گرامی، ایکاش می دانستی چه خدمتی با قلمت به من کردی، مرسی.
ناشناخته گرامی، قلم از شمشیر برنده تر است و این قلم در اینجا بدست شما افتاده است و به خدمت جوانانی مثل من درآمده است، مرسی.
من نمی فهمم که چرا برخی فکر می کنند که حقیقت جویی درباره آنچه بر ما رفت طرفداری از شاه و شیخ است؟ حقیقت که شاه و شیخ و من و شما و جزنی و گلسرخی نمی شناسد. حقیقت که مرتجع نیست و احساس و سیاست و رنگ و طعم سرش نمی شود. همت شما، آقا/خانم ناشناخته عزیز، زوایایی را برای من باز کرد که عمری بدردم خواهد خورد، زوایایی که به من یاری خواهد کرد که در هر مقوله ای جوانبی را در نظر بگیرم که قبلا در نظر نمی گرفتم. من شیوه نگارش شما و حرمتی که برای کلام خود دارید را می پسندم و وقتی آنرا با نظرات مخالف تان مقایسه می کنم، کشش بیشتری نسبت به نوشته شما پیدا می کنم. برایتان آرزوی تندرستی و شادی دارم.
به فحاشان، شیوه های شما در برخوردتان با مخالفین تان بسیار خشونت آمیز است. حرف هایتان را بدون فحاشی و اتهام زنی به این و آن ادا کنید تا ما ببینیم حرف حساب شما چیست. هر چه بیشتر این روش را ادامه دهید جوانها را بیشتر از خودتان گریزان می کنید. تحقیر را جایگزین منطق نکنید چون ضررش اول بخودتان وارد می شود و از اعتبار شما می کاهد. باید اینرا همواره برای شما تکرار کرد که دسترسی ما به اینترنت و تجربیات مان از شیوه های غربی در تجزیه و تحلیل مسایل را دست کم نگیرید. فحاشی شما در منهم اثر نخواهد کرد و مرا از میدان بدر نخواهد کرد. امیدوارم در رفتارتان تجدید نظر کنید.
به ناشناخته گرامی، ایکاش می دانستی چه خدمتی با قلمت به من کردی، مرسی.
۲۴۱۹۰ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : تبادل نظر
عنوان : تبادل نظر میان بی تقصیر دروغگو و مخاطب عاقلش.
بی تقصیر: خونه خراب شد، وای خونه خراب شد.
مخاطب بی تقصیر: بگو ببینم چی شد، چی شد. چطور خراب شد؟ تقصیر کی بود؟
-تقصیر این بود و تقصیر اون بود، ولی بجون تو تقصیر اینجانب نبود. تقصیر همه بود و تقصیر من یکی نبود. اینو بخون، اونو بخون، همه اش ثابت می کنه، تقصیر این بود و تقصیر اون بود و تقصیر منه کتابخون نبود .
- بگو ببینم کی بود، کی بود؟
-اینو ببین و اونو ببین، اگه ببینی اونوقت می بینی این من نبود. همه اش تقصیر این بود، همه اش تقصیر اون بود، و هیچیش تقصیر این مخلص تون نبود.
-هیچیش تقصیر تو نبود؟ راستشو بگو، آخه مگه میشه همه اش تقصیر این باشه و تقصیر اون باشه و تقصیر تو نباشه؟ چون من چیزای دیگه خوندم و دیدم که نشون میده تو هم تو برنامه بودی.
-تقصیر تو بود ای بی پدر و مادر، برو حزب اللهی و شاه اللهی و کمونیست و ساواکی و ساوامایی، مزدور انگلیس و روس و آمریکا و امپریالیست و فاشیست....
-چرا فحاشی و توهین می کنی؟ مگه من تو را به چیزی متهم کردم؟ حرف تو رو گوش کردم و حرف خودمو هم زدم. چطور من باید تورو تحمل کنم ولی تو تحمل حرف منو نداری. ادب و منطق هم خوب چیزیه ها. حرفتو قشنگ و منطقی بزن، یا من تو رو متقاعد می کنم یا تو منو و یا مودبانه هر دو قبول می کنیم که به توافق نتونستیم برسیم و دوستانه از هم جدا میشیم. درستش اینه، نه اینکه با دروغ و دغل و تهمت و توهین بخوای حرفتو بزور به من بچپونی.
-برو فلان فلان شده، برو حزب اللهی و شاه اللهی و کمونیست و ساواکی و ساوامایی، مزدور انگلیس و روس و آمریکا و امپریالیست و فاشیست....پدر...مادر...
-نه، نشد، شما قاعده بحث متمدنانه رو چون به وفق مرادت نبوده زیر پا له و لورده می کردی. این قواعد واسه من مهم اند و حاضر نیستم تسلیم زور شما بشم. من حرفی با شما ندارم جز اینکه بگم ادبیات خودتو با ادبیات خمینی و احمدی نژاد مقایسه کن و شباهت ها رو ببین. هر دو توی دهن این و اون زدن و اینو اون هیچ غلطی نمی تونن بکنن، عربده کشی و تحقیر مردم ... راه و روش زندگی شون بوده. از خودت بپرس که آیا تو فرقی با اینها داری یا اصلا می خوای فرقی داشته باشی؟ هنوز به قدرت نرسیده اینجوری رفتار می کنی، وای بحال ما اگه تو بقدرت برسی. اقلا خمینی انقدر عقل داشت که صبر کنه تا اول خرش از پل بگذره و بعد بیفته بجون مردم، تو هنوز در خم یک کوچه هم نیستی. ۳۱ سال ادبیات زشت امثال تو را شنیدیم و مقاومت کردیم که مبادا آلوده ادبیات شما شویم، باز هم مقاومت خواهیم کرد. زور شما زشتگویی و مشت شماست، زور ما ادب، منطق و انعطاف پذیری ماست. ما پیروزیم چون حق با ماست.
-برو حزب اللهی و شاه اللهی و کمونیست و ساواکی و ساوامایی، مزدور انگلیس و روس و آمریکا و امپریالیست و فاشیست....
-برو حزب اللهی و شاه اللهی و کمونیست و ساواکی و ساوامایی، مزدور انگلیس و روس و آمریکا و امپریالیست و فاشیست....
فحاشی «بی تقصیر» شکست خورده و عصبانی تا ابد ادامه یافت ولی نه عقده اش خالی شد و نه مخاطبش را توانست با زور از میدان بدر کند.
۲۴۱٨٨ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : بهروز
عنوان : اروان عزیز این درخواست پدر بزرگ من از خدا بود که شاه به ذلت افتاد
پدر بزرگ من که عضو حزب توده تا سال ۱۳۳۲ واز کارگران فعال سندکائی بود بعد از کودتا امریکائی ۲۸ مرداد که امریکا و انگلیس شاه فراری را دوباره بر گرده مردم ایران سوار کردند پدربزرگ من هم دستگیر شد و ۵ سال در زندان شاهنشاهی بسر برد.ایشان که در زندان بسیار کتک خورده بود وبسیار وحشیانه شکنجه شده بود بعد از ۵ سال از زندان ازاد شد. از کار بیکار شد و مدتها بسختی گذران زندگی میکرد تا فرزندانش از جمله پدر من بزرگ شدند و کمک به خرج خانواده.پدر بزرگم بعد از زندان همیشه رو به اسمان میکرد و میگفت نمیدانم ای خداوند بزرگ واقعا وجود داری یا نه و اگر وجود داری و وقعا انطور که میگویند قادر هم هستی بگذار قبل از مرگم ذلت خاندان پهلوی را ببینم ودیگر هیچ خواست و ارزوی دیگری ندارم و از فقر و نداری هم شکایت ندارم.وقتی تظاهرات ملت ایران بر علیه رژیم کودتا شروع شد من دانشجوی دانشکده فنی تهران بودم و هرروز برای پدر بزرگم که بیش از پدرم و دیگر اعضای خانواده شوق شنیدن نشان میداد اخبار تظاهرات را میاوردم. پیرمرد سرزنده شده بود و با اینکه تن خوشی نداشت از من میخواست که اورا هم باخودم به تظاهرات ببرم وگرچه اوائل میترسیدم که به ایشان لطمه ای بخورد ولی پیرمرد با نهیب به من گفت مگر جان من از جان تو و دیگر جوانان ایران شیرینتر است?و با من در تظاهرات شرکت میکرد. ایشان در سال ۱۳۶۲ عمرشان را به شما دادند ومرا در غم عمیقی بحال خود گذاشت و گرچه بعدا هم هیچوقت دور مذهب نگشت ولی ما همیشه با شوخی به او میگفتیم که بخاطر خواهش تو از خدا بود که خاندان پهلوی به ذلت افتاد .من هرگز نتوانستم جای خالی اش را با هیچ چیزی پر کنم. در ضمن سلطنت طلبان بدانند که زندان وشکنجه و کشتار مردم بیگناه سالها قبل از مبارزه مسلحانه فداییان هم از طرف خاندان پهلوی اعمال میشد وسعی نکنند که مبارزه فداییان را بهانه برای کشتار مردم ایران بدانند
۲۴۱٨۵ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : اروان کیانی
عنوان : تاریخ قضاوت کرده است و چه سخت برای شاهنشاه عظیم الشان
مردم ایران در یک جنبش عظیم انقلابی که در تاریخ معاصر بینظیر بود شاهنشاه پر مدعا را از کشور بیرون کردند.این شاهنشاه عظیم الشان چنان اواره و بدبخت از این کشور به ان کشور از رهبران این کشورها گدائی پناهندگی میکرد و اربابنش از جمله امریکا و همه کشورهای اروپائی وکاناد و...............حاضر به پذیرش این جنایتکار نشدند.من شخصا دوست ندارم هیچ ایرانی از جمله ایرانی که در حق مردم خود دست به جنایت زده است در پیشگاه بیگانگان به عجز و لابه بیفتد. ذلت یک ایرانی برای ایرانیان ازادیخواه هرگز خوشایند نبوده است چرا که انها مبارزه میکنند که ایرانی سربلند باشد حتا برای انهائی که خود را دشمن ازادیخواهان میدانند هم ذلت ارزو نمیکنیم و با اینکه از انور سادات و رهبران مصر هیچ وقت خوشم نیامد ولی به عنوان یک ایرانی از انها تشکر میکنم که به شاه ایران پناهندگی دادند تا در ان کشور راحتر بمیرد و در قبرش ارام بگیرد در ضمن من هم معتقدم که فقط یک دادگاه عادلانه برای سران رژیم شاهنشاهی میتوانست به همه دنیا نشان دهد که انها گناهکار هستند و دیگر جای هیچ گونه مظلوم نمائی برای شکنجه گران ونظامیانی که بروی مردم اتش گشودند و انها را کشتند نماند. سلطنت طلبان و همه انهائی که فکر میکنند نوکری بیگانگان میتواند برایشان تضمین دائمی شود باید از سرنوشت شاهنشاه خودشان عبرت بگیرند.تمام احترام ایرانیان برای دکتر مصدق و جزنی و خسرو گلسرخی از استقلال خواهی انها ودفاع از حقوق مردم ایران در برابر بیگانگان و نوکرانشان سرچشمه میگیرد
۲۴۱٨٣ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احسان فاطمی
عنوان : unknown به
شخصی که با امضا unknown مطلب می نویسد «فکر می کند» که چیزی «می داند» و «خیال می کند » با نقل قول های «بی اساس» می تواند دیگران را «ارشاد» کند ولی همین نوشته های او دلایلی ست از «بی خبری» یا « بد جنسی » او.
ولی کسانی که امروز از جنایات رژیم کذشته یا این حکومت دفاع می کنند باید مشکلی داشته باشند موضوع اساسی اینست
بنظر شخصی من ، تمام کسانی که ریگی به کفش دارند ، یا از گذشته ی خود خجل می باشند ، حاضر نیستند با هویت معقولی حتی مستعار ، پای امضای خود بایستند. امروز دیگر معلوم ست چه کسانی با اسم مستعار «مهندس» - «دکتر» - «حاجی» فعالیت می کنند فقط تعداد آنها زیاد شده ست. میلیونها ایرانی سینه ها را سپر کرده اند و زندانها پر از شخصیت های حقیقی ست حالا عده ای که حتما سابقه ی خوبی ندارند . دارند در همان عوالم «امنیتی »مخفی کاری می کنند .تو گوئی هزاران ساواکی و امنیتی که از ترس مردم تو سوراخ رفتند برای مردم کافی نیست. دیگر تاریخ مصرف آنها گذشته ست و تابحال یک مورد دیده نشده که مردم نسبت به آنها اساعه ی ادب کرده باشند بهمین دلیل ثابتی ها و حسین زاده ها ، عضدی ها ، جوان ها ، رسولی ها هنوز آفتابی نشده اند .
تا امروز یکی از مزدوران ساواکی جرات نکرده در باره ی علل فعالیت های تبهکارانه ی خود شفاهی یا کتبی روشنگری نماید و مردم را از آنچه بر آنها رفته باخیر کند . بخشی از طرفداران حکومت سابق در باره ی بعضی از کارهای ساواک «اعتراضکی» کرده اند ولی در باره ی آمران و مسئولان آن سازمان بی در و پیکر سکوت محض وجود دارد زیرا بیم آن دارند که پای خودشان بمیان آید.
نکته ای که لازم به توجه ست بی سوادی عمال رژیم گذشته بوده ست که حتی مقامات دادگستری و دانشگاهی نسبت به رفتار غیرقانونی ساواک که مردم را عملا می دزدید و در سلولهای زندان قرار بازداشت را برای امضا به آنها نشان میداد. از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا ۲۲بهمن ۱۳۵۷ هزاران ایرانی با مشاغل مختلف و به بهانه های مختلف که اصلا با ضوابط حقوقی و قضائی ارتباطی نداشت اسیر می شدند و در شرائط بسیار ضدانسانی برای آنها پرونده سازی میشد میلیونها ایرانی مستقیم و غیر مستقیم در جریان دستگیری هزاران آشنا ی خود قرار گرفتند که بین ۱۳۳۲و انقلاب بهمن اتفاق افتاد.
بهمین دلیل آماری، مردم نسبت به تمام قربانیان و شکنجه شدگان و زندانیان سیاسی زمان شاه همبستگی نشان میدادند.
مردم نمی دانستند که زندانیان از چه طیفی هستند و تبلیغات حکومت هم اعتباری نداشت. برای مثال ، گروه قاتلان حسنعلی منصور را نیز حکومت عملا برسمیت شناخته بود این از نفرت مردم نسبت به حکومت سرچشمه می گرفت.
حکومتی که بعداز کودتا تمام فعالیت ها را تعطیل کرده بود و برخلاف کشورهای متمدن با روش «سلطانی» تمام کارها را قبضه کرده بود. دولت عوض می کرد نصف سناتور ها را انتصاب می فرمود . وکلای مجلس را تعیین میکرد و هیچ ایرانی محبوب و مورد علاقه مردم را بر نمی تافت - دولت تشکیل میداد - حزب تاسیس میکرد- دانشکاه می ساخت - نیروگاه اتمی میخرید بقول عباس میلانی تمام لوازم یدکی و پیچ مهره های ماشین آلات را نیز «شاه شاهان = شاهنشاه » میخرید . حضرتش ادعا میکرد در ایران زندان سیاسی وجود ندارد آنها «خرابکار» هستند.
میلیونها ایرانی در طول حکومت کودتا از بام تا شام شاهد دستگیری هزاران هموطن خود بودند که بخشی مانند بیژن جزنی شهید شدند
دکتر فاطمی را اعدام کردند ، خسرو گلسرخی را اعدام کردند فدائیان و مجاهدین را اعدام کردند.
مردم میدانستند که شاه دروغ میگوید مگر میشود هزاران نفر «خرابکار » باشند .زیرا آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری و ده ها روحانی نیز زندان بودند .
رژیم گذشته به ساواک ماموریت داده بود که در هیچ یک از محافل اجازه ی انتفاد و ابراز عقیده داده نشود و شبکه های امنیتی در تمام محیط ها به شناسائی مردم مشغول بودند . در کشوری که فعالیت صنفی و سیاسی ممنوع و همه چیز در حزب های نمایشی مردم و ایران نوین خلاصه شده بود معلوم بود که چرا دانشجویان و معلمان و دانش آموزان را بیش از همه دستگیر می کنند. زیرا نصف مردم منتظر بودند که سپاه دانش آنها را باسواد کند.
گروه بیژن جزنی اولین گروه نبود که در تور ساواک افتاد . ساواک ماموریت داشت تا گرو ههای متعددی را شناسائی و به عنوان پروژه روی آنها کار میکردند و در فرصتی با شبیخون آنها را دستگیر میکردند الزامی نبود که گروهها فعالیت سیاسی یا صنفی نمایند.
در سالهای بعداز دستگیری بیژن جزنی زندانها مملو از گروهای صنفی مختلف که با شبیخون های ساواک دستگیر شده بودند در این باره کمتر صحبت شده ست.
* دانشجویان
*معلمین و محصلین
* نویسندگان و شاعران
* روحانیون و طلبه ها
* هنرمندان تاتر
* ناشرین و فروشندگان کتاب
* نظامیان
* دانشجویان جارج از کشور
* اقلیت های ملی و قومی
کسانی که تلاش می کنند جنایات حکومت ها را به انتقام و تلافی جوئی از چریکها و مجاهدین کاهش دهند سخت از مرحله پرتند. ابعاد سرکوب های مردم آنقدر وسیع بود که مردم از همان آغاز مبارزات مسلحانه نسبت به فدائیان و مجاهدین سمپاتی نشان دادند که در برابر حکومت آدم کش برخاسته اند . حکومت از ۲۸ مرداد تا ۵۷ اکثریت مردم را در برابر خود قرار داد. تمام اسناد و فیلمهای آن سالها در دسترس ست.
چرا حکومت شاه چنان منفور بود ؟ لطفا موضوع را وارونه نکنید. چرا کسی در باره امیر عبای هویدا و سایر رهبران حکومت شاه که با همان روشهای شاهنشاهی منتهی اسلامی فو را اعدام شدند همه امروزه معترضیم و از بی تفاوتی در اول انقلاب ابراز شرمساری می کنیم ؟
فرقی نمی کند که «دارسی ارتش » خسرو گلسرخی را محکوم به اعدام کند و حامیان شاه سکوت کنند
یا «دادگاه انقلاب اسلامی » امیر عباس هویدا و سایر مقامات او را اعدام کند و ما طرفداران انقلاب با سکوت خود آن نمایش ها را تائید کنیم
ولی کسانی که امروز از جنایات رژیم کذشته یا این حکومت دفاع می کنند باید مشکلی داشته باشند موضوع اساسی اینست
۲۴۱٨۱ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : زندانی سیاسی و زندان ستم شاهی؟!! http://atashforuzan.persianblog.ir/post/۹۱
نوشتارم را با یک پرسش بسیار بدیهی آغاز می کنم و آن این است که زندانی سیاسی کیست و تفاوتش با سیاسی زندانی چیست؟این پرسش به نظر برخی از ما ممکن است آنچنان روشن و آشکار بنظر برسد که کمتر به کنکاش و جستجو در پیرامون آن پرداخته باشیم زندانی سیاسی هم یکی از همان سلسله واژگانیست که در ذهن ما پیوند می خورد با یک دسته موضوعات بایگانی شده که گرد و غباری به ضخامت ۳۰ سال آن را پوشانده است، پرده ها را کشیده ایم و آن ها را درتاریکخانه ذهنمان نگهداشته ایم.حتا برخی از ما بوضوح می هراسیم که در باره آن سخنی بگوییم،با خود گفتم اگر برای بسیاری زندانی سیاسی تا پیش از انقلاب ۵۷ پرونده ایست تمام شده و بسته،برای من موضوعیست تاریک مبهم، که باید روزی روشن شود و چه روزی بهتر از امروز.
اما هستند کسانی که پیش از انقلاب ۵۷ در جریان رویدادها بوده اند و شاهدانی زنده هستند که در جریان رخدادهای انقلاب موی خود را سفید کرده اند و در بسیاری از رویدادها و مفاهیم آن با شک و تردید می نگرند البته از آن دسته گروهی که توپ را خارج از زمین و به سر و صورت تماشاچیان پرتاب می کنند جای خود دارند، اصلن سال هاست کارشان اینست، بجای یاد گرفتن درست و اصولی بازی فقط شوت می کنند حتا اگر شده در دروازه ی خودمان. از آن میان بدبخت تر توپ جمع کن های این گروه هستند..
یکی دوسال پیش فیلمی را دیدم با نام نبرد سیاتل، این فیلم که بر اساس یک رویداد واقعیست برای من بسیار جالب بود و توصیه می کنم به دوستانی که تا کنون آن را ندیده اند ببینند نه برای اینکه علیه کنفرانس های جهانی سازی اقتصاد به پا خیزند بلکه برای اینکه روند مبارزه سیاسی و سپس بوجود آمدن یک سیاسی زندانی و نه زندانی سیاسی را در آزادترین کشور جهان ببیند و آنگاه مقایسه ای داشته باشند با کارهای زندانیان سیاسی در پیش از انقلاب فرق هم نمی کند چه سالی.
زمان رویداد فیلم مربوط به حدود ۱۰ سال پیش است.هزاران عضو فعال به سیاتل در واشنگتن می آیند تا بر علیه کنفرانس اداری سازمان تجارت جهانی در سال ۱۹۹۹ اعتراض گروهی انجام دهند. تمرکز فیلم بصورت کامل بر روی کاراکترهایی در بین این ۵ روز در سال ۱۹۹۹ است که برای انجام اعتراضات خود در خیابان های سیاتل بر علیه سازمان تجارت جهانی گرد هم آمده اند.قرار است که کنفرانس سازمان جهانی تجارت در سیاتل آمریکا برگزار شود. گروههای مخالف این سازمان یک مبارزه غیر خشونت آمیز را برنامه ریزی می کنند.
مطابق این برنامه آنها در روز نخست با نشستن و قرار دادن دستان خود در استوانه های فلزی, چهارراها را می بندند. بدین ترتیب مانع رسیدن مهمانان به مراسم شده و در روز نخست، سخنرانی ها برگزار نمی شود.
حضور مردم در خیابان کم کم به درگیری های خیابانی منجر می شود. و پیروزی این گروه می رود که به شکست بدل شود. در به خشونت کشیدن این ماجرا پلیس نقش اصلی و کلیدی دارد. به طوری که عناصری خشونت زا را به میان تظاهر کنندگان می فرستد.
در روزهای بعد حالت فوق العاده در سیاتل اعلام می شود. گارد ملی ایالات متحده آمریکا فراخوانده می شود. سفر کلینتون برای شرکت در کنفرانس با اما و اگرهای بسیار انجام می گیرد. پلیس از گاز اشک آور و باتوم برای برخورد با تظاهر کنندگان استفاده می کند. شماری از افراد این گروه سیاسی غیر خشونت آمیز از جمله رهبران آنان دستگیر می شوند.
صحنه ی جالب این فیلم، آنجا بود که دیگران پشت دستگیر شدگان را خالی نکردند. آنان تجمعاتی در حمایت از دستگیرشدگان برگزار کردند و در حالی که در برابر بازداشتگاه و شهرداری شعار می دادند : «مردم متحد هرگز مغلوب نمی شوند» خواستار آزادی دوستان خود بودند. باقیماندگان مذاکره ای هم با شهردارمی کنند. کارگران هم در حمایت از آزادی دستگیر شدکان اعلام اعتصاب می کنند. شهردار در حالی که صدای پرطنین تجمع کنندگان را در اتاق کار خود می شنود و شهر را در حال فلج شدن و مبارزه را در حال گسترش می بیند, کوتاه می آید.سرانجام همه آنان آزاد شدند بدون اینکه پرونده قضایی برای آنان تشکیل شده باشد.نکته ی بسیار مهم و ارزنده این داستان و انسان های سیاسی که مدت زمانی هم سیاسی زندانی می شوند، این است که آنها در مبارزه شان نه تنها از اسلحه چه گرم و چه سرد استفاده نکردند بلکه تمام مدت حتا زمانی که به سختی کتک می خوردند تمام تلاششان این بود که با گفتگو و صحبت کردن به نتیجه برسند نه با زور و ایجاد وحشت، و سرانجام هم از کارشان نتیجه گرفتند.
کسی که کار سیاسی می کند نباید برخلاف امنیت کشور و جامعه بپا خیزد،با تشکل گروه های چریکی و بدست گرفتن اسلحه و دوره نظامی دیدن در لبنان و جاهای دیگر و با جنگ و گریز خیابانی و با بمب گذاری در مکان های تجمع مردم و همچنین گروگانگیری تلاش کند به اهداف سیاسی خود برسد. آیا اگر روزی یکی از دخترهای پرزیدنت اوباما را گروگان بگیرند یا همسر او را بدزدند تا به اهداف سیاسی خود برسند سران حکومتی امریکا ساکت می مانند تا بگویند ما در کشورمان دمکراسی داریم؟!!
در همه ی جهان چه جهان اولی ها و چه جهان سومی ها، در مورد گروگانگیری قانون یکیست و مجازاتش معلوم و مشخص اگر قرار باشد کسانی اهداف و مقاصد سیاسی خود را با ترور و گروگانگیری و جنگ مسلحانه به پیش ببرند و نظرشان براین باشد که هدف وسیله را توجیه می کند این که دیگر کار سیاسی نیست این هرج و مرج است.و وظیفه ی تمام مسئولین و دست اندرکاران کشور است که با چنین کسانی با قانون و بدون هیچگونه اغماضی برخورد کند.
اکنون با این مقدمه نگاهی گزیده و مختصر می کنیم بر برخی از زندانیان سیاسی پیش از انقلاب که البته برخی از آنها پس از انقلاب به سیاسی زندانی مبدل شدند! در این بازنگری کوتاه تمام تلاشم را نموده ام تا منصف و روشن بین باشم. و بیشتر نگاه روانشناختی و جامعه شناسی بر روی آنها داشته باشم و کاری با ایدئولوژی و عقیده ی آنها نداشته باشم.
زندانیان سیاسی زمان محمدرضا شاه در چند چیز با هم مشابه بودند:
ا-اینکه بیشتر آنها با اینکه وضع مالی چندان خوبی نداشتند از بورسیه تحصیلی آن زمان استفاده کرده و در اروپا یا امریکا به تحصیلات آکادمیک پرداخته بودند و جالب اینجاست که در بیشتر موارد و در هنگام دانشجویی ساواک پی به فعالت های آنها برده بود و یا حتا به زندان افتاده بودند اما نه تنها ستاره دار نشدند بلکه از تحصیلات عالیه نیز برخوردار شدند.
۲- زندان آن زمان سبب می شده که بیشتر آنها بازنگری در نحوه ی فکر و اندیشه داشته باشند و راه و روش خود را دگرگون کنند که البته برخی از آنها برای همین باز گشتن از راه پیشین به دست اعضای گروه خود ترور می شدند و به پای رژیم می گذاشتند تا بدین گونه آمار شهیدان گروه را بالا ببرند.
۳- بیشتر کتاب ها و نوشته های این زندانیان مربوط به سال های زندانی شدنشان در زندان ستم شاهی! می باشد.
برای اینکه از میزان آزادی های آن زمان آگاه شویم کافیست نگاهی کنیم به کارنامه زندانیان سیاسی و ببینیم شمار کتاب ها و نشریات و یا سخنرانی های آنها و سپس مقایسه ای داشته باشیم با زمان پس از انقلاب و یا حتا با کشورهای دیگری چون کوبا و یا حتا روسیه، آنوقت متوجه می شویم که حتا زندانی بودن این اشخاص سبب شده است که بسیاری از دوستان و رفیقانشان را در زندان ملاقات کنند و با هم کنفرانس و جلسه گذاشته و بسیاری از کتاب هایشان را در زندان بنویسند.
خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشیان:
خسرو گلسرخی متولد ۲ بهمن ۱۳۲۲ در شهر رشت بود.او از جوانی به نویسندگی و سرودن، سروده هایی که با نام های مستعاری چون «دامون»، «خ.گ»، «بابک رستگار»، «افشین راد»، و «خسرو کاتوزیان» به چاپ می رساند.او سر دبیر بخش هنری روزنامه کیهان را داشت و در سال ۱۳۴۷ با عاطفه گرگین، شاعر و نویسنده و پژوهشگر پیوند زناشویی بست.با اینکه بیشتر نوشته های او در آن زمان به گفته ی رفقا بحث برانگیز و بو دار بود و همه هم به چاپ رسید و هیچ وزارتخانه ای هم جلوی چاپ آنها را نگرفت! مانند «گرفتاری شعر در شبه جزیره روشنفکران» و «سیاست هنر، سیاست شعر » که در نگین به چاپ رسید و دو بخش دیگر همین نوشتار در شهریورماه در نگین چاپ شد و سپس این مقاله در کتابچه ای از سوی انتشارات(کتاب نمونه) به مدیریت بیژن اسدی پور چاپ شد اما باز هم نه کسی او را دستگیر کرد و نه مجله نگین را بستند و او باز در نگین هر چه دل تنگش می خواست نوشت و کسی با او کاری نداشت ، تا اینکه دستگیر شد چرا؟
او با اینکه خود پسری خردسال داشت با یک گروه ۱۲ نفره همکاری می کرد که قصدشان این بود هنگام برگزاری مراسم جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان، با پنهان کردن اسلحه در دوربینهای تلویزیونی فرح پهلوی و رضا پهلو ی را گروگان بگیرند.
یکی از اعضای این گروه به نام منوچهر مقدم سلیمی، پیشتر و در جریان پرونده ترور شاه، کاخ مرمر بازداشت و به سه سال زندان محکوم شده بود. کرامت الله دانشیان، عضو دیگر گروه نیز در دهه ۱۳۴۰ یک بار به زندان افتاده بود. اما سایر اعضای گروه کارمند تلویزیون یا روزنامهنگار بودند و سابقه فعالیت جدی سیاسی نداشتند. از این گروه ۱۲ نفره به جز کرامت الله دانشیان و خسرو گلسرخی که اعدام شدند، ۳تن به حبس ابد محکوم شدند(طیفور بطحایی، رضا علامه زاده، عباس سماکار) و سایر افراد گروه هر کدام به نحوی با درخواست عفو از شاه و شهبانو به یک تا چند سال زندان کوتاه مدت محکوم شدند. افرادی مانند:شکوه فرهنگ(شکوه میرزادگی)، ابراهیم فرهنگ رازی، رحمت الله جمشیدی، مریم اتحادیه و ...
خسرو گلسرخی نه تنها برعلیه خود و گروهش سخنی نگفت بلکه به شدت از عقیده و ایدئولوژی و آرمانش دفاع کرد و جالبتر اینکه دادگاه ستم شاهی! آن زمان علنی ودر برابر چشمان صدا و سیما و خبرنگاران برون مرز و درون مرز برپا شده بود.و هر کس که آن دادگاه را دیده حتمن متوجه شده است که ناخن های زندانیان کشیده نشده
بود و آنها در نهایت تندرستی و سلامتی بودند و هیچ کس هم نشنید که بازجویی به آنها تعرض کرده باشد.
بیژن جزنی
یکی دیگر از افردای که نقش بسیار مهمی در افکار سیاسی وتشکیلاتی پس از خود داشت بیژن جزنیست. او در سال ۱۳۱۶بدنیا آمد پدر او افسر ژاندارمری و اهل جزن در نزدیکی نطنز بود، پدر بیژن در زندگی و افکار او تاثیر بسیاری داشته هر چند بنظر من این اثرات بیشتر منفی بوده است پدر بیژن به عضویت حزب توده در می آید و پس از آن هم به فرقه دمکرات می پیوندد،پس از اینکه فرقه دمکرات شکست می خورد مانند سایر افسران خیانتکار و تجزیه طلب خانواده و کشورش را رها کرده به شوروی می رود، وتا سال ۱۳۴۵به ایران باز نمی گردد.بیژن در سال ۱۳۲۶ در حالیکه ۱۰ سال بیشتر نداشت به شاخه ی جوانان حزب توده پیوست در حالیکه شرایط سنی عضویت حداقل ۱۳ سال بود.( براستی اگر با یک دید روانشناختی به این شرایط بنگریم وضعیت دردناک ناآگاهی مردمی که اینچنین از بچگی آلوده به سیاست می شدند را درک می کنیم.)در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ با ترور نافرجام محمدرضا شاه، و با تصویب هیئت وزیران حزب توده غیرقانونی اعلام می شود و بیژن جزنی سال های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ را به فعالیت های مخفی سازمانی از یک سو و فعّالیتهای علنی در سطح دانشآموزان ادامه داد.(یعنی از ۱۳ سالگی تا ۱۶ سالگی) و این یعنی اینکه از سال ۱۳۲۷ حزب توده یک حزب تروریستی بوده و نه یک حزب سیاسی، و یک نوجوان با این سن کم در یک سازمان تروریستی چه می کرده است؟ از سویی به دلیل اینکه پدر بیژن خانواده را ترک کرده بود وضعیت معیشتی بسیار بدی داشتند.بیژن پس از ۲۸ امرداد چند بار به خاطر فعّالیتهای سیاسی دستگیر و زندانی شد.چند ماهی از کودتا ۲۸امرداد نگذشته بود که بیژن بازداشت گردید. با و جود به دست آمدن مدارکی مبنی بر فعالیتهای وی به دلیل کمی سن و بههمریختگی دستگاههای نظامی و سرانجام نفوذ افسران تودهای در دادرسی ارتش، پس از چند هفته آزاد میگردد.(البته به نظر من همان کم سن و سالی بیژن بهترین دلیل زندانی نشدن اوست چرا که ما در میان زندانیان سیاسی زمان شاه زندانی کم سنی نداشتیم).
بیژن در فاصله سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ بارها طعم زندان را چشید. اما نه تنها ستاره دار نشد بلکه در سال ۱۳۴۲ با عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغالتحصیل میشود در فروردین ماه ۱۳۴۲ با توجه به اتخاذ خطّ مشی جدیدی که گروه به آن رسیده بود، گروه به عنوان یک سازمان سیاسی-نظامی فعالیتاش وارد فاز نوینی میگردد. بیژن و ۳ رفیق دیگر در کادر مرکزی آن انتخاب میگردند. در این دوره نیز مسئولیت فعالیتهای علنی به عهده بیژن قرار داشت. آخرین باری که بیژن در رابطه با فعالیتهای دانشجویی بازداشت میگردد سال ۱۳۴۴ است. در دادگاه نظامی همراه با اعضای کمیته دانشگاه تهران که دیگر از جبههٔ ملی جدا شده بود به ۹ ماه زندان محکوم میشود. در پاییز ۱۳۴۶ به مناسبت مرگ تختی یکی از بزرگترین مبارزات بیرونی انجام میگردد که در سازماندهی آن گروه نقش معینی داشته است. تدارک مبارزه مسلحانه در دستور کار گروه قرار میگیرد و برای تامین سلاح همراه با رفیق سورکی در حالی که اسلحهای با خود داشتند به دام پلیس میافتند. بیژن تحت شدیدترین شکنجهها قرار میگیرد، ولی مقاومت میکند. دادستان نظامی ابتدا برای بیژن و ۷ رفیق دیگر تقاضای حکم اعدام میکند و نهایتاً به ۱۵ سال زندان محکوم میشود. با به هم پیوستن دو گروه «بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی» و «مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان»،« سازمان چریکهای فدایی خلق »شکل میگیرد. و با حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم شاه را آغاز میکنند.(حمله به پاسگاه و کشتن ماموران بیگناه کار سیاسی نیست یک کار تروریستیست)
جزنی تا فروردین ۱۳۴۸ در زندان قصر بود. به دنبال فرار نافرجام رفقایش به زندان قم تبعید میگردد و پس از عملیات نظامی سیاهکل، به اوین منتقل و تحت شکنجه قرار میگیرد. محاکمه مجدّد او به دلیل فشارهای بین المللی منتفی میگردد.(اما همین سازمان های بین المللی هنگامی که با گوشه ای از اقدامات تروریستی مواجه شدند از هر گوشه جهان برای مبارزه با تروریست ها به پا خواستند) با وجود حسّاسیت ویژهٔ پلیس، بیژن در دورهٔ زندان در زمینه غنا بخشیدن به تئوری انقلابی (یعنی همان تروریستی) و هدایت سازمان گامهای باارزشی بر میدارد که در مجموعه مقالاتی که از زندان به بیرون داده میشود آن را شاهدیم. این مطالب در هدایت سیاسی – نظری و تشکیلاتی سازمان نقش ویژهای پیدا میکند.(این هم از اثرات زندان ستم شاهی)
در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ به زندان اوین برده میشود،روزنامههای آن زمان گفتند که این ۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند.اما پس از انقلاب با دستگیری و محاکمهٔ ماموران اطلاعات و امنیت (ساواک) یکی از ماموران اطلاعات(ساواک)پس از انقلاب، گفته می شود که بیژن جزنی در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ همراه با ۶ نفر از رفقای گروه و ۲ نفر از زندانیان مجاهد در تپههای اوین توسط مأمورین ساواک و زندان اوین تیرباران میگردد. شش فدایی، حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده، عباس سورکی. و دو مجاهد مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار همراه با بیژن جزنی تیرباران شدند.
آثار بیژن جزنی
همهٔ آثار بیژن جزنی در زندان و طی سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۳ نوشته شده است. این آثار بیانگر تلاش بخشی از چپ ایران در دو دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ است. در این آثار خشونت او و لزوم مبارزه مسلحانه البته نه رو در رو بلکه مخفیانه آشکار است.
ادبیات و آثار مربوط به بیژن جزنی
جمعبندی مبارزات سی ساله اخیر در ایران
پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق
رابطهٔ جنبش انقلابی مسلحانه با خلق «رابطه پیشاهنگ با توده»
دربارهٔ آگاهی و خودانگیختگی
دربارهٔ مارکسیسم انقلابی و مارکسیسم بورژوازی
دربارهٔ روانشناسی اجتماعی
مسائل جنبش ضداستعماری و آزادیبخش خلق ایران و عمدهترین وظایف کمونیستهای ایران درشرایط کنونی
مبرمترین مسائل جنبش انقلابی ما در لحظه کنونی
حزب طبقه کارگر ایران
مشی سیاسی و کار تودهای
وحدت و نقش استراتژیک چریکهای فدائی خلق
طرح جامعهشناسی و مبانی استراتژیک جنبش انقلابی ایران
چگونه مبارزه مسلحانه تودهای میشود
مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی
نامهای از زندان
ترانهٔ "سرود بیژن"
۲۴۱۶۷ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : تهمینه
عنوان : عجب صبری دارد اخبار روز
واقعا از صمیم قلب به شما تبریک میگویم که چنین صبور به کامنتهای توهین امیز نسبت به یکی از پایه گذاران اصلی سازمان فدائیان برخورد میکنید. گرچه معتقدم که توهین کنندگان به بیژن جزنی خودشان را بیش از پیش کوچک میکنند.ولی یک سوال از شما دارم ان اینکه کدام رسانه اینترنتی در دنیا ´سراغ دارید که کامنتهای توهین امیز را مثل شما با صبوری تمام تحمل کند. فکر نمیکنید به انور بام نزدیک میشوید که به پایین پرت شوید?
به هرحال من که چپ نیستم واطلاعی از مسائل سیاسی ندارام از شما خوشم میاید
۲۴۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : علیرضا صبوری
عنوان : درود به تمام جانهای پاکی که ناجوانمردانه بخون خفته اند.
دوستان گرامی اگر موضوغ بحث شادروان بیژن جزنی نبود و از زنده یاد دکتر مصدق تجلیل شود بازهم ، حمله ها از سمت جن زدگان تاریخ شروع خواهد شد.
فرق نمی کند .دریغ که بعضی از هموطنان ما اصرار دارند که به تباهی ها و ناهنجاریها مباهات نمایند و اساسا اهل انتقادگری نیستند.
«همه فدای یک تن » هنوز حاکم ست.
نقشه سیاسی جهان بکلی تغییر کرده ،فرهنگ سیاسی گسترش یافته ، زبان سیاسی فرق کرده ؛ ولی هنوز رسوبهای کهنه ،این جا و آنجا با لجاجت غریبی این دنیای جدید را انکار می کنند.
این روزها در انگلستان شاهد تحولی در صحنه ی سیاسی هستیم: حزب سومی بنام لیبرال دموکرات تمام معالات سنتی انگلیس را بهم ریخته ست . دیگر حزب کارگر یا محافظه کار به تنهاپی نمی توانند اکثریت آرا را بخود اختصاص دهند و کابینه تشکیل دهند . هر یک باید با حرب سوم ائتلاف کنند. این روند فقط اختصاص به انگلستان ندارد در اغلب کشورها احزاب جدیدی بوجود آمده تا نمایندگی بخشی از مردم را بعهده بگیرند.
ملکه الیزابت انگلیس یا کارل گوستاو - شاه سوئد - برای خودشون دور از این روند جدی سیاسی به زندگی تشریفاتی خود ادامه میدهند. خوشان را هم سبک نمی کنند.
تردیدی نیست که در ایالات متحده هم علیرغم شرائط استثنائی آن با دو حزب قدیمی دمکرات و جمهوریخواه ادامه پیدا نخواهد کرد و حرب سوم درحال گسترش ست.
تاسف انگیز ست نیروهای ارتجاعی ایران هنوز در عالم حپروت هستند و بخود نمی آیند که حکومت شاهنشاهان ایران و آیت الله ها در خلاف مسیر تکامل بشری بجای گسترش سیاسی موجب انسداد شدند.
انرژی ، هزینه و وقتی که حکومت ها از ۱۲۹۹ تا امروز برای فشار به مردم صرف کردند را با تلاشی که مردم با مبارزات و مقاومت خود نسبت به حاکمان نشان دادند را محاسبه کنینم خواهیم دید که چه سرمایه های مادی و معنوی نابود شدند که می توانست
مانند کشورهای آزاد و مترقی در راه سازندگی و پشرفت مملکت خرج شود. ما ایرانیان مانند بسیاری ملت های جهان تحت حکومت های
غافل خود فرصت های بزرگی را از دست داده ایم .
پروسه ی کودتا گری و بستن دهان ها چه از جانب شاه و یا شیخ موجب انسداد و ضایعات فراوان جانی و مالی گردید .شاه ابرازپشیمانی کرد و با چشمان گریان مملکت را ترک کرد -خمینی جام «شوکران» را بالا کشید و ندامت «فرمودند» خامنه ای و دار و دسته ی او هم
هم نه راهی به جلو ونه نه راهی به بازگشت دارند. مردم بیش از همیشه خردمند ند دوران قیم مابی بپایان رسیده و ایران مشتمل از نحله های مختلف فکری ست که در دنیا متمدن با یک حزب رستاخیز جواب نداد و با «شریعه » هم ابدا جواب نخواهد داد.
کسانی هم به بهانه دفاع از ایدئولوژی «حزب رستاخیز» یا «ام القرای اسلام » به چپ حمله می کنند خودشان بهتر می دانند که امروز دیگر جنگ سردی نیست که مورد توجه هیستری مک کارتیسم قرار گیرند. ایالات متحده در عراق و افعانستان در حال شکار راهیان «ام القرای اسلام » هستند. رادیو آمریکا هم جولانگاه مسلمانان «لایت» شده ست .
دیگر مثل زمان شاه نمیشود هر فعال اجتماعی و صنفی و سندیکائی را با برچسب توده ای منفعل نمود. دیگر نمیشود هر مخالفی اعم از ملی ، چپ مستقل ، مائوئیست حتی مذهبی را با برچسب توده ای کنار زد.
مگر از اوضاع خبر ندارید ساواکیهای «اسلامی » مخالفان خود با انواع برچسب ها بنام «مرتد» یا «منافق» یا «ضد انقلاب » یا «سلطنت طلب» یا « اشرار » یا «توده ای » یا «لیبرال» و نطائر اینهاشکنجه ، سرکوب و اعدام می کنند در این زمینه از شاه الله ها جلوتر افتادند.
این مقدس مآبان با وقاحت اعتراف می کنند که انواع مخالف دارند و همه را سرکوب کنند.آخوندها بنا بر ماهیت ارتجاعی خود از واژه های نا شناخته و نا مشخص و تعریف نشده و غیر حقوقی «مرتد» یا «اشرار » یا «ضد انقلاب » برای فریب مردم استفاده می کنند. مسئول قتل هزارن ایرانی بوده که در تاریخ کم سابقه ست.
نتیجه:
در انتخابات ۱۳۸۸ دیدیم که بخشی از ایرانیان به احمدی نژاد رای دادند و تاکنون از تقلب و جیایات حکومت دفاع می کنند .
اکثریت مردم به موسوی و کربی رای دادند و رای آنها دزدیده شد.
این دو بلوک نشان میدهد که جامعه ایران از حکومت شاهان و ملایان چه صدمات بزرگی خورده که بخشی از مردم هنوز مانند زمان شاه از حقه بازی و دزدی و رشوه گری حمایت می کنند البته ابعاد فساد بمراتب از زمان شاه بیشتر شده .
اگر در سال ۵۶و ۵۷ اقلیتی در راس حکومت در برابر تمام مردم دست و پا میزد و بالاخره تسلیم شد.
امروز خمینی و خامنه ای برخلاف شاه توانسته اند بخش بیشتری از مردم را بخاطر اعتقادات سنتی آنها در بسیج و سپاه و سایر سازمانهای کشوری به نان و آبی برسانند که ناشی از فقر مزمن گذشته ایران بوده ست..
شرائط بسیار دشوار تر از مبارزه با شاه می باشد
شاهدوستان بخود بیایند دیگر ۱۲۹۹ تکرار نمیشود
مطالعه کنید و اعلام که در کدام بلوک قرار دارید ، احمدی نژاد یا بلوک کروبی و موسوی ؟
بلوک کروبی و موسوی بیشتر جوانان و زنان هستند که حرفهای شما را نمی فهمند بهتر ست به خود بیائید و مطلبق امروز در بین مردم ایران منطقی برخورد کنید. با موسوی و کروبی تماس بگیرید
منظورم اینست که رضا پهلوی و داریوش همایون و پرویز ثابتی یک راه بیشتر ندارند ک آنهم اعلام موجودیت در بین جنبش سبز و پذیرفت قواعد بازی . کاری که تمام گروهها و شخصیت ها کرده اند.
نوشته های داریوش همایون و «حزب مشروطه » بسیار نخوت انگیز به جنبش سبز نگاه می کند. موسوی و و کربی مدعی رهبری نیستند
شما هم کمی متواضع باشید و قدم بردارید . اگر به بلوک سوم تعلق دارید پس اعلام فرمائید و هواداران شاه الهی هم بیش از این مزاحم نشوند. بهتر ست به بلوک احمدی نژاد ملحق شوند چون اگر قصد کودتا دارند بسیجی و سپاهی ها آنجا هستند.
درود به تمام جانهای پاکی که ناجوانمردانه بخون خفته اند.
۲۴۱۴٨ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احترام من نسبت به بیژن بیشتر شده است
عنوان : هنوز کینه های مرتجعین شاهنشاهی و اسلامی وماموران امنیتی شان نسبت به بیژن پابرجاست و این نشان میدهد که بیژن هنوز زنده و تاثیر گذار است.
۳۴ سال بعد از کشتار بیژن و همرزمان توسط شاه جنایتکار و ۳۱سال پس سرنگونی رژیم شاهنشاهی هنوز سلطنت طلبان و حکومت اسلامی از نام بیژن میترسند. نگاه به کامنت ها در اینجا نشان میدهد که بیژن هنوز یکی از تاثیرگذاران جنبش چپ دمکراتیک و ملی است. ایده استقلال طلبانه بیژن نسبت به بلوک بندی های ان زمان اورا در بین نیروهای مبارز و ملی ایران بی همتا کرده است و امروز زوزه های انهائی که مردم دم شاهنشاه شان را مثل موش گرفتند و از کشور به بیرون پرت کردند و یا وزارت اطلاعات حکومت اسلامی وبه اصطلاح موسسه پژوهشی اش که خاطرات توابها را انتشار میدهد تا روحیه مردم را بشکند نشان از بیداری ما و شکست انهاست. من سالها بود که کمتر مطلبی در این رابطها میخواندم اما با خواند این مطلب در رابطه با بیژن و عکس العملهای عمله های ارتجاع مغلوب شاهنشاهی و ارتجاع غالب ولایت فقیه بار دیگر احترامم نسبت به بیژن بیشتر شده است
۲۴۱۴۷ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ک. معمار
عنوان : نوستا لژی
با سلام به همه عزیزانی که در رابطه با مقاله " گزارش به بیژن" تظرات خود را درج کردند. ار روز ۳۰ فروردین تا به امروز ۴ اردیبهشت ۱۰۹ نظر ثبت شده را چاپ کرده بارها خواندم. گوناگونی و وسعت ابراز دیدگاهها بقدریست که فکر نمی کردم در خصوص درج یک مقاله خود را بنمایاند. و این ویژگی دوره جدید ماست که بتوانیم یکدیگر را تحمل کنیم , با هم گفتگو کنیم و استبداد را بر نتابیم.این همه انرژی نهفته را میهن ما نیازمند است. من فکر می کنم که حق خود بدانم از نوستا لژی مان بگویم. و بخیه زخم های کهنه را باز کنم و بی هراس با هم گفتگو کنیم. اگر به این شکل پیش برویم هیچ نقابی بر چهره نخواهد ماند.
بهروزیتان را آرزومندم. معمار
۲۴۱۴۶ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : منبع دیگر
عنوان : بیژن جزنی-زندگی و فعالیتهای او
زندگی و فعالی تهای او
به نقل از نشریه نگاه نو – شماره ۱۱ ، بهمن ۱۳۸۱
محمدحسین خسروپناه
تنظیم مجدد : سازمان اتحادفداییان خلق ایران ۱۳۸۲
جنبش چپ ایران در سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۷ دو گرایش جدید را تجربه کرد، یکی مائویسم و پیرو ی از مواضع
حزب کمونیست چین و دیگری استقلال طلبی از شوروی و چین . چهره شاخص گرایش اخیر بیژن جزنی است.
بیژن جزنی در سال ۱۳۱۶ درتهران بدنیا آمد . پدرش (حسین جزنی) افسر ژاندارمری بود و مادرش (عالمتاج نظری)
خانه دار. دوران کودکی ونوجوانی بیژن در سالهای بین دو دوره دیکتاتوری سپری شد . سال هایی که با ورود ارتش
متفقین به ایران ( ۳ شهریور ۱۳۲۰ ) ومتعاقب آن استعفای رضاشاه از سلطنت آغاز شد و با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به
پایان رسید . در این ۱۲ سال، جامعه ایران تلاش کرد تا از طریق احزاب سیاسی و روزنامه های آزاد به هدف هایی م انند
استقلال، دموکراسی و حاکمیت قانون، نوسازی اجتماعی و مشارکت در قدرت سیاسی دست یابد . دربین این احزاب،
حزب توده ایران از اقبال بیشتری برخوردار شد و برنامه و شعارهای آن بسیاری را و از جمله خانواده جزنی و کلانتری
را به سوی خود جلب کرد . پیوستن جوانان و نوجوانان این دو خانواده به حزب توده، از طریق سازمان جوانان آن
حزب آغاز شد . آنان به تدریج درتشکیلات این سازمان و سپس حزب توده رشد کردند و مسئولیت های مهم حزبی را
عهده دار شدند: رحمت الله جزنی که در سال ۱۳۲۲ همزمان با تشکیل سازمان جوانان به آن پیوسته بود، از فرور دین
ماه ۱۳۲۷ به بعد عضو کمیته ایالتی تهران حزب بود و در سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۴ مسئول سامان درجه داران آن حزب
نیز شد . عموی دیگر بیژن جزنی – تا عضویت در کمیته مرکزی سازمان جوانان پیش رفتند . [ ۱] خانواده بیژن جزنی نیز
از این امر برکنار نماند؛ حسین جزنی که ستوان یکم ژاندارم بود در سال ۱۳۲۳ عضو حزب توده شد [ ۲] و عالمتاج
کلانتری عضو سازمان زنان.
در سال ۱۳۲۵ که بیژن جزنی ۹ ساله بود، پدرش به فرقه دموکرات آذربایجان پیوست و آذرماه همان سال، با
فروپاشی آذربایجان خودمختار، به شوروی مهاجرت کرد و تا سال ۱۳۴۵ که به ایران باز گشت، در آن کشور به
سربرد. [ ۳] از این رو، عالمتاج کلانتری ناچار شد به همراه فرزندان خردسالش به خانه پدری در چهارصدردستگاه
تهران میدان ژاله (سابق و میدان شهدای فعلی) بازگردد و با خانواده پرجمعیت کلانتری زندگی کند . [ ۴] بیژن جزنی،
خاطرات خوشی از پدرش نداشت . می … » ، برخلاف انتظار مادر و اقوامش، از دوری پدر ناراحت نبود؛ [ ۵] زیرا
[۶] «. گفت او مستبد و خشن بود، نمونه یک ارتشی با همان انضباط سرباز خانه ای
درحضور » به واقع چنین نظمی برای کودکی پرجنب و جوشی مانند بیژن جزنی [ ۷] قابل تحمل نبود و او که در
[ نشد [ ۸ « پدر سربه راه و حرف شنو بود، در غیاب او هرچه می خواست می کرد و هیچ کس جلودار شیطنت هایش
هرچه » طبیعی بود که از غیبت پدر خوشحال هم باشد . اما این احساس دوام نیافت و سال ها بعد به همسرش می گفت
[۹] « بزرگتر شدم بیشترجای خالی اورا حس کردم و گاهی دلم به شدت برایش تنگ می شد
زندگی درخانه پدربزرگ تاثیر اساسی درآینده سیاسی بیژن جزنی گذاشت؛ او در محیطی رشد می کرد که
افراد آن در سازمان های حزب توده به صورت حرفه ای فعالیت می کردند و فضای حاکم بر خانواده کام ً لا از این امر
۲
متاثر بود . چنان که عالمتاج نیز درپی بازگشت به خانه پدری فع الیت های خود را در سازمان زنان گسترش داد و به طور
حرفه ای در آن سازمان کار می کرد. [ ۱۰ ] بیژن جزنی هم در سال ۱۳۲۶ ، زمانی که [ ۱۰ ] ساله بود، به همراه دائی اش
منوچهر (که دو سال از او بزرگتر بود) عضو سازمان جوانان حزب توده شد. [ ۱۱ ] در پی غیرقانونی شدن حزب توده (
۱۵ بهمن ۱۳۲۷ ) جزنی جوان به فعالیت خود درسازمان جوانان ادامه داد . با توجه به مناسبات خانوادگی با کادرهای
حزب و سازمان، که موجب اعتماد به او می شد و به سن اندکش، که توجه ماموران فرمانداری نظامی و شهربانی را بر
نمی انگیخت، به عنوان رابط بین کادرهای مخفی شده سازمان جوانان برگزیده شد و در این زمینه به فعالیت پرداخت .
۱۲ ] اما فعالیت مخفی حزب توده و سازمان های وابسته به آن چندان طولا نی نشد و از سال ۱۳۲۹ به تدریج فعالیت های ]
آن نیمه علنی شد.
علاوه بر این ، رهبری حزب توده و سازمان جوانان برای فعالیت های علنی خود تشکل هایی مانند جمعیت
ایرانی هواداران صلح، جمعیت ملی مبارزه با شرکت نفت ایران و انگلیس، کانون جوانان دموکرات ایران و …
تشکیل دادند. سازمان دانش آموزان تهران از جمله تشکل های علنی سازمان جوانان بود که در فروردین ماه ۱۳۳۰
[ اعلام موجودیت کرد. [ ۱۳
بیژن جزنی فعالیت های خود را در این سازمان ادامه داد و در سالهای ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ مسئول یک کمیته واحد [
۱۴ ] و در سال ۱۳۳۲ مسئول کمیته بخش سازمان دانش آموزان تهران شد . [ ۱۵ ] در ضمن، جزنی در خانه صلح شرق
شهباز و در پخش و فروش روزنامه دانش آموزان فعال بود. [ ۱۶ ] و به ابتکار او و البته براساس رهنمودهای حزبی، صابر
محمدزاده و آصف رزم دیده باشگاه کوچکی در محله نفت آباد در سال ۱۳۳۱ دایر کردند.
این کار بیشتر به منظور جلب سمپاتیزان به سازمان جوانان حزب توده بود و تا حدود زیادی از بطالت نوجوانان »
[۱۷] «. محله جلوگیری می کرد
فعالیت های ع لنی بیژن جزنی – با وقفه ای دوماهه در تابستان ۱۳۳۱ به علت مرگ خواهرش منیژه [ ۱۸ ] – تا کودتای ۲۸
مرداد ۱۳۳۲ ادامه یافت و پس از آن مخفی شد . اما در آذرماه ۱۳۳۲ بازداشت شد . او که خودرا حسین محمودی معرفی کرده بود
پس از سه ماه بازداشت در فرمانداری نظامی، با قید ض مانت تا تشکیل دادگاه آزاد شد. [ ۱۹ ] با این حال، به فعالیت های خود ادامه
داد وبار دیگر در اردیبهشت ۱۳۳۲ درجریان یک جلسه حزبی که زیرپوشش جشن عروسی ساختگی برگزار شده بود، دستگیرش
کردند که این بار هم با دادن اسم مستعار و احیانا ضمانت آزاد شد . [ ۲۰ ] در اوایل ۱۳۳۲ از سوی دادستان نظامی تهران احضار و در
[ دادگاه به ۶ ماه حبس قطعی محکوم شد. [ ۲۱
پس از آزادی از زندان، بیژن جزنی ضمن حفظ عقاید و تعلقات سیاسی اش و ادامه دوستی و رابطه با برخی از اعضای
سازمان جوانان و حزب توده، به سازمان دادن زندگی اش پرداخت . او که در کودتای ۲۸ مرداد سال سوم دبیرستان را گذرانده بود
نتوانست به دبیرستان باز گ ردد و به تحصیل ادامه دهد . [ ۲۲ ] ناگریز، در هنرستان نقاشی کمال الملک ثبت نام کرد و در ضمن به
این کانون ی ا این دفتر کوچک » . همراه دوست قدیمی اش پرویز یشایایی کانون آگهی پرسپولیس را در خیابان شاه آباد تاسیس کرد
تجارتی برای تجار بازار برحسب کالایی که داشتند تبلیغات می کرد و این تبلیغات به صورت نقاشی انجام می گرفت. نقاشی ها به
۲۳ ] موفقیت اقتصا دی این کانون ] « عهده بیژن بود و بستن قرارداد به اصطلاح طرف حساب شدن با مشتری به عهده پرویز یشایایی
در اوایل دهه ۱۳۴۰ شد که کار آن پخش فیلم های تبلیغاتی در ایران بود . [ ۲۴ ] این موسسه به « موسسه تبلی فیلم » راه گشای تشکیل
[ لحاظ اقتصادی بسیار موفق بود و امکانات مالی و زندگی مرفهی برای جزنی که مدیر عامل آن بود، فراهم کرد [ ۲۵
بیژن جزنی در سال ۱۳۳۷ در حالی که از شغل و د رآمد کافی برخوردار بود به صورت متفرقه در آزمون ششم ادبی شرکت
کرد و دیپلم خودرا گرفت [ ۲۶ ] و سال بعد در رشته فلسفه دانشکده فلسفه و علوم تربیتی دانشگاه تهران ثبت نام کرد . [ ۲۷ ] آن گاه
پس از هشت سال عشق پرشور با میهن قریشی، یاردوران جوانی و از اعضای سازمان جوا نان حزب توده، در ۲۱ مهر ماه ۱۳۳۹
ازدواج کرد [ ۲۸ ] که حاصل آن دو پسر، بابک و مازیار بود.
۳
در این سال ها هیچ »: در سال های ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷ بیژن جزنی فعالیت سیاسی نداشت . میهن قریشی در این باره می نویسد
چشم انداز سیاسی برای آینده نداشتیم . فقط روی عشق خودمان حساب م ی کردیم و کوشش برای پیشرفت در تحصیل و مطالعه .
۲۹ ] اما این به معنای انفعال یا بی تفاوتی جزنی نبود. چنان که در ] «. در این دوره سرگرمی ما بیشتر خواندن کتاب و رفتن به سینما بود
هویدا شد و بیژن جزنی به همراه « چشم انداز » سال ۱۳۲۷ پس از اعتصاب رانندگان تاکسی تهران و اعتصاب کارگران خارک، آن
چندنفر از دوستانش، بهمن قریشی، منوچهر کلانتری، محمد چوپان زاده، احمد جلیل افشار، محفلی برای فعالیت سیاسی تشکیل
داد. این محفل در جریان اعتصاب کارگران کوره پزخانه های تهران ( ۲۳ خرداد ۱۳۳۸ ) و اعتصاب دانش آموزان تهران ( ۲۰ دی
۱۳۳۸ ) درحد توان و امکانات خود به فعالیت هایی مانند شرکت در تظاهرات خیابانی و پخش تراکت و اعلامیه دست زد . علاوه بر
منتشر می کردند. [ ۳۰ ] فعالیت های محدود محفل جزنی در « جبهه واحد ضداست عمار » این، نشریه ای با عنوان ندای خلق به امضای
پی دستگیری مشعوف کلانتری در زمستان ۱۳۳۸ و کشف یک قبضه سلاح کمری دست ساز از او با احتیاط بیشتری توام شد . در
با این حال تصمیم «. نتیجه از آن جا که ادامه انتشار نشریه گروه را با خطر جدی لو رفتن روبرو می ساخت، انتشار آن متوقف شد
[ گرفتند که در مواقع ضروری اعلامیه هایی منتشر کنند [ ۳۲
فعالیت در فضای باز سیاسی
ورود بیژن جزنی به دانشگاه تهران همزمان بود با بحران اقتصادی و سیاسی جامعه ایران که رژیم شاه را ناگزیر به عقب
نشینی کرد. این بحران نتیجه ناکارآمدی سیاست های اقتصادی رژیم و هزینه های فزاینده نظامی از سال ۱۳۳۲ به بعد بود.
در اوایل سال ۱۳۳۹ دول ت ایران که با کسری پرداخت ها و تورم روز افزون مواجه شده بود از صندوق بین المللی پول و
دولت آمریکا تقاضای کمک های فوق العاده کرد . اما صندو ق بین المللی پول، پرداخت کمک ۳۵ میلیون دلاری را مشروط به
انجام اصلاحاتی مانند سامان دادن بود جه کشور، کاهش دستمزدها و ت عدیل برخی برنامه های اقتصادی از سوی دولت ایران کرد.
دولت جان . اف. کندی نیز پرداخت کمک ۸۵ میلیون دلاری آمریکا به ایران را به پذیرش انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی از
سوی رژیم شاه مشروط کرد.
بحران اقتصادی و فشارهای خارجی برای انجام اصلاحات، موجب بی ثباتی و رژ یم برآمده از کودتای ۲۸ مرداد شد. شاه به
منظور مهار این بحران که در حال تبدیل شدن به بحران سیاسی بود . در ۱۵ خرداد ۱۳۳۹ اعلام کرد که انتخابات دوره بیستم مجلس
شورای ملی کام ً لا آزاد است . این وعده اگر چه تحقق نیافت، اما بیانگر عقب نشینی حاکمیت ایران و گشایش فضا ی سیاسی کشور
بود . رهبران جبهه ملی با آگاهی از این امر در ۳۰ تیر ۱۳۳۹ طی اطلاعیه ای موجودیت جبهه ملی دوم را رسمًا اعلام کردند و به
فعالیت پرداختند.
بیژن جزنی واعضای محفل او از فعالیت جبهه ملی دوم استقبال کردند . آنان که تحت تاثیر مبارزات چریکی در آمریکای
لاتین ب ه تدریج از مواضع حزب توده دور می شدند به سازمان های دانشجویان و جوانان جبهه ملی پیوستند . جزنی در سازمان
دانشجویان دانشگاه تهران به فعالیت پرداخت و در نتیجه عوامل سه گانه زیر به یکی از فعالان جنبش دانشجویی مبدل شد:
عامل اول، تجربه سازماندهی و هدایت تظا هرات و چگونگی حضور در درگیری های خیابانی بود که در سال های ۱۳۲۹ تا
۱۳۳۲ از سرگذرانده و آموخته بود. این تجربه ها می توانست با توجه به شرایط روز تظاهرات دانشجویی به کارآید.
بیژن در »: عامل دوم، به ویژگی ها و تواناهایی های فردی او بازمی گشت . ایرج واحدی پور در این باره می نویسد
تصمیم گیری سریع و قاطع بود . موردی نبود که بدون مطالعه کافی اقدام به تصمیم گیری نماید . ولی این به آن معنا نبود که تصمیم
گیری و حرکت را کند کند . به علت روابط گسترده اش، همیشه اطلاعات وسیعی در اختیار داشت که با توجه به تجربه ای که
داشت - و به وضوح بیشتر از همه اطرافیانش بود - می توانست خیلی راحت تصمیم بگیرد و درعین حال خونسرد و آرام هم باقی
۳۳ ] و ] «. بماند
با وجود این که همسر و خانواده اش را بی نهایت دوست » عامل سوم، از خود گذشتگی و پیگیری اش بود . بیژن جزنی
میداشت و سرپرستی یک شرکت موفق تبلیغات ی را برعهده داشت، هروقت و هرجا شعله ای از مبارزه زبانه می کشید، او آنجا بود .
۴
دمونستراسیون های از قبل برنامه ریزی شده یا محتمل دانشجویی که جای خود داشت، در موارد کام ً لا غیرمنتظر و خلق الساعه نیز
[۳۴] «. حاضر بود
روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ساعت ۵و ۱۱ دقیقه جلوی دانشگاه »: ایرج واحدی پور یکی از این موارد را چنین توضی ح می دهد
رسیدم، کمی بالا و پایین؛ تا جلو مجسمه دانشگاه رفتم و برگشتم تا این که بیژن را در کنار خودم دیدم . ما بلافاصله درصدد تهیه
پارچه برای پلاکارت نویسی برآمدیم . دو پلاکارت بزرگ آن روز را به کمک تنها دانش جوی غیرسیاسی حاضر در دانشکده
بالای سردر دانشگاه آویختیم . بعد « دیکتاتور خون می ریزد » و « مرگ بردیکتاتور خون آشام » هنرهای زیبا تهیه کردیم و با شعارهای
ازظهر آن روز، پس از اشغال دانشگاه به وسیله کماندوها و اخراج همه دانشجویان از محیط دانشگاه، باز این بیژن بود که در منطقه
بازار و خیام در جنگ و گریز خیابانی شرکت داشت … و از سرشب تا برپایی حکومت نظامی باز این بیژن بود که با اتومبیل خود
[۳۵] «. به حمل و نقل مجروحین به بیمارستان کمک می کرد
در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۴ فعالیت های سیاسی جزنی عمدتا در پیوند با جنبش دانشجویی بو د. از یک سو در سازماندهی
به علت پخش تراکت و فر اری » تظاهرات دانشجویی و هدایت آن فعال بود و چندبار دستگیر و زندانی شد؛ مث ً لا در ۲۰ بهم ۱۳۳۹
دانشجویی برای مقابله با یورش پلیس، دستگیر شد « دادن دانشجویان تظاهرکننده وتوزیع چوب های کوچک بین افراد گارد ضربت
۳۶ ] و تا ۲۷ فروردین ۱۳۴۰ در زندان قزل قلعه بازداشت بود . [ ۳۷ ] از سوی دیگر، در تصمیم گیری ها و فعالیت های سازمان ]
با وجودی که بیژن هیچ گاه عضو »: دانشجویان جبهه ملی نقش و تاثیر جدی داشت . هدایت الله متین دفتری در این باره می گوید
کمیته دانشگاه نبود اما جزو معدود کسا نی بود که در سرنوشت کارها و تصمیم گیری ها صاحب نظر بود . [ ۳۸ ] در آن زمان در
سازمان دانشجویان، علاوه بر منفردین، چند گروه مختلف فعالیت می کرد که در تحلیل نهایی، فعالیت آنها در سرفراکسیون اصلی
تمام مسائلی که در » متمرکز می شد . فراکسیون های جزنی - ظریفی، مصطفی شعاعیان، حزب ملت ایر ان، این سه فراکسیون در قبال
دانشگاه تهران پیش می آمد با هم توافق با تفاهم می کردند و عده زیادی برای حرف آنها احترام قائل بودند و نظرات آن هارا می
۳۹ ] و این در حالی بود که در دانشگاه جزنی را به عنوان توده ای می شناختندو عقاید و فعالیت های اورا به عنوان سیاست ] «. پذیرفتند
[ و مشی حزب توده محسوب می کردند. [ ۴۰
حال آن که چنین نبود و همان طور که در ادامه توضیح داده می شود در ا ین مقطع جزنی به مرزبندی با این حزب رسیده بود
و از این رو پیشنهاد عباسعلی شهریاری را برای همکاری با تشکیلات تهران نپذیرفت . [ ۴۱ ] اما این تمایز برای مسئولان جبهه ملی
مشخص نبود و آنان، به ویژه شاپور بختیار که از سوی هیات اجرائیه جبهه ملی مس ئول سازمان دانشگاه تهران بود، مخالف همکاری
در دانشگاه همه دانشجویان با هر مرام می توانند، » با جزنی و دانشجویان معروف به توده ای بودند . اما دانشجویان با تاکید بر این که
از شاپور بختیار تمکین نکردند و به همکاری خود با جزنی و همفکرانش مانند حسن ضیا ظریفی و … ادامه «. عضو سازمان باشند
دادند . [ ۴۲ ] علیرغم مقاومت سازمان دانشجویان، رهبری جبهه ملی که با مشارکت توده ای ها در تصمیم گیری ها و فعالیت های
س ازمان وابسته به جبهه ملی کام ً لا مخالف بودند، درجریان انتخابات نمایندگان کنگره اول جبهه ملی موفق شدند تا نظر خودرا به
قرار بود که کنگره جبهه ملی در دی ماه برگزاز شود. انتخابات نمایندگان سازمان جبهه ملی در کنگره، » پیش ببرند . توضیح اینکه
در پاییز ۱۳۴۱ آغاز شد . از چندی پیش از آن، در اجرای سیاست تشکیلاتی از همگان خواسته بودند که فرم چاپی در خواست
می گفتند ) در جبهه ملی را پرکنند. کسانی که به این ترتیب به عضویت جبهه ملی در می آمدند هم « آنکت » عضویت (که به آن
۴۳ ] جزنی و ضیاظریفی که عضو ] «. حق رای داشتند وهم می توانستند کاندیدای نمایندگی برای شرکت در کنگره جبهه بشوند
در نارمک تشکیل شد، « حاج حسن قاسمیه » جبهه ملی شده بودند خود را کاندیدای نمایندگی کردند، اما در جلسه ای که در منزل
با این که بیژن جزنی وحسن ظریفی از اعتماد بسیاری از دانشجویان برخوردار بوند معهذا صلاحیت آنها به وسیله آقای شاپور بختیار
[۴۴] «. که مسئول دانشگاه تهران بود مورد تایید قرار نگرفت و این دو تن به عنوان کمونیست از لیست حذف شدند
دکتر بختیار با استفاده از اختیارات » اگر چه تصمیم جمعی اعضای سازمان دانشجویان براین بود که حذف را نپذیرند اما
[ هیات اجرایی گروهی را حذف کرد. [ ۴۵
۵
با این حال، مجید احسن (از هواداران محفل جزنی ) و ایرج واحدی پور (از حزب توده) که شناخته نشده بودند به عنوان
نمایندگان دانشکده حقوق و دانشکده پزشکی به کنگره جبهه ملی راه یافتند . با توجه به حضور این دونفر، بیژن جزنی به اتفاق
حاوی انتقادات » را که « ضیاظریفی، ایر ج واحدی پور و منوچهر کلانتری ، برنامه جناح چپ دانشجویی جبهه ملی در کنگره اول
تجربه گذشته را » تهیه کردند. [ ۴۶ ] این برنامه، با عنوان « جناح چپ به مشی جبهه ملی و ارایه راه حل برای خروج آن از بن بست بود
در سطح جنبش دا نشجویی منتشر شد و قرار شد مجید احسن خلاصه آن را در کنگره قرائت کند . اما به او « توشه راه آینده سازیم
تحلیل » اجازه سخنرانی ندادند و ابوالحسن بنی صدر آن را در دومین جلسه کنگره ( ۱۵ دی ۱۳۴۱ ) قرائت کرد. این متن ۷ صفحه ای
می شد . [ ۴۷ ] در خلال « تفاهم طلبی جبه ه ملی با آمریکا به سختی انتقاد » بود و درآن از « از چگونگی تجدید فعالیت جبهه ملی
جلسه نظم خود را از دست داده و عده ای به عنوان تنفس و تبادل نظر از جلسه خارج شده و روی هم رفته قرائت » قرائت این متن
۴۸ ] این در حالی بود که دربین ا عضای شورای مرکزی جبهه، ] « مقاله فوق با مخالفت اعضای شورای مرکزی جبهه ملی مواجه شد
اشخاصی مانند داریوش فروهر، هدایت الله دفتری و هوشنگ کشاورز صدر با جزنی و یارانش همدل و مرتبط بودند و به گفته
حتی داریوش فروهر رهبر حزب ملت ایران و رفقای حزبی فروهر و پروانه فروهر و « آنها را تقویت می کردند » کریم سنجابی
دانشجویان وابست ه به حزب آنها که در سازمان دانشجویان جبهه ملی بودند بیشتر با همان عناصر چپی افراطی همکاری داشتند تا با
۴۹ ] با این حال، رهبری جبهه ملی در برابر اقداماتی که می توانست تداوم فعالیت مسالمت آمیز و ] «. دانشجویا ن در خط جبهه ملی
قانونی جبهه را ب ه مخاطره اندازد همد ل بوده و از مشی جبهه حمایت می کردند. [ ۵۰ ] اما جزنی و اعضای محفل او که در سازمان
های جبهه ملی عضو بودند، توجهی به این دغدغه ها نداشتند . آنان خط مشی و استراتژی جبهه ملی را ناکارآمد می دانستند و ضمن
انتقاد از آن، مشی مقابله با شاه را در بین اعضای جبهه ملی تبلیغ می کردند.
بدیهی بود که مس ئولان جبهه ملی با این مشی موافق نباشند و دربرابر آن واکنش نشان دهند . چنان که احمد جلیل افشار (از
اعضای محفل جزنی ) در دی ماه ۱۳۴۰ به دلیل تبلیغ علیه شاه در دبیرستان دارالفنون از سازمان جوانان جبهه ملی اخراج شد . کریم
من به جزنی گفتم پسر، تو که دارای این مسلک و روش » ؛ سنجابی نیز ج زنی را به تامل درباره عملکردش در جبهه دعوت کرد
هستی . من از این بابت ایرادی بر تو ندارم . هرکس آزاد است هرنوع مسلکی داشته باشد . ولی آیا درست و صحیح است که کسی
مخالفت جبهه ملی باشد و مراسم و مسلکی علیه آن داشت ه باشد ولی بیاید در سازمان آن وارد شود و در آنجا علیه جبهه فعالیت
۵۱ ] کریم سنجابی اطلاع نداشت که ] «. بکند . اگر شما به این جبهه علاقه ندارید می توانید خارج از آن یک جریان تشکیل بدهید
جزنی سنگ پایه چنین جریانی را نهاده است و اعضای آن با هدف های سه گانه زیر درجبهه ملی فعالیت می کنند:
۱- تبلیغ و ترویج شعار تشکیل جبهه متحد با شرکت همه نیروهای ترقیخواه مخالف شاه؛
۲- تقویت جناح رادیکال جبهه ملی و سوق دادن آن به سمت مخالفت با شاه؛ و
۳- عضو گیری از بین دانش آموزان و دانشجویان جبهه ملی.
جزنی و اعضای محفل او اگر چه برای تحقق هدف های اول و دوم از اعتبار و توانایی سیاسی و نظری لازم برخوردار
نبودنداما در جریان فعالیت های خود، دست کم در محدوده جنبش دانشجویی به موفقیت هایی دست یافتند . انتشار نشریه پیام دانشجو
ثمره این فعالیت ها بود . در ضمن، هدف سوم جزنی و یارانش، یعنی عضو گیری، مت حقق شد چنان که در اوایل فروردین ۱۳۴۲
ساختار محفل آنان تغییر کرد و به صورت یک گروه دارای مرکزیت، تجدید سازمان یافت . در مرکزیت گروه، بیژن جزنی،
سیاسی، ذخیره و نظامی « شبکه » منوچهر کلانتری، حشمت الله شهرزاد و کیومرث ایزدی قرار داشتند . اعضای گروه نیز در سه
سازم اندهی شدند . [ ۵۲ ] مسئولیت شبکه سیاسی برعهده بیژن جزنی بود . وظیفه این شبکه، سازماندهی و هدایت فعالیت های عمومی
و علنی گروه بود که عمدتًا در پیوند با سازمان دانشجویان و تا حدودی سازمان جوانان جبهه ملی قرار داشت.
اغلب اعضای بعدی گروه » جزنی و اعضای شبکه سیاسی از طریق روابطی که با سازمان دانشجویان عضوگیری می کردند و
از همین مجرا وارد گروه شدند . این افراد قبل از ورود به گروه در جریانات علمی رشد می کردند و سپس در این قسمت یک دوره
۵۳ ] با افزایش ] «. سازمانی و سیاسی کم خطری را می گذراندند و سرانجام، معتقدترین آنها به شبکه سیاسی – نظا می راه می یافتند
۶
در هر محیط اجتم اعی که نیرو داشتند (مثل دانشگاه ها ) یک تشکیلات مخفی مارکسیستی ایجاد می کردند . این » اعضای گروه، آنان
۵۴ ] جزنی و یارانش تلاش ] «. تشکیلات وظیفه داشت ضمن شرکت در مبارزه جاری بکوشد رهبری این مبارزه را در دست گیرد
می کردند ضمن گسترش فعالیت های سازمان دانشجویان، از امکانات آن برای ترویج دیدگاههای خود استفاده کنند . از این رو، در
انتشار و توزیع نشریه پیام دانشجو نقش چشمگیری داشتند.
جزنی و پیام دانشجو
در اوایل پاییز ۱۳۴۲ ، سازمان دانشجویان جبهه ملی که پس از درگیری های میدان بهارستان ( ۱۵ شهریور ۱۳۴۲ ) از سیاست
رهبری جبهه ملی ناامید شده بود، در صدد برآمدند تا به یاری برخی از رهبران و مسئولان جبهه ملی، رهبری جدیدی « صبر و انتظار »
برای این جبهه برگزینند و از انحلال آن جلوگیری کنند . این تلاش ها به تشکیل جبهه ملی سوم در سال ۱۳۴۴ انجامید که به نظر
[ می رسد جزنی در تدارک آن شرکت داشته است. [ ۵۶
نشریه پیام دانشجو در چنین شرایطی شکل گرفت و از پاییز ۱۳۴۲ به عنوان ارگان سازمان دانشجویان جبهه ملی منتشر شد .
پیام دانشجو، نماد جبهه متحد جناح های مختلف سیاسی در جنبش دانشجویی بود . به این ترتیب که تا اوایل ۱۳۴۳ حسن حبیبی
[ سردبیر و مس ئول گردآوری مطالب و اخبار آن بودو بیژن جزنی امور فنی مانند آماده سازی و چاپ اول آن را برعهد داشت . [ ۵۷
دربهار ۱۳۳ هیئت تحریریه ای برای پیام دانشجو انتخاب شد که تقریبًا همه جناح های دانشجویی را دربرمی گرفت وهوشنگ
کشاورز صدر، متین دفتری، مجید احسن و منصور سروش درآن حضور داشتند . بیژن جزنی آماده سازی و چاپ و بهزاد نبوی پخش
[ آن را عهده دار بودند. [ ۵۸
ماشین نویسی و تهیه استنسیل را خود بیژن در محل دیگری و گاهی درخانه خودش » کارهای مربوط به آماده سازی، یعنی
محیط امنی را می طلبید و کار » امکانات چاپی او محدود به یک دستگاه پلی کپی دست ساز بود که کار با آن «. انجام می داد
عضلانی مناسبی را هم نیاز داشت . بیژن تمامی این کارها را سازماندهی می کرد؛ خانه ای مخفی را اجاره کرده بود … و در
[۵۹] « . تدارک و اجرای تک تک مراحل، از تامین مالی تا چاپ آن نقش اصلی را داشت
در اواخر سال ۱۳۴۳ و بهار ۱۳۴۴ از هرشماره پیام دانشجو در حدود ۵۰۰ نسخه چاپ می شد که تعدادی از آن را بهمن پور
شریعتی به مس ئولان دانشکده های مختلف دانشگاه تهران می داد . [ ۶۰ ] و تعدادی را متین دفتری و داریوش فروهر در بازار و محافل
غیردانشجویی توزیع می کردند. [ ۶۱ ] در این دوره، عم ً لا تمام مراحل تدوین و انتشار پیام دانشجو به وسیله دانشجویان جناح چپ
[ سازمان دانشجویان (اعم از گروه جزنی، توده ای، طرفداران ملکی و طرفداران شعاعیان) انجام می شد. [ ۶۲
جزنی به منظور تبلیغ مشی مبارزه قهرآمیز مق اله هایی در این دوره از پیام دانشجو به چاپ رساند . [ ۶۳ ] این قبیل مطالب به
همراه فعالیت هایی که برای تشکیل جبهه سوم به عمل آمد، نگرانی ساواک را افزایش داد؛ احتما ً لا آنان فکر می کردند که در پشت
پیام دانشجو تشکیلات مخفی قرار دارد . از این رو، پس از مدتی تعقیب و مراقبت، در روز اول خرداد ماه ۱۳۴۴ مصطفی ملاذ و
بهمن پورشریعتی و بعد از ظهر همان روز بیژن جزنی را دستگیر کردند . [ ۶۴ ] و متعاقب آن شماری از فعالان سازمان دانشجویان
مانند مجید احسن، شیرین صوراسرافیل، منوچهر تقوی و … بازداشت و زندانی شدند . به واقع این بازداشت ها بیانگر پایان فضای باز
سیاسی و به سررسیدن تحمل رژیم شاه بود . چنان که جبهه ملی سوم نیز در تابستان ۱۳۴۴ از فعالیت بازماند. به نظر می رسد که
ساواک از نقش بیژن جزنی درانتشار پیام دانشجو اطلاعی نداشته است زیرا، اورا به دلیل مشارکت درتوزیع این نشریه بازداشت و
زندانی کردند . [ ۶۵ ] علل اصلی این امر، آن بودکه جزنی حضور علنی در پیام دانشجو نداشت و در ضمن پس از دستگیری جزنی
برخی از هم دستان او مانند ایرج واحدی پور برای این که تظاهر کنند انتشار این نظریه ارتباطی با جزنی ندارد و اورا از زیر فشار
بیرون آورند، یکی دو شما ره پیام دانشجو را منتشر کردند . [ ۶۶ ] و بلافاصله آزاد شد. زیرا مدت محکومیت خود را قبل از تشکیل
نیروها و » دادگ اه گذرانده بود . جزنی پس از آزادی به تحصیل ادامه داد و در سال ۱۳۴۵ با ارائه پایان نامه تحصیلی اش با عنوان
که زیر نظر دکتر صدیقی نوشته بود، با مدرک کارشناسی رشته فلسفه از دانشگاه تهران فارغ « هدف های انقلاب مشروطیت ایران
[ التحصیل شد. [ ۶۸
۷
به سوی سازماندهی مبارزه مسلحانه
بیژن جزنی پس از آزادی از زندان با تمام توان به سازماندهی و آماده کردن خود پرداخت . در اوایل بهار ۱۳۴۵ حسن ضیا
ظریفی به عضویت مرکزیت گروه د رآمد و به پیشنهاد او و حدت با گروه رزم آوران در دستور کار گروه قرار گرفت . [ ۶۹ ] رزم
آوران، محفلی بود که درسال ۱۳۳۸ به وسیله عباس سورکی تشکیل شده بود و افراد آن در سالهای قبل از ۱۳۳۲ عضو حزب توده
بودندو تا ۲۶ بهمن ۱۳۳۹ که به علت فعالیت های تبلیغاتی و پخش ا علامیه دردانشگاه ها و … دستگیر شدند، همچنان از مواضع
[ حزب توده دفاع می کردند. [ ۷۰
اما در سال ۱۳۴۳ که سورکی مجددًا گروه رزم آوران را سازماندهی کرد، نه تنها تمایلی به حزب توده نداشت بلکه از
بی تجربگی و شلوغی کار او » مواضع حزب کمونیست چین دفاع می کرد . [ ۷۱ ] پیشنهاد ظریفی به علت خصوصیات سورکی، مانند
نظر مساعدی درمورد » با استقبال جزنی و دیگر اعضای مرکزیت روبه رو نشد و «. و سوابق قبلی که منجر به زندان او شده بود
ناشکیبایی افراد خستگی آنان از طولانی » ۷۲ ] اما به دلیل مسائل درونی گروه جزنی از جمله ] «. همکاری با سورکی وجود نداشت
۷۳ ] که نشانه باز آن کناره گیری کیومرث ایزدی ازگروه بود . [ ۷۴ ]. حاضر به مذاکره با نمایندگان رزم ] « شدن دوره تدارکات
آوران شدند . اگرچه در خلال مذاکرات جزنی، ظریفی و کلانتری با سورکی و ضرار زاهدیان تردیدهای جدی نسبت به ماهیت
جزنی و یارانش را « صحبت از ۱۲۰ نفر عضو آماده و مقادیر هنگفتی مواد منفجره و سلاح » رزم آوران برای جزنی به وجو د آمد، اما
راضی به وحدت کرد و در پاییز ۱۳۴۵ رزم آوران در گروه جزنی ادغام شد.
۱۲۰ نفر افرادآمده، تبدیل به محفل ها، هسته ها و عناصر پراکنده ای شدند که مبارزه را به هیچ وجه جدی » گو اینکه درعمل
۷۵ ] درضمن ازمجموع افراد رزم آوران تنها عباس سورکی و ] «. نمی گرفتند . اسلحه و مواد منفجره نیز امکانات بالقوه از کار درآمد
زاهدیان واجدشرایط عضویت در مرکزیت و شبکه نظامی بودند و بقیه در شبکه ذخیره قرار گرفتند . [ ۷۶ ] یکی از این افراد ناصر
آقایان بود که از سال ۱۳۴۲ با ساواک همکاری می کرد و گزارش هایی از رزم آوران و محفل ارانی به آنها می داد . [ ۷۷ ] او پس از
[ وحدت با گروه جزنی نیز گزارش هایی از فعالیت های این گروه در اختیار ساواک قرار داد. [ ۷۸
ایدئولوژی و خط مشی گروه جزنی
بیژن جزنی در باره مبانی نظری گروه می نویسد:
سابقه طولانی اعضای گروه در جریان های مارکسیست - لنینیست قبل از تشکیل گروه، باعث شد که بدون بحث و گفتگو »
۷۹ ] اما برداشت گروه از این ایدئولوژی با احزاب و ] «. و به مثابه امری بدیهی مارکسیسم - لنینیسم ایدئولوژی گروه شناخته شود
گروه های مطرح آن زم ان ایران، مانند حزب توده، سازمان انقلابی و … متفاوت بود . آنچه برای جزنی ویارانش اهمیت اساسی
[ یعنی شوروی و چین بود. [ ۸۰ « اصل برداشت مستقل از مارکسیسم –لنینیسم و عدم وابستگی و تبعیت از قطب های جهانی » داشت
ملاک و معیار اصلی در تحقق این امر، مصالح و منافع مردم ایران بود که بر اساس آن مواضع خود را تعیین می کردند. مث ً لا برای
اتخاذ موضع در قبال شوروی که ادعای رهبری جنبش جهانی کمونیستی را داشت، به سیاست شوروی در ایران می پرداختند . در
سیاست خارجی یک دولت همیشه نتیجه رژیم اجتماعی آ ن است. این سیاست بیان کننده » : ابتدا این پیش فرض را مطرح کردند
یک دولت سوسیالیستی » بنابر این «. منافع طبقات حاکم است و دارای خصلت طبقاتی و مبتنی بر ایدئولوژی طبقات حاکمه می باشد
و آن را اجرا کند . [ ۸۱ ] سپس با چنین معیاری، «. باید به آرمان های مارکسیسم – لنینیسم و انترناسیونالیسم پرولتری وفادار بماند
به نظر ما سیاست اتحاد شوروی و سایر کشورهای » روابط شوروی با ایران را بررسی می کردند و به این نتیجه می رسیدند که
سوسیالیستی در ایران مغابر با منافع ترقی و توسعه مبارزه انقلابی ملل آسیا با امپریالیسم و مغایر با اصول انترناسیونالیسم پرولتری و
کمک نظامی و اقتصادی در اختیار » نتیجه سیاست شوروی در ایران چیزی نیست جز «. مخالف با دیپلماسی سوسیالیستی است
تثبیت یک رژیم » به عبارت دیگر، حاصل چنین سیاستی « حکومت ایران گذاشتن و حمایت سیاسی و تبلیغاتی از رژیم شاه کردن
[۸۲] « . ارتجاعی و ضدملی و عامل امپریالیسم در منطقه خاورمیانه است
۸
گروه دلایل بسیاری داشت » : بر اساس چنین نگرشی بود که بیژن جزنی در توضیح مواضع گروه نسبت به شوروی، نوشت
که از رهبری جهانی شوروی استقبال نکند . سیاست شوروی در ایران طی بیست و چند سال و رابطه غلط حزب توده با شوروی
۸۳ ] براساس تعمق درباره روابط حزب توده با شوروی و عملکرد این کشور در اروپای شرقی بوده ] «. برای گروه شناخته شده بود
چپ در صورت پیروزی در ایران باید مواظب توسعه طلبی شوروی هم باشد و …» : که جزنی در اواخر دهه ۴۰ به این نتیجه رسید
گرنه ایران نیز مانند کشورهای اروپای شرقی، به یکی از اقما ر مسلوب الاراده آن تبدیل خواهد شد… بیژن می گفت اگر روزی
مقدرات چپ ایران به دست شوروی ها بیفتد، قبل از همه سعی می کنند کلک ماها را بکنند . او معتقد بود که ایران به لحاظ
[۸۴] «. جغرافیایی بیش از آن به شوروی نزدیک است که چپ ایران بتواند بی خیال از خطر شوروی به آن نزدیک شود
در ارزیابی احزاب سیاسی ایران نیز، جزنی بیش از آن که از نظر ایدئولوژیک برخورد کند عملکرد آن حزب را در قبال
حزبی که زمانی عضو آن بود « انحراف و کمبودهای حزب توده » جامعه ایران ارزیابی می کرد و در قبال آن موضع می گرفت. مث ً لا
را چنین جمع بندی می کرد:
۱- عدم درک صحیح از رابطه اصولی انترناسیونالیستی و ایجاد مناسبات نادرست با حزب کمونیست و دولت
شوروی از پیدایش حزب تا به آخر.
۲- نشناختن شرایط اجتماعی و تاریخی ایران و بی توجهنی فاجعه آمیز به مبارزه ضدامپریالیستی که موجب
عقب ماندگی همیشگی حزب توده از جنبش رهایی بخش ملی شد…
۳- موضع گیری نادرست و زیان بخش علیه مصدق و جبهه ملی …
۴- ضعف، محافظه کاری و تردید مرگبار در مقابله با کودتای ۲۸ مرداد که به شکست استراتژیک حزب
توده و جنبش کارگری انجامید…
۵- ادامه ضعف ها و انحراف ها در بقایای حزب توده در خارج و داخل کشور که مانعی برسر راه وحدت
[ جنبش کارگری به شمار می رود. [ ۸۵
از تحلیل اولیه جزنی و گروه او از جامعه ایران، اطلاع چندانی در دست نیست . تا آنجا که یافته ایم در سال ۱۳۴۲ تحلیل
جزنی حاکی از این بودکه استبداد سلطنتنی شاه مبتنی بر نظام زمینداری است و اصلاحات ارضی تغییری در این نظام پدیده نیاورده
برپاکردن جنگ در منطقه » است . از این رو، نیروی انقلابی جامعه ایران دهقانان هستند و گروه موظف است دهقانان را از طریق
۸۶ ] اما در پاییز سال ۱۳۴۵ ، جزنی واعضای گروه مواضع خود را تصحیح کردند ] «. روستایی … به سوی انقلاب توده ای بسیج کند
مسائل جنبش ضداستعماری و آزادیبخش خلق ایران و عمده ترین وظایف کمونیست های ایران در شرایط » که در جزوه ای با عنوان
انعکاس یافت . آنان به این نتیجه رسیدند که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، سرمایه داری وابسته در ایران رو به رشد نهاد « کنونی
وبه تدریج سیاست اقتصادی دولت را در مجموع خود به خدمت گرفت . به لحاظ سیاسی نیز نمایندگان آن که عمدتًا روبه آمریکا
دارند در اداره ها و ارگان های دولت رشد کردند . از آن جایی که نظام زمینداری مانع اصلی سرمایه داری شدن جامعه ایران بود،
آنان خواستار اصلاحات ارضی و همچنین اصلاحات سیاسی و اجتماعی شدند . این اصلاح طلبی همزمان بود با دکترین اصلاحات
مطرح شده از جانب آمریکا؛ اما شاه و هیئت حاکمه ایران که از جانبت انگلستان حمایت می شدند، در برابر انجام اصلاحات
ایستادگی می کردند . [ ۸۷ ] جزنی، کودتای ناکام سرلشگر قرنی را اقدامی از جانب آمریکا برای شکستن مقاومت شاه ا رزیابی می
کند وهمچنین فعالیت مجدد جبهه ملی را که ناشی از بحران سیاسی – اقتصادی جامعه ایران بود - عاملی برای تحمیل امینی -
ارسنجانی به شاه می داند . اما امینی با حمایت آمریکا نه تنها خواستار اصلاحات اقتصادی، اداری و اجتماعی بود بلکه اصلاحات
ادامه حکومت گروه امینی – ارسنجانی ر ا مغایر با قدرت مطلقه خود دید … » سیاسی را در دستور ک ار خود داشت؛ از این رو شاه
سکان اصلاحات را دست گرفت. اما این اصلاحات » خود وارد گود شد و گروه امینی – ارسنجانی را … از میدان خارج ساخت و
توانست برآن « قلع و قمع وحشیانه مخالفان سیاسی » را به نحوی به اجرا درآورد که قدرت مطلقه خود را تثبیت کرد و از طریق
اصلاحات ارضی ضربه شدیدی بر فئودالیسم وارد کرد … اصلاحات » قدرت بیفزاید . [ ۸۸ ] اگرچه اصلاحات سیاسی ناکام ماند اما
۹
۸۹ ] جزنی از این تحلیل ] «. ارضی در تغییر ساختمان قدرت جامعه و روستایی موثر افتاد و قدرت سیاسی مالک به شدت ضعیف شد
استراتژی عمومی انقلاب درفوری ترین » بنابراین « ادامه حیات رژیم ماهیتًا وابسته به یورش و اختناق است » نتیجه می گرفت که چون
برقراری » و مبرم ترین هدف سیاسی انقلاب نیز در شعار «. هدف سیاسی آن یعنی برانداختن استبداد سلطنتی شاه متبلور می گردد
در راه قطع نفوذ کامل سیاسی، اقتصادی و نظامی استعمار » ۹۰ ] در تداوم آن نیز باید ] « جمهوری و دموکراسی خلاصه می شود
[۹۱] «. مبارزه کرد
بر اساس این تحلیل، اگر چه جزنی، مبارزه مسالمت آمیز ر ابه صورت کلی رد نمی کرد و لی در تحلیل شرایط حاکم بر
فعالیت سیاسی به صورت علنی یا نیمه علنی غیر ممکن است . هیچ امکانی برای این » کشور به این نتیج ه رسید که در حال حاضر
تاکتیک » ، ۹۲ ] از این رو، تنها شیوه مبارزه ] « . قبیل فعالیت ها از طرف دولت و دستگاه های مربوطه آن باقی گذاشته نشده است
۹۳ ] در گزینش این تاکتیک، جزنی و اعضای گروه تحت تاثیر مبارزه چریکی را در ] «. قهرآمیز و شیوه مبارزه مسلحانه است
آمریکای لاتین و ویتنام بودند و آثار چه گوارا، کاسترو و رژی دبره اصلی ترین منابع آموزشی آنان بود . [ ۹۴ ] ناگفته نماند که در بین
واکنش نسبت به فعالیت » اعضای گروه، تنها جزنی و ظریفی بودند که در زمینه مباحث نظری کار م ی کردند. به تصریح جزنی
محفلی و کتاب خوانی باعث کم بها دادن به کار تئوریک در گروه شده بود . برخی افراد نسبت به هرنوع مطالعه ای ابراز نفرت می
[۹۵] « . کردند . آن را مسخره می کردند … از اواخر سال ۱۳۴۵ به این کمبود اساسی توجه شد ولی آثار آن از گروه ریشه کن نشد
اهمیت تاکتیکی مبارزه در » و در میان روستاییان کاسته شود و در نتیجه « اهمیت مبارزه در کوه » تصحیح مواضع گروه سبب شد تا از
شهر افزایش یابد . [ ۹۶ ] و گروه خود را برای اجرای آن آماده کند . اما این تغییر تاکتیک موجب بروز اختلاف هایی در مرکزیت
گروه شد . منوچهر کلانتری اعلام کرد که به مشی گروه اعتقادی ندارد و شهرزاد معقد بود که گروه نمی تواند آن را عملی کند .
اگرچه پس از یک دوره بحث آنان مواضع سه عضو دیگر مرکزیت را پذیرفتند اما عم ً لا از فعالیت های گروه کنار گذاشته شدند .
منوچهر کلانتری به لندن اعزام شد، شهرزاد به شبکه ذخیره انتقال یافت و سپس در مهرماه ۱۳۴۶ به علت مخالفت با طرح سرقت از
[ بانک، پس از محاکمه در جلسه مرکزیت، از گروه اخراج شد. [ ۹۷
دستگیر ی و سالهای زندان
بی عملی و » در اوایل سال ۱۳۴۶ ، مرکزیت گروه متوجه شد که به علت طولانی شدن دوره آماده سازی و تدارک، بعض ا به
دچار شده اند . از این رو، برای فعال کردن اعضا و سرعت بخشیدن به فراهم آوردن امکانات و تجهیزات، اصل تدارک « رکود
هرجا که تدارک مسالمت آمیز مستلزم طولانی شدن تدارک است باید ازطریق » قهرآمیز را در دستور کار گروه قرار دادند؛ یعنی
۹۸ ] یکی از موانع عمده پیشرفت تدارکات، معضل مالی گروه بود . زیرا نیازهای مالی گروه ] «. قهرآمیز نیازهای گ روه برطرف گردد
از طریق حق عضویت و عمدتًا به وسیله بیژن جزنی تامین می شد [ ۹۹ ] اما این کمک ها به اندازه ای نبود که بتواند تجیهزات ضروری
و کافی برای آغاز مبارزه مسلحانه و تداو م آن را فراهم کند . در ضمن مرکزیت گروه، برنامه حرفه ای شدن اعضا را در دستور کار
به بانک ها در دستور « دستبردهای برق آسا » قرار داده بودکه اجرای آن موجب قطع منابع مالی گروه می شد . [ ۱۰۰ ] از این رو، طرح
کار قرار گرفت . [ ۱۰۱ ] پس ازطرح های مختلف، سرانجام گروه در صد د برآمد که بعنوان اولین عملیات خود، روز ۲۲ دی ماه
۱۳۴۶ طرح سرقت از بانک تعاونی وتوزیع شعبه قصابخانه را اجرا کند . اما روز ۱۹ دی ماه بر اثر گزارش ناصر آقایان، ماموران
[ جزنی و سورکی را هنگام اجرای قرار در خیابان دستگیر کردند. [ ۱۰۲
مقاومت جزنی و سورکی در بازجو یی و تحمل شکنجه های طاقت فرسا [ ۱۰۳ ] موجب شد تا اعضای گروه بتوانند مخفی
شوند . اما در پی دستگیری شهرزاد ( که آقایا ن اورا به ساواک معرفی کرده بود .) به تدریج بخشی از گروه کشف شد و برخی از
اعضای آن مانند ایزدی، رشیدی، احسن، فرخ نگهدار و … بازداشت می شوند . علاوه بر این پنج نفر دیگر از اعضای گروه
(ظریفی، جلیل افشار، چوپان زاده، کلانتری و کیان زاد ) را ساواک به کمک عباسعلی شهریاری و تشکیلات او در دو مرحله، ۲۵
[ بهمن ۱۳۴۶ و تیرماه ۱۳۴۷ دستگیر می کند. [ ۱۰۴
۱۰
با این حال، علیرغم دستگیری اعضای مرکزیت، گروه متلاشی نمی شود. صفایی فراهانی وصفاری آشتیانی پس از خروج از
ایران به جنبش فلسطین می پیوندند؛ اعضای شناخته نشده گروه مانند غفور حس پور، حمید اشرف، اسکندر صادقی نژاد، مهدی
سامع و … نیز مجددًا گروه را سازماندهی می کنند و در پی بازگشت صفایی فراهانی وصفاری به ایران، واقعه سیا هکل را در ۱۹
بهمن ۱۳۴۹ پدید می آورند . اعضای باقی مانده از آنان نیز در وحدت با گروه احمدزاده، سازمان چریک های فدایی خلق ایران را
در سال ۱۳۵۰ تشکیل می دهند.
عضویت دردسته و جمعیت با مرام و » گروه جزنی در بهمن ماه ۱۳۴۷ در دادگاه نظامی محاکمه شدند . بیژن جزنی به اتهام
رویه اشتراکی وضدیت با رژیم سلطنتی و حمل و نگهداری اسلحه غیرمجاز به حبس ابد محکوم شد . این حکم در دادگاه تجدی
نظر به ۱۵ سال حبس کاهش یافت و احکام اعضای گروه نیز به ۲ تا ۱۰ سال حبس تقلیل یافت . [ ۱۰۵ ] آنان تا بهار ۱۳۴۸ درزندان
۱۰۶ ] بیشتر اعضای گروه را به زندانهای ] (۱۳۴۸-۸- قصر بودند؛ اما در فرار نامو فق کلانتری، سورکی، سرمدی و چوپان زاده ( ۵
شهرستانهای مختلف تبعید کردند.
جزنی به زندان شهربانی قم تبعید شد و دربین زندانیان جرائم عادی محبوس گردید . او که از محبت واحترام برخی از افسران
و نگهبانان برخوردار بود، ب یشتر وقت خود را در کتابخانه زندان به مطالعه و نقاشی می گذراند . [ ۱۰۷ ] در این زمان، جزنی از طریق
همسرش با بخش کشف نشده گروه پیوند برقرار کرد و به لحاظ نظری و درمواردی راهنمایی های عملی آنان را یاری می کرد . مث ً لا
جزوه آن چه یک انقلابی باید بداند را در تابستان ۱۳۴۹ نوشت و برای تحکیم موقعیت علی اکبر صفایی فراهانی، جزوه را به نام او
امضا کرد و در اختیار گروه قرار داد . [ ۱۰۸ ] ساواک که از پافشاری جزنی نسبت به مواضع اش آگاه بود [ ۱۰۹ ]درجریان بازجویی از
دستگیرشدگان گروه پس از واقعه سیاهکل به رابطه جزنی با گروه پی برد . [ ۱۱۰ ] از این رو، در اواخر اسفند ۱۳۴۹ وی را به تهران
[ بازگرداند تا نقشش را در این واقعه دریابند [ ۱۱۱
از آن به بعد، جزنی در زندان های تهران بود و در بین زندان های سیاسی محبوس شد . جزنی که در زندان قم و در انزوای
بیژن بر این اعتقاد بود که زندان برشی است از جنبش بیرون، » . ناخواسته ای قرار داشت، فعالیت گسترده ای را د ر تهران آغاز کرد
۱۱۲ ] بر این اساس، او برای یک فعال سیاسی در زندان سه اصل ] «. بنابراین باید بازتاب دهنده خصوصیات عمده این جنبش نیز باشد
اصل اول، پایداری و مقاومت است . اصل دوم، ارتباط با بیرون از زندان و اصل سوم ایجاد تشکیلات در زندان » : را مطرح می کرد
۱۱۳ ] جزنی، زندگی اش را در زندان براساس این سه اصل تنظیم کرده بود . از طریق همسرش و برخی از زندانیان با سازمان ] «. است
چریک های فدایی خل ق ایران ارتباط گرفت و در درون زندان، تشکیلات زندانیان چپ را ایجاد کرد . وظیفه این تشکیلات،
سازماندهی مقاومت زندانیان، هماهنگ کردن فعالیت ها، آموزش منظم سیاسی و نظری زندانیان چپ و عضو گیری از بین آنان برای
سازمان چریک های فدایی بود. فعالیت های جزنی در زندان موجب شد تا از دو طرف مورد مخالفت قرار بگیرد.
۱۱۴ ] می دانستند به اشکال مختلف تلاش ] « محرکین اصلی اخلال نظم در زندان » از یک سو، مسئولان ساواک که اورا از
می کردند تا اورا منفعل کنند [ ۱۱۵ ] از سوی دیگر برخی از زندانیان سیاسی چپ که با مواضع و دیدگاههای جزنی مخالف بودند
به انحاء مختلف علیه او فعالیت می کردند و می کوشیدند منزوی ا ش کنند [ ۱۱۶ ] ناگفته نماند که ماموران ساواک نیز در تشدید این
[ مخالفت ها نقش داشتند. [ ۱۱۷
مخالفان جزنی، عمدتا طرفدار نظریات مسعود احمد زاده و امیرپرویز پویان - از بنیانگذاران سازمان چریک های فدایی
بودند . اگرچه این دو در سال ۱۳۵۰ کشته شدند، اما نظریات آنان ت ا سال ۱۳۵۶ به عنوان نظر رسمی آن سازمان بود . جزنی نظریات
آنان را انحرافی می دانست و کتاب نبرد با دیکتاتوری شاه … را در نقد کتاب احمد زاده- مبارزه مسلحانه هم استراتژی وهم
تاکتیک –نوشت . اگرچه جزنی در این کتاب از احمدزاده یا پویان نام نمی برد اما ضمن تشریح نظر یات و تحلیل خود از جامعه
ایران، دیدگاههای آنان را نقد و بررسی می کند . هرچند اختلاف نظر جزنی و احمد زاده بنیادین بود اما مخالفان جزنی بردو نوع
موضوع کلیدی تاکید می کردند : یکی وضعیت انقلابی و شرایط انقلاب و دیگری شیوه مبارزه. آنان به پیروی از احمدزاده معتقد
بودند که ایران دروضعیت انقلابی به سر می برد و شرایط عینی و ذهنی انقلاب فراهم است . بنابراین چریک ( پیشاهنگ مسلح )
۱۱
تنها موتور کوچک مسلح است » موظف است که با مبارزه مسلحانه، مردم را متوجه کند که انقلاب آغاز شده است . از آن جایی که
مردم که آماده هستند به حرکت در می آیند و با حمایت از پیشآهنگ «. که می تواند موتور بزرگ توده ه ا را به حرکت درآورد
مسلح، رژیم شاه را که صرفًا آلت دست و آفریده امپریالیسم است، سرنگون می کنند . [ ۱۱۸ ] از نظر احمدزاده، بی اعتقادی به وجود
شرایط عینی انقلاب، نشانه بارز فرصت طلبی و تجدید نظر طلب ی است؛ دو اتهام سنگینی که درجنبش چپ مترادف ارتداد و خیانت
بود.
اما جزنی تو
۲۴۱٣۵ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : یکی در اینجا میفرمایند که اینقدر کتاب خوانده اید چیکار کرده اید و این سوال احمقانه نیست?
عنوان : میگویند دوچیز بینهایت هستند اولی کهکشان که انسان هنوز مطمئن نیست که درست باشد ولی در رابطه حماقت انسان شکی وجود ندارد
راستی حق با شماست کسی که مخالف کتاب خواندن هست دیگر نه شاملو را میشناسد ونه نیما و سیاوش کسرائی دولت ابادی را . نمیدانند اینها ودهخدا و هشترودی از چه افکاری برخوردار بودند وهمین حماقتهای اینگونه افراد است که ناخوانده ملا هستند و فکر میکنند همه چیز را میدانند و چقدر هم بدون اطلاع نظر میدهند.این کامنت سبز که خود بسیار عصبی است احمقانه ترین کامنتی بود که در این بخش تکنون خوانده ام. یعنی در این بخش کسی کتاب خواندن را مزمت نکرد جز ایشان. اهورمزدا به شما عقل اعطاکند.
۲۴۱٣۴ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : برای افراد بی اطلاع
عنوان : امروز فدائیان خلق دیگر گذشته چریکی را قبول ندارند
به نظر من مسئله این نیست که اگر جزنی امروز بود گذشته چریکی را رد میکرد. امروز همرزمان ایشان همینکار را انجام داده اند. پس موضوع حداقل برای چپ دمکرات گذشته نیست موضوع اتفاقا اینده هست.بخاطر اینکه موضوع اینده هست بحث اینکه شاه بیشتر جنایت کرد یا جمهوری اسلامی و حالا به انی که کمتر کشته مدال بدهیم نیست. من هم فکر میکنم همه باید از گذشته رها شویم. یادبود ازگذشتگان و یاداوری انها البته طبیعی است ولی انقلابی در ایران بوقوع پیوست که رژیمی دیکتاتور و جنایتکار را بر انداخت و رژیم جنایتکاری بر جای ان نشست.بسیاری در زمان رژیم سابق بر علیه دیکتاتوری و جنایت به شیوه های مختلف مبارزه کردند حال بعضی ازان شیوه ها نادرست بود از جمله مبارزه مسلحانه هم برای بسیاری از همان مبارزان مسلح از همان زمان انقلاب این شیوه پایان پذیرفت و امروز باید تلاش کرد تا با شیوه درست با رژیم اسلامی مبارزه کنیم. اما اینکه سلطنت طلبان هنوز نمیتوانند بخود ایند که از زمان کودتای ۲۸ مرداد تا ۱۳۴۹ بدون مبارزه مسلحانه چریکها هم شاه دیکتاتور بود و ادم میکشت و دلیل سرکوبی و کشتار مخالفین به هیچ وجه نمیتواند تنها مبارزه مسلحانه بوده باشد.و امروز سلطنت طلبان باید ببینند غیر از مبارزه چریکها و روشنفکران ایرانی و خواست اصلاحات سیاسی از سوی کارتر رئیس جمهور امریکا ایا دلیل درونی هم در رژیم شاه میبینند? در نظامی که نخست وزیر ان خود را نوکر خانه زاد شاه میدانست واقعا شهروندان ایرانی نمیبایست خودرا برده شاه بدانند تا جان ومال وناموسشان در امان باشد?
۲۴۱٣۲ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احسان فاطمی
عنوان : eningrad
باوجودیکه امثال leningrad
سعی می کنند با حرف های بی پایه و دروغ آمیز خود ، موضوع مقاله را از مسیر خازج کنند ،وظیفه ی خود میدانم خیلی مختصر به ایشان عرض کنم که بقول برتولت برشت : « آنکه حقیقت را نمی شناسد نادان ست ، ولی آنکه حقیقت را می شناسد و آنرا تحریف می کند تبهکارست ».
leningrad فرموده ست :
جزنی طبق حکم کدام دادگاه صالحه ای بر اساس کدام مستند قضائی حکم ترور چند ژاندارم یا پلیس را صادر و اجرا میکند به دلیل اینکه شاه مستبد و آمریکایی است ؟
پاسخ : در ایران هیچ دادگاهی چنین ادعائی علیه بیژن جزنی اقامه نکرد . این ادعای من در آوردی شماست . ایشان حکم ترور هیچ کسی را صادر نکرد و در سال ۱۳۴۶ توسط ساواک دستگیر شد که هنوز وقایع بعداز ۵۰ صورت نگرفته بود ملتفت هستید .
شما دارید از عمل رذیلانه ی ساواک دفاع می کنید که بیژن جزنی را بخاطر اینکه دیگر فدائیان چند دژخیم حکومت از جمله عباس شهریاری را ترور کردند دفاع می کنید.
در دنیای متمدن مانند ایرانیان پاک نهاد برادر را بخاطر برادر مجازات نمی کنند. اگر در خارج از زندان تروری صورت گرفت. شاه ، ساواک و هیچ قصاب دیگری حق نداشت تلافی آن ترورهای خارج از زندان را در مورد زندانی اسیر بیژن جزنی روا دارد. این یکی از قانون شکنی های شاه جلاد بوده و خمینی هم در سال ۱۳۶۷ دستور قتل هزاران نفر زندانی سیاسی را صادر کرد که تمام اینها باید رسیدگی شود و آمران و مجریان بسزای اعمال خود برسند وگرنه بازهم تکرار خواهد شد.
اساسا بازجویی های ساواک غیر حقوقی و فاقد ارزش قضائی بوده و هست یهمین دلایل یک روز باید تمام پرونده سازی های ساواک و بیدادگاه های نظامی شاه و بیدادگاههای انقلاب اسلامی رسیدگی شود. شما شیپور را از دهان گشادش می نوازید که خیلی نا هنجار ست.
اطفا پنبه را از گوشتان بیرون آورید گذشت آنزمان که در اوین و کمیته پرونده سازی میکردند. دیگر نوبت مردم ست
احسان فاطمی
۲۴۱٣۰ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : نامی شاکری
عنوان : بیماری آنتی کمونیزم و پشیمانی!
کالبد شکافی همین نزدیک به یکصد کامنت نشان می دهد که ما هنوز چقدر نیازمند "گفت و گو" هستیم و "گفت و گو" بیش از دهان ، نیازمند گوش است ! آنچه که بسیاری از ما متاسفانه کمتر ازآن برخورداریم . در این کامنت ها، مورد های قابل توجه بسیاری وجود دارد . کامنت Unknown با تمام دقت صاحبنظرانه اش که حاکی از حضور نویسنده در بطن مبارزات دهه های اخیر است ، رنجور از بیماری "آنتی کمونیزم" و"پشیمانی" است که عملا به همانجا رهنمونمان می کند که هموطنان "شاه دوست " و نه سلطنت طلب ! کامنت آقای حسین میوه ای در مورد کلوپ کوهنوردی و اسکی دماوند، گویای دوره ی تاریخی تاسف باری از میهن ماست . دوره ای که نه تنها بر فراز توچال و دماوند بلکه در هر سانس سینما باید جلال و جبروت پادشاهی را با برخاستن به هنگام پخش سرود شاهنشاهی ، به یاد می آوردیم ! کامنت آقای لنینگراد از موضعی بسیار خانسالارنه در پی نفی همه چیز و همه کس و اثبات اوهامی درهم و برهم بخشی ولو اندک از جامعه ایران است .به عنوان صدوسومین کامنت ، دوستان را دعوت می کنم به تامل در این نکات :
۱)هر رویکردی به فرایند توسعه ی دمکراسی در ایران حتی با اندک مایه ای از "آنتی کمونیزم" ، بی راهه ایست به مقصد "ترکستان"! ما می توانیم با هر گفتمانی مخالف یا موافق باشیم اما رویکرد هیستریک آنتی کمونیستی (به ویژه ضد توده ای ) با شعارهای "مرگ بر..." بعید است راه به جایی ببرد! کمونیست ها (از هر طیفی) دیکته ی فراوان در تاریخ معاصر ایران نوشته اند. اینهمه غلط در آنهمه دیکته شگفت انگیز است ؟
۲) سلسله پهلوی به تاریخ پیوسته است (اگر نه به زباله دان آن !) اما راه نظام پادشاهی در ایران برای ابد بسته نیست . هدف "ما" یک نظام دمکراتیک و مشروطه است . قدرت سیاسی برآمده با رای مردم و قابل اسقاط با رای مردم ! چه فرق می کند سازمان اداری و "فرم" آن جمهوری باشد یا سلطنتی . آیا یک نظام جمهوری نمی تواند یک نظام توتالیتر باشد؟ و یک نظام پادشاهی ، دمکراتیک و مشروطه ؟ به لحاظ "نظری" ، من شخصا بعید می دانم در جایی که نظام پادشاهی به "لحاظ تاریخی" منسوخ شده ، شانس مجددی برای احیاء بیابد. حتی در جایی مثل افغانستان !
۳) به چشم روشنی دوستان چپ ، یک جریان چپ نواندیش و متفکر در میان جوانان ایران در حال شکل گیری است .مارکس ، بازخوانی می شود و تاریخ جنبش چپ به شدت مورد توجه جوانان است . از دوستانی که در ایران دارید بپرسید که همین آثار نصفه و نیمه از مارکس و انگلس و لنین و...در همین شرایط بسته ، چقدر روی بساط کتابفروش ها دوام می آورد!
۴) به دلایل بسیار ، از جمله وجه غالب نظام اقتصادی در ایران ، توفیق دمکراسی با مضمون لیبرال در ایران از شانس بسیار اندکی برخوردار است . حتی اگر تمام مخالفان و منتقدان جریان توتالیتر جمهوری اسلامی ، خوش نشین آمریکا و دیگر پایتخت های اروپایی شوند و انواع و اقسام مدال ها و جایزه های حقوق بشری و دمکراسی خواهی "جهان آزاد" را درو کنند! تکرار پذیری تجربه ی لهستان و اوکراین و گرجستان و... در ایران چندان محتمل نیست .(ساخارف ها ، سولژنیتسین ها ، لخ والساها ، و واتسلاوهاول های وطنی ، دچار خوش خیالی مفرطند!)
۵) جنبش اصلاحات در ایران را جریان روشنفکری راه انداخته و هدایت می کند اما بدون به صحنه آوردن دست کم دو طبقه / قشر مهم جامعه توفیقی ، نخواهد یافت . کارگران و معلمان ! بعید است این دو را با شعارهای لیبرال ، قانع به همراهی برای تغییرات اساسی در ایران کرد!
۶)هموطنان فعال در جنبش دمکراسی خواهی ساکن خارج از کشور را دعوت می کنم به تنظیم دیش ها و رسیورهای دل و جان به سمت ایران !
با ارادت - نامی شاکری - تهران
۲۴۱۲۹ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سبز
عنوان : به موافقان و مخالفان، انگار که هر که بلندتر و زشتر بگوید برنده است. خیالی بس باطل.
عجیب است که انقدر که از شاه می نالند از این رژیمی که در آوردنش همه مخالفان شاه در آن دست داشتند نمی نالند. فکر می کنند که می شود اینچنین از زیر مسئولیت شان بگریزند. نه، نمی توانید، ملت که کر و کور و لال نیست و لازم هم نیست ۷۰ میلیون ایرانی همه کتاب هایی که شما خواندید را بخوانند چون اولا این امکان پذیر نیست و تازه اگر هم بخوانند حتما باید به نتیجه شما برسند وگرنه به آنها توهین می کنید و با فحاشی و تکنیک های پوسیده تان سعی در خفه کردن آنها می کنید.
۵۰ سال است شما کتاب خوانده اید، کجا را گرفته اید، چه کار مثبتی کرده اید، کدام درد را دوا کرده اید؟ هیچ که نکرده اید اوضاع را بدتر از آنهم که بود کرده اید. اینهمه کتاب در این ۳۱ سال خوانده اید، ۳۱ سال در کشورهای آزاد زندگی کرده اید، نتیجه اش چه بوده است، بما نشان دهید که دلمان خوش باشد. با یک دست کتاب و با یک دست مواد منفجره و تفنگ نه آنموقع وضع ما را بهتر کرد و نه حالا می کند. اینهمه کتاب خواندید و با خمینی بیعت کردید، آخر این چه کتاب خواندنی است که شما را مرتب به تصمیمات غلط رهنمون می شود. اینهمه کتاب خواندید و هنوز قبول ندارید که هر نحله فکری که مسالمت آمیز عمل کند حق حیات دارد. آخر این چه کتاب خواندنی است که توی سر هر کسی که کتاب های شما را نخوانده باشد می زنید، مگر مردم مثل شما انقدر وقت دارند و کار و زندگی ندارند. مثل اینکه شما فراموش کرده اید که در غرب ما چقدر از وقت ما صرف کار و ایاب و ذهاب و کارهای شخصی می شود، مگر ما چقدر وقت فراغت داریم که کتاب های شما را بخوانیم. بسیاری از ما بیش از عربی ها اخبار و روزنامه و مقاله های سیاسی می خوانیم و چون از تجربه کار و زندگی در غرب از شما بهره برده ایم به قضایا با شک و تردید و واقع گرایی نگاه می کنیم.
در مورد ۵۰ ساله که انقدر به او می تازید، چرا هیچکدام از شما نظر ناشناخته را درباره بیژن تکذیب نکردید و صبر کردید؟ فقط وقتی ۵۰ ساله نظرش را درباره آن داد شما آنرا دستک کردید و بجانش افتادید؟ مگر ۵۰ ساله از شما نخواست که صحت و سقم آنرا در اختیار ما بگذارید. چرا به دروغ می خواهید القا کنید که ۵۰ ساله آنچه را خوانده باور کرده است. شما با این تاکتیک ها قادر نیستید این و آن را ترور شخصیت کنید. من نظر دهندگان را رجوع می دهم به همه نظرات ۵۰ ساله تا خود داوری کنند که کدامیک در طول این بحث صادق بوده اند، آقای عبدی و همفکرانش و یا ۵۰ ساله.
به ۵۰ ساله، من نگاه شما، صداقت شما، ادب و تربیت شما و خاکی بودن شما را ستایش می کنم. اگر اینها جوابی برای شما و دیگران داشتند عصبانی نمی شدند و سعی در تخریب شما نمی کردند. امیدوارم نظرات خود را همواره ارسال کنید ولی نه به آنهایی که طاقت شنیدن مخالف و عاقل را ندارند. من از نظرات شما وبسیارانی دیگر بسیار آموختم. شما اجباری ندارید که کلام آخر را در اینجا داشته باشید چون آنهایی که می خواهند بدانند فقط به آخرین نظرات بسنده نمی کنند. شاید لیبرال دمکرات بودن شما و به میان آوردن نام ندا و سهراب و ارزش والای حقوق شهروندی بوسیله شما اینها را انقدر عصبانی کرده باشد. سبز بمانید.
به موافقان و مخالفان، انگار که هر که بلندتر و زشتر بگوید برنده است. خیالی بس باطل.
۲۴۱۲٨ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : گفتن نصف حقیقت دروغ محض است
عنوان : مامور وزارت اطلاعات در نوشته ویکدیپیا دست برد و در وسط نوشته های ویکیدیپیا به روش وزارت اطلاعات جملات خود را اورد من فقط یکی دوتا از انها را میاورم و بقیه را میسپارم بعهده خوانندگان
به عنوان مثال در نوشته ویکیپیدیا چنین جملاتی وجود ندارد و این جملات تحریک امیز فقط برای دشمنی در وسط نوشته ویکیپیدیا امده است. اصلا به چه حقی نوشته ویکیپیدیا را با دست بردن در ان بنام وزارت اطلاعات چاپ میکنند? در ضمن منابع وزارت اطلاعات در نوشته ویکیپیدیا نیامده است و در نوشته وزارت اطلاعات به ان اضافه شده است. این جمله ها را نگاه کنید که در نوشته اصلی وجود ندارد
.( براستی اگر با یک دید روانشناختی به این شرایط بنگریم وضعیت دردناک ناآگاهی مردمی که اینچنین از بچگی آلوده به سیاست می شدند را درک می کنیم.)
"و این یعنی اینکه از سال ۱۳۲۷ حزب توده یک حزب تروریستی بوده و نه یک حزب سیاسی، و یک نوجوان با این سن کم در یک سازمان تروریستی چه می کرده است؟"
.(حمله به پاسگاه و کشتن ماموران بیگناه کار سیاسی نیست یک کار تروریستیست)
.(اما همین سازمان های بین المللی هنگامی که با گوشه ای از اقدامات تروریستی مواجه شدند از هر گوشه جهان برای مبارزه با تروریست ها به پا خواستند)
بیژن در دورهٔ زندان در زمینه غنا بخشیدن به تئوری انقلابی (یعنی همان تروریستی)
و الی اخر
۲۴۱۲۷ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : زبان لنینی
تقدیم به کامنت گذار۲۴۱۲۱ یا همان اقای اح-اف که ره مقتدایش لنین را کماکان ادامه می دهد
زبان لنینی: زبان نابودی
اکبر گنجی
زبان نابود کننده:
هتاکی و بهتان نتیجهی دشمنسازی و دشمنتراشیاند. این زبان به دنبال چیست؟ لنین، یکی از بهترین استفاده کنندگان از این زبان بود و از ساز و کار این زبان به خوبی آگاه بود. لنین در سال ۱۹۰۷ دربارهی دشنامهای زبانیای که علیه منشویکها (پس از انشعاب بلشویکها منشویکها به دو حزب) بکار گرفته بود، به کمیتهی مرکزی حزب گفت:
«زبان بخشهای نقل شده میباید در خواننده نسبت به کسانی که به اینگونه اقدامات دست میزنند، نفرت، دلزدگی و خشم برانگیزاند. این زبان برای متقاعد کردن نیست، میخواهد صف دشمن را از هم بپاشاند؛ نمیخواهد خطای مخالفان را اصلاح کند، میخواهد آنان را نابود کند و زمین را از لوث وجودشان پاک کند. سرشت این زبان چنان است که بدترین اندیشهها و بدترین شک و تردیدها نسبت به مخالفان را در خواننده بر میانگیزاند...
و اما کدام قسمت مطالب دروغ بود؟ بجای فحاشی و تخریب (سنت حسنه وسنوانتی چپ مدل ایرانی)واقتدا به مقتدایتان نقد مطلب کنید.
اینکه میفرمایید "ما خواستار محاکمه همه جنایتکاران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب هستیم" باعث انبساط خاطر شد. حتما مزاح میفرمایید!. اولین کسانی را که محاکمه خواهند کرد شمائید. کم با ج ا همکاری کرده اید؟ چپ ایرانی حتی به همگروهش هم رحم نکرده وانها رادر دادگاه یکنفره که خود قاضی ودادستان ومجری بود به جرم عشق محکوم واعدام کرده است. این داستان سر دراز دارد. مطالب مستند گذاشته شده قبلی از نویسندگان جوان وب لاگ روزنامک بود که به مدد تاواریشهای مذهبی تان مسدود وتعدادی نیز به زندان افتادندو سرکار تهمت اطلاعاتی بودن به انها زدید.شرمم فضیلتی انسانی است.
۲۴۱۲۵ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : نیاز
عنوان : جزنی فرزند زمان خود بود
نظر پنجاه ساله و با انصاف خیلی برای من جالب بود. منهم مانند با انصاف توصیه میکنم که درگیر بحث های دونفره نشوید و هرکس نظرش را بگوید و اگر چیز جدیدی ندارد سکوت کند و هی حرف قبلی را تکرار نکند. در عین اینکه حرفهای سروش عبدی قانع کنند نیست اما نوع برخورد دادگاهی در مورد او که خودش هم در مورد دیگران عینا بکار میبرد درست نیست. حالا فرض کنیم ایشان نمیخواهد یا نمیتواند به سوالی پاسخ دهد. اعتراف گیری که نمیخواهیم بکنیم که او را گذاشته اید گوشه دیوار هی میگویید پس بگو بگو بگو دروغ میگی. بابا بگذارید هرکس نظر خودش را داشته باشد. قرار نیست ما قاضی یا بازجو یکدیگر باشیم که. نظر بدهید اما مجاب کننده نباشید. بیاید هرکس نظر خودش را داشته باشد و با هم مدار کنیم.
نظر من در مورد بیژن این است که آدم باهوشی بوده و زمان خودش یک سر و گردن از بقیه همسن و سالانش بالا تر بود. با اینکه من هیچ سمپاتی به کارهایی که او کرده از دیدگاه امروزی ام ندارم اما باید فراموش نکرد که امثال جزنی یا بهرنگی فاسد و حقه باز نبوده اند و با نیت خیر خواهانه و عدالتجویانه این اشتباهات را کرده اند. به دوستان مشروطه خواه توصیه میکنم که کتاب داریوش همایون، سیاستمداری که من با اینکه خود یک چپ اومانیست هستم، بسیار از او منش او آموخته ام و برایش خیلی احترام قایلم را بخوانید. همینجا بگویم که چینین صداقت و شهامت اخلاقی را در نوشتن خاطرات شخصی بجز همایون از خانم پروفسور آذر نفیسی دیده ام که به هردو درود میفرستم. همایون در شرح داستان زندگی خود میگوید که در زمان نوجوانی اش یک چریک بوده. آری باور کنید. نه یک چریک فدایی بلکه یک گروه آرمانخواه دیگری با اهداف دیگری که ربطی به کمونیزم نداشته بلکه ملی گرایی افراطی. (همینجا به مزخرفگویانی که گروه او را فاشیستی میخوانند بگویم که بهتر است بجای خاله زنکبازی اول کتاب بخوانید) کارهای این چریکها هم دست کمی از چریکهای فدایی نداشته و اگر گیر می افتادند همان بلایی سرشان می آمد که سر فدایی ها می آوردند. او حتی یکبار هنگام ساختن بمب صدمه جسمی سختی میبیند که کف پاهایش برای همیشه مصدوم میشود. پس این ماجرا جویی های بچه گانه خطرناک تنها محدود به چریکهای فدایی نبوده. و اساسا بر خلاف تصور غالب چپ ها چندان ربطی هم به دیکتاتوری شاه نداشته. هر جوان نخبه ای دوست دارد ماهی سیاه کوچولو باشد. متفاوت باشد، تاثیر گذار باشد. بنظر من و بسیاری دیگر دلیل بوجود آمدن چریکهای فدایی خلق پیش از هر چیز "مد روز" بوده. آری به همین سادگی. گاهی برخی خودشان هم به آن اعتراف میکنند. مثلا مهدی فتاپور در مصاحبه ای سالها پیش به این موضوع اشاره کرد. آری همانطور که مینی ژوپ و ماری جوانا و هیپی گری زمانی مد روز بود و نسل های بعد به آن میخندند یا آن کارها را غیر عقلانی میدانستند. در همان زمانی که جزنی و دوستانش محو چریکبازی چه گورا و فیدل کاسترو و هوشی مین و انور خوجه میشدند، در همین اروپا جنبش شصت و هشتی ها شکل گرفته بود و مانند مینی ژوپ، پوشیدن تی شرت چه گورا همینجا هم شدیدا مد بود. در همین اروپای بدون شاه و شیخ گروه بادر ماینهف شکل میگیرد که شبیه چریکهای فدایی خودمان بودند، با برخی تفاوتها. این داستانها که مثلا فتاپور بر خلاف مصاحبه ای که به آن اشاره کردم در بی بی سی میگوید که ما در جواب به دیکتاتوری شاه بوجود آمده بودیم و شاه همه را سرکوب میکرد و غیره بنظر من درست نیست و افسانه تکراری چپ ها و بقیه اپوزیسیون شاه است. شاه فقط بهانه بود، او اگر دموکرات هم بود چریکها بوجود میامدند چون هم "چپ" و هم انقلابی بودن مد روز بود. چنانکه دیدیم در اروپا هم چنین گروههای بوجود آمدند. سازمان "اتا" در اسپانیا هنوز هم هست. در ایران بواسطه فرهنگ شیعه و امام حسین گرایی شکل عاشورایی خودش را پیدا کرد. برای مثال برخلاف چپهای شصت و هشتی های طرفدار چه گورا در اروپا که مثلا با سکس آزاد حال میکردند، داشتن هر نوع سکس خارج از زناشویی مانند مذهب شیعه در میان چپهای ایرانی تابو بود. اینها که دیگر ربطی به شاه نداشت که. امروز نه فقط چریک بازی کوبایی که هیپی گری و افراطی گری های شصت و هشتی ها هم دیگر جذابیتی ندارد و تابو شکنی بحساب نمی آید. حتی به برخی از آن رفتار مانند استفاده از مواد مخدر و سکس بی احتیاط با دید منفی هم برخورد میشود و "کول" نیست. چپ بودن هم بعد از فرو ریختن سوسیالیزم واقعا موجود چندان "کول" نیست. اما در گذشته بقول زنده یاد فریدون فرخزاد جوانهایی که در بلوک غرب زندگی میکردند مانند خود او اکثرا عاشق کمونیزم بودند و هرکس میخواست "کول" باشد "چپ" بود. برعکس در بلوک شرق همه آرزوی دنیای سرمایه داری و مد و رویه غربی ها را داشتند و چپ بودن "املی" بود.
من به بیژن جزنی ها و صمد بهرنگی ها چندان ایرادی وارد نمیکنم، بلکه به میانسالان و پیرزن پیرمردهایی که هنوز در سطح فکری همان بیژن جزنی بی تجربه بیست سی ساله مانده اند و حرفهای چهل سال پیش اورا تکرار میکنند در تعجبم . احتمالا اگر بیژن جزنی خود زنده بود به افکار دوران جوانی خود میخندید. همانگونه که داریوش همایون یا برخی از ما چپ ها به افکار دوران نوجوانی خود میخندیم. با اینکه نه راست بودن گناه است و نه چپ بودن. من جزنی آن زمان را درک میکنم، هرچند که به او حق نمیدهم. اما برای بیشتر چپها و راستهای ایرانی که در زندان دگم اندیشی های خود مانده اند جدا متاسفم.
۲۴۱۲۴ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : یک ایرانی شاهد انقلاب
عنوان : نقش سازمان چریکهای فدائی در روز ۲۱ بهمن که مسلحانه در مقابل نیروهای گارد شاهنشاهی از مردم وهمافران اعتصابی دفاع نمودند چون خاری در چشم نیروهای ارتجاعی سلطنتی و اسلامی میباشد
این نوشته در ویکیپیدیا موجود میباشد که "اقای رشید گرامی" در لابلای جملاتی از منابع وزارت اطلاعات را اورده ومنابع راهم نوشته که منابع وزارت اطلاعات میبشد
در ضمن باعث افتخار ایرانیان میباشد که سازمانی را که جزنی بنیانگذار ان بود در روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن مسلحانه به پادگانها حمله کردند و با نجات همافران نیروی هوائی از کشتار مردم توسط جنایتکاران رژیم پوشالی شاهنشاهی جلوگیری نمودند
بیژَن جَزَنی (۱۳۱۶- ۲۹ فروردین ۱۳۵۴) فعال سیاسی چپگرای ایرانی و رهبر گروه جزنی بود.
فهرست مندرجات
[نهفتن]
۱ زندگی
۲ فعّالیت سیاسی
۳ پیام دانشجو
۴ مبارزهٔ مسلحانه
۵ مرگ
۶ آثار
۷ ادبیات و آثار مربوط به بیژن جزنی
۸ جستارهای وابسته
۹ پانویس
۱۰ پیوندها و منابع
[ویرایش] زندگی
بیژن جزنی در سال ۱۳۱۶ متولد شد. پدرش حسین جزنی افسر ژاندارمری اصالتاً اهل جزن در نزدیکی نطنز و مادرش عالمتاج کلانتری نظری اهل نطنز بود. بیژن در خانوادهای سیاسی پرورش یافت. پدرش عضو حزب توده بود و بعد به فرقه دموکرات پیوست و پس از شکست این فرقه به آذربایجان شوروی رفت و تا سال ۱۳۴۵ به ایران بازنگشت. خانوادهٔ پدری و مادری بیژن هر دو از هواداران و فعّالان حزب توده بودند. وی نیز در سال ۱۳۲۶، در ده سالگی، به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست.[۱] با وجود آن که شرایط سنّی عضویت حداقل ۱۳ سال بود، امّا به علت فعّالیت و علاقهٔ چشمگیر چند نوجوان کمتر از ۱۳ سال، حوزه مخصوصی برایشان تشکیل شد و جزنی یکی از افراد این حوزه بود. در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و ترور محمدرضا شاه، با تصویبنامهٔ هیأت وزیران، حزب توده غیرقانونی اعلام شد و یورش به سازمانهای حزبی آغاز گردید.[نیازمند منبع] فعالیتهای مخفی بیژن جزنی در سنّ خیلی پایین آغاز گردید. وی به عنوان رابط بین کادرهای مخفی کمکهای پرارزشی را به سازمان جوانان عرضه نمود.[نیازمند منبع] بیژن جزنی سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ را به فعّالیتهای مخفی سازمانی از یک سو و فعّالیتهای علنی در سطح دانشآموزان ادامه داد.[نیازمند منبع]
[ویرایش] فعّالیت سیاسی
پس از کودتای ۲۸ مرداد بیژن جزنی چند بار به خاطر فعّالیتهای سیاسی دستگیر و زندانی شد.[نیازمند منبع] چند ماهی از کودتا نگذشته بود که بیژن بازداشت گردید. با و جود به دست آمدن مدارکی مبنی بر فعالیتهای وی به علت صغر سن و بههمریختگی دستگاههای نظامی و بالاخره نفوذ افسران تودهای در دادرسی ارتش، پس از چند هفته آزاد میگردد. چند ماه بعد یعنی در اردیبهشت ماه ۱۳۳۳ مجدداً بازداشت میشود. در پاییز ۱۳۳۳ بار دیگر بازداشت و به ۶ ماه زندان محکوم میگردد. در بهار ۱۳۳۴ آزاد و فعالیتهای خود را پی میگیرد. به خاطر وضعیت بد معیشتی خانواده از آنجا که بیژن به نقاشی علاقه داشت، در یک موسسه تبلیغاتی استخدام میگردد و شبها به ادامه تحصیل میپردازد. در همین سالها با برخی از رفقایش ا ز جمله محمّد چوپانزاده در تدارک تشگیل گروهی برمیآید. در فروردین ۱۳۳۸ اوّلین نشریه گروه به صورت پلیکپی با دستگاه دستساز منتشر میگردد. بیژن در تنظیم مقالات و خطّ مشی نشریه نقش بااهمّیتی پیدا میکند. در پاییز ۱۳۳۸ با لو رفتن گروه و دستگیری یکی از اعضای گروه انتشار مرتب نشریه متوقف میگردد و تصمیم براین میشود که به مناسبتهای مختلف اعلامیههایی صادر گردد. در تدارکات جنبش ۲۰ دی ماه گروه فعّالانه شرکت میکند و اعلامیههایی نوشته و توزیع میگردد. رفیق سعید کلانتری در همین رابطه دستگیر میگردد اما کوچکترین ضربهای به گروه منتقل نمیگردد. بیژن جزنی در ۱۳۳۹ با شروع کار جبهه ملی دوم به فعّالیت در آن پرداخت.[نیازمند منبع]
[ویرایش] پیام دانشجو
پس از سرکوب جبهه ملی در ۱۳۴۲ بیژن و عدهای از دوستانش مدّتی نشریهای سیاسی به نام پیام دانشجو منتشر میکردند. در اوایل پاییز ۱۳۴۲، سازمان دانشجویان جبههٔ ملی که پس از درگیریهای میدان بهارستان (۱۵ شهریور ۱۳۴۲) از سیاست رهبری جبههٔ ملی ناامید شده بود، در صدد برآمدند تا به یاری برخی از رهبران و مسئولان جبههٔ ملی، رهبری جدیدی برای این جبهه برگزینند و از انحلال آن جلوگیری کنند. این تلاشها به تشکیل جبههٔ ملی سوم در سال ۱۳۴۴ انجامید که به نظر میرسد جزنی در تدارک آن شرکت داشته است. پیام دانشجو، نماد جبهه متحد جناحهای مختلف سیاسی در جنبش دانشجویی بود. به این ترتیب که تا اوایل ۱۳۴۳ حسن حبیبی سردبیر و مسئول گردآوری مطالب و اخبار آن بود و بیژن جزنی امور فنی مانند آمادهسازی و چاپ اوّل آن را بر عهده داشت. در بهار ۱۳۴۳ هیئت تحریریهای برای پیام دانشجو انتخاب شد که تقریباً همه جناحهای دانشجویی را در بر میگرفت و هوشنگ کشاورز صدر، متین دفتری، مجید احسن و منصور سروش درآن حضور داشتند. بیژن جزنی آمادهسازی و چاپ و بهزاد نبوی پخش آن را عهدهدار بودند.[نیازمند منبع] ماشیننویسی و تهیهٔ استنسیل و امکانات چاپی که محدود به یک دستگاه پلیکپی دستساز بود، توسط بیژن تهیه میشد. در اواخر سال ۱۳۴۳ و بهار ۱۳۴۴ از هر شماره پیام دانشجو در حدود ۵۰۰ نسخه چاپ میگردید.[نیازمند منبع]
[ویرایش] مبارزهٔ مسلحانه
بیژن در فاصله سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ بارها طعم زندان را چشید. آخرین باری که بیژن در رابطه با فعالیتهای دانشجویی بازداشت میگردد سال ۱۳۴۴ است. در دادگاه نظامی همراه با اعضای کمیته دانشگاه تهران که دیگر از جبههٔ ملی جدا شده بود به ۹ ماه زندان محکوم میشود. در سال ۱۳۴۲ با عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغالتحصیل میشود در فروردین ماه ۱۳۴۲ با توجه به اتخاذ خطّ مشی جدیدی که گروه به آن رسیده بود، گروه به عنوان یک سازمان سیاسی-نظامی فعالیتاش وارد فاز نوینی میگردد. بیژن و ۳ رفیق دیگر در کادر مرکزی آن انتخاب میگردند. در این دوره نیز مسئولیت فعالیتهای علنی به عهده بیژن قرار داشت. در پاییز ۱۳۴۶ به مناسبت مرگ تختی یکی از بزرگترین مبارزات بیرونی انجام میگردد که در سازماندهی آن گروه نقش معینی داشته است. تدارک مبارزه مسلحانه در دستور کار گروه قرار میگیرد و برای تامین سلاح همراه با رفیق سورکی در حالی که اسلحهای با خود داشتند به دام پلیس میافتند. بیژن تحت شدیدترین شکنجهها قرار میگیرد، ولی مقاومت میکند. دادستان نظامی ابتدا برای بیژن و ۷ رفیق دیگر تقاضای حکم اعدام میکند و نهایتاً به ۱۵ سال زندان محکوم میشود. با به هم پیوستن دو گروه «بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی» و «مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان»، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران شکل میگیرد. و با حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم شاه را آغاز میکنند.
جزنی تا فروردین ۱۳۴۸ در زندان قصر بود. به دنبال فرار نافرجام رفقایش به زندان قم تبعید میگردد و پس از عملیات نظامی سیاهکل، به اوین منتقل و تحت شکنجه قرار میگیرد. محاکمه مجدّد او به دلیل فشارهای بین المللی منتفی میگردد، ولی هم چنان شکنجه و آزار او ادامه مییابد.[نیازمند منبع] با وجود حسّاسیت ویژهٔ پلیس، بیژن در دورهٔ زندان در زمینه غنا بخشیدن به تئوری انقلابی و هدایت سازمان گامهای باارزشی بر میدارد که در مجموعه مقالاتی که از زندان به بیرون داده میشود آن را شاهدیم. این مطالب در هدایت سیاسی – نظری و تشکیلاتی سازمان نقش ویژهای پیدا میکند.[نیازمند منبع]
[ویرایش] مرگ
در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ به زندان اوین برده میشود و در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ همراه با ۶ نفر از رفقای گروه و ۲ نفر از زندانیان مجاهد در تپههای اوین توسط مأمورین ساواک و شکنجهگران زندان اوین تیرباران میگردد. شش فدایی، حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده، عباس سورکی. و دو مجاهد مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار همراه با بیژن جزنی تیرباران شدند. روزنامههای نظام سلطنتی فردای روز کشتار بیژن و یارانش خبر دادند که ۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند. این موضوع تا زمان انقلاب بهمن و دستگیری و محاکمهٔ شکنجهگران ساواک مسکوت ماند. در دادگاهِ کوتاه آرش شکنجهگر ساواک پس از انقلاب، تشریح کرد که بیژن و یارانش را به تپههای اوین برده و در آنجا به رگبار گلوله بستند.
بیژن جزنی هرگز از مواضع خود عدول نکرد و به فعّالیتهای نظری و عملی خود ادامه داد. همهٔ آثار بیژن جزنی در زندان و طی سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۳ نوشته شده است. این آثار بیانگر تلاش بخشی از چپ ایران در دو دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ است که میخواست ضمن حفظ استقلال خود از چین و شوروی، بر بنیان منافع و مصالح جامعه ایران فعّالیت کند، بررسی انتقادی آثار او، که مویّد این امر است.[نیازمند منبع]
[ویرایش] آثار
سه نقاشی از بیژن جزنی:
زندگی
سیاهکل
اسیر
[ویرایش] ادبیات و آثار مربوط به بیژن جزنی
جمعبندی مبارزات سی ساله اخیر در ایران
پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق
رابطهٔ جنبش انقلابی مسلحانه با خلق «رابطه پیشاهنگ با توده»
دربارهٔ آگاهی و خودانگیختگی
دربارهٔ مارکسیسم انقلابی و مارکسیسم بورژوازی
دربارهٔ روانشناسی اجتماعی
مسائل جنبش ضداستعماری و آزادیبخش خلق ایران و عمدهترین وظایف کمونیستهای ایران درشرایط کنونی
مبرمترین مسائل جنبش انقلابی ما در لحظه کنونی
حزب طبقه کارگر ایران
مشی سیاسی و کار تودهای
وحدت و نقش استراتژیک چریکهای فدائی خلق
طرح جامعهشناسی و مبانی استراتژیک جنبش انقلابی ایران
چگونه مبارزه مسلحانه تودهای میشود
مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی
نامهای از زندان
ترانهٔ "سرود بیژن" (صبح سپید)، در وصف بیژن جزنی
۲۴۱۲٣ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : به ۵۰ ساله
عنوان : نوشته ناشناس در حقیقت همان مقاله کذائی "اقای رشید گرامی "میباشد که بنام ایشان وزارت اطلاعات ایران در روزنامه های ایران چاپ شده کرده است
رشید گرامی از منابع سازمان امنیت ایران برای این نوشته استفاده کرده است که در حقیقت برای کوبیدن چپ ها خودرا به اب و اتش زدند. نگاهی به منابع ان بیندازید تا برای شما روشن شود که با نیت خوب چگونه راه جهنم را هموار میکنید. شما که به اقای سروش عبدی ایراد میگیرید که چرا تحت تاثیر اقای مجد قرار گرفته است چگونه است خودتان حتا از منبع نوشته ناشناس "بخوان مامور وزارت اطلاعات" اطلاع ندارید چنان تحت تاثیر ان قرار گرفته اید که برای شما شده تنها منبع شناخت بیژن جزنی.شما چگونه فقط با یک منبع که دروغ و راست را بشیوه وزارت اطلاعات قاطی کرده اند.رشید گرامی کمی از واقعیت تولد و زندگی و دوره زندان ان زنده یاد را با دروغ و کینه منابع زیر که تمامن منابع وزارت اطلاعات میباشد قاطی کرده است تا جوانان ایران را فریب دهد. اقای ۵۰ ساله عزیز اگر اسم جزنی را در گوگل جستجو کنید هزاران منبع را به شما معروفی میکند و حیف است که در سن ۵۰ سالگی ادم براحتی تحت تاثیر جنایتکاران جمهوری اسلامی قرار گیرد و با ان بخواهد بیژن جزنی را بدنام کند و به چپها بتازد. اقای سروش عبدی براستی بشما رهنمود خوبی داده اند. واقعا اگر ۵۰ ساله هستید و در باره بیژن جزنی تاکنون چیزی نشنیده اید چگونه گستاخانه اراجیف سازمان امنیت را به عنوان مدرک میخواهی به ما نشان دهی. شما واقعا در زمان انقلاب چه در ایران و چه در خارج کشور چشمانتان را بسته بودید یا سرنگونی شاهنشاه اریامهر و فرار ایشان شما را چنان دچار شوک کرد که حتا اعترافات تهرانی شکنجه گر ساواک را در رابطه با جزنی و ۸ همرزم ایشان نشنیده اید که چگونه بدستو شاهنشاه شما با دستهای بسته کشتندشان.به عنوان کلام اخر که ظاهرا معترف هستید که شاه دیکتاتور بود باید با احترام به عرضتان برسانم که حدقل ۳۵ سال از قافله عقب هستید چون در سال ۵۴حتما شما را هم در مدرسه مجبور کردندکه عضو حزب رستاخیز شوید ولی ما بحث مان این نیست که شاه دیکتاتور بود اینرا که هربچه ابتدائی قبل از انقلاب میدانشت بلکه بحث ما جنایتکار بود رژیم شاه میباشد. ما خواستار محاکمه همه جنایتکاران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب هستیم.
در اینجا منابع مورد استفاده اقای رشید گرامی را میاورم.ایشان از محمود نادری و خاطرات کیانوری در اسارت و محمد حشین خسروپناه استفاده کرده است را میاورم
درضمن شاید ندانید که موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی وابسته به وزارت اطلاعات ایران میباشد. شما بجای ایراد گیری به منابع دیگران به فکر منابع مورد استناد خودتان باشید که عرض خود میبرید و زحمت ما میداری
۵)نادری،محمود؛چریکهای فدایی خلق،جلد اول،از نخستین کنشها تا بهمن ۱۳۵۷؛ موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی،تابستان ۱۳۸۷،ص۲۹
۷) کیانوری،نورالدین؛خاطرات نورالدین کیانوری،انتشارات اطلاعات،تهران ،چاپ اول۱۳۷۱،ص۳۵۵موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی،
۸) خسرو پناه،محمد حسین؛بیژن جزنی،زندگی و فعالیتهای او،نگاه نو شمارهی پی در پی ۵۵،بهمن ۱۳۸۱،این مقاله یکی از بهترین تحقیقات انجام شده در مورد جزنی است که دین من به آن بسیار است.
۹)کیانوری،نورالدین؛همان
۱۰)خسرو پناه،محمد حسین؛همان برای مطالعهی نظر مخالف بنگرید به: نادری، محمود؛همان ص ۳۴
۱۱)خسروپناه،محمد حسین؛همان
۱۲)نادری،محمود؛ص۳۱
۲۴۱۲۱ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : leningrad
عنوان : خیمه شب بازی های سیاسی به قصد چپاندن یک ایدیولوژی یا مشی سیاسی یا قهرمان پروری و چهره سازی و مرده پرستی ۳۱ سال است حال ما را بهم میزند . دست بردارد آقایان و خانومها .
جزنی طبق حکم کدام دادگاه صالحه ای بر اساس کدام مستند قضائی حکم ترور چند ژاندارم یا پلیس را صادر و اجرا میکند به دلیل اینکه شاه مستبد و آمریکایی است ؟ آیا هر کس به صرف اینکه فکر میکند نابغه است و طرفدار زحمتکشان و یکی دو نفر دیگر هم تایید کرده اند که او نابغه است صلاحیت قضایی پیدا میکند که تفنگ بردارد و جهان را آزاد کند با کشتن ماموران یک نظام فاسد ؟
چه تفاوتی از نظر قضایی بین عمل او و عمل موتور سواران مجاهد و نواب صفوی و بخارایی ( این دو تا اقلا مقامات را نشان کردند ) و ان چچنی که روسها را میکشد و ان القاعده که غربیها و آمریکائیها را وجود دارد ؟
آیا جز این است که این فرد خودی است و آنها نه ؟ چه تضمینی وجود دارد فردی با این بی مسولیتی به قدرت استالین و هیتلر و موسولینی برسد کشتار جمعی راه نیاندازد برای نجات طبقه کارگر و اندیشه ناب دیکتاتوری پرولتاریا جز اعتماد کور کمونیست ها به رفیق خودی ؟
بنده نه مرد هستم نه سلطنت طلب نه فراری ساواکی . وقتتان را بیهوده تلف نکنید . شاه و خمینی و رهبران فدایی و مجاهد و توده ای و ملی و مذهبی و ... همه باید به نسبت قدرتی که داشته اند و مسولیتشا ن در دادگاه های حقیقت یاب یا در بحث های سیاسی آزاد در افکار عمومی محاکمه شوند . اما خیمه شب بازی های سیاسی به قصد چپاندن یک ایدیولوژی یا مشی سیاسی یا قهرمان پروری و چهره سازی و مرده پرستی ۳۱ سال است حال ما را بهم میزند . دست بردارد آقایان و خانومها .
۲۴۱۲۰ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به لنینگراد، زیاد بدبین نباشید.
۱. نه و نیست.
۲. نه و نیست
۳ . نه و بله
۴. نه، نه و بله
۵. نه
۶. نه
۷. بله
۸. نه
۹. برای اینکه ما افراد معمولی جان خود و خانواده هایمان در ایران را بی جهت نمی خواهیم به خطر بیندازیم، ما با رژیمی طرفیم که برای بقای خودش حاضر است به هر کاری دست بزند.
۱۰. با شما موافق نیستم که این یک سناریو رول بازی کردن است و قبول ندارم که اخبار روز در مورد این مقاله سانسوری انجام داده است، من آزادانه نظرات خود را داده ام و هیچکدام حذف نشده اند. من با شما موافق نیستم که در اینجا چپ ها پیروز و سلطنت طلبان شکست خورده اند. این ساده انگاری است که نظر دهندگان را فقط به دو گروه تقسیم کرد. همه چپ ها مثل هم نیستند همانطور که همه سلطنت طلبان ها مثل هم نیستند. ما چپ های کمونیست افراطی و جهان وطنی، ملی گرا و لیبرال دمکرات داریم و همین در مورد سلطنت طلبان هم صدق می کند، شاید در میان ما هواداران موسوی هم باشند. بسیاری از چپ ها برایشان مهم نیست نام نظام مهم چه باشد و محتوای نظام برایشان مهم است، این در مورد سلطنت طلبانی هم صدق می کند که به لیبرال دمکرات هستند. آنچه مهم است اینست که ما همه متفاوتیم و ضمن اینکه همدیگر را باید مثل کشورهای متمدن تحمل کنیم، باید آنانی را که حق حیات برای غیر خود قائل نیستند را بشناسیم و مراقب باشیم که نه خود نسبت به آنها از چارچوب منشور جهانی حقوق بشر خارج شویم و نه اجازه دهیم کسی/گروهی بخواهد این حقوق را زیر پا بگذارد و یا به تمامیت ارضی ایران زیان وارد کند.
آقای عبدی بسیار متناقض عمل می کنند و من برای جلوگیری از اتلاف وقت نظر ۵۰ ساله را تایید می کنم. آقای عبدی، صداقت بهترین سیاست است.
۲۴۱۱۶ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احسان فاطمی
عنوان : mester leningrad
برای کاربر گرامیleningrad که خیلی مطمئن از پرونده ی پدر تاجدار و غلامان نثار میخواهد قربانیان رژیم نوکر منش پهلوی را به «محاکمه» دوباره بکشاند.
واقعا شرم آور ست که بخود حق میدهی خودسرانه و غیر مسئولانه وارد قلمروی حقوق و قضا وارد شوی . لطفا از کسانی که میدانند بپرسید که این « سئولات مطروحه» نیاز بر مقامات صلاحیت دار دارد نه بی هویت و فراری که ممکن ست تا آرنج به خون قربانیان دیکتاتوری آغشته باشد.
تردید نداشته باشید که روزی فرامیرسد که مردم ایران با تشکیل دادگاههای حقیقت یاب خیانت ها و جنایت های پهلویها و ملاها را رسیدگی خواهند کرد
شما و امثال شما نباید با این شگرد ها ی ورشکسته حتی درخیال خود جای مجرمین حرفه ای و سلاخان رضاخان مانند سرپاس مختاری را با قربانیان آنها عوض کنید . کودتاگران مزدور ۲۸ مرداد همیشه منفورند فرقی نمی کند که داماد شاه باشد - یا داماد ژنرال کودتا زاهدی . فرقی نمی کند که امروز هم از رضا پهلوی حمایت کنند.
در هر صورت باید به تمام خونهائیکه بدستور شاهان و خمینی و حواریون آنها در بیدادگاهای «دارسی ارتش » یا «دادگاه انقلاب » در سراسر ایران ریخته شده رسیگی شود مهم نیست که قبل از ۲۸ مرداد اتفاق افتاده باشد یا بعداز آن. مهم نیست که قربانیان دکتر فاطمی بوده یا دکتر ارانی - مهم نیست که فداثیان اسلام احمد کسروی را ترور کرده باشد یا تیمسار رزم ارا .
برای اینکه خیالتان راحت باشد مردم ایران بهتر از شما می فهمند و در دادگاههای حقیقت یاب بررسی خواهند کرد چرا شاهان تا قبل از شروع مبارات مسلحانه ی فدائیان و مجاهدین- آنهمه بلا بر سر مردم آوردند تا فرزندان آنها مجبور شوند دست به اسلحه ببرند؟
اجازه دهید کارشناسان ، محققان، بازماندگان قربانیان ، شاهدان عینی ، جامعه شناسان ، روانشناسان ، سیاستمداران شریف و خوشنام ، از مرگ رستگان، فعالان حقوق بشر ، قضات و حقوقدانان در دادگاههای حقیقت یاب به این کار بزرگ تاریخی بپردازند .لطفا شکم خود را صابون نزنید اگر در بعداز انقلاب ملایان با زد وبندهای فراوان اجازه ندادند مردم به ریشه تباهی های ستم شاهی برسند فکر نکنم این موضوع دوباره تکرار شود .
دیگر سیاهکل تکرار نمیشود که به بهانه ی آن دهان را ببندندند و زندانها را پر کنید !
بدون مبارزه مسلحانه هم زندان ها پرشده ست !
امروز میلیونها جوان برومند ایرانی با آگاهی از آنچه بر سر مردم و فرزندان آنها آمده میخواهند دیکتاتوری را با شیوه ای ضد دیکتاتوری کنار بزنند
بهمین دلیل از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ شاه اللهی ها در خارج از کشور با پرچمهای خود همه جا را بهم ریختند تا از غافله عقب نیفتند و جلسات سخنرانی را بهم ریختند که صدای «سرور» آنها هم بلند شد و اخیر هم «جنگ داخلی» آنها شروع شده و «شاهنشاه آینده» و سرور و غلامان خانه زاد بر سر قدرت دچار مسئله شدند.
آرام باشید گرد وخاک نکنید شما هم مانند تمام نحله های فکری قدر مسلم در ایران زمین طرفدار دارید و حق و حقوق شهروندی شما تا ابد باید محفوظ بماند
هیچ آزادیخواهی منکر آن نیست وگرنه آزادیخواه نیست !
اما فراموش کنید که مانند ۱۲۹۹ یا ۱۳۲۰ یا ۱۳۳۲ و یا ۱۳۵۷ مردم اجازه خواهند داد که دوباره تاریخ تکرار شود و فراموش نکنید که حق شهروندی همه ی شما محفوظ ست فقط این حق را به مردم بدهید که در فرضتی به حساب جنایت گران رسیگی کنند این موضوع را هزگز فرموش نکنید.
برای اینکه خیالتان را آسوده کنم تمام نیروهای مخالف شاه و خمینی هم که در حین مبارزه بهر دلیلی باعث کشتن یاران خود شدند مستثنی نیستند
اما اجازه دهید بجای حکومت اسلامی و پرویز ثابتی دادگاههای حقیقت یاب به مهم بپردازد.
۲۴۱۱۵ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : نقش فقر در شخصیت!
آقای پنجاه ساله ی عزیز،
فرصتی پیش آمد که نظرتان را بخوانم و انصراف خود را از ادامه این بحث بیهوده اعلام کنم زیرا تصور من از رقم زدن این سطور و " گفت و گوی کتبی " با شما تفاوت بنیادین دارد.
ببینید من هم در همان حدود پنجاه سالگی اطراق کرده ام، با یکی دوسال تفاوت، یعنی در مرزی بالا تر از پنجاه سالگی. لذا با آن فنون و شگردهایی که شما بکار می برید کاملا آشنایی دارم، اما آگاهانه و شرافتمندانه گرد آنها نمی گردم. بعبارت دیگر من دیروز متولد نشده ام! من از این مباحثه قصد آموختن دارم و آموزاندن اگر بتوانم. اما این بحث فرسایشی ارزان که شما پیش کشیده اید نه مرا اقناع نمی کند و نه ره به دهی می برد.
اولا من قصد داشتم چار چوبی برای بحث تعیین کنیم و در آن چارچوب با تمام کاربران از هر طیفی فکری که هستند بحث نسبتا سالمی را آغاز کنیم.
ثانیا شما این تصور را برایم پدید آورده بودید که محور بحث مقایسه ی نظرات قائلان و منکران کودتای رضا خان- ایرون ساید و نظرات آقای مجد و منازعان اوست. اما شما وارد این بحث نشدید و از موضع روانشناسی عامیانه به نقد زنده یاد جزنی پرداختید، آنهم با کینه و بغضی که شایسته ی انسانهای فرهیخته نیست.
هموطن عزیز شما که جزتی را نخوانده اید و با آثار او آشنا نیستید چگونه درباره ی او این چنین کور کورانه و نا منصفانه قضاوت می کنید. جزنی بی شک یکی از شاخص ترین و برجسته ترین متفکرین میهن ماست. لای و لجن شاهنشاهی و اسلامی که از میهن ما زدوده شود، نام ونشان جزنی در کنار ارانی، مصدق، گلسرخی، رضایی ها، سلطانپور و. ندا و... زینت بخش تاریخ ما خواهد شد.
جزنی در "تاریخ سی ساله "، خطوط تاریخ نویسی علمی را برای نخستین بار در میهن ما ترسیم کرد و به نقد علمی تاریخ معاصر پرداخت و تحلیلی را که گروه مفتاخی، احمدزاده، پویان از اصلاحات ارضی شاه -کندی داده بود بسط داد و نتایج آنرا با استدلات علمی پیش بینی کرد. این اثار دکتر صدیقی ِ جامعه شناس، یکی از بزرگترین مفاخر فرهنگی ما را به ستایش واداشت.
جزنی برای نخستین بار در دایره بحث های سیاسی میهن مسائل روانشناسی اجتماعی ر ا مطرح کرد، که نوشته ی "روانشناسانه " اکنون پس از حدود چهل سال شما بیگانگی شما را با این مقولات نشان می دهد. کاش جزنی را می خواندید و سپس در باره ی او قضاوت می کردید.
یادتان باشد که این آثار را جزنی در زندان های شاهنشاهی نوشت؛ با حداقل منابع.
دوستان به آثار او در همین ستونها اشاره کرده اند، خواهش می کنم بروید آثارش را پیدا کنید و بخوانید از این طریق هم ایران را بیشتر می شناسید و هم آگاهی تاریخیتان افزوده می شود!
هم میهن من، شما که باور نمی کنید ولی برای هم میهننان دیگر می نویسم، نگاه من به زنده یاد جزنی از زاویه هواداری یا باور به اندیشه های چپ نیست. شما بخوانید و مقایسه کنید و مشابه آن را به من نشان دهید. من بعنان یک ایرانی که بفرهنگ میهنم علاقمندم تاریخ را صرفنظر از خاستگاه سیاسی نویسنده ی آن می خوانم،
حالا به جای هرگونه بحث تازه ، نوشته ی مستندی درباره رضا خان راکه براساس وقایع و واقعیات نوشته شده اینجا نقل می کنیم. گفتم نقل می کنم یعنی این نوشته ی من نیست. در شرح حال رسمی رضا شاه که مورد تایید پهلوی هاست به شرح این سفر و فقر رضا و مادرش با لحنی متفاوت اشاره شده است.
فکر کنید که ژنرال ادموندایرون ساید زمام امور یک کشور را بدست کسی بدهد که بر اساس استدلال خود شما بیمار روانی است. انوقت چه فجایعی در آن مملکت روی می دهد. من عامل فقر موجد شکل گرفتن شخصیت جنایی در افراد نمیدانم و این داوری را اهانت به ملیونها انسان فقیر و زحمتکش جهان تلقی می کنم.
{رضا خان که بود؟
در اسفند سال ۱۲۵۶ (۱۲۹۵ق) همزمان با سفر دوم ناصرالدین شاه قاجار به اروپا و زمزمه تشکیل قزاقخانه توسط روسها در ایران، در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران کودکی به دنیا آمد که رضا نام گرفت (بعدها انقراض سلسله قاجاریه و تأسیس حکومت پهلوی به دست وی به وقوع پیوست).
نام پدر رضا، عباسعلی (سرهنگ فوج سوادکوه) و مادرش زهرا (نوش آفرین) از مهاجرین قفقاز میباشد. نوشآفرین همزمان با تولد رضا، همسرخود را که در مأموریت تهران بود از دست داد. مرگ عباسعلی و ناسازگاری اعضای خانواده همسرش که تولد این فرزند را بد قدمی او میدانستند موجب شد به همراه کودک نوزاد خود از آلاشت به تهران نزد برادر و دیگر اقوام خود مهاجرت نماید. در بین راه در منطقه سرگدوک فیروزکوه به خیال اینکه فرزند نوزاد وی بر اثر سرما و برف شدید فوت نموده است به کاروانسرادار محل تحویل میدهد تا پس از فروکش کردن برف او را دفن کند. کودک پس از مدتی مداوا به وسیله یک کاروان دیگر به مادرش برگردانده میشود.در نهایت رضا به همراه مادر به تهران بازمیگردد و نزد دایی خود چندین سال در محله سنگلج در کمال فقر و تهیدستی زندگی میکند.رضا به واسطه ازدواج مجدد مادرش نوش آفرین، صاحب یک برادر ناتنی به نام ” حدیکجان آتابای“ که بعدها اسم کوچک خود را به هادی تغییر داد، شد.رضا بزرگ میشود و به یک نوجوان شرور و سرکش تبدیل میگردد. برای تهیه نان و گردش زندگی به کارهای مختلف از جمله شاگردی مغازه آهنگری و کارگری در اصطبل خانه سفارت انگلیس گمارده میشود...
....}
من داوری مشخصی در باره این نوشته ندارم. داوری را به خوانندگانی می سپارم که استدلال روانشناسانه شما را در باره ی زنده یاد جزنی خوانده اند و با داستان علمی پرستار که مبتنی بر خاطرات شخصی شماست هم آشنا شده اند. این بحث را مختومه تلقی می کنم. این بحث مکانیکی دوطرفه که شما مرا در آن درگیر می کنید برای کم آموزنده نیست. موفقیت شما را آرزو می کنم.
۲۴۱۱٣ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : leningerad
عنوان : آیا اگر اکثریت مردم ایران در یک رای گیری آزاد زیر نظر سازمان ملل یک رژیم مشروطه سلطنتی را ترجیح دهند باز کمونیست های سابق با ان خواهند جنگید ؟
این بحث سناریویی ساخته پرداخته شده توسط چپهاست که ظاهرا یکی رول سلطنت طلب نقابدار بازی میکند دیگری توده ای نقابدار و ان دیگری فدایی نقابدار . نتیجه هم قابل پیش بینی است . چپ روسی پیروز و رژیم شاهنشاهی با مشروطه خواهی یکی فرض و از صحنه بیرون رانده میشود . این همان سیاستی است که در سازمانهای سانترال دموکرات مثل فدایی و مجاهد و در سیستمهای استالینیست مثل حزب توده اجرا شده و هدف ان موجب کردن مصنوعی هواداران است و جلوگیری از ریزش آنها در مواجهه با واقیت بیرونی .
وگرنه سوالهای اساسی زیر باید مطرح و بدون فحاشی و استفاده از زبان لنینی و برچسب زنی استالینی به آنها جواب داده شود .
۱- آیا راه حل چریکی و مبارزه مسلحانه راه حل درستی بوده و هست یا نه ؟
۲- آیا خشونت (انقلابی علیه چند ژاندارم و پلیس ) از همان جنس خشونت (دیکتاتوری علیه چند مبارز آزادیخواه مسلح) هست یا نه ؟
۳- آیا هر ایدیولوژی به صرف اینکه هوادارانش آماده جانفشانی برای ان باشند و پر شور و سر سخت از ان دفاع کنند آزادی و دموکراسی و پیشرفت می آورد ؟ یا کاملا بر عکس موجب پدید آمدن دیکتاتوری مقدس خطرناکتری میشود ؟
۴- آیا حرکت چریکها و مجاهدین در تغییرات پدید آمده اثر مثبتی داشته و به طور نسبی موجب اثرات مثبت در وضعیت سیاسی کنونی ایران شده یا کاملا برعکس ما را از یک رژیم دیکتاتوری مدرن به یک رژیم دیکتاتوری وحشتناک ایدیولوژیک رسانده ؟
۵- آیا هر رژیم سلطنتی به دلیل اینکه تجربه رژیم شاه مورد قبول جمهوری خواهان نیست لزوما بد و غیر دموکرات است ؟
۶- آیا اگر شاه دیکتاتور بود فرزند او هم اتوماتیک از همان نوع شاه خواهد شد ؟
۷- آیا اگر اکثریت مردم ایران در یک رای گیری آزاد زیر نظر سازمان ملل یک رژیم مشروطه سلطنتی را ترجیح دهند باز کمونیست های سابق با ان خواهند جنگید ؟
۸ - آیا احتمال دیکتاتوری در یک رژیم جمهوری کمتر از یک رژیم سلطنتی است ؟
و بلاخره اگر این بحث هدایت شده و سناریوی نیست چرا افراد سلطنت طلب و جمهوری خواه و فدایی و توده ای و ... شناخته شده بدون نقاب در ان شرکت ندارند ؟ چرا اخبار روز نظرات مستقل را سانسور میکند ولی بحث های خاصی را نگاه میدارد ؟
۲۴۱۱۲ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایراندوست
عنوان : نهاد سلطنت موروثی
ظاهرا در میان پیامگذاران در اینجا فردی مدافع نظام سلطنت موروثی نیست. در غیر اینصورت سلطنت طلبان میتوانستند برتری نظام سلطنتی موروثی بر سیستم حکومتی ادواری منتخب مردم را توضیح دهند. به نظر میرسد از نظر سلطنت طلبان، دفاع از نهاد سلطنت موروثی به اندازاه دفاع از نهاد ولایت مطلقه فقیه شرمآور است.
۲۴۱۱۱ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : داریوش شیرانی
عنوان : "رپُرترها ۵۰" ساله نداشتند .اما از قرار MI۶ پنجاه ساله فراوان دارد .
حقیقت را بخواهید مردم ایران که منهم یکی از آنها هستم . آنچه را که ......ده ایم دو باره نمیخوریم . مطمئن باشید و چون بت عیار هر لحظه به رنگی و نیرنگی در نیآئید . ما شما را در هر لباسی که در آئید می شناسیم . زهی وقاحت ، زهی بیشرمی . بعضی ها با روانی پریشان و افکار ی منحط می نویسند که - ایکاش بیژن به زندگی بیشتر از شهادت توجه میکرد - تو گوئی این بیژن و هزاران فرهیخته ی آن مملکت بودند که خود دست به تیرباران خود زده اند نه بیمار خود بزرگ بینی چون خدایگان آری از مهر . کردارتان که معلوم است در خدمت کیست ، اربابِ ارباب سابقت . گفتارتان هم که پُر از کین و نفرت به کسانی است که پوزه ی شاهت را به خاک مالیدند . بارها تکرار می کنی که "مستقل " و ناوابسته هستی !؟ اگر کسی واقعا مستقل باشد دَم به ساعت قسم نمی خورد که مستقل است . بلکه به نظر خواننده ی کامنتش موکول میکند . این اجازه را میدهد که دیگران در مورد او داوری کنند .
۲۴۱۰٨ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : رسانه
آقای ۵۰ ساله ی عزیز منظور من از رسانه، رسانه ی نوشتاری مانند همین ستون در اخبار روز بود. ما اینجا کاربرانی داریم که با شنوندگان رادیو تلویزیون از نظر کیفیت اندیشگی و علایق تفاوت دارند. من مشارکت کاربران را در بحث سازنده می دانم و به رابطه ی گفتاری_ شنیداری و پرسش و پاسخ که در مفهوم ایرانی خود عموما چیزی جز مچ گرفتن نیست اعتقادی ندارم. شما چرا اینقدر با تردید به قضایا نگاه می کنید. اجازه بدهید من در در محدوده ی اراده و اختیار خودعمل کنم. من تمام متن شما را هنوز نخوانده ولی با کما میل می خوانم و نظرات خو را می نویسم. احتمالا فردا. بدون انکه قصد رد یا نفی نظرات شما را داشته باشم. اینجاست که کار بران دیگر هم مجال مشارکت و همفکری با ما را پیدا می کنند. پیروز با شید
۲۴۱۰۷ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ۵۰ ساله
عنوان : گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک. من هیچیک از اینها را در آقای عبدی و همفکران ایشان در اینجا مشاهده نکرده ام.
آقای سروش عبدی مگر شما آرزوی حضور در یک رسانه را نکرده بودید و مگر این آرزوی شما را نظر دهنده ای با نام ناظر برای شما برآورده نکرد؟ چرا رد کردید و بهانه آوردید؟ شکی نیست که یک برنامه یک ساعته در رادیو سه یا چهار برابر آنچه در اینجا نوشته شده است را پر خواهد گرفت. شما که ساعت ها در اینجا وقت گذاشته اید چرا باید یک ساعت حضور تلفنی در رادیو برایتان مشکل باشد؟ یکی از دلائلی که برای رد این دعوت ارائه کرده اید اینست که بدنبال شهرت نیستید. آیا واقعا فکر می کنید که ایرانیانی که در رادیو تلویزیون ها حضور می یابند همه بدنبال شهرت هستند و دغدغه ایران را ندارند و در صدد نیستند که از این طریق به مردم آگاهی کافی بدهند تا مردم این بار تصمیمات درست تری از سال ۵۷ بگیرند؟ آیا شما نمی خواهید مانند آنها به ملت ایران اینگونه خدمت کنید، بویژه که خودتان آرزوی حضور در یک رسانه را کرده بودید؟ سند گفته خودتان در این رابطه را به شما یادآوری می کنم:-
«ما برای ادامه ی بحث نیاز به رسانه داریم. کجا!؟ من در خدمتم.
۲۴۰۸۰ - تاریخ انتشار : ۲ اردیبهشت ۱۳۸۹»
نظر دهنده ای از شما پرسیده بود که آیا تز/رساله دکتر هوشنگ صباحی را خوانده اید یا خیر و اگر خوانده اید نقدی بر آن ارائه دهید. به جواب نا کامل خود توجه کنید:-
« رشته ی من تاریخ است و نه تنها نوشته های آقای صباحی را خوانده ام...»
اگر رشته شما تاریخ است و تز/رساله دکتر هوشنگ صباحی را مطالعه کرده اید نباید مشکلی در پاسخ به پرسش کننده داشته باشید. آیا فکر می کنید این جمله ناتمام شما کسی را ارضاء می کند؟
اطلاعات من در باره بیژن جزنی در حد آنچه در اینجا خوانده ام می باشد و نظری در این رابطه تاکنون نداده ام ولی آنچه درباره بیژن در نظر ناشناس آمده مرا به سختی تکان داد. امیدوارم این نظر باز شود تا صحت و سقم آن آشکار گردد. نظر ناشناس نشان می دهد که بیژن در محیط خانوادگی نا سالمی رشد یافت و روان او را پریشان کرد و نتیجه آنچه شد که شد. طرز تفکر او بسیار طالبانی بنظر می رسد و باید از خود پرسید که در آنزمان و هم اکنون با چنین افرادی چگونه باید برخورد می شد و می شود. زندان، شکنجه و اعدام اینگونه افراد غلط است. در آنزمان شاید روانشناسان اطلاعات کافی برای ارزیابی اینگونه شخصیت ها نداشتند و آنها را تبهکار و خائن تلقی می کردند ولی امروزه متخصصین روانشناسی با اینگونه افراد کار می کنند تا راه های بهتری برای مبارزات خود انتخاب کنند و خود آزاری و افکار انتحاری را از خود دور کنند. اگر آنچه ناشناس در نظرات خود آورده است درست باشد، من بیژن را بیشتر قربانی دوره طفولیت او می دانم تا یک قهرمان. امروزه اینگونه افراد را تحت درمان قرار می دهند و نه زندان و اعدام.
من دیکتاتوری زمان شاه را انکار نمی کنم، بنابراین نظرات مرا در مورد بیژن حمل بر طرفداری از پهلوی ها نکنید. من نظر خود را بعنوان یک شخص مستقل درباره نظر ناشناس داده ام همانطور که نظر خود را درباره نظرات مخالف ناشناس خواهم داد. همانطور هم که قبلا گفته ام اطلاعات من درباره بیژن محدود به مقاله ک.معمار و نظرات داده شده است. همه می دانیم که جوانان امروز ایران ارجی به مبارزاتی از نوع مبارزات بیژن نمی نهند و از نداها و سهراب ها الهام می گیرند تا بیژن ها.
قبل از اینکه جلوتر بروم یاد آوری بخشی از نظر شما در رابطه با آنچه در بالا آورده ام و در زیر ادمه خواهم داد را لازم می دانم. شما می گویید:-
«من تاکنون از زنده یاد جزنی سخن نگفته ام. تردیدی نیست که بگلوله بستن او و همرزمانش با دستور مستقیم شاه و اربابان آمریکایی اش انجام گرفته. حالا بعد از اینهمه سال و گسترش جو لیبرالیسم و آزادیخواهی و تغییر جهان؛ اقایان سلطنت طلب هنوز این عمل ضد انساپنی وجنایتکارانه را تقبیح نمی کنند. این یعنی اگر دوباره به قدرت برسند از تکرار اعمال مشابه در حق مردم میهن ما پرهیز نخواهند داشت».
با توجه به آنچه در بالا نوشته ام باید بگویم که من، بسیاری از هم نسلانم و جوانترها دیکتاتوری زمان شاه را انکار نمی کنیم بلکه مواضع سیاه و سفید در برابر وقایع را بر نمی تابیم، کاری که شما می کنید. ما بیشتر توجه خود را معطوف به آن بخش بسیار بزرگتر خاکستری رنگ می کنیم، و راز موفقیت جنبش سبز و مبارزه برای بدست آوردن حقوق شهروندی ما هم در همین نگاه ماست، نگاهی که متاسفانه شما از آن غافل مانده اید.
آقای عبدی، من و همفکرانم طرز فکر لیبرال دمکراسی را زندگی می کنیم، به همین دلیل دو طرف قضیه را با شک و تردید و با در نظر گرفتن شرایط زمان، مکان و دانسته های آنروزین و امروزین نگاه می کنیم. ما نمی توانیم توقعی که شما و همفکران هم نسل شما از ما انتظار دارند را برآورده کنیم و همه چیز را سیاه و سفید و با منابع گزینشی یک سویه و آنزمانی ببینیم و تنها بسنده کنیم به تقبیح کردن اعدام بیژن. ما نمی توانیم با استانداردهای امروزی به داوری گذشته بپردازیم، این غلط محض است و هیچ عاقلی چنین کاری نمی کند. مثالی کوتاه در اینجا برایتان می آورم تا نکته مهم را دریافت کنید.
در سال ۱۹۸۰ در بریتانیا با پرستاری آشنا شدم که کارش آموزش دادن مهارت های اولیه برای یک زندگی ابتدایی به زنانی بود که دهها سال در تیمارستان ها نگهداری شده بودند. زنانی که دیوانه نبودند و قبل از ورود به این تیمارستان ها حتی افسرده هم نبودند. «جرم» آنها باردار شدن «نامشروع» بود. این والدین بودند که دختران حامله خود را به مراکز معینی تحویل می دادند تا فرزند بدنیا بیاید. پس از وضع حمل، این نوزادان را از مادرانشان جدا می کردند و خانواده های نازا این نوزادان را به فرزندی می پذیرفتند. جدایی از فرزندان دلبند، برخی از مادران را بقدری افسرده می کرد که کارشان به تیمارستان می کشید و در تا آخر عمر در آنجا ماندگار می شدند. پرستاری که من می شناختم برخی از این بیماران را آماده می کرد که وارد جامعه شوند. به انها یاد می داد چگونه پول را بشناسند و بودجه بندی کنند، خرید، آشپزی، تمیز کاری.... کنند. آقای عبدی، انگلیسی های امروزین آنچه بر این زنان در آنزمان رفت را تقبیح نمی کنند بلکه تاسف می خورند که چنین شد و از اینکه به این توحش خاتمه داده شد خرسندند. در عین حال کشتارهای جمعی ای که در طول تاریخ انجام گرفته را تقبیح می کنند، این حسابش جداست چون در طول تاریخ این عمل شنیع نکوهیده بوده است حال می خواهد چنگیز خان مغول باشد یا هیتلر و استالین و صدام حسین.
اعدام افرادی مثل بیژن در آنزمان در جهان معمول بود، البته اگر توام با آنچه در آنزمان نامردی محسوب نمی شد، و با «جرائمی» به مراتب جزئی تر. امروزه جهان بسوی لغو مجازات اعدام حرکت می کند در حالیکه در زمان بیژن اینگونه نبود و اعدام مجازاتی معمول و رایج در جهان بود. من و امثال من از اینکه بیژن اعدام شد بسیار متاسفیم و ایکاش که مجازات اعدام در آنزمان لغو شده بود، و ایکاش بیژن به زندگی بیشتر از شهادت توجه می کرد، ایکاش روان او بررسی می شد و بجای اعدام درمان می شد، ایکاش با بخشی از ثروت خود و همفکرانش مدارس و درمانگاه و ... غیرو ایجاد می کرد تا محرومان آنزمان که او ادعا می کرد برایشان مبارزه می کند بهره مند می شدند، ایکاش که به نهاد های مدنی بیشتر توجه می کرد و به مردم می رسید بجای اینکه از آنها خواسته و ناخواسته استفاده ابزاری کند....در آنزمان بسیاری از مخالفان شاه بجای براندازی او سعی کردند سطح رفاه مردم را ارتقاء دهند، چرا بیژن ها اینکار را نکردند پرسش بی ربطی نیست.
بنابراین نظرات من و امثال مرا در مورد بیژن حمل بر طرفداری از پهلوی ها نکنید چون ما اینرا طفره رفتن، گریز از مسئولیت و استفاده ابزاری از بیژن ها برای سوء استفاده های سیاسی می پنداریم. پیوند دادن نظر مخالف به مشروطه خواهی بسیار مغرضانه است و زشت. آیا شما کسی که را که چپ، لیبرال دمکرات، سکولار و عضو جنبش سبز است و برایش مهم نیست که نام نظام آینده ایران پادشاهی یا جمهوری باشد بلکه محتوای آن نظام برایش مهم است را دشمن خود می دانید و با چه منطقی؟ آیا شما تفاوت میان نام و محتوا را قبول دارید وقتی نهیب می زنید که آی مردم اگر نظام پادشاهی بیاید دوباره همان آش و همان کاسه خواهد شد و آی مردم بترسید که اول فاشیستی مثل ژنرال فرانکو ظهور خواهد کرد که جاده را برای رضا پهلوی صاف کند؟ شما نهیب خود را زمانی بزنید که ایران آزاد شده باشد و مردم در فضای سیاسی باز و مشارکت مستقیم خود و با خرد جمعی خود درباره سرنوشت خود تصمیم بگیرند. در آنزمان شما رای خودتان را بدهید و اجازه دهید مردم هم رای خود را بدهند. من مطمئنم که مردم رای درست خواهند داد؟ آیا شما هم مثل من به خرد جمعی اعتقاد دارید یا نه؟ بدانید که ملت ایران هم ملت چند دهه پیش نیست، نگاهی به جنبش سبز بیاندازید که چقدر مترقی است و متمدنانه بدنبال حقوق شهروندی خود است و نه بدنبال ناجی.
من نظر خود را بعنوان یک شخص مستقل درباره نظر ناشناس داده ام همانطور که نظر خود را درباره نظرات مخالف نظر ناشناس هم خواهم داد. همانطور که قبلا هم گفته ام اطلاعات من درباره بیژن محدود به مقاله ک.معمار و نظرات داده شده است. همه می دانیم که جوانان امروز ایران ارجی به مبارزاتی از نوع مبارزات بیژن ها نمی نهند و از نداها و سهراب ها الهام می گیرند تا او. از نداها و سهراب ها پشتیبانی کنیم و به آینده ایران با در نظر گرفتن گذشته خود بدور از هر نوع حب و بغض و تعصب بپردازیم. در گذشته گیر کردگان و ذوب شده گان را رها کنیم.
گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک. من هیچیک از اینها را در آقای عبدی و همفکران ایشان در اینجا مشاهده نکرده ام.
۲۴۱۰۶ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : بهرام شمیرانی
عنوان : طنز تاریخ و ناظر
شاهدوستان رستاخیزی ۱۵ سال پیش به صرافت افتادند که بهتر ست« مشروطه خواه » بشوند تا بتوانند تاج پادشاهی را به شاهزاده کورش رضا پهلوی برگردانند
در بالای سایت خود هم نوشته اند The CONSTITUTIONALALIST Party
که این عنوان بمعنی حزب پادشاهی یا طرفداران سلطنت و یا رویالیست و یا مونارشی /مونارکی نمی باشد. البته بمعنی بیسوادی یا کم سوادی مسئولاناین حرب نیست بلکه آنها فلاش می کنند تا خود را سینه چاک مشروطه جلوه دهند.
این هموطنان نشریه تلاش را هم برای تنویر افکار منتشر می کنند وتلاش می کنند از نام و سابقه ی چریک های فدائی خلق برای جلب خواننده استفاده کنند .تا آنجا که من بخاطر میاورم با حشمت رئیسی، جمشید طاهری پور ، بهزادکریمی ، فواد تابان ،مجید عبدارحیم پور، مهدی فتاپور و چند نفر دیگر مصاحبه داشته و در همین اخبار روز هم مندرج شده ست.
جالب اینست که فقط طیف اکثریت در مقام پاسخگوئی به شاهدوستان بر میایند در صورتیکه فدائیان بعداز انقلاب تا امروز در طیف اکثریت محدود نمیشوند.
در باره ی نکته ی هموطن «ناظر» باید عرض کنم که هزاران دختر و پسر ایرانی بعداز انقلاب به فدانیان و مجاهدین پیوستند و این سازمانها قادر به سازماندهی آنها نبودند
خانم الهه بقراط یکی از آن هزاران ست که که بقول خودش و جمشید طاهری پور از اعضای اکثریت بوده ست که در تحریریه کار اکثریت فعالیت میکرده ست.
ایشان از اکثریت بودن خود هم شدید پشیمان ست و حق هم دارد ولی چریک فدائی خلق نبوده ست بهتر ست تاریخ را درهم و برهم نکنیم ایشان بقول خودش در زمان شاه شلوار جین می پوشیده و به طالار رودکی می رفته تا ادای روشنفکران را در آورد در صورتیکه در سال ۵۰ تا ۵۷ دانشجویان و روشنفکران ایرانی در یک نبرد نابرابر با حکومت درگیر بودند در مورد درستی و نادرستی آن در اینجا صحبت زیاد شده ست ولی ایشان می توانند در باره بخشی از روشنفکران که خود نمونه ای از آنها بودند واقعا بیشتر بنویسند ولی آقای قائم مقامی می توانند از آدمهای صلاحیت داری در باره ی چریکهای فدائی اطلاعات کسب کنند من شخصا خانم میهن قریشی / جزنی و امثال ایشان را معرفی می کنم نه خانم الهه الهه بقراط با دلایل فراوان دیگر و شیوه ی معروف ایشان که خوشبختانه بعضی از آنها در آرشیو اخبار روز موجود ست
۲۴۱۰۵ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ح. کمالی
عنوان : به SHEBH ESLAM
آقا جان وقتی نسبت به یک پدیده ، شخص و یا اشخاصی دانش و آگاهی کافی ندارید و آنچه که میدانید از زبان این ملا و یا آن عامی شنیده اید و مطالعه ای در آن مطلب ندارید بهتر نیست حرفهایتان را مستند - در حد سواد یک کودک دبستانی - کنید و سپس قلم فرسائی بفرمائید !؟
آنجا که می نویسید - چرا سینه چکان !؟ طبقه کارگر همه بچه پولدار و بچه تاجرند یا زندگی مرفه دارند ؟ لنین و انگلس و مارکس هم پولدار بودند . - وقتی شما چنین می نویسید که اساسا ربطی به بحث های طرح شده در این نوشته ها را ندارد . مایه خنده خوانندگان می شوید .
بیچاره مارکس که کودکانش در اثر فقر و گرسنگی مُردند و خود لباس درست و حسابی نداشت که با پوشیدن آن تا کتابخانه ی سر محله اشان در تبعیدگاهش انگلیس و در شهر لندن برود و مطالعه و تحقیق کند ، منتظر میماند تا دوستی ، آشنائی که لباس قابل پوشیدن داشت بیاید و لباس او را قرض کند و از خانه بیرون بیاید . مارکس بتا به استدلال شما مثلا یکی از این - بچه پولدارهای طرفدار طبقه کارگر است !!؟؟؟
الحق که حتی " اسلام " هم نیستید بلکه همان " شبه اسلام " هستید و نفرت و کینه ات به زحمتکشان و به طبقه کارگر از دانش دینی - اسلامی ات - سر چشمه میگیرد.
۲۴۱۰۲ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : محسن شمسائی
عنوان : تحریف یا اشتباه ؟
کاربر محترم «ایرانی» جنبش جمهوری خواهی ایران در داخل و خارج کشور را بشناسید.
بخش اعظم د رداخل ایرانست.
بخشی در خارج از کشور در در اتحاد جمهوریخواهان و جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک فعالیات میکنند و بخش بزرگی پراکنده هستند.
شما جنبش جمهوری خواهی راآگاهانه یا ناآگاها نه دست کم گرفتید.
۲۴۱۰۱ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : پرسش یا...؟
آقای ایرانی عزیز،
من یک سلطنت طلب نیستم، آن پرسش مشخصا در رابطه با سلطنت طلبان مطرح شده است. من باز از شما تقاضا می کنم که مطالب را بخوانید. تصادفا بر خلاف توهم شما من از مرام کمونیستی نیزپیروی نمی کنم، اگرچه پیروان فلسفه ی علمی را از نظر شیوه ی اندیشگی در مقام متفاوتی از پیروان نظام شاهنشاهی می بینم. کاوش اندیشه ی دیگران و نسبت دادن کاربران به این یا اندیشه از حیطه ی توانایی من خارج است. من از اندیشه های ملی پیروی می کنم. و باور دارم که نیرویی عظیمی در جنبش سبز نهفته است که از اندیشه های ملی تغذیه مبیکند. نه از اندیشه ی مذهبی، نه شاهنشاهی و یا "کمونیستی".
من خودرا مکلف به پاسخگویی به همه ی پرسشهایی که از من می شود نمیدانم. اگر به حسن نیت پرسشگر آگاهی پیدا کنم در صورت دانستن، به پرآن پرسش پاسخ می گویم.
باور من اینست که شما فنون ی بحث سالم را نمیدانید و مرادتان از بحث تنها مجاب کردن "حریف" است و نشاندن حرفتان به کرسی! با وجود این با احترام به همه ی پرسش های شما که عمدتا برای "رو کم کردن" و با گرته ای از اهانت مطرح شده بود پاسخ داده ام. حتی یکبار ناچار شدم پاسخ خود را تکرار کنم که از لحاظ عالی بگذرد. پاسخ به آخرین پرسش خود را برای آنچه که در جواب جناب ناظر نوشته ام بخوانید.
۲۴۰۹۹ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایراندوست
عنوان : سئوال من از معتقدین به نظام سلطنتی موروثی کماکان بی پاسخ مانده است
جناب ایرانی از پاسخ شما سپاسگزارم. هرچند با پاسخی که دادهاید، جنابعالی را مخاطب سئوال خود نمیبینم. معتقدین به حکومت ادواری پارلمانی منتخب مردم قطعا با اعطای امتیاز ویژه نامحدود به یک خاندان خاص مخالفند. سئوال من از معتقدین به نظام سلطنتی موروثی کماکان بی پاسخ مانده است.
۲۴۰۹٨ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : مصاحبه
آقای ناظر گرامی،
با درود و سپاس بسیار و ضمن احترام بفراوان به آقای سعید قائمقامی، خدمتتان عرض می کنم که من یک پژوهنده ی بی ادعای تاریخ و فرهنگ ایرانم، رغبتی به کسب شهرت و فعالیتهای ارشادی ندارم. این ستون فرصتی فراهم میاورد که نظرات کلی خود را در حد یک کاربرعرضه کنم و بهمین خرسندم. اگر فرصت پیداکنم با توجه با رهنمود خانم سرابی مقاله منسجم و مستندی در باره چگونگی روی کار آورده شدن رضاخان و ثروت وی فراهم می کنم. مجال ِ کوتاه ِ مباحثات ِ مجازی،امکان مراجعه به همه ی اسناد را فراهم نمیاورد، و تازه هر نوشته ای سند محسوب نمی شود. در موضوع مورد بحث ما از نظر من سند مکاتبات و مراسلات صاحبمنصبان صاحبنظران در موضوعی مشخص است که در زمان خود در رابط با مسائلی که موضوعیت امروزینه نداشته ا ند، تحریر یا تنظیم شده است. به نظر من نظرات پژوهشگران ازجمله آقای مجد یک نظر است که ممکن است از نظر من موجه باشد یا نباشد. اما نوشته ی میلسپو یا سند شرکت نفت سینکلر مبنی بر رشوه سیصد هزار دلاری یا عکس رضا شاه در کنار اتومبیل مصادره شده فرمانفرما از نظر من سند است و نوشته ی من عمدتا بر اینگونه اسناد متکی است که اینجا و آنجا آنها را پیدا می کنم.
از ریپرتر (پسر) نامه ای در دست است که در آن به مکاتبات پدرش با ایرن ساید در آستانه ی کودتای سوم اسفند اشاره می کند. این مکاتبات هرگز علنی نشده است! ویا کسانی که که با خاطرات ایرنساید آشنا باشند میدانند که او برای مدتی بسیار طولانی خاطرات خود را بصورت روزانه می نوشته است، اما از آنهمه فقط بخشی ناچیز بصورت گزینشی منتشر شده است. آیا تعمد در عدم انتشار این اسناد بی معناست؟
من پیشنهاد می کنم که شما آقای مجد را برای مصاحبه به آقای قائم مقامی معرفی کنید. در این زمینه ایشان سمت پیش کسوتی دارند. از طرفی معرفی بیشتر آثار ایشان چرخشی در قضیه ی پوسیده ی شاهدوستی ایجاد می کند.
با سپاس بسیار از شما و خانم سرابی
۲۴۰۹۴ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایراندوست
عنوان : جواب من چه شد؟
عنوان : سئوال از طرفداران سلطنت
چه اشکالی در حکومت ادواری، مسئول و منتخب مردم میبینید که با واگذاری نامحدود سلطنت به یک خاندان خاص مرتفع خواهد شد؟
۲۴۰۹٣ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایراندوست
عنوان : جواب من چه شد؟
عنوان : سئوال از طرفداران سلطنت
چه اشکالی در حکومت ادواری، مسئول و منتخب مردم میبینید که با واگذاری نامحدود سلطنت به یک خاندان خاص مرتفع خواهد شد؟
۲۴۰۹۲ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ناظر
عنوان : به آقای عبدی، آیا حاضرید با شما مصاحبه ای در رادیو انجام شود؟
آقای عبدی، اگر بدنبال رسانه ای هستید با آقای سعید قائم مقامی مدیر عامل پرشین رادیو تماس بگیرید. امروز او با خانم الاهه بقراط مصاحبه کردند و از او درباره گذشته سیاسی اش با چریک های فدایی خلق سئولاتی شد که جواب ها بسیار جالب بودند. آقای قائم مقامی خوشحال می شوند که با متخصصین و فعالان سیاسی مصاحبه کنند. آیا حاضرید که با ایشان مصاحبه کنید و ایشان خطوط را باز کنند تا شنوندگان پرسش های خود را از شما بکنند؟
آیا حاضرید با شما مصاحبه ای در رادیو انجام شود؟
۲۴۰۹۱ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : شنونده
عنوان : جواب من چه شد؟
آقای سروش کارشناس تاریخ
شما آخرش هم جواب مرا ندادید. من از شما خواهش کردم که بگویید از کجا میدانید که دولت انگلستان از انتشار بقیه خاطرات آیرونساید جلوگیری کرده. قبل از اینکه اقدام به فلسفه بافی کنید خدمتتان عرض میدارم که من فقط به منبع اطلاعاتی شما در این زمینه علاقه دارم.
در مورد رد دیدگاههای مجد توسط اساتید تاریخ همچون استفانی کرونین ، ونسا مارتین، و مایکل زرینسکی چه میگویید؟ آیا آنها هم به نظر شما استاد تاریخ نیستند؟
در ضمن نظر شما به عنوان یک کارشناس تاریخ در مورد عملکرد مارکسیسم-لنینسم چیست؟ آیا به نظر شما کمونیستها و در راس آنها لنین دارای دیدگاههای مترقی بودند و یا آنکه حکومتهای آنها نیز حکومتهایی ضد بشری و ضد مردمی بود؟
۲۴۰۹۰ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سیما سرابی
عنوان : بحث مفید
آقای معمار
درود بر شما که این مطلب را نوشته اید و این بحث را باز کرده اید. جمهوری اسلامی با عدم انتشار اسناد ساواک، و با سرپوش گذاشتن روی اتفاقات گذشته ، اعدام بلافاصله و بی محاکمه و بی رویه ی ایادی رژیم پادشاهی حقایق بسیاری رارا از مردم مکتوم نگاهداشت، نتیجتا عملکرد رژیم گذشته در زیر سرپوشی از ابهام باقی مانده است. بحث شما شاید یکی از نخستین ها در این زمینه است که متاسفانه بعضی از دوستان با فحاشی و لجاجت آنرا مخدوش می کنند.
اقای سروش اگر شما نظرات خودرا در یک مقاله ارائه کنید بی تردید بسیار آموزنده خواهد بود. نکات ظریفی در بعضی از نوشته های شماست که بازاندیشی تاریخ معاصرمارا در دستور کار قرازر می دهد.
موفق باشید
۲۴۰٨۹ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : جواب آقای سروش عبدی و متخصصان همردیف ایشان را فردا خواهم داد.
جواب آقای سروش عبدی و متخصصان همردیف ایشان را فردا خواهم داد، فرق هم نمی کند این مقاله در صفحه اول باشد یا در آرشیو. تا فردا، آقای عبدی.
۲۴۰٨٨ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : دوباره بخوانید
آقای ایرانی عزیز،
من توضیح کوتاه زیر را ،قبلا در همان آغاز بحث در پاسخ شما نوشته ام. احتمالا آنرا ندیده اید.
شما بروید دوباره نقد کوتاه کلاوستون را بخوانید. او مانیفست کمونیست را نوشته ی لنین می داند. آیا نظرات چنین "محققی" قابل استناد است. من ادعایی ندارم دلسوزی مشفقانه ی شما را می پذیرم و بیشتر مطالعه کی کنم. با سپاس ازشماخواهش می کنم حالا این توضیح چند خطی را بخوانید. ضمنا من تاکنون در همین توضیحات کوتاه به چندین کتاب فارسی و انگلیسی اشاره کرده ام. پشتوانه ی بحثهای من همان کتابهاست و صدها کتاب و مقاله ی دیگر که اگر ضرئرت اقتضا کند نامشان را اعلام خواهم کرد. ضمنا خاطرات علم و فردوست را هم خوانده ام که بدومی اعتماد چندانی ندارم. تندرست باشید
از : سروش عبدی
عنوان : scholarly articles
چند نکته برای آگاهی آقای ایرانی گرامی:
- آقای پاتریک کلاوستون اقتصاد دان است نه تاریخ شناس یا تاریخ نگار. نظرات تاریخ نگارانه ی ایشان در دنیای آکاد میک اعتباری ندارد.
۲- ایشان نوشته ی خودرا با چنان بغضی نسبت به آقای مجد آغاز کزذه اند که هر خوانندهی بیطرفی شگفت زده می شود.
۳- ایشان برای "شوراندن افکار عمومی؟" آغاز نوشته ی آقای مجد را به نوشته های لنین تشبه می کنند و به جای کد از لنین اشتبا ها از مانیفست کمونیست گفتاورد میاورند تا نظر خود را مستند کنند!!
۴- خنده دار تر از همه اینکه ابشان به آقای مجد اندرز می دهند که بهتر است بجای رجوع به اسناد خارجی به آثار دوره ی رضا شاه مراجعه کنند. این محقق محترم گویا اطلاعی از سانسور و خفقان زمان رضا شاه ندارند. ملاحظه بفرمایید این نوشته این پژوهشگر است:
He (Majd) selectively cites material from the U.S. archives but ignores the extensive Iranian literature on the period, including the numerous scholarly articles and monographs on topics he treats.
۲۴۰٨۷ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سیما سین
عنوان : دوستان اخبار روز
خواهش دارم این ستون را حتی ا لمقدور از دور خارج نکنید. بسیار آموزنده است و ماهیت رژیم پهلوی را برای بسیارانی رااز هموطنان روشن خواهد کرد
۲۴۰٨۶ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : بیژن جزنی
بیژن جزنی
یکی دیگر از افردای که نقش بسیار مهمی در افکار سیاسی وتشکیلاتی پس از خود داشت بیژن جزنیست. او در سال ۱۳۱۶بدنیا آمد پدر او افسر ژاندارمری و اهل جزن در نزدیکی نطنز بود، پدر بیژن در زندگی و افکار او تاثیر بسیاری داشته هر چند بنظر من این اثرات بیشتر منفی بوده است پدر بیژن به عضویت حزب توده در می آید و پس از آن هم به فرقه دمکرات می پیوندد،پس از اینکه فرقه دمکرات شکست می خورد مانند سایر افسران خیانتکار و تجزیه طلب خانواده و کشورش را رها کرده به شوروی می رود، وتا سال ۱۳۴۵به ایران باز نمی گردد.بیژن در سال ۱۳۲۶ در حالیکه ۱۰ سال بیشتر نداشت به شاخه ی جوانان حزب توده پیوست در حالیکه شرایط سنی عضویت حداقل ۱۳ سال بود.( براستی اگر با یک دید روانشناختی به این شرایط بنگریم وضعیت دردناک ناآگاهی مردمی که اینچنین از بچگی آلوده به سیاست می شدند را درک می کنیم.)در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ با ترور نافرجام محمدرضا شاه، و با تصویب هیئت وزیران حزب توده غیرقانونی اعلام می شود و بیژن جزنی سال های ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ را به فعالیت های مخفی سازمانی از یک سو و فعّالیتهای علنی در سطح دانشآموزان ادامه داد.(یعنی از ۱۳ سالگی تا ۱۶ سالگی) و این یعنی اینکه از سال ۱۳۲۷ حزب توده یک حزب تروریستی بوده و نه یک حزب سیاسی، و یک نوجوان با این سن کم در یک سازمان تروریستی چه می کرده است؟ از سویی به دلیل اینکه پدر بیژن خانواده را ترک کرده بود وضعیت معیشتی بسیار بدی داشتند.بیژن پس از ۲۸ امرداد چند بار به خاطر فعّالیتهای سیاسی دستگیر و زندانی شد.چند ماهی از کودتا ۲۸امرداد نگذشته بود که بیژن بازداشت گردید. با و جود به دست آمدن مدارکی مبنی بر فعالیتهای وی به دلیل کمی سن و بههمریختگی دستگاههای نظامی و سرانجام نفوذ افسران تودهای در دادرسی ارتش، پس از چند هفته آزاد میگردد.(البته به نظر من همان کم سن و سالی بیژن بهترین دلیل زندانی نشدن اوست چرا که ما در میان زندانیان سیاسی زمان شاه زندانی کم سنی نداشتیم).
بیژن در فاصله سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ بارها طعم زندان را چشید. اما نه تنها ستاره دار نشد بلکه در سال ۱۳۴۲ با عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغالتحصیل میشود در فروردین ماه ۱۳۴۲ با توجه به اتخاذ خطّ مشی جدیدی که گروه به آن رسیده بود، گروه به عنوان یک سازمان سیاسی-نظامی فعالیتاش وارد فاز نوینی میگردد. بیژن و ۳ رفیق دیگر در کادر مرکزی آن انتخاب میگردند. در این دوره نیز مسئولیت فعالیتهای علنی به عهده بیژن قرار داشت. آخرین باری که بیژن در رابطه با فعالیتهای دانشجویی بازداشت میگردد سال ۱۳۴۴ است. در دادگاه نظامی همراه با اعضای کمیته دانشگاه تهران که دیگر از جبههٔ ملی جدا شده بود به ۹ ماه زندان محکوم میشود. در پاییز ۱۳۴۶ به مناسبت مرگ تختی یکی از بزرگترین مبارزات بیرونی انجام میگردد که در سازماندهی آن گروه نقش معینی داشته است. تدارک مبارزه مسلحانه در دستور کار گروه قرار میگیرد و برای تامین سلاح همراه با رفیق سورکی در حالی که اسلحهای با خود داشتند به دام پلیس میافتند. بیژن تحت شدیدترین شکنجهها قرار میگیرد، ولی مقاومت میکند. دادستان نظامی ابتدا برای بیژن و ۷ رفیق دیگر تقاضای حکم اعدام میکند و نهایتاً به ۱۵ سال زندان محکوم میشود. با به هم پیوستن دو گروه «بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی» و «مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان»،« سازمان چریکهای فدایی خلق »شکل میگیرد. و با حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم شاه را آغاز میکنند.(حمله به پاسگاه و کشتن ماموران بیگناه کار سیاسی نیست یک کار تروریستیست)
جزنی تا فروردین ۱۳۴۸ در زندان قصر بود. به دنبال فرار نافرجام رفقایش به زندان قم تبعید میگردد و پس از عملیات نظامی سیاهکل، به اوین منتقل و تحت شکنجه قرار میگیرد. محاکمه مجدّد او به دلیل فشارهای بین المللی منتفی میگردد.(اما همین سازمان های بین المللی هنگامی که با گوشه ای از اقدامات تروریستی مواجه شدند از هر گوشه جهان برای مبارزه با تروریست ها به پا خواستند) با وجود حسّاسیت ویژهٔ پلیس، بیژن در دورهٔ زندان در زمینه غنا بخشیدن به تئوری انقلابی (یعنی همان تروریستی) و هدایت سازمان گامهای باارزشی بر میدارد که در مجموعه مقالاتی که از زندان به بیرون داده میشود آن را شاهدیم. این مطالب در هدایت سیاسی – نظری و تشکیلاتی سازمان نقش ویژهای پیدا میکند.(این هم از اثرات زندان ستم شاهی)
در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ به زندان اوین برده میشود،روزنامههای آن زمان گفتند که این ۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند.اما پس از انقلاب با دستگیری و محاکمهٔ ماموران اطلاعات و امنیت (ساواک) یکی از ماموران اطلاعات(ساواک)پس از انقلاب، گفته می شود که بیژن جزنی در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ همراه با ۶ نفر از رفقای گروه و ۲ نفر از زندانیان مجاهد در تپههای اوین توسط مأمورین ساواک و زندان اوین تیرباران میگردد. شش فدایی، حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده، عباس سورکی. و دو مجاهد مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار همراه با بیژن جزنی تیرباران شدند.
آثار بیژن جزنی
همهٔ آثار بیژن جزنی در زندان و طی سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۳ نوشته شده است. این آثار بیانگر تلاش بخشی از چپ ایران در دو دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ است. در این آثار خشونت او و لزوم مبارزه مسلحانه البته نه رو در رو بلکه مخفیانه آشکار است.
ادبیات و آثار مربوط به بیژن جزنی
جمعبندی مبارزات سی ساله اخیر در ایران
پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق
رابطهٔ جنبش انقلابی مسلحانه با خلق «رابطه پیشاهنگ با توده»
دربارهٔ آگاهی و خودانگیختگی
دربارهٔ مارکسیسم انقلابی و مارکسیسم بورژوازی
دربارهٔ روانشناسی اجتماعی
مسائل جنبش ضداستعماری و آزادیبخش خلق ایران و عمدهترین وظایف کمونیستهای ایران درشرایط کنونی
مبرمترین مسائل جنبش انقلابی ما در لحظه کنونی
حزب طبقه کارگر ایران
مشی سیاسی و کار تودهای
وحدت و نقش استراتژیک چریکهای فدائی خلق
طرح جامعهشناسی و مبانی استراتژیک جنبش انقلابی ایران
چگونه مبارزه مسلحانه تودهای میشود
مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی
نامهای از زندان
ترانهٔ "سرود بیژن"
۲۴۰٨۵ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سلطنت طلب سابق
عنوان : انهائی که بر گور شاهان پهلوی گریه میکنند?
ازادی احزاب و شرکت دادن مردم در سرنوشتشان میتوانست رژیم شاهی را نجات دهد
سلطنت طلبان از داریوش همایون گرفته تا رضا پهلوی تا ساواکیها و نظامیان شاه دوست هنوز نتوانستند علت سرنگونی شاه را بفهمند و بعد از ۳۱ سال هنوز از شوک سرنگونی حکومت سلطنتی و فراری شدن شاه بیرون نیامدند. بهمین دلیل هم افراد دون پایه این گروه چون از رهبرانشان تحلیلی نمیبینند دیگر نمیدانند چیکار کنند. انها چپها را مقصر میدانند,انها اطرافیان شاه را مقصر میدانند, انها نظامیان ارشد را که با اعلامیه بیطرفی ارتش خواستند جلوی خونریزی بیشتر را بگیرند مقصر میدانند, انها اخوندها را مقصر میدانند, انها شوروی را مقصر میدانند و انها امریکا وبویژه رئیس جمهور وقت کارتر را مقصر میدانند اما دریغ از نگاهی واقع بینانه. براستی اگر شاه حدقل احزاب مسالمت جو که مایل بودند در چارچوب نظام سلطنتی و قانون اساسی مشروطه فعالیت کنند را ازاد میگذاشت و در کنار نمایندگان طرفدار شاه (سلطنت طلبان مدعی هستند که اکثر مردم ایران طرفدار شاه بودند غیر از چپها و ملی گراها و بعضی از اخوندها) تعداد اندکی نیز نماینده احزابی مثل جبهه ملی و حزب توده و ملی مذهبی هائی مثل بازرگان با انتخاب مردم هم در مجلس شورای ملی حضور داشتند ایا رژیم سلطنتی به این سرعت فرومیپاشید?شاه اگر به قانون اساسی مشروطه احترام میگذاشت و با کمک بیگانگان بر علیه دولت ملی دکتر مصدق کودتا نمیکرد ایا بازهم مردم انقلاب میکردند?ایا سلطنت طلبان بعد از ۳۱ سال بجای اینکه تقصیر را بگردن دیگران بیاندازند میتوانند واقع بین باشند و به از شوک بدر ایند و دوروبرشان را نگاه کنند وهی نگویند دنیا را اب برد بلکه بفهند که انها را اب برد و انهم بخاطر حماقت خودشان.دیگر گریه بر گور شاهان پهلوی بس است شما را اب با خود برد و دیگر دست وپا زدن برای ان رژیم فایده ای ندارد.۳۱ سال رژیم سفاک دیگری بر سر مردم همان میاورد که شما قبل از ان بسرشان میاوردید.
۲۴۰٨۴ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : کالبد شکافی یک استوره
کالبد شکافی یک استوره
«استادان پر مشغلهی دانشگاهها، تکنوکراتها و روشنفکرهای هرزه خوابیده در حالی که از خان یغمای زحمتکشان تا گلو را انباشتهاند و عملا دست در دست جلادان دستگاه حاکمهی استبدادی دارند، با بزرگواری و سعهی صدر، مارکسیستی رنگ پریده، بیرمق و از شدت و حدت افتاده را همچون ابزاری زنگ زده و کند به نمایش میگذارند… این توطئهایست علیه مارکسیسم لنینیسم انقلابی که باید جنبش انقلابی به ریشه کن کردن آن کمر همت ببندد»
بیژن جزنی، دربارهی مارکسیسم انقلابی و مارکسیسم بورژوایی
سطور بالا نمایانگر ایمان جزمی و تزلزلناپذیر نویسندهاش به مارکسیسم – لنینیسم است. ایمانی که به پشتوانهی خشم انقلابی بیژن جزنی در قالب کلماتی خشن و ستیزهگر توام با روحیهای مطلقانگار و خالی از هر نوع تساهل و مدارا بر صفحهی کاغذ حک شده است. ایمانی مستحکم که تا آن روزی که خون بیژن جزنی بر تپههای اوین نقش بست، همچنان جزمی و تزلزلناپذیر باقی ماند. بسیاری از نوشتههای جزنی دفاعیههایی پرشور از مارکسیسم لنینیسم بودند و البته دادخواستهایی سراسر خشم و خشونت علیه همهی آنها که با ایمان جزنی همداستان نبودند. اینگونه بود که قلم در دست جزنی آتشفشانی بود که حتی مارکسیستهای اندکی متساهلتر هم از گدازههای خشمش در امان نبودند، همانها که به زعم جزنی میخواستند مارکسیسم را از شور انقلابی تهی کنند. جزنی در صف اول مبارزه با مارکسیسم «مدرسهای» و «آکادمیک» بود. «شیفتگان روشهای علمی و مدافعان سرسخت بیطرفی» آکادمیک همواره مورد خشم و نفرت او بودند.(۱) به عقیدهی جزنی آنها «کوشش میکنند مارکسیسم را به یک تئوری بیجان، به مقداری آمار و نمودار و به یک مکتب و مشرب فلسفی مانند دیگر مکاتب فلسفی تبدیل کنند»(۲) حال آنکه از نظر جزنی «مارکسیسم نه تنها شناخت دقیقا علمی قوانین و پروسههای زندگی است بلکه در عین حال شور انقلابی، رویا و آرزوی بشریت معاصر ماست» بنابراین جزنی که به مارکسیسم- لنینسم به مثابه حقیقتی علمی، مطلق و انکارناپذیر ایمان داشت مارکسیسمی را میپسندید که به اقتضای عمل انقلابی آکنده از «کینه و موضعگیری سیاسی و طبقاتی» باشد(۳) او که سخت شیفتهی مارکسیسم – لنینسم بود «مبارزه و فداکاری و شور انقلابی را از خصائص جداییناپذیر مارکسیسم-لنینیسم» میدانست(۴) اتفاقاً استورهی جزنی هم با همین مفاهیم گره خورده است: مبارزه، فداکاری و شور انقلابی. با تمسک به همین مفاهیم است که طی دههها خاطرهی جزنی هالهای دست نایافتنی از تقدس استورهای گرداگرد خویش تنیده: پیلهی بافته شده از تجلیل و ستایشی که عبور از آن در جامعهای مثل ایران آسان نیست. با این حال با گذشت سالها از مرگ جزنی و به رغم این همه آفرین و صد آفرینی که نثار شجاعت و قهرمانیگری رمانتیک این «پیشاهنگ انقلاب» شده است نسل نوی ایرانی حق دارد شخصیت و عملکرد او و امثال او را در ترازوی همان «دقت آکادمیکی» قرار دهد که وی از آن متنفر بود. باید پوستهی این استورهها را شکافت به مغزشان رسید و عیارشان را بر آفتاب افکند و نتیجهی شجاعتها و قهرمانیگریهایشان را به قضاوت نشست. نوشتهی پیش رو نیز به اندازهی توان اندک نویسندهاش گامی است در کالبد شکافی ذهن و زندگی یکی از همین استورهها: بیژن جزنی، مردی که پیش و بیش از هر چیز شیدا و پاسدار پرشور مارکسیسم – لنینیسم و چریکیسم بود.
یک خانوادهی تودهای
بیژن جزنی چهار ساله بود که ایران به تصرف متفقین در آمد بنابراین سال تولدش را ۱۳۱۶ ثبت میکنیم، او در تهران متولد شد پدرش «حسین جزنی» افسر(ستوان یکم) ژاندارمری بود. در مورد نوع گرایش سیاسی حسین جزنی اختلافاتی هست با این حال در اکثر منابع پیوستن او به فرقهی دموکرات آذربایجان و متعاقب فروپاشی دولت فرقه فرار وی به شوروی در سال ۱۳۲۵ تایید شده است اگر چه از چند و چون همکاری حسین جزنی با حکومت پیشهوری و دوران زندگیش در شوروی اطلاع دقیقی در دست نیست، اما می دانیم که او ۲۰ سال پس از مهاجرت و «در سال ۱۳۴۵ به واسطهی سپهبد مبصر ریاست شهربانی کل کشور از شاه تقاضای بخشودگی کرد و پس از موافقت به وطن بازگشت، سپس به تدریس در دانشگاه پرداخت و در جنب تدریس با ذوب آهن نیز همکاری داشت»(۵) حسین جزنی طی سالهای اقامت در شوروی ازدواج هم کرد، پس از بازگشت به ایران «همسر روس او نیز در دانشکدهی ادبیات، زبان روسی تدریس میکرد» (۶)
دو تن از برادران حسین(عمو های بیژن)، رحمتالله و حشمتالله، از اعضای حزب توده بودند. رحمتالله که به قول نورالدین کیانوری به واسطهی حرارت و فعالیتش در مخالفت با نادر شرمینی «شهرتی کسب کرد»(۷) در سال ۱۳۲۲ همزمان با تشکیل سازمان جوانان حزب توده به آن پیوسته بود و «از فروردین ماه ۱۳۲۷ به بعد عضو کمیتهی ایالتی تهران حزب بود و در سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۴ مسئول سازمان درجهداران آن حزب نیز شد»(۸) رحمتالله جزنی بعد از دستگیری و آزادی از زندان دست از فعالیت سیاسی کشید و عمدتا به امور اقتصادی مشغول شد.(۹)
و اما خانوادهی مادری بیژن؛ مادرش عالمتاج کلانتری نظری عضو کمیتهی زنان حزب توده بود، چهار برادر عالمتاج – داییهای بیژن – : ناصر، منصور، مسعود و منوچهر کلانتری نیز از اعضای سازمان جوانان حزب توده بودند، گفته میشود که خود بیژن نیز در سال ۱۳۲۶ و زمانی که ۱۰ ساله بود به همراه دائیش منوچهر (که دوسال از او بزرگتر بود) عضو سازمان جوانان حزب توده شد(۱۰) و در سال ۱۳۳۲ مسئولیت کمیتهی بخش سازمان دانش آموزان تهران (از تشکلهای زیر نظر سازمان جوانان حزب) را بر عهده گرفت. همچنین خواهر بیژن -منیژه- نیز عضو سازمان جوانان حزب توده بود. منیژه زمانی که ۱۳ ساله بود، در یکی از پیکنیکهای حزب توده و به هنگام بازی و دویدن ناگهان به زمین میافتد و دیگر بر نمیخیزد و قبل از رسیدن پزشک در میگذرد.(۱۱)
باری این حکایت خانوادهی جزنی بود که تقریبا همه عضو حزب توده یا مرتبط با آن بودند، بدین سبب اگر بگوییم بیژن در خانوادهای کاملا تودهای رشد کرد سخنی به گزاف نگفتهایم حتی میهن قریشی – که در مهرماه ۱۳۳۹ بعد از هشت سال عشق آتشین با بیژن ازدواج کرد- زمانی عضو سازمان جوانان حزب توده بود، چنانکه بهمن قریشی برادر همسر و دوست صمیمی بیژن نیز تودهای بود. این نکته وقتی جالب توجهتر میشود که بدانیم جزنی بعدها به یکی از سرشناسترین منتقدین حزب توده در درون جنبش مارکسیستی ایران تبدیل شد.
تحصیلات و فعالیتهای اقتصادی بیژن جزنی
جزنی سال اول دبستان را در اصفهان گذراند و سپس در تهران در دو دبستان دیگر تحصیل را ادامه داد و تحصیلاتش را تا پایهی سوم متوسطه در دبیرستانهای ناصر خسرو و ۱۵ بهمن گذراند. به نقاشی علاقه داشت و بیش از یک سال نیز به هنرستان هنرهای زیبا رفت ولی از ادامهی تحصیل در هنرستان منصرف شد و سرانجام در سال ۱۳۳۷ دیپلم متفرقه گرفت. در سال ۱۳۳۸ در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کرد و در رشتهی فلسفه دانشکده فلسفه و علوم تربیتی دانشگاه تهران پذیرفته شد «از پیشرفت تحصیلی جزنی اطلاع دقیقی نداریم، با وجود آنکه در برخی اسناد به عنوان دانشجوی دورهی دکترای فلسفه از او یاد شده، آنچه مسلم است، او هرگز نتوانست این دوره را به پایان رساند»(۱۲)
جزنی به لحاظ اقتصادی فرد مرفهی بود. او به همراه یکی از دوستانش – پرویز یشایایی- کانون آگهی پرسپولیس را در خیابان شاهآباد تاسیس کرد. به گفتهی میهن قریشی همسر بیژن «این کانون یا این دفتر کوچک تجارتی برای تجار بازار و بر حسب کالایی که داشتند تبلیغات میکرد و این تبلیغات به صورت نقاشی انجام میگرفت. نقاشیها به عهدهی بیژن بود و بستن قرار داد و به اصطلاح طرف حساب شدن با مشتری به عهده پرویز یشایایی». جزنی نه تنها در کانون تجاریش نقاشی میکرد بلکه اساسا نقاشی یکی از علایق مهم او بود که حتی در زندان نیز خود را به آن مشغول میکرد تابلوهای سیاهکل و زندگی از معروفترین نقاشیهای جزنی هستند.
میهن همسر بیژن همچنین در مورد وضعیت زندگی خودشان و رفاه حاکم بر آن مینویسد: «آپارتمانی بسیار شیک و مدرن با اتاقهای آینهکاری داشتیم که وقتی ساواکیها به داخل آن آمدند با بهت و ناباوری به دور خود نگاه میکردند. در سال ۱۳۴۶ چون من در دبیرستان تدریس میکردم برای مازیار [مازیار و بابک پسران بیژن بودند] پرستاری گرفته بودیم. علاوه بر آن خدمتکار پیری هم داشتیم که کارهای دیگر خانه و از جمله آشپزی را به عهده داشت. اعتقاد بیژن این بود که تا روزی که میتوانیم خوب زندگی میکنیم و در شرایط دیگر، طور دیگر زندگی خواهیم کرد»(۱۳) موفقیت تجاری کانون آگهی پرسپولیس مقدمه تاسیس موسسه موفق دیگری به نام تبلی فیلم شد که جزنی مدیر عامل آن بود. موفقیت تجاری بیژن گویا باعث شده بود که مامورین ساواک به طنز و طعنه او را «کمونیست میلیونر» لقب دهند. این اما در واقع طنز تلخ تاریخ بود که فردی مانند جزنی که موفقیت اقتصادیاش مرهون سیاست حمایت از بخش خصوصی در دهههای سی و چهل بود، به مخالف جان بر کف رژیم پهلوی تبدیل شد. این نشانهای تراژیک از عجز رژیم شاه در جذب نخبگان جدید بود، نخبگانی که شاید تنها چون درهای مشارکت سیاسی را به روی خود بسته دیدند، به قهر و انقلاب متوسل شدند. این فرض را البته بسیاری لااقل در مورد جزنی مردود میدانند.
جبهه ملی دوم؛ بختیار علیه جزنی
پس از ۲۸ مرداد و بعد از آزادی از زندان جزنی تا مدتی (بین سالهای ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۷) فعالیت سیاسی خاصی نداشت. میهن قریشی دربارهی این سالها چنین مینویسد: «هیچ چشمانداز سیاسی برای آینده نداشتیم فقط روی عشق خودمان حساب میکردیم و کوشش برای پیشرفت در تحصیل و مطالعه، در این دوره سرگرمی ما بیشتر خواندن کتاب و رفتن به سینما بود»(۱۴) این دوره سکون سیاسی اما دیری نپایید. در سالهای ۳۷ و ۳۸ و به دنبال اعتصاب رانندگان تاکسی تهران و اعتصاب کارگران خارک، جزنی به اتفاق برخی از دوستانش نظیر بهمن قریشی، منوچهر کلانتری و محمد چوپانزاده محفلی سیاسی تشکیل دادند و به فعالیتهایی مشغول شدند. از آن جمله، این محفل نشریهای به نام «ندای خلق» و با امضای «جبهه واحد ضد استعمار» منتشر میکرد. بعد از آن سال ۱۳۳۹ فرا رسید: سال بحران برای رژیم شاه، در این مقطع به دنبال بحران داخلی و فشار بینالمللی مجالی برای فضای باز سیاسی ایجاد شد. رهبران جبهه ملی با استفاده از این فضا و از تیرماه ۱۳۳۹ تحت عنوان جبهه ملی دوم دست به تجدید سازمان زدند. بیژن هم که اکنون –عمدتا به دلیل تاثیر پذیرفتن از مبارزات مارکسیستی مستقل از شوروی- کاملا از حزب توده فاصله گرفته بود، به همراه دوستان محفلش به سازمان دانشجویان جبهه ملی پیوست. با این حال طبیعی بود که عدم سنخیتی فکری و سیاسی بیژن با رهبران جبهه ملی و مشی آنها مشکلساز و موجب تنش باشد. جزنی یک مارکسیست – لنینیست بود و هستی فکریش در تضاد با هستی سیاسی جبهه ملی قرار میگرفت. جزنی زیر تابلوی جبهه ملی سوداهای دیگری در سر میپرورید، سوداهایی که برای تحقق آنها میکوشید تا از جوانان و دانشجویان عضو جبهه ملی یارگیری کند. کریم سنجابی در خاطرات سیاسی خود با ذکر این نکته که «بیژن جزنی یکی از شاگردان من [در دانشگاه تهران] بود» به همین عدم سنخیت فکری جزنی با جبهه ملی اشاره میکند و میگوید: «من به بیژن جزنی هم حتی علنا گفتم: پسر! تو که دارای این مسلک و روش هستی [مارکسیست- لنینیسم] من از این جهت ایرادی به تو ندارم. هر کس آزاد هست هر نوع مسلکی داشته باشد، ولی آیا این درست و صحیح است که کسی مخالف جبهه ملی باشد و مرام و مسلکی علیه آن داشته باشد، ولی بیاید در سازمان آن وارد شود و در آنجا علیه جبهه فعالیت کند. اگر شما به این جبهه عقیده ندارید، میتوانید خارج از آن جریان تشکیل دهید»(۱۵) استدلال و انتقاد سنجابی اگرچه منطقا و اخلاقا موجه به نظر میرسد اما بیژن گوشش بدهکار این حرفها نبود. او در راه بلندپروازیهای انقلابیاش به اینگونه اخلاقپردازیها وقعی نمینهاد. از میان رهبران جبهه ملی شاپور بختیار تندترین موضع را علیه جزنی و دوستانش داشت. با این حال بیژن از نفوذ قابل توجهی در سازمان دانشجویان جبهه ملی بهرهمند بود. همانطور که هدایتالله متیندفتری هم میگوید: «با وجودی که بیژن هیچگاه عضو کمیته دانشگاه نبود، اما جزو معدود کسانی بود که در سرنوشت کارها و تصمیمگیریها صاحب نظر بود» او در این دوره به غیر از دوستان محفلش با افرادی مانند ابوالحسن بنیصدر، بهزاد نبوی و حسن حبیبی در ارتباط بود. جزنی بشدت از «تفاهمطلبی جبهه ملی با آمریکا » انتقاد میکرد و در عین حال برخلاف مشی جبهه ملی خواستار مبارزه مستقیم و انقلابی با شاه بود. به هر حال رو در رویی شاپور بختیار و بیژن جزنی با توجه به سرنوشتی که هر کدام یافتند تا حدود زیادی تراژیک به نظر میرسد. آنها نماینده دو منش و روش مختلف فکری و سیاسی بودند. آنها هر کدام سرنوشت متفاوتی را برای ایران میخواستند و سرانجام نیز دو راه متفاوت را در پیش گرفتند. شاید حالا فصل قضاوت بین آنها فرارسیده باشد. به هر روی با فروپاشی جبهه ملی دوم و ناکامی جبهه ملی سوم جزنی گامهای تزلزلناپذیر خویش در راه مارکسیسم – لنینیسم انقلابی را تندتر و تندتر کرد.
تنها ره رهایی جنگ مسلحانه
«همزمان با تلاشهای ناکام گروههای وابسته به حزب توده برای بازگشت به ایران و سازماندهی مقاومت، دههی ۱۳۴۰ عصر مبارزات سازمان نیافتهی هستههای مارکسیستی بود. این هستهها یا بقایای حزب توده بودند که از لحاظ نظری با آن از در مخالفت بر آمده بودند[مثل جزنی] و یا روشنفکران نوآیینی بودند که به دنبال راهی برای سازماندهی جنبش کمونیستی میگشتند. این هستههای مارکسیستی، علاوه بر سازمان نیافتگی و پراکندگی، فاقد یک نظریه روشن و در نتیجه یک راهبرد بودند»(۱۶) نهایتا پس از مدتی همکاری با جبهه ملی و اپوزیسیون مذهبی و به دنبال سرکوب شورش ۱۵خرداد «این هستهها تحت تاثیر شدید پیروزی جنبشهای رهایی بخش در کوبا و الجزایر و تشدید جنگ ویتنام، و در مواجهه با سرکوب و انقیاد در داخل کشور، به مبارزه مسلحانه و خشونت روشمند به عنوان تنها راه مقابله با رژیم شاهنشاهی روی آوردند»(۱۷) مازیار بهروز پژوهشگر و تاریخنگار برجستهی جنبش چپ ایران در کتاب ارزندهی شورشیان آرمانخواه در این مورد مینویسد: «دو هسته از مهمترین هستههای مارکسیستی این دوره، دو گروه جزنی-ظریفی و گروه احمدزاده-پویان بودند. اهمیت این دو گروه از دو جهت است: نخست اینکه هر دو گروه پیشگام تدوین و برداشتن نخستین گامهای عملی مبارزه چریکی در ایران بودند؛ دوم اینکه از هر دو گروه تعداد کافی باقی ماندند تا در دههی ۱۳۵۰ به حملات چریکی علیه رژیم شاهنشاهی دست بزنند. در واقع چریکهای فدایی از ادغام این دو گروه در [فروردین ماه] ۱۳۵۰ به وجود آمد»(۱۸) آنچه در مورد اعضای محفل جزنی- ظریفی قابل توجه است تاکید آنها بر «برداشت مستقل از مارکسیست-لنینیسم و عدم وابستگی و تبعیت از قطبهای جهانی» بود. این تاکید بر برداشت مستقل از مارکسیست –لنینیسم در واقع طعنهی آشکاری به حزب توده و سیاست خیل عظیمی از کمونیستهای ایرانی در دنبالهروی از شوروی و چین بود. جزنی تئوریسین اصلی گروه بود. بخشی از منابع آموزشی آنها نوشتههای چگوارا، فیدل کاسترو و رژی دبره بودند.
گروه جزنی از ابتدای سال ۱۳۴۶ با مشکلات مالی برای آغاز مبارزه مسلحانه مواجه بود، از این رو برای فعال کردن اعضا و سرعت بخشیدن به فراهم آوردن امکانات و تجهیزات، اصل «تدارک قهرآمیز» در دستور کار گروه قرار گرفت. به همین منظور آنها تصمیم گرفتند در اولین اقدام در جهت تدارک قهرآمیز در ۲۲ دی ماه ۱۳۴۶ «بانک تعاونی و توزیع شعبه قصابخانه» را هدف سرقت مسلخانه قرار دهند. اما در روز ۱۹ دی ماه بر اثر گزارش فرد نفوذی ساواک –ناصر آقایان- ماموران، جزنی و عباس سورکی را حین قرار خیابانی دستگیر کردند.
اعضای گروه جزنی –ظریفی در بهمن ۱۳۴۷ در دادگاه محاکمه شدند. جزنی ابتدا به حبس ابد و پس از فرجامخواهی به ۱۵ سال حبس محکوم شد. جزنی مدتی را در زندان قصر بود بعد از آن به زندان قم تبعید شد و در آنجا بیشتر وقتش را به مطالعه و نقاشی میگذراند. جزنی بسیاری از جزواتش را در زندان نوشت. جزوات و مطالبی که به وسیله همسرش از زندان خارج میشد. جزنی از طریق میهن قریشی با بقایای گروه خودش در خارج از زندان نیز مرتبط بود. همانطور که محمدحسین خسروپناه نیز در مقاله تحقیقی مهم و جالب توجهش مینویسد: «علیرغم دستگیری مرکزیت، گروه متلاشی نمیشود. صفایی فراهانی و صفاری آشتیانی پس از خروج از ایران به جنبش فلسطین میپیوندند؛ اعضای شناخته نشده گروه مانند: غفور حسنپور،حمید اشرف، اسکندر صادقینژاد، مهدی سامع و… نیز مجددا گروه را سازماندهی میکنند و در پی بازگشت صفایی فراهانی و صفاری به ایران واقعهی سیاهکل را در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ پدید آوردند. اعضای باقی مانده از آنان نیز در وحدت با گروه احمدزاده سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را در سال ۱۳۵۰ تشکیل میدهند.»(۱۹) جزنی بعد از واقعه سیاهکل از زندان قم به تهران منتقل شد. در زندان فعالیت گستردهای را آغاز کرد. قصدش سازماندهی زندانیان سیاسی چپگرا بود. جزنی اما مخالفینی سرسخت در میان چپگرایان داشت. جالب اینجاست که عمده مخالفین جزنی هوادارن نظریات امیرپرویز پویان و مسعود احمدزاده بودند. آنها معتقد بودند شرایط ذهنی و عینی انقلاب فراهم است و پیشاهنگ مسلح(چریک فدایی خلق) باید از طریق مبارزه مسلحانه مردم را متوجه انقلاب کند، چرا که «تنها موتور کوچک مسلح است که موتور بزرگ تودهها را به حرکت در میآورد» در مقابل جزنی میگفت: «هنگامی که ما میشنویم مبارزه مسلحانه شروع شده ناگزیریم اعتراف کنیم که معتقدان به این مطلب دو چیز را نمیشناسند: اول مبارزه مسلحانه را در مرحله فعلی و دوم انقلاب را به طور عام و انقلابی را که ما در پیش داریم به طور خاص»(۲۰) در عین حال «احمدزاده یگانه شیوه صحیح مبارزه را مسلحانه میدانست و نقش استراتژیک برای آن قائل بود. اما جزنی معتقد بود که در حال حاضر نباید مبارزه را به یک شیوه محدود کرد»(۲۱)
سرانجام بیژن جزنی به همراه هشت زندانی سیاسی دیگر که از اعضای مجاهدین و بازماندگان گروه جزنی بودند در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ در زندان اوین به وسیله ماموران ساواک به قتل رسیدند. نام هشت نفر دیگر: حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، مصطفی جوان خوشدل، کاظم ذوالانوار، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده و عباس سورکی (۲۲)
خطوط اصلی اندیشههای بیژن جزنی
بررسی اندیشه های بیژن جزنی محتاج مجال و مقالهای جداگانه است که شاید بزودی تقدیم خوانندگان شود. اما در بخش پایانی این مقاله اشارهای کوتاه به برخی از خطوط اصلی اندیشههای جزنی احتمالا خالی از فایده نخواهد بود. پیشتر به برخی از آرای جزنی در مورد مبارزه مسلحانه پرداختیم و در ضمن دانستیم که جزنی یک مارکسیست –لنینیست پرشور بود. جزنی منتقد حزب توده و برخی از سیاستهای حزب کمونیست شوروی هم بود و خصوصا سیاست خارجی شوروی را غیرانقلابی ارزیابی میکرد. یکی از مهمترین نوشتههای جزنی که نوعی بازخوانی تاریخ معاصر ایران با نگاهی مارکسیست-لنینیستی است «جمعبندی مبارزات سی ساله اخیر در ایران» نام دارد. در همین نوشته است که او نوع رابطه اتحاد جماهیر شوروی و حزب توده را نقادی میکند. او در این مورد حتی به تجارب تلخ احزاب کمونیست در دیگر کشورها نیز اشاره میکند: «حزب کمونیست فرانسه… در تشکیل جبهه مقاومت در برابر امپریالیستهای اشغالگر پیشگام نشد. فقط هنگامی که آلمان نازی به اتحاد شوروی تجاوز خود را آغاز کرد حزب کمونیست فعالانه در نهضت مقاومت شرکت کرد. این بیتوجهی به تضادهای درونی و پیروی از تضادهای جهانی به دیگر احزاب کمونیست نیز اغلب زیان رسانده است»(۲۳) جزنی در بازخوانی تاریخیش به نحو مغشوش و غیردقیقی از اصطلاحاتی نظیر فئودالیسم و بورژوازی برای تحلیل وقایع تاریخی ایران استفاده میکند که نقد آن را باید به فرصتی دیگر واگذاشت. جالب اینجاست که جزنی حرکت فرقه دموکرات آذربایجان – که به اعتقاد بسیاری و به شهادت اسناد، مقدمه جدایی آذربایجان از ایران توسط شوروی بود – را «یک حرکت رهاییبخش » توصیف میکند و معتقد است: «بازداشتن نیروهای داخلی یعنی فرق دموکرات آذربایجان و کردستان از برخورد نظامی با ارتش مرکزی[ایران] در پایان ماجرای فرقه از اشتباهات جبرانناپذیر شوری در ایران بود»! (۲۴)به اعتقاد جزنی «شکست تسلیمطلبانه جنبش در آذربایجان و کردستان شکست و عقبنشینی همه جنبش کارگری را باعث شد»(۲۵)
جنبش چپ ایران به طور عام و جنبش چریکی متولد شده در بطن آن به طور خاص، از بیماری مزمن بیسوادی رنج میبرد. با این حال جزنی به رغم دانش اندک مارکسیستیاش بیگمان باسوادترین چهره جنبش چریکی-مارکسیستی ایران بود. هرچند در مقام مقایسه با افرادی نظیر احسان طبری، جزنی تنها طفلی مکتبی محسوب میشد اما میانگین بسیار پایین سواد و قلت مطالعه در میان فعالین جنبش چریکی او را به باسوادترین چهره این جنبش تبدیل کرده بود. جزنی مانند هر مارکسیست – لنینیست دیگر هیچ ارزشی برای دموکراسی و حقوق بشر-به آن مفهومی که در اعلامیههای جهانی حقوق بشر مندرج است- قائل نبود. جزنی و همفکرانش سخت در پی جایگزین کردن دیکتاتوری پرولتاریا به جای دیکتاتوری شاه بودند. شاید اگر جزنی موفق به محقق کردن اندیشههایش میشد «استوره جزنی» یا «جزنی استورهای» هرگز پا به عرصه وجود نمینهاد و اکنون جای قهرمان و ضد قهرمان سخت وارونه بود.
پینوشتها:
۱) بیژن جزنی؛ دربارهی مارکسیسم انقلابی و مارکسیسم بورژوازی، نگارش در زندان؛ تنظیم و باز انتشار سازمان اتحاد فداییان خلق ایران: زمستان ۱۳۸۲
۲) پیشین
۳) پیشین
۴) پیشین
۵) نادری،محمود؛ چریکهای فدایی خلق، جلد اول، از نخستین کنشها تا بهمن ۱۳۵۷؛ موسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تابستان ۱۳۸۷، ص۲۹
۶) پیشین
۷) کیانوری، نورالدین؛ خاطرات نورالدین کیانوری، انتشارات اطلاعات، تهران، چاپ اول۱۳۷۱، ص۳۵۵
۸) خسرو پناه، محمدحسین؛ بیژن جزنی، زندگی و فعالیتهای او، نگاه نو شمارهی پی در پی ۵۵، بهمن ۱۳۸۱. این مقاله یکی از بهترین تحقیقات انجام شده در مورد جزنی است که دین من به آن بسیار است.
۹) کیانوری، نورالدین؛ همان
۱۰) خسرو پناه، محمدحسین؛ همان برای مطالعهی نظر مخالف بنگرید به: نادری، محمود؛ همان ص ۳۴
۱۱) خسروپناه، محمدحسین؛ همان
۱۲) نادری، محمود؛ ص۳۱
۱۳) جزنی[قریشی]، میهن؛ بیژن، معشوق، رفیق و همسر
۱۴) پیشین
۱۵) سنجابی، کریم؛ خاطرات سیاسی، نشر صدای معاصر، چاپ اول ۱۳۸۱: ص۲۸۸
۱۶ و ۱۷ و۱۸) بهروز، مازیار، شورشیان آرمانخواه، ناکامی چپ در ایران، نشر ققنوس، چاپ دهم ۱۳۸۶: صص ۹۳-۹۴
۱۹) خسرو پناه، محمدحسین؛ همان
۲۰) جزنی ، بیژن؛ نبرد با دیکتاتوری شاه، تهران، انتشارات چمن،۱۳۵۷: ص ۱۱۷
۲۱) خسرو پناه، محمدحسین؛ همان
۲۲) برای کسب اطلاعاتی در مورد اعدام جزنی بنگرید به: امین،حسن، تروریسم دولتی پهلوی (جزنی و…)، تنظیم مجدد سازمان اتحاد فداییان خلق ایران،۱۳۸۳
۲۳) جزنی، بیژن؛ جمع بندی مبارزات سی ساله اخیر در ایران، بخش اول، سازمان اتحاد فداییان خلق ایران، ۱۳۸۳: ص ۵
۲۴ و ۲۵) همان: ص ۲۶
۲۴۰٨٣ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایرانی
عنوان : براستی که باید متاسف بود
میخواستم این بخش از نوشته ام را با اظهار تاسف برای آقای سروش عبدی آغاز کنم، ولی در عوض باید برای جامعه ایرانی اظهار تاسف کرد، که فردی چون سروش عبدی کارشناس تاریخش است. من بعد از اینکه ایشان اعلام کردند که رشته شان تاریخ است مجدداْ اظهارتش را مطالعه کردم تا شاید ببینم این کارشناس رشته تاریخ براستی حرفی برای عرضه دارد یا نه. بدون اینکه بخواهم به او توهینی کرده باشم باید بگویم که بعد از مطالعه دوباره صحبتهای آقای عبدی بیشتر و بیشتر با شراره خانم و دیگر کاربران هم عقیده شدم که آقای عبدی واقعاْ چیزی بارش نیست. او در تمامی بحثها حتی از ارائه یک استدلال منطقی عاجز است و هر جا که بتواند نه تنها از زیر بار سوال شانه خالی میکند بلکه سعی دارد که بحث را به انحراف کشاند. او بدون آنکه کوچکترین نشانه ای به رد کتاب مجد توسط تاریخ نویسان برجسته بکند آنرا وحی منزل قلمداد میکند و وقتی از او درباره نامه های وزارت خارجه و خاطرات آیرونساید سوال میشود با در رفتن از زیر جواب دادن و طرح مسائل غیرواقعی مثل عدم اجازه انتشار به کتاب خاطرات آیرونساید توسط دولت انگلیس مخالفان عقیدتی خود را یکجا به دنباله روی از آنچه دیکتاتوری پهلوی مینامد متهم میکند. چطور فردی با چنین اطلاعات کم و چنین قدرت پایین تحلیل و تفحص میتواند کارشناس تاریخ باشد؟ ای وای بر ما ملت که اینها متخصصین تاریخ نگاری ما هستند. نباید تعجب کرد اگر مشتی آخوند بی سواد میتوانند به این راحتی بر گرده این ملت سوار شوند چرا که مردم ما باید اطلاعات تاریخیشان را از عنصری چون سروش عبدی بگیرند.
۲۴۰٨۲ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حسین میوه ای
عنوان : مزاحمان اینترنتی !
مزاحمت اینترنتی معضل رسانه های بزرگ جهان مثل نیویورک تایمز ، نیوزویک، گاردین،ابزرور و تمام نشریاتی که سایت آنلاین دارند شده ، حذف فحش های بعضی کامنت گزاران نیرو و هزینه ی زیادی در بر دارد و فشار مزاحمان عملا سایت ها را تهدید به صرفنظر از نظرخواهی می کنند. موضوع مختص اخبار روز و ایرانیان نیست این بیماری جهانی ست .
انقلاب ایران فورا به سرکوب و جنگ تحمیلی فرا روئید. مجال آن نشد که مردم وقایع زشت و زیبای دوران شاهان خاندان «مجلل» پهلوی را در جریحه ی تاریخ ثبت کنند.این خلا فرهنگی باعث شده که هموطنان «جلیل» خواهان بازگشت حکومت پادشاهی نسبت به وقایع اتفاقیه در زمان شاهنشاهان «عظیم الشان» مظلوم نمائی کنند تا جائیکه کل یک کتاب را بکلی «باطل» مینمایند. البته فیلمهای مستندو کتابهای فراوانی در دسترس ست و بخشی از زعمای حکومت سابق نیز خاطرات ارزنده ای منتشر کرده اند که همگی قابل مطالعه و آموزنده ست . البته بخشی از طرفداران رژیم گذشته کاری به این نوشته ها و اسناد ندارند و حتی حاضر نیستند مصاحبه ی شعبان بی مخ و سرکارخانم سرشار را مطالعه کنند تا ببینند سمبل لمپنیسم حکومت شاه کجای سیستم قرار داشته ست.
نباید از شانتاژهای هموطنان مکدر شد بلکه بسهم خود مشاهدات خویش را از گوشه های تاریخ معاصر را صادقانه تعریف کرد حتی منتشر کرد.
در سالهای بعداز انقلاب سفید و بعداز سرکوب تمام سرکوبهای سیاسی آدم فکر نمی کرد حکومت باید آنقدر خشن و مستبد و خودخواه باشد که فعالیت های ورزشی و فرهنگی رانیز قبضه و حربه ی تبلیغاتی نماید.
در خیابان روزولت روبروی امجدیه ی یک زمین خاکی فوتبال بنام «بوستان ورزش» وجود داشت. در گوشه شمالی آن یک ساختمان مخروب بودکه کلوب اسکی و کوهنوردی دماوند جلسات خود را در آن برگزار میکرد.
مسئولان این کلوب شخصیت های برجسته ی مملکتی، از بخش های اداری، کشوری و لشگری و مشاغل آزاد بودند که با آموزش های لازم اعضا به قلل و ارتفاعات کشور صعود میکردند و بزرگترین کلوپ در آن دوران بود و قهرمانان بزرگی تحویل جامعه داده بود.
در راس فدراسیون کوهنوردی و اسکی ایران دکتر رفعتی افشار خدمت میکرد که استاد دانشگاه ادبیات دانشگاه تهران بود و در دوران آن خدمتگزار صدیق کارشناسان اطریشی برای آموزش سنگ نوزدی و یخ نوردی به ایران آمدند و علاقمندان با چه شوری در دامنه های پس قلعه به آموزشهای لازم مجهز شدند.
فکر میکنم خاطرات آن سال ها هرگز از ذهن هزاران مشتاق کوه و طبیعت زدوده شود و امیدوارم آن مردان و زنان بزرگ هر کجا که هستند سالم و موفق باشند و آنها که در گذشته اند روحشان شاد باد.
در اواخر سال ۴۳ متوجه شدیم که اساتید ما رغبتی به کارهای کلوب نشان نمی دهند.تا اوایل تابستان همان طور لک و لک کردیم تا اعلام شد که ۴/۴/۴۴ همگی به قله ی توچال صعود خواهیم کرد. قرار شد مثل که تمام پیک نیک های کلوپ و سیزده بدرها که تمام خانواده ها شرکت میکردند از پنجشنبه ۳تیر به دامنه ی البرز و پس قلعه عزیمت کرده تا آنها که نمی توانند به قله صعود کنند در دامنه ی البرز تا شیرپلا اقامت و منتظر بازگشت بقیه از توچال بمانند.
تابلوی بزرگی با خط خوش استاد زرین قلم در بالای توچال نصب شد.و کلوب اسکی و کوهنوردی دماوند خود را رسما منحل کرد.
در این باره هیچ تبلیغاتی صورت نگرفت و در هیچ نشریه ای درج نشد اختناق چنان وحشتناک بود که شخصیتی مانند دکتر جهانبگلو که از مقامات بالای اداه ی رادیو بود فقط بعشق طبیعت به کوه میرفت و ما را نیز با موسیقی علمی آشنا میکرد.
بعدا متوجه شدیم که ریاست فدراسیون های ورزشی تیمسار ایزدپناه که معاون نخست وزیر بود به دکتر رفعتی افشار ابلاغ کرده بود که کوهنوردان باید بعداز صعود به قلل لوحه ی یادبود ا«نقلاب شاه ومردم» را بر فراز کوهها نصیب کنند.
بنظر ما مسئولان کلوب بسیار محترمانه به مقامات مملکتی گفتند که انقلاب شاه و مردم چه ربطی به تبلیغات آن چنانی دارد. همیشه از این بلاهت مقامات تاسف خوردم که نصب لوح یادبود بر فراز دماوند چه تاثیری خواهد داشت ملائک و پرندگان آنرا میخوانند یا شیطان ؟
به هر صورت کلوب توسط ساواک و وابستگان حکومت به خومات خود ادامه دادند.
هیچ یک از آن شخصیت ها بعداز ۴/۴/۴۴ در هیچ فعالیت سیاسی دیده نشدند که ساواک یا حکومت بتواند مووضوع انحلال را به آنها نسبت دهد.
صدها نفر عاشق کوه و طبیعت تاثر عمیق خود را در آن سالهای اختناق قورت دادند
و در دل خود به حکومت پرنخوت که تمام شئونات متمدنانه را نادیده میگرفت و شخصیت های والائی چون دکتر رفعتی افشار و جهانبگلو را نادیه میگرفت.
هیچ دادگاهی هیچ اتهامی علیه مسئولان کلوب دماوند صدا نکرد و هیچ مدعی اعمومی هم از حقوق شهروندی آنها دفاع نکرد.
از این موارد بسیار دیدیم و انتظار میرود که هموطنان شاهدوست با استدلال و مشخص نشان دهند که کار حکومت درست بوده و ما پرت از «توطئه» ها !
یا بفرمایند که از آن حوادث بدلیل سانسور خبر نداشتند . ولی نمی توانند با من نوعی و هزاران نفر دیگر برخورد ناشایست نمایندو بکلی منکر هزاران موراد دیگر نمایند.
۲۴۰٨۱ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : کدام رسانه
آقای پرسشگر گرامی، من در هر بحثی که به ارثقا آگاهیم کمک کند با کمال اشتیاق شرکت می کنم . رشته ی من تاریخ است و نه تنها نوشته های آقای صباحی را خوانده ام بلکه هرجا اثری چه به فارسی و چه انگلیسی در باره ی تاریخ معاصر ایران بدست آورده ام مشتاقانه آنرا مطالعه کرده ام.
همچنین آگاهی دارم که یک تیم لابی نیرومند وجود دارد که د رراه انتشار حقایق مربوط به تاریخ صد ساله ی اخیر ایران سنگ اندازی می کند. این تیم سنگرهایی در آمریکا، کانادا و انگلستان دارد.
ایران یعنی ثروت، رهایی ایران یعنی رهایی منطقه و بخطر افتادن منافع جهانخواران. ما همه چیز را برای پیشرفت داریم جز زمامداران ملی را و نا وابسته. شما نگاه شرق و غرب وجنوب ما در قبضه ی جهانخواران است، شما ل ما نیز مغاک گرگی که دندانش ریخته است اما هنوز زوزه می کشد. موقعیت راهبردی ایران را در نظر بگیرید. هرتکانه ی سازنده ای که منافع ملی مارا نشان کرده باشد، تعادل را نه تنها در سطح منطقه بلکه در سطحی وسیعتر بهم می زند. شما فکر می کنید جهان خواران دست روی دست و مارا بحال خودمی گذارند؟ دیروز شاه، امروز خامنه ای. فقر، بویژه فقر فرهنگی "سرنوشت" ماست. همینجا ملاحظه می فرمایید که دوستان، رای خودرا به یکی که فره ایزدی را یدک می کشد مادام العمر می فروشند. شما این را چه می نامید. انسان "مدرنی " که حدود سی سال در غرب زیسته، داوطلبانه خودرا از خق رای یعنی ابتدایی ترین و بدیهی ترین خق دنیای مدرن محروم می کند به این خیال واهی که این یکی شاهنشاه دموکرات است. زهی خیال باطل.
بیینید آقای پرسشگر: دوستان سلطنت طلب ما هرچه را که ازلحاظ عالی شان نگذشته باشد انکار و مخاطب را به رویداد سازی متهم می کنند. اینها از مظاهر فرهنگ پهلوی است. از مطلق گرایی مذهبی که شاه را سایه خدا می داند شاید جز این انتظار نتواند داشت. آقای پرسشگر من به صداقت و حسن نیت و میهن دوستی شما واقفم اما با این دوستان نخوانده ملا شده و احساساتی چه می توان کرد، انها با تهمت، فحاشی و انکار بدیهیات بحث را به بیراهه می برند. من تاکنون از زنده یاد جزنی سخن نگفته ام. تردیدی نیست که بگلوله بستن او و همرزمانش با دستور مستقیم شاه و اربابان آمریکایی اش انجام گرفته. حالا بعد از اینهمه سال و گسترش جو لیبرالیسم و آزادیخواهی و تغییر جهان؛ اقایان سلطنت طلب هنوز این عمل ضد انساپنی وجنایتکارانه را تقبیح نمی کنند. این یعنی اگر دوباره به قدرت برسند از تکرار اعمال مشابه در حق مردم میهن ما پرهیز نخواهند داشت.
ما برای ادامه ی بحث نیاز به رسانه داریم. کجا!؟ من در خدمتم.
۲۴۰٨۰ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : شنونده
عنوان : آقای سروش عبدی باز هم شما از خودتان رویداد اختراع کردید
آقای سروش عبدی کجا دولت بریتانیا خاطرات آیرونساید را توقیف کرده؟ مگر انگلیس ولایت اسلامی و یا کمونیستی است که دولت کتاب توقیف کند. لطف کنید و منبع این کشف جدیدتان را در اختیار ما قرار دهید.
این خاطرات مدتی است که منتشر شده و انتشار فارسی آن نیز در دسترس است. در ضمن کسی منکر دیدار رضا خان با آیرونساید نشد. چیزی که هست حرفهای وارونه امثال شماست که میگویید کودتا با نظر دوات انگلیس واقع شد.
۲۴۰۷۹ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به اخبار روز، به نظر دهندگان همه طیف ها و به آقای سروش عبدی.
آقای سروش عبدی، من به نظر شما و همفکران تان پاسخ داده ام. اگر با نظرم موافقید نیازی به پاسخ شما نیست. آیا شما تز آقای دکتر هوشنگ صباحی را خوانده اید؟ اگر نخوانده اید، حاضرید آنرا مطالعه کنید و آنرا نقد کنید؟
به نظر دهندگان موافق و مخالف گرامی، از کسانی که منصف هستند، با زبان انگلیسی آشنایی دارند، در رشته تاریخ تخصص دارند و تاریخ فروش نیستند خواهش می کنم هم کتاب آقای مجد و هم تز آقای دکتر هوشنگ صباحی که ۵۰ ساله معرفی کرده است را بخوانند و نظر خود را در فرصت های دیگر در اختیار ما بگذارند.
من خود را چپ، لیبرال دمکرات و عضو جنبش سبز می دانم، نه مشروطه خواهی به من می چسبد، نه مارکسیسم، نه لنینیسم، نه مائوئیسم، نه فاشیسم، نه اسلامیسم و یا هر ایسمی که فکرش را بکنید. من از همه ایسم ها منزجر و متنفرم.
آیا زمان آن نرسیده است که با نظرات یکدیگر برخورد کنیم و بجای اتهام و فحاشی و طرز تفکر مرغ فقط یک پا دارد جواب های منطقی و بدور از تعصب به یکدیگر بدهیم و بجای دشمنی با یکدیگر مخالفان نظری یکدیگر باشیم؟
به اخبار روز، منهم به نوبه خود از شما عزیزان تشکر می کنم که هیچیک از نظرات را حذف نکرده است. دست تان درد نکند.
آقای سروش عبدی، اگر جوابی به نظر قبلی ام دارید، بفرمایید.
با تشکر دوباره از اخبار روز، من که خیلی از این بحث بهره بردم و شما این را برای من میسر کردید.
۲۴۰۷٨ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرح
عنوان : بحث ها بعضی ها خوب بودند ولی..................
من همه کامنتها را خواندم و میتوانم روح حاکم بر بحثها را کاملا درک کنم. در اینجا قصدم توهین به هیچکس نیست ولی باید صادقانه بگویم که افرادی که بدیگران فحاشی میکنند فقط عقده دلشان را خالی میکنند و خالی کردن عقده دل گرچه در یک بحث جدی پسندیده نیست اما یک نوع درمان برای ان افراد فحاش میباشد. چون انها مشکلات روحی خاصی دارند که ممکن است اصلا به موضوع بحث هم مربوط نباشد وبخاطر تنهائی ها وشکستهای سیاسی و شخصی دچار چنین مشکلاتی شده اند.مثلا فحش دادن به بیژن جزنی نمیتواند تنها مشکل سیاسی این افراد باشد.در ضمن افرادی که بحث جدی و محترمانه میکنند هم به نظر من نباید در دام افراد بیمار وفحاش بیفتند.اما ایا بحث روز واقعا این است که بعد از ۳۱ سال از سرنگونی رژیم شاه بگوییم که شاه بهتر از خامنه ای است?من فکر میکنم بحث اینکه چگونه میشود در ایران برای همه ایرانیان دمکراسی پایداری داشته باشیم بحث امروز جامعه ایران میباشد.در ضمن اگر کسانی که میخواهند در اینده برای ایران رژیم سلطنتی حاکم کنند بهتر است که از همین الان شروع نکنند به فحاشی به چپها چون دستشان را رو میکنند وگرچه شاه وپدرش هیچ مخالفی را تحمل نمیکردند ولی ظاهرا رضا پهلوی میگوید در ایران اینده همه ازاد خواهند بود و از جمله چپها و خمینی قبل از روی کار امدن در پاریس اعلام کرد که مارکسیستها هم ازادند که حزب داشته باشند و پرسش من از این هموطنان سلطنت طلب اینست ایا شما بعد از ۳۱ سال به اندازه خمینی هم سیاست را نمیشناسید? چگونه فکر میکنید که با فحاشی به چپها میتوانید یک روزی در ایران روی کار بیایید?همین فحاشی شما باعث میشود که دیگران هم که چپ نیستند به شما اعتماد نکنند و از عصبیت وخشونت کلامی شما بترسند و در مقابل شما بیستند. پیشنهاد من به شما اینست که با پذیرش دمکراسی حداقل به اندازه رضا پهلوی بجای فحاشی به چپها و ارث پدر خواستن از انها بدیگران ثابت کنید که شما نمیخواهید نظامی تشکیل دهید که چپها نتوانند در ان حزب و تشکیلات داشته باشند.اگر در گفتار هم شده این بازی دمکراسی را بپذیرید مطمئن باشید وضع شما از اینی که هست بهتر خواهد شد. پیشاپیش به همه سلطنت طلبانی که بخواهند با فحاشی به نظرات من برخورد کنند بگویم که به انها پاسخ نخواهم داد
۲۴۰۷۷ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : دوستدار ایرانیان
عنوان : به اخبار روز، یک تشکر بزرگ ما موافقان و مخالفان به شما بدهکاریم که هیچیک از نظرات را سانسور نکردید.
خدمت گردانندگان محترم اخبار روز،
من از شما متشکرم که دمکراسی کامل را در اینجا برقرار کردید حتی یکی از نظرات هم من ندیدم که حذف شود. امیدوارم در ایران آزاد ما هم چپ، هم میانه و هم راست که هیچکدام افراطی نباشند را داشته باشیم و همه همدیگر را تحمل کنیم.
به اخبار روز، یک تشکر بزرگ ما موافقان و مخالفان به شما بدهکاریم که هیچیک از نظرات را سانسور نکردید.
سپاسگزارم
۲۴۰۷۵ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایراندوست
عنوان : سئوال از طرفداران سلطنت
بعد از اینهمه مجادله، لطفا بفرمایید اگر نفع شخصی ندارید، چه اشکالی در حکومت ادواری، مسئول و منتخب مردم میبینید که با واگذاری نامحدود سلطنت به یک خاندان خاص مرتفع خواهد شد؟
۲۴۰۷۴ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : بهمن فراهانی
عنوان : یک مو نباید از سر کسی کم شود !
یک یادآوری به دوستان طرفدار آزادی ، پیشرفت و سرفرازی ایرانیان.
کسی که آزادمنش ست ، حتما نیروهای دیکتاتور مآب و دشنام های آنها را تحمل می کند و هرگز مانند آنها عمل نمی کند. بگذار هرچه میخواهند بگویند و بنویسند. اخبار روز هم بهتر ست ادبیات آنها را «پاک » نکند . یادتان باشد که در زمان انقلاب روی شعار های مخالفان شاه را پاسبانها و ساواکیها و غلامان خانه زاد فورا رنگ میکردند. تا مردم نتوانند آن شعار ها را بخواند .شاید آن شعارها اساسا مثل کتاب ممنوعه ی حکومت اسلامی خمینی یک حرف مفت بود و لازم بود در موقع مقتضی در باره ی آن صحبت میشد تا مردم بدانند با چه کسی طرفند. دریغا که هر چه ممنوعه شود «جاذبه » پیدا می کند . شعار پاک کردن ها هم به نویسندگان آن حقانیت می داد و پاسخ آنها به حقوق بگیران حکومت که فورا روی شعار ها را دوغاب می مالیدند این بود :« ننگ با رنگ پاک نمیشود» .
حالا حکایت آن حضرات ست که امروز ، بعداز ۳۰ سال در اینجا از همان ادبیات «کلاسیک » استفاده و شناخته شده استفاده می کنند و به مخالفان خود «نثار » می کنند. بهتر ست اخبار روز حتی کامنت های با فحش های رکیک را حذف نکند تا نویسندگان بی نام و نشان وابسته به هر نحله ی فوری نتوانند قیافه حق بجانب بگیرند.
در خاتمه اشاره ای می کنم به دو شعار تبلیغات تجارتی شرکت طبلی فیلم که شادروان بیژن جزنی یکی از صاحبان آن بود .
- یک مو نباید از سر کسی کم شود !
- یا گنهش پاک کن یا بزنش دستبد !
این دو شعار تبلیغاتی د رسراسر تهران ؛ سینما ها و رادیو مدتها شنیده شد ولی کسی نمی دانست برای چه کالائی تبلیغ میشد.
همه کنجکاو بودند که منظور از این شعار ها چیست ؟
در مملکتی که آدم ها ناپدید و سر به نیست میشدند و اختلاس و دزدی و رشوه بیداد میکرد و لایحه از کجا آورده ای را برای خواباندن سر وصدای مردم به مجلس برده بودند . این شعار ها بسیار گزنده بود !
بعدا معلوم شد اولی تبلیغ شامپوی گلمو و دومی مربوط به صابون عروس بوده ست. این ها مربوط به اوائل انقلاب سفید ست.
بیژن در تمام کارهایش خلاق بود
در ضمن آقای رضا سالاری به مبارزه ی مسلحانه استراتژی و تاکتیک اشاره کردند .
که آنرا بیژن ننوشته کتاب معروف او تاریخ سی ساله می باشد.
۲۴۰۷٣ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش ع
عنوان : روزگار اطلاعات و بی خبری
آقای امید عزیز، من سالهاست از جمود فکری خود حرکت کرده ام، شاید در ۱۹/۲۰ سالگی. برادر جان به این منابع در همین ستون دوستان اشاره کرده اند مثا آقای زرگری. مساله ایرون ساید و جمهوری یا پادشاهی موضع کهنه ای است. حتی دوستان سلطنت طلب شما هم از ملاقات سید ضیا و رضاخان و ایرون ساید در قزوین و اینکه ایرون ساید او را مناسب تشخیص داد خبر دارند. برادر دیگران که نبایند برای ما بخوانند. خودمان باید دامن همت بکمر برنیم. شما حتما خبر ندارید که دولت انگلیس از انتشار دفترچه ی خاطرات ایرون ساید بوسیله ی بازماندگانش جلوگیری کرد و فقطب ه انتشار بخشی از آن رضایت داد. روزگار رزگار اطلاعات است.
دوست عزیز ، در کشوری که دیکتاتوری حکمفرمایی می کند، هنرمندان میهنی نه تنها آگاهان سیاسی هستند بلکه مردم آنها از آنها توقع رهبری دارند.
فعلا همان منابعی را که آقای زرگر در همین ستون به آنها اشاره کرده اند بخوانید. بعد بروید سرغ آدلسون و بعد منابع دیگر را خدمتتان اعام می کنم
۲۴۰۷۲ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : شراره مصلحی
عنوان : بحثهای یکطرفه
من تمام نطرات را خواندم و باید بگویم که اولن تهداد طرفداران رژیم قبل خیلی بیشتر از مخالفینش است و متاسفانه مخالفین آن سیستم نمیتوانند یک بحث منطقی و مستدل ارائه کنند. نمونه بارز این ناتوانی را در مسائل مطرح شده توسط آقایان سروش و زرگری میبینیم. چنین بحثهای یکطرفه میتواند کسل کننده باشد.
۲۴۰۷۱ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : امید
عنوان : باید از جمود فکری خود حریت کنید!
آقای سروش عبدی یا سروش ع، من واقعاْ از این همه برخوردهای متناقض شما در عجبم. من نمیدانم با چه زبانی باید با شما و یا امثال شما صحبت کرد. شما هیچ کاری به سوالهای مطرح شده ندارید و تصور مینمایید که با به گمراه کشیدن بحث میتوان مسیر صحبت را عوض کرد.
آقا جان! برادر جان! رفیق مبارز! هموطن! برای اثبات حرف باید مدرک آورد. تکرار میکنم مدرک!!! آورد. نمیتوان در کنج خانه نشست و آنچه را که دوست داشت حقیقت فرض کرد. شما برای اثبات حرفها و ادعاهای بی اساستان در مورد اعلام جمهوری توسط انگلیس و اینکه این توطئه به رضا شاه محول شده بود نیاز به آوردن دلیل و مدرک مستند دارید. کاری که تا این لحظه در انجامش عاجز مانده اید.
من میتوانم حدس بزنم که نتیجه گیریهای مشعشعانه شما و همفکرانتان برای شما بسیار افتخار آفرین است ولی متاسفانه در دنیای واقعی نمیتواند مورد قبول واقع شود. بنابر این ادعاهای خود را نه برای یک تحقیق تاریخی بلکه برای نگارش جلد دوم دایی جان ناپلئون روانه دارید شاید مقبول حاصل شود. در مورد نویسنده ها نیز چرا نیاید به کسروی که ضمن داشتن انتقادات از رضا شاه از ارادتمندان او بود رجوع کرد؟ شاملو یک شاعر و هدایت یک داستان سرا بود. آنها الزاماْ تحلیلگر سیاسی نبودند. آیا از روابط تنگاتنگ هدایت با حزب توده و کیانوری قافلید؟ آیا فراموش کرده اید که شاملو در نهایت سهل انگاری شعری برای تروریستی چون خسرو روزبه نگاشت؟ آیا اینها هستند نمونه های شما برای ارائه افکار به اصطلاح روشنفکران ایران؟ چرا به سوال بنده در کامنت ۲۴۰۵۷، که ثابت میکند که ارتجاعی فکر کردن به اصطلاح روشنفکران ایران ربطی به خاندان پهلوی ندارد، پاسخ نمیدهید؟ شما سوال میکنید چرا حکموت پهلوی هنوز مثل زخم هرچندکاه سر باز می کند.
بسیار در حریتم که چگونه این سوال را نمیفهمید! در سال ۵۷ با یک دنیا بوق و کرنا و ارائه داستانهای دروغ یک جریان سیاسی ارتجاعی را بر ضد خاندان پهلوی و به نفع یک جریان ارتجاعی فاشیستی مذهبی بوجود آوردید. آدمهای ساده لوحی مثل بنده هم که در دوران نوجوانی بودیم به دنبال این موج راه افتادیم. همه باور داشتیم که پهلویها به زباله دان تاریخ رفتند و دیگر اثری از آنها نیست. امروز بعد از فروکش کردن آن آتش خانمان برانداز گروه بسیار زیادی از هم نسلهای من و نسل آینده، با توجه به اسناد و مدارک، به این نتیجه رسیده اند که نسل گذشته در مورد ماهیت خاندان پهلوی لااقل ۹۰ درصد دروغ گفته. ما امروز خواستار پاسخگویی به این دروغگوییهای هستیم و افرادی چون شما نیز متاسفانه همان حرفهای بی اساس سال ۵۷ را تکرار میکنند. تو گویی که تصمیم گرفته اند همچنان در دنیای مجازی خود اسیر بمانند. این است مشکل من با فردی چون شما.
۲۴۰۷۰ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : امید
عنوان : باید از جمود فکری خود حریت کنید!
آقای سروش عبدی یا سروش ع، من واقعاْ از این همه برخوردهای متناقض شما در عجبم. من نمیدانم با چه زبانی باید با شما و یا امثال شما صحبت کرد. شما هیچ کاری به سوالهای مطرح شده ندارید و تصور مینمایید که با به گمراه کشیدن بحث میتوان مسیر صحبت را عوض کرد.
آقا جان! برادر جان! رفیق مبارز! هموطن! برای اثبات حرف باید مدرک آورد. تکرار میکنم مدرک!!! آورد. نمیتوان در کنج خانه نشست و آنچه را که دوست داشت حقیقت فرض کرد. شما برای اثبات حرفها و ادعاهای بی اساستان در مورد اعلام جمهوری توسط انگلیس و اینکه این توطئه به رضا شاه محول شده بود نیاز به آوردن دلیل و مدرک مستند دارید. کاری که تا این لحظه در انجامش عاجز مانده اید.
من میتوانم حدس بزنم که نتیجه گیریهای مشعشعانه شما و همفکرانتان برای شما بسیار افتخار آفرین است ولی متاسفانه در دنیای واقعی نمیتواند مورد قبول واقع شود. بنابر این ادعاهای خود را نه برای یک تحقیق تاریخی بلکه برای نگارش جلد دوم دایی جان ناپلئون روانه دارید شاید مقبول حاصل شود. در مورد نویسنده ها نیز چرا نیاید به کسروی که ضمن داشتن انتقادات از رضا شاه از ارادتمندان او بود رجوع کرد؟ شاملو یک شاعر و هدایت یک داستان سرا بود. آنها الزاماْ تحلیلگر سیاسی نبودند. آیا از روابط تنگاتنگ هدایت با حزب توده و کیانوری قافلید؟ آیا فراموش کرده اید که شاملو در نهایت سهل انگاری شعری برای تروریستی چون خسرو روزبه نگاشت؟ آیا اینها هستند نمونه های شما برای ارائه افکار به اصطلاح روشنفکران ایران؟ چرا به سوال بنده در کامنت ۲۴۰۵۷، که ثابت میکند که ارتجاعی فکر کردن به اصطلاح روشنفکران ایران ربطی به خاندان پهلوی ندارد، پاسخ نمیدهید؟ شما سوال میکنید چرا حکموت پهلوی هنوز مثل زخم هرچندکاه سر باز می کند.
بسیار در حریتم که چگونه این سوال را نمیفهمید! در سال ۵۷ با یک دنیا بوق و کرنا و ارائه داستانهای دروغ یک جریان سیاسی ارتجاعی را بر ضد خاندان پهلوی و به نفع یک جریان ارتجاعی فاشیستی مذهبی بوجود آوردید. آدمهای ساده لوحی مثل بنده هم که در دوران نوجوانی بودیم به دنبال این موج راه افتادیم. همه باور داشتیم که پهلویها به زباله دان تاریخ رفتند و دیگر اثری از آنها نیست. امروز بعد از فروکش کردن آن آتش خانمان برانداز گروه بسیار زیادی از هم نسلهای من و نسل آینده، با توجه به اسناد و مدارک، به این نتیجه رسیده اند که نسل گذشته در مورد ماهیت خاندان پهلوی لااقل ۹۰ درصد دروغ گفته. ما امروز خواستار پاسخگویی به این دروغگوییهای هستیم و افرادی چون شما نیز متاسفانه همان حرفهای بی اساس سال ۵۷ را تکرار میکنند. تو گویی که تصمیم گرفته اند همچنان در دنیای مجازی خود اسیر بمانند. این است مشکل من با فردی چون شما.
۲۴۰۶۹ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش ع
عنوان : حیرت
آقای امید عزیز،
یادتان باشد ما انقلاب مشروطه را تجربه کردیم که تمام رسوبات خفقان و اختناق را دور بریزیم و این مثل نیزه توی چشم دولت فخیمه می رفت. بعد از شکست قرار داد وثوق الدوله و خودکشی کلنل فضل اله خود و دعوت وی مبنی بر خودکشی دست جمعی روشنفکرن، سیاست انگلیش در ایران بکلی عوض شد . دستاوردهای انقلاب می بایستس باطل شود. لذا دولت انگلیس به تکاپو افتاد .ابتدا تصمیم که در ایران جمهوری ایجاد و سید ضیا را به مقام ریاست جمهوری منصوب کند.. با توجه با غلیان جامعه و تداوم جو انقالابی مشوطه طلبی، از آنجا که دولت جمهوری نمی توانست متضمن تامین منافع دولت انگلیس در آینده باشد و حضور شخصیت هایی مانند مصدق و احتمالا قوام السطنه می توانست زمام امور را از دست انگلیش خارج کند، ایرونساید و ریپرترها وارد صحنه شدند. ایرانی مقتدر و آراسته به زرق و برق ناسیونالیستی و "پیشرفته" میان روسیه و خلیج فارس لازم بود. و این وظیفه به رضا شاه محول شد.
چرا درک این قضیه اینقدر مشکل است. چرا اینهمه بهم دشنام می دهید؟ چرا حکموت پهلوی هنوز مثل زخم هرچندکاه سر باز می کند.
به ادبیات مراجعه کنید مفاخرما که شما آقایان سلطنت طلب هم به آنها می نازید (هدایت، شاملو و....) از زمان درخشان پهلوی شما بعنوان روزگاری تاریک دم می زنند. آنها هم مثا اپوزیسیون "خائن بودند"؟ به حزب توده کاری نداشته باشید،یک قلم غیر وابسته در خدمت پهلوی نمی بینید. حتی خانلزی اعتراض می کند ودشنام می دهد.
دوستان تاریخی به قضیه نگاه کنید نه در محدوه ی عمر خود. این دفاع شما از انگلیس و عواملش حیرت انگیز است!
۲۴۰۶۷ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : با درود فراوان خدمت جناب پرسشگر
عنوان : با درود فراوان خدمت جناب پرسشگر
با درود فراوان خدمت جناب پرسشگر باید عرض کنم که مسئله بسیار خوبی را مطرح کردید. مسائل باید در زمان و مکان خود مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. در زمان رضا شاه در کجای دنیا دموکراسی وجود داشت که ما میخواستیم دومیش باشیم. در تمام آسیا وضع به مراتب بدتر از ایران بود. در روسیه خفقان بلشویکها به سرکردگی جنایتکاری بنام لنین و بعد از او استالین مردم بینوا را از زندگی ساقط کرده بود. در اروپای شرقی و مرکزی نیز هرج و مرج بیداد میکرد تا سرانجام جنبشهای فاشیستی بر این کشورها فایق شدند. در انگلستان و آمریکای شمالی نژاد پرستی بیداد میکرد. بروید و تاریخ کشتار سیاهها را حتی تا بعد از جنگ دوم جهانی بخوانید. در چنین شرایطی آیا نباید از این داعیان سرخ اندیش آزادی سوال کرد که در زمان رضا شاه کدام کشور دارای حاکمیتی دموکراتیک بود که ما میخواستیم دومیش باشیم؟
۲۴۰۶۶ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : امید
عنوان : حرف شما نه ارزان بلکه بی ارزش است!
آقای حمید زرگری این چه بیماری است که شما منجمدان در گذشته به آن دچارید. همه چیز در دید شما سیاه و سفید است و یک فرد یا مطلق خوب است یا مطلق بد. اگر انگلیسیها حرفی زدند که به مزاج شما خوشایند آمد آنوقت صد البته بدون هیچ شک و شبهه ای مورد قبولتان است. ولی اگر خدای ناکرده حرفی زدند که مورد قبول شما نیست آن موقع باید با هزار اگر و اما به آن نگریست و گفت که "بله سیاست انگیس پیچیده تر از آن عمل می کند که دریافتنش آسان باشد". نه دوست عزیز بهتر است بگویید که دریافت نظر مخالف برایتان سخت است حتی اگر با دلیل و مدرک باشد.
آقای محترم کسی از آقای مجد نمیترسد. واقعیت این است که بر اساس مدارک موجود و بر اساس نظر کارشناسان مسائل تاریخی ایشان دروغ میگوید یا بقول یکی از کاربران تاریخ فروش است. حال شما و دوستانتان هر جور مایلید فکر کنید (و یا بقول خودتان هر چه که دریافتش برایتان راحت است دریافت کنید). شما میگویید که رضا شاه سانسور و خفقان را در ایران پایه گذاری کرد. واقعاْ زهی "اعتماد به نفس!!". شما و دیگر ایدئولوژی زده ها جوری صحبت میکنید که تو گویی ایران قبل از رضا شاه یک بهشت برین بود و این رضا شاه بود که دیکتاتوری را در ایران اختراع کرد. نه دوست عزیز جنین نیست. بقول خودتان بروید مطالعه کنید. بروید تاریخ را بخوانید و از جنایات محمد علی شاه قاجار آگاه شوید. بروید و بخوانید که ملا و مقتدای جنبش ضد پهلویها محمد مصدق چگونه در خاطراتش از مراتب بندگی و جان نثاری خود به این پسرخاله خونخوارش صحبت میکند. بروید قانون اساسی مشروطه را بخوانید که چگونه به آخوندها برای تصویب قوانین حق وتو میدهد و زنان را در کنار دیوانگان و مجرمین از حق تعیین سرنوشت باز میدارد. بروید و مطالعه کنید که چگونه آخوندها در آن زمان در دادگاههای اسلامی حکم سنگسار و دست بریدن و پابریدن میدادند و این رضا شاه مستبد قلدر بود که جلوی اینکار را گرفت. البته خدا را شکر که به لطف انقلاب مترقی ۲۲ بهمن که به همت شما و امثال شما در ایران بوجود آمد ما مجدداْ از موهبت دادگاههای اسلامی بهرهمندیم! بله آقای محترم کسی نمیگوید که رضا شاه دموکرات بود. ولی چنین نیست که او مبتکر دیکتاتوری در ایران باشد. در حقیقت کلیه جریانات مخالف پهلویها به مراتب زورگوتر از پهلویها بودند و هستند. آقای محترم شما آزادید هر چه که دوست دارید فکر کنید ولی شایسته نیست برای اعمال نظراتتان دست به وارونه جلوه دادن حقایق بزنید. این همان مسئله ایست که نسل جوان امروز ایران مد نظر دارد و صرف نظر از مشروطه خواه و یا جمهوریخواه بودن بر خلاف شما با دیدی باز به عملکرد پادشاهان پهلوی نگاه میکند. بله آقای حمید زرگری حرف ارزان است بخصوص اگر همچون اظهارات شما بی پایه و اساس باشد.
۲۴۰۶۴ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به آقای عبدی، نتوانستید مرا متقاعد کنید.
آقای عبدی در جواب به نظر من بسیار کم لطفی کرده اند که لازم می بینم پاسخ ایشان را بدهم.
آقای سروش عبدی می فرمایند، «سیاست سرکوب و خشونت را رژیم سفاک پهلوی تعیین می کرد. خط اصلی سیاست پهلوی در طول پنجاه سال سرکوب بود».
ایشان فراموش(!!!) میفرمایند که در آنزمان ۹۰ درصد جهان اسیر دیکتاتوری ها و تمامیت خواهان بود سرکوب می شد. حتی در کشورهای آزادی مثل آمریکا، سیاهپوستان و در انگلستان دگرباشان و ایرلندی های مخالف انگلیس سرکوب می شدند. آقای عبدی نه مکان و زمان را در نظر می گیرد و نه شرائط را، انگار که ایران در خلا وجود داشت و ایران و جهان تا قبل از ورود پهلوی ها همه لیبرال دمکرات قرن بیست و یکمی بودند. او وانمود می کند که هیچ جا در جهان بدتر از ایران نبود، از خود و هم کیشان خود بطور کل سلب مسئولیت می کند و همه تقصیرها را به گردن یک نفر می اندازد. آقای محترم، این ساده لوحانه و عوام فریبی محض است و ما ملت ۳۰ و ۴۰سال پیش نیستیم که همه چیز را سیاه و سفید ببینیم و گنجشک رنگ شده را بعنوان قناری بخواهند به ما قالب کنند.
آقای عبدی، آیا انکار می کنید که سرکوب و خشونت در رژیم های سفاک کمونیستی، فاشیستی و دینی بسیار گستردهتر و وحشتناک تر از سرکوب و خشونت پهلوی ها بوده و هست؟ آیا دروغ است اگر بگوییم که سرکوب و خشونت های لنین، استالین، برژنف، هیتلر، موسولینی، مائو، ژنرال فرانکو، پینوشه، پل پات، خمینی، خامنه ای، ایدی امین، صدام حسین، موگابه...اصلا با سرکوب و خشونت پهلوی ها قابل مقایسه نیست؟
**************
آقای عبدی می فرمایند، «حزب توده عمدتا روشی جز مماشات نداشت و برچسب خشونت و دیکتاتوری زدن به حزب توده کم لطفی است». از من انتظار دارند که بپذیرم که حزب توده فعالیت های ایران ستیزانه نداشته است.
۱. نقش حزب توده در آذربایجان و کردستان چه بود؟ دو استانی که با همکاری حزب توده و روسیه از ایران جدا شده بودند و اگر جلوی اینکار گرفته نشده بود نهایتاً ایران حداقل ۴ تکه، همه مستعمره روسیه، همگی کمونیست، و طبیعتاً بخش بسیار مهمی از اتحاد جماهیر شوروی می شدند ،آنهم در اوج جنگ سرد، با سرنوشتی که بهتر از جمهوری های دیگر بلوک شرق در آسیای میانه نمی بود.
۱. اگر نقشه حزب توده و روسیه در ایران عملی می شد، آیا این جمهوری هایی که از دل ایران بیرون آورده بودند واکنشی به غیر از واکنشی از خود نشان می دادند که ما بعد از فروپاشی از جمهوری های دیگر شوروی در ۱۹۸۹ می دیدیم؟ ایشان فراموش(!!!) کرده اند که همه از اینکه از شر روسیه خلاص شده بودند در پوست خود نمی گنجیدند، و از آنزمان تاکنون هیچکدام از این جمهوری ها به هیچ وجه خواستار بازگشت کمونیسم به کشورهایشان نبوده و نیستند؟
آیا آقای عبدی هنوز معتقدند که حزب توده عمدتا روشی جز مماشات نداشت؟
۲. آیا ایشان کشور کمونیستی ای را میشناسند که خشونت و دیکتاتوری (در حقیقت باید گفت تمامیت خواهی و نه دیکتاتوری) را به فجیع ترین درجه اعمال نکرده باشد که در مقابل آنها جنایت هایی که در زمان پهلوی رخ داد بنظر نمی آیند؟
۳. آیا ایشان این حقیقت را انکار میکنند که مهمترین خصلت احزاب کمونیستی، منجمله حزب توده، دیکتاتوری که سهل است بلکه تمامیت خواهی است و حزب توده در حد فکر باقی نماند و برای عملی کردن نظریه اش فعال بود؟
(در رابطه با آنچه در بالا گفته شد: کشتن حتی یک انسان هم زیاد است بنابراین بمن حمله نشود و بحث را در این رابطه به انحراف نکشید. با اتهام سلطنت طلب هم از جواب دادن فرار نکنید).
************
آقای عبدی می فرمایند، «حزب توده درک درستی از دموکراسی نداشت و از شوروی کورکورانه پیروی می کرد ولی برچسب دیکتاتوری زدن به این حزب قیاس مع الفارق».
عجب!!! امیدوارم آقای عبدی معنی این حرف خود را درک کرده باشند چون درک من از این گفته ایشان بقرار زیر است:- حزب توده یک حزب بالغ نبود، نیاز به قیم داشت و قیمومیت روسیه را بی برو برگرد پذیرفته بود، و نمیفهمید که به یکی از عوامل روسیه تبدیل شده و از بیگانهای خطرناک الهام میگرفت که بدنبال منافع ملی روسیه بود.
۱. آیا اعضاء حزب توده از میان تحصیل کرده ترین قشر جامعه ایران نبودند؟ مگر شک و تردید، نقد و بررسی، و تجزیه و تحلیل اساس تحصیلات عالیه نیستند که دانش آموخته گان تودهای از آن بی بهره مانده و کورکورانه از کشور بیگانهای در اوج جنگ سرد پیروی کنند؟
۲. چگونه دانش آموخته گان تودهای بدون درک درست از لیبرال دمکراسی به این نتیجه رسیده بودند که کمونیسم از لیبرال دمکراسی برتر و دمکرات تر است؟ با در نظر گرفتن چنین ضعف بزرگی، تودهای ها با چه معیاری خود را روشنفکر و برتر از دیگران می شمردند، و خود را تنها آزادیخواهان راستین و ضد دیکتاتوری در ایران می دانستند؟ چگونه کیانوری را روشنفکر قلمداد می کردند ولی شاپور بختیار را نه؟
************
آقای عبدی می فرمایند، «بایستی حزب به قدرت می رسید تا در عمل نشان میداد که مثل اعلیحضرت همایونی شما دیکتاتورست یانه! این حزب هرگز به قدرت نرسید. در نتیجه این نظریه آقای پرسشگر و شما اساسا باطل است». عجبا!!! رو که نیست سنگ پای شهر منست.
۱. آیا جهان به اندازه کافی از احزاب کمونیستی تجربه نداشته است که بشود فهمید که نتیجه بقدرت رسیدن حزب توده در ایران چه فاجعهای به بار می آورد؟ آیا باز هم معتقدید که حزب توده اگر در ایران بقدرت میرسید معلوم نبود همانند شاه دیکتاتور می شد. آقای محترم، احزاب کمونیستی توتالیتر هستند که به مراتب از دیکتاتوری هایی مثل دیکتاتوری شاه وحشتناکترند. بنابراین نظریه من باطل نیست بلکه نظریه شماست که باطل است، بخصوص اینکه خودتان اعتراف کردهاید که حزب توده پخته نبود و از شوروی کورکورانه پیروی میکرد.
۲. شما یا تفاوت میان نظام های دیکتاتوری و توتالیتر (تمامیت خواه) را نمیدانید و یا میخواهید وانمود که هر دو یکی هستند. نظام دیکتاتوری شاه در میان همه نظام های دیکتاتوری زمان خود اگر معتدل ترین نبود ولی یکی از آنها بود. این در حالی بود که معتدل ترین نظام های توتالیتر کمونیستی جهان زمان شاه به مراتب وحشتناک تر از دیکتاتوری او بودند.
(لطفاً نکته را در اینجا بگیرید بجای اینکه آنرا بعنوان دفاع از شاه مورد سوءاستفاده قرار داده و بحث را منحرف کنید و مرا سلطنت طلب بخوانید).
***********
آقای عبدی می فرمایند، «سازمانهای مسلح مثل مجاهدین و چریکها نیز در برابر خشونت شاه واکنش نشان دادند».
چرا این سازمان ها واکنشی که گاندی و مارتین لوتر کینگ و شاپور بختیار نشان دادند را سرمشق قرار ندادند؟ آیا دلیل این نیست که کمونیست ها در آنزمان اصلاحات نمی خواستند بلکه سقوط کامل سرمایه داری و طبقه متوسط، پایان رابطه ایران با غرب و اسراییل، و برپایی دیکتاتوری پرولتاریا و هم پیمان شدن با شوروی را می خواستند و به هیچ چیزی کمتر از اینها تن نمی دادند؟
***************
آقای عبدی می فرمایند، «هرکدام از این سازمانها البته اشکالات و مشکلات بسیاری داشتند، اما هموطن عزیز دیکتاتوری مقوله ی دیگری است. محمل و منصه دیکتاتوری دستگاه حکومتی است. یعنی عمل نه نظریه و تئوری». «ایدئو لوژی را دولتها و قدرت های حاکمه می سازند نه اپوزیسیون وبه ویژه نه سازمانها مخفی».
آقای محترم، تئوریها و نظریههایی که در عمل به وحشتناک ترین حکومت ها تبدیل شدند، فاشیسم، کمونیسم و اسلامیسم بوده اند. مگر غیر از اینست که لنین، مائو، هیتلر و خمینی آن بهشت موعودی را که در اذهان مریض خود ساخته بودند بر پایه نظریه ها و تئوری های مورد علاقه شان بود؟ آیا انکار می کنید که اینها بدنبال قدرت بودند که نظریه های خود را پیاده کنند و کردند و دیدیم؟ سعی نکنید حزب توده را سرطانی خوش خیم و بی اثر در تاریخ معاصر ایران معرفی کنید.
۲. آیا انکار میکنید که دستگاههای حکومتی کمونیستی چین و روسیه با استفاده از نظریههای مارکس، لنین، مائو و استالین مردم جهان غیر کمونیستی را تحریک میکردند، دوره هایی برای آموزش آنها می گذاشتند، احساسات آنها را بر می انگیختند تا حکومت های غیر کمونیستی خود را براندازند و دیکتاتوری پرولتاریای تحت الحمایه روس و چین برپا کنند؟
۳. آیا انکار میکنید که زمان شاه، جهان درگیر جنگ سردی بود که عوامل دوره دیده روسیه، چین و عوامل غربی در ویتنام، ایران، کره و …..فعال بودند و هریک از این سه قدرت در پی گسترش نفوذ خود بودند که معنایش دستگاههای حکومتی قهار بود؟
**************
آقای عبدی می فرمایند، «شما قاعدتا باید به سن و سالی رسیده باشید رابطه ی علی (علت و معلولی) پدیده ها را درک کنید. هموطن به معلول نپردازید, علت را ببینید». نه آقای محترم، هر دو مهم و مسئول هستند، به هیچکدام نباید اجازه داد که با بهانه های مختلف از پاسخگویی بگریزند، یقه هر دو را باید گرفت که دفعه دیگر از اینکارها نکنند.
آقای عبدی میفرمایند، «ایدئو لوژی را دولتها و قدرت های حاکمه می سازند نه اپوزیسیون وبه ویژه نه سازمانها مخفی». آقای محترم، پایه ایدئولوژیها، تئوریها و نظریههایی است که وحشتناک ترین آنها در عمل فاشیسم، کمونیسم و اسلامیسم بوده اند. آیا لنین،مائو،هیتلر و خمینی بدون ایدئولوژی خاصی بدنبال قدرت بودند؟
بله، آقای عبدی، من با شما موافقم که ما «با اظهار نظر هایمان سطح آگاهی خودرا نمایش می دهیم». تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد.
**************
آقای عبدی، در آخر نظرتان برایم آرزوی پیروزی کردید، ممنونم. مایلم بدانید که من موقعی پیروز می شوم که ملت ایران در سایه قانون اساسی نوینی بر پایه منشور جهانی حقوق بشر و اقتصادی آزاد شاد و شکوفا شود و در جشنی بزرگ چادرها، روسری ها .... و همه ایدئولوژی ها را بسوزاند چون حالم از هر چه ایدئولوژی است بهم خورده.
۲۴۰۶۲ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حمید زرگری
عنوان : حرف ارزان است
آقای سالاری ، امروزچه آسان است بالای برج عاج نشستن ، اندرز دادن و ارشاد کردن. یادتان باشد آگاهی از طریق مطالعه و ارتباطات بدست می آمد. و رضا شاه فقط بانک و دانشگاه و... را بنیانگذاری نکرد، سانسور و خفقان و آمپول تزریق هوا را هم پایه گذاری کرد. حرفهای شما با توجه به نسبیت زمان چقدر بی انصافانه و نا آگاهانه بود. برادر خواندن داستان ماهی سیاه کوچولوسرو کار شمارا به داغ و درفش می کشانید. حرف ارزان است.
حمید -اریزونا
۲۴۰۶۱ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : انتقاد است که ما را مجبور به یافتن فنون و روشهای نو و جدید میکند
شکی نیست که بیژن فردی بسیار شجاع و باهوش بود و از توانایی ها و قدرت مقاومت و رهبری کارریزماتیک بسیار بالایی برخوردار بود و رژیم شاهی هم از او، از توانائیها، و از افکار او سخت وحشت داشت! اولاً در احترام همدردی با شما طرفداران او یادش گرامی باد! ثانیاً، با معیار و قضاوت تاریخی آن زمان، یعنی همان ده ۴۰ و ۵۰ تقویم ایرانی، نه با معیار و عرف امروزی، اگر به قضاوت بنشینیم، مسلماً باید از بیژن جزنی بعنوان یکی از قهرمانان ملی ایران، که سمبل شجاعت و مقاومت بود و بخاطر مخالفت و اعتراض به ستم ها و نابرابری های رژیم شاه، اول زندانی شد و بعد سخت ناجوانمردانه به قتل رسید، نام برد.
ولی با معیار امروز کارنامه سیاسی ایشان بعنوان یک سیاسی کار رد و مردود شده قضاوت میشود!
از این گذشته، مضمون نوشتار نویسنده محترم و برخی کاربران تعبیر و پیام دیگری راهم ممکن است القا کند. مقاله و برخی نظرات طرفداران را میتوان اینچنین خلاصه کرد:
« چون بیژن عزیزاز گزیینه خمینی را برای رهبری و هژمونی مردم معترض و انقلابی صحبت و یاد کرد، آنهم بعد از واقعه عینی ۱۵ خرداد سال ۴۲، و تجربه دیدن سیل زندانیان مذهبی رقیق و غلیظ در زندان رژیم شاه، پس حتماً خیلی خارق العاده، خیلی باسواد، نابغه و بابینش بوده، که اگر میماند، تاریخ حوادث بعدی را عوض میکرد! مثلاً اگر بیژن عزیز زنده میبود، شاید فدائیان نه تنها تکه پاره و منشعب نمی شدند، بلکه ممکن بود حتی رهبریت انقلاب را بدست گیرند و سکاندار کشتی نجات خلق ایران می شدند. اگر او زنده می بود شاید مجاهدین رفتار دیگری داشتند، شاید بر خمینی غلبه میکرد، شاید انقلاب از نوع دیگری می شد! و اگر..... و....،شاید!»
خیر ایشان زیاد نمیدانست، بقیه هیچ یا کم میدانستند! خیر تمام اینها خواب و خیالات است، همچون خواب و خیالات یک نظام کمونیستی ایده ال که در عالم واقع و تجربه محقق نشد! ایشان زیاد آگاه نبودند، بقیه هیچ یا کم آگاهی داشتند! . چرا باید بیائم اورا بیاوریم به زمانهای جلوتر از خود و دچار اشتباه قضاوت گذشته با معیار و محک امروز شویم؟ مهمتر اینکه ناخداگاه نتیجه بگیریم که: او کاملاً باز و آگاه و باسواد به سیاست روز و تاریخ گسترده ایران و جهان بود، و یا عقایدی کاملاً خالی ازتعصب داشت، ویا کاملاً درست و منطقی و علمی و تجربی و عملگرا فکر میکرد!
هموطن، چرا اینقدر ما ایرانیان دچار افراط و تفریط میشویم؟
با چند اعتصاب و تظاهرات و زندانی کشیدن، آیا باید، یکباره و بدون تحقیق و مطالعه لازم و بدون اندیشیدن به مردمی که خلقش میخواندند، به راه حل خطرناک مشی و نبرد مسلحانه که هم استراتژی و هم تاکتیک است، رسید؟ در کجای چنین تصمیمی نبوغ خارق العاده سیاسی نهفته است؟ که این تصمیم نه تنها شدت سانسور و خفقان و سرکوب را بیشتر و طاقت فرسا تر کرد، بلکه به آوردن نیروهای مذهبی ارتجاعی و سنتی از حاشیه به متن کمک کرد که بتدریج با غلبه و کنار زدن نیروی های ملی−مذهبی طرفدار لیبرال دموکراسی، رهبری اپوزیسیون را از سالها قبل از انقلاب در دست خود گرفتند و تمام نیروهای مخالف دیگر، از جمله همان نیرویی که خود بیژن کلی برایش زحمت کشیده بود و خون دل خورده بود، به حاشیه رفتند و بعد از انقلاب هم سخت سرکوب و متلاشی شدند. انقلاب و تمام نیروها، بجز آخوندهای نماینده مرتجعین سنتی، همه شکست خوردند، چون استراتژی هیچ نیرو و گروه مخالفی دموکراسی نبود، حتی نهضت آزادی، بعنوان نماینده انشعابی جبهه ملی تار و مار شده، اول شعار جمهوری دموکراتیک اسلامی را برای هدف و استراتژی خود سر داد، که بعد همان را هم در مقابل تشر خمینی پس گرفت و فراموش کرد. یعنی هموطن درد را حس کن، تنها امید مردم ما از مدعیان یک حکومت لیبرال دموکراسی نیم بند، هدف و استراتزی اش را پاک فراموش کرد و به خمینی هدیه کرد!
فقط انتقاد از گذشتگان و عزیزان و دوستان از دست رفته است که موجب تغییر وتحول ما و جامعه کنونی ما و درنتیجه حرکت و پیشرفت ما بطرف جلو آینده میشود. گذشته و گذشتگان را بت گونه ستایش مکن چون همه بایستی تغییر کنیم. تغییر اساس زندگی مدرن است. انتقاد است که ما را مجبور به یافتن فنون و روشهای نو و جدید میکند. آینده از آن نقد کنندگان گذشته است. پیروز باشید!
۲۴۰۵۹ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حمید زرگری
عنوان : تاسف
طرفداران محترم پادشاهی، بجای اینکه از همدیگر سپاسگذاری کنید و کارت تقدیر برای هم بفرستید بروید مطالعه کنید. از منابع هر دوطرف بخوانید. به آقای صبحی اکتفا نکنید.. آدلسون را هم بخواننید. نوشته های گودرزی را هم بخوانید. نجاتی و غنی را هم بخوانید . شما که از ترس به مجد نزدیک نمی شوید که مبادا مبانی اعتقاد سلطنت طلبانه ی تان متزلزل شود، لا اقل غنی رابخوانید.
آیا شما واقعا به آن حد از رشد فکری نرسیده اید که بفهمید که سیاست انگیس پیچیده تر از آن عمل می کند که دریافتنش آسان باشید.زنده یاد برنامه ی ایرون ساید را موبمو توضیح داده است. بعد از هشتاد سال ...... واقعا تاسف آور است
۲۴۰۵٨ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : امید
عنوان : درود بر هموطن با انصاف
درود بر شما هموطن با انصاف که به دور از هر نوع حب و بغض به مسائل نگاه میکنید. صحبتهای شما نمونه بارز رشد نسل جدید ایرانیان در مقابل به اصطلاح فعالین سیاسی منزوی و منجمد شده نسل گذشته است. همانطور که میبینید این جماعت از گفتن هیچ دروغی رو گردان نیستند. در حالیکه هیچ سند و مدرک معتبری وجود ندارد که ثابت کند دولت انگلیس رضا شاه را به قدرت رسانده، در حالیکه خود ژنرال انگلیسی به صراحت اعتراف میکند که بدون مشورت دولتش کودتا را راه انداخته (ادعایی که توسط وزیر خارجه انگلیس نیز تایید شده)، در حالیکه همین ژنرال انگلیسی صزیحاْ اعتراف میکند که هدف از این کودتا نه برانداختن سلسله قاجار بلکه به قدرت رساندن سید ضیا به عنوان نخست وزیر بوده، باز هم شاهدیم که این خیالپردازان دروغگو همچنان تفسیرهای سفسطه آمیز خود را بر واقعیات ارجحیت مینهند و با کاسه داغتر از آش شدن ادعاهای مسخره ای را عنوان میکنند همچون
" آن پیشرفت کذایی را انگلیس آغاز کرد که جاذبه ی سوسیالیسم کذایی در مرز شمالی را ازچشم ایرانیان بیندازد و رضا شاه هم عاملش بود".
تو گویی اینها در آن جلسات محرمانه در لندن حضور داشتند و از نزدیک شاهد تصمیمات دولت انگلیس بوده اند.
من نمیدانم آیا میتوان آزادی زنان، ایجاد مدارس مدرن در کشور، ایجاد دانشگاه، ایجاد بیمارستان و آوردن پزشکی مدرن به ایران، ایجاد بانک و بیمه ایرانی و منحل کردن بانکها و شرکتهای بیمه خارجی که اقتصاد کشور را در انحصار خود داشتند، ایجاد سیستم برق کشی و راه کشی و ده ها و صدها طرح بنیانی دیگر در طول فقط ۱۶ سال حکومت را نادیده گرفت و برپایه ادعاهای یک فرد مغرض که کتابش ۱۸۰ درجه با واقعیات در تضاد است و مورد نکوهش اساتید برجسته تاریخ قرار گرفته یکی از بزرگترین خادمان کشور را، که البته به دور از نقطه ضعف نیز نبود، نوکر انگلستان بدانیم و افرادی را که با تمام وجود به ایدئولوژی ضد مردمی و ضد بشری و ورشکسته مارکسیسم-لنینیسم پایبندند مترقی؟ من در همینجا با صدای بلند اعلام میدارم که آن به اصطلاح "نوکر انگلیس" را هزار بار به این رفقای ضد بشری ترجیح میدهم.
دوست با انصاف عزیز همانطور که قبلاْ نیز بیان شد کلیه جریانات مخالف پهلویها به مراتب بیش از آنها به دیکتاتوری و زورگویی تمایل دارند. اسلامیها را که میبینیم و عملکرد آنها نیازی به توضیح ندارد. کمونیستها نیز سالها از یک نظام زورگوی ضد بشر حمایت میکردند و مبنای اعتقاداتشان بر اصولی است که در عمل جز تباهی چیزی را برای جامعه بشری به ارمفان نیاورده. اینها از هوادارن سرسخت نظام آخوندی نیز بودند تا آنکه امام ضد امپریالیستشان سرانجام سراغ آنها نیز آمد. عملکرد مصدقیها را هم در دوران حکومت ده ماهه دولت موقت دیدیم. آنها در مقام مسئولین اجرایی مملکت باید جوابگوی تمام جنایات رژیم آخوندی باشند. بنابر آمار موجود (و نه بر پایه خیالپردازیهای معمول از جانب رفقا) میزان جنایت رژیم، سرکوب احزاب و گروهها، سرکوب دانشگاهیان،و بستن مطبوعات در دوران دولت موقت به مراتب بیشتر از دوران حکومت شاه بود. حال انصاف بدهید کدام خونخوارترند!
رفقا ادعا میکنند که عقب بودن ذهنیت روشنفکران تقصیر رژیم شاه است. سوال بنده این است بخش عمده ای از این به اصطلاح روشنفکران در زمان رژیم گذشته در خارج از کشور زندگی میکردند. اینها همانهایی بودند که راه گشای خمینی برای برقراری فاشیسم اسلامی در کشور شدند. چطور آنها نتوانستند در محیط آزاد غرب خود را از تنگناها و کوته فکریهای رایج خود رهایی بخشند؟ آیا آن هم تقصیر شاه بود؟ امروز بیش از سه دهه از سقوط حکومت گذشته میگذرد. چطور بعد از سی و اندی سال زندگی در خارج از کشور این به اصطلاح رفقای مترقی نتوانسته اند به اندازه یک سر سوزن رشد فکری داشته باشند و همچنان عاجز از درک واقعیات موجود در افکار گذشته خود منجمد هستند (نمونه هایش را هم در همین ستون میتوان دید)؟ آیا این هم تقصیر محمد رضا شاه است؟
هموطن عزیز شما هم نمونه دیگری از روشنبینی نسل جوان کشور در مقابل نسل فرتوت گذشته هستید. این جماعت از شما وحشت دارند. امیدوارم که نسل شما بدور از حب و بغض و کینه جوییهای نسل گذشته بتواند ایران را آباد کند! موفق باشید!
۲۴۰۵۷ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : leningrad
عنوان : به نظر دهندگانی که شیپور حزب توده را مینوازند
مگر روشنفکر ها را شاه به وجود آورد ؟ یا روشنفکر کسی است که مثل مهندس و دکتر در دانشگاه تربیت میکنند ؟ پس در قرون وسطا و در اثر تزار ها نباید روشنفکری یا دانشمندی به وجود اید. شاه ۳۷ سال سلطنت کرد . قبل از این که او کاملا قدرت را قبضه کند در ایران روشنفکران بودند . پس از آنکه او رفت هم همینطور . مشکل این بود که مافیای توده ای بر همه نهادها و کانون های روشنفکری و نویسندگان و احزاب سیاسی و حتا گروه های کوچک سیطره دشت و دارد . یعنی کسانی را که مارکسیست روسی بودند بزرگ میکردند و کسانی را که نبودند با زبان لنینی میکوبیدند . هنوز هم هر کس با روسیه و مارکسیسم روسی مخالف باشد توسط گاردهای رسانه ای حزب توده کوبیده میشود . تفکر مارکسیستی بود که حزب رستاخیز را ایجاد کرد (جعفریان و انصاری و باهری و نیکخواه و ... توده ا یهای توبه کرده بودند )
مثل امروز که تفکر توده ایها به صورت نقابدار در گروه های مذهبی به صورت نفی غرب و نزدیکی به شرق (روسیه و چین ) و حتا در اپوزیسیون و وب سایت ها و کانون نویسندگان و روزنامه ها (حتا رادیو فردا ) وجود دارد . کسانی چون زیبا کلام و گنجی و مهاجرانی و زید آبادی و سروش و بهنود و بهاره هدایت و توکلی و عماد به آور و هنگامه شهیدی و ... سانسور و کوبیده میشوند . اما موسوی و تاج زاده و نبوی وپیمان و آشوری و ... علیرغم مذهبی بودن مثل حلقه مارکسیست ها (دولت آبادی و ریس دانا و درویشیان و زرافشان و براهنی و ...) تمجید میشوند . حتا روشنفکران و فعالین سیاسی چپ غیر روسی (مثل نگهدار و کشتگر و فتاح پور و کاخساز و ...) مورد حمله گاردهای رسانه ای مورد حمایت چپ روسی هستند . آنکه فضای روشنفکری را در ایران با استبداد سیاه بندی مافیایی بسته نگاه داشته در ۵۷ سال اخیر تفکر مارکسیستی روسی و باندهای مافیایی محافظ آنند . به چه دلیلی دولت آبادی باید به سروش حمله کند که چرا او کروبی را انتخاب کرده ؟ زرافشان و ریس دانا چرا باید بعد از ۱۶ آذر و عاشورا به جنبش دانشجویی حمله برند و نقش آتش نشان بازی کنند تا موسوی با بیانیه ۱۷ فاتحه جنبش سبز را بخواند ؟ چرا رسانه های چپ روسی باید به بیانیه ۵ روشنفکر حمله کنند و از بیانیه ۱۷ حمایت؟ اصلا موسوی را کی به جنبش اصلاح طلبی تحمیل کرد ؟ نقش توده ای تواب شهبازی در این بازیها چیست ؟ مجاهدین انقلاب و خوئینیها بازوی اجرایی کدام حزب در حکومتند؟ اصلا لازم نیست حزبی داخل حکومت باشد تا به ایجاد و تثبیت دیکتاتوری کمک کند . حزب توده به علت وابستگی به روسیه در تمام بزنگاه ها ی تاریخ در سمت استبداد داخلی ایستاده و تامین منافع روسیه . این چریک بازها هم به علت آدم اطلاع کافی از سیاست و بی تجربگی در بستن فضای سیاست و تثبیت دیکتاتوری بسیار درخشان عمل کرده اند .
۲۴۰۵۴ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : احمد فارسی
عنوان : اجازه دهیم آینده ی ایران مانند امروز و دیروز نشود
چرا بحث ها در « شاه» چنین و چنان کرد خلاصه شده ست ؟
یک کمی به دور و ورمان توجه کنیم و بدون «تعصب» از جوامع میزبان الهام بگیریم که سیستم های آنها چگونه عمل می کند.
ـ درکشورهای آزاد اعم از پادشاهی یا جمهوری چون پای بند به قانون اساسی خود و حقوق شهروندی هستند وظائف و اختیارات تعریف شده ست . همه در زندگی اجتماعی مشارکت دارند. چه در جمهوری یا پادشاهی .
ما نسبت به تاریخ ۲۵۰۰ ساله ی خود حساسیت یا عادت داریم به همین دلیل باید بیطرفانه به پادشاهی های جهان دقت کنیم. مثل انگلستان ،سوئد ،نروژ ،ژاپن ، دانمارک، هلند، و...و...و...و....
مردم مشکلات و یا بحران های گذشته و کنونی اقتصادی و اجتماعی را به حساب ملکه ی خود یا پادشاه و یا امپراطور کشور نمی گذارند. چون آنها همه کارهی مملکت نیستند. افتخارات و دستاوردهای ۱۰۰ سال معاصر رانیز بحساب آنها نمی گذارند چون مردم کم وبیش در فعالیت ها مشارکت دارند.
نکته ی دیگر اینکه بیماری کیش شخصیت در این جوامع کمتر دیده میشود. از قبل و بعداز جنگ دوم ده ها شخصیت سیاسی مثل ایدن ، چرچیل ، تاچر، بلیر و براون در انگلستان حضور داشته که مسئول اجرای قوانین مملکتی بودند و ملکه هم در کاخ خودش با احترام زندگی کرده ست.
ـ ولی در کشورهای دیکتاتوری اعم از پادشاهی یا جمهوری یا کمونیستی قضیه فرق می کند می بینیم که طرقداران رضا شاه و محمد رضا شاه تلاش می کنند که آنها را با پیشینیان یعنی شاهان قاجار و یا ملایان معاصر مقایسه کنند .
با وجودیکه واقعا پهلویها هم از قاجارها بهتر بودند و هم از ملاها ، شایسته ست به این نکته توجه شود که جرا اصلا باید پهلویها بعداز مشروطه اینقدر امور مملکتی را در اختیار خود قبضه می کردند؟
بهتر ست در این باره صحبت کینم که چرا خامنه ای هم دیکتاتوری می کند نه اینکه شاه از او بهتر ست.
در اینجا باید با صراحت گفت دیکتاتور ها دفاع ندارند فرقی ندارد که شاه ایران باشد یا ولی فقیه یا صدام عراق یا پینوشه و استالین و نظائر آنها.
بچگانه ست که ما بگوئیم شاه از ملاها بهتر بود یا عراقیها که مبگویند زمان صدام از امروز بهتر بود.
اجازه دهیم آینده ی ایران مانند امروز و دیروز نشود بلکه آغازی برای مشارکت همه در سرنوشت خود و مملکت گردد. آسان هم نیست و راه دراز ست و دشوار ولی شدنی و اثبات شده .
احمد فارسی
۲۴۰۵٣ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : پیشرفت و دیکتاتوری
آقای با انصاف گرامی، به پایان خط نزدیک شده ایم و این مقاله به زودی از دور خارج می شود امیدارم فرصتی پیش آید که با هم درباره ی وابستگی، رشد ناموزن، موقعیت ایران در منطقه، سیاست بیگانگان در باره ی ایران و اینکه چه می توانستیم باشیم و چه شدیم. صحبت کنیم.
شما که آدم منصفی هستید با این قضیه فکر کنید که در مملکت "پیشزفته" ی شاهنشاهی چرا اینقدر ذهنیت ها، حتی ذهنیت روشنفکران عقب افتاده بود؟ شما از کدام رشد و پیشرفت صحبت می کنید؟ ویرانه های فکری را هم بینید. آن زرق و برق و رنگ روغنی که که در مسیر چپاول نصیب میهن ما شده بود فقط ساده لوحان را می فریبد. پیشرفت واقعی یک مملکت باید همه جانبه باشد هم ذر زمینه ی اقتصاد و معیشت و هم در زمینه فرهنگ و اندیشه . پیشرفت فرمایشی عقب افتادگان را راضی می کند. دیکتاتوری و پیشرفت؟ کاش سری به روستاها می زدید یا همین حالا بزنید. هنوز آثار پهلوی باقی است و ادامه دارد.
هاشمی رفسنجانی هم فراوانی تلفن موبیل را در ایران به حساب پیشرفت ایران می گذارد و احمدی نژاد هم " دستاوردهای انرژی اتمی" را! انصاف داشته باشید. و دچار احساسات نشوید.
آن پیشرفت کذایی را انگلیس آغاز کرد که جاذبه ی " سوسیالیسم کذایی" در مرز شمالی را ازچشم ایرانیان بیندازد و رضا شاه هم عاملش بود. خواهش می کنم فکر کنید. جای دیگر باشما سخن خواهم گفت. پیروز باشید
۲۴۰۵۰ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : با انصاف
عنوان : اصلا کاری به "نتیجه" ها ندارد
من در سال انقلاب بدنیا آمدم و بعدها فهمیدم که شاه و رضا شاه کی بودند و این نسل پدر مادرهای ما که علیه آنها انقلاب کردند چه اشتباه بزرگی کردند. چیزی که من تعجب میکنم بخشی از این نسل بالای پنجاه سال اصلا کاری به "نتیجه" ها ندارد و هنوز در یک دنیایی میان نوستالژی و آرزوهای غیر واقعی و دلسوزی برای خود دست و پا میزنه. هنوز هم نتونسته یک فاصله عقلانی از آنچه که بوده و آنچه که گذشته بگیره و از ایده آلهای خوش خیالانه اش دل بکنه. همه را نمیگم. پدر مادر من خیلی پشیمانند. اما برخی دوستان آنزمانشان وقتی با پدر مادر من بحث میکنند همش به جنایات شاه و رضا شاه اشاره میکنند و راجع به خدماتشان و اصلاحاتشان در زمینه زنان، آموزش، سیاست بین المللی، توسعه چشمگیر اقتصادی و و و توجهی نمیکنند. به همین ترتیب وقتی راجع به دشمنان شاه مانند مصدق صحبت میکنند با بزرگواری تمام، اشتباهات اورا ماستمالی میکنند. آیا این انصاف است یا کینه ورزی است. من فکر میکنم نسل گذشته برای اینکه خود را بازنده نبیند و گناه انقلابی را که کرده به گردن نگیرد دست از سر شاه و پهلوی ها بر نمیدارد. من وقتی دستاوردهای حکومت پهلوی را نگاه میکنم از تعجب شاخ در میارم که چقدر یک کشورعقب افتاده در این مدت کوتاه دچار تحول شده.بوده و خیلی در وجودم به سیاست کلی دوران پهلوی احترام برانگیخته میشود. اما وقتی برخی دوستان پدر مادرم یا پدربزرگم راجع به شاه حرف میزنند اصلا براشون این دستاوردها مهم نیست و تمام توجه شان به زندانیان سیاسی زمان شاه است و مثلا ایجاد حزب رستاخیز. مگر پهلوی ها خدا بوده اند که نباید اشتباه میکردند. چرا همه اجازه دارند
اشتباه بکنند اما پهلوی ها نه؟ مگر در کنار اشتباهات اینها خدمات نداشتند.
تازه من تا جایی که با ذهنیت این نسل قدیم آشنا شده ام چندان دموکرات منشی و مدارایی ازشان نمیبینم، نه درروابط خانوادگی و نه در نظرات سیاسی شان نسبت به مخالفانشان. حتما سی چهل سال پیش بدتر از این هم بوده اند. اما تعجب من اینجاست که انتظار اینها از شاه بسیار بسیار فراتر از آنچیزی هست که خودشان توانسته اند بعد از اینهمه ادعا در عمرشان داشته باشند.
من فکر میکنم اگر این نسل را بحال خودشان بگذاریم بهتر باشد. چون اینها فقط با فحش دادن به شاه حال میکنند و اصل آرمانهای خودشان بوده و هست تا منافع ملی ایران. اصلا هم به "نتیجه" آن دوستی های خاله خرسه شان برای ایران توجهی ندارند. حال باید به آن کسی که رضا شاه و شاه را یه جنایتکاری و دزدی متهم میکند گفت که آقای عزیز "نتیجه" آنچه شما دزدی و جنایت مینامید، درخشانترین دوران تاریخ معاصر ایران است. ایکاش باز هم میگذاشتید که این بقول شما "نوکران استعمار" کارشان را بکنند و منافع ملی ما را قربانی آرمانخواهی بچه گانه خود نمیکردید. این نظر من و بسیاری از همنسلان من است که دوران پهلوی را در عکسها و گزارش ها و از زبان پدرمادران خود میشنوند و به آن حسرت میخورند. ما باید چارقد و روسری سرمان کنیم و تو سری بخوریم تا شما دلتان خوش باشد که شاه را سرنگون کردید. ما که از ایران در رفتیم ، بیچاره آنها که مانده اند. حال در آینده هر نوع رژیم میخواهد سرکار بیاید، گذشته را نمیتوانیم بدلبخواه انکار کنیم. واقعیت این است که مردم در زمان پهلوی خوشبختتر بوده اند . تازه کجای دنیا سیاستمدارانشان بی عیب و نقص بوده اند؟ اما مردم سرزمینهای دیگر انصاف دارند و از سیاستمدارانشان به قدر دانی یاد میکنند. نه با انکار وفحش.
یک توصیه دوستانه هم به دوست پنجاه ساله دارم: وقت خود را برای مجاب کردن آدمهای یکدنده تلف نکنید. شما بخوبی ادعای خود را مستدل کردید، من یکی خودم از آن آموختم. اما تکرار مجدد آن سودی ندارد. مهم این است که بسیاری از خوانندگان نظرات گوناگون را در کنار هم میبینند وخودشان میتوانند قضاوت کنند. قرار نیست هرکس آخرین خط را نوشت حق هم با او باشد. بعضی ها اگر حرف آخر را خودشان نزنند شب خوابشان نمیبرد. بحث حرفه ای خلاف این روش کینه ورزی بگو مگوست.
۲۴۰۴٣ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : دیکتاتوری ۱۰۱
آقای فرامرز گرامی،
من مغلطه نمی کنم، استدلال من خیلی ساده است و البته اصلا هم تعجب نمی کنم که شما متوجه نمی شوید. اجازه بدهید ساده تر یا عوامانه بگویم شاید افاقه کند. سیاست را دستگاه دولتی و احزاب خاکم تعیین می کنند که لوازم و منابع آن را در اختیار دارند. سیاست سرکوب و خشونت را رژیم سفاک پهلوی تعیین می کرد. خط اصلی سیاست پهلوی در طول پنجاه سال سرکوب بود. حزب توده عمدتا روشی جز مماشات نداشت و برچسب خشونت و دیکتاتوری زدن به حزب توده کم لطفی است. اصولا دیکتاتور ی خصیصه ی نیروی حاکم است نه اپوزیسیون. من هم فکر می کنم که حزب توده درک درستی از دموکراسی نداشت و از شوروی کورکورانه پیروی می کرد ولی برچسب دیکتاتوری زدن به این حزب قیاس مع الفارق. بایستی حزب به قدرت می رسید تا در عمل نشان میداد که مثل اعلیحضرت همایونی شما دیکتاتورست یانه! این حزب هرگز به قدرت نرسید. در نتیجه این نظریه آقای پرسشگر و شما اساسا باطل است. سازمانهای مسلح مثل مجاهدین و چریکها نیز در برابر خشونت شاه واکنش نشان دادند. هرکدام از این سازمانها البته اشکالات و مشکلات بسیاری داشتند، اما هموطن عزیز دیکتاتوری مقوله ی دیگری است. محمل و منصه دیکتاتوری دستگاه حکومتی است. یعنی عمل نه نظریه و تئوری.
من به منابع و امکانات رژیم پهلوی اشاره کردم که شما متوجه شوید که دیکتاتوری سازمانیافته فقط از سوی دستگاه حاکمه اعمال می شود.
شما قاعدتا باید به سن و سالی رسیده باشید رابطه ی علی (علت و معلولی) پدیده ها را درک کنید. هموطن به معلول نپردازید, علت را ببینید. شاید این حرفها برای شما دشوار باشد، اما بگذارید اشاره کنم. ایدئو لوژی را دولتها و قدرت های حاکمه می سازند نه اپوزیسیون وبه ویژه نه سازمانها مخفی. دوست عزیز ما با اظهار نظر هایمان سطح آکاهی خودرا نمایش می دهیم. پیروز باشید.
۲۴۰٣۵ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : lenigrad
عنوان : زبان لنینی: زبان نابودی
http://zamaaneh.com/idea/۲۰۱۰/۰۴/post_۶۹۴.html
دوستان و رفقا و مجاهدین عزیز و چریکها و ملیون و سیمرغیان و ...
اگر خوب دقت کنید میبینید که قسمت نظر دهندگان همیشه با اتهام و فحاشی و بد و بیراه گفتن و عصبانیت و عدم پرداختن به اصل مو ضو ع و برخورد تعصب آمیز همراه است . دلیل آنرا در مقاله جالب گنجی در رادیو زمانه میتوانید بخوانید .
مشکل همه نظردهندگان استفاده از زبان لنینی است . یعنی به جای پرداختن به مطالب طرف او را میکوبیم و لجن مال میکنیم . یکی دو تا متلک و بعد تو نوکر امریکا هستی یا انگلیس و یا جیره خوار سرمایه داری و یا مرتد و یا مذهبی و جدیدا یک اتهام مشابه مرتد ساخته شده به نام ضد کمونیسم ! مثل ضد دین ! تو گویی کمونیسم به خودی خود مقدس است و هر چیز ضد ان باشد اوتوماتیک باطل !
گاهی سوابق فرد را وسط میکشند . خوب همه سوابق دارند . ادم بدون سابقه کسی است که کاری نکرده . سوابق وقتی مهم است که فرد بخواهد ریس جمهور یا وزیر بشود یا به شغل مهمی گماشته شود . اما اندیشه و نظر را باید با اندیشه و نظر پاسخ داد . خوب گنجی اولش پاسدار بوده . نورالدین کیانوری و شاملو هم اولش عضو جوانان فاشیست بودند . رضا شاه هم اولش توسط انگلیس اومد . موسوی هم اولش نخست وزیر خط امامی و مکتبی بود . ایت الله منتظری هم اولش ولایت فقیه را درست کرد . چریکهای فدایی اولش تروریست بودند . مجاهدین هم همینطور . پیکار هم اولش هم رزمانش را ترو ر کرد و آتش زد. یزدی اولش وزیر خارجه همین رژیم بود . بختیار به کمک امریکا و انگلیس نخست وزیر شد . بازرگان وزیر دولت موقت همین رژیم بود . اما بعد ها خیلی از اینها تغییر کردند بعضیها ۱۸۰ درجه . اما بعضیها همچنان با الفاظ بازی میکنند ولی همان مسیر را میروند . پس باید اندیشه ها را شناخت و آنها را نقد کرد. افتخار به گذشته بدون کاویدن اندیشه هم به درد نمیخورد . اگر کسی در گذشته جانش را فدا کرد والی امروز ما میدانیم که راه او اشتباه بوده بزرگداشت او بی معنی است . چریکها به ترور انقلابی معتقد بودند و جنگ مسلحانه . راه آنها اشتباه بود و اگر به قدرت میرسیدند وضع ما حالا مثل کوبا و کره شمالی بود . اینکه افتخاری ندارد .
۲۴۰٣۴ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : هوشیار
عنوان : ادعای یاوه
این چه ادعای سستی است که سلطنت طلبان برای مشروعیت بخشیدن به سیاستهای بریتانیا، کودتای آیرونساید را سرخود و بدون هماهنگی با حکومت بریتانیا میدانند؟ حداقل از کارمندان سابق وزارت امورخارجه شاهنشاهی سئوال کنید تا به غیرقابل باور بودن این ادعای یاوه پی ببرید. مامور بلندپایه دولت بریتانیا هرگز عملیات بسیار مهم تغییر حکومت در محل ماموریت را بدون هماهنگی با مرکز انجام نمیدهد.
۲۴۰٣٣ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : به هوشیار
عنوان : با عرض معذرت اینجا جایی برای خوشمزه بازی نیست.
آقای هوشیار اولاْ سعی کنید مزه انداختنهایتان را برای جای دیگری نگاه دارید. ثانیاْ نظر به اینکه شما آدم "هوشیاری" هستید میتوانید هر چه دوست دارید فکر کنید. ثالثاْ مسئله عدم اطلاع دولت بریتانیا از کودتای ۱۲۹۹ در اسناد طبقه بندی شده وزارت خارجه و همچنین خاطرات ژنرال آیرونساید بروشنی ذکر شده.
جناب هوشیار یکی از مشخصات بارز حسین شریعتمداری و دیگر، به قول شما، دلقکهای خامنه ای این است که ظرفیت پذیرش حقایق را ندارند و همیشه آن چیزی را قبول میکنند که به مزاجشان خوشایند آید. البته شخص "هوشیاری" چون شما به این مسئله توجه دارد :))) آیا غیر از این است؟
۲۴۰٣۱ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : هوشیار
عنوان : بهت ۳۱ ساله
این مبهوت پایینی ظاهرا ۳۱ سال بعد از سقوط سلسله پهلوی هنوز در بهت به سر میبره. ما کار تحقیقی مجد را قبول نکنیم ولی سند آقایی که میگه آیرونساید بدون اطلاع حکومت انگلیس در ایران کودتا کرد رو قبول کنیم؟! شما با این نوع استدلال یک جفت سور به حسین شریعتمداری دلقک خامنهای زدید.
۲۴۰۲۹ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : مبهوت
عنوان : چی شد یهویی؟ دیشب بحث راجع به اسناد و مدارک اینو اون بود که کدوم با ارزش و کدوم بی ارزشه.
چه خبره؟ یک بحث را تمام کنید بعد بروید سر یک بحث دیگر. الان آمدم ببینم بحث راجع به اسناد و مدارک به کجا کشیده می بینم بحث را کاملا عوض کردید. آقا/خانم پرسشگر، مقصر شما هستید که یا جوابی برای ۵۰ ساله نداشتید و خواستید بحث را به انحراف بکشید، و یا دیگران جوابی برای ۵۰ ساله نداشتند و ترفند قدیمی و نخ نما شده خود را دوباره بکار بستند. همیشه همینطور است، جواب که ندارند طفره می روند و با علم غیبی که دارند سلطنت طلب کشف می کنند!! عجبا!! اگر جواب دارید، جواب بدهید و اگر جواب ندارید مثل بچه ها دهن کجی چرا می کنید؟ آخر مسخره نیست که آدم وقتی جواب ندارد به مخاطب اتهام وارد کند؟ کار زشتی است، نکنید. با طفره رفتن و توهین حواس کسی پرت نمی شود. سبی
به ۵۰ ساله محترم، از شما آموختم، مرسی. مجد تاریخ فروش است و نه تاریخدان.
به خانم بقراط گرامی، از سایت شما و مقاله های شما هم همیشه می آموزم، سپاسگزارم.
به پرسشگر شیطان/عزیز، مصاحبه را فردا نگاه خواهم کرد.
چی شد یهویی؟ دیشب بحث راجع به اسناد و مدارک اینو اون بود که کدوم با ارزش و کدوم بی ارزشه. بابا، اتهام و فحاشی و دروغ جواب نیستند. حواس من یکی با اینجور ترفندها دیگه پرت نمیشه.
۲۴۰۲۷ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرامرز م
عنوان : بر اعصابتان مسلط باشید
جناب اقای فرامرز د جنابعالی من را از کجا میشناسید که خطاب به من میگویید "من به همان اندازه سلطنت طلب بودم که تو چپ". اینطور بی ادبانه و عصبی برخورد کردن شایسته یک انسان نیست.
شما اگر نگاهی به انبوه فعالین چپ ایرانی بکنید میبینید که بسیاری از آنان دست از باورهای ضد بشری مارکسیستی گذشته خود برداشته و به سوی لیبرالیزم گرایش پیدا کرده اند. در مورد سیستم آینده ایران نیز باید بگویم که شکل حکومت برای من اصلاْ اهمیتی ندارد بلکه محتوای آن مهم است. در هر صورت فرامرز خان پیروز باشید و کمی هم سعی کنید که بر اعصابتان مسلط باشید.
۲۴۰۲۶ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایراندوست
عنوان : مردم دوباره زمام امور را به سلطان دیگری واگذار نخواهند کرد
جناب عباس قلی، با نظر شما موافقم. تنها راه اعاده سلطنت دخالت قدرتهای خارجی و یا مانند نمونه اسپانیا کودتای نظامی و استقرار یک حکومت فاشیستی است. امکان تحقق شق دوم در ایران تقریبا محال است. در مورد شق اول بستگی به سیاست آمریکا و اروپا و مقاومت ملت دارد. با توجه به نمونه افغانستان، احتمال حمایت غرب از بازگشت سلطنت موروثی در ایران نیز بعید است. در حال حاضر هم ما با یک سلطان مستبد جنایتکار در میهنمان طرف هستیم که باید او و دربار فاسدش را به زیر بکشیم. در آینده قطعا مردم دوباره زمام امور را به سلطان دیگری واگذار نخواهند کرد.
۲۴۰۲۴ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایراندوست
عنوان : مردم دوباره زمام امور را به سلطان دیگری واگذار نخواهند کرد
جناب عباس قلی، با نظر شما موافقم. تنها راه اعاده سلطنت دخالت قدرتهای خارجی و یا مانند نمونه اسپانیا کودتای نظامی و استقرار یک حکومت فاشیستی است. امکان تحقق شق دوم در ایران تقریبا محال است. در مورد شق اول بستگی به سیاست آمریکا و اروپا و مقاومت ملت دارد. با توجه به نمونه افغانستان، احتمال حمایت غرب از بازگشت سلطنت موروثی در ایران نیز بعید است. در حال حاضر هم ما با یک سلطان مستبد جنایتکار در میهنمان طرف هستیم که باید او و دربار فاسدش را به زیر بکشیم. در آینده قطعا مردم دوباره زمام امور را به سلطان دیگری واگذار نخواهند کرد.
۲۴۰۲٣ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : عباس قلی
عنوان : یک سوال
جناب ایراندوست نوشته اند که "در هیچ جای دنیا سلطنت منقرض با رفراندوم به حکومت بازنگشته است. نمونه آن یونان، عراق، بلغارستان و افغانستان است. در جوامع مدرن، ارتباط خونی موجب شایستگی افراد نیست. کشور ما هم همین مسیر را طی خواهد کرد و باید در پی استقرار حکومت دموکراتیک منتخب مردم بود."
در کل این موضوع صحت دارد اما مطمنا باید مورد کشور اسپانیا را نیز ذکر کرد که ژنرال فرانکو که یک افسر فاشیست بود با یک کودتا و چند سال جنگ داخلی نظام قانونی و انتخاب شده جمهوری اسپانیا را سرنگون کرد و دهها سال یک دیکتاتوری جنایتکارانه برقرار کرد و نظام پادشاهی را دوباره برقرار کرد که البته بعد از مرگ دیرهنگام او هنوز پابرجاست اما پادشاه نقشی در دولت ندارد و نخست وزیر همه کاره دولت می باشد. سوال این است که چرا تعدادی از سیاست مداران ایرانی امید به رضا پهلوی و برگشت خانواده پهلوی به قدرت می باشند و به دنبال معامله با او و سلطنت طلبان می باشند. در بین افراد حتی افرادی وجود دارند که قبلا خود را مارکسیست می دانستند و کسانی مانند الهه بقراط که زمانی در نشریه کار سازمان اکثریت مشغول به کار بود اکنون حامی رضا پهلوی می باشد؟
دومین سوال این است که آیا سلطنت طلبان نیز امیدوارند که مانند ژنرال فرانکو عمل کنند که در این دوره و زمانه بعید به نظر می رسد شدنی باشد پس چطور امید دارند مردمی که خود نظام سلطنتی را سرنگون کردند را راضی به برقرار کردن دوباره آن کنند؟ آیا این مورد خوش خیالی کامل نیست؟
۲۴۰۲۱ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرامرز د
عنوان : استدلال به روش سلطنت طلبی بنام فرامرز م
من هم به عنوان یک سلطنت طلب سابق که در میان انها فساد و دزدی زیادی دیدم باید بگویم بروید دکانتان را در جای دیگری دایر کنید.البته من به همان اندازه سلطنت طلب بودم که تو چپ
۲۴۰۱۹ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایراندوست
عنوان : ارتباط خونی موجب شایستگی افراد نیست
حضراتی که به بازگشت سلطنت امید بستهاید، در هیچ جای دنیا سلطنت منقرض با رفراندوم به حکومت بازنگشته است. نمونه آن یونان، عراق، بلغارستان و افغانستان است. در جوامع مدرن، ارتباط خونی موجب شایستگی افراد نیست. کشور ما هم همین مسیر را طی خواهد کرد و باید در پی استقرار حکومت دموکراتیک منتخب مردم بود. مسئولین جامعه به عنوان خدمتگزاران مردم برای مدت معین انتخاب شده و پاسخگوی عملکرد خود می باشند. کشور ما چه نفعی در بازگشت سلطنت موروثی غیر مسئول دارد؟ مصیبتی که امروز بر کشور ما عارض شده عمدتا ناشی از حکومت استبدادی غیر مسئول است. تاریخ و عقل سلیم حکم میکند که مبلغ حکومت مطلقه نباشیم. همین واقعه کشتار زندانیان سیاسی بدون واهمه از تبعات شدید قانونی آن در یک حاکمیت مسئول و منتخب مردم هرگز اتفاق نمیافتد.
اگرهم دنبال جایگاه سمبلیک برای شخص اول مملکت هستید، از میان صدها خدمتگزار فرهیخته که کارنامه روشنی در خدمت طولانی به جامعه دارند، فردی را توسط مجلس شورای ملی انتخاب خواهیم کرد.
۲۴۰۱٨ - تاریخ انتشار : ۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : نسیم
عنوان : گریه سلطنت طلبان بر سر گور شاهان پهلوی
من از نسل بعد از انقلاب هستم و نه هیچ دشمنی شخصی با شاهان پهلوی دارم و نه رژیم دیکتاتوری ان زمان جذبم میکند. هرگز هم طرفدار مبارزه چریکی نبودم ولی تصویر شاه را در تلویزیون روزهای قبل از انقلاب "که با گریه از مردم طلب بخشش کرد و گفت صدای انقلاب شما را شنیدم" دیدم و ان را همیشه با گریه خامنه ای در ۱۸ تیر سال ۷۹ مقایسه میکنم. خامنه ای دوباره وقتی از خطر جنبش دانشجوئی اسوده شد همان شد که میبینیم وشاه هم اگر مردم کوتاه می امدند و ایشان دوباره سوار بر قدرت مطلق میشد تعقیری حاصل نمیشد چون شاه از سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ که ضعیف بود خیلی ادعای دمکرات بودن را در میاورد ولی بعد که باکمک بیگانگان بر علیه دولت ملی دکتر مصدق کودتا کرد دیدیم که هیچ خدائی را بنده نبود و همه مردم را بزور میخواست به عضویت حزب فرمایشی رستاخیز دراورد.از طرفی امارهای مختلفی در رابطه با شرکت مردم ایران در انقلاب ضد سلطنتی در دست است.رژیم اسلامی معتقد است که ۹۸ مردم ایران جمهوری اسلامی را انتخاب کردند.حتا اگر این امار هم درست نباشد واقعیت این است که اکثریت عظیم ایرانیان ضد سلطنت بودند و انهائی که میگویند ما باید مصاحبه فتاپور را بخوانیم خودشان هم توجه کنند که اقای فتاپور میگوید شاه همه احزاب مسالمت جوی اپوزیسیون را سرکوب کرده بود و حالا بعد از این سرکوبی ۱۸ ساله اپوزیسیون غیر مسلح تعدادی از جوانان ۲۰ تا ۲۵ ساله راه را در مبارزه مسلحانه دیدند و در ان شرایط جهان اینطور فکر میکردند چرا در مصاحبه فتاپور سرکوبی بیرحمانه اپوزیسیون مسالمت جو را نمیبینند چون برایشان صرف نمیکند.حالا سلطنتی ها شب و روز بر سر گور شاهان پهلوی گریه میکنند و از دیگران بویژه از فدائیان طلبکار هستند. من به این هموطنان عزیز میگویم دیکتاتوری شاه و وابسته بودن رژیمش باعث انقلاب و سرنگونی ان شد و من با احترامی که برای فدائیان قائلم ولی باید گفت که فدائیان گرچه نیروهای جوان را جذب کرده بودند ولی انها نماینده بیش از ۱۰ جمعیت ایران نبودند(امارها به نقل از گوگل). یکی از سلطنتی ها هم میگوید کتاب پاسخ به تاریخ شاه را بخوانید اخه در همین کتاب شاه با اشاره به یکی از نظامیان ارشدش در دادگاه زمان انقلاب میگوید ایشان گفتند شاه را مثل موش دمش را گرفتند و از مملکت پرتش کردند بیرون. خوب مردم اگر انقلاب نمیکردند شاه سر جایش میماند و ما هم بودیم رعیت یک پادشا هی مثل پادشاه مراکش و اردن و نه شروندان ازاد انگلیس و هلند.با کمال احترام به این هموطنان عزیز بگویم که بعد از ۳۱ سال که شاه سرنگون شد باید فکری اساسی بکنیم و الگوی ما نباید پادشاهان دیکتاتور و وابسته باشند حتا اگر فکر کنیم که انها از رژیم اسلامی خامنه ای بهتر بودند. ما باید به اینده فکر کنیم و گریه بر سر گور مردگان بعد از ۳۱ سال ما را به جائی نمیرساند.نسل جوان ایران به اینده امیدوار است ونمیخواهد خود را با خوابهای طلائی شما همراهی کند. البته من خوشحالم که سلطنت طلبان امروز برخلاف دوران سلطنت دیکتاتوری شاه که با چپها و مخالفین با زندان و شکنجه و کشتار مقابله میکردند بحث میکنند ولی یادشان نرود که همین بیژن جزنی که محکومیتش ۸ سال بود و در زندان به عنوان اسیر در دست حکومت پهلوی بود همراه با ۸ نفر دیگر با دستهای بسته کشتند.خوب چرا کسی را که به ۸ سال زندان محکومش کرده بودید نا جوانمردانه کشتید?. دوستان سلطنت طلب مگر پادشاهانی مثل کورش به جوانمردی معروف نبودند? مگر انها اسیرانشان را مثل شما میکشتند با اینکه تا لحظه اخر مسلحانه با انها مقابله کرده بودند
۲۴۰۱۷ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرامرز م
عنوان : منطق و استدلال به روش چپها
آقای سروش عبدی خنده دار آن است که جنابعالی از منطق و استدلال صحبت میفرمایید. من نظرات شما را خواندم. هر جا که به قول معروف کم میاورید مغلطه میکنید تا بحث را از مسیر اصلیش خارج کنید. اینجا صحبت از منابع انرژی جهانی نیست. اینجا صحبت از طرز تفکرات و باورهای افراد و گروهها و جریانات است. عملن به همه ما ثابت شد که هیچیک از مخالفین رژیم گذشته بیش از محمد رضا شاه به دموکراسی و حقوق بشر اعتقاد نداشتند. آنها این را با عملکردشان نشان دادند. من به عنوان یک ایرانی چپ سابق حکومت محمد رضا شاه را، با همه نقطه ضعفهایش، هزار بار بهتر از حکومت رهروان راه مارکس و لنین و استالین میدانم. پس ادعا نکنید که او دیکتاتور بود و شما همفکرانتان، که مشکلتان محدود به تهبه ماشین تحریر بود، آزادیخواه! من هم زمانی جزء این گروهها بودم و حاضرم قسم بخورم که اگر آنها به حکومت رسیده بودند حتی از این آخوندهای جلاد نیز بدتر بودند، چه رسد به شاه.
۲۴۰۱۶ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : هرمز نظری
عنوان : به جناب «پرسشگر»
من هم با «پرسشگر» موافقم .لطفا به آدرس ذیل مراجعه فرمائید و مصاحبه ی بی.بی.سی. (عنایت فانی) با مهدی فتاپور را مطالعه فرمائید. خودتان داوری کنید که از مصاحبه چه برداشتی می کنید و از نحوه ی برخورد جناب «پرسشگر» چه برداشتی !
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/۲۰۱۰/۰۴/۱۰۰۴۲۱_l۱۰_hardtalk_fatapour.shtml
۲۴۰۱۰ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : باز هم قیاس
آقای پرسشگر گرامی،
آیا پرسش شما جدی است؟ شما حکومت ستمشاهی را با یکی از بزرگترین ارتشها و دسترسی به یکی از بزرگترین منابع انرژی جهان و آنهمه وسایل سرکوب و پرخورداری از حمایت تمامی جهانخوراران و دستگاه ایدئولوژی فرهنگی مذهبی پیشرفته مقایسه می کنید با چند سازمان مخفی سیاسی که مشکلشان تهیه یک ماشین تحریر بود؟؟!!
من نمی خواهم به شما و دوستان سلطنت طلبتان اهانت کنم. ولی نگاهی بیندازید به
استدلالات خود و یارانتان. نمیدانم تاسف آوراست یا خنده دار! با افتخار پشت سر انگلیس بزرگترین دشمن تاریخی مردم ایران صف کشیده اید و برایش هورا می کشید.
ما باشاه و پدرش دشمنی نداریم اگرچه پنجاه ساه هم میهنان ما سلاخی کرده اند، ما دل در گرو مهر میهن داریم.
درود بر شما که کنده ی دودناک وثق الدوله را روی شانه حمل می کنید!
۲۴۰۰۷ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : به فرامرز سنجر، در اینکه رضاشاه و شاه دیکتاتور بودند شکی نیست، ولی آیا آپوزیسیون چپ آنزمان دمکرات تر از شاه بودند؟
آقای فرامرز سنجر، امیدوارم مصاحبه آقای فتاپور، یکی از رهبران چریک های فدایی خلق زمان شاه و خمینی، را در بی بی سی فارسی دیروز دیده باشید. اگر ندید حتما ببینید تا تجدید خاطره برای شما شود.
آپوزیسیون زمان شاه به هیچ عنوان نمی توانند از مسئولیت های خود بگریزند و همه تقصیرها را به پای او بگذارند، برای نسل هایی که در انقلاب شرکت نداشتند و نسل های بعدی قابل قبول نیست. به فرامرز سنجر، در اینکه رضاشاه و شاه دیکتاتور بودند شکی نیست، ولی آیا آپوزیسیون چپ آنزمان دمکرات تر از شاه بودند؟ در کشتارهایی که در اوایل انقلاب صورت گرفت چند نفر بدون دادگاه کشته شدند و چریک های فدایی خلق چه موضعی در قبال آن داشتند، آیا اعتراض کردند و یا با خمینی همدستی کردند؟ آیا این دروغ است که اصلاحات در زمان شاه برای شما مهم نبودند و آنچه مهم بود سرنگونی نظام سرمایه داری و برپایی یک نظام از نوع یکی از اقمار شوروی نبود؟ آیا چنین نظامی که شما می خواستید همان چیزی نبود که بلوک شرق را بمدت ۴۰ تا ۷۰ به گروگان گرفته بود و دمار از روزگار مردم در آورده بود؟ سئوال های بیشتر را به دفعات دیگر واگذار می کنم.
آقای محترم، ما جوانتر از شما تجربه کمی از رژیم گذشته داشتیم و بیشتر عمرمان را زیر سایه وحشتناک این رژیمی بوده ایم که شما در آوردنش شرکت داشتید. شما چرا نمی خواهید مسئولیت پذیر باشید و قبول کنید که حافظه مردم را نمی توان با تکرار بخشی از تاریخ و حذف بخشی دیگر شستشو داد تا همانند شما بیاندیشند. خوشبختانه نسل های دوم و سوم مثل شما انتقامجو نیستند که شما مجبور به گفتن همه حقایق نباشید.
در اینکه رضاشاه و شاه دیکتاتور بودند شکی نیست، ولی آیا آپوزیسیون چپ آنزمان دمکرات تر از شاه بودند؟ آیا اگر چپ ها بقدرت می رسیدند اوضاع بسیار بدتر از زمان شاه نمی شد، همانطور که با آمدن آخوندها شد؟
نوشته قبلی شما خیلی احساساتی است، لطفا در جواب به سئوالات من از بروز احساسات خودداری کنید و حقایق را آنطور که بود برای امثال من توضیح دهید.
۲۴۰۰٣ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ۵۰ ساله
عنوان : به تاریخدانان آماتوری که هنوز فرق تز/رساله تایید شده بوسیله دانشگاه های معتبر جهان را با کتاب های جنجال برانگیزی که بر پایه ادعاهای بی پایه و اساس نوشته شده را هنوز نمی دانند.
محمدقلی مجد ادعاهای جنجالی و بی پایه و اساس زیادی تاکنون کرده است تا جاییکه صدای تاریخ شناسان برجسته ای مثل استفانی کرونین، پاتریک کلاوسون، ونسا مارتین، و مایکل زرینسکی را در آورده است. همه اینها به ادعاهای عجیب و غریب او انتقادهای شدیدی کرده اند و کارهای او را ارتجاعی و بی ارزش می دانند. اگر مجد راست می گوید تز/رساله اش را به دانشگاه های معتبری مثل London School of Economics و کمبریج در انگلستان و استانفورد و پرینستون در آمریکا ارسال دارد تا نتیجه را ببینیم. به محض اینکه این دانشگاه ها رساله/تز او را تایید کنند ما قادر خواهیم بود محمدقلی مجد و امثال او را همردیف دکتر هوشنگ صباحی و معتبر بشناسیم. عجیب است که شیفتگان مجد درباره هوشنگ صباحی انقدر خاموشند!!!
جوانان تحصیلکرده و آگاه ما قادرند تفاوت میان مجدها و صباحی ها را تشخیص دهند.
ضمنا باید همیشه در نظر داشته باشیم که برخی از فارغ اتحصیلان رشته تاریخ از دانشگاه های معتبر جهان برای مقاصد سیاسی و منبع درآمد سوء استفاده کرده و می کنند. بعنوان مثال کشورهای عربی مبالغی به اینها می دهند تا بجای خلیج فارس بگویند و بنویسند خلیج و به شرکت ها پول می دهند تا در نقشه های جغرافیایی واژه فارس را از خلیج همیشه فارس ما حذف کنند. باید تفاوت میان تاریخدان و تاریخ فروش را تا حالا درک کرده باشیم که باعث و بانی بسیاری از جنگ های داخلی و تجزیه کشور ها شده اند. بسیاری از این تاریخ فروشان در خدمت دولت ها قرار می گیرند. بنابراین مجد ها را به رخ ما نکشید، ما مردم ۳۰ و ۴۰ سال پیش نیستیم.
رساله/تز های تایید شده بوسیله دانشگاه های معتبر مهم هستند و نه هر کتابی که با هزار ادعای بی پایه منتشر می شود و مورد تایید دانشگاه های معتبر قرار نمی گیرند و مثل کتابهی مجد با انتقادهای شدید دانشگاهیان روبرو می شوند، فرق تز/رساله و کتاب در اینست. این تفاوت را تاریخدانان آماتوری که خود را همردیف دکتر هوشنگ صباحی ها فرض می کنند هنوز نمی دانند و بزور می خواهند عقایدشان را با استناد به مجدها به دیگران بقبولانید.
به تاریخدانان آماتوری که هنوز فرق تز/رساله تایید شده بوسیله دانشگاه های معتبر جهان را با کتاب های جنجال برانگیزی که بر پایه ادعاهای بی پایه و اساس نوشته شده را هنوز نمی دانند.
۲٣۹۹۹ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : آرمین
عنوان : نظرات شخصی یا بررسی واقعی رویدادها
چنین به نطر میرسد که بعضی از دوستان کوچکترین علاقه ای به خواندن نظرات دیگران ندارند و ضبط صوت وار دیدگاههای خودشان را مرتب تکرار میکنند. اینکه گفته شود دولت بریتانیا علاقه ای به علنی کردن اسناد محرمانه خود ندارد حرفی کاملاْ غلط است. وزارت خارجه بریتانیا بطور سیستماتیک اسناد طبقه بندی شده خود را بعد از حدود هر سی سال و در پاره ای از موارد پنجاه سال علنی میکند. آخرین نمونه آن نیز اسناد منتشر شده در مورد جزایر خلیج فارس و همچنین موضع دولت بریتانیا در دفاع از حکومت گذشته تا قبل از کنفرانس گوادلوپ است.
همانطور که قبلاْ نیز توسط دوستان گفته شد اسناد ادعایی آقای مجد در تضاد کامل با اسناد منتشر شده رسمی وزارت خارجه بریتانیا قرار دارد. طبق این اسناد وزارت خارجه بهیچ عنوان در جریان کودتای ۱۲۹۹ نبود. پس چگونه میتوان باور داشت دولت بریتانیا دست به این کودتا زد؟ این اسناد با کتاب خاطرات ژنرال آیرونساید کاملاْ هماهنگی دارد. هر دو منبع اذعان میدارند که آیرونساید به عنوان هماهنگ کننده ارتش قزاق در ایران بدون مشورت با لندن دست به این کودتا زد. هدف این کودتا نیز سقوط دولت وقت و روی کارآوردن سید ضیا بود. آیرونساید به وضوح میگوید که از رضا خان قول گرفته که او کاری به شاه نداشته باشد. قولی که رضا خان زیر پا گذاشت.
من از نفرت آقای مجد و دوستانشان از خاندان پهلوی آگاهم ولی نمیتوان بر اساس احساس شخصی مدارک و اسناد موجود را مورد قضاوت قرار داد. این همان مشکلی است که نوشته جات آقای مجد دارد و به همین دلیل نیز بیشتر جنبه بازاری دارد تا تحقیقی و بیشتر مورد استفاده جریانات سیاسی است.
شما نمیتوانید اسناد منتشر شده یک نهاد رسمی دولت را قبول نداشته باشید ولی مطالب منتشر شده از جانب یک نهاد سومی را که هیچ آشنایی به قضایای آنروز نداشت آن هم با تعبیر و تفسیر خودتان مبنا قرار دهید. قطعاْ اسناد منتشر شده از جانب بریتانیا در مورد عملکرد دولت بریتانیا معتبرتر از اسناد منتشر شده در مورد عملکرد دولت بریتانیا توسط آمریکاییهاست. بویژه که بریتانیا در آن زمان ابرقدرت بلامنازع بود و آمریکا حضوری کمرنگ در منطقه داشت. تازه باید این را هم افزود که آقای نویسنده بر اساس سلیقه شخصی خودش مطالبی را از نامه های ارسالی توسط آمریکاییها گرفته و بعد آنها را به عنوان اسناد محرمانه آمریکاییها قلمداد میکند.
شاید کارهای ایشان به عنوان یک تعبیر و تفسیر شخصی قابل مطالعه باشد ولی با توجه به اسناد منتشر شده از منابع رسمی دولتها چنین به نطر میرسد که با واقعیات در تضاد است.
۲٣۹۹٨ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرامرز سنجر
عنوان : استاد مجد
استاد مجد را بیشتر بشناسیم
ادکتر محمدقلی مجد محقق ایرانی مقیم ایالات متحده آمریکاست. در سال ۱۳۲۴ ش. به دنیا آمد. تحصیلاتش را در دانشگاههای سن اندریو (۱۹۷۰) و منچستر (۱۹۷۵) و کرنل (۱۹۷۸) با درجه دکترا به پایان برد و سپس در دانشگاههای مختلف آمریکا، از جمله دانشگاه پنسیلوانیا، تدریس کرد.
از دکتر مجد دو کتاب خوانده ام که هر دو ارزشمند و منحصر بفرد است:
اولی، درباره سیاست تقسیم اراضی محمدرضا پهلوی است. مجد نشان داده که چگونه شاه برای اینکه از خود در برابر دولت ایالات متحده آمریکا یک چهره اصلاح طلب نشان دهد، که توانایی جلوگیری از گسترش کمونیسم را دارد، اراضی حدود ۲ میلیون خانوار خرده مالک ایرانی را گرفت و بین حدود ۲ میلیون دهقان تقسیم کرد. یعنی هرج و مرجی ایجاد کرد که تبعات آن هنوز باقی است و باقی خواهد ماند. دکتر مجد در این کتاب، درواقع تز خانم لمبتون را رد کرده است که ساختار مالکیت ایران را فئودالی میدید و مدعی بود که گویا بیشتر اراضی کشاورزی ایران در تملک ۲۰۰- ۳۰۰ خانوار بزرگ مالک است. مجد ثابت میکند که چنین نیست و ساختار مالکیت ارضی در ایران اساسا خرده مالکی بوده است. کتاب مهمی است.
کتاب دیگر دکتر مجد درباره ایران دوران رضاشاه است. مجد اولین محقق ایرانی است که بر اساس اسناد علنی شده دولت آمریکا به تحقیق درباره تاریخ ایران در دوران رضاشاه پرداخته است. این اسناد بی نظیر است. مجد معتقد است که انگلیسیها علاقه ای به علنی کردن اسناد تاریخی مداخلات استعماری شان ندارند و هیچ قانونی نیز آنها را مجبور به این کار نمیکند. برعکس، در آمریکا دولت طبق قانون* موظف است اسناد را پس از مدت محدودی علنی کند و اگر چنین نکند محقق میتواند از طریق دادگاه علیه سازمان مربوطه اقامه دعوی کند و با حکم دادگاه سند را به دست بیاورد.
نکته جالب این کتاب میزان ثروت رضاشاه است. دکتر مجد بر اساس اسناد معتبر دولتی آمریکا نشان میدهد که رضاشاه در زمان کناره گیری از سلطنت (۱۹۴۱) حدود دویست میلیون دلار در حسابهای بانکی اش در لندن و نیویورک و تورنتو ذخیره پولی داشت. این بغیر از معادل ۵۰ میلیون دلاری است که در بانک ملی تهران داشت و غیر از حدود ۷۰۰۰ روستای ششدانگ و کارخانه هایی که در ایران داشت. بعبارت دیگر، رضاشاه در زمان خود یکی از ثروتمندترین مردان جهان بود.
دو کتاب فوق را انتشارات دانشگاه فلوریدا چاپ کرده است.
کتاب سوم دکتر مجد که همین روزها منتشر شده درباره غارت آثار باستانی ایران در دوران رضاشاه است. با توجه به حادثه مدهش غارت سازمان یافته موزه بغداد این کتاب خیلی به روز است و به همین دلیل ناشر زمان انتشار آن را جلو انداخت.
مجد، باز بر اساس اسناد علنی شده دولت آمریکا، نشان میدهد که پروفسور پوپ معروف، که تاکنون او را به عنوان خدمتگزار فرهنگ ایران میشناختیم، کارش سرقت و قاچاق آثار باستانی ایران و فروش آن در آمریکا بود و محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) و پسرش (مهندس محسن فروغی) نماینده و کارگزار او بودند.
این کتاب را انتشارات دانشگاهی آمریکا چاپ کرده است.
گرد آری فرامرز
۲٣۹٨۲ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : فرامرز سنجر
عنوان : فرمان به سکوت
برادر پنجاه ساله ی من همین مشخصات رو هموطن دیگر ما دکتر محمد قلی مجد هم دارد. تازه اینطور که شما استدلال می کنید انگار غیر از متخصصین همه باید ساکت شوند. نه برادر این گونه استدلال پایش می لنگد. سعی نکنید کسیرا با اینگونه استدلالات اراده گرایانه مرعوب کنید.
۲٣۹٨۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : ۵۰ ساله
عنوان : تاریخ یک تخصص است و حرفه ای آبرومند، لطفا به یک سرگرمی جدی تقلیلش ندهید.
هر تاریخدانی می داند با کنار هم گذاشتن یک سری اسناد و حذف برخی از آنها می شود وقایع و شخصیت های تاریخی را وارونه جلوه داد. برای همین است که در دانشگاه های معتبر جهان دانشجویان را با متدولوژی صحیح در برخورد با اسناد آشنا می کنند تا تحقیقات آنها بی ارزش از آب درنیاید. آیا در دانشگاه های معتبر، کتاب آقای مجد را تدریس می کنند، آیا به آن بهایی می دهند که شما به او استناد می کنید؟
دکتر هوشنگ صباحی، تز/رساله خود را با سرپرستی متخصصین زبده دانشگاه بسیار معتبر London School of Economics
در انگلستان انجام داده است. آیا من او را که یک متخصص در رشته تاریخ است باید رها کنم و نظریات آماتورهایی را قبول کنم که حتی نمی دانند که چارچوبی برای تحقیقات جدی در تاریخ وجود دارد؟ تاریخی که بدون استانداردهای بین المللی و با حب و بغض بوسیله آماتورها نوشته شده باشد بی ارزش است و جایی در دانشگاه های معتبر جهان ندارد. بنابراین، چه ۵۰ ساله باشیم و چه نباشیم باید خود را با استانداردهای جهان پیشرفته وفق بدهیم و از آنها بی خبر نباشیم. تاریخ یک تخصص است و حرفه ای آبرومند، لطفا به یک سرگرمی جدی تقلیلش ندهید.
هیچ رشته ای بجز تاریخ چنین تحقیر نشده است. آیا می شود کسانی را که فقط کتاب های روانشناسی و جامعه شناسی می خوانند روانشناس و جامعه شناس خواند؟ چگونه است که شما معتقدید که با خواندن کتابهایی که خود انتخاب کرده اید به تخصص در رشته تاریخ نائل شده اید؟ چگونه است که تز/ رساله هوشنگ صباحی را قبول ندارید ولی کتاب مجد نامی را قبول دارید؟
۲٣۹٨۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : شهاب صابری
عنوان : ما بزرگ شده ایم
دیروز ۲۹ فروردین بود ، ۳۵ سال از شهادت بیژن و یارانش در تپه های اوین گذشت، نوشته ی آقای معمار را دیروز خواندم و از ایشان سپاسگزارم که مرا بیاد بیژن انداخت و تمام فراز و نشیب های زندگی که به جلای وطن منجر شد. یاد بیژن و تمام مبارزان و منقدان رژیم های دیکتاتوری ایران گرامی باد.
مقدمه :
دوستان عزیز ! انتظار نداشته باشید که بعضی هواداران حکومت پهلوی که با حمایت انگلیس و آمریکا با کودتای ننگین ۲۸ مرداد بقدرت رسیدند و یا حزب الهی ها ی خلافت اسلامی که در یک شرائط استثنائی و بحرانی ۵۷ با زد و بندهای پشت پرده غرب و حمایت «مردم» سوار بر اریکه ی قدرت شدند بیایند و ازعملکرد های خائنانه ی خود انتقاد کنند. وقایع ۱۰ ماه اخیر بروشنی نشان داد که بخش بزرگ«مردم» با آگاهی از ماهیت پلید حکام اسلامی دیگر آنها را تحمل نخواهند کرد.این چند خط را به احترام بیژن تقدیم به جوانان ایران زمین می کنم که باعث افتخار ایرانیان و ایران زمین در پهنه ی گیتی شدند.
* رژیم شاه با فشار دموکراتهای آمریکا در سال ۳۹تا ۴۱ مجبور شد کمی فشار سهمگین کودتا و حکومت نظامی را کاهش دهد و در این دوره فعالیت های صنفی و سیاسی مجددا جان گرفت و حکومت این جا و آنجا به ترور و سرکوب ادامه داد وقایع خونین دانشگاه و اعتصاب معلمان و محصلین هرگز فراموش نخواهد شد. نقش جبهه ملی دوم در این دوره کاملا مشخص بود.
*حکومت شاه با سرکوب خونین مخالفین و اعتراضات فکر می کرد می تواند رفرم ۶ بهمن را پیاده و
مخالفان را ایزوله و خلع سلاح نماید. تفکر فئودالی ! جبهه ملی و دانشگاهیان با شعار طلائی «اصلاحات آری ، دیکتاتوری نه ! » نشان دادند که طرفداران واقعی مشروطه می باشند. آنها بدرستی می گفتند : «شاه باید سلطنت کند نه حکومت ! » در این مقطع نیروهای سیاسی با درایت کامل از دستاوردهای مشروطه حراست می کردند. حکومت تمام رهبران جبهه ی ملی ، نهضت آزادی و دانشجوئی را دستگیر نمود.
*بیژن در چنین محیطی قابلیت های خود را نشان داده بود و در فعالیت های دانشجوئی شخصیت نمونه ای بود. بهمین دلایل دستگیر شد ولی یارانش به فعالیت ادامه میدادند. در اعتراضات خمینی۱۵ خرداد علیه رفرم های شاه، رهبران جبهه ی ملی و نهضت آزادی هنوز در زندان بودند . حکومت «ماموریت» داشت که هر صدای مخالفی را خفه کند. حکومت نظامی بعداز ۱۵ خرداد عملا ماهها طول کشید و شاه فکر میکرد مملکت را قرق کرده ست.
*دانشگاه تهران درترم بهمن ۴۵ اعتراضات خود علیه شهریه شروع کرد که خواب از چشم حکومت و ساواک ربود. این اعتراضات تا خرداد ۴۶ ادامه یافت که با دستگیری عده ای از دانشجویان و اعزام آنها به سربازخانه ها سعی به خاموش کردن دانشگاه نمودند
* حکومت علیرغم عوامفریبی های ظاهری و تبلیغاتی بعداز «انقلاب سفید» بینهایت از جنبش دانشجوئی وحشت داشت. حضور شخصیت هائی چون بیزن جزنی ، مصطفی شعائیان و نظائر آنها وحشت حکومت را صد چندان کرده بود بهمین دلیل این رهبران دانشجوئی تحت مراقبت کامل ساواک .بودند.
*وقتی رژیم در زمستان ۴۶ بیژن و یارانش را در یک دام وسیع شکار کرد چنان در ترس و وحشت قرار گرفت که در مدت کوتاهی فعالین دانشجوئی سراسر کشور را دستگیر کرد تا بخیال خود تمام یاران او را در سراسر ایران جمع آوری کند. تا امروز کسی به این در ماندگی حکومت اشاره نکرده ست. در تهران دانشگاهها را از ترس مراسم شب هفت جهان پهلوان تعطیل کردند ولی دستگیری دانشجویان مشهد ،اصفهان ، شیراز، تبریز، اهواز فقط شبیخونی برای خالی کردن دانشجویان فعال بود تا شاید در میان آنها یاران جزنی را شناسائی کنند.
*همزمان با این یورش سراسری که هدایت الله سلطان زاده چندی پیش آن را بسیار دقیق نوشته و در آرشیو اخبار روز در دسترس می باشد. شادروان داریوش فروهر نیز در ارتباط با اعتراضش نسبت لایحه وطن فروشانه ی قانون جداکردن جزیره ی بحرین توسط شاه و اردشیر زاهدی در زندان قزل قلعه بازداشت بوده ست. نه بیژن جزنی ، نه داریوش فروهر و نه هیچ دانشجوئی در آنزمان تصور میکرد سرنوشت ایران به امروز کشیده شود.
سلول های انفرادی به بیژن و یارانش و بخشی از دانشجویان اختصاص داشت. ولی تمام اطاقهای قزل قلعه از دانشجویان بازداشتی پر بود که پس از باز جوئی به بازداشگاه شهربانی و از از آنجا به سرباز خانه ی باغ شاه و سایر شهرستانها اعزام میشدند. دوباره عده ای دیگر از دانشجویان وارد میشدند و در این حیص و بیص فقط یک آخوند در قزل قلعه وجود داشت. چنین یورش امنیتی تا آن سال یه دانشگاهها و اعزام به سرباز ی بی نظیر بود که در رسانه ها اصلا منعکس نمی شد.
تردیدی نبود که شاه نه مخالف نه معترض و نه منقد را تحمل نمی کند و زندگی نشان داد صدها دانشجو که به پادگانها اعزام شدند بغیر از معدودی اکثریت هرگز در مبارزات سیاسی شرکت نکردند که این مثالی از بسیاری قانون شکنی های رژیم های دیکتاتوری می باشد که مردم را از فعالیت سیاسی بترسانند.
*در سال ۱۳۴۸ عده ای از روشنفکران شناخته شده که به تعقیب های امنیتی حکومت پی برده بودند برای رهائی از شر ساواک از مرزهای جنوبی کشور تلاش به فرار می کنند . گرفتن گذرنامه کار ساده ای نبود. با تجربه دام گستری ساواک آنها دستگیر و به گروه فلسطین معروف شدند. شکنجه های وحشتناک ناصر کاخساز و شکرالله پاکنژاد برگی از جنایات ساواک ست . مسئله ساواک هنوز بررسی نشده که تا چه حد مزاحم زندگی عادی مردم و روشنفکران بوده، رسم بر این بود که اشخاص را دستگیر و آنها را وادار به امضای قرار بازداشت نموده و با زشت ترین برخوردهای ضدانسانی باصطلاح « بازجوئی » میکردند .لومپن ها با عناوین دکتر و مهندس ادای بازپرس و قاضی ها را در میاوردند و با کشیده و فحش ولکد و کابل و انواع ابزار شکنجه به شاه خدمت میکردند. نتیجه اعمال سبعانه خود را در پرونده ای به «دارسی ارتش » برای تشکیل «دادگاه » میفرستادند.
* در همین سال ۴۸ مردم تهران در یک اعتصاب تاریخی از سوار شدن به اتوبوس های شرکت واحد که نرخ بلیط را دو برابر کرده بود خوداری می کنند اتحاد دانشجویان ، دانش آموزان و مردم جنبش عظیمی در پایتخت ایجاد کرد که نشان داد علیرغم تمام سرکوبها و بازداشتها مردم راه های تازخ ای برای مبارزه پیدا می کنند.
روسای وابسته ی دانشگاه ها طبق معمول دانشجویان شناخته شده را تحویل ساواک دادند یا آنها را تهدید نمودند ـ به کتاب سالهای ابری درویشیان مراجعه فرمائید. سراسر تهران میلیونی در اعتراض سمبلیک به اصلاحات مشعشعانه شاه بپاخاستند.
نتیجه:
ـ تردیدی ندارم که سخنان مهندس مهدی بازرگان در «دادرسی ارتش» در سال ۴۲ که به حکومت هشدار داد بود دست از آزار مردم بردارید نسل بعد با اسلحه بمیدان میاید (نقل به مضمون) خیرخواهانه بود و حکومت نابخرد پهلوی با رفتار غیر متمدنانه نسبت به شریفترین مردان و زنان ایران زمین تعدی نمود . دکتر محمد مصدق ، دکتر سحابی ، دکتر صدیقی ، دکتر سنجابی ، مهندس حسیبی ، داریوش فروهر ،دکتر حسابی ، پروانه فروهر و صدها انسان فرهیخته دیگر در سراسر ایران در کارهای فرهنگی و اجتماعی منشا خدمات برجسته بودند ولی از شرکت در تعیین سرنوشت خود و کشورشان محروم بودند. شاه و هوادارانش نابخردانه کشور را به قهقرا سوق دادند.
علیرغم اینکه مهندس مهدی بازرگان با خیرخواهی میخواست حکومتیان را نسبت به عواقب سرکوبها آگاه کند و متاسفانه بنا بر مثل معروف « نرود میخ آهنین در سنگ» آنها این نکته را نگرفتند و به سرکوبها ابعاد بیشتری دادند میخواهم یک نکته را در اینجا عرض کنم.
علیرغم اینکه بیژن را در سال ۱۳۴۷ در «دادرسی ارتش» از ترس مجامع بین المللی به ۱۰ سال و بخاطر سابقه محکومیت به ۱۵ سال اشد مجازات افزایش دادند و بقیه یاران او هم زندانیهای سنگینی گرفتند . متهمین گروه فلسطنین هم تا حبس ابد محکوم شدند. هیچکدام باعث نشد تا شاه و حکومتش بتوانند جلوی مبارزات مردم را سد کنند.
رفتار ضد انسانی شاه نسبت به خیرخواه ترین انسانهای این سرزمین باعث شد که مبارزات رادیکالتر و رادیکالتر شود . در مملکتی که روسای دانشگاهش حاضر به مذاکره و بحث و گفتگو با دانشجویان نبودند و با همان فرهنگ ارباب رعیتی رفتار میکردند بجای فراهم کردن زمینه ی فعالیت های صنفی ، فرهنگی و اجتماعی فقط به دستورات زعمای امنیتی و نظامی توجه نشان داده تا مبادا اعتراضی صورت گیرد.
کاش شادروانان مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان بجای انتشار « مبارزه مسلحانه استراتژی و تاکتیک» و «تئوری رد بقا» به جنبش توده ای و دانشجوئی در سال ۴۵/۴۶ توجه بیشتر میکردند. امکان مبارزه وجود داشت فقط ناچیز بود.
در این زمینه با رفیق شهیدم بهروز نابت در سال ۵۰ بعداز اعدام فدائیان هم نظر بودیم.
جنبش اعتراضی علیه گرانی بلیط اتوبوس نشان داد که مردم هم حاضرند در اعتراضات هزینه دهند. حکومت نسبت به اعتراض مردم بوحشت افتاد و دانشجویان را در اولین فرصت آزاد کرد. به مصاحبه جناب ایرج گرگین در این زمینه مراجعه فرمائید که ترتیب مصاحبه با دانشجویان را دادند.
متاسفانه رادیکالیزاسیون مبارزات ، هم مردم و هم روشنفکران را بکلی از شعار های اصلاحات آری، دیکتاتوری نه ! شاه باید سلطنت کند نه حکومت ! دور نمود.
باید مبارزات صنفی سیاسی مردم بعداز ۱۳۴۸ از مسیر متعارف و بطی ادامه میافت
مطمنئا حوادث دیگری در افق ایران رخ میداد معلوم نیست چه میشد و نمی توان حدس زد.
در اینکه علت انسداد سیاسی شاه و عمال او بودند تردیدی نیست ولی ما می بایست بر نیروی لایزال مردم تکیه میکردیم.
در مهر ماه ۱۳۵۶ که تغییراتی در سیاستهای حکومت صورت گرفته بود و شب های شعر انیستیتو گوته برگزار میشد در میان نا باوری حاضر بشنیدن اشعار فریدون مشیری نبودیم. جز شعر و شعارهای انقلابی تحمل انواع دیگر را نداشتیم . آن زنگ خطری بود که در آستانه ی انقلاب به صدا در آمد ولی هیچ جریانی حتی کانون نویسندگان که برگزار کننده شبهای شعر بود آن رفتار ما را تقبیح نکرد.
موضوع را باید در سال ۵۶ تجزیه و تحلیل کرد چرا ما چنان بودیم ؟
امروز چنان نیست و ما بزرگ شده ایم در برابر پایمردی بیژن و تمام مبارزان سر تعظیم فرود مباورم
۲٣۹۷۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : مینا م
عنوان : سند
اینو من پیدا کردم نمیدونم جعلیه یانه، خلاصه کردم. همین یک تیکه کلی شماره سند داره.
در دوره دوم حکومت رضا شاه بر کشور، او زمینهای بسیاری را تا پایان پادشاهیاش در سراسر ایران، بهویژه در شمال ایران را به نام خویش کرد و در اواخر سلطنت حدود ۷۰۰۰ روستا به نام او ثبت شده بود
مجموع زمینهای وی بالغ بر ۱۰٪ از کل زمینهای کشاورزی ایران آن روز میشد. همچنین چندین کارخانه در ایران بنام وی به ثبت رسیده بود.
درباره دارایی نقدی وی در زمان خلع از سلطنت اختلاف هست. برخی معتقدند که رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت نقدینگی فراوانی در خارج از کشور داشتهاست، مسعود بهنود معتقد است رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت (۱۹۴۱) حدود ۲۰۰ میلیون دلار در حسابهای بانکیاش در لندن ذخیره پولی داشتهاست. منوچهر فرمانفرمائیان نقل میکند که عبدالحسین هژیر در اوایل دهه بیست برای بازپس گیری دارایی رضا شاه (که مبلغی بالغ بر بیست تا سی میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آنرا توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشتهاست. ولی خود رضا شاه در هنگام تبعید و در پاسخ به کسانی که به وی اتهام به داشتن حساب بانکی در خارج از ایران میزدند، گفتهاست: «آقایان بدانند که من درتمام بانکهای اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم - راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد». در هر حال، ثروت رضاشاه به هر میزان بود، به فرزندش محمدرضاشاه پهلوی منتقل شد و بعدها در بنیاد پهلوی متمرکز گردید.
۲٣۹۷۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : مرتضی فلاح
عنوان : ۵۰ ساله
خانم یا آقای ۵۰ سال به پایین، شمت مثل اینکه غیب گو هستید:
۱- از کجا می دانید که این کاربران در تاریخ تخصص ندارند. یکی به یک سند تاریخی در این بحث اشاره می کند و دیگری پاسخ می دهد و اولی بلافاصله از چند منبع دیگر نام می برد و آن یکی دوباره سند می آورد. ایا این احاطه ی این افراد را نمی رساند؟
انصاف داشته باشید. من به درست یا نادرست بودن نظرات کاری ندارم. شیوه مستدل و مستند مورد نظر من است.
۲- از کجا می دانید بالای پنچاه سال ها نظرات شما را نمی خوانند یا بآینده توجه ندارند؟ طرفداران پادشاهی می خواهند گذشته را در آینده بازسازی کنند. پس مساله ی شان هم گذشته است و هم آینده.چپ ها و ملی ها از احیای گذشته در آینده می ترسند و می خواهند آینده ی متفاوتی بنا کنند. آنها هم به گذشته و اینده توجه دارند.
گویا شما مطالب را درست نمی خوانید. ضمنا من هفته ی دیگر پنجاه ساله می شوم. تکلیف مرا هم روش کنید، کجا ایستاذه ام؟ ورود به مرز پنجاه سالگی چه تغییرات فنی در افکارم ایجاد می کند؟
۲٣۹۷۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : شنونده
عنوان : ایکاش شما هم خواننده و هم شنونده خوبی بودید
آقای عبدی عزیز ایکاش شما هم خواننده و شنونده خوبی بودید! شما اصلن به مسائل مطرحه توجهی ندارید و سفسطه کنان مطالب دیگری را مطرح میکنید که ربطی به موضوع بحث ندارد. هیچکس نمیگه که رضا شاه مرد فقیری بود. او دارای ثروتی زیاد در ایران بود. ولی هیچ مدرکی در دست نیست که ثابت کند او ۲۰۰ میلیون دلار پول نقد از کشور خارج کرد. بیان چنین ادعای پوچی بی اساس بودن ادعاهای آن فردی را ثابت میکنه که مدعی پژوهشگری است. خود شما هم اذعان دارید که چنین ادعایی مضحکه و نمیتواند صحت داشته باشه. شما و این آقای مححق نمیتوانید بخاطر نفرتتان از رضا شاه به او اتهامات غیر قابل قبول مثل خروج ۲۰۰ میلیون دلار از کشور بزنید. من فکر میکنم که ادامه این بحث بیش از اندازه موجب آبررو ریزی برای آقای مجد میشه.
۲٣۹۷٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : املاک سلطنتی و شکارگاهها
آقای شنونده،
بعضی سوالات برای گیر انداحتن مخاطب طرح می شود و عناد و لجبازی نقطه ی عزیمت انهاست. من شاید با اشتباه سوال شما را این چنین ارزیابی کردم و به آن پاسخ ندادم. پوزش می خواهم.
داستان سرقتهای رضا شاه مشهور تر از آن است که احتیاج به سند داشته باشد. شما جریان فرمانفرما را نشنیده اید؟ ارضا شاه غیر از فرمانفرما بسیاری دیگر را هم کشته و اموال و زمینهایشان را بالا کشیده است. این جریان دویست ملیون و جریان پس گرفتن آن از بانکهای اروپایی خودش داستانی دارد که در تاریخ پهلوی دوم ثبت است.
شما درست می گویید. رضا شاه در عرض سه سال دویست ملیون دلار "پس انداز " نکرده است ولی اقای مجد ذر بخش نظرات خود بطور مستند به این مساله اشاره کرده است. کجای این کار اشکال دارد. اگر سند دزدی می خواهید. رجوع کنید به تقسیم املاک سلطنتی بوسیله محمد رضا شاه. آیا آنهمه ملک وزمین مرغوب که ایشان در روند مدرنیزاسیون فرمایشی فروختند، از پدر بزرگشان به رضا شاه رسیده بود. زضا شاه که بوسیله ی مادرش بزرگ شده بود. شکارگاههای سلطنتی را هم که تابلوهایشان ایران را اشباع کرده بود از یاد نبریم.
آقای شنونده که کاش خواننده هم بودید و حرفهای مرا می خواندید. من در یاداشت اول به سند جرج بال اشاره کرده بود که آقای ایرانی باکمال انصاف آنرا انکار نکرده بود. هرچه به این بحث ادامه بدهیم آن خانواده ی محترم را شرمنده تر می کنیم. موفق باشید.
۲٣۹۷۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : مرجان از اهالی ایران
عنوان : یک سوال
مطالب این سایت را میخوانم و به نظرات هم مرتب سر میزنم. جالب هست بدانیم که فرقی نمیکند که رییس یک کشور باشید، رییس یک حزب، یک اداره و یا یک سایت، همگی تاب و تحمل حرف مخالف را که بیشتر درست هم هستند را ندارید و آنوقت میخواهیم ایران کشوری آباد و آزاد باشد!! . بعنوان مثال، در همین صفحه نظرات خانمی بنام لیلا نظر داده بود که (حالا تمام جمله اش را بیاد ندارم) ایکاش رهبران اکثریت این مقاله را میخواندند و درس میگرفتند. حرف این خانم برای هر کسی که یک مقدار آگاهی از سازمان های سیاسی در ۳۱ سال گذشته داشته باشد، کاملا درست و بجا بود. ایشان نه فحاشی (که در همین ۱۸ نظر انواع توهین و فحاشی را می بینیم ولی سانسور نشده اند چون در باره رهبران اکثریت نه گفته اند) کرده بودند و نه توهین (مگر اینکه وافعیت گویی توهین خطاب شود) ولی مسولین این سایت که تاب تحمل واقعیت گویی در مورد دوستان و رفیق هایشان را ندارند، آن را سانسور کردند. این را میگویند یک مرض اجتماعی جهان سومی و اسلامی. دوست داشتید این نظر پر از توهین!!! را هم سانسور کنید
۲٣۹۶٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : شنونده
عنوان : قیاس درست
با تشکر از آقا و یا خانم ایرانی بخاطر توضیحاتشون من از این آقای سروش عبدی میخواهم که جواب سوال مرا در کامنتم بده. چرا از زیر جواب دادن طفره میروی. من میگویم با توجه به اینکه آقای مجد ادعا میکنه که به اسناد وزارت خارجه آمریکا در سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۴ دسترسی داره چطور میشه فکر کرد که در آن دوران و با توجه به ارزش پول و درآمد ارزی بسیار پایین کشور یک نفر بتونه ۲۰۰ میلیون دلار پول نقد به خارج بفرسته! فکر نمیکنی که اینکار عجیب غریبه. در ضمن نقد آقای پاتریک خیلی بیشتر از به اصطلاح نصف صفحه است. حال اگر شما فقط به نصف صفحه دسترسی داری اون دیگه مشکل خودته. این شما هستید که مدارک و تحلیلهای مخالف نظرتون رو بی دلیل رد میکنی. در ضمن مگر ما اینجا در مورد جرج بال و یا غیره صحبت میکنیم. چرا وقتی منطقی برای عرضه ندارید سعی میکنید که بحث را منحرف کنید. در ضمن اگر حرف جرج بال درست باشد پس ادعای اصیل و مردمی بودن انقلاب بی اساسه و چون محمد رضا شاه در خط استعمارگران نبود او را به قول شما سرنگون کردند. والا چه دلیلی داشت که استعمارگران اونو سرنگون کنن.
۲٣۹۶۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : قیاس
آقای ایرانی عزیز،
هیچ ضرورتی برای عصبانی شدن وجود ندارد.
کل نقد آقای پاتریک شما یک نصفه صفحه است. دوستان توجه کنید: اصل کتاب ۴۰۰ صفحه ، نقد نصف صفحه.
هموطن گرامی علوم اجتماعی برای اینکه از روش علوم تجربی و آزمایشگاهی استفاده کنه نمونه گیری می کنه.کار علمی روش داره این روش یونیورساله. من برای کسی تکلیف تعیین نمی کنم. روش را توضیح دادم. اگه شما به روش اله بختکی اعتقاد دارین، مشکل ذمن نیست.
حالا شما چرا نمی پردازید به نامه جرج بال که می گه تاریخ مصرف شاه تموم شده بود بیرونش کردیم! خودمون آوردیمش و خودمون بردیمش!
حالا که مدارک رو انکار می کنین اینا رو ببخنین اونوقت شاید براساس قیاس داستان پدرش رو هم بپذیرین.با احترام
۲٣۹۶٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : ۵۰ سال به پایین ها
عنوان : به ۵۰ ساله، این ما نیستیم که مسئول گسست نسل هاییم، ۵۵ سال به بالاها هستند که مسئولند. به اینها نباید امیدی داشت.
به ۵۰ ساله گرامی، توجه کنید که چه تفاوت فاحشی میان طرز تفکر نسل های ۵۰ سال به پایین و بالای ۵۵ سال وجود دارد. ما با در نظر گرفتن گذشته آینده نگر هستیم ولی اغلب آنها هیچ علاقه ای به آینده ایران در اینجا نشان نمی دهند، در گذشته زندگی می کنند و همواره با یکدیگر در جنگ و جدل هستند و بهمین بسنده می کنند. ما به نظرات آنها توجه می کنیم ولی بنظر می رسد که آنها حتی زحمت خواندن نظرات ما را هم بخود نمی دهند. آنها فکر می کنند مطالعه تاریخ آماتوری همردیف مطالعه تخصصی تاریخ است و می توانند نظرات خود را به ما و یکدیگر با زور هم که شده تحمیل کنند. نتیجه ای که من از رفتار آنها می گیرم این است که این ما نیستیم که مسئول گسست نسل هاییم بلکه ۵۵ سال به بالاهای برون مرزی گیر کرده در گذشته هستند که مسئولند. به اینها نباید امیدی داشت.
۲٣۹۶۲ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : ایرانی
عنوان : نگاه گزینشی آقای پژوهشگر
آقای سروش عبدی عزیز
من نمیدانم از کی تا بحال افرادی چون جنابعالی مامور شده اند که یک برای متخصصین و پژوهشگران قاعده و چارچوب تعیین کنند. شما میفرمایید "پژهشگران برای اثبات نقطه نظرات (هیپوتز و در مرحله بالاتر تئوری) خود گزینشی عمل می کنند و اسناد و شواهد را از میان توده ی مدارک برمی گزینند".
نگاه گزینشی به مسائل همانا عین دروغگویی است. چنین به اصطلاح پژهشگرانی ارزانی شما باشد و دیگر دوستان حاج قلی خان مجد. این روش شما همان چیزی است که جمهوری اسلامی بیان میدارد. شما خودتان میگویید که به نظرات نباید توجه کرد و باید به اسناد استناد نمود. پس چرا وقتی یک پژهشگر بی طرف، که دست بر قضا ضد رضا شاه نیز هست، با دلیل و مدرک ثابت میکند که این آقای مجد شما دروغ میگوید، شما مدارک او را در نظر نمیگیرید و فقط به نظرات او توجه میکنید؟ در ضمن جواب شما به شنونده عزیز چیست که با تیزهوشی خاص خود غیرممکن بودن ادعاهای بی اساس محمد قلی خان مجد را ثابت کرده؟ آیا این هم بی ارزش است؟
در هر صورت موفق باشید. باز تکرار میکنم هر کس میتواند برای خود نظری داشته باشد ولی افرادی چون این آقای مجد باید بدانند که دروغگویی و نگاه گزینشی به واقعیتها کمکی به اشاعه دیدگاههایشان نمیکند.
دیگر مزاحمتان نمیشوم. موفق باشید.
۲٣۹۵٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : ۵۰ ساله
عنوان : «پس از ۳۰ سال حق شهروندی, شعار محوری مردم شده است».
تاریخ را به متخصصینی باید واگذار کرد که در این رشته از معتبرترین دانشگاه های جهان فارغ التحصیل شده اند همانطور که هر رشته دیگری را باید به متخصص آن واگذار کرد. هر رشته ای متدولوژی مختص بخود را دارد و تاریخ هم تافته جدا بافته ای از این امر نیست. من تکیه روی رساله ها/تزهایی می کنم که در چنین دانشگاه هایی به ثبت رسیده باشند. منبع مهم دیگر برای من، تجارب توده مردم از زندگی شان در دو رزیم است و مقایسه ای است که بوسیله آنها در این مورد انجام می گیرد. منبع سوم، خاطرات شخصیت هایی است که نقش آفرینان اصلی تاریخ معاصر و بویژه انقلاب ۵۷ ایران بوده اند.
در ایران آزاد، پژوهش های تاریخی در دانشگاه های ایران بوسیله نسل های آینده بدور از حب و بغض و سیاسی کردن آن صورت خواهد کرد و به نتایج بسیار بهتری از حالا خواهد رسید.
آنچه هم اکنون مهمتر از هر چیزی برای منست آزاد کردن ایران می باشد که باید هر چه زودتر صورت گیرد تا مردم دربند ایران بیش از این در مصیبت زندگی نکنند. مهمترین بخش مقاله ک. معمار که هم اکنون باید برای همه ما مهم باشد و می توانیم روی آن به توافق برسیم بقرار زیر است:-
«پس از ۳۰ سال حق شهروندی, شعار محوری مردم شده است. کاش از فردای انقلاب بهمن ما به ازادی و دمکراسی و حقوق شهروندی بها میدادیم و کورکورانه به دنبال شعار مبارزه ضدامپریالیستی ایت الله خمینی نمی رفتیم. امروز بعد از ۳۰ سال دوباره به جای اول بازگشتیم. هنوز پس از نزدیک به صد سال, روی خواسته های انقلاب مشروطیت در جا می زنیم».
گذشته را نه می توانیم تغییر دهیم و نه می توانیم انتظار داشته باشیم همه را هم نظر خود کنیم. ولی برای نجات میهن و ملت دربند خود می توانیم با اتحاد خود زیر چترحقوق شهروندی، آینده را هم برای خود و هم برای نسل های آینده تغییر دهیم.
تندرست و پیروز باشید
۲٣۹۴۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : نامی شاکری
عنوان : آه ای بیژن عزیز!
کاش بیژن بود و می دید! در کمتر از دو روز،سی سال بعد از بهمن ۵۷ ،این "گفت و گو" ذیل گزارش به بیژن شگفت انگیز است . من شخصا فکر می کنم فرایند تکوین دمکراسی در ایران، بدون تمرین گفت و گو و تحمل در میان روشنفکران ، ره به جایی نخواهد برد.شعور اجتماعی در جریان این گفت و گو هاست که هدایت می شود و شکل می گیرد.
به دوست ۵۰ ساله و دوستان دیگری که کامنت گذاشته اند، پیشنهاد می کنم به تامل و مطالعه در مفهوم "انقلاب " به عنوان یک پدیده ی عینی (مثل زلزله و سیل و طاعون و مشابه) و نه آوردن و بردن حاکمان یا حتی حکومت ها به تمایل این و آن (در گزارش های صرفا تاریخی!) "انقلاب" و جا به جایی قدرت ناشی از آن ، پیش از آنکه حاصل کنش های ارکان و عناصر بیرون از یک "سیستم" باشد، محصول عملکرد ارکان وعناصردرونی "سیستم" است و...
احتمالا من و این دوست ۵۰ ساله ام بسیار جوان بودیم و به یاد داریم آن روزی را که "اعلیحضرت همایونی" با چه نخوت و رخوت و بلاهتی در جهانی که رو به چندصدایی می رفت ، حزب فراگیر و تک صدای رستاخیز(حزب الله؟) را اعلام کرد و آن شوخی بی مزه ی ۵۰۰ دلار لای هر گذرنامه را ! من در آن روزها جوان ۱۶-۱۷ سال ای بودم در اوایل "شاهراه روشنفکری" با امکان دسترسی به تک و توک کتاب و مجله و حداقل سواد سیاسی! با دوست دختر خوشگلم توی پارک فرح (لاله)نشسته بودیم و از بلندگوهای پارک ، اخبار ساعت ۲ بعد از ظهر را تحمل می کردیم .همان روز، ما فهمیدیم که اعلیحضرت همایونی دارند غزل خداحافظی را می خوانند !چه نیازی به دخالت این و آن؟ اعلیحضرت به تنهایی جور همه را نمی کشید؟ دخالت این و آن تازه وقتی شروع شد که دیدند در همسایگی "خرس سرخ " ، برای نظام (یا هیئت حاکمه ی ) بعد از سقوط قطعی اعلیحضرت باید فکری بکنند...انتقاد امثال من به نظام پادشاهی، چندان پیچده نبود! با تک صدایی و دریچه های بسته به گفت و گو، بگیر و ببند و آنهمه پول نفت، آرمان و برنامه ی توسعه به جایی نمی رسد! درست مثل همین حالا!
نامی شاکری
تهران - ۳۱/فروردین/۸۹
۲٣۹۴۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : scholarly articles
چند نکته برای آگاهی آقای ایرانی گرامی:
- آقای پاتریک کلاوستون اقتصاد دان است نه تاریخ شناس یا تاریخ نگار. نظرات تاریخ نگارانه ی ایشان در دنیای آکاد میک اعتباری ندارد.
۲- ایشان نوشته ی خودرا با چنان بغضی نسبت به آقای مجد آغاز کزذه اند که هر خوانندهی بیطرفی شگفت زده می شود.
۳- ایشان برای "شوراندن افکار عمومی؟" آغاز نوشته ی آقای مجد را به نوشته های لنین تشبه می کنند و به جای کد از لنین اشتبا ها از مانیفست کمونیست گفتاورد میاورند تا نظر خود را مستند کنند!!
۴- خنده دار تر از همه اینکه ابشان به آقای مجد اندرز می دهند که بهتر است بجای رجوع به اسناد خارجی به آثار دوره ی رضا شاه مراجعه کنند. این محقق محترم گویا اطلاعی از سانسور و خفقان زمان رضا شاه ندارند. ملاحظه بفرمایید این نوشته این پژوهشگر است:
He (Majd) selectively cites material from the U.S. archives but ignores the extensive Iranian literature on the period, including the numerous scholarly articles and monographs on topics he treats.
آقای ایرانی گرامی
من نمی خواهم آگاهی آکادمیک برختان بکشم ولی آقای کلاوستون باید بدانند پژهشگران برای اثبات نقطه نظرات (هیپوتز و در مرحله بالاتر تئوری) خود گزینشی عمل می کنند و اسناد و شواهد را از میان توده ی مدارک برمی گزینند. این یک اصل بدیهی در کارهای تحقیقی اشت که مورد انگار مححق بزرگوار ما قرار می گیرد. ایشان مارا رجوع می دهند به تاریخ نویسی مخدوش روزگار پهلوی و احتمالا دو هزار وپانصد سال شاهنشاهی فروغی ساخته. زهی بی اطلاعی!
۲٣۹۴٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : شنونده
عنوان : شنونده باید عاقل باشد
از قدیم گفته اند شنونده باید عاقل باشد. این آقای مجد ادعا میکند که مطالبش را بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۴ در آورده. بر اساس این اسناد ادعایی ایشان رضا شاه ۲۰۰ میلیون دلار پول نقد از ایران دزدیده. ۱۹۲۱ همان سالی است که رضا شاه کودتا کرد. یعنی او در طول فقط سه سال ۲۰۰ میلیون دلار پول ذزدیده؟ ۲۰۰ میلیون دلار در اولایل قرن بیستم کلی پول بود! اصلن قابل قبول نیست که کسی به تنهایی، آن هم در یک کشور فقیر و عقب افتاده، و فقط در طول سه سال این همه پول نقد به جیب زده باشد! این آقای نویسنده یا زمان این واقعه را نمیشناسد یا معنی میلیون را نمیفهمد. من فکر نمیکنم به اصطلاح تحقیقات ایشان خیلی قابل اعتماد باشد!
۲٣۹۴۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : ایرانی
عنوان : اسناد و نظرات
جناب آقای عبدی همانطور که قبول دارید هر کسی نظرات خودش را دارد و میتواند بر مبنای تمایلات و تحلیلهای خودش مطلبی را قبول و یا رد کند. شما چون از مخالفان رضا شاه هستید پس طبیعی است که هر مطلبی را که بر ضد او منتشر میشود قبول بفرمایید، که البته این مسئله شخصی شماست و کوچکترین اهمیتی نیز نمیتواند برای کسی داشته باشد. عرض من این است که صحبتهای آقای مجد بر اساس وارونه جلوه دادن حقیقت است. در نقد کتاب ایشان از قول استاد دانشگاه و کارشناس سیاست خارجی آمریکا پت کلاوسن میخوانیم:
"محمد قلی مجد بطور گزینشی پانویسهای نامه های ارسالی از جانب مقامات آمریکایی را که اغلب نظرات شخصی آنهاست سرهم کرده و آنها را به عنوان اسناد وزارت خارجه آمریکا عرضه میدارد( آقای کلاوسن این موارد را به روشنی در نقد خود میآورد) . او تمام مقالات و گزارشهای رسمی را نادیده میگیرد و استادانه فقط بخشی از نامه های ارسالی را سر هم میکند تا بتواند خواننده را بسوی نطر شخصی خود سوق دهد. هر کس که این کتاب را تا آخر بخواند متوجه کینه توزی و عدم واقع بینی نویسنده (یعنی آقای مجد) میشود و بیشتر بسوی رضا شاه گرایش پیدا میکند"(پایان نقل قول).
جالب است که بدانید این منتقد آمریکایی از مخالفان رضا شاه است و او را به سبب مخالفتش با سنت جامعه محکوم میکند. امری که من، به عنوان یک ایرانی، با این آقای آمریکایی اصلاْ هم عقیده نیستم.
مسخره ترین بخش اظهار نظر قلی خان مجد مسئله پولهای شخصی رضا شاه در خارج است. او ادعا میکند که رضا شاه دویست میلیون دلار در حسابهای خارجی پول نقد داشت. تنها صادرات ارزی ایران نفت بود که آنرا از طریق شرکت نفت ایران و انگلیس انجام میداد. تمام درآمد نفت ایران در طول سلطنت رضا شاه به یک پنجم این مبلغ هم نمیرسد. یعنی اگر رضا شاه تمام پولهای نفت را نیز بالا کشیده بود و یک شاهی نیز خرج مملکت نمیکرد باز این مبلغ حتی بخشی از ادعای حاج قلی خان را نیز شامل نمیشد. بله قربان این است اعتبار تحلیل این محقق مورد علاقه شما و همانطور که میبینید صحبتهای او کمترین اثری در محافل ایرانی نداشته. آن را مقایسه کنید با کارهای جناب میرفطروس. البته شما و هر کس دیگری آزاد است هر طور که میل دارد فکر کند. شما میگویید "عمده ترین اسناد دولت فخیمه در این زمینه هنوز علنی نشده است". این چه ربطی به اسناد منتشر شده دارد؟ شما خودت میگویی به اسناد نگاه کنید و نه به نظرها. آنوقت ادعاهای بی اساس فردی مغرض را که حرفهای این و آن را از اینطرف و آنطرف جعل کرده و به عنوان سند ارائه میدهد قبول میکنید ولی اسناد رسمی منتشر شده وزارت خارجه بریتانیا را قبول ندارید چرا که مزه اش باب دندانتان نیست؟ این است معنی واقعبین بودن؟ در هر صورت موفق باشید. همه ما آزاد هستیم هر چه دوست داریم فکر کنیم.
۲٣۹۴۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : اسناد و نظرات
آقای ایرانی عزیز،
شما می توانید نظرات و تحلیلهای آقای مجدرا به زعم خود بی ارزش بخوانید. این حق شماست. ولی اسناد را چه می کنید!؟ این اسناد از سوی کارگزاران آمریکا در ایران برای کشورش متبوعشان تهیه شده و عمدتا نامه هایی است که مامورین آمریکایی به ادارات یا دوائر دولتی خود و به روسای خود نوشته اند و اسناد جاسوسی نیست و چون از سوی کارمندان آمریکایی به مافوقشان نوشته شده می توان آنها را مقرون به صحت دانست.یادآروی می کنم که در آن روزگار آمریکا قدرت فائقه در ایران محسوب نمی شد و انگلیس و روس در این زمینه دست بالا را داشتند وآمریکایی ها برای گسترش نفوذ و کسب منافع بیشتر در میهن ما سیاستهای انگلیس و روس را دقیقا تحت نظر داشتند.د من یقین دارم که بسیاری از کابران آگاه اخبار روز نام میلسپو کارشناس امور دارایی و اقتصادی آمریکایی راشنیده اند که برای تمشیت امور دارایی ایران در اواخر روزگار قاجار به استخدم دولت ایران در آمد. براساس گزارش وی، شرکت آمریکایی سینکلر ذر سال ۱۹۲۳برای عقد قرار داد نفت با ایران مبلغ ۳۰۰ هزار دلار رشوه به مقامات ایرانی پرداخت کرد که ۲۰۰ هزار دلار آن به رضاشاه و ۱۰۰ هزار دلار به جناب محمدعلی فروغی چهره ی برجسته ی فرهنگی ایران رسید. میلسپو در گزارش به دولت آمریکا می نویسد که رضا شاه مدتی بعد این وجه را به حساب های دربانکهای اروپایی سپرد.
آقای ایرانی عزیز، اسناد ارتباطی به نظر آقای مجد ومن وشما ندارد. نظر من و هرکس دیگر را شما مختارید غلط یا درست بدانید و رد کنید یا نکنید این بستگی به انصاف و دانش شما دارد. اما انکار اسناد مقوله ی دیگری است. اینجا در مراحل ابتدایی جهل و تعصب و بعد وطنفروشی مطرح می شود که من شما را به آن نسبت نمی دهم.
نکاتی در کتاب آقای مجد هست که نظرات ایشان است و من با آنها موافقت ندارم، اما این، ارزش کار ایشان را که مبتنی بر اسناد وزارت امورخارجه آمریکا از سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۴ است کم نمی کند. شما به نظرات کاری نداشته باشید به اسناد نگاه کنید.
شما که از ایرون ساید و اسناد دولت انگلیس دم می زنید، آیا میدانید که عمده ترین اسناد دولت فخیمه در این زمینه هنوز علنی نشده است و دولت انگلیس از انتشار بخشهایی از آنها، که تاریخ محرمانه بودنشان منقضی شده برخلاف مقررات خود هنوز سرباز می زند؟
هموطن گرامی، پشتیبانی از یک فرد یا خانواده نباید ما از توجه به حقایق باز دارد.
اگر شاه و ابسته نبود دوبار در مقاطع حساس از میهن نمی گریخت! مساله فقط صیانت نفس نیست، اقتضای سیاست خارجی چنین بود، پدر و پسر را آوردند و بردند و بعد نوبت حکومت دینی فرا رسید.
کتابی هست بنام تاریخ بیست و پنج ساله ایران، نوشته ی سرهنگ نجاتی که من آن را سالها پیش خوانده ام. بسیاری از نکاتی که سرهنگ نجاتی در باره خانواده پهلوی در آن کتاب نوشته با اسناد وزارت امور خارجه آمریکا پشتیبانی می شود.
ما باید تاریخ خود را دوباره بنویسیم و دوباره بیاموزیم، این بار از دید ملی نه شاهنشاهی یا روسی یا عربی. پیروز باشید.
۲٣۹٣۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : خشایار
عنوان : گزارش را تکمیل می کردید، ک. معمار عزیز
دوستی، بنام ک. معمار بسیار کلی با نقل حکایت تلاش های مبارزین را قبل از سقوط شاه و گرفتاری هایی که بعد از حکومت خمینی بر سرشان آمده، به بهانه گزارش به یکی از رهبران موثر جنش سیاسی دوران شاه، حکایت کرده تا بنظرم من، هم به خودش و خودش ها انتقاد کند که چرا دنبال امام افتاده است و افتاده اند و هم بگوید که امروز جنبش به گونه ای دیگر برخاسته است. برخاستنی که با برخاستن دوران شاه، هم بلحاظ شکل و هم بلحاظ مضمون متفاوت است. همین. اگر نکته را دریافته باشیم، باید به نکته بپردازیم. آیا این درست است که امروز جنبش شهروندی است و نهادینه کردن دمکراسی و برای دوری از تک صدایی و پذیرفتن چند صدایئ؟ اگر چنین است، پس، در باره این نوشته، در این زمینه به بحث بنشینم. بی شک خواندن همه ی این کتاب های پیشنهادی و بسیار بیشتر از اینها هم لازم است. همینطور هر روزه باید تاریخ را بررسی کرد که هم درس ها بیاموزیم و هم فراموش مان نشود که بر ما چه گذشته است. اما، گویا هر نکته مکانی دارد. همینطور که ک. معمار نمی تواند همه تاریخ ۳۱ ساله بعد از رخداد ۵۷ و ده ها سال قبل از آن را در یک مقاله که هیچ، در ده ها کتاب بیآورد، در این کامنت های چند خطی که اصلاً نمی شود به بازنگری تاریخ نشست. معمولاً نقش کامنت تصحیح و تکمیل اطلاعاتی است و یا اظهار نظر در موردی مشخص با ذکر دلایل روشن.
از مقدمه طولانی پوزش می خواهم. من شدیداً با دوست مان ک. معمار موافقم که شکل و مضمون جنبش اخیر با آنچه در سال ۵۷ گذشت متفاوت است. جنبش موجود را باید تقویت کرد. اما باید هوشیار بود که چند صدائی بماند. صدایی میان صداها هست در این جنبش که می خواهد دیگران را در سایه قرار دهد. نباید گذاشت این بینش توتالیتری جدید رشد کند. برای تقابل با مدافعین تک صدایی، راهی نیست بجز اینکه حق شهروندی نهادینه شود. زمانی حق شهروندی در جامعه ای معنا دارد که دمکراسی جای دیکتاتوری را بگیرد و بجای حکومتی تئوکراتیک، حکومتی لائیک بنشیند. مذهب به مثابه امر شخصی، در کار عمومی دخالت نکند. کاش ک. معمار عزیز در گزارشش به بیژن جزنی به این وضعیت جنبش هم اشاره می کرد.
من البته با ادبیات تحقیرگونه مخالفین مشی مبارزه مسلحانه از جانب ک. معمار توافق ندارم و نباید بررسی بخشی از تاریخ را با چنین ادبیاتی واکاوی کرد. بماند که بنظرم ک.معمار « عده ناچیزی» از یاران شان که « رو در روی» خمینی ایستادند، به لحاظ کمی بخاطر دارند و از کیفیت و کارنامه اشان در گزارش چیزی نمی گویند. حداقل شایسته بود، حالا که کمیت شان گفتی، حقانیت نظرشان را نیز در گزارش به بیژن می گفتی. آنها هم آخر دوستان و یاران و هم بندان بیژن بودند و حمتاً ک. معمار بهتر و بیشتر از من و امثال من با آنها حشر و نشر دارد.
این مقاله با همه کاستی ها که از منظر من و ما می تواند داشته باشد، بسیار جالب بود.
۲٣۹٣۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : ایراندوست
عنوان : به جماعت شاهپرست افراطی
حضرات، عشق شاه چشم شما را بر مشاهده واقعیات بسته است. شاه بعد از تلاش ناموفق برای سرنگونی دولت مصدق در ۲۵ مرداد ۳۲ به ایتالیا فرار کرد و توسط آمریکا و انگلیس به قدرت بازگشت. همان قدرتها در نیمه دوم دهه ۷۰ میلادی با اطلاع از بیماری شاه، تصمیم به جایگزینی سلطنت پهلوی با یک حکومت اسلامی گرفتند. همان که تاج را به شاه بخشید از او باز گرفت. گلایه شما از چیست؟ سرنوشت ایران در دوران جنگ سرد توسط غرب رقم زده میشد. فلان یا بهمان گروه سیاسی نقش اساسی در تعیین امور نداشتند. تنها انتقادی که به روشنفکران وارد است، عدم آگاهی از این استراتژی غرب بود که ایران را در حوزه منافع حیاتی خود قرار داده بود. حکومت فاسد اسلامی محصول تلخ استراتژی غرب در دوران جنگ سرد است.
۲٣۹٣۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : ۵۰ ساله
عنوان : به نامی شاکری عزیز، در کنار کتاب هایی که نظر دهنده ای به شما پیشنهاد کرده اند....
به نامی شاکری گرامی،
من ۵۰ سال دارم و زمان انقلاب مشغول تحصیل در خارج از کشور بودم. با اینکه هیچ نقشی در انقلاب نداشتم ولی می دانستم که آینده خوبی در انتظار ما نیست. فکر می کردم به محض اینکه مردم متوجه اشتباه خود شوند ج.ا را سرنگون خواهند کرد و نظامی شایسته را جایگزین آن خواهند کرد. چند سالی گذشت و با انکه مردم به اشتباه خود پی برده بودند ولی قدرت سرنگونی آن را نداشتند. در این طرز فکر من تنها نبودم، بسیاری از هم نسلان من اینگونه می اندیشیدند.
پس از شوک های اولیه بسیاری از ما کنجکاو شدیم که چرا انقلاب شد، چگونه انقلاب شد و چرا در ایران انقلاب شد. کتاب های بسیاری در این رابطه منتشر شدند، رسانه های فارسی زبان شنیداری و سپس دیداری براه افتادند و سپس عصر اینترنت آغاز شد. ضد و نقیض گویی ها نسل مرا سر در گم می کرد و این ضد و نقیض گویی ها برای گیج کردن نسل من و نسل بعد از من هنوز ادامه دارد.
نامی شاکری عزیز، برای دریافتن حقایق من پیشنهاد می کنم در کنار هر نظریه ای درباره انقلاب نظریه مخالف آن را هم بخوانیم. نظر دهنده ای به شما کتاب اقای مجد را معرفی کرده است، اینگونه کتاب ها را بخوانید ولی در کنار آنها کتاب حکومت آیت الله ها نوشته مهشید امیرشاهی،کتاب مردان شاه، کتابهای علی میرفطروس، رساله/تز دکترای هوشنگ صباحی، زندگی شاه نوشته آقای افخمی، کتاب پاسخ به تاریخ نوشته شاه را هم بخوانید. اگر به ایران رفت و آمد دارید از هر فرصتی استفاده کنید و از اقوام و آشنایان تان بخواهید که مقایسه از کار و زندگی و ... زمان شاه و زمان ملایان برایتان انجام دهند، کاری که من کرده و می کنم و آنرا بسیار ارزنده یافته ام. نسل من و نسل های بعد از من بدون تحت تاثیر قرار گرفتن و خونسردانه باید خود بدنبال حقایق باشند و با اتکا بخود در اینراه قدم های مهم بردارند. ما بهتر می توانیم با حقایق آشنا شویم چون در انقلاب نقشی نداشتیم و تعصبات بسیاری از دست اندرکاران نسل گذشته را نداشته و نداریم.
به نامی شاکری عزیز، در کنار کتاب هایی که نظر دهنده ای به شما پیشنهاد کرده اند....
موفق باشید.
۲٣۹۲٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : ایرانی
عنوان : اثر بی ارزش آقای مجد
در پاسخ به آن دوست گرامی که به کتاب آقای مجد اشاره کرده باید بگویم که صلاح است ایشان نقدهای این اثر بی ارزش را نیز بخوانند. حرفهای بی اساس آقای مجد پیش از آنکه بر مبنای واقعیات باشد بر مبنای خیالپردازیهای ایشان است. آقای مجد در حالی صحبت از روی کار آمدن رضا شاه توسط انگلیس میکند که اسناد وزارت خارجه انگلیس و خاطرات ژنرال آیرونساید حکایت از عدم اطلاع وزات خارجه از کودتا دارد. حال این اطلاعات چگونه به دست آمریکاییها و بعد آقای مجد رسیده الله اعلم!
۲٣۹۲۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|
از : احسان اشکبوس
عنوان : اسطوره سازیهای پوچ
هنوز بعد از گذشت ۳۰ سال از نکبت جمهوری اسلامی که ثمره دگماتیسم و هیستریک به اصطلاح روشنفکری دهه ۴۰ و ۵۰ میباشد و روشن شدن خیلی از زاوایای پنهان نگاه داشته تاریخی آنهم به عمد و فقط برای یک دشمنی کور که شاه برود هر که بیاید بهتر از اوست ! نمیخواهیم قبول کنیم که آقا این اشخاصی که در آ«زمان و بعد کشته شدند اشتباهات گرانی را مرتکب شدند که هنوز ملت ایران و سه نسل بعد از این به اصطلاح انقلاب دارند بهای سنگین اشباهات این روشنفکران را میپردازند ، آنها شخصیت شخصیشان محترم ولی این دلیل نمیشود که سه نسل که قربانی دگماتیسم اینها شدند امروز به گذشته باز گشته و از آنها برای خود امام زاده بسازد . تاریخ قاضی بیرحمی است که نشان داده و خواهد داد که چه کسان و کسانی واقعا بدنبال منافع ملی کشورشان بوده و هستند .
۲٣۹۲۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣٨۹
|
از : سروش عبدی
عنوان : سیاستهای تعیین کننده؟؟
آقای نامی شاکری گرامی،
بسیار فشرده توجه شما را به مراتب زیر جلب می کنم.
با احترام در ظرف سی سال گذشته اسناد و مدارکی از کم و کیف انقلاب ایران و کلا درباره ی سیاستهای بیگانگان در میهن ما منتشر شده است که بسیار قابل توجه است. من شمارا مراجعه می دهم به کتاب انگلیسی بریتانای کبیر و رضا شاه نوشته و گرد آوری آقای محمد قلی مجد. این کتاب چگونگی به لوث کشیدن انقلاب مشروطه و علم کردن رضا شاه را با اسناد انکار ناپذیر ی که از طرف منابع آمریگایی منتشر شده توضیح و به تمام توهمات درباره رضا شاه بعنوان یک چهره ی "ملی" پایان می دهد.
درباره ۲۸ مرداد اسناد بیشتر از آن است که احتیاج به اینجا ذکر نام ونشانشان باشد.
درباره انقلاب ۵۷ غیر از سند طبقه بندی شده ی جرج بال که چندی پیش دکتر عباس میلانی آنرا علنی کرد، مدارکی از مکاتبات خمینی با وزارت امور خارجه ی آمریکا در آستانه ی انقلاب ۵۷ امروز در دست است. سند جرج بال تفاوت دو سیاست در آمریکا و ضرورت برکناری شاه را توضیح می دهد.
این مدارک نشان می دهد که زنجیره ی سیاستهای مشابهی در رابطه با ایران بوسیله ی بیگانگان از انقلاب مشروطیت تا سال پنچاه و هفت دنبال شده که ما امروز با عوارض آن دست بگریبانیم. می توانید مرا خواهرزاده ی دایی جان ناپلئون بخوانید ولی مدارک غیر قابل انکار است.
تفویض نقش تعیین کننده به حزب توده و اکثریت در سیاستهای سالهای آغازین تاسیس جمهوری اسلامی بسیار ساده دلانه است. این مدارک و مدارک جدبد دیگر را مطالعه بفرمایید، حتما هم به بی کفایتی و سیاستهای بیهوده ی احزاب و سازمانهای چپ و کلا "اپوزیسیون" در آن مقطع پی می برد و هم به ترفندهای بیگانگان که ادامه ی سیاستهای سنتی آنها در قبال ایران بوده است .
خواندن کتاب آقای مجد به فارسی نقطه پایانی به تمام احساسات رضا شاه دوستانه خواهد گذاشت . پیروز باشید
۲٣۹۱۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣٨۹
|
از : نامی شاکری
عنوان : به رفیق بیژن، ذیل گزارش به بیژن
این گزارش جای تامل بسیار دارد . به ویژه برای مخاطبان جوان در جنبش سبز! من در این کامنت فقط به یک نکته ی پایانی اش می پردازم : "...کاش از فردای انقلاب بهمن ما به ازادی و دمکراسی و حقوق شهروندی بها میدادیم و کورکورانه به دنبال شعار مبارزه ضدامپریالیستی ایت الله خمینی نمی رفتیم..."
این یک اشتباه تاریخی بزرگ است . "ما" به دنبال شعار مبارزه ی ضدامپریالیستی آیت الله نرفتیم . این او بود که به دنبال شعار ضدامپریالیستی "ما" آمد !(اما قاعده ی بازی ضد امپریالیستی را نه می دانست و نه اگر می دانست در تناسب قوای مرئی و نامرئی سیاسی آن روز ایران می توانست رعایتش کند!) فراموش کرده اید که بعد از سقوط رژیم پادشاهی ، آیت الله و دوستانش (به ویژه سواران پرواز انقلاب ارفرانس) کار را تمام شده تلقی کردند و این "ما" بودیم که آنها را به "انقلاب" کشاندیم ؟ به برچیدن کامل نظام کهن و برپایی یک نظام نو! فراموش کرده اید که آنها مصمم به حفظ تمام دستگاه های نظامی و انتظامی(و حتی امنیتی) نظام کهنه بودند و به اصرار ما برای تداوم اصالت "انقلاب"، ارتش انقلابی (سپاه) بر پا کردندو...؟ این همه را "ما" به آنها آموختیم و در رقابتی سخت که میان "ما" و جریان لیبرال و میان "ما" و جریان ضدانقلاب و میان "ما" و تمام جریانات برانداز ، در فضای پرابهام ترور و جنگ تحمیلی وجود داشت این"ما" بودیم که آیت الله را متوجه مبارزه ی "ضد امپریالیستی " و نه "ضد آمریکایی" کردیم و موفق هم شدیم. بسیاری از مکافات این سالهای "ما"، مجازات همین باورهای ضد امپریالیستی "ما" است .در رویکردی به جهان که محور اصلی هر مبارزه ی سیاسی و اجتماعی در ایران مقابله با "امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا" بود! اصلا در آن روزها مفهوم "شهروندی" موضوعیت داشت ؟ فراموش کرده ایم "انقلاب شکوهمند" را با حضور توده های میلیونی؟ کدام انقلاب و جریان انقلابی در جهان تا کنون مراعات کننده ی "حقوق" شهروندی بوده است که "ما" نبوده ایم ؟ "ما"یی که امروز آنقدر دگرگون شده که با جهان و منازعات و رقابت های درون آن ، دیگر نه با رویکرد "چپ" که با رویکرد "لیبرال " می نگرد! درآورد نیست که امروز بسیاری از همراهان ضد امپریالیست"ما"، در مبارزه با توتالیتریسم جمهوری اسلامی، یگانه آغوش گرم را آغوش ایالات متحده ی آمریکا، می یابند؟! کاش ایران هم به همین صراحت در گزارش به بیژن بیاوریم ! حقیقت این است که اگر خیلی چیزها کهنه شده باشد، آن چه که کهنه نشده و هنوز اعتبار دارد ، همین مفهوم مبارزه ی ضد امپریالیستی است . اتفاقا بسیاری از اقدامات و رفتارهای سیاسی مخالفان "ما" در جریان توتالیتر، اگر نه دستورات مستقیم "آنها"، دست کم آموزه های زیرکانه و مستمر آنهاست!نگاه کنید حتی افراد و جریان های مقابل جریان توتالیتر هم مستقیما سر از پایتخت های "آنها" در می آوردند . پیامی مستقیم به تمامی مخاطبان که بیش از دو قطب در دنیا وجود ندارد! قطب توتالیتر که جمهوری اسلامی است و قطب دمکرات که "آمریکا" است !
اگر تمایلی بود، من هم مایلم "گفت و گو" را ذیل همین گزارش ادامه بدهم .
نامی شاکری - تهران ۳۰/فروردین/۸۹
۲٣۹۰۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣٨۹
|