عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ (۶) - فرید راستگو

نظرات دیگران
  
    از : همنشین بهار

عنوان : ترور سرتیپ زندی پور
سلام بر شما
سرتیپ زندی پور آدرس خودش را به «سیمین تاج جریری» داده بود، نه به «سیمین صالحی»
....
سرتیپ زندی پور آدرس و شماره تلفن خودش را به یک زن زندانی (سیمین تاج جریری) که دانشجو و معلم بود و آزاد می‌شد، می‌دهد که اگر با مشکلی روبرو شد با او در میان بگذارد. گویا از همین طریق ردش را برای ترور پیدا می‌کنند.
سیمین تاج جریری، ۲۵ مهر ۱۳۵۵ در خیابان نهم آبان تهران (منشعب از انتهای خیابان گرگان)٬ در درگیری با ساواک زخمی شد و در بیمارستان جان باخت.
با کمال احترام: همنشین بهار
...
توضیح بیشتر در لینک زیر (عدد ۱۰۷ باید لاتین باشد تا لینک کار کند.)
http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=۱۰۷
۵۹۰۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱٣۹۲       

    از : ناهید

عنوان : سلطنت خاندان جنایتکار پهلوی یا لیبرال دمکراسی
اینکه کسی اینجا کامنتی نوشته و من را انکار کرده و از طرفی صحبت از لیبرال دمکراسی کرده است برای من تعجب برانگیز نیست.وقتی شما کامنت من را به نام خودم انکار میکنید و میگویید حالا به اسم ناهید بنویس چگونه از شما انتظار رعایت حقوق مخالفین را میشود داشت? شاه پس از سال ۱۳۲۰ که متفقین پدرش را از کشور بیرون کرده بودند همین اداهای شما را در میاورد وحتا با وزرای توده ای دولت قوام دیدار کرده بود و به انها گفته بود که میخواهد در ایران سوسیالیسم بیاورد ولی نه از طریق حزب کمونیست بلکه از طریق پادشاهی. اردشیر اوانسیان که یک ارمنی عضو کمیته مرکزی بود میگوید شاه از مسئولیت مبراست و در سیاست دخالتی ندارد از اینجهت برقراری هرنوع نظام عدالتی در جامعه را بگذارید بعهده سیاستمداران تا خللی در نظام مشروطه بوجود نیاید. خوب این شاه هم ظاهرا خیلی صحبت از دمکراسی میکرد ولی زمانی که قدرتش زیاد شد همه ان وعده ها را فراموش کرد و نظام دارو درفش وزندان وشکنجه واعدام را بقرار کرد تا اینکه مردم با انقلاب ۵۷ مجبورش کردند که دوباره در تلویزیون گریه کند وبگوید من صدای انقلاب شما را شنیدم. به سلطنت طلبان میگویم که بگذارید مثل خودتان جواب بدهم: شما سلطنت جنایتکار میخواهید و هرجا در مقابل مخالفین کم میاورید به لیبرال دمکراسی متوسل میشوید و به مخالفین تان توهین میکنید. خوب مگر من به شما توهین کرده بودم که به من فحاشی و توهین میکنید وحتا انکار`? من مگر قبلا در همین بخش کامنت نگذاشته بودم? خوب جواب من هم به شما سلطنت طلبان این است که صحبت های لیبرال دمکراسی طرفداران استبداد را باور نمیکنم و توبه گرگ مرگ است
۲٨۴۶٨ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکراسی برای ایران فردا

عنوان : حال با اسم ناهید بیا هیچ فرقی نمی کند چون همان خط دروغ آخوند حوزه ای را دنبال می کنی. یا نظرات لیبرال دمکرات ها را در اینجا نمی فهمی و یا مثل همفکران حوزه ای خودت مغلطه و سفسطه و دروغ را پیشه کرده ای.
مردم که کور نیستند تا در تظاهرات های این یکسال اخیر تعداد چپها را ندیده باشند. تو کجا بودی بگو در کدام تظاهرات چپها به تنهایی عددی بودند؟

کدام لیبرال دمکراتی گفته که در ایران آزاد کمونیست و حزب اللهی و مشروطه خواه و جمهوریخواه و ملی مذهبی و .... حق موجودیت ندارند، دروغگو. در لیبرال دمکراسی حقوق شهروندی همه ساکنان یک کشور یکسان است چون لیبرال دمکراسی بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر بنا شده است. در یک لیبرال دمکراسی هیچکس بخاطر عقاید سیاسی و مذهبی خود تا زمانیکه به حقوق دیگر شهروندان آسیب نرسانده باشد تعقیب نمی شود. اگر تخلفی در عمل صورت گیرد در دادگاههای جزایی علنی با رعایت کامل منشور جهانی حقوق بشر محاکمه میشود. در لیبرال دمکراسی زندانی سیاسی و زندان سیاسی وجود ندارد و ..... برو خودت بخوان ببین منشور جهانی حقوق بشر چه می گوید و بعد بگو ما لیبرال دمکرات ها خواستار حذف سیاسی و فیزیکی ... شهروندان کشور خود هستیم و یا آن دیکتاتورهایی که از حالا می گویند حزب اللهی ها و مشروطه طلبان هر دو باید از اول حذف شوند. همه لیبرال دمکرات ها هم مشروطه خواه و سلطنت طلب نیستند. جمهوریخواهان لیبرال دمکرات در میان ما کم نیستند.

حال با اسم ناهید بیا هیچ فرقی نمی کند چون همان خط دروغ آخوند حوزه ای را دنبال می کنی. یا نظرات لیبرال دمکرات ها را در اینجا نمی فهمی و یا مثل همفکران حوزه ای خودت مغلطه و سفسطه و شایعه و دروغ را پیشه کرده ای. زنده باد لیبرال دمکراسی و منشور جهانی حقوق بشر.

دروغگویی، شایعه پراکنی، وارونه جلوه دادن حرفهای دیگران و سفسطه، کار امثال شما تمامیت خواهان است و نه لیبرال دمکرات ها.
۲٨٣۹٣ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫بخون روضه ای برای سید علی روضه خون
خاتمی، موسوی، کروبی ‫مسلمون
اگرچه بعید میدونم شما را ببرند دیگه تو زندون
ولی به هر حال ‫‫‫فریاد آزادی ما را برسون
‫به گوش آن سید علی روضه خون
‫به نظامت بگو گذشت آن ایام خوش و سفره بوقلمون
‫بگو که ملت دیگه نمیشود زبون
دیگه نمیشه بنده تو و هرچه روضه خون
‫ بس تجربه مکر و فریب دیده چون
از انواع آخوند و دین و اندرون
‫ز بس فاسد و مستبد گشت هر قانون
هرگاه مشروط شد به دین و آئین تون
آتش زند بر هستی و جهان مرامتون
عزاداری و ‫مرگ است کل اندیشه و افکارتون
دشمن است با تجدد و پیشرفت، عقل مصلحتگرای مکارتون
جواب نقد و اعتراض شکنجه و زندان و اعدام است در مکتبتون
هیچ ارزشی ندارد ایران و ایرانی برایتون
همه ارزشها پایمال است در این ورشکسته نظامتون
چون سراسر دروغ و خرافات و مصلحت و تعصب است این سرطانی فقه تون
‫نشنیده بود این خبر، سپاه و بسیج سید علی روضه خون
که بیشتر لائیک میشوند همه جوانان ایرون
‫هر روزی که بگذرد بیشتر از مدت خلافت و ولایت تون
نخورد دیگر فریب آخوند و خمینی، همان امام مکر والماکرینتون
دنباله ای ندارد شعار ‫آزادی، استقلال، اینبار ای فرعون
‫فضیلت نیست دیگر دین و مذهب و مجتهد و روضه خون
فقیه و مرجع قیم نیست دیگر در قم و کرمون و اصفهون
حکومت حکومتی است شاد و خوشبخت و مردمی، کلاً بر خلاف میلتون
‫جمهوری، دموکراتیک، سکولار، مدرن، غیر قابل مقایسه با این دولت بدبخت و زبونتون
۲٨٣٨۹ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣٨۹       

    از : ناهید

عنوان : امثال بیطرف ها مشاور شاه بودند وبا گقتن همین مزخرفات پدرش را دراوردند. شاه هم میگقت کمونیستها فقط چند نفر هستند
واقعا اینطور حرف زدن که مخالفین شاه فقط چند نفر بی وطن هستند سابقه درازی دارد. همه اطرافیان شاه مثل بیطرف به او دروغ گفتند. کمونیستها نه اونموقع تعدادشون کم بود و نه الان چه خوشمان بیاد چه نیاد افرادی مثل بیطرف فقط خودشون را گول میزنند. امروز هم رژیم اسلامی مخالفینش را فقط چند نفر وابسته به بیگانگان میداند. هموطن عزیز در جامعه دمکراتیک اینده حتا با احتمال ۰.۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱ نظام پادشاهی هم سرکار بیاد باید پذیرفت که چپها و کمونیستها حتا اگر به تعداد انگشت دست هم باشند فعالیت ازادانه داشته باشند. با این نوع سخن گفتن از چپ و کمونیست و در کل از مخالفین نظام شاهی ناخواسته هیچ کمکی که نمیتوانی به برقراری نظام شاهی بکنی بلکه دشمنی انها را نسبت به نظام پادشاهی بیشتر میکنی و انها با تمام قوا با روی کار امدن پادشاه مخالفت خوهند کرد و با مخالفین باید همان کار را بکنید که امروز خامنه ای میکند یعنی کشتار انها! من صادقانه از شما میپرسم ایا شما میخوهید بعد از اینکه نظام شاهی برقرار کردید کمونیستها را به زندان وشکنجه و اعدام محکوم کنید? یعنی فکر میکنید با این افکار شانس بدست اوردن رای مردم را خواهید داشت?
۲٨٣۶۷ - تاریخ انتشار : ۴ تير ۱٣٨۹       

    از : به ناشناس، نیاز، ۵۰ ساله، بیطرف، جالب است نه، معترض، پرسشگر

عنوان : حسادت و تنگ نظری دایناسورها نسبت به ناشناس و نیاز و ۵۰ ساله و پرسشگر و جالب است نه ...
حسادت و تنگ نظری دایناسورها نسبت به ناشناس و نیاز و ۵۰ ساله و پرسشگر و جالب است نه ... حسادت و تنگ نظری به جامعه سبز ایران سال ۸۹ است. دایناسورها رو به انقراضند و اینرا خود خوب می دانند چرا که در یکسال اخیر ایرانی سر بلند کرد که زمین تا آسمان با ایران سال ۵۷ تفاوت دارد. دایناسورها این جامعه قرن بیست یکمی ایرانی را در داخل و خارج از ایران دیدند و بیشتر از ما خود یکه خوردند و اضرائیل را در برابر خود دیدند. هیچکس حتی ما انتظار نداشتیم چنین تغییری در جامعه خود در زمان حیات خود نظاره کنیم. زنده باد ملت ایران که نمایندگان زیر ۶۰ سالش نیاز و ناشناس باشند که در این ۳۱ سال وجدان و شرف خود را توسعه دادند و به کمال رسیدند. زنده باد ملت ایران که ۵۰ ساله هایش ۵۰ ساله و بیطرف باشند و زنده باد ملت ایران که جوانانش پرسشگرها باشند که با تمام تحقیرهایی که در طول زندگی خود دیده اند کمر خم نکرده اند و زنده باد جالب است نه و معترض های ایران که در هر سنی که هستند پر طراوت و آگاهند. اینها طیف ایران کنونی را نماینگر هستند و من به اینها افتخار می کنم.

دایناسورهای حوزوی در طول عمرشان ذره ای متحول نشده اند و فقط در حیطه ی تحقیر دگراندیشان سال به سال بد زبان تر شده اند و ادبیات خامنه ای و ا.ن و بسیجیان را به این سایت آورده اند. کار دیگری از دستشان برنمی آید و فقط می توانند حرص بخورند و حسادت تا حد کینه به ناشناس و نیاز بورزند. جای نیاز خالیست و حال می بینم که جای ناشناس هم دارد خالی می شود.
۲٨٣۲۹ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨۹       

    از : بیطرف

عنوان : به بی کسان و خستگان، شما وضعتون خرابه، فقط دونفرین و با ده اسم همون چرندیات صدمن یه غازتونو تکرار می کنین.
در تظاهرات کدوم گوری بودین که پیداتون نبود؟ انقدر تک و توکین که فقط باید توی آرشیو اخبار روز زندگی کنین. جرئت ندارین خودتونو نشون بدین. ۷ روز توی تظاهرات دنبال امثال شما گشتم و دیدم که اثری از جونورایی مثه شما نبود. شما انقدر در اقلیتین که باید بغل ا.ن و خامنه ای گذاشتتون تا معلوم شین. در این ۷ روز هر جا رفتم حض کردم بخصوص تظاهرات لندن که فرخ نگهدار و هادی خرسندی و مسیح علینژاد هم اومده بودن. فرخ نگهدار با چشمای خودش دید چندتا طرفدار داره، هیچی. هیشکی هم محل سگش نکرد ولی همه به هم نشونش میدادن که از طرف بی بی سی اومده که بعدا بره تحلیل های دروغش از بی بی سی فارسی تحویل ملت بده.

پیر و پاتال های خشک مغزی مثه شما انقدر کم شدن که همونطور که گفتم باید با میکروسکوپ دنبالشون گشت بخصوص اونایی که دروغکی میگن مدرسه البرز رفتن و دانشگاه آریامهر. اگه رفته بودی جوابات باید مثه ناشناس میبود و نه مثه کسیکه مکتب رفته و با آخوندا نشست و برخاست کرده. چیه لجت گرفته تو را آدم حساب نکردم که ایمیلتو بخوام. ایمیل تو به حوزه قم و مشهد و نجف وصله بدرد ما ۹۹ درصد ایونی نمیخوره. سوختی؟ به درک بیشتر بسوز.

به بی کسان و خستگان، شما وضعتون خرابه، فقط دونفرین و با ده اسم همون چرندیات صدمن یه غازتونو تکرار می کنین.
۲٨٣۱۵ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : پوست «رنگ آمیز»هر جان نثاری را در هر دباغ خانه ای میتوان شناخت
جناب یکطرفه، دنبال مرشدش میگرده، کسی نیست بیاین حیوونی کمکی بنماید و ادرس و ایمل جناب کودن را برایش پیدا نماید. گویند « کافر همه را بکیش خود میپندارد»، این جان نثاران بعلت کوری، هر جا میروند و هر کسی را میبینند، «نقش خویش» را در آن رویت میکنند.
۲٨٣۰٨ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨۹       

    از : بیطرف

عنوان : به ناشناس، آقا کجایی؟
به ناشناس، چند روزی نبودم. رفته بودم در شهرهای مختلف اروپا تا هم بچه هامو ببینم و هم با هم در تظاهرات های سبزها شرکت کنم و با چشمای خودم ببینم که طرفدارای این کینه ای ها در اینجا که قیل و قال میکنند چقدره. فقط یه نمونه توی لندن نشون داد که کمونیستا ۸ نفر بیشتر نبودن که خودشونو وسط سبزها جا کرده بودن و هیشکی محل سگشون نمی کرد. مجاهدین خلق نامرد هم اومدن و زیاد نموندن. یه ۳۰ تایی بودن و هیشکی محل سگ هم به اونا نکرد. از مشروطه خواها نمیگم چون اینجا حذفم میکنن. فقط اینو میگم که سبزها اول به شعار گوش میکردن و اگه قبولش داشتن می گفتن و اگه قبولش نداشتن سکوت میکردن. این واسه من خیلی جالب بود که مثه سال ۵۷ هیپنوتیزم نشده بودن و بالا خونه را اجاره نداده بودن که هر چرندیاتی که آخوند میده را تکرار کنن. هر یه ساعت اینطورا به جاهایی که واسه سیگار کشیدن و چایی و قهوه خوردن میرفتن سری میزدیم و داخل بحث هاشون میشدیم و راجب به همین بحث هایی که اینجا میشه حرف میزدیم. آقا، جات خالی، اگه بودی حض میکردی. اینا اصلا مثه سال ۵۷ فکر نمیکنن. انقدر توی خونه نشین و غصه بخور، مثه من برو توی جمع این ایرونی هایی که خیلی زرنگن، دیگران سازماندهی میکنن ولی اینا میرن و از موقعیت واسه بحث استفاده میکنن و میبینن چقدر همدل دارن. من اینجا دیگه نظر نمیدم چون شما نمیاین و ارزشی هم نداره که با این سفسطه ها وقتمونو تلف کنیم. اگه راست میگن چرا ما کسی را در تظاهرات سبزها مثه اینا ندیدیم. جرئت دارن بیان اونجا و سفسطه کنن ببینن چندتا طرفدار دارن. همه حرفاشون عین دیکتاتور و دروغگو و آخونداست. خودشونم میدونن ولی خب مثه آخوندا چاره ندارن. انقدر توی حرفاشون تناقضه که بدرد وقت تلف کردن واسه جواب دادن نمیخوره. کاش یه ایمیل درست میکردی تا ما اینجوری با شما یه ارتباطی داشتیم و اگه سئوالی داشتیم میپرسیدیم. اقلا جاهای دیگه نظر بزارین که جاتون خالی نباشه. حرفای اینام هیچ ارزشی نداره، وقتی نمیتونن حرفشونو ثابت کنن و از پس شما برنمیان لجشون میگیره و فحش میدن. مهم نیس اینا تعدادشون انقدر کمه که میکروسکوپی شدن و خودشونم میدونن. من این نظامو میخواستم و براش حاضر بودم جونمو بدم ولی الان میخوام سر به تن این نظام و هواداراش نباشه. اینا وقتی بمن میپرن شما که هیچ نقشی در انقلاب نداشتین چه انتظاری از اینا میتونین داشته باشین. اینا اگه حرف حسابی داشتن بزنن مجبور نمیشدن بجای حرف فحش بدن و طفره برن و هی همون چرندیات که بجای حقایق میخوان جا بندازن تکرار نمیکردن. خلاصه که ما از شما چیز زیاد یاد گرفتیمو مخلصتونیم. کاش یه ایمیلی برای امثال من داشتین که تماسی داشته باشیم. قربون وجدانت. پرسشگر شما جوانید و مثه بچه های من اون کینه و ارتجاعی که این پیرمردا اینجا دارن را ندارین. شما جوانها سرنوشت ایران تعیین میکنین و امثال من حمایتتون میکنیم. قدر ناشناسا را بدونین که عمری رفتن دنبال اینکه چی شد و چرا شد و چیکار باید کرد. قربون وجدان جوانهامون هم برم. وتتو با اینا تلف نکن که همه حرفای شما رو وارونه میکنن. من اسم مستعارمو عوض میکنم که جاهای دیگه نظر بدم که این جونورها دنبالم نکنن. ولی برای سری مقاله های راستگو با همین اسم میام.
۲٨٣۰٣ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨۹       

    از : به سلطنت طلبان و ساواکی ها یکبار برای همیشه

عنوان : ما خواستار نظامی هستیم که در ان همه مقامات چه مسئول و چه تشریفاتی با رای مردم انتخاب میشوند
بعضی از سلطنت طلبان دائم بفکر انحراف بحث هستند یکی میپرسد شهامت دارید بگویید دمکرات هستید و یا دیکتاتور? عجبا از کی سلطنت طلبان متوجه خواست دمکراسی و ازادی مردم ایران شدند? قبلا که جواب دمکراسی خواهان ایران را با شکنجه و زندان و اعدام میدادید. خوب اگر واقعا منتظر پاسخ ما هستید اینهم جواب :

ما خواستار نظامی هستیم که در ان همه مقامات چه مسئول و چه تشریفاتی با رای مردم انتخاب میشوند پس شاه و ولایت فقیه چه مشروعه و چه مشروطه در ان نمیگنجند. ما خواستار جمهوری ایرانی هستیم که اساس انرا حقوق بشر تشکیل میدهد ولی جمهوری نه پادشاهی دنبال سراب انگلیس و هلند و اسپانیا هم نیستیم که سلطنت طلبان برایمان مثال حکومت های پادشاهی دمکرات را بیاورند. ما خودمان شاه داشتیم و جمهوری اسلامی هم داریم ولی حالا نوبت جمهوری ایرانی است که انهم با شاه و شیخ نمیشه. مفهوم اقایان ساواکی ها و سلطنت طلبان
۲٨۲٨٨ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨۹       

    از : پرسش یا سفسطه

عنوان : به پرسشگر
‫شما باز آنچه من گفتم به نفع موضع خودتان سفید وسیاهش کردید.
‫شما خود اول توافق میکنید که ‫مردم از بخش های مختلف با افکار و رفتار مختلف تشکیل شده اند و بعد انجایی که میخواهید بنفع موضع خود رای صادر کنید لفظ مردم را به شکل عام بکر می برید.

« در ایران مردم تصمیم گرفتند که اسلام می خواهند و نه حقوق بشر و دمکراسی»

‫مردم شامل بخش مردم لائیک مستقل، بخش لائیک چپ مستقل، بخش لائیک چپ وابسته، مردم مذهبی چپ مانند طرفداران مجاهدین، مردم مذهبی میانه‫رو مانند طرفداران بازرگان و مردم حزب اللهی طرفدار خمینی و اخوندها و ‫مردم سلطنت طلب میباشند. ‫از میان این همه انشعاب فقط لائیک مستقل بدنبال دموکراسی به مفهوم امروزی بود. حتی سلطنت طلب های مورد علاقه شما هم بدنبال دموکراسی نبودند.

‫ازمیان این انشعاب تنها بخش مذهبی تندرو و حزباللهی اسلام میخواست که پس از فرار شاه و پیرورزی ابکی انقلاب یکباره درصدشان به بالای ۵۰ درصد صعود کرد. چون فکر کردند معجزه شده!!!!!!

‫ازمیان این انشعاب تنها بخش مذهبی تندرو و حزباللهی اسلام میخواست که پس از فرار شاه و پیرورزی ابکی انقلاب یکباره ادرصدشان بالای ۵۰ درصد پیداکرد. جون فکر کردند معجزه شده!!!!!!

دموکراسی دغدغه تمام بخشهای مذهبی و چپ وابسته و سلطنت طلب نبود. نه اینکه هیچ کس در شرق دغدغه دموکراسی نداشت. شما این طور تاریخ را سیاه و سفید نکنید. بخش دموکرات در اقلیت بود و نتوانست کاری پیش ببرد. ‫علتش همان وابستگی ایئولوژی بود که گریبان اپوزیسیون جهان را گرفته بود.

دین در کل جهان غرب مقدس بود. فقط در جهان شرق بود که فعالیت دینی ممنوع شده بود و خیلی از مردم بهمین دلیل کمونیزم را نمیخواستند. حتی کارتر و جهان غرب فکر میکرد خمینی و مذهبی های اسلامی نرمخویانی چون گاندی هستند. مردم مذهبی میانه رو هم مهین تصور قدیسی از مذهب و رهبریت مذهبی داشتند. تمام نکته من دور همین نقطه ضعف مردم مذهبی دور میزند. مردم مذهبی میانه رو فکر میکردند اسلامشان از هردموکراسی غربی مهربانتراست....
.... تا زمانیکه ما سیاست و دین را با هم قاطی کنیم همین آش و همین کاسه خواهد بود.....‫مدرس و شریعتی و .....به غلط گفتند سیاست ما عین دیانت ماست..... مردم مذهبی دین حاکم نشده قبل از انقلاب را مقدس و مهربان می شناختند و فکر نمیکردند میتواند صدبرابر بدتر و ظالم تر از کمونیست باشد.
‫‫
۲٨۲٨۴ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨۹       

    از : چرا دکتر بختیار هم شاه را نوکر امریکا میدانست?

عنوان : شاه و اجازه واشنگتن
سئوال - آقای بختیار، از نظر روابط ایران با دو قدرت آمریکا و شوروی، آیا تصمیم داشتید که تغییر سیاست بدهید؟ و اگر چنین برنامه ای داشتید نحوه و حدود آنرا خواهش میکنم روشن بفرمائید

سئوال - آقای بختیار،‌ میگویند - و خود شاه نیز در خاطراتش و همچنین در مصاحبه ای با مجله مصری اکتبر تأیید کرد - که بدون اجازه واشنگتن کاری نمیکرد و تصمیمی نمی گرفت. مخالفان شما هم میگویند بختیار مرد آمریکائی ها بود و آنها او را بشاه تحمیل کردند تا نقش محلل را بازی کند. در این مورد چه میگوئید؟

دکتر بختیار - بنده نمیدانم که محلل اینجا چه مفهومی دارد و شاید چون در زمینه صحبت آخوند هستیم یک معنائی داشته باشد که من نمیدانم. ولی من وقتی قبول کردم بعنوان محلل نبود. بعنوان یک رفورماتور بود. برای اینکه می بینیم همیشه انقلاب ضد انقلاب میآورد. همینطورکه حالا هر کس را اعدام میکنند میگویند ضد انقلاب است. ولی نظر من این بود که تمام این کارها اگر از مسیر قانونی و بر روی اصولی که ما همیشه در جبهه ملی بعد از سقوط مصدق اعلام کرده بودیم، انجام شده بود این مسئله پیش نمی آمد.

اینجا به نکته ای اشاره کردید که شاه در خاطراتش نوشته، مسئول این امر خود اوست که نوشته است. ولی من میتوانم عرض کنم که متأسفانه یک مقدار زیادش صحیح است. برای اینکه وقتی مردم در داخل کشور ناراضی بودند. دولت اعم از اینکه بوسیله شاه اداره بشود یا یک نخست وزیر یا یک دیکتاتور یا هر کس دیگر، در صورت ناراضی بودن مردم،‌ دولت احتیاج دارد که پایگاهی در خارج از کشور برای خودش دست و پا بکند، شاه اگر بخواسته های ملت گوش شنوا نشان داده بود، شاید احتیاج نداشت که امریکائی ها تصمیم بگیرند و شاید امریکائی ها هم خودشان را در مقامی نمیدیدند که از او تقاضای غیر مشروع داشته باشند.

اینجا هم باز مسئله دمکراسی و قانون اساسی مطرح میشود. مرحوم دکتر مصدق بخود من این افتخار را داد که با حضور عده ای فرمود اگر سفیر یک مملکت خارجی از شاه چیزی خواست که بر خلاف مصالح بود، باید بگوید که به دولت مراجعه کنید و وقتی که به دولت گفتند باید بگوید با نظر مجلس باید بشود. عوض اینکه فشار تمام تقاضاهای غیر مشروع روی یک نفر باشد، این منعکس میشود روی نمایندگان ملت و روی تمام ملت. فراموش نکنید که سالها و سالها قبل از تولد شماها، وقتی که منهم خیلی کوچک بودم، سلطان احمد شاه در ضیافتی که در لندن ملکه انگلیس بافتخار او ترتیب داده بود، وقتی که از او خواستند در نطقش به قرارداد ۱۹۱۹ اشاره ای بکند، گفت پادشاه مشروطه نباید چنین کاری را بکند برای اینکه از وظائف او نیست. حالا البته میتوانیم بگوئیم که به او آن رسید که دیدیم. ولی او شرافتمندانه قانون را مراعات کرد. بنظر من محمد رضا شاه اگر متکی میشد به یک دولتی که آن دولت نماینده ملت بود،‌ یعنی مورد تأیید نمایندگان واقعی ملت بود، هرگز احتیاج پیدا نمی کرد که برای کمترین چیز با سفیر این دولت یا آن دولت مشورت بکند. باز بر میگردیم که اگر قانون اساسی مراعات میشد این اختلافات پیش نمی آمد و برای همین موضوع و بدلیل همین دخالت های مستمر دربار در امور دولت بود که دکتر مصدق سقوط کرد.

دولت مصدق در سال ۳۱ مخصوصاً ۳۲ مستمراً مورد حمله یک عده آخوند دیگر بریاست بهبهانی سید ابوالقاسم کاشی و عده ای افراد معلوم الحال بود که خوشبختانه زمانه همه را معرفی کرد. اینها وقتی که میخواستند آزاری به دولت بدهند یا بلوائی بر پا کنند به کمک پول دربار، این عمال یعنی آخوند و اوباش دور هم جمع میشدند و آن الم شنگه هائی که شنیدید یا دیدید، براه می انداختند. بنظر من اگر که شاه خودش را مبری میداشت از این چیزها، خودش را دور میکرد از این دخالت ها،‌ خیلی خیلی بیشتر مورد احترام بود. در این زمینه خاطره کوچکی دارم که عرض میکنم. روزی که من نخست وزیر شدم شاه این مسئله را بمن تذکر دادند که در سلطنت مشروطه، شاه مصون از تعرض است و اینهائی که به در و دیوار مینویسند چه صیغه ایست. من به ایشان پیشنهاد کردم یک هفته صبر کنند. یک هفته یا هشت روز گذشته بود که آمدم کاخ نیاوران، خود ایشان به من اظهار کردند، عین این عبارت : آقای بختیار فحش ها بمن کم شده ولی شما از فحش خوردن غوغا میکنید. من جواب دادم، وظیفه دولت است که فحش بخورد، وظیفه شاهی که دخالت نمیکند فحش خوردن نیست. و این باز بر میگردد باینکه اگر مکانیسم مشروطیت ما درست کار میکرد، ما هرگز به این بلاها گرفتار نمی شدیم حالا استفاده میکنم از حوصله شما و میگویم،‌ یکسال قبل یعنی در سال ۵۶ ما هیچ چیز نمی خواستیم - نه کریم سنجابی، نه داریوش فروهر - نه افرادی که اینقدر دور امام تملق گفتند و مداهنه کردند و بجائی هم نرسیدند جز به نفرت عمومی که روی آنها همیشه سایه می اندازد و درچه شرائط ننگینی زندگی میکنند - ما هیچ چیز از شاه نخواسته بودیم جز اجزای قانون اساسی. او نکرد و وقتی که من آمدم دیگر دیر بود.
۲٨۲٨٣ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : آزادی و استقلال و دمکراسی واقعی فقط با منشور جهانی حقوق بشر امکان پذیر است چون نمونه های زنده و موفق آن را در غرب خود تجربه کرده ایم.
به پرسش و سفسطه،

در ایران مردم تصمیم گرفتند که اسلام می خواهند و نه حقوق بشر و دمکراسی

‫نظر شما در این مورد:- «‌نه، درست نیست! ‫مردم ایران تصمیم نگرفتند که اسلام می خواهند! آنها خواستار استقلال، آزادی بودند که آخوندها شعار جمهوری اسلامی را به آن زورچپان کردند و ملی مذهبی ها و توده ای ها هم قبول کردند و یا سکوت کردند. بنی صدر، بازرگان و سروش تئوری و فلسفه این زور چپان را برای مردم توجیه و تجویز و عملی کردند. دران زمان دموکراسی دغدغه جهان شرق نبود. »

نظر شما درست می بود اگر می گفتید:-

بله، درست است. مردم ایران تصمیم گرفتند که اسلام می خواهند. آنها خواستار استقلال و آزادی بودند ولی چون نه معانی صحیح این مقوله ها را می دانستند و نه اسلام را می شناختند، آخوندها به آسانی توانستند آنها را گول زده و شعار جمهوری اسلامی را به آنها قالب کنند و ملی مذهبی ها و توده ای ها هم قبول کردند و یا سکوت کردند. بنی صدر، بازرگان و سروش تئوری و فلسفه این زور چپان را برای مردم توجیه و تجویز و عملی کردند. دران زمان دموکراسی دغدغه جهان شرق نبود چون مردمان شرق بجز ژاپن لیاقت منشور جهانی حقوق بشر را نداشتند و تحصیلکردگان ما ذهنیتی مستبد و روحیه ای جاه طلب داشتند. آزادی و استقلال را مثل حافظ اسد و قذافی و صدام حسین فقط برای خود می خواستند تا هر کاری دلشان می خواهد بکنند و نه برای مردم.

شما می گویید، «دران زمان دموکراسی دغدغه جهان شرق نبود».
منظور شما از این حرف چیست؟ اگر دغدغه مردم و بخصوص تحصیلکردگان ایرانی آزادی و استقلال و دمکراسی نبود پس چه بود؟ دغدغه شان این بود که دیکتاتوری شاه بد است ولی دیکتاتوری پرولتاریا خوبست، دیکتاتوری شاه بد است و استبداد دینی عربستان سعودی خوبست؟ وقتی تحصیلکردگان جامعه ای اینگونه بیاندیشند معلوم است که چه آینده فاجعه باری در انتظار آن جامعه است.

مردم و تحصیلکردگان شرقی ذهنیتی دیکتاتور داشتند و منشور جهانی حقوق بشر را یا نمی خواستند بفهمند، یا اصلا نمی فهمیدند، یا می فهمیدند ولی باب میلشان نبود و یا آنرا یک حقه بازی غربی می دانستند. در عین حالی که تحصیلکردگان ایرانی هیچ ارزشی برای حقوق بشر قائل نبودند ولی از آن برای سرنگونی شاه حداکثر سوء استفاده را در داخل کشور و در غرب کردند. در حقیقت همه استفاده ابزاری ای که توانستند از منشور جهانی حقوق بشر کردند تا شاه را سرنگون کنند و هیچوقت خیال نداشتند که این منشور را در قانون اساسی جدید ایران بگنجانند تا هم آزادی، هم استقلال و هم دمکراسی حقوق بشری در ایران پایه گذاری شود. آنها می خواستند که دیکتاتوری خودشان را جانشین دیکتاتوری شاه کنند و بس. آنچه تحصیلکردگان و آخوندها می خواستند قدرت و ثروت و جاه و مقام بود و نه آزادی و استقلال و دمکراسی، و برای رسیدن به این اهداف تاکنون ۴ نسل را قربانی کرده اند.

مردمی که شعار آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی دادند اگر درکی از منشور جهانی حقوق بشر داشتند به سه تناقض که در این شعار وجود دارد پی می بردند و امکان نداشت چنین شعاری را شعار اصلی خود کنند. طبق گفته ی شما بیش از ۵۰ درصد جامعه آنروز با مذهبیون بودند و ملی مذهبی ها و برخی چپ ها را که به این رقم اضافه کنیم به ۷۰ درصدی می رسیم که این شعار را دادند و در رفراندوم ۵۸ به جمهوری اسلامی رای مثبت دادند. همین خود بخود نشان می دهد که ۷۰ درصد جامعه ی بزرگسال آنزمان هیچ درکی از آزادی، استقلال و دمکراسی حقوق بشری نداشت و آن «نخبگانی» هم که در میان آنها بودند اگر فرضا درکی هم از این منشور داشتند قطعا کوچکترین ارزشی برای آن قائل نبودند.

سه تناقض در شعار آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی وجود دارد. اولا، آزادی و استقلال فقط در منشور جهانی حقوق بشر معنی پیدا می کند و نه در دین. دوم، قوانین اسلامی با منشور جهانی حقوق بشر در تضاد کامل هستند. سوم، مقوله جمهوری در تناقض کامل با اسلامی است و ایندو را در کنار هم قرار دادن غلط اندر غلط است. اگر کسی منشور جهانی حقوق بشر را در آنزمان می فهمید و می خواست نه چنین شعاری می داد و نه به آن رای می داد ولی دیدیم که با حساب شما اکثریت جامعه آنزمان هم این شعار را با جان و دل داد و هم غافل از تناقض های نهفته در آن ماند. متناقض تر از این نمی شد عمل کرد که یک مقوله ی کاملا زمینی و انسانگرا (جمهوری) را در کنار مقوله ای آسمانی و الله گرا (اسلامی) قرار داد و انتظار داشت چیزی بهتر از آنچه در این ۳۱ سال از شکمش در آمد در بیاید.

در سال ۵۷ مردم تصمیم گرفتند اسلام می خواهند و نه حقوق بشر و دمکراسی به امید آنکه به آزادی و استقلال و دمکراسی دست یابند. پس از مدت کوتاهی دریافتند که جمهوری و اسلامی را که تحصیلکردگان به آنها قالب کردند چیزی بجز یک کلاهبرداری بزرگ در تاریخ معاصر ایران نبوده است. خمینی و یارانش خدعه کردند و خمینی خود گفت که خدعه کرد.

=======================================

سال ۵۷ مردم تصمیم گرفتند که اسلام می خواهند و نه دمکراسی و حقوق بشر، نتیجه فاجعه بار آنرا هم ۴ نسل تجربه کرده است.

اکنون مردم باید تصمیم بگیرند که چه می خواهند و اگر اینبار دمکراسی و حقوق بشر نخواهند، اشتباه سال ۵۷ را تکرار خواهد شد. آزادی و استقلال و دمکراسی واقعی فقط با منشور جهانی حقوق بشر امکان پذیر است چون نمونه های زنده و موفق آن را در غرب خود تجربه کرده ایم.
۲٨۲۷٨ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨۹       

    از : کم گوی و گزیده گوی

عنوان : پرسشگر کودن حرافی بس است
جمهوری ایرانی بر اساس حقوق بشر وبر خرابه های رژیم های شاه وشیخ بپا میشود. جنایتکاران در هردو رژیم حق نوشتن قانون برای مردم ایران را نخواهند داشت. تمام مسئولین چه تشریفاتی و چه غیر تشریفاتی بر اساس رای مردم انتخاب خواهند شد. طرفداران حکومتهای شاه و شیخ جائی در جمهوری ایرانی ندارند همانطور که تشکیلات سلطنتی در فرانسه و ایتالیا و یونان و دیگر جمهوری های دمکراتیک ممنوع میباشند وحق ورود شاه سابق به عنوان شهروند تنها پس از تصویب مجلس ملی قانون گذاری ممکن است.مجالس یونان و ایتالیا تاکنون از تصویب قانونی که شاه سابقشان به کشورشان برگردد خودداری کرده اند
۲٨۲۷۰ - تاریخ انتشار : ۲ تير ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به پرسش و سفسطه، فعلا دو نکته زیر
«در ایران مردم تصمیم گرفتند که اسلام می خواهند و نه حقوق بشر و دمکراسی». درست است چون مردم در رفراندوم شرکت کردند و به ج.ا بلی گفتند. بخش بزرگی از آپوزیسیون هم در این رفراندوم رای مثبت خود را ریختند.

قانون اساسی مشروطه ۵ آخوند را در راس کشور قرار می داد که حکومت مشروعه را ممکن می کرد. آیا این مطلوب آپوزیسیون شاه بود؟
۲٨۲۶۰ - تاریخ انتشار : ۲ تير ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : تضمیدر سال ۵۷ این ضعف ها چه بودند؟چه باید کرد تا آینده آزادی و دمکراسی حقوق بشری در ایران نشود؟
تضمیدر سال ۵۷ این ضعف ها چه بودند؟چه باید کرد تا آینده آزادی و دمکراسی حقوق بشری در ایران نشود؟

ضعف ها باید برطرف شوند تا اشتباه ۵۷ دوباره رخ ندهد -

ضعف های سه عامل رژیم پهلوی، تحصیلکردگان/آپوزیسیون و مردم فاجعه ۵۷ را آفرید. امروز پس از ۳۱ سال، همان دو عاملی که رژیم پیشین را به علت ضعف هایش سرنگون کرد خواستار سرنگونی رژیمی هستند که خود بر سر کار آوردند. ایندو عامل، تحصیلکردگان/آپوزیسیون و مردم، یکبار دیگر در همان نقطه سرنوشت ساز قرار گرفته اند که در سال ۵۷ قرار داشتند با این تفاوت که ایندو ۳۱ سال فرصت داشته اند که ضعف های خود را که سهم بسزایی در فاجعه ۵۷ داشتند را برطرف کنند.

شاه، تحصیلکردگان/ آپوزیسیون و مردم همه ضعف های خود را داشتند و اگر آن ضعف ها را نداشتند نه آن فاجعه رخ می داد و نه با رفتن شاه، دو عامل مخالف او دچار کابوس ج.ا می شدند. ضعف های آپوزیسیون/تحصیلکردگان و مردم نقش تعیین کننده در رقم زدن سرنوشت کشور در سال ۵۷ داشت. امروز هم ما با همان سه عامل سرنوشت ساز روبرو هستیم و نقش تعیین کننده را دوباره همان دو عامل مخالف حکومت باید بازی کنند. اگر ضعف های تحصیلکردگان/آپوزیسیون و مردم در این ۳۱ سال برطرف نشده باشند، ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که حکومت بعدی حکومتی برای همه ایرانیان باشد که در سایه آن همه امنیت داشته باشند. ما باید در این ۳۱ سال آموخته باشیم که برای جلوگیری از تکرار اشتباه ۵۷، اول ضعف های خود را برطرف کرده و سپس اتحادی بر علیه این رژیم تشکیل دهیم. باید تاکنون آموخته باشیم که ذهنیت، ماهیت و کیفیت رژیم بعدی رابطه مستقیم با ذهنیت، ماهیت و کیفیت آپوزیسیون/تحصیلکردگان و مردم کنونی ما دارد. در طول این سالها فرصت کافی برای برطرف کردن ان ضعف ها بوده است تا ذهنیت، کیفیت و ماهیت تحصیلکردگان/آپوزیسیون به حدی برساند که تشخیص دهد که شرط رسیدن به آزادی، استقلال و دمکراسی حقوق بشری برسمیت شناختن منشور جهانی حقوق بشر است. اگر نتیجه ۳۱ سال ما این منشور نباشد، باز هم همان اشتباه ۵۷ رخ خواهد داد و ۳۱ سال دیگر دوباره ملت در همین نقطه ای که ما هم اکنون در آن ایستاده ایم قرار خواهد گرفت.

باید اینبار کشور را یکبار برای همیشه از این دایره وحشت خلاص کرد تا نسل های بعدی هم سر نوشت ما نشوند. اعمال غیر مسئولانه ما به معنای جنایت علیه بشریت در ایران خواهد بود و باید از عواقب اعمال غیر مسئولانه خود در این برهه زمانی بترسیم. جنایت فقط کشتن یک انسان بوسیله ما در یک درگیری خانوادگی و خیابانی نیست، جنایت عظیم تر آن جنایت غیر مستقیمی است که از عهده همه ما در سال ۵۷ براحتی برآمد. چنین اشتباهی که چنان جنایتی را بهمراه داشته است را حق نداریم تکرار کنیم. اشتباه ۵۷ به سبب ضعف های ما بود که تاکنون باید برطرف می شد. بنابراین برای جلوگیری از تکرار تاریخ، باید ضعف هایی که در تحصیلکردگان/آپوزیسیون و مردم وجود دارند را اول برطرف کرد تا حکومت برآمده از ایندو پس از فروپاشی این رژیم ضامن استقلال، آزادی و دمکراسی حقوق بشری در ایران باشد.

آیا این ضعف ها برطرف شده اند یا نه؟
۲٨۲۵٣ - تاریخ انتشار : ۲ تير ۱٣٨۹       

    از : به پرسش یا سفسطه

عنوان : فقط جهت اطلاع
دوست عزیز از استدلالات شما خوشم امد. در را بطه با جمله ان کاربر

" اینها افکار روشنفکری غرب را بهیچوجه برنمی تابیدند و مردم را از آن می ترساندند."


میخواستم صحبتهای شما را تکمیل کنم که متئاسفانه خیلی نمیدانند که مارکسیسم هم جزو "افکار روشنفکری غرب" بود و جمهوری خواهی هم که از انقلاب فرانسه به بشریت به ارث رسید هم ثمره روشنفکری غرب بوده است و با توجه به این باید پذیرفت که اکثریت عظیم مردم ایران بجای نظام پادشاهی نظام جمهوری میخواستند پس مخالف "افکار روشنفکری غرب" نبودند این شاه و اخوندها بودند که دشمنی هیستریک با اندیشه مارکسیسم و دمکراسی و ازادیخواهی ( قصد ارزش گذاری ندارم) داشتند پس شاه هم با افکار غربی که به ضررش بود شدیدا مخالف بود و روشنفکران هم طرفدار جمهوری بودند و از این نظر طرفدار اندیشه های روشنفکری غرب بودند ولی شاه را نمیخواستند و این انچیزی است که سلطنت طلبان نمیخوهند بفهمند ونخواهند فهمید
۲٨۲۴۵ - تاریخ انتشار : ۲ تير ۱٣٨۹       

    از : پرسش یا سفسطه

عنوان : به پرسشگر
به : پرسشگر

با تشکر از نقد مودبانه شما ولی متأسفانه شما و ناشناس مبارزات و پیچیدگی های ناشی از انرا خیلی سیاه و سفید می بینید.

عنوان : بختیار از کدام مردم سخن می گوید؟

‫»«‌ ‫بله درست است، بخشهای مردم ایران عقاید و رفتار مختلف و متضاد دارند. »«

در ایران مردم تصمیم گرفتند که اسلام می خواهند و نه حقوق بشر و دمکراسی

‫»«‌نه، درست نیست! ‫مردم ایران تصمیم نگرفتند که اسلام می خواهند! آنها خواستار استقلال، آزادی بودند که آخوندها شعار جمهوری اسلامی را به آن زورچپان کردند و ملی مذهبی ها و توده ای ها هم قبول کردند و یا سکوت کردند. بنی صدر، بازرگان و سروش تئوری و فلسفه این زور چپان را برای مردم توجیه و تجویز و عملی کردند. دران زمان دموکراسی دغدغه جهان شرق نبود. »«

طبقه متوسط و بخصوص روشنفکران یک جامعه نقش تعیین کننده در سطح آگاهی مردم دارند. آیا این قشر از جنس همترازان خود در کشورهای پیشرفته از بلوغ سیاسی کافی برخوردار بودند تا مسئولانه عمل کنند و بدون سنجیدن همه جوانب بمردم خط ندهند؟

‫»«‌نه، درست نیست! ‫روشنفکران بر سه گروه بودند: گروه های−مذهبی، گروه لائیک چپ وابسته مستقل، گروه لائیک مستقل. آخوندهای ایران توانستند تمامی گروهای مذهبی را که بالای پنجاه درسد بودند ابتدا با خود همراه و بعد تحت اختیار و انقیاد و به خدمت درآورند. تهرانی و سنجابی و بنی صدر و بازرگان از این گروهند. گروه چپ وابسته، که از وجهه چندان درخشانی برخوردار نبودند، و توسط خمینی در پاریس به خیانت تاریخی هم متهم شده بودند، بزحمت بیش از ده درسد از کل را تشکیل میدادند. هردو، یعنی مذهبی ها و چپها اکثر روشنفکران آن زمان را تشکیل میدادند که بعلت لائیک مستقل نبودن و در نتیجه عدم عقل و خرد مستقل خطر حذف خود را در آینده ای نه چندان دور ندیدند. »«

نه مردم می فهمیدند دمکراسی و حقوق بشر چیست و نه نخبگان علاقه ای به این مقوله ها داشتند.

‫»«‌نه درست نیست: ‫مردم از شاه تغییر خواستند، شاه جواب نداد. امروز هم از ج.ا. تغییر میخواهند، بجایش ولایت مطلقه مقاومت میکند و مردم کشی میکند. تغییر حکومت و رژیم و سیاست و قوانین کشور حق مسلم مردم است. مردم از شاه اول این را میخواستند. یکسال قبل از انقلاب فقط صحبت از اجرای قانون اساسی بود. شاه تن نداد. بله این همان دموکراسی بود که ملت ایران میخواست.

بخش مردم لائیک مستقل مردم می فهمیدند دمکراسی و حقوق بشر چیست، منتها در اقلیت بودند. لائیک وابسته هم که قبلن توسط خمینی به خیانت متهم شده بود، نه تنها از خود دفاع یا اعده حیثیتی نکرد، بلکه با اطاعت از خمینی اقلیت لائیک مستقل را تنهاتر ول کرد و به عبای خمینی چسبید. »«

آپوزیسیون شاه بشدت خرافه زده و متعصب بودند و در اشاعه خرافه و غرب ستیزی ید طولایی داشتند .

‫»«‌ اپوزیسیون و شاه هردو بشدت خرافه زده و متعصب بودند و بهمین دلیل حرف همدیگر را نمی فهمیدند. تنها کسانی که خطر آزادی ستیزی انقلاب را دیدند، لائیک ها و نیمه لائیک های مستقل نظیر مصطفی رحیمی، صدیقی، بختیار و تعداد انگشت شمار دیگری روشنفکر بودند.... بزرگترین روشنفکران باقی مانده دستگاه رژیم یکی سید حسین نصر، فیلسوف آخوندگرای دربار، که در واقع ایزومر مذهبی شریعتی در دربار شاه بود و از درون دربار با همکاری شهبانو، به رشد انقلاب کمک میکرد، بود و یکی هم هویدای لائیک وابسته مکتب غرب بود که مدتها بود عقل و هوش و استعداد خود را به آریامهر جهت حفظ سمت نخست نوکری خود اجاره داده بود. هویدا خود سمبل و بهانه رشد غرب ستیزی بود. »«

اینها افکار روشنفکری غرب را بهیچوجه برنمی تابیدند و مردم را از آن می ترساندند.

‫»«‌ مردم بخشهای متعددی بودند. بخش لائیک مستقل آن بسیار کم بود و صدایش را هیچکس نشنید. ان بخش تنها بخشی بود که اول طالب دموکراسی بود. علتش هم این بود که آلوده به دین و یا ایدئوولوژی دیگری نبود. فرق عمده صدیقی و بختیار با بازرگان و بنی صدر سر همین قضیه دینی بودن این دو هست که ازادی و دموکراسی مردم خود را فدای دین و دینداری خود کردند. همانطور که سالاری بدرستی اشاره کرده هفت سال کشیده تا بنی صدر چهره واقعی آخوندهای انقلابی را بشناسد. ‫اگر امروز هم جماعت لائیک مستقل اکثریت رای جنبش سبز را بدست نیاورد، این در بر همین پاشنه خواهد چرخید!

یک بخش مهم دیگر مردم بخش اقلیت خائنین است. اینها بیشترین ضربات را بهر جنبش میزنند. انهائیکه در زمان شاه در گروه های مخالف نفوذ میکردند و برای ساواک کارمیکردند و از طریق جاسوسی مردم مبارز امرار معاش میکردند و امروز در داخل و خارج به انواع حرفه و لباس و شکل و قیافه و فرم، برای سپاه پولدار و ج.ا. باج بده جاسوسی میکنند. حتا در تظاهرات شرکت میکنند و پیشنهاد تظاهرات را هم ممکن است بدهند ولی در درجه اول اسم همه را میدانند و هیچ چیز از نظر جاسوسشان نادیده نمی ماند... اینها همان انگل هایی هستند که هر تغییری را به تأخیر میاندازند. هرچه رژیم پیرتر میشه تعداد این مزدوران جاسوس نفوذی هم افزایش میابد. »«
۲٨۲٣۹ - تاریخ انتشار : ۲ تير ۱٣٨۹       

    از : چاپلوسی و تملق در دربار شاه خائن

عنوان : نادانی و حماقت سلطنت طلبان را پایانی نیست
نماد دیگر اشرافیت درباری، تشکیل حلقه‌ای از چاپلوسان حرفه‌ای به دور اعلیحضرت، علیاحضرت و والاحضرتها بود. در رژیم پهلوی درباریان هیچ انتقادی را بر نمی‌تابیدند، از مدیحه‌سرایی و تملق لذت می‌بردند و از تملق دیگری حسادت می‌ورزیدند و چاپلوسان نیز برای رسیدن یا ماندن در قدرت، زبان به هر تملقی می‌گشودند.
«محمدرضا خیلی لذت می‌برد که گروهی از فرماندهان عالیرتبه ارتش با آن لباسهای پر‌زرق و برق جلو او صف می‌کشیدند و به ترتیب دست او را می‌بوسیدند». گاهی «در مراسم رسمی یا میهمانیها... افسران عالیرتبه ارتش دست و یا حتی کفش محمدرضا را می‌بوسیدند.» شاه چنان به دست‌بوسی معتاد شده بود که خودش «دستش را دراز می‌کرد» تا اطرافیان ببوسند.
بوسیدن پای شاه بعد از جشنهای ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایب‌التولیه هرگاه به حضور شاه می‌رسید روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید.

بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی» در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»
سفرا موظف بودند در گزارشهایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیر‌خسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را می‌بوسم، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» اظهار شگفتی می‌کند. هرمز قریب یکی از مدیر‌کلهای وزارت دربار در نامه می‌نوشت:
مراتب پرستش چاکرانه مرا به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.
گاهی وقتها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ناهار را دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق‌گویی به او را از دیگری برباییم.» گاه این تملق‌گویی به جایی می‌رسید که حالت انزجار دست می‌داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف می‌کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می‌گرفت. در یکی از میهمانیهای ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
چاپلوسی در دربار چنان فرهنگ شده بود که گاه از شخص شاه می‌گذشت و نسبت به نزدیکان شاه، ملکه، ملکه مادر، بچه‌ها و حتی سگ شاه هم می‌رسید. هویدا به عنوان شخصیت دوم کشور گاه خم می‌شد و دست بچه‌های شاه را می‌بوسید. او دست علیرضا، فرزند شاه را که بیش از ۴ سال نداشت می‌بوسید. فرح از این که می‌دید اطرافیان شاه مجبورند حتی نسبت به سگ شاه چاپلوسی کنند، احساس حسادت می‌کرد.
رکوع و سجده در مقابل شاه چنان غیرطبیعی بود که هر تازه‌وارد را به تعجب می‌انداخت. مارگارت لاینگ، روزنامه‌نگار انگلیسی که برای نوشتن زندگینامه شاه اجازه ملاقات و حضور در دربار را پیدا کرده بود، تعجب خود را از این صحنه پنهان نمی‌کند:
ناگهان یک اتاق پر از اشخاص مختلف به تعظیم افتادند به طوری که نصف بدن آنها به موازات کف اطاق درآمد.
مسابقه در چاپلوسی گاهی حس حسادت درباریان را برمی‌انگیخت، خصوصاً شاه از دست‌بوسی غیر از خودش رشک می‌برد. به روایت ثریا، شاه: «وقتی می‌بیند که این یا آن وزیر، توجه بیشتری به من نشان می‌دهد دچار بدبینی و حسادت می‌گردد، در حالی که خود نیز می‌داند که آنها فقط برای تحکیم مقام و موقعیتشان در برابر من تملق و چاپلوسی می‌کنند.»
فرهنگ چاپلوسی حلقه‌ای از تملق‌گویانی را تربیت می‎کند که تنها مطالبی را طرح کنند که مورد پسند دربار باشد، نه واقعیتها را. در نتیجه، درباری به وجود آمد که از حال رعیت بی‌خبر بود و دل‌خوش به گزارشات اطرافیان و بله قربان گویان. به گزارش علم، شاه نیز می‎گفت: «عجیب است، تمام وزرای من هر حرفی که به آنها می‌زنم، می‌گویند از صمیم قلب معتقدند که عین حقیقت است.» علم که خود گوی چاپلوسی را از دیگران ربوده بود، در دل گفت: «تمام وزرای او جز یک مشت بادمجان دور قاب چین چیز دیگری نیستند.»
چاپلوسی و تملق دربار، محمدرضا پهلوی را به مالیخولیای عقل کلی مبتلا کرده بود و «متملقان آن قدر او را عقل کل و تافته جدا بافته و خدایگان نامیده بودند که کم کم خود نیز به این باور رسیده بود که دارای رسالت ویژه‌ای از سوی قدرت‌های ناشناخته است.»
۲٨۲۲۹ - تاریخ انتشار : ۲ تير ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : بختیار از کدام مردم سخن می گوید؟ آیا فرض او بر اینست که ملت ایران ۵۷ به همان بلوغ سیاسی ای رسیده بود که در ملل غرب رسیده بوده اند؟ یکی دانستن ایندو یک مغلطه است، نه؟
مردم باید تصمیم بگیرند - در ایران مردم تصمیم گرفتند که اسلام می خواهند و نه حقوق بشر و دمکراسی در نتیجه انقلاب اسلامی پیروز شد و مردم جشن گرفتند و در انتظار بهشت برین شدن ایران نشستند.

مردم باید تصمیم بگیرند - طولی نکشید که همین مردم تصمیم گرفتند که اشتباه کرده اند و رژیم سابق خیلی بهتر بود. خواستار سرنگونی این رژیم شدند ولی برخلاف رژیم گذشته این رژیم پاسخ داد که ما شاه نیستیم که به درخواست شما برویم و ۳۱ سالست که برخلاف میل مردم مانده اند.

آیا مردمی که در سال ۵۷ انقلاب کردند به بلوغ سیاسی لازم رسیده بودند که مثل مردمان جهان غرب تمام جوانب را بسنجند و بعد دست به تغییرات بزنند؟

طبقه متوسط و بخصوص روشنفکران یک جامعه نقش تعیین کننده در سطح آگاهی مردم دارند. آیا این قشر از جنس همترازان خود در کشورهای پیشرفته از بلوغ سیاسی کافی برخوردار بودند تا مسئولانه عمل کنند و بدون سنجیدن همه جوانب بمردم خط ندهند؟

وقتی صحبت از مردم می شود باید دید که درجه آگاهی آنها در چه حدی است و درجه درک و بلوغ سیاسی نخبگان آن جامعه چیست. وقتی من از بالا نگاه می کنم می بینم که کار از آغاز خراب بود و نتیجه ای بهتر از این که در ایران می بینیم امکان نداشت حاصل شود.
نه مردم می فهمیدند دمکراسی و حقوق بشر چیست و نه نخبگان علاقه ای به این مقوله ها داشتند. ستیز آنها با حقوق بشر و دمکراسی و کشورهای غربی نشان دهنده سرنوشتی بود که در انتظار ملت ایران بود.

آپوزیسیون شاه بشدت خرافه زده و متعصب بودند و در اشاعه خرافه و غرب ستیزی ید طولایی داشتند . اینها افکار روشنفکری غرب را بهیچوجه برنمی تابیدند و مردم را از آن می ترساندند. حتی روشنفکران سکولار با همه موقعیت هایی که در غرب داشتند نه درکی از دمکراسی حقوق بشر داشتند و نه علاقه ای به آن. اینها در حقیقت کسانی را که عنایتی به دمکراسی و حقوق بشر داشتند را در کلوب روشنفکران نمی پذیرفتند و آنها را شماتت می کردند و به تخریب آنها دست می زدند. این بود کیفیت روشنفکران و مردم ما در سال ۵۷، هیچ آدم عاقلی نمی توانست انتظار داشته باشد که نتیجه انقلاب بهتر از این باشد و یا انتظار داشته باشد بختیار بتواند ایران را نجات دهد. شاه با آپوزیسیونی روبرو بود که در صورت آزادی عمل جلوی تجدد را در ایران می گرفت. مجلس هم قبل از اصلاحات ارضی بیشتر در دست مالکین بزرگ بزرگ بود که علاقه ای به برنامه های مدرنیته نداشتند و بسیاری از آنها تحت نفوذ انگلستان بودند. عرق ملی در بسیاری از اینان وجود نداشت. فلسفه ی آزادی زنان در جامعه را اصلا درک نمی کردند و برایش اهمیتی قائل نبودند وگرنه در ۱۵ خرداد ۴۲ با خمینی مخالفت شدیدی می کردند. جامعه ای که درک نکند آزادی زنان مهمتر از ملی کردن نفت است، آینده ای بهتر از آنچه شد برای خود نمی تواند انتظار داشته باشد. ملتی که بدنبال روشنفکر آخوند مسلک و آخوند می افتد تنها انقلابی که از عهده اش بر می آید همانست که در ۵۷ دیدیم.

باید وقتی کلمه مردم و روشنفکر را بر زبان می آوریم متوجه باشیم که نه همه مردم در جهان از یک کیفیت برخوردارند و نه روشنفکرانشان.

بختیار از کدام مردم سخن می گوید؟ آیا فرض او بر اینست که ملت ایران ۵۷ به همان بلوغ سیاسی ای رسیده بود که در ملل غرب رسیده بوده اند؟ یکی دانستن ایندو یک مغلطه است، نه؟ من شکی ندارم که او می دانست که در آن موقعیت کسی گوشش بدهکار نبود که حقایق را درباره آنچه در مورد خرافه زدگی و فقدان بلوغ سیاسی مردم ایران می دانست بر زبان بیاورد.
۲٨۲۰۹ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣٨۹       

    از : پرسش یا سفسطه

عنوان : مهم تغییر است
‫به ناشناس و پرسشگر
خبر کشف ژن بی حجابی را دوستی از طریق ایمیل فرستاده که البته منهم منتظرم ببینم چقدر و تا چه حد این خبر موثق است، اگرچه که احمدینژاد نماینده رژیم ددمنش ج.ا. هر خبری را به مصلحت روز مرتب وارونه و یا تکذیب میکند.

جناب ناشناس، وقتی آب نفرت مردم از سر رژیمی گذشت، دیگر فرقی ندارد خبر تأیید شده باشد یا نشده باشد، مردم این رژیم را نمیخواهند.

اول خود رژیم ها این روش سانسور و جعل اخبار را به مردم یاد میدهند! مقاله شاه برضد خمینی و تکذیب قتل ندا آقاسلطان دو نمونه برجسته این ‫کار هستند. کدام تخریب؟ تخریب رژیم ج.ا.؟ آیا واقعن شما معتقدید در مقابل رژیم خونخوار اسلامی نباید شایعات و اخبار را گفت؟ قتل عامهای ۶۷ و کشتار ۷۶ و کهریزک ۸۴ به بعد همه اول شایعه بود و هیچ منبع موثقی انها را تأیید نمیکرد؟

شما با این حرف میخواهید دوباره رژیم شاه را غسل تعمید بدهید و بیگناه جلوه دهید و مردم معترض را تخریبکار و گناهکار. جناب ناشناس، این مردم هستند که تصمیم میگیرند چه را نمیخواهند و یا چه را میخواهند. شما درآن زمان اون رزیم را به هر دلیل درست یا غلطی نمیخواستی! خوب حالا فرض کن پشیمان شده باشی، این مشکل شماست که با خودتان و گذشته تان دارید. اشتباه شما این است که فکر میکنید رژیم شاه شما را میخواست؟ نه جانم، نه رژیم شاه و نه رژیم ج.ا. مردم و شما را نمیخواست و نمیخواهند. خواستن دو طرفه است. تازه، ما هزاران کار در زندگی میکنیم که خیلی هاش اشتباه در میاد.

چه باید کرد که تکرار نشه؟ شما دیگر از اون وری افتادی؟ چقدر محافظه کاری؟ اصلن آمدیم و اخرسر به این نتیجه رسیدم که این رزیم جز با با یک انقلاب خونین دیگر سرنگون نمیشود، انوقت چه باید کرد؟ باید یک سی سال دیگه هم صبر کرد و مثل بره باخفت هر روز عده ای از مردم بیگناه را به زیر تیغ جلادان ج.ا. فرستاد تا بقیه به زندگی ننگینشان راحت ادامه دهند؟

‫ مهم تغییر است. مردم از شاه تغییر خواستند، جواب نداد! امروز هم همه از ج.ا. تغییر میخواهند. اگر ج.ا. خودش را تغییر ندهد، مردم دست از فشارشان برنخواهند داشت واز هر وسیله ممکنی استفاده خواهند کرد حتا اگر مجبور شوند انقلابی دیگر کنند! انقلاب بشرطی که تمام راه حل های اصلاحی دیگر امتحان شده باشد ولی نتیجه نداده باشد، بسیار تصمیم درستی است. شما ببینید از پارسال تا کنون چه حکومت نظامی و خفقانی را بر مردم تحمیل کرده اند. چقدر جعل و بقول شما تخریب اخبار میکنند؟ شما اگر در ایران جای این مردم بودید، مردمی که دست و پا و پا دهانشان را با زنجیر بسته اند و اجازه کوچکترین حرکت انتقادی و اعتراضی به انها نمیدهند، چه میکردید؟

‫فرض کنید بشما امروز کسی خبر بدهد که خامنه ای امروز فتوا داده که همه بی حجابان را باید از تحصیل و کار محروم کرد! شما چه میکنید؟ به مردم میگویید خبر موثق نیست و در واقع همان کاری را میکنید که نوکران رژیم مثل لاریجانی و غیره برای ماسمالی حرفهای ‫سید علی و دولتمردان رژیم میکنند؟

رژیمی که رفتنی است رفتنی است. مردم ما همیشه همینطور قضاوت کرده اند. شما خوتان را بمراتب ساده تر از مردم میتوانید تغییر دهید. اگر میخواهید مردم را تغییر دهید بروید اول با اسم و هویت مشخص و اشناتر فیلسوف مردم شوید!
۲٨۱۹۵ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣٨۹       

    از : چرا دکتر بختیار هم شاه را نوکر امریکا میدانست?

عنوان : شاه و اجازه واشنگتن
سئوال - آقای بختیار، از نظر روابط ایران با دو قدرت آمریکا و شوروی، آیا تصمیم داشتید که تغییر سیاست بدهید؟ و اگر چنین برنامه ای داشتید نحوه و حدود آنرا خواهش میکنم روشن بفرمائید

سئوال - آقای بختیار،‌ میگویند - و خود شاه نیز در خاطراتش و همچنین در مصاحبه ای با مجله مصری اکتبر تأیید کرد - که بدون اجازه واشنگتن کاری نمیکرد و تصمیمی نمی گرفت. مخالفان شما هم میگویند بختیار مرد آمریکائی ها بود و آنها او را بشاه تحمیل کردند تا نقش محلل را بازی کند. در این مورد چه میگوئید؟

دکتر بختیار - بنده نمیدانم که محلل اینجا چه مفهومی دارد و شاید چون در زمینه صحبت آخوند هستیم یک معنائی داشته باشد که من نمیدانم. ولی من وقتی قبول کردم بعنوان محلل نبود. بعنوان یک رفورماتور بود. برای اینکه می بینیم همیشه انقلاب ضد انقلاب میآورد. همینطورکه حالا هر کس را اعدام میکنند میگویند ضد انقلاب است. ولی نظر من این بود که تمام این کارها اگر از مسیر قانونی و بر روی اصولی که ما همیشه در جبهه ملی بعد از سقوط مصدق اعلام کرده بودیم، انجام شده بود این مسئله پیش نمی آمد.

اینجا به نکته ای اشاره کردید که شاه در خاطراتش نوشته، مسئول این امر خود اوست که نوشته است. ولی من میتوانم عرض کنم که متأسفانه یک مقدار زیادش صحیح است. برای اینکه وقتی مردم در داخل کشور ناراضی بودند. دولت اعم از اینکه بوسیله شاه اداره بشود یا یک نخست وزیر یا یک دیکتاتور یا هر کس دیگر، در صورت ناراضی بودن مردم،‌ دولت احتیاج دارد که پایگاهی در خارج از کشور برای خودش دست و پا بکند، شاه اگر بخواسته های ملت گوش شنوا نشان داده بود، شاید احتیاج نداشت که امریکائی ها تصمیم بگیرند و شاید امریکائی ها هم خودشان را در مقامی نمیدیدند که از او تقاضای غیر مشروع داشته باشند.

اینجا هم باز مسئله دمکراسی و قانون اساسی مطرح میشود. مرحوم دکتر مصدق بخود من این افتخار را داد که با حضور عده ای فرمود اگر سفیر یک مملکت خارجی از شاه چیزی خواست که بر خلاف مصالح بود، باید بگوید که به دولت مراجعه کنید و وقتی که به دولت گفتند باید بگوید با نظر مجلس باید بشود. عوض اینکه فشار تمام تقاضاهای غیر مشروع روی یک نفر باشد، این منعکس میشود روی نمایندگان ملت و روی تمام ملت. فراموش نکنید که سالها و سالها قبل از تولد شماها، وقتی که منهم خیلی کوچک بودم، سلطان احمد شاه در ضیافتی که در لندن ملکه انگلیس بافتخار او ترتیب داده بود، وقتی که از او خواستند در نطقش به قرارداد ۱۹۱۹ اشاره ای بکند، گفت پادشاه مشروطه نباید چنین کاری را بکند برای اینکه از وظائف او نیست. حالا البته میتوانیم بگوئیم که به او آن رسید که دیدیم. ولی او شرافتمندانه قانون را مراعات کرد. بنظر من محمد رضا شاه اگر متکی میشد به یک دولتی که آن دولت نماینده ملت بود،‌ یعنی مورد تأیید نمایندگان واقعی ملت بود، هرگز احتیاج پیدا نمی کرد که برای کمترین چیز با سفیر این دولت یا آن دولت مشورت بکند. باز بر میگردیم که اگر قانون اساسی مراعات میشد این اختلافات پیش نمی آمد و برای همین موضوع و بدلیل همین دخالت های مستمر دربار در امور دولت بود که دکتر مصدق سقوط کرد.

دولت مصدق در سال ۳۱ مخصوصاً ۳۲ مستمراً مورد حمله یک عده آخوند دیگر بریاست بهبهانی سید ابوالقاسم کاشی و عده ای افراد معلوم الحال بود که خوشبختانه زمانه همه را معرفی کرد. اینها وقتی که میخواستند آزاری به دولت بدهند یا بلوائی بر پا کنند به کمک پول دربار، این عمال یعنی آخوند و اوباش دور هم جمع میشدند و آن الم شنگه هائی که شنیدید یا دیدید، براه می انداختند. بنظر من اگر که شاه خودش را مبری میداشت از این چیزها، خودش را دور میکرد از این دخالت ها،‌ خیلی خیلی بیشتر مورد احترام بود. در این زمینه خاطره کوچکی دارم که عرض میکنم. روزی که من نخست وزیر شدم شاه این مسئله را بمن تذکر دادند که در سلطنت مشروطه، شاه مصون از تعرض است و اینهائی که به در و دیوار مینویسند چه صیغه ایست. من به ایشان پیشنهاد کردم یک هفته صبر کنند. یک هفته یا هشت روز گذشته بود که آمدم کاخ نیاوران، خود ایشان به من اظهار کردند، عین این عبارت : آقای بختیار فحش ها بمن کم شده ولی شما از فحش خوردن غوغا میکنید. من جواب دادم، وظیفه دولت است که فحش بخورد، وظیفه شاهی که دخالت نمیکند فحش خوردن نیست. و این باز بر میگردد باینکه اگر مکانیسم مشروطیت ما درست کار میکرد، ما هرگز به این بلاها گرفتار نمی شدیم حالا استفاده میکنم از حوصله شما و میگویم،‌ یکسال قبل یعنی در سال ۵۶ ما هیچ چیز نمی خواستیم - نه کریم سنجابی، نه داریوش فروهر - نه افرادی که اینقدر دور امام تملق گفتند و مداهنه کردند و بجائی هم نرسیدند جز به نفرت عمومی که روی آنها همیشه سایه می اندازد و درچه شرائط ننگینی زندگی میکنند - ما هیچ چیز از شاه نخواسته بودیم جز اجزای قانون اساسی. او نکرد و وقتی که من آمدم دیگر دیر بود.
۲٨۱۹۲ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣٨۹       

    از : به ناشناس

عنوان : سئوالی از ناشناس
«...مخالفان پهلویها همین روشهای نادرست را برای تخریب بکار میبردند...». در اینجا منظورتان تخریب کیست؟
۲٨۱۷۵ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : بازهم جعل ویا پخش جعلیات "کشف ژن عامل بی‏حجابی !"
بازهم جعل ویا پخش جعلیات
"کشف ژن عامل بی‏حجابی !"
منبع موثقتان چیست؟ مخالفان پهلویها همین روشهای نادرست را برای تخریب بکار میبردند.برای مطالب بیشتر دراین زمینه سلسله مقالات گنجی در زمانه بسیار مفید ومستند است.
۲٨۱۶۶ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : ناشناس گرامی، همه ما باید سلامت و انرژی خود را حفظ کنیم تا بتوانیم بهتر با این رژیم مبارزه کنیم.
ناشناس گرامی،

کاش بیشتر افراد شهامت داشتند و کمی از زندگی خود می گفتند و نشان می دادند چه ضربه ای به تک تک ایرانیان در این ۳۱ سال وارد آمده است. ایرانی ای نیست که لطمه نخورده باشد ولی دوست عزیز اگر ما سلامت خود را حفظ نکنیم چگونه خواهیم توانست با این رژیم تبهکار مبارزه کنیم و به داد خود و ملت برسیم؟ نه خودتان را تنبیه کنید و نه گیاهانتان را. نسل گذشته با تجربیات متفاوتش پلی است برای ما تا گذشته را بهتر درک کنیم و نسل شما را بهتر بفهمیم. چه شما و چه مخالفانتان باید بتوانید افکار و احساسات تجربیات خود را بیان کرده و بجا بگذارید. توقع نداشته باشید که همه ما با وجدان باشیم و به خطاهای خود اعتراف کنیم. همه چنین شهامتی را یا ندارند و یا اهداف سیاسی آنها مهمتر از جان و مال انسانهاست و یا بواقع احساس نمی کنند که مرتکب خطایی شده باشند. آن گروهی را هم که خود را گول می زند را هم نباید فراموش کرد که با اعتراف به خطاهایش دچار عذاب وجدان می شود و قادر به تحمل آن نیست. در ضمن آنهایی که متحول می شوند مورد خشم یاران خود قرار گرفته و از جمع رانده می شوند و مورد غضب و بی مهری آنها قرار می گیرند. الاهه بقراط ها کم نیستند که متحول شده اند و همفکران سابقشان تحمل حتی شنیدن نام آنها را ندارند.

دوست عزیز، بنظر می رسد شما و بیطرف تفاوت سنی کمی دارید. هر دو شما خاطرات زیادی از رژیم سابق دارید و با اینکه در آنزمان تحت یک رژیم بودید دو راه متفاوت را در آنزمان پیمودید. یکی هیچ نقشی در آوردن این رژیم نداشت و دیگری همه ی هم و غم خود را گذاشت تا خمینی بیاید. الان هر دو در خارج از کشور در کنار هم ایستاده اید و مبارزه می کنید بر علیه یک چیز. نسل بعد از شما که نتیجه ی زحمات هم نسلان شماست هم به میدان آمده و به تمام نیروهایی که خواست مشترکشان نابودی این رژیم و برقراری لیبرال دمکراسی است پیوسته است. مهم نیست مردم به جمهوری و یا پادشاهی رای بدهند بلکه مهم آنست که قانون اساسی نوین ایران بر مبنای منشور حقوق بشر باشد تا حقوق شهروندی همه ایرانیان تضمین شود.

شما و بیطرف شجاعت آنرا داشتید که گوشه ای از زندگی خود را با ما در میان بگذارید. من کوچکتر از آنم که جسارت کرده و به شما پند بدهم ولی ما که دربدریم باید حتی الامکان خود را برای خدمت به کشور در آینده مجهز کنیم و سلامتی ما برای اینکار اساسی است.
منتظر نظرات بیشتر از سوی شما هستم. تندرست و خوش باشید.

به پرسش و سفسطه گرامی، مطلبی که در رابطه با ژن بدحجابی عنوان کردید واقعا ناراحت کننده است و با تمام تفاوت فکری ای که با شما دارم در این مورد با شما هم عقیده هستم و باید بگویم نوشته شما هم مرا سخت تحت تاثیر قرار داد چون احساس شما را در واژه به واژه می شد حس کرد.

به کسیکه به پرسش و سفسطه ایراد گرفته بود که این موضوع ربطی به بحث ندارد، شمایید که رابطه ای نمی بینید. واقع که بنازم به انساندوستی و احساست!!! اگر برای دهها میلیون بچه در ایران مبارزه نمی کنید که سرنوشتی بهتر از ما داشته باشند برای چه مبارزه می کنید؟ واقع که درد آورست که آدمهایی مثل شما پیدا می شوند که درد بچه ها را هم ندارند چه برسد به بزرگترها.

همه ما باید سلامت و انرژی خود را حفظ کنیم تا بتوانیم بهتر با این رژیم مبارزه کنیم.
۲٨۱۶۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : توهم زدا

عنوان : توهم زدا هستم نه توهم زا مثل برخی ها که دمکراسی را نمی فهمند وبی اجازه از جانب مردم ایران مقام قیمومیت را بعهده گرفته اند.
۱. چه کسی حق دارد بگوید حزب اللهی ها، مشروطه خواهان و مجاهدین خلق و توده ای ها و ملی مذهبی ها حق تشکل ندارند؟

۲. این حق را چه کسی تایین می کند و چطور؟

توهم زدا هستم نه توهم زا مثل برخی ها که دمکراسی را نمی فهمند وبی اجازه از جانب مردم ایران مقام قیمومیت را بعهده گرفته اند.

به پرسش و سفسطه، خبر ناگواری دادی که دل هر انسانی را بدرد میاورد. تزریق مواد به بچه ها بدون اجازه پدر و مادر و مخلوط کردن آن با داروی فلج که همه مجبور به زدنش هستند جنایت علیه بشریت است. اگر راست میگویند چرا در مجله های علمی منتشر نمیکنند که دانشمندان جهان ببینند و نظر بدهند. اون گفته بود که داروی ایدز هم در ایران کشف شد. خبر مرگش این دوا کو که دنیا ببیند.
۲٨۱۵۶ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : قانون اساسی جمهوری ایرانی را چگونه باید تهیه کرد؟

عنوان : آیا قانون اساسی جمهوری ایرانی نوشته شده است؟ بوسیله چه کسانی؟ نامشان چیست؟
هنوز قانون اساسی جمهوری ایران نو شته نشده برخی برای ما معین میکنند چه چیزهایی در آن ممنوع است، عجب دمکرات های عجیب و غریبی؟

آیا قانون اساسی جمهوری ایرانی نوشته شده است؟ بوسیله چه کسانی؟ نامشان چیست؟ یک کپی آنرا منتشر کنید ببینیم.
۲٨۱۵٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : نکته سنج

عنوان : رسیدن بآزادی و حرمت انسانی در جامعه بدون طرفداران(نا) شناخته شده استبداد
کاربر محترم« قانون اساسی با مشارکت آحاد ملت نوشته میشود و نه با حذف برخی».
بسیار صحیح میفرمایید که قانون اساسی با مشارکت آحاد ملت نوشته میشود ولی نه با عوامل شناخته شده ارتجاع وابسته از قماش محمدرضا و خمینی و یا هر جنایتکار دیگری ! مبارزه با عوامل استبداد و خشونت، معنی حذف ابزار و نهادهای استبدادی و کوتاه کردن دست بازماندگان آن است. دروازه «دموکراسی» بدان «گشادی» نباید باشد که مردم بعد از سی و چند سال مبارزه و با دادن اینهمه هزینه با «نمایندگان» ولایت فقیه ضدایرانی و رژیم ددمنش پهلوی برای «تهیه» قانون اساسی جدید مردمی مذاکره نمایند که «ظل الله خوب است و یا آیت الله» !!
۲٨۱۵۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : نکته سنج

عنوان : رسیدن بآزادی و حرمت انسانی در جامعه بدون طرفداران(نا) شناخته شده استبداد
کاربر محترم« قانون اساسی با مشارکت آحاد ملت نوشته میشود و نه با حذف برخی».
بسیار صحیح میفرمایید که قانون اساسی با مشارکت آحاد ملت نوشته میشود ولی نه با عوامل شناخته شده ارتجاع وابسته از قماش محمدرضا و خمینی و یا هر جنایتکار دیگری ! مبارزه با عوامل استبداد و خشونت، معنی حذف ابزار و نهادهای استبدادی و کوتاه کردن دست بازماندگان آن است. دروازه «دموکراسی» بدان «گشادی» نباید باشد که مردم بعد از سی و چند سال مبارزه و با دادن اینهمه هزینه با «نمایندگان» ولایت فقیه ضدایرانی و رژیم ددمنش پهلوی برای «تهیه» قانون اساسی جدید مردمی مذاکره نمایند که «ظل الله خوب است و یا آیت الله» !!
۲٨۱۵۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : قانون اساسی با مشارکت آحاد ملت نوشته میشود و نه با حذف برخی

عنوان : ۷۵ میلیون ایرانی باید معلوم می کنند چه می خواهند و نمی خواهند. به ما چه در انگلیس و جای دیگر چکار میکنند.
جمهوری ایرانی یک کانسپت جدید است که در جهان نمونه ندارد که آنرا با دیگر سیستم ها مقایسه کنیم.

اینبار برخلاف گذشته شرکت آحاد ملت برای تعیین سرنوشت خود تصمیم خواهد گرفت. قانون اساسی بوسیله نمایندگان ملت ایران نوشته خواهد شد. نحله های مختلف همه حق تبلیغ برای یارگیری خواهند داشت و نه اکثریت اجازه زورگویی خواهد داشت و نه اقلیت. حقوق هر دو محفوظ خواهد بود. هیچکس حذف نخواهد شد تا گروهی زیرزمینی تشکیل دهد و مسلحانه دوباره بجان ملت بیافتد و در زندان های سیاسی اوینی و کهریزکی هم سرنوشت همه زندانیان سیاسی قبل از خودش در دو رژیم شود. ما دیگر نه زندان سیاسی می خواهیم و نه زندانی.

۷۵ میلیون ایرانی باید معلوم می کنند چه می خواهند و نمی خواهند. به ما چه در انگلیس و جای دیگر چکار میکنند. ما یک قانون اساسی قرن بیست و یکمی میخواهیم که در آن هیچکس حذف نشود و آزادی بیان رکن اصلی آن باشد. هیچکس دیگر حق ندارد در دهان ملت ایران را ببندد.
۲٨۱۴۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : امید

عنوان : البته منهم اضافه کنم که در جمهوری ایرانی فعالیت تشکلهای سلطنت طلبی طبق قانون اساسی ممنوع میباشد
در یک جمهوری ایرانی فعالیت احزاب مخالف قانون اساسی یعنی مخالف جمهوری ممنوع میباشد مثل فرانسه و ایتالیا و یونان و امریکا همانطور که در انگلیس و سوئد و هلند فعالیت احزاب جمهوری خواه ممنوع میباشد
۲٨۱٣۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : معترض

عنوان : به کاربر «نوچه های خامنه ای و ا.ن»
به کاربر «نوچه های خامنه ای و ا.ن»،

شما فحاشی را با این نظرتان دو طرفه کردید، چرا؟ آخر چرا؟

من به ادبیات برخی که مخالفانشان را مثل ا.ن و خامنه ای و خمینی خر و گوساله و کودن و خس و خاشاک خطاب می کنند اعتراض کردم و ایکاش شما هم مثل من اعتراض می کردید و نه اینکه به جمع آنها بپیوندید. کسانیکه ادعای دمکراسی و حقوق بشر می کنند هیچوقت بخود اجازه نمی دهند مخالفان خود را مورد چنین خشونت لفظی ای که در کهریزک ها رایج است قرار دهند. زبان کهریزکی در این سایت باید مورد شماتت همه قرار گیرد تا گویندگانش شرم کرده و از استفاده آن خودداری کنند. حال همه شما که زبان کهریزکی دارید مرا با این زبان مورد حمله قرار دهید و نشان دهید که قبل از رسیدن بقدرت که اینطور باشید وقتی بقدرت برسید با مردم چه خواهید کرد. خمینی اقلا اینقدر عقل داشت تا اول بقدرت برسد و بعد توی دهان مخالفانش بزند. شما اینقدر عقل هم ندارید. با خر و گوساله خطاب کردن یکدیگر بکجا می رسید، تنها به ناکجا آباد کهریزک. غیر از اینست؟ بس کنید.
۲٨۱٣٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به توهم زا

عنوان : در یک دمکراسی ازاد مثل فرانسه وایتالیا و یونان تشکلات سلطنت طلبی ممنوع است
پادشاه سابق یونان و پادشاه سابق ایتالیا در سوئیس همچنان پناهنده هستند و حق ورود به کشورشان را ندارند. در این کشورها هم احزاب سلطنتی بخاطر جنایات و خیانت پادشاهان سابقشان حق فعالیت ندارند.
۲٨۱٣۲ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : توهم زدا

عنوان : به
به "سلطنت طلبان سعی میکنند در لباس چپ به چپ ها و ملی گراها فحاشی کنند ". ما قدرت داوری داریم و نیازی به قیمومیت شما نداریم. شما دچار چنان توهمی شده اید که فکر می کنید از جانب ملتی حرف می زنید و همه کسانی که با شما مخالفت میکنند یکنفرند!!!! از توهم دربیایید و دست از این ترفندهای پوسیده و نخ نما شده بردارید که سخنگوی ۷۵ میلیون ایرانی هستید. شما بخشی از شاخه ای هستید که مثل شما فکر می کند همانطور که طرفداران بنی صدر هستند همانطور که طرفداران مسعود رجوی هستند همانطور که طرفداران موسوی و رضا پهلوی و غیرو هستند. از جانب شاخه فکری خودتان هر چه میخواهید بگویید و دیگران را نقد کنید. فقط یک احمق می تواند ادعا کند که ۷۵ میلیون مثل شما فکر می کنند. از دمکراسی دم میزنید ولی تکثرگرایی ای که شاخصه دمکراسی است هیچی سرتان نمی شود. ما با انحصارگرانی مثل شما مبارزه می کنیم. ادعا نکنید که ۷۵ میلیون مثل شما فکر میکنند و شما ۷۵ میلیون هستید. فقط در یک انتخابات بواقع ازاد معلوم میشود که هر شاخه فکری چقدر طرفدار دارد.

به " سلطنت طلبان سعی میکنند در لباس چپ به چپ ها و ملی گراها فحاشی کنند "که دچار توهم شده. یک سئوال از شما، آیا در یک دمکراسی حق تشکل آزاد است و یا نه؟ چه کسی حق دارد بگوید حزب اللهی ها، مشروطه خواهان و مجاهدین خلق و توده ای ها و ملی مذهبی ها حق تشکل ندارند؟ این حق را چه کسی تایین می کند و چطور؟
۲٨۱٣۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : سلطنت طلبان سعی میکنند در لباس چپ به چپ ها و ملی گراها فحاشی کنند

عنوان : مخالفت چپ ها وملی گراها بادیکتاتوری وجنایات رژیم شاهنشاهی وحکومت اسلامی امری مسلم است که به مشام سلطنت طلبان خوش نمیاید
یک نفر دائم اینجا کامنت میگذارد تا اخبار روز و چپها را از تفرقه بترساند البته منظورش مخالفت چپ ها وملی گراها با جنایتکاران شاهنشاهی است. به اینجور ادمها که خود را به کودنی میزنند وفکر میکنند دیگران را میشود فریب داد باید پرسید ایا تفرقه در بین جنبش سبز منظورتان مخالفت چپ ها با ساواکی ها وسلطنت طلبان است? شما از کی خواستار ازادی ودمکراسی شدید که مثل قیم حرف میزنید نکنه فکر میکنید جنبش سبز همان حزب رستاخیز است? یکی هم اینجا باز با فحاشی به چپ ها وطرفداران جمهوری ایرانی اوج عصبانیت ساواکی ها و سلطنت طلبان را نشان داد. برای این افراد شفای عاجل ارزو میکنم
۲٨۱۱۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : شکاف اندازی در بین سبزها و چپ ها را باید متوقف کرد.

عنوان : اخبار روز باید تکلیف خودش را روشن کند. آیا با جنبش سبز هست و یا نیست. تا حالا چه خدماتی به جنبش سبز کرده است که قابل دفاع باشد؟
تفرقه افکنی بین سبزها منافع چپ ایرانی را به خطر انداخته است. وقتی بدنه جنبش سبز از این موضوع آگاه شود، چپ ایرانی هیچ آینده ای در ایران نخواهد داشت و در ردیف مجاهدین خلق و توده ای ها قرار خواهد گرفت. آیا این خواسته بدنه چپ ایرانیست و یا دوباره اخبار روز باید تکلیف خودش را روشن کند. آیا با جنبش سبز هست و یا نیست. تا حالا چه خدماتی به جنبش سبز کرده است که قابل دفاع باشد؟پشت درهای بسته توافق هایی شده و ما را بیخبر گذاشته اند.
شکاف اندازی در بین سبزها و چپ ها را باید متوقف کرد. صدماتی که چپ در اثر انقلاب خود را هنوز جبران نکرده وارد فاز تازه ای شده اید که چپ ایرانی را نابود خواهد کرد. چرا؟ آخر چرا؟
۲٨۱۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به سلطنت طلبان و ساواکی ها یکبار برای همیشه

عنوان : ما خواستار نظامی هستیم که در ان همه مقامات چه مسئول و چه تشریفاتی با رای مردم انتخاب میشوند
بعضی از سلطنت طلبان دائم بفکر انحراف بحث هستند یکی میپرسد شهامت دارید بگویید دمکرات هستید و یا دیکتاتور? عجبا از کی سلطنت طلبان متوجه خواست دمکراسی و ازادی مردم ایران شدند? قبلا که جواب دمکراسی خواهان ایران را با شکنجه و زندان و اعدام میدادید. خوب اگر واقعا منتظر پاسخ ما هستید اینهم جواب :

ما خواستار نظامی هستیم که در ان همه مقامات چه مسئول و چه تشریفاتی با رای مردم انتخاب میشوند پس شاه و ولایت فقیه چه مشروعه و چه مشروطه در ان نمیگنجند. ما خواستار جمهوری ایرانی هستیم که اساس انرا حقوق بشر تشکیل میدهد ولی جمهوری نه پادشاهی دنبال سراب انگلیس و هلند و اسپانیا هم نیستیم که سلطنت طلبان برایمان مثال حکومت های پادشاهی دمکرات را بیاورند. ما خودمان شاه داشتیم و جمهوری اسلامی هم داریم ولی حالا نوبت جمهوری ایرانی است که انهم با شاه و شیخ نمیشه. مفهوم اقایان ساواکی ها و سلطنت طلبان
۲٨۱۱۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به نوچه های خامنه ای و ا.ن

عنوان : یک مشت گرگ در لباس میش ادای چپ و سبز و دمکرات و جمهوری ایرانی خواه درمیاورند تا جنبش سبز را فرسوده و نابود کنند.
خر و گوساله شمایید که بدنبال غذا دنبال خامنه ای ا.ن افتاده اید و در پی شکاف در میان سبز هایید و ادای چپ بودن در میاورید. در تظاهرات لندن و پاریس هفته ی شما گوساله های خر و کودن را شناسایی کردیم. منافع ملی روسیه در شکاف انداختن و فرسوده کردن سبزها حفظ می شود که شما جیره خواران در ان تخصص دارید.

یک مشت گرگ در لباس میش ادای چپ و سبز و دمکرات و جمهوری ایرانی خواه درمیاورند تا جنبش سبز را فرسوده و نابود کنند. ما نمی گذاریم و شما خائنان را افشا می کنیم.

کودن های فحاشی مثل شما خوب می دانند شکاف های بزرگی در چپ ها بعد از انقلاب «شکوهمند» ۵۷ رخ داد و ریزشی در بدنه ما بوجود آمد که فکرش را نمی کردیم. شنبه گذشته در تظاهرات لندن که فرخ نگهدار هم آمده بود با چشمان خودش دید که عده فداییان خلق فقط ۱۰ نفر بود. شنیدی گوساله ی خر، ۱۰ نفر.

شما نه چپ هستید، نه سبز هستید، نه دمکراتید و نه جمهوری ایرانی می خواهید. شغل شما سر پا نگاه داشتن این رژیم است. حالا هم کسی جرئت کرد که بدون حذف شدن توجه همه را بشما جلب کند که فکرش را هم نمی کردید.

به چپ هایی که منافع ملی ایران را درک می کنند و به حقوق بشر معتقدند، عده شما کم نیست. جلوی اینهایی که ادای چپ و دمکرات و سبز بودن را در میاورند باید بایستیم و خود سانسوری ما بس است. کاربران چپ ما مثل نیاز کم نیستند که هم سبزند هم دمکرات هم فرهیخته.

یک مشت گرگ در لباس میش ادای چپ و سبز و دمکرات و جمهوری ایرانی خواه درمیاورند تا جنبش سبز را فرسوده و نابود کنند.
۲۸۱۰۰ - تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۳۸۹       
۲٨۱۰۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : وجدان در مقابل بی وجدان

عنوان : در دفاع ازآخرین نظر پرسش و سفسطه
آن کاربری که به پرسش و سفسطه ایراد گرفته است که نظرش چه ارتباطی به این بحث دارد فاقد وجدان است و فوق العاده بیشرم است. ما می توانیم در مورد بنی صدر و بازرگان مخالف هم باشیم ولی نمی توانیم در مقابل آنچه به بچه های ۷ ساله امکان دارد تحمیل شود و عوارض خطرناک داشته باشد بی اعتنا باشیم و بگوییم به این و آن بحث ارتباط ندارد. در اینجا وجدان در مقابل بی وجدان قرار گرفته است. مگر ما انقلاب کردیم که ملت بدبخت شود آی بی وجدان پست؟

به پرسش و سفسطه، از دیشب که نظر شما را خواندم تا حالا حال درستی ندارم و کار شما درست بود که ما را مطلع کنید. آخر اختلاف سیاسی بر سر بنی صدر و بازرگان چرا این کاربر بی وجدان را نسبت به بچه های ۷ ساله انقدر بی تفاوت میکرد. این بی وجدان هیچی جز سیاست برایش مهم نیست. لعنت بر هر کسی که وجدانش را به سیاست فروخته و ادای مبارزه حقوق برابر انسانها را در میاورد.

باید این رژیم منحوس برود و بجایش دمکراسی واقعی بیاید تا همه در مقابل اعمالشان پاسخگو باشند و هیچکس حق نداشته باشد هر کوفت و زهر ماری را به مردم تزریق کند و یا حتی فکرش را بکند. بقیه کابران که مدعی آزادی هستند وجدانشان یک مثقال هم آزرده نشد که چیزی در این باره بنویسند. ادای آدم در میاورند. معلوم شد چقدر برای ایران مبارزه می کنند. جان آدم ایرانی حتی بچه ها برای اینها هیچ ارزشی ندارد فقط و فقط قدرت میخواهند و بس که روی کار بیایند و یک صباحی هم اینها پدر مردم را در بیاورند. لعنت بر سیاست که بی پدر و مادر و حرامزاده است.
۲٨۱۰۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسش یا سفسطه

عنوان : به : از : به پرسش و سفسطه و به ناشناس
به : از : به پرسش و سفسطه
‫بحث اینجا بر سر رشد عوامل استبداد است و من فکر میکنم بازرگان، بنی صدر و سروش و شریعتی و دیگران با اثبات های دروغین و دینی خود هم به علم خیانت کردند و هم به مردم. س خود از عوامل استبداد بودند − که شاید خودشان هم ابعاد انرا در انزمان نمیدانستند.... اگر آنها ان سنگ بنای دروغین را انروز نگذاشته بودند، امروز شاهد کشف اتم توسط یک دانش اموز در اشپزخانه و کشف ژن بی حجابی توسط دو دانشجو این چنینی نبودیم...... شما هم بپذیرید که برای جنبش سبز شما انسانهای بسیار بسیار شایسته تر از این مهره های سوخته دارید... خودتان را قدری عوض کنید براحتی انها را میبینید.......

به : ناشناس
‫۱. شما که از دوستان و اطرافیان خود
« هردم با یک زخم تازه جگرم را پاره ترمیکنند ! آنهم کسانیکه آنها را دوست و همرزم میدانم. بعضی از این همرزمان از رژیم هم سفاک ترند. براستی که درجامعه شلوغ و مه آلود خارج از کشور که به درستی نمیدانیم دوست و دشمن کیست ، میهن پرستی بالا ترین عقوبت ها را دار. »

‫ مینالید و میگوئید
« شب و روز ندارم. قرارو آرام نمیشناسم. صبح و شامم در هم آمیخته. تنهایم. تنهای تنهای تنها ! بدون ترس از جوخه های مرگ رژیم در اینجا نمیتوانم حتا آزادانه مایحتاج زندگیم را خرید کنم. مدتهاست که غذای گرم نخورده ام. چون فرصت آنرا ندارم. بعضی اوقات حتا فرصت ریش تراشیدن هم ندارم. چند گلدان خانه ام در کنار دستم از بی آبی زرد شده. »

شما که نوشته هایتان به همه مردم، بجز پهلویها، مشکوک و مظنون است،‫ چگونه به کاربران این سایت که اکثریت با نوشته ها و عقاید شما مخالفند، اعتماد کردید و دردل محرمانه و عاطفی میکنید؟؟

‫۲. دردل های عاطفی شما با نقدهای کوبنده شما هیچ تناسب و ارتباطی ندارد؟ چرا هزار چهره و دو شخصیتی مینویسید؟ مخاطب شما کیست؟

‫۳. تعریف کنید ۲۶ سال شادی شما قبل از انقلاب چه بودند؟
«شخصآ که فقط همان بیست و شش سالی را که در دوران او زیسته ام زندگی بحساب می آورم. زندگی معمولی که نه، تو بگو جشن ! یک جشن بیست و شش ساله!»


‫۳. فرض کنید همین امروز بیشتر از ۵۰ درسد مردم ایران مثل شما رضا طلب و سلطنت طلب شدند، فکر میکنید رضا یک شبه بقول شما شادی و خوشبختی را به این مردم و کشور برمیگرداند؟ کدام شادی، کدام خوشبختی؟ یعنی واقعن خوشبختی و اینده مردم ما باید دردست یک نفر و اونهم رضا شاه شما باشد؟ چقدر شما رضا را میشناسید، چقدر از توانها و خصوصیات او میدانید؟ بنویسید چرا پیش شما او اینقدر بزرگ و فرهیخته و شایسته رهبری است؟ از خصوصیات او که شما میدانید بنویسید، اگرچه میدانم شما هیچوقت از زندگی مرفه و شاهانه این خانواده که با خارج کردن پولهای این ملت استبداد زده که دررففتند و در و در سایه امریکا در خارج لمیده اند و منتظرند مردم با هوار جاوید شاه دعوتشان کنند تا انان دوباره بر تخت سلطنت بنشینند تا شما هم بتوانید به ایران بروید و دوباره شاد زندگی کنید!

آیا این است تمام ارزوی شما؟ اینهمه زمین و زمان را بهم بافتید که این خواسته شما براورده شود؟ شما از زمان انقلاب تاکنون خودرا بدست خود در سردخانه گذاشتید و کلیدش را به رضا پهلوی دادید تا روزی با اسب سفیدش شادی کنان بیاید و شما را از سردخانه ذهنتان بیرون اورد و با هم به سرزمین ایران خیالی شما که فقط شما دو نفر دران زندگی میکنید ببرد!!!!!
۲٨۱۰۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : جنبش سبز مخالف دیکتاتوری ساه وشیخ است

عنوان : چرا اختیار فرمانده کل قوا یعنی محمد رضا شاه دست امریکائی ها بود?
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد


ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائل بسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲٨۱۰۲ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به کاربر معترض

عنوان : رژیم جنایتکار پهلوی مثل رژیم جنایتکار اسلامی چنان رسواست که احتیاج به فحش ندارد
کاربر معترض ادعا میکند که ایشان چپ است و ناراضی از دیگر چپها وملی گرا ها که به رژیم پهلوی فحش میدهند. اولا باید تعریف کرد که فحاشی و توهین چیست. مثلا اگر کسی چندجمله از کتاب شاهنشاه اریامهر فاکت بیاورد که ایشان فرمودند که ژنرال هویزر اختیا ایشان را در دست داشت و مثل یک موش مرده دم مبارکشان را گرفت و به خارج از کشور پرتاب کرد فحش محسوب میشود? اگر کسی فاکتی از برادر هویدا یعنی فریدون هویدا سفیر شاه در سازمان ملل فاکت بیاورد که خانواده پهلوی در کار تجارت مواد مخدر بوده اند فحش محسوب میشود?.یا اگر کسی از دکتر مجتهدی موسس دانشگاه صنعتی اریامهر فاکت بیاورد که اشاه ادم ضعیف النفسی بود و بدستور امریکائی ها ایشان را از ریاست دانشگاه صنعتی برکنار کرد فحش محسوب میشود? یا اگر کسی از اعلم وزیر دربار شاهنشاهی ویکبار هم نخست وزیر شاه فاکت بیاورد که شاه شخصی زن باره بود وتوجه ایشان به پایین تنه زنهای ایرانی و بلوند خارجی بیش از توجه ایشان به مسائل مهم مملکتی بود فحش محسوب میشود? ایا اگر کسی از ابتهاج سرمایه دار معروف نزدیک به دربار فاکت بیاورد که اقای شاه و خانواده محترم شان دزد و بیگانه پرست تشریف داشتند فحش محسوب میشود? ایا اگر کسی فاکت از رهبران و دست اندرکاران خارجی کودتای ۲۸ مرداد بیاورد که شاه را مثل نوکر خودشان میدانستند و به او دستور میدادند که چگونه کشور را اداره کند فحش محسوب میشود? خوب اگر اینها فحش محسوب میشود من هم با وجدان راحت به شما میگویم خر خودتی در لباس سلطنت طلب وساواکی لیبرال نمیتوانی از رژیم جنایتکار پهلوی دفاع کنی فکر میکنی در لباس چپ که بیشتر به الهه بقراط شبیه هستی میخواهی از ساواک و سلطنت طلبان بهتر دفاع کنی. در ضمن چطور همه سلطنت طلبان با زبان بسیار فحاش به دکتر مصدق وجزنی حمله میکنند زبانت لال است?
۲٨۰٨٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : خشایار میم

عنوان : به کاربر معترض
منهم می توانم از اخبار روز شکایت داشته باشم که این ستون را در اختیار ساواکی ها قرار داده که در آن با آزادی قلم بزنند.
یادمان باشد که آزادی دموکراتیک همین است. هرکس حرفش را می زند. ساواکی هم حرفش را می زند. دوست عزیز ساواکی ها هم کم فحاشی نمی کنند. مردم اینها را ریخته اند توی زباله دانی، حالا شما به اسم چپ سنگشان را به سینه می زنید. از جزنی تا مصدق همه را در دفاع از شاه خائن زیر سوال بردند، به جامعه آدکادمیک در دفاع از یک شخص سر سپرده بدترین تو هینها را کرده اند. با نادانی و پرسشهای تکراری کودنانه اسباب استهزاء خودرا فراهم آکرده اند. حتی طرفداران رژیم پهلوی را با دفاع کورکورانه از رژیم گذشته و حرفهای بی اساس به اعتراض واداشته اند، حالا شما به اسم "چپ" به پشتیبانی آنان برخاسته اید.
ضمن همین بحث ها و با مرور خیانت های سلطنت پهلوی بسیاری از حقایق آشکار و بسیاری از متون معرفی شد. من در این بحثها شرکت فعال نداشتم ولی درود می فرستم بر دوستانی مانند سالاری، حافظه تاریخ، زرگری و دیگران که با حوصله با افشاگری دست زدند.
۲٨۰۷٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به پرسش و سفسطه

عنوان : نظر شما هیچ ارتباطی به بحث ما ندارد. اگر دارد بفرمایید.
بنی صدر را چرا خرد می کنید؟ او یک خادم است که در پایان دادن به استبداد ستمشاهی نقش مهمی داشت و آلترناتیو خوبی برای این رژیم است. او یک روشنفکر صادق و قابل است. بازرگان همرزم دکتر مصدق بود و با شاه مبارزه کرد و نقش مهمی در وقوع انقلاب داشت. نظر شما هیچ ارتباطی به بحث ما ندارد. اگر دارد بفرمایید.
۲٨۰۷۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : کاربر معترض

عنوان : به اخبار روز و جناب فرید راستگو، کی به حامیان خشن، افراطی و فحاش نیاز دارد؟
سالهاست که در این سایت گروهی افراطی یک نقطه نظر بخصوص را درباره رژیم گذشته هل داده و اجازه بحث آزاد را از همه سلب کرده اند. اخبار روز هم همیشه عنایت خاصی به این گروه نشان داده است. رفتار افراطی و خشونت آمیز این گروه باعث خود سانسوری بسیاری از چپ های معقول شده است. در این مدت بسیاری محتاطانه سعی کرده اند تعدیلی در نگاه این افراطیون به کارنامه ی رژیم گذشته و مقایسه آن با رژیم فعلی ایجاد کنند. متاسفانه نه تنها موفقیتی حاصل نشده است که ما باید نظاره گر توهین و تحقیر آنها به کاربران جدید این سایت هم باشیم. حال من از اخبار روز این سئوال را می کنم، آیا این شیوه ی درستی در جلب حمایت جامعه ایرانی و بخصوص جامعه جوان ماست؟ آیا این تمرین دمکراسی است که عده ای تلخ زبان و خشن همیشه آماده حمله به کسانی باشند که مثل خودشان فکر نمی کنند؟ این عده مایه شرم اخبار روز و آرمانهای سوسیالیستی ما هستند. آیا توهین و تحقیر و ایجاد رعب و وحشت و تشویق خود سانسوری باید مولفه های یک جامعه سوسیالیستی محسوب شوند؟

من این گروه افراطی را چپ نمی دانم چون تا حالا کاری بجز بدنام کردن چپ ایرانی انجام نداده اند. منهم ادبیات و رفتار این افراطیون را حوزوی ارزیابی می کنم.

به اخبار روز و جناب فرید راستگو، کی به حامیان خشن، افراطی و فحاش نیاز دارد؟
۲٨۰۷۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : ‫پرسش یا سفسطه

عنوان : ‫داستان ‫نهایت سقوط عقل بشر: از کشف ترودینامیک بازرگان و کشف اشعه جنسی موی زن آقای بنی صدر تا امروز که ژن بی حجابی توسط این زوج دانش وارو کشف شد!!!!− عاقبت عقل دین سالار در دانشگاههای دینی
‫داستان ‫نهایت سقوط عقل بشر: از کشف ترودینامیک بازرگان و کشف اشعه جنسی موی زن آقای بنی صدر تا امروز که ژن بی حجابی توسط این زوج دانش وارو کشف شد!!!!− عاقبت عقل دین سالار در دانشگاههای دینی

‫باید برحال این جماعت گریست:

««« کشف ژن عامل بی‏حجابی
نوشته شده در می ۲۳, ۲۰۱۰ به وسیله‌ی شایگان اسفندیاری
۱۸۷Rate This


خبرگزاری فارس: یک زوج دانشجوی ایرانی موفق شدند برای نخستین بار در تاریخ بشریت، ژن عامل بی‏حجابی را کشف کنند. خانم الهام غلامحسینی دانشجوی دانشگاه جامعه الزهرا با کمک همسرش، آقای رجب فاطمی که او نیز دانشجوست و در دانشگاه امام صادق تحصیل میکند، موفق به این کشف بزرگ شده‏اند.

خانم غلامحسینی در ارتباط با این کشف بزرگ به خبرگزاری فارس گفت: «یکی از دغدغه‏های همیشگی مقام معظم رهبری، حفظ و رعایت ارزش‏های اسلامی در کشور است. روی همین اصل، من و همسرم از سال‏ها قبل به صورت مستمر اقدام به تحقیقات گسترده‏ای در این زمینه کردیم.

اواخر سال هشتاده و سه بود که ما به نتایج بسیار مهمی رسیدیم و تقریبن مطمئن شده بودیم که به زودی ژن عامل بی‏حجابی را کشف خواهیم کرد اما متاسفانه دیگر پولی برایمان باقی نمانده بود. لازم است این نکته را بگویم که ما این تحقیقات را با هزینه شخصی خودمان شروع کرده بودیم.

پس از این که سرمایه‏ی شخصی ما تمام شد به نهاد ریاست جمهوری که آن زمان در دست اصلاح طلبان بود مراجعه کردیم و گفتیم که ما چنین تحقیقاتی را دنبال کرده‏ایم و چیزی تا نتیجه دادن آن هم باقی نمانده و تنها چیزی که از شما میخواهیم این است که اندکی بودجه در اختیار ما قرار بدهید اما با کمال تاسف بایستی بگویم که شخص رئیس جمهور وقت، وقتی متوجه منظور ما از انجام تحقیقات شد نه تنها کمکی به ما نکرد بلکه دستور به تعطیلی آزمایشگاه و روند تحقیقات داد این در حالی بود که ما در آستانه‏ی کشف ژن عامل بی‏حجابی بودیم.


من و همسرم پس از دیدن این برخوردها به کلی روحیه‏ی خودمان را از دست دادیم و تصمیم گرفتیم که این موضوع را تمام شده تلقی کنیم. تقریبن یک سالی از این قضیه گذشته بود که یک روز چند نفری از نهاد ریاست جمهوری به خانه‏ی ما آمدند. شخصی که بعدن فهمیدم برادر دکتر احمدی نژاد هستند به من گفتند که ما کاملن در جریان تحقیقات گذشته‏ی شما هستیم و میدانیم که اصلاح طلبان چه خیانتی در حق شما و کشور کرده‏اند. برادر رئیس جمهور به من گفتند که شخص دکتر احمدی نژاد خواستار این هستند که ما مجددن تحقیقات خودمان را ادامه بدهیم.

به دستور دکتر احمدی نژاد بلافاصله آزمایشگاهی مدرن با تمامی امکانات در اختیار ما قرار داده شد. ما بلافاصله دست به کار شدیم و در کمتر از یک سال توانستیم ژن عامل بی‏حجابی را کشف کنیم.
شاید با خود بگوئید پس چرا این قدر دیر این کشف بزرگ اعلام شد؟ در حقیقت کشف ژن عامل بی‏حجابی دستاورد بزرگی بود اما به تنهایی کافی نبود. ما میخواستیم با کشف این ژن راهی برای خنثی سازی آن پیدا کنیم و همین موضوع هم سبب شد که خبر کشف آن تا به امروز به تاخیر بیفتد و البته امروز با افتخار میگوییم که علاوه بر کشف ژن عامل بی‏حجابی موفق به ساخت دارویی جهت خنثی سازی آن نیز شده‏ایم. این دارو فعلن بر روی رده‏ی سنی زیر هفت سال آزمایش میشود و چنانچه انتظارات ما را برآورده کرد برای سنین بالاتر نیز ساخته میشود.»

قابل ذکر است که این دارو به زودی همراه با قطره فلج اطفال در طرحی ملی و به صورت گسترده در سراسر کشور توزیع خواهد شد.


خبرگزاری فارس ‫»»»
۲٨۰۶۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : درد دلی از یک قربانی جنایت بزرگ ملی!- امیرسپهر
آزادی اما تعاریف گوناگونی دارد. وطن فروشی، خدمت به اتحاد شوروی، سوزاندن بانک و یا سرقت مسلحانه ازآن، پرتاب بمب دستی و نارنجک،آموزش تعلیمات خرابکاری در اردوگاههای فلسطینی و جاسوسی برای بیگانگان را هم روشنفکران دشمن آریامهر جزیی از آزادیهای سیاسی می دانستند. روشفکران که چه عرض کنم! همان کین توزان تاریک اندیشی که با یک جنایت هولناک سیاسی، زندگی نسل من و چندین نسل آتی را نابود کرده، غرورانسانی و ملی همه ی ما ایرانیان را لجنمال کرده و ما را به رسوا ترین و بی آبرو ترین ملت دنیا بدل ساختند.

در طول آن انقلاب اهریمنی گفتیم ای نابخردان! چرا همه چیز کشور را به آتش میکشید ؟ آخر این چگونه آزادی خواهی و مردم دوستی و میهن پرستی و عقل و شعوری است که آدمی باید به دنبال یک روضه خوان بیسواد و کینه توز بیفتاد!

ما را به ساواکی بودن متهم کردند. گفتیم حال که دولت بختیار بر سر کار آمده باید از وی حمایت کرد که کشور از دست نرود، جواب شنیدیم که تو جوانی و نمی فهمی! بختیار نوکر بی اختیاری بیش نیست که از طرف شاه و اربابانش مأمور شده تا نگذارد ما با رهبری امام به آزادی و دموکراسی دست یابیم!

نامسلمانمان خواندند، منفور شدیم، طرد شدیم، قبل از انقلاب ضد انقلابمان نامیدند، لقب طرفدار سرمایه داری و غربزده دریافت کردیم، در امجدیه و بهارستان با داغ و درفش بجانمان افتادند، فحشمان دادند، بختیار که هیچ، خودمان را هم به سی.آی.ا چسباندند و ...! عاقبت هم کشور را در سینی طلا گذارده، دو دستی تقدیم روضه خوان ها کردند.

همان کسانیکه خود را مثلآ شاعر و فرهیخته، چپ و روشنفکر و مترقی و ملی چی و مصدقی می خواندند. هم آنهایی که هنوز هم شرم و حیا ندارند، هم آنانی که دستکم این یک مثقال سلامت اخلاق و شرف انسانی را هم ندارند که پس از اینهمه ظلمی که بعد از سقوط نظام شاهنشاهی از رژیم جایگزین آن نصیب ملتمان شده، از خود سئوال کنند که آیا براستی ما در عصر پهلوی دوم اصلآ آزادی نداشتیم ؟

یعنی ما آن اندازه دچار خفقان بودیم که باید آن نظم ملی را از بن و پایه ویران میکردیم ، یا اینکه خطا کرده ایم و شرافت اخلاقی و وجدان بما حکم میکند که بجای فحاشی به یک انسان بسیار میهن پرست و خادم که سالها هم هست که جان بجان آفرین تسلیم کرده و دستش از این دنیا کوتاه است، خود را نیز کمی نقد کنیم.

من اینجا فقط بعنوان یکی از میلیونها قربانی شما تبهکاران سیاسی که در زیباترین سالهای جوانیم همه ی هستیم را تباه کردید، حق ندارم که از شما جانیان سئوال کنم ای کسانیکه خود را به اصطلاح آگاه و روشنفکر و مصدقی میدانید! آیا هرگز وجدانتان بشما نهیب نزده که از خود بپرسید که آیا ما خود این بلای اهریمنی را برخود و ملتمان نازل نکردیم؟

آیا اصلآ هیچ احساس شرمی بشما دست نمیدهد وقتی که می بیند بچه های جوان و معصوم ایران از دولت سر رژیمی که شما بر سر کار آوردید کلیه و تن و از همه جگرسوز تر غرور انسانی خود را می فروشند تا بتوانند شکم خود راسیر کنند؟

آیا هنوز هم نفهمیده اید که براستی محمد رضا شاه اکسیژن ما نبود که با نبودش تمام خوشیها و طراوت های عالم برایمان فسرد و پژمرد ! آیا صادقانه نیست اگر بپذیریم که ما ابدآ متوجه اهمیت حیاتی او در وجود نشاط اجتماعی و امنیت و آرامش و احترام جهانی خود و میهن مان نبودیم ؟

حال متوجه نمیشوید که چرا کهنسالان بیسواد ما آریامهر را دوست میداشتند، اما هرجوانی که چهارخط شعر مجهول احمد شاملوی توده ای گور بگور شده را خوانده بود، او را جنس دیو و دد میپنداشت؟ آیا بدین علت نبود که پیرهای ما اجتماع پر از فقر و نا امنی و تیره روزی ایران را با چشم خود دیده بودند و ما نه ؟

نسل ما تا دیده بر هستی گشوده بود همه چیز را آماده و مرتب دیده بود. تا بود چراغانی دیده بودیم و مغازه های پراز انواع و اقسام کالا های لوکس و ارزان غربی و شرقی. نه جنگ دیده بودیم، نه نا امنی. نه کوپن دیده بودیم، نه پاسدار باجگیر و نه بسیجی آدم فروش و نه ملای هفت تیر به دست و تازیانه زن.

تا آنجایی که بخاطرمان میامد، همیشه پاسبان توسری خور دیده بودیم و افسران شهربانی آفتابخورده و تحقیرشده. پاسبان فلکزده که سهل است، حتا افسردانشگاه دیده ای که چند ستاره و قپه بر روی شانه خود داشت هم، کجا زَهره ی آنرا داشت که مانند یک پاسدار چاقوکش و بسیجی تازیانه زن جمهوری اسلامی، اینگونه آب دهان بر کرامت انسانی ایرانیان اندازد و هر گونه که خواست به مردم زور بگوید و هیچ ملجأ تظلمی هم در سراسر ایران نیابد که داد خود بر آنجا برد.

هرکس قصد اهانت به هر ارتشی را داشت، وی را پاسبان خطاب میکرد، وهر افسر راهنمایی که هر راننده متخلفی را که از چراغ قرمز رد شده بود جریمه میکرد فورآ از سوی راننده به بچه سازمانی ملقب و مفتخر میشد ( بچه سازمانی در آن دوران به کسانی گفته میشد که دریتیم خانه های متعلق به سازمان خدمات اجتماعی شاهنشاهی (از خیانتکاریهای آریامهر!) بزرگ شده بودند. کودکانی که یا سر راهی بودند و یا پدرآنها ناشناخته بود ).

آری، اینچنین بود دوران پر از ظلم و جور وخیانت آریامهری ! از تمامی اینها در میگذریم و فرض را بر این میگیریم که آریا مهر نه تنها خطا کار بلکه حتا خیانتکار نیز بود، آیا باز هم این دلیل میشود که کسانی که خود را آگاه و چپ و مترقی و ملی میدانند بدنبال الله کرم ها و خلخالی ها بیفتند و ملت خود را به نیستی سوق دهند ؟ خطای شاه بیشتر بود یا شما ؟ شما خیانت کردید یا شاه؟

ای بی وجدان ها! آوردن نظم و آسایش و آبرو "ولو بقول شما با زور ساواک و استبداد و کمک امپریالیسم" خطا و خیانت است، یا از بین بردن همه آنها با کمک چاقو کش ها و چریکهای فلسطینی و ملایان تهی از شرف و لیبی و شوروی ؟

کسانیکه از سر ناآشنایی به جامعه شناسی و تاریخ همه چیز را ویران کردند، ندانستند که محمدرضا شاه، پادشاه عصر پاترنالیسم ( پدرسالاری ) بود نه دوران دموکراسی. شخصیت و حاصل کار اورا در قالب یک پدر باید بداوری نشست.

با این نگاه علمی و جامعه شناختی است که آریامهر ما را میتوان بهترین و مهربان ترین شخصیت تاریخ معاصر دانست. او پدر خوب و مسئولی بود که همه ی چیز های خوب دنیا را برای فرزندانش میخواست. اگر بزرگان ماهم مانند شاپور بختیار، آن مرد خوب و نازنین، کمی عقل و میهن پرستی و جدان میداشتند و بجای پدرکشی، مانند خود آن پدر، کمی به خیر وصلاح خانواده میاندیشیدند ، بجای بیست و اندی سال درماندگی و بی آبروئی، امروزه ما یکی از مرفه ترین و مغرورترین ملتهای جهان بودیم. اما افسوس و صد افسوس!

محمد رضا شاه پهلوی، نیازمند مدافع نیست. تاریخ از وی دفاع کرده و در آینده نیز صد چندان خواهد کرد. حرف من بر سر سرنوشت خودمان است. همان سرنوشت شومی که باصطلاح دانایان قوم آنرا برایمان رقم زدند. نسلهای آینده دیگر جنون شاه ستیزی و میکرب بی وجدانی در جامعه خود نخواهند داشت و او را آنگونه که بود خواهند شناخت. کسانی در پیشگاه تاریخ به خیانت و بدنامی محکوم خواهند بود که صرفآ بدلیل دشمنی با آریامهر ایران را ویران و چند نسل را به تباهی کشیدند.

آن مرد هرشخصیتی که داشت، امروز دیگر به تاریخ پیوسته. من براستی سر آن ندارم که از وی قدیس بسازم. تنها کوشش من این است که این چند صباح باقیمانده از عمرم را هم با وجدان و اخلاق سپری کنم.از گفتن حقایق هم باکی ندارم.

من خود گرچه هیچ اقدام عملی بر ضد او و رژیمش انجام ندادم، لیکن چون روزی از ناراضیان رژیم او بودم، به شرافت که حتا بخاطر همان توقع بیجا هم گاهی خودم را سخت ملامت میکنم.

ما آنروزها خیلی مسخ شده بودیم و راستی ها را نمیدانستیم. امروز که چشم و گوشمان باز شده، دیگر نباید به جنگ حقیقت برویم. نسل من نسل آریامهری است. نسلی که نیمی از زندگی خود را در دوران او زیسته است و خدمات آن انسان بزرگ را شخصآ دیده و از آن بهره برده است. آخر چرا ما اینقدر ناسپاس و بی انصاف هستیم.

شخصآ که فقط همان بیست و شش سالی را که در دوران او زیسته ام زندگی بحساب می آورم. زندگی معمولی که نه، تو بگو جشن ! یک جشن بیست و شش ساله!

پس از آن، چیزی جز پریشانحالی و درماندگی و اشک و حسرت و آه نصیبم نشده. دربدری که سهل است ! من اصلآ حال نمیدانم که چند نفر از فامیلم هنوز زنده هستند. حتا بر سر گورپدرم نیز نمیتوانم بروم تا کمی خودم را آرام کنم. من نمیدانم اصلآ پدرم در کجای ایران آفت زده مدفون است.

شب و روز ندارم. قرارو آرام نمیشناسم. صبح و شامم در هم آمیخته. تنهایم. تنهای تنهای تنها ! بدون ترس از جوخه های مرگ رژیم در اینجا نمیتوانم حتا آزادانه مایحتاج زندگیم را خرید کنم. مدتهاست که غذای گرم نخورده ام. چون فرصت آنرا ندارم. بعضی اوقات حتا فرصت ریش تراشیدن هم ندارم. چند گلدان خانه ام در کنار دستم از بی آبی زرد شده.

وقت برای اطو کردن پیراهنهایم ندارم. یک پوشاک تریکو دارم که مرتب آنرا میشویم و بر تن میکنم.افزون بر اینها شهرت طلبی و حسادت بعضی ها درطیف خودمان هم روزگارم را تیره تر کرده. به خداوند سوگند که هیچ ملتی مانند ما اینگونه با خود دشمن نیست.آخر چرا ما بجای رژیم درصدد ازمیدان بدر کردن دشمنان آن هستیم، و بجای خائنین خادمین خود را نابود میکنیم. آنهم فقط از سر حسادت!

چه دستمزدی بجز توهین و تهمت نصیبم شده که باید بمن حسادت کرد ؟ هر روز یک توطئه، هر ساعت یک اتهام جدید. دزد هستی، کلاهبرداری، قاتلی ، زنبازی ، تجاوزگر هستی و، و، و.

هردم با یک زخم تازه جگرم را پاره ترمیکنند ! آنهم کسانیکه آنها را دوست و همرزم میدانم. بعضی از این همرزمان از رژیم هم سفاک ترند. براستی که درجامعه شلوغ و مه آلود خارج از کشور که به درستی نمیدانیم دوست و دشمن کیست ، میهن پرستی بالا ترین عقوبت ها را دار.

حال و روزمن و ما اینست! روزگار کسانیکه ریاکار نیستند و حقیقتآ خواهان خلاصی ازدست میکرب جمهوری اسلامی هسنتد. میکرب کشنده و بد تر از جذام و ایدز که گروههای چپ و باصطلاح روشنفکر و ملیون جسم و روح ما را به آن آلوده و بیمار کردند.

کینه ای نیستم، اما چکنم ، اصلآ دست خودم نیست !هرچه سعی میکنم نمیتوانم کسانی را ببخشم که من و ما را به این پریشانحالی و فقر و سرگردانی و بی آبرویی کشیدند!

اینهاقاتلین ما هستند. تازه ! هنوز هم طلبکار هستند ! و ما را لمپن و شاه الهی هم خطاب میکنند! بجای اینهم که آنها بیایند و برای جبران خطا ها و خیانت های شان بما دست همیاری بدهند ، ما باید از آنها اتحاد را گدایی کنیم. مایی که بی تقصیر سرگردان و نابود شدیم. مایی که خود به اسناد جهالت و خیانت آنان میمانیم.

من نمیدانم اینها چه شخصیتی دارند! آیا اینها به مرگ نمی اندیشند، و به قضاوت تاریخ ؟ من اما اینگونه فکر نمیکنم،همیشه با خود میاندیشم که مانیز روزی زندگی را بدرود خواهیم گفت. از اینروی سخت بر این باورم که اگر ماخطا و اشتباه کرده ایم، باید آنرا به روشنی بپذیریم.

از آنجا که کتمان حقایق تاریخی کاری ناشدنی، چه زیبا و انسانی است که پیش از آنی که تاریخ خطاهامان را بگوید ، خود اشتباهات خودمان را بیان کنیم. این راستگویی و شهامت ما، کار تاریخ نویسان و نسلهای آتی را برای شناخت تاریخ کشورشان سهل تر خواهد کرد.

به فرزندانمان کمک خواهد کرد که دیگر خطای پیشینیان خود را تکرار نکنند. ما گفتنی و نوشتنی فراوان داریم. چرا که خود به تاریخی زنده می مانیم. حیف است که حقایق را با خود بگور بریم !

ما که میگویم ، مرادم انسانهای دارای سلامت نفس است. نه آن بی وجدانهایی که نه تنها از اینهمه خسارتی که وارد کردند شرم نمیکنند ، بلکه باهزاران مکر و ترفند اهریمنی، رژیم را هم سرپا نگهداشته اند.

خود که منفور هستند وهیچ آلترناتیوی ندارند. اینها به هر دزد و چاقوکشی رضایت میدهند اما به رضا پهلوی نه ! هرچه کوشید ند از طبرزدی و خاتمی و دوم خرداد دیگی برایشان بجوش نیامد. ملت ایران است و تنها یک امید، رضا پهلوی !

ترس اینها و علت دفاع کردنشان از رژیم هم همین است. میترسند مبادا که فرزند آن بابا بازگردد، ومردم بلا کشیده، بابت اینهمه کینه ورزی و لجبازی منجر به نابودی کشورشان، آنها را تف باران کنند ! آخر همین بزرگواران بودند که خمینی را بر سرکار آوردند. هرگز هم از کار خود اظهار ندامت نکرده اند.

دفاع کردنشان از رژیم بیخودی وازسر نادانی نیست. خود به نیکی میدانند که با آوردن خمینی، نیم میلیون انسان را بکشتن داده و ایران و ایرانی را نابود کرده اند. بعد از آنهم، بجای اقرار به اشتباه، با لجبازی، تمامی پلهای پشت سر را خراب کرده اند. بحدی که در صورت استقرار مجدد نظام پادشاهی، اصلآ روی بازگشت به ایران را ندارند. پس، دشمن اصلی اینها مردم ایران و نظام پادشاهی است نه جمهوری اسلامی که با آن کمی تفاوت سلیقه دارند !
۲٨۰٣۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : روانشناس

عنوان : جناب ناشناس محتوای استبداد را بشناسید و در تقدیس شیطان نشتابید.
انگیزه حرکتهای اجتماعی از جمله مبارزات مردم ایران بعد از کودتای ۱۳۳۲ چه در خفا و چه در «ظاهر» در وجود استبداد عریان حکومت وابسته پهلوی بود. اینکه پدر تاجدارتان «صدای» انقلاب را شنیده، برای جناب ناشناس حتی برای یکبار این سوال مطرح نگشته که چرا مردم برای تغیر دست بانقلاب زده اند.مردم ایران یک عمر از هر نسلی قربانی تبهکاری جانیان رژیم پهلوی که امروزه شما در تقدیس و تطهیر آن میپردازند، بودند. جنایتکاران حاکم امروزی در تداوم سیاست ضد ملی پهلوی (بصورت عریان و خشن تر) باید مورد بررسی قرارگیرد. ناشناس در جمعبندی خود باین نتیجه ناقص میرسد که «محمد رضا شاه پهلوی، نیازمند مدافع نیست. تاریخ از وی دفاع کرده و در آینده نیز صد چندان خواهد کرد.» تاریخ هرگز جنایتکاران و مستبدین را نمی بخشد. جنایاتی که پهلوی و خمینی دو طرف سکه استبداد برسر مردم ایران آورده اند،هرگز قابل »بخشش» و غیر قابل «دفاع» است.جناب ناشناس بارها هم بولینعمت خود که اینقدر باو «ارادت» دارد، پرخاش کرده که «بیخودی» صدای انقلاب را شنیده، آن انقلاب نبوده، بلکه «فتنه» بوده. شما علت این خشونت و جنایات از آنهایی بپرسید که مسبب اصلی این پریشانی حالی جامعه ایران هستند و پس ماندگان خاندان ننگین پهلوی بهترین ادرس جوابگوی سوالات شما هستند. عریان کردن «وضع» زندگی خودتان که با سرنوشت زندگی هزاران نفر از هستی آزادی توسط شه و شیخ محروم گشته اند، شبیه است.
۲٨۰٣۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : مرز مبارزه برای رسیدن بحاکمیت مردمی را روشن ترسیم کنیم
برای وارد شدن باصل اساسی گفتگو و تبادل نظر و پیدا نمودن حداقل امکانات «کمکی» به مبارزه آزادیخواهانه و استقلال طلبانه مردم ایران، بایستی از وارد شدن ببحثهای زاید در مجرای تنگ نظرانه و تفرقه انداز حامیان استبداد و ترور از هر قماشی دوری جست. واین مسله را بارها هم از جانب نظردهندگان با مسول عنوان گشته است. بازشناسی عوامل باز سازی استبداد در هردوره مبارزه لازم و ضروری است و هیچگاه مربوط بیک مقطع تاریخی محدودی نیست. و حتی این خطر (ورود عوامل استبداد) میتواند در جنبش سبز که بعنوان بخشی از مبارزه کلی آرامانخواهانه مردم ایران است، وارد و اثرات ناخواسته و ضربات سخت و شکننده ای بر بدنه جنبش بزند. بحث در خصوص «رفراندوم» و چارچوب و شرایط برقراری آن از جمله موضوعاتی هستند که کمی بعد از حاکمیت جمهوری وحشت اسلامی در ایران وارد بستر بحث و گفتگوی طرفداران آزادی و حاکمیت مردم برمردم گشت. درآنزمان عناصر و محفلهای بسیار کوچک و غیرقابل رویت در حالیکه خوشحال از ثمره مبارزات خود با قبولی پیروزی مرحله ای انقلاب و انقراض سلطنت در ایران، در «رفراندم » غیر دموکراتیک و ناروشن فروردین ۱۳۵۸ شرکت نکرده و آنرا مغایر نظام دموکراسی و آزادمنشی مردم میدانستند. اگر قرار باشد امروزه رفراندمی برگزار گردد، رفراندم آینده بین نظام جمهوری و یا پادشاهی نیست، بلکه رفراندم بین حاکمیت مردم، طرفداران آزاد منشان و ضد سیستم دیکتاتوری و استبداد از یکطرف و ازجانب دیگر باهمه عوامل باز مانده از رژیمهای استبدادی و وابسته پهلوی و جمهوری اسلامی ولایت فقیهی است. پرونده دوران پادشاهی «بهر فرمش» در ایران بسته شد و در ادامه جنبش پر هزینه مردم ایران پرونده دوران جنایات و خیانت جمهوری اسلامی بسته خواهدشد (دوروی سکه استبداد) و جلوی استقرار هرنوع حاکمیت ایدولوژی (زمینی و یا آسمانی) را در جامعه هم خواهد گرفت.در این زمینه با بسیاری از نظردهندگان محترم از جمله (حافظه تاریخ) دارای همسویی نظری مشترک دارم.
۲٨۰۱٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : فرید ج

عنوان : آقا یا خانم ناشناس
چرا یک نفر را شاعران خطاب می کنید؟
نوشته اید: "صله ای تقدیم به شاعر ان قلابی تورج میزراه"
تورج میرزا که شما یک ه هم به او صله داده اید یک نفر است. یک نفر مفرد است نه جمع! گشتی در دهخدا زدم "میرزاه " را پیدا نکردم.
۲٨۰۱۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : تورج میرزا

عنوان : میرزا، نه میرزاه
ای جناب مستطاب ناشناس
ای تو در بحث سیاسی آس و پاس

چنته ات در بحث اقناعی تهی
بخش مبسوطی ز شلوارت...

ای تورا با خلق ایران فاصله
کاش می دانستی تو معنای صله

پول نقد و ملک و اسب راهوار
هست معنای صله، ای بی بخار!

پادشاهان زمان غزنوی
آن قرمساقان ِ در غارت قوی

صد غلام و صد کنیز نوجوان
می فرستادند بهر شاعران

هدیه های تو شعار است ای جناب
این صله خوار است و پست و ناصواب

کاش چشم تنگ تو ای اوستاد
بود مانند فلانجایت گشاد!

یک تقاضای دگر دارم زتو
بعد از آن پاشو پی کارت برو!

"ه" چرا هشتی تو بعد از میرزا
آه از این بی سوادی ای خدا!
۲٨۰۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به مطالعات حوزوی در مقابل مطالعات دانشگاهی

عنوان : جناب ولتر، «شما درک مکانیکی از دمکراسی دارید»!!!!!!!!!!!
درسی از مصطفی الف به جناب ولتر «شما درک مکانیکی از دموکراسی دارید»، شما دمکراسی سرتان نمی شود!!!!!!!!

به مطالعات حوزوی در مقابل مطالعات دانشگاهی، مقایسه جالبی کرده اید. ادبیات بکار رفته در نمونه هایی که آورده اید از جنس ادبیات حوزوی است که طلبه ها با آن بزرگ شده و به آن خو گرفته اند. درک آنها از تاریخ و دمکراسی بسیار محدود است. حال کارشان بجایی رسیده که به ولتر هم درس می دهند!!!

خوشبختانه اینها مثل خامنه ای نسلی رو به انقراضند هم به علت کهولت سنی و هم به لحاظ فکری.
۲٨۰۰۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : صله ای تقدیم به شاعر ان قلابی تورج میزراه
چرا به خودم نگفتین؟

اگه درد می خواستین...
اگه کوفت می خواستین...
اگه نکبت می خواستین...
اگه بد بختی می خواستین...
اگه گرونی می خواستین...
اگه فقر می خواستین...
اگه تحریم می خواستین...
اگه حجاب اجباری میخواستین...
اگه نداشتن حریم خصوصی میخواستین...
اگه عروسی های زن و مرد جدا میخواستین...
اگه جنگ و کشته شدن جووناتونو میخواستین...

چرا به خودم نگفتین؟


امضا:
محمد رضا پهلوی
۲٨۰۰۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : تورج میرزا

عنوان : سپاس آقا مصطفی
السپاس ای مصطفی خان السپاس
ناپدید آمد جناب ناشناس

ناگهان آن شیر شرزه موش شد
کرد پیدا ثقبه ای و توش شد!!

طاقت حرف حسابی را نداشتب
بهر پرسشها جوابی را نداشت

کرد تیغ چوبی خود را غلاف
رفت و قایم گشت پشت کوه قاف

مثل شاهنشه بگاه کار زار:
الفرار و الفرار و الفرار!

نوچه اش اما که خنگ و کودن است
باعث خندیدن مرد و زن است؛

مانده است و سخت جانی می کند
روز و شب شکٌر پرانی می کند!

مصطفی خان نوچه را جدی مگیر
شیر آب است او نه اندر بیشه شیر!
۲۷۹۹۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : خائن کیست؟
چگونه می توان از سقوط مجدد در گردآب ساخته و پرداخته روشنفکران چپ بین المللی جلوگیری کرد؟





در شماره گذشته وعده دادم جریان تأسیس «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» را بنویسم. شرم آور است ولی چه باید کرد...؟‌ حضور یک آمریکایی در قلب نهضت آزادی به نام دفاع از آزادی ولی برای اعدام آزادی، دردناک است... ولی از حقیقت گریزی نیست، باید پرده ها را بالا زد و چهره واقعی جریان های سیاسی را که مدعی آزادی و عدالت اجتماعی هستند معرفی نمود...!

باری ـ سال ۱۳۵۴ را باید خوب به خاطر بسپاریم ... سالی است که پروژه فروپاشی نظام شاهنشاهی ایران مراحل مطالعاتی و آزمایشی اش را طی کرده و به فاز اجرایی رسیده بود در واقع تشکیل جمعیت مذکور استارت فروپاشی اقتدار ملت ایران در این سال به حساب می آید...!

در آن سال رمزی کلارک دادستان سابق ایلات متحده آمریکا و چهره مرموز سرمایه داری غرب یکی از کوتوله های سیاسی مزدوری که برای پروژه ایران استخدام شده بود مأموریت یافت بین مخالفان نظام پادشاهی در ایران و خارج از کشور هماهنگی و پیوند رسمی برقرار کند و صدای اپوزیسیون داخل را از طریق مجامع جهانی روی آنتن ها ببرد.

تا افکار عمومی جهان را علیه حکومت ایران و مردم ایران برانگیزاند...

با این مأموریت، رمزی کلارک به ایران آمد و برای ملاقات و دیدار با رهبران گروه های سیاسی مخالف به رایزنی پرداخت و بالأخره موفق شد با رهبر نهضت آزادی آقای مهندس بازرگان دیدار کند و طرح تأسیس جمعیت دفاع از آزادی را با ایشان مطرح سازد ـ این دیدار ها با دوستان آقای بازرگان نیز انجام شد و یار گیری آغاز گردید، پیدا کردن آدم های جاه طلب و مخالف رژیم مشکل نبود و آقای کلارک برد. وی توانست به یاری نهضت آزادی آقایان علی اصغر حاج سید جوادی ـ کریم سنجابی ـ اسداله مبشری ـ ناصر مینا چی (که مترجم آقای کلارک بود) و حسن نزیه را گرد هم آورد. لازم به یادآوری است که در سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۵، گروه پارلمانی پان ایرانیست در مجلس شورای ملی به دلیل سخنرانی ها و اظهار نظر های قاطع و منطقی پیرامون مسائل مملکتی در مجلس از شهرت و محبوبیت خاصی برخورداد بودند و آقایان محسن پزشکپور و دکتر محمدرضا عاملی تهرانی دو تن از رهبران حزب پان ایرانیست چهره های مطرح پارلمان ایران به شمار می رفتند ... بدین روی نهضت آزادی ها تصمیم گرفتند از آقای پزشکپور برای عضویت در جمعیت دفاع از آزادی به عنوان یک حقوق دان و یک مبارز سیاسی خوشنام و شجاع دعوت به عمل آورند لذا آقای بازرگان و یداله سحابی و آقای حسن نزیه با قرار قبلی به دیدار آقای محسن پزشکپور رفتند و قصد و نیت خود را بیان داشته از ایشان تقاضای قبول عضویت در جمعیت را نمودند ـ آقای پزشکپور که در تیزبینی و هوشیاری سیاسی ید طولایی دارند، سخنان آقایان را با دقت گوش فرا داده و به کسب اطلاعات و طرح سوالات پرداختند... این دیدارها در سه جلسه ادامه یافت و عاقبت آقایان اذعان داشتند که رمزی کلارک پشت سر این جریان قرار دارد و از حمایت آمریکا برخوردارند ـ مسلماً اولین سوالی که به ذهن آقای پزشکپور متبادر می گشت این بود که نهضت آزادی با ایدئولوژی صد در صد مذهبی و مغایرت هایی که احکام اسلام با حقوق بشر دارد و تضادهایی که با آزادی های مصرح در حقوق بشر دارد چگونه می تواند طرفدار حقوق بشر باشد...؟!!

دومین سوال که در ذهن بیدار و خرد سیاسی محسن پزشکپور ناشی می شد این بود که چرا آقای رمزی کلارک یهودی الاصل و فراماسون و وابسته به حزب دموکرات آمریکا و طرفدار جناح چپ سوسیال دمکرات ها، وارد این معرکه شده است...؟

سومین سوال یک پیر سیاست از خود این بود که این آقایان تا به حال شاهنشاه را به دلیل همراهی و همکاری با سیاست های آمریکا، نوکر غرب می خواندند حال چه شده که خود حلقه چاکری به گردن انداخته اند... و به پشتیبانی از آنان در مبارزه با شاه مفتخر هستند...؟!!

طبیعی است که بوی توطئه مشام هر آدم میهن پرستی را تحریک می کرد......... چه رسد به نوع پان ایرانیستی آن که تک تک سلول های بدن اش در عشق به ایران زنده است...

بنابراین این دیدارها بر خلاف نیات آقایان جبهه ملی و نهضت آزادی و علافان سیاسی که در این جمعیت گرد آمده بودند به نتیجه مطلوب نرسید و آقای پزشکپور همکاری با این جمعیت را رد کرده و گفتند: «... شما می دانید که ما پان ایرانیست ها به فروپاشی نظام اعتقاد نداریم بلکه به جای براندازی، به اصل تکمیل و تصحیح معتقدیم و من از این جریان بوی فروپاشی استشمام می کنم...!»

شاید برای اولین بار بوده باشد که در یک مذاکره جدی آقای بازرگان و یاران شان با چنین استدلال محکم و منطقی روبرو شدند ولی گویا آن چه که در مبارزات سیاسی دهه پنجاه جایی نداشت منطق و خرد سیاسی بود و بس ...!! ایدئولوژی انترناسیونالیستی دینی و لنینی همه را مسخ کرده بود و به چیزی کمتر از براندازی و مرگ شاه نمی اندیشیدند به هر حال آقایان بازرگان، حسن نزیه و یداله سحابی جلسه را ترک کرده و به انتخاب دیگری همت گماشتند و به آقای عبدالکریم لاهیجی رسیدند و او مشتاقانه دعوت را پذیرفت و زیر چتر حمایت رمزی کلارک فراماسونر یهودی، آمریکایی به نام دفاع از آزادی قرار گرفت و امروز ایشان بر خلاف بسیاری از یاران نهضتی شان، مرفه و آسوده و فارغ الحال در اروپا به سر می برد و گاهی اوقات از عنایات اتحادیه اروپا برخوردار است تا جایی که می تواند در انتخاب خانم شیرین عبادی به عنوان برنده جایزه نوبل نقش آفرین باشد...!

اما پزشکپور که به فردای ایران و اسارت یک ملت بزرگ می اندیشید به این دعوت که مسلماً پاداش هایی را در پی داشت پاسخ نه داد و صد البته که به هنگام خلافت دولت موقت، مورد بی مهری های فراوان قرار می گرفت. پزشکپور تحت تعقیب دادگاه های انقلاب دولت موقت قرار گرفت، پروانه وکالتش لغو شد، اموال موروثی اش مصادره گردید و دکتر عاملی تهرانی در نهایت بی گناهی به جوخه اعدام سپرده شد و خون پاک ش در زمان صدارت آقای بازرگان این رهبر جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر بر خاک مقدس ایران ریخت.

ائتلاف نهضت آزادی و جبهه ملی در تأسیس جمعیت طرفداران حقوق بشر و دفاع از آزادی بر جای علی تکیه زدند و خون بیگناهان اعدام شده صندلی این آقایان طرفدار حقوق بشر را در خود فرو برد... این آغاز یک فریب و ریای سیاسی می نمود، ائتلاف جبهه ملی و نهضت آزادی که بر جای دولت هویدا ها تکیه زدند به اندازه هیچ یک از نخست وزیران و وزیران نظام گذشته مردانگی و آزادگی نداشتند که در پیشگاه ملت ایران اظهار ندامت و توبه نمایند...

به هر حال... آقای رمزی کلارک یاران را رها نکرد... پس از تأسیس جمعیت مذکور و به راه اندازی طوفان تبلیغاتی در جهان علیه شاه و بالأخره فروپاشی نظام، سر و کله ایشان در پاریس، در نوفل لوشاتو هم پیدا شد. خانه ای در نزدیکی و مجاورت اقامتگاه امام خمینی اجاره کرد و راهنما و هدایتگر آقای ابراهیم یزدی و مترجم ایشان در دیدار با امام شد ـ رمزی کلارک از نهضت آزادی و جبهه ملی به عنوان یک محلل بهره جست و چون شایستگی لازم را در آنان ندید به راحتی از آنان دل برید و دست عنایت بر سر دیگران کشید...!

رمزی کلارک هم اکنون زنده است و سومین حضورش را در بغداد شاهد بودیم او در دادگاه صدام حسین شرکت کرد و به دفاع از این چهره CIA (سیا) پرداخت. رمزی کلارک بمباران شیمیایی صدام را حق مسلم او میدانست و اظهار می داشت صدام برای دوام و بقای حاکمیت خود حق داشت، دست به بمباران شیمیایی بزند...!!

رمزی کلارک هم اکنون نیز از چهره های فعال منطقه است و هم چنان که ملت ایران و مردم عراق را به آزادی رسانید...!! این نعمت آمریکایی و هدیه فراماسونری را برای کشورهای دیگر منطقه نیز به ارمغان خواهد برد.

آری... سخن بر سر جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر در ایران بود. حال خواننده عزیز بد نیست به گوشه هایی از اقدامات این جمعیت به ریاست آقای بازرگان اشاره کنم.

در سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ تعداد زیادی اعلامیه خطاب به مقامات مذهبی و سازمان ها و مقامات بین المللی صادر کرد که همه آن ها در یادنامه نهضت آزادی مندرج است. رونوشت همه این اعلامیه ها برای صادق قطب زاده به پاریس ـ دکتر ابراهیم یزدی به آمریکا و سازمان های عفو بین المللی و صلیب سرخ ارسال گردیده است که تنها به منظور بهره برداری تبلیغاتی و تهیه خوراک برای رسانه های غربی و ایجاد جو دشمنی علیه نظام پیشین صورت می گرفته است. اشاره به یکی از این نامه ها می تواند نمونه ای باشد از خروارها نامه و اعلامیه و طرز فکر و عملکرد جمعیت دفاع از آزادی. نامه ای خطاب به ریاست دادسرای استان تهران و با امضای احمد صدر حاج سید جوادی رئیس کمیسیون معاضدت و حمایت از زندانیان (وابسته به جمعیت) نوشته شده که عیناً درج می گردد:

ریاست دادسرای استان تهران

فتوکپی نامه مورخ ۸ / ۸ / ۵۷ آقای مهندس صالحی مبنی بر این که فرزندش خانم سیمین صالحی که به حبس ابد محکوم یافته و در زندان قصر زندانی است به علت بیماری چشم و جهاز هاضمه و شکستگی پا در مخاطره است و حاضر است به هزینه خود او را معالجه نماید به پیوست ارسال می گردد، دستور فرمایید نسبت به وضع وی رسیدگی و نتیجه را اعلام دارند.
کمیسیون معاضدت قضایی و حمایت از زندانیان
احمد صدر حاج سید جوادی

گیرندگان رونوشت:

۱ـ دادسرای شهرستان تهران جهت اقدام مقتضی

۲ـ آقای صادق قطب زاده جهت اطلاع

۳ـ آقای دکتر یزدی در آمریکا جهت اطلاع

۴ـ آقای مهندس صالحی جهت اطلاع

حال برای این که خواننده عزیز بداند آقای احمد صدر حاج سید جوادی که خود عضو جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر بوده و در نهضت آزادی عضوی فعال به شمار می رفت از چه کسانی حمایت می کرده و حقوق بشر چه کاربردی در ایران آن روزگار داشته است، به معرفی افراد و تشریح ماجرا می پردازم:

آقای مهندس صالحی پدر خانم دکتر سیمین صالحی، سرگرد توده ای و فردی ماجرا جو بود که با حسن سبزواری راننده سابق کیانوری رهبر حزب توده و مادر پرویز حکمت جو تماس نزدیک و مداوم داشته و ماجراهایی آفریده که در جای دیگر به آن می پردازیم فقط برای معرفی شخصیت این آقا اضافه می کنم که نامبرده دوست و همکلاس سرتیپ رضا زندی پور رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری بود، رابطه این دو با هم بسیار دوستانه و سرتیپ زندیپور به خانواده صالحی محبت بسیار می کرد... اما سیمین صالحی دختر مهندس صالحی بر خلاف آیین دوستی و حرمت نان و نمک، محل زندگی زندی پور را به کمیته یا جوخه اعدام سازمان مجاهدین خلق معرفی و ترتیب ترور این دوست خانوادگی خود را دادند و تیم ترور با شرکت وحید افراخته ـ مرتضی صمدیه لباف ـ محسن سید خاموشی ـ سیمین تاج جریری ـ شهرام ـ فاطمه تهرانی ـ دکتر مرتضی لباف نژاد ـ مهدی غیوران در آستانه سال نو تیمسار زندی پور و راننده او اسداله عطوفی را به قتل رساندند ـ لازم به یادآوری است که مرتضی صمدیه لباف عضو تیم ترور خود نیز به فرمان سازمان به دست وحید افراخته دوست و همرزم ش ترور و زخمی شد و پس از این ترور ها بود که بهرام آرام و محمدتقی شهرام دو تن از رهبران مجاهد با وساطت خانم اعظم طالقانی با آیت الله طالقانی دیدار و ایشان موافقت کرد که پیروان ش وجوه شرعی را به سازمان مجاهدین خلق بپردازند و از محل همین وجوهات بود که خانه های تیمی و اتومبیل و وسایل قتاله دیگر تهیه شد تا حقوق بشر نهضت آزادی تأمین گردد...!!

و اما از خانم دکتر سیمین صالحی هم بخوانید:

در امرداد ۱۳۵۳ در یک خانه تیمی واقع در خیابان آقا شیخ هادی در نزدیک چهار راه جامی دکتر سیمین صالحی ـ حمید جوهری و لطف اله میثمی مشغول ساختن بمب های انفجاری بودند، تا در شب ۲۸ مرداد اقدام به خرابکاری و انفجار نمایند و جان عده ای بیگناه را بگیرند اما حدود ساعت ۸ شب یکی از بمب ها منفجر شد و هر سه به شدت مجروح گردیدند، میثمی از هر دو چشم و دست ها و صورت به شدت آسیب دید ـ چشم سیمین خانم مجروح گردید و انگشتان دست حمید جوهری قطع شد...! سیمین صالحی و جوهری با به جای گذاشتن لطف اله میثمی که سخت مجروح شده و توان حرکت نداشت از منزل خارج و فراری شدند. سیمین صالحی در حین فرار به یک راننده اتومبیل شلیک کرده و ماشین او را می گیرد و به فرار خود ادامه می دهد ولی نزدیک بیمارستان طرفه تصادف می کند و توسط یک استوار دستگیر می شود، جوهری هم بازداشت می گردد، سیمین خانم فرزند آقای مهندس صالحی توده ای به هنگام بازداشت حامله بود و خود نیز اعتراف کرد از بهرام آرام رهبر سازمان مجاهدین خلق باردار شده است ـ ایشان در بیمارستان شهربانی وضع حمل کرد و نام فرزندش را هم سحر گذاشت ـ آقای لطف اله میثمی هم اکنون در حیات هستند و کارهای مطبوعاتی می کند ولی در تظاهرات روزهای انقلاب، ایشان جراحات وارده بر بدنش را نتیجه شکنجه ساواک معرفی می کرد...!!

ملاحظه فرمودید نامه آقای حاج سید جوادی در حمایت از سیمین صالحی ـ مشخص است که در ترورها و انفجار ها دست داشت و خود در پایمال ساختن حقوق افراد پیشگام بود.. آیا چنین افرادی باید به دستورهای رمزی کلارک مورد حمایت مجامع جهانی قرار گیرند؟
۲۷۹۹٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : محمود علایی

عنوان : آقای مطالعات حوزوی در مقابل مطالعات دانشگاهی
شاه هم پیش از اینکه با التماس و با خفت وخواری بپای مردم بیفتد و از آنها خائنانه و خائفانه تقاضای بخشش کند با کلمات نسبتا مشابهی مخالفان خود را مخاطب قرار می داد. روزگار دار مکافات است.
اینجا، در این ستون شاید حدود چهل نفر قلم می زنند، در حال حاضر غیر یکی دونفر بقیه یک نقطه نظر مشترک دارند و آنهم کودنی و نادانی آقای پرسشگر است. بهتراست ایشان به نظر جمع و آراء عمومی احترام بگذارند و مراتب را بپذیرند. شما برای دفاع از پرسشگر حرمت رای عمومی را پایمال می کنید. دموکراسی احترام به نظرات جمع است. خود آقای پرسشگر حاضرند جانشان بدهند تا دیگران حرفشان را بزنند. شما چرا سانسور می کنید!!!؟؟
۲۷۹۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مصطفی الف

عنوان : به تورج میرزا
جناب شاعر دمتان گرم، شما درست می زنید به هدف، همین روزهاست که پرسشگر شروع میکند به شعر و شاعری تا به شما هم ثابت کند که شاه خوب و دموکرات بود و خانم الهه بقراط بزرگترین تئوریسین تاریخ است. شعرت به این ستون شور و حال می دهد.
۲۷۹۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : جانبداری از استبداد، مرشدی ولایت فقیه ویا ربع پهلوی را در پی دارد و روشنفکران «هفت رنگ» در این طیف مشغول دست و پازدن هستند.
زیدی بی نام و نشان و از طایفه «جان نثاران» تحت اسم مجهولی «مطالعات حوزوی در مقابل مطالعات دانشگاهی» اظهار فضل نموده و مرا به کیش خویش که همانا مرید و جان نثار استبداد شه و شیخ بودن، پنداشته است. آیا این زید «انتقاد» و حمله بمن را، برای استفاده ام از جمله روشنفکران هفت رنگ که در خصوص ماهیت متزلزل روشنفکران «اینچنانی» هستند، انجام داده و یا اینکه هرآنگاه کسی «نشریه کیهان لندن» را در جوار نشریات شاهپرستان بداند، بایستی مورد «نکوهش» قرار بگیرد. هر کس آزاد است که نسبت بگفته ها ونوشتجات دیگران حتی «سطحی» نطری بر له و یا علیه آن بگیرد، بدون اینکه توسط عناصری مثل این زید جان نثار مورد تهاجم و برچسب «مرید خامنه ای و یا رضا ربع پهلوی» قرارنگیرد. اگر کسی در «کیهان لندن» چیزی نوشت، حتمآ دلیل مترقی و ضد استبداد بودنش نیست. و همانگونه در «جای» دیگر. ماحصل «مطالعات دانشگاهی» وبر اساس آن. اظهار فضل این زید بسیار ناچیز و بیمقدار است.
۲۷۹٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رفتار سبز

عنوان : گفتار، کردار و اندیشه سبز
گونه‌گونه گل دهد گلزار سبز ... سروده ی تازه ای از هادی خرسندی

رفتار سبز

هرکسی از ظن خود شد یار سبز
گونه‌گونه گل دهد گلزار سبز

زرد شد روی مقامات رژیم
تا رسید از هر طرف اخبار سبز

جنگل سبز است و چشم‌انداز خوش
شاخه‌های سبز و برگ و بار سبز

گاهگاهی در میان برگ‌ها
هست پنهان تیغ سبز و خار سبز

قدرت تشخیص خوشبختانه داشت
خلق سبز و ملت هشیار سبز

جنبش سبز است و در آن هرکسی
رهبر سبز است و پرچمدار سبز

نه کسی خاقان سبز است این میان
نه کسی شاه است در دربار سبز

الفرار از دست سبزاللهیان
الحذر از خط و خال مار سبز

با حضور عده‌ای فرصت‌طلب
ناگهان مکاره شد بازار سبز

سبز شد شال رئیس جمهور هم
دزد بالا آمد از دیوار سبز

مشت مردم بر دهانش خورده است
بر پک و پوزش ببین آثار سبز

هیچ غیر از سرنگونی رژیم
نیست خوشتر هموطن در کار سبز

یک رژیمی فارغ از ایدئولژی
نیک باشد حاصل رفتار سبز

حکم آخر، اکثریت میدهد
دستکاری گر نشد آمار سبز

خوش که تمرین دمکراسی کنیم
تا بیاید در عمل گفتار سبز

با مجوز، بی ‌مجوز، پر امید
راه خود را میرود رهوار سبز

مومن و لامذهب و ملی‌گرا
جمله برخوردار از افکار سبز

سرزمینی با تمام رنگ‌ها
انتظار ماست زین پیکار سبز

شعر خود هادی به هر رنگی نوشت
خود نمانده معطل خودکار سبز


گفتار و کردار و اندیشه سبز
۲۷۹۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مصطفی الف

عنوان : آقای دموکراسی
در یک دولت دموکراتیک در باره ی خائنان، دزدان و جانیان قانون تصمیم می گیرد و با قانون شکنان با موازین قانونی رفتار می شود. شما درک مکانیکی از دموکراسی دارید، من جانم را فدای کسی نمی کنم که خانه ام را غارت کرده است، شما اینکار را می کنید، خوش بحالتان. بمانید تا چاپیده شود! این پدر و پسر امتحان خود را داده اند و بیش از نیم قرن قانون شکنی کرده اند و جلوی هر حرکت دموکراتیک را گرفته اند. شما جان خود را فدا کنید تا طرفداران آنها برای غارت شما برنامه ریزی کنند.
۲۷۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مطالعات حوزوی در مقابل مطالعات دانشگاهی

عنوان : چندی پیش خامنه ای مخالفان خود را گوساله خواند. بعد از انتخابات کذایی خرداد ۸۸، ا.ن مخالفانش را خس و خاشاک نامید. نمونه های ادبیات این دو مرشد را در نظرات مریدانشان در اینجا هر روز مشاهده می شود. ماحصل «مطالعات» اینها همینست که می بینید.
دو نمونه زیر ماحصل «مطالعات» حوزوی مریدان خامنه ای است که مخالفان خود را چندی پیش گوساله نامید. کارشان حالا بجایی رسیده که دیگران را هم به مطالعه!!! همان چرندیاتی دعوت می کنند که نتیجه اش را در زیر مشاهده می کنید:-

از : گوساله تا گاو شود دل صاحب اب شود
عنوان : به همه گوساله های روزگار
اگر گوساله عقلش به اندازه یک گاو شود ما البته خوشحال میشویم. ولی اگر این گوساله یک روزی به اندازه سگ ویا گربه باهوش و زرنگ شود البته که ما خوشحالتر میشویم ولی اگر یک گوساله بتواند به اندازه یک کودک بفهمد و عرض خود نبرد و زحمت ما ندارد البته که تعجب میکنیم شما تعجب نمیکنید?
۲۷۸۸۳ - تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۳۸۹


از : لقمان شمال
عنوان : روشنفکران هفت رنک
هر کسی قادر است در جای خود (در نشریه شاه پرستان) راجع «بمقالات تحلیلی» خانم الاهه بقراط نظر بدهد. تکرار مطالبی از جانب یکی از «روشنفکران هفت رنگ» هیج سندیتی را دنبال ندارد. ایشان آنموقع نمیدانستند که جه میخواهند و امروز هم با هم شور «جوانی» نمیدانند که چه مینویسند. بعد از چندروز غائبی جناب بچه مرشد جا لبگر آوردن این نقل قولها «تراواشان» بسیار اندک است.بهتر است مثل همطراز خود «پرس شکر» بیشتر بامر «مطالعه» بپردازد تا رونویسی بیربط از این ویا آن.
۲۷۹۳۳ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۳۸۹

اگر مرشد لقمان شمال ها اجازه صادر می کردند که این مریدان نگاهی به «نشریه شاهپرستان» بیاندازند می دیدند که یادداشت روز اخبار روز همیشه در کیهان لندن منتشر می شود.

پیشنهاد/دستور به «مطالعه» از طرف لقمان شمال!!! ماحصلش را در نظرات و ادبیات!!! او و رفقایش منجمله « گوساله تا گاو شود دل صاحب اب شود» مشاهده کنید. اگر مطالعه اینست، ارزانی خودتان و مرشدتان خامنه ای و ا.ن.

چندی پیش خامنه ای مخالفان خود را گوساله خواند. بعد از انتخابات کذایی خرداد ۸۸، ا.ن مخالفانش را خس و خاشاک نامید. نمونه های ادبیات این دو مرشد را در نظرات مریدانشان در اینجا هر روز مشاهده می شود. ماحصل «مطالعات» اینها همینست که می بینید.
۲۷۹۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : یک سبز در میان دهها میلیون سبز

عنوان : ما همه ایرانی هستیم و هدف همه ما باید آزادی و دموکراسی برای میهنمان و ملتمان باشد.
مسئله اساسی ای که امروز مطرح است این استت که زیر سمبل سبز همه مخالفان سی ساله این نظام توحش و بربریت دینی به اعتراض برخاسته انذ و جنبشی را به وجود آورده اند که ملی ست و هدفش آزادی و دموکراسی و حکومت غیر دینی برای ایرانیان است بنابر این در این رنگ سبز رنگهای گوناگونی هست. ـ آنها که اینور آبند از نعمت آزادی حاصل مبارزات سیصد چهارصد ساله مبارزان و اندیشمندان و فرهنگسازان و کارگران و هنرمندان مغرب زمین برخوردارند و این حق قانونی آنهاست که تنوعشان را بیان کنند و احدی حق ندارد مانع آنها باشد حالا چند نفری اینجا و آنجا هسته ای تشکیل می دهند که چارچوب و محدویت نظری و فکری خودشان را به دیگران تحمیل کنند. مردم داخل ایران هم به دغدغه های حفظ نظامی کروبی و موسوی توجه ندارند و خواست های خودشان را در تظاهرات های ملیونی مطرح می کنند این را آقایان رهبران رسمی و دولتی هم میدانند و بارها گفته اند که ما رهبر نیستیم و خواست های مردم ایران فرا ترا از چارچوب قانونی ست که ما خواهان حفظش هستیم. ـ بنا بر این همین تنوع که درخارج واضح تر نشان داده می شود در ایران هم هست و خود ِ سران حکومتی جنبش سبز هم به آن واقفند. هسته هایی فعال در اینجا و آنجا بهترست چارچوب برای انسان های آزاد ایرانی در خارج از کشور تعیین نکنند،ـ ما همه سبزیم چون مخالف این نظامیم.درجه سبزی و کیفت و کمیت سبزی ما قابل تعیین و تعمیم نیست.ـ اینطور خط کشی نکنید ، بگذارید همه با هم نیروهایمان را در راه آزادی ایران و دموکراسی یعنی آرمان های صد و پنجاه ساله ملتمان آزاد کنیم و مشترکا به جانب هدف والای ملی و انسانی مان در حرکت باشیم.ـ در سال ۵۷ هفت یک مشت شارلاتان سیاسی ـ مذهبی منشور جهانی حقوق بشر را یک حقه بازی امپریالیسم - استکبار جهانی نامیدند تا جای پایی از آزادی و تجدد در ایران باقی نماند. جامعه جوان ایران امروز در اکثریت قرار دارد که برای حقوق شهروندی خود مبارزه می کند و از پیوستن هر فرد و گروهی بخود شادمان می شود. این اکثریت قاطع جوان است که در انتخابات آزاد حرف خود را در آینده به کرسی خواهد نشاند. نیروهای غیر دمکرات ایرانی امروز در اقلیت محض قرار دارند و چاره ای ندارند جز اینکه قبول کنند ما همه ایرانی هستیم و هدف همه ما باید آزادی و دموکراسی برای میهنمان و ملتمان باشد.
۲۷۹۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : دمکراسی

عنوان : من با عقیده تو مخالفم اما حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی آزادانه عقیده ات را بیان کنی.
ولتر فیلسوف فرانسوی گفت: من با عقیده تو مخالفم اما حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی آزادانه عقیده ات را بیان کنی.

هر کسی در پی حذف مخالفش باشد، دمکرات نیست.

هر کسی جلوی آزادی بیان مخالفش را بگیرد، دمکرات نیست.

هر کسی حاضر نباشد تا پای جان از حق آزادی بیان مخالفش دفاع نکند، دمکرات نیست.
۲۷۹۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : تورج میرزا

عنوان : جالبه........!؟
باز هم "جالب" به میدان آمده
با همان الفاظ ارزان آمده

آمده تا درفشانی ها کند
بازهم شیرینی زبانی ها کند!

افکند با بحث های بی اساس
آب ها در آسیاب "ناشناس "

با سیاق و شیوه ی "پرسشگری"
جفتکی قاطی کند با عرعری!

در خیال خویشتن کاری کند،
از شه خائن طرفداری کند!

جالبا، ای کش به جای لب زده،
ای نگون بخت ذلیل شب زده!

ای خدای بحث های قالبی
واقعا در یاوه گویی جالبی!

من یقین دارم " اگر پرداشتی
بذر ما را از زمین برداشتی!"
۲۷۹۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : دمکراسی

عنوان : زنده باد دمکراسی
دمکراسی یعنی اختلاف نظر جایز است.

دمکراسی یعنی تحمل نظرهای مخالف.

دمکراسی یعنی آزادی بیان اندیشه های متفاوت.

زنده باد دمکراسی
۲۷۹٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : روشنفکران هفت رنک
هر کسی قادر است در جای خود (در نشریه شاه پرستان) راجع «بمقالات تحلیلی» خانم الاهه بقراط نظر بدهد. تکرار مطالبی از جانب یکی از «روشنفکران هفت رنگ» هیج سندیتی را دنبال ندارد. ایشان آنموقع نمیدانستند که جه میخواهند و امروز هم با هم شور «جوانی» نمیدانند که چه مینویسند. بعد از چندروز غائبی جناب بچه مرشد جا لبگر آوردن این نقل قولها «تراواشان» بسیار اندک است.بهتر است مثل همطراز خود «پرس شکر» بیشتر بامر «مطالعه» بپردازد تا رونویسی بیربط از این ویا آن.
۲۷۹٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : جالب است، نه؟

عنوان : خواسته های اصلی مردمی که انقلاب کردند چه بود؟ خواسته های اصلی جنبش سبزمردم ایران چیست؟
از الاهه بقراط،

«س:خواسته‌های اصلی مردمی که‌ انقلاب کردند چه بود؟

ج: باز هم متناقض! مثلا یکی برای اسلام انقلاب کرد، دیگری برای کمونیسم! یکی برای محدود کردن قدرت شاه و بازگشت به قانون اساسی مشروطه وارد میدان ‌شد و دیگری برای سرنگونی وی! با بررسی سخنان و خاطرات کسانی که بعدا زمامداران رژیم را تشکیل دادند، می توان دریافت که سررشته امور هم از دست حکومت وقت و هم از دست مخالفان حکومت در رفت و ایران مثل یک میوه رسیده به دامان کسانی افتاد که حتی در خواب هم نمی دیدند. خیلی زود خود مردم دریافتند پیش از آنکه بر روی خواسته هایشان به توافق رسیده باشند، بر روی آنچه نمی خواستند متحد شده بودند: رژیم شاه! همه در یک آرمانگرایی بیمارگونه فکر می کردند اگر شاه برود، همه چیز بهتر از پیش خواهد شد. ولی نشد. بدتر شد. خیلی بدتر! من البته می توانم یک چیز دیگر هم بر «رژیم شاه» اضافه کنم که مردم در آن زمان نمی خواستند: دمکراسی و حقوق بشر! از هیچ فرد و گروهی پذیرفته نیست که امروز مدعی شود سی سال پیش و یا حتی تا سالها پس از آن، برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران مبارزه کرده است! هر کس برای آزادی خودش مبارزه می کرد! همین! تنها اگر روشنفکران و احزاب و گروه های سیاسی به دکتر شاپور بختیار فرصت می دادند تا بخت خود را در اداره کشور و هدایت آن به سوی دمکراسی بیازماید، ایران می توانست راه دخواسته‌های اصلی مردمی که‌ انقلاب کردند یگری بپیماید. ولی دیگر دشنه تفکر اسلامی برای بیرون ریختن چرک و خونابه تا عمق در جنبش فرو رفته بود».

جالب است، نه؟

در سال ۵۷، «مردم بر روی آنچه نمی خواستند متحد شده بودند: رژیم شاه!». بیچاره مردمی که نفهمند توافق بر آنچه می خواهند مهمتر است تا توافق بر آنچه نمی خواهند. این اصلا جالب نیست.

بعد از انقلاب «خیلی زود خود مردم دریافتند پیش از آنکه بر روی خواسته هایشان به توافق رسیده باشند،..» انقلاب شده و عجب گور عمیقی برای خود را کنده اند، آنهم چه گوری، گوری که لحظه به لحظه عمیق تر می شود!!! حال بیا و درستش کن. خود کرده را تدبیر نیست، اقلا ۳۱ و ۳۲ سالی طول می کشد. این اصلا جالب نیست.

۳۰ سال طول کشید تا مردم هم بر روی آنچه می خواهند توافق کنند و هم بر روی آنچه نمی خواهند. در ۲۵ خرداد ۸۸ مردم میلیونی فریاد زدند که چه می خواهند، رأی من کو، و چه نمی خواهند، مرگ بر دیکتاتور. این یعنی من دمکراسی می خواهم، این یعنی من حقوق بشر می خواهم، این یعنی من همه آن چیزهایی که یک شهروند فرانسوی / شهروند انگلیسی دارد را می خواهم، این یعنی من لیبرال دمکراسی می خواهم. جالب است، نه؟ بسسسسسیار جالب است.

س: خواسته های اصلی جنبش سبز چیست؟

ج: دمکراسی و حقوق بشر، همان لیبرال دمکراسی غربی که در سال ۵۷ نمی فهمیدیم چیست و ۳۰ سال طول کشید تا بفهمیم و برایش بمیریم.

زنده باد لیبرال دمکراسی غربی

اینهم پاسخ منه لیبرال دمکرات به پرسشگر لیبرال دمکرات و همه لیبرال دمکرات های دیگر چه پادشاهی خواهش و چه جمهوریخواهش. مهم آنست که لیبرال دمکرات باشیم، جالب است، نه؟

مقایسه خواسته های مردم ۳۱ سال پیش ایران با مردم امروز ایران جالب است، نه؟

خواسته های اصلی مردمی که انقلاب کردند چه بود؟ خواسته های اصلی جنبش سبز مردم ایران چیست؟
۲۷۹۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : جمهوری ایرانی با همه عناصر و بازماندگان رژیم وابسته پهلوی از یکطرف و از جانب دیگر با برقراری هر نوع جمهوری اسلامی «بهتر» خط فاصل و روشنی دارد. جمهوری که با حاکمیت مذهبی از هرقماش در جامعه در تضاد قرار دارد.
هیچکس تا بامروز برای دفع استبداد و ارتجاع، باکمک عوامل و طرفداران استبداد (امتحان شده) بآزادی نرسید. و هیچ «تلاشی» هم برای یافتن پل تفاهمی بین طرفداران آزادی و حاکمیت مردم برمردم با عوامل و بازماندگان رژیمهای شاه -شیخی انجام نخواهد گرفت.کسیکه استبداد طلب باشد قادر نیست در صف آزادیخواهان برعلیه علت «وجودی خود» که استبداد باشد، دست بمبارزه بزند. استبداد شه وشیخ دوبر یک سکه اند.مشخص نمودن جدی حدود و همکاری ملیون با استبدادگران امر مهمی در پیشگیری از ایجاد «امکان» مجدد عملکرد عوامل استبداد در امر مبارزه آتی جامعه است.در تظاهراتی که چندی پیش در پاریس برقرارشده بود، گویا بحث در گرفت که آیا در صف مبارزان راه آزادی و ضد استبدادی، عوامل استبداد (شاه پرستان و ستون پنجم مجاهدین و گروهکهای وابسته) میتوانند قرار گیرند و یا نه؟ «کم بهاء» دادن به صور مختلف عوامل استبداد (بجا مانده از حکومتهای شه و شیخ) میتواند مبارزات مردم ایران را مثل انقلاب ۱۳۵۷ بکجراه ببرد. بنابراین : مبارزه آزادیخواهانه مردم با انقراض سلطنت بپایان نرسید و تا سرنگونی تخت ولایت فقیه و ایجاد جمهوری ایرانی ادامه دارد.
۲۷۹۰۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : تلاش برای یافتن پل تفاهمی بین طرفداران رژیم پهلوی و مخالفان آنها - چند همسری و استبداد
‫نظرات بیشماری توسط کاربران در حاشیه مقالات آقای فرید راستگو نوشته شده که تعداد قابل توجهی از آنها از موضوع اصلی مقاله خارج شده و در حواشی سیر دایره ای پیدا کرده است. بحث و نظر بیشتر مقایسه ای و نوشتن برله و یا بر علیه یک یا دو نفر از این سه نفر، یعنی رضا شاه، محمد رضا شاه و مصدق، متمرکز شده است. متأسفانه بنظر میآید هردو طرف در مواضع فکری، عقیده ای و نظری خود پافشاری دارند و در نتیجه چندان تفاهم چشمگیری در چشم انداز دور و نزدیک اندیشه هردو طرف دیده نمیشود. به همین دلیل من سعی میکنم بطریقی نیمچه منطقی نگاهی مجدد به مشکل بیندازیم تا شاید کمکی به تفاهم شناسی و یا به تفاهم شناختی ما از بحث با یکدیگر بشود. برای پرهیز از یک نوشته طولانی، مطالب بشکل خلاصه و فشرده و تیتروار آورده میشوند:

‫صرف طرفداری از یک شخص و یا شخصیت در یک نوشته الزاماً دلیل بر طلبیدن و یا پرستیدن آن شخص و شخصیت نیست، و بلعکس صرف مخالفت و نقد از کسی باز الزاماً دلیل بر دشمنی و حذف و طرد ابدی آن شخص نیست. در این مسیر داوریهای کاربران را میتوان به یکی از این سه ‫ حکم طبقه بندی کرد. یا شخص مورد گفتگو خداست (قهرمان)، یا خادم و خدمتگذار است و یا خائن است. دراینگونه قضاوتها معمولاً سوال مهمتر که این نتیجه و تاریخ را که گفته و یا که نوشته و تحت چه شرایطی نوشته فراموش میشود. حقیقت مسلم این است که گذشته در گدشته!!!

‫امروز فقط برای مردم باسوادی که به اخبار و منابع خبری خارج از ایران دسترسی مستقیم و یا غیر مستقیم دارند مسلم و یقین محض است که خانم ندا آقا سلطان را مزدوران رژیم به قتل رساندند، درحالیکه بخشی از مردم بی سواد و یا کسانیکه دسترسی به این منابع را نمیابند، تاریخ را در مورد این شخص منحصر بفرد جنبش سبز، همانطور می شنوند و می خوانند و می فهمند که جمهوری اسلامی به دروغ برای آنها گفته و نوشته است. صدسال دیگر آیندگانی که، ‫نه او را دیده ‫اند و یا میشناسند، وقتی تاریخ های روایت شده مختلف او را می خوانند، چه قدر نسبت به تاریخ حقیقی او واقعیت گرا میباشند و چه قضاوتی نسبت به او خواهند داشت؟ مطابق درک آنان ندا آقا سلطان در کدام یک از این سه دسته بندی اشاره شده قرار میگیرد؟

اینجاست که شخص تاریخ نویس بسیار اهمیت پیدا می کند. پس اولین نتیجه گیری اینست که چه کسی تاریخ را مینویسد؟ برای چه مینویسد؟ برای کی مینویسد و انگیزه اصلی او چیست؟ تاریخ را بشکل مجرد و یا مطلق مینویسد و یا تاریخ را در رابطه با کل اتفاقات جهانی میانگارد؟ منبع درآمد مورخ و تاریخ منتشر شده از کجا و یا از جیب کیست؟

پس تاریخ را چه کسی نوشت و یا مینویسد مهمتر از خود تاریخ است. تاریخ و یا کتاب خاطراتی که ناصرالدین شاه در مورد خودش و اطرافیانش مینویسد بیشتر بدرد همان ناصرالدین شاه و اطرافیانش میخورد، اگرجه خیلی وقتها به علت بی سوادی و ضعف علمی این نوع نویسندگان غیر حرفه ای، پته خیلی مسائل پنهان روی آب میآید و برای نویسنده نتیجه ای خلاف و عکس مقصود و هدف اولیه اش حاصل میگردد!

این مسئله وقتی بغرنج تر میشود که صاحبان اصلی اخبار و تاریخ گفته شده را دیگر یا از یاد برده ایم و یا اصلاً نمیخواهیم بدانیم و یا نمیتوانیم و یا نمیدانیم کیست!.

مسئله اصلی همین یقین های صددرصد ما از اخبار و تواریخی است که ما حتی گویندگان و نویسندگان اصلی و واقعی آنها را هم هنوز نمیشناسیم؟ و درستی کار آنها هنوز ثابت نشده است. پس در هر مورد تاریخی که روایتها و اخبار متضاد وجود دارد، یقین صددرصد زمانی حاصل میشود که تاریخ مزبور از طریق روشهای علمی و تحقیقی پیشرفته ثابت شده باشند. معروف است اینشتن، هنگامیکه جمع کثیری از دانشمندان آلمان نازی و مخالف تئوری نسبیت او که در سالنی جمع شده بودند تا استشهاد نامه ای را که علیه او تهیه و امضاء کرده بودند، به او نشان بدهند، بی مهابا زد زیر خنده و قهقه و آنها هم سبب خنده را از او پرسیدند! او درجواب گفت برای رد یک نظریه علمی یک امضاء کافی بود، چرا دستپاچه شدید و اینقدر زیادی امضاء جمع کردید؟ لازم نبود اینقدر بیش از حد به خودتان زحمت بدهید !

‫رضا ‫شاه هرچه بود و توسط و کمک هرکه آمد، از دل مردم عادی بیرون آمد، رشد کرد و با اندوختن تجربه بالا آمد و نهایتاً خود را با تلاش زیاد به بالای قله هرم سیاسی کشور رساند. بزرگترین ویژگی او تغییرات مذهبی او بود. رشد او را در تمام شئونات زندگی، بجز تعدیل در استبداد رأی و نظر و عمل او، میتوان دید. بیسواد بود و تلاش کرد باسواد شود. مذهبی خرافاتی و تیب منش و سینه و زنجیر زن بود که لائیک و بیدین شد. بزرگترین کمک و خدمت رضا شاه به تاریخ شاهنشاهی ایران و مردم ایران همین لائیک و جرأت لائیک شدن او بود. او اولین شاهی است که بعد از حمله اعراب لائیک بودن خود را مستبدانه ابراز کرد و در عمل پیاده کرد. او با همین سلاح تقدس حوزه های فقهی و آموزه های دینی آنها و معلمان مکتبی و مراجع دینی مورد احترام مردم را تحقیر کرد و همه را سد راه اندیشه های مدرنیته خود قرار داد. ‫پی و ‫نهاد و بنیاد ساختن ایرانی نوین همخوان و با همکاری جهان غرب در زمان او و با سیاست او ریخته شد. این تغییر و تحول در باورها و طرز تفکر یک شاه بیسواد مسلماً برای ‫آخوندها و مردم ‫مذهبی و خرافی بسیار عجیب و گناه آلود و غیرمترقبه بود و قابل قیاس با باورها و توان علمی وعملی تمامی شاهان قاجار نمیباشد. رضا در کل مخالف مقوله آزادی و عدالت با درک و فهم امروزی آنان بود ‫و چندان اعتقادی به مشروطه اروپائی هم نداشت. استبداد نیروی محرکه و بستر تمامی تصمیم های او بود و به همین دلیل عموم مردم باسواد و تحصیل کرده، و بخصوص مذهبی، در عصر پادشاهی او یا از او سخت میترسیدند و یا سخت نفرت داشتند. ‫رضا را حتی فرزندان و همسرانش دوست نداشتند! از اعتقادات مذهب اسلام فقط سنت غلط و ضد تجدد و آرزوی آزادی در ازدواج های متعدد و چند همسری برایش باقی مانده بود که با این کار او تضاد و درگیریهای قدرت طلبانه خانواده بیشتر تشدید شد و کمکی نه برای او نه برای اخلاق پسرش و مردم و مملکت بود. یکی از عوامل مهم پایداری خانواده های شاهان و اشرافیت اروپا همین قانون طولانی و تا حدی اجباری تک همسری شان میباشد. زنان و فرزندان و نسلهای بعدی خانواده های چند همسری معمولاً بسیارسرکش، یاغی و ناآرام و ناهنجار، نامتعادل و متضاد و جنگنده و دشمن ستیز بار میآیند.

ولی مهمترین مخالفان و دشمنان رضا شاه آخوندها بودند. بسیاری اورا عامل اصلی به انحراف و استبداد کشیدن جنبش مشروطه طلبی میدانند، که البته من فکر میکنم مشروطه را اگر رضا شاه هم نبود همان شرط و شروط و تبصره های دینی زور چپان شده در قانون اساسی بالاخره به استبداد میکشاند. ‫مسلماً فضای سیاسی زمان او به هیچ روشنفکری اجازه رشد و انتقاد سازنده و صحیح و درست را جهت ترویج آزادی و دموکراسی نمیداد. در غیاب یک فیلسوف جهان بین و دموکرات و آزاده، پروراندن مردم آزاده و دموکرات در عصر مستبد کاری محال است! در عصر مستبد فقط روشنفکران مستبد میرویند!

‫این عادت و رسم و عرف خانمانسوز، برگرفته وعاریت گرفته شده از شرعیات و سنت و فقه دینی سرطانی و عقل و علم ستیز، آسیب و صدمات جبران ناپذیری به رشد تمدن های اجتماعی و اقتصادی و بخصوص شهری و شهروندی مردم این سرزمین در تضاد با مردمان بقیه عالم ودنیا وارد کرده است. سیکل معیوب یک جامه به همین طریق ساخته میشود و رشد میکند. درنهایت اقوام همه دشمن هم میشوند. سپاه حسین و یزید را بیشتر اقوام مشترک بنی هاشم و بنی امیه تشکیل میدادند. براویتی شمر خویش و فامیل و یا حتی دایی ناتنی حسین میشود.

یکی از علتهای شرم آور ناتوانی جنگی قاجاریان و مردم زمان قاجار برای مقابله و رویارویی با بیگانگان و دشمنان قسم خورده ایران و استعمارگران پیر شمال و جنوب کشور، همان تضادها و حسادتها و دعواهای رایج تخم و ترکه شاهان و درباریان و لشکریان چند ین همسره آنها میباشد. اما، رضا شاه در این دام و تله افتاد، در حالیکه فقط او بود که با سرمشق قرار دادن خود میتوانست این عادت را براندازد، کسی که با کشف اجباری حجاب و برداشتن لباس آخوندی، مستقیماً خودرا در مقابل آخوندها و سنتهای نهادینه شده مردم عادی و بیسواد قرار داده بود. حتی بسیاری از آخوندهای مرجع، نظیر حائری، بروجردی، شریعتمداری، منتظری، عمدتاً بدلیل سنتی جلب مریدان بیشتر و رقابت در کنترل هوای نفس، این عادت ضد تمدن شهری چندین همسر همزمان داشتن را ترک کرده بودند.

اعتیاد و ترغیب و تجویز و تشویق مرام چند همسری و ازدواج های مکرردر میان مردان، در طول حداقل چهارده قرن، مملکت، ملت، شاه و وزیر و جوامع روشنفکری و مردمی وجامعه و فرهنگ ایرانی را بشدت ناپایدار، ناهماهنگ، متضاد، دشمن ستیز و عصبی بار آورده بطوری که در همه زمینه ها ‫خلا نبود علم و عقل و خرد و منطق و تمدن بخوبی حس میشود. همسران و کودکان و فرزندان و نوه های خانوادهای چند همسری زندگی بمراتب نا امن تر، نامتعادل تر، دشمن ستیزتر، حسادت آمیزتر و رقابت آمیزتر همراه با فشار روانی و روحی بسیار شدیدتر، نسبت به همنوعان خود از خانواده تک همسری، را تجربه میکنند و بدتر از همه این که، تجربه های خلاف خود را به نسلهای بعدی انتقال میدهند تا تنازع بقاء نسل و سیکل معیوب پابرجا باقی بماند وهمچنان به رشد تصاعدی خود ادمه دهد. لیکن این تجربیات ناعادلانه و ناتنی پرور، جامعه و فرهنگ ما رامعیوب کرده و میکند. قرنها رشد این نوع عدم امنیت خانوادگی و ترویج ناتنی گری، بیماری های روانی و عصبی و روان پریشی اجتماعی و فرهنگ خاص خودش را ایجاد کرده که درمان و مداوایش مدتهای مدید زمان و کمک چندین نسل آینده را می طلبد.

‫یکی از خانوادهایی که از این بابت خیلی آسیب دید، خانواده خود رضا شاه بود، بطوری که همه فرزاندان او نه برای او ارزشی قائل بودند و نه برای همدیگر و نه برای ملت. نمونه اش رفتار نامتعادل و مداخلات و کارهای غیر عادی و جنجال برانگیز خواهر و تای دوقلوی محمد رضا، اشرف پهلوی در تاریخ سلطنت پهلوی هاست. تعدد همسر و زوجه بعد از مادر محمدرضا نه تنها کمکی به بقاء سلطنت خانواده رضا نکرد، بلکه تضاد بین فرزندان ‫اورا افزایش داد.

‫ مصدق (۲۶ خرداد ۱۲۶۱ – ۱۴ اسفند ۱۳۴۵) پنج سال از رضا (۱۲۵۶– ۱۳۲۳) کوچکتر ‫و ۳۷ سال بزرگتر از پسرش محمد رضا (۴ آبان ۱۲۹۸ در تهران – ۵ مرداد ۱۳۵۹ در قاهره) بود. نوعاً نه آخوندها اورا میخواستند و نه کمونیست ها. آخوندها هر کسی مریدان آنهارا از آنها دور کند و دور خود جمع کند طرد میکنند. خمینی در زمان انقلاب تمام صداهای غیر خمینی را خفه کرد. خمینی مصدق را مسلمان هم نمی دانست. معروف است که گفته: "یک گروهی که از اولش باطل بودند من از آن ریشه هایش می دانم، یک گروهی که با اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که این ها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد، این ها یک سگی را نزدیکی مجلس عینک به آن زدند و اسمش را "آیت الله" گذاشتند. این در آن زمان بود که اینها فخر می کنند به وجود او، او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده اند. به اسم "آیت الله" توی خیابان ها می گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست، این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی خورد. و اگر مانده بود، سیلی بر اسلام می زد"[اکبر گنجی ].

آخوندها هر کسی مریدان آنهارا از آنها دور کند و دور خود جمع کند طرد میکنند. خمینی در زمان انقلاب تمام صداهای غیر خمینی ای امام را خفه کرد. مصدق هم از نظر سواد حقوقی و ادبی و هم از نظر زندگی با ثبات تر تک همسری از اکثر خانواده های پهلوی هم عصر خود پیشرفته تر و متمدنانه تر بود. مصدق نمونه بارزی از یک شخصیت ملی گرای و طرفدار سلطنت مشروطه و مخالف سرسخت سلطنت مطلقه بود، که الهام بخش بسیاری روشنفکران و دانشمندان صدیق همعصرش نظیر صدیقی و بختیار و فروهر و بسیاری دیگر گردید. مسلماً نقاط ضعف و اشتباهات زیادی هم داشت.

‫شاه مانند خمینی صدایی غیر از صدای جاوید شاه را دوست نداشت بشنود. مشکل اصلی او با مصدق هم همین رشد محبوبیت او در نزد مردم و ترس از محدودیت قدرت و سلطنت او در آن زمان بود. خواهرش اشرف از او خواست قاطع و محکم از سلطنت مطلقه خود دفاع کند. مصدق باتجربه با روان پریشی و قدرت طلبی هردو آنها بخوبی آشنا بود.

محمد ‫رضا شاه هرچه بود و توسط و کمک هرکه آمد، از دل مردم عادی بیرون نیامد، رشد چندانی نکرد و با اندوختن سال تجربهای مفید بدست نیاورد و نهایتاً خود را با تلاش زیاد به بالای قله استبداد سلطنت مطلقه رساند. جز دروغگویان و مجیزگویان و غلامان خانه زاد شخصیتی به گرد او یا نیامد و یا ماندگار نشد.
‫بحثی نیست که سلسله پهلویان از قاجاریان بسیار پیشرفته تر و متمدن تر بودند و سهم بزرگی در مدرنیته کردن ایران بعد از قاجاریه دارند. بیسوادی ایرانیان در زمان ایندو پهلوی بیداد میکرد. مدارس و آموزشگاه های بسیاری ساخته شد و ایران شاهد اولین دانشگاههای مدرن و آبرومند دنیا در سطح رقابت جهانی شد. جوانان بسیاری از این دانشگاهها و موسسات علمی و تخصصی موفق و تأثیر گذار بیرون آمدند.

یک ‫سوال مهم اینست که آیا هریک از این سه نفر میتوانستند بهتر از آنچه بودند باشند و عمل کنند؟ میتوانستند با مردم بیشتری مشورت کنند و مردم بیشتری را همراه خود کنند و بهتر به اهداف خود برسند؟ هریک چه ضعف ها، کمبودها و نقص هایی را با خود آورده بودند؟ کدامیک به باروری و رشد اندیشه آزادیخواهی و دموکراسی و مردم سالاری، که الان دغدغه آنرا داریم، بیشتر کمک کردند؟ مهمترین سوال شاید این باشد که اشتباهات آنان چه بود و ما چه درسهایی از آنان آموختیم که دیگر چنین اشتباهاتی را مرتکب نشویم؟
‫ پیروز باشید!
‫‫
۲۷٨۹۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مرضیه ش

عنوان : آقای پرسشگر
آقای پرسشگر،
من ادعا ندارم، با مردم دعوا و مرافعه نمی کنم. هزار تا دلیل بی اساس و مسخره نمی آورم که نظرم را ثابت کنم. حرفم را اگرچه فارسی ام زیاد خوب نیست دو پهلو نمی نویسم واز این شاخه به آن شاخه هم نمی پرم. من طرفدار شاهزاده رضا پهلوی هستم و به رفراندم اعتقاد دارم. تازگی به جمهوری ایرانی علاقه پیدا کرده ام و دارم راجع به آن مطالعه می کنم.
ولی اگر قرار باشد دوباره خارجی با شاهزاده همکاری کنند، من حمایت نخواهم کرد. ایران ومردم برای من از همه ی اینها بالاتراست.
شما باز حاشیه رفته اید. نمی شود همینجوری کوتاه و مختصر بنویسید که شاه اشتباهاتی کرد که باعث تنفر مردم شد و قیلام کردند؟ ساواک خیانت کرد و در زمان شاه خارجی ها مخصوصا آمریکا خیلی دخالت در ایران داشتند؟
این روشنفکرها و چپ ها که شما آنها مسول درجه یک انقلاب می دانید، اگر عرضه داشتند ومی توانستند کاری بکنند خودشان قدرت را می گرفتند. انها خودشان هم غافلگیر شدند.
ما چرا نباید حقیقت را قبول کنیم؟ اگر قبول نکنیم همان چیزها تکرار می شود.
۲۷٨٨٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣٨۹       

    از : گوساله تا گاو شود دل صاحب اب شود

عنوان : به همه گوساله های روزگار
اگر گوساله عقلش به اندازه یک گاو شود ما البته خوشحال میشویم. ولی اگر این گوساله یک روزی به اندازه سگ ویا گربه باهوش و زرنگ شود البته که ما خوشحالتر میشویم ولی اگر یک گوساله بتواند به اندازه یک کودک بفهمد و عرض خود نبرد و زحمت ما ندارد البته که تعجب میکنیم شما تعجب نمیکنید?
۲۷٨٨۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣٨۹       

    از : بازهم پرسشگر دروغ میگوید

عنوان : مگر تو نگفتی طرفدار جمهوری ایرانی هستی پس چرا دوباره حرفت را پس گرفتی و طرفدار سلطنت وساواک جنایتکار شدی
این هم نظر پرسشگر در چند کامنت قبلی خوب اگر طرفدار جمهوری ایرانی هستی دیگر دفاع از جنایات سلطنت چرا?
پرسشگر

عنوان : آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی - آزادی اندیشه، همیشه، همیشه
زنده باد منشور جهانی حقوق بشر که بر پایه های آن قانون اساسی نوین ایران تدوین خواهد شد تا حقوق همه شهروندان ایرانی صرف نظر از همه تفاوت هایشان تضمین خواهد شد و هر گونه استبدادی و تبعیضی در کشور را غیر ممکن می سازد. آزادی اندیشه، همیشه، همیشه. آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی.
۲۷۷۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱۳۸۹
۲۷٨۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : کجای جواب هایی که به شما دادم در رابطه با مقاله و نظام آینده ندارد. منکه به هر دو پرداختم. بجز من چند نفرنظرشان را درباره نظام آینده داده اند؟ آیا شما خودتان در این باره نظر داده اید؟
مرضیه خانم،

موضوع مورد بحث اینست که با درس گیری از گذشته چگونه می توان در آینده دمکراسی حقوق بشری در ایران را تضمین و نهادینه کرد تا دیگر گرفتار استبداد نشویم. درخواست فرید راستگو در آخرین نظرش هم همین بود، نبود؟

منهم جواب دادم که قانون اساسی نوین ایران باید بر پایه منشور جهانی حقوق بشر باشد تا از استبداد خلاص شویم. مهم هم نیست جمهوری خواه، پادشاهی خواه، چپ، میانه، راست، مذهبی،سکولار و یا لائیک باشیم. این نظر سیاسی من برای آینده ایران است. اگر این در رابطه با مقاله و درخواست فرید راستگو نیست پس چیست؟ اگر این خلاصه عقاید سیاسی من نیست پس چیست که شما می فرمایید، «گذشته از این این حرفهای شما چه ربطی به نوشته ی اصلی دارد. من نمیدانم مشکل شما چیست!؟» و «مساله ، نظام آینده ی ایران وجوانان میهن ما و جنبش سبز است».

بحث تاریخی از بحث سیاسی جدا است. آنچه در بالا آورده ام خلاصه عقاید سیاسی شخصی منست و خلاصه آنچه شخصا بعنوان یکی از ۷۵ میلیون شهروند ایرانی برای آینده کشورم می خواهم. تاریخ درباره گذشته هاست و بحثی جدا.

کجای جواب هایی که به شما دادم در رابطه با مقاله و نظام آینده ندارد. منکه به هر دو پرداختم. بجز من چند نفر نظرشان را درباره نظام آینده داده اند؟ آیا شما در این باره نظر داده اید؟
۲۷٨۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : «شخصاً با تمایل هواداری از سلطنت مخالفتی ندارم زیرا معتقدم دمکراسی در کثرت گرائی آن بنا شده است...». دغدغه من استبداد است ، دغدغه شما چیست؟ من دمکراسی حقوق بشری برای همه می خواهم تا همه آزاد باشند حتی مخالفم.
موضوع مورد بحث اینست که چگونه می توان در آینده دمکراسی حقوق بشری در ایران را تضمین و نهادینه کرد تا دیگر گرفتار استبداد نشویم. درخواست فرید راستگو در آخرین نظرش هم همین بود:-

از : فرید راستگو
عنوان : «برای کاربران این مقالات
با درود به همه شما عزیزان. امروز ایران شرایط سر نوشت سازی را سپری می کند و از شما عزیزان در خواست می کنم با در نظر داشت به این شرایط و در صورت ممکن به این مسئله پرداخته شود که با درس گیری از گذشته چگونه میشود دمکراسی ( حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش) را بنا سازیم. وگرنه تنها پرداختن به گذشته چیزی را حل نمی کند. منهم به نوبه خود علاقه دارم از نظرات شما عزیزان در مورد آینده مطلع شوم و از جمع یاد بگیرم که موانع رسیدن به حاکمیت مردم بر مردم چیست وچگونه باید به آزادی و دمکراسی رسید. امیدوارم وزنه بحث ها در این زمینه سوق داده شود زیرا ما از گذشته درس می گیریم برای اینکه آینده بهتری داشته باشیم و گذشته را تکرار نکنیم، از توجه همه به این امر سپاسگزارم. شخصاً با تمایل هواداری از سلطنت مخالفتی ندارم زیرا معتقدم دمکراسی در کثرت گرائی آن بنا شده است ...»

با درس گیری از گذشته، من بعنوان یکی از اعضاء جنبش سبز نظر خود را ارائه کردم.

بنابراین، نظرات من در رابطه با مقاله و درخواست نویسنده مقاله بوده است که باعث بغض عده ای غیر دمکرات شده است که همانند ماموران ساواما خود را محق می دانند که به تفتیش عقائد دیگران بپردازند و بر حسب اوهام خود از هر کسی که خوششان نمی آید به جرم مفسد فی الارض او را حذف کنند. برخلاف اینها من بعنوان یک لیبرال دمکرات مجاز نیستم خواستار حذف نحله های فکری مخالف خود باشم و مجبورم برای حق مخالف خود و جلوگیری از حذف او مبارزه کنم حال می خواهد سلطنت طلب باشد، ملی مذهبی باشد، چپ چپ باشد و یا راست راست. دمکراسی یعنی آزادی برای همه ی نحله های فکری مسالمت آمیز. اگر کسی منشور جهانی حقوق بشر را درک کرده باشد و قبول داشته باشد جز اینکه من می کنم نمی تواند انجام دهد. هضم این مطلب ساده برای غیر دمکرات ها سخت و امکان ناپذیر است.

۷۵ میلیون در انتخابات و رفراندوم تصمیم خواهند گرفت که جمهوری می خواهند یا پادشاهی. این انتخاب هیچ ارتباطی با محتوای یک نظام ندارد و برای من در برابر محتوای نظام هیچ ارزشی ندارد. تجربه ی من از انگلستان و فرانسه نشان داده است که حاکمیت ملی در پادشاهی انگلستان و جمهوری فرانسه هیچ تفاوتی نمی کنند، آنچه مهم و تعیین کننده در این دو کشور است محتوای این نظام هاست. هر دو لیبرال دمکرات هستند و حاکمیت ملی در هر دو برقرار است.

نام یک حکومت ضامن دمکراسی حقوق بشری در یک کشور نیست حال می خواهد نام آن حکومت پادشاهی باشد یا جمهوری، هیچ فرقی نمی کند. آمریکا، فرانسه، چین، کره شمالی، روسیه و ایران،... نامشان جمهوری است ولی این نام جمهوری برای همه به معنای حاکمیت ملی نبوده است. همانطور نام حکومت عربستان سعودی، مراکش، انگلستان، سوئد، اسپانیا ... همه پادشاهی است ولی این نام برای همه به معنای حاکمیت ملی نبوده است. بنابراین نام و نوع حکومت هیچ ارتباطی با حاکمیت ملی در یک کشور ندارد چون نام و محتوا دو مقوله کاملا متفاوت است. محتوا قانون اساسی یک کشور است که تعیین می کند که حاکمیت ملی در آن کشور به ثبت رسیده است یا نه.

یکی از شگردهای پوسیده و نخ نما شده ی غیر دمکرات هایی که نمی خواهند بحث منشور جهانی حقوق بشر باعث بی آبرویی هر چه بیشتر آنها شود، بحث را به مقوله ای که هیچ ارتباطی به حاکمیت ملی ندارد را سوق می دهند و خیال می کنند ما هم مثل نسل های گذشته در دامهای ساده ی آنها می افتیم. حاکمیت ملی هیچ ربطی به نام یک نظام ندارد، پس بحث را به بیراهه نکشید مگر اینکه راجع به محتوی چیزی نداشته باشید که بگویید.

«شخصاً با تمایل هواداری از سلطنت مخالفتی ندارم زیرا معتقدم دمکراسی در کثرت گرائی آن بنا شده است...». دغدغه من استبداد است ، دغدغه شما چیست؟ من دمکراسی حقوق بشری برای همه می خواهم تا همه آزاد باشند حتی مخالفم. شما چه می خواهید بجز دعوا و جنگ و ستیز با مخالف خود و حذفش. آیا افرادی مثل شما می توانند ادعا کنند که معتقد به منشور جهانی حقوق بشر هستند؟ بدروغ می گویید جمهوری ایرانی که خود را لیبرال دمکرات جلوه دهید. کسی گول شما را نمی خورد.
۲۷٨۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مرضیه ش

عنوان : آقای پرسشگر
آقای پرسشگر،
باز شما پاسخ مرا نداده اید و گریز زده اید به صحرای کربلا. مساله ، نظام آینده ی ایران وجوانان میهن ما و جنبش سبز است. شما تصویر منزه و پاکیزه ای از نظام گذشته در ذهنتان دارید و می خواهید آنرا هل بدهید به آینده. من گذشته را آنقدرها بد نمیدانم. شاه محدودیت های داشت، البته می توانست بسیاری از آنها را رفع کند، نکرد. حالا دشنام دادن به او که شما همه را باینکار وادار می کنید مشکلی را حل نمی کند. گذشته تمام شده است، ایران و خوشبختی مردم ایران اهمیتش از گذشته بیشتر است. شما چرا متوجه این نکته نیستید. به آزادی ایران فکر کنید نه به سلطنت. خود شاهزاده رضا پهلوی که وارث قانونی تاج و تخت است واقع بینانه، این را می گوید.
بعضی وقت ها از نوشته هایتان اینجوری می شود فهمید که شما شاهزاده رضا را هم نمی خواهید، خود شاه را می خواهید.
جنبش سبز که من خودرا پشتیبان آن میدانم طیف بزرگی است که در آن سلطنت طلبان هم هستند. آقای موسوی هم هست ولی بیشترین سبزها جمهوری ایرانی می خواهند. یقینا مثل شما در آن پیدا نمی شود. مثل شما آقای تیمسار روحانی اگر در آن باشد از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کند. مصلحت اندیشان نظام گذشته دور وبر آقای داریوش همایون حمع شده اند. شما آنجا هم نیستید..
دائما صحبت از اعوان و انصار نظام گذشته و حال می کنید و یا از چپ ها و راستها و ملی ها وزمین و آسمان ایراد می گیرد آنوقت می گویید از آینده حرف می زنم. به جای این همه تکرار بنویسید نظامی که شما برای آینده پیشنهاد می کنید چیه.
من هیچ دشمنی با شما ندارم. کاش اینهمه وقتی که صرف اینکار ها می کنید صرف آموختن همین مسائل می کردید.
۲۷٨٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : خوب پرسشگر نظرش را داد

عنوان : بسیار خوب نظر تو برای خودت محترم ای کودن روزگار
پرسشگر نظرش را داد ودیگران هم میگویند ازادی اندیشه با شاه و شیخ نمیشه. بعد از اینهمه صفحه در خیانت و جنایت رژیم پهلوی که در اینجا اورده شد خوب تازه پرسشگر میخواهد جنایات شاه را انکار کند وبعد میگوید جواب مرا ندادید. خوب هرکسی بر اساس نظر خودش جواب تورا میدهد مگر تو که به مصدق توهین میکنی نظر مردم ایران را محترم میشماری که ما بیاییم دفاع تو از جنایات شاهنشاهی را به عنوان دفاع از دمکراسی بپذیریم. وقتی کسی در جواب تو میگوید ما خواستار نظامی هستیم که هیچ مسئولی چه تشریفاتی چه غیر تشریفاتی بدون رای مردم نمیتواند باشد خوب رای مردم هم یک بار برای همیشه نیست وگرنه جمهوری اسلامی میماند چون سال ۵۸ مردم ایران به ان رای دادند و شاه را مگر میخوهیم برای ۴ سال انتخاب کنیم پس دیگر شاه نیست پس ما مخالفیم و ایا مخالفت با شاه که مادام العمر خواهد بود دیکتاتوری است? ان هم از طرف سلطنت طلبان? خوب ما این مدال را از شما نمیپذیریم ممال خودتان و شاه جنایتکارتان و حالا فکر نمیکنی که نظرت را دادی بهتر است بحث را با شاه خائنت منحرف نکنی?
۲۷٨٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به مرضیه خانم، موضوع مورد بحث اینست که چگونه می توان در آینده دمکراسی حقوق بشری در ایران را تضمین کرد تا دیگر گرفتار استبداد نشویم. درخواست فرید راستگو در آخرین نظرش هم همین بود.
به مرضیه خانم،

به مرضیه خانم، موضوع مورد بحث اینست که چگونه می توان در آینده دمکراسی حقوق بشری در ایران را تضمین کرد تا دیگر گرفتار استبداد نشویم. درخواست فرید راستگو در آخرین نظرش هم همین بود:-

از : فرید راستگو
عنوان : «برای کاربران این مقالات
با درود به همه شما عزیزان. امروز ایران شرایط سر نوشت سازی را سپری می کند و از شما عزیزان در خواست می کنم با در نظر داشت به این شرایط و در صورت ممکن به این مسئله پرداخته شود که با درس گیری از گذشته چگونه میشود دمکراسی ( حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش) را بنا سازیم. وگرنه تنها پرداختن به گذشته چیزی را حل نمی کند. منهم به نوبه خود علاقه دارم از نظرات شما عزیزان در مورد آینده مطلع شوم و از جمع یاد بگیرم که موانع رسیدن به حاکمیت مردم بر مردم چیست وچگونه باید به آزادی و دمکراسی رسید. امیدوارم وزنه بحث ها در این زمینه سوق داده شود زیرا ما از گذشته درس می گیریم برای اینکه آینده بهتری داشته باشیم و گذشته را تکرار نکنیم، از توجه همه به این امر سپاسگزارم. شخصاً با تمایل هواداری از سلطنت مخالفتی ندارم زیرا معتقدم دمکراسی در کثرت گرائی آن بنا شده است ...»

با درس گیری از گذشته، من بعنوان یکی از اعضاء جنبش سبز نظر خود را ارائه کردم.

بنابراین، نظرات من در رابطه با مقاله و درخواست نویسنده مقاله بوده است که باعث بغض عده ای غیر دمکرات شده است که همانند ماموران ساواما خود را محق می دانند که به تفتیش عقائد دیگران بپردازند و بر حسب اوهام خود از هر کسی که خوششان نمی آید به جرم مفسد فی الارض حذف کنند. برخلاف اینها من بعنوان یک لیبرال دمکرات مجاز نیستم خواستار حذف نحله های فکری مخالف خود باشم و مجبورم برای حق مخالف خود و جلوگیری از حذف او مبارزه کنم حال می خواهد سلطنت طلب باشد، ملی مذهبی باشد، چپ چپ باشد و یا راست راست. دمکراسی یعنی آزادی برای همه ی نحله های فکری مسالمت آمیز. اگر کسی منشور جهانی حقوق بشر را درک کرده باشد و قبول داشته باشد جز اینکه من می کنم نمی تواند انجام دهد. هضم این مطلب ساده برای غیر دمکرات ها سخت و امکان ناپذیر است. همین.
۲۷٨۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به پرسشگر

عنوان : هیچکس گناهی نکرده وقتی تو نمیفهمی
وقتی تو میگوئی ازادی اندیشه همیشه همیشه و کسی در جواب تو میگوید ازادی اندیشه با شاه و شیخ نمیشه خوب تو مشکل درک داری کسی با تو موافق نیست جز ناشناس که تو را مرید خودش کرده. هیچکس گناهی نکرده چون بسیاری مودبانه به تو جواب دادند وبسیاری هم به تو بدوبیراه گفتند چون جوابها را نمیخوانی. از خودت هم کسی سوال میکند مثل خانم مرضیه ش. هیچوقت جواب نمیدهی و به کودن این سایت معروف شدی
۲۷٨۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : نکته سنج

عنوان : دو ریالی پرسشگر دوباره «گیر» کرد
مرشد کودنها «پرس شکر» با این جمله باز «گل» کاشتی و با آن سواد «اکابری» بازهم «اظهار نظر» کردی، «جمهوری یعنی حاکمیت مردم بر مردم و در نام یک نظام خلاصه نمی شود. وقتی من می گویم جمهوری ایرانی می خواهم یعنی حاکمیت ملت ایران بر ملت ایران را می خواهم. من نمی گویم حتما باید حمهوری ایران باشد و یا لاغیر...» بجای نوشتن این (.....) بهتر نیست که مقداری بمطالعه بپردازی، بدانی جمهوری چیست، نظام پادشاهی دارای چه نمودهای است، اصلآ مردم اینهمه میگویند حاکمیت مردمی، چیست. و اصلآ قابلیت درک این قبیل «مسایل» را داری یانه؟
۲۷٨۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : ای ترسوها، دوباره رفتید درون جزوه ی ۲۰ صفحه ای خود. جواب ندارید، حتی یک جواب کوتاه و مفید.
بحث خلاق که هیچ از پس یک بحث معمولی حقوق بشر هم برنمی آیید. ۲۴ ساعت به مغزتان فشار آوردید که جوابی بدهید، نتوانستید، عصبانی شدید. برای هزارمین بار در این یکماه، به همان جزوه ۲۰ صفحه ای پوسیده و نخ نما شده تان پناه بردید، چشمانتان را بستید، دعایی خواندید و انگشت لای جزوه مقدس تان کردید و آن صفحه که آمد را بجای نظر فرستادید. بیخود نیست که دستور می دهید همه کوتاه بنویسند چون خودتان قادر نیستید حتی دو کلمه حرف بدرد بخور بزنید حتی کوتاه، بلند که از قدرتتان خارج است.

شما مثل یک طوطی پیر که سوزنش گیر کرده مرتب همان اراجیف بی ربط به جنبش سبز و جامعه امروز ایران را تکرار می کنید. قدرت تکلم طوطی بواسطه زبان کلفت اوست ولی بندرت قادرست درکی از آنچه می گوید را داشته باشد. شما هم زبان کلفتی دارید و مرتب آن واژه هایی که در جزوه ی ۲۰ صفحه ای خود دارید را تکرار می کنید ولی دیگر نه اربابتان از آن لذت می برد، نه خودتان و نه تماشاچیان تان. شما همانقدر نیازمند جزوه ی نوینی هستید که ملت ایران نیازمند یک قانون اساسی نوین بر پایه ی منشور جهانی حقوق بشر است.

ای ترسوها، دوباره رفتید درون جزوه ی ۲۰ صفحه ای تان. جواب ندارید، حتی یک جواب کوتاه و مفید.
۲۷٨۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مرضیه ش

عنوان : پرسش از پرسشگر
آقای پرسشگر،
من از شما یک پرسش دارم. چرا هرچه که شما می گویید، ده تا مدرک پیدا می شود که شما اشتباه کرده اید. این مدرک ها هم از طرف بستگان شاهنشاهی است. حالا که اینهمه اشتباه می کنید و اطلاع ندارید بهتر نیست مثل من مطالعه کنید. من نه اطلاع دارم ونه ادعا، همین بحث ها که اینجا می خوانم روشن شدم که در ایران چه خبر بود. شما دارید از گذشته ی خود دفاع می کنید نه از ایران و مردم ایران و صداقت هم ندارید.
شما به منابع خود نگاه کنید، اغلب اشخاصی هستند که در اثر سرخوردگی گذشته ی خود را نفی می کنند، یا کسانی که در مجامع آکادمیک اعتبار چندانی ندارند . اینها برای شما بت شده اند.
مطمئن باشید این آدمها روی پوست خربزه ایستاده اند، بازهم بر میگردند، بگذارید رژیم برگردد، خواهید دید.
گذشته از این این حرفهای شما چه ربطی به نوشته ی اصلی دارد. من نمیدانم مشکل شما چیست!؟
۲۷٨۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : جنبش سبز مخالف دیکتاتوری ساه وشیخ است

عنوان : اختیار فرمانده کل قوا یعنی محمد رضا شاه دست امریکائی ها بود?
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد


ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائل بسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲۷٨۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : جنبش سبز مردم ایران یک جنبش لیبرال دمکرات است و طبیعتا از نحله های گوناگون فکری تشکیل شده است با هویت های گوناگون. این جنبش خواستار حذف هیچ فرد و گروه مسالمت آمیزی در درون خود نیست. شعار اصلی جنبش سبز مرگ بر دیکتاتور است.
پرسش:- چه کسی جرئت می کند ادعا کند که ۷۵ میلیون ایرانی همه خواستار همان چیزی هستند که یکنفر یا یک گروه خواستار آنست؟

پاسخ:- فقط یک فرد و گروه دیکتاتور و انحصار طلب که هیچ درکی از جامعه ایران امروز و جنبش سبز ندارد.

پرسش:- شعار اصلی جنبش سبز چیست؟

پاسخ:- مرگ بر دیکتاتور

پرسش:- آیا جنبش سبز از یک نحله فکری تشکیل شده و یا نحله های گوناگون فکری؟ چه نحله / نحله های فکری ای؟ آیا این جنبش خواستار حذف نحله فکری خاصی است یا نه؟

پاسخ:- جنبش سبز تکثرگراست، بنابراین، ماهیت این جنبش دمکراتیک است که طبیعتا نمی تواند خواستار حذف هیچ گروه و نحله فکری ای شود. اگر توجه کنید همه گونه نحله فکری در آن می بینید، از جمهوریخواهان و پادشاهی خواهان بگیرید تا ملی مذهبی، مذهبی و ملیون. با قاطعیت می توان گفت که جنبش سبز یک جنبش دمکراتیک است که بر علیه دیکتاتوری و انحصار طلبی و برای بدست آورن حقوق شهروندی همه ی ایرانیان مبارزه می کند که پشتوانه آن منشور جهانی حقوق بشر است.

پرسش:- شما می گویید که جنبش سبز جنبشی دمکراتیک و حقوق بشری است ولی برخی افراد و گروه ها در این جنبش هستند که می گویند یا جمهوری/پادشاهی و یا هیچ. این تناقض را چگونه می توان توجیه کرد؟

این افراد و گروهها خود باید این تناقض را توجیه کنند و به شما پاسخ دهند. بنظر من چنین افراد و گروه هایی یا درکی از ارزشهای دمکراسی ندارند و یا اصلا به اصول دمکراسی و حقوق بشر اعتقادی ندارند. چنین افراد و گروه های انحصار طلبی بخوبی واقفند که اگر به نفعشان نیست که علنا جنبش سبز را مثل خامنه ای و ا.ن هدف قرار دهند و مثل ایندو بوسیله جنبش سبز طرد می شوند و در صف دیکتاتورها قرار می گیرند. اینها وانمود می کنند که با جنبش سبز هستند. فراموش هم نکنیم که نفوذی های رژیم و خود رژیم این افراد و گروهها را برای تضعیف جنبش سبز بسیج و ترغیب می کند. از طرف دیگر، برخی از این افراد و گروهها هم بواسطه سیاست های انحصار طلبانه خود که حکومت آینده حتما باید پادشاهی و یا جمهوری باشد خواسته و ناخواسته با رژیم همکاری می کنند و به جنبش سبز لطمه می زنند. از اینها باید پرسید مگر می شود عضو جنبش سبز بود و در عین حال تعیین تکلیف برای ۷۵ میلیون ایرانی کرد بدون اینکه انتخابات آزادی انجام شده باشد، بدون اینکه قانون اساسی نوینی تدوین شده باشد که حافظ حقوق شهروندی هر ایرانی صرف نظر از تفاوت هایشان باشد؟

جنبش سبز مردم ایران حذف هیچ فرد و گروهی را برنمی تابد یادمان باشد که این جنبش در واکنش به رژیمی شکل گرفته است که به عناوین مختلف فراوان و بی نظیر در تاریخ بشریت، ۳۱ سالست در اساس و عمل همه جز اقلیت ۱ درصدی خود را حذف کرده است. مردم به تنگ آمده از اینهمه تبعیض بدنبال رفع همه تبعیض ها هستند و نه فقط برخی از تبعیضات. گفتار و کردار هر فرد و گروهی نشان می دهد که به دمکراسی حقوق بشری اعتقاد دارد یا نه؟ فرد و گروهی که تنها به برخی از ۳۰ ماده منشور جهانی حقوق بشر اعتقاد داشته باشد و نه همه ی آن دمکرات نیست، سوء استفاده چی از این منشور است.

نتیجه:- فقط یک فرد و گروه دیکتاتور و انحصار طلب که هیچ درکی از جامعه ایران امروز و جنبش سبز و منشور جهانی حقوق بشر ندارد از حالا برای ۷۵ میلیون تعیین تکلیف می کند که این فرد و آن فرد و این گروه و آن گروه باید حذف شوند و اجازه هیچگونه فعالیتی نداشته باشند. اینها تفاوت چندانی با خامنه ای و ا.ن ندارند، اگر اینها سر کار بیایند باز هم زندانی سیاسی و شکنجه و تبعیض و یک جامعه پلیسی خواهیم داشت، درست همینی که الان داریم و نمی خواهیمش.

جنبش سبز مردم ایران یک جنبش لیبرال دمکرات است و طبیعتا از نحله های گوناگون فکری تشکیل شده است با هویت های گوناگون. این جنبش خواستار حذف هیچ فرد و گروه مسالمت جویی در درون خود نیست. شعار اصلی جنبش سبز مرگ بر دیکتاتور است.
۲۷٨۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به سلطنت طلبان و ساواکی ها یکبار برای همیشه

عنوان : ما خواستار نظامی هستیم که در ان همه مقامات چه مسئول و چه تشریفاتی با رای مردم انتخاب میشوند
بعضی از سلطنت طلبان دائم بفکر انحراف بحث هستند یکی میپرسد شهامت دارید بگویید دمکرات هستید و یا دیکتاتور? عجبا از کی سلطنت طلبان متوجه خواست دمکراسی و ازادی مردم ایران شدند? قبلا که جواب دمکراسی خواهان ایران را با شکنجه و زندان و اعدام میدادید. خوب اگر واقعا منتظر پاسخ ما هستید اینهم جواب :

ما خواستار نظامی هستیم که در ان همه مقامات چه مسئول و چه تشریفاتی با رای مردم انتخاب میشوند پس شاه و ولایت فقیه چه مشروعه و چه مشروطه در ان نمیگنجند. ما خواستار جمهوری ایرانی هستیم که اساس انرا حقوق بشر تشکیل میدهد ولی جمهوری نه پادشاهی دنبال سراب انگلیس و هلند و اسپانیا هم نیستیم که سلطنت طلبان برایمان مثال حکومت های پادشاهی دمکرات را بیاورند. ما خودمان شاه داشتیم و جمهوری اسلامی هم داریم ولی حالا نوبت جمهوری ایرانی است که انهم با شاه و شیخ نمیشه. مفهوم اقایان ساواکی ها و سلطنت طلبان
۲۷٨۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : دمکرات هستید یا مستبد. شهامت دارید رک و صریح نشان دهید کدامیک از ایندو هستید و یا طفره خواهید رفت؟
بنا کردن دمکراسی در ایران تنها با یک قانون اساسی نوین بر پایه ی منشور جهانی حقوق بشر و نهادینه کردن آن میسر است. طبق قوانین حقوق بشری هر نحله ی فکری مجاز است حزب خود را تشکیل دهد.

بنا کردن دمکراسی در ایران تنها با شرکت فعال همه ی نحله های فکری در همه ی عرصه های زندگی منجمله عرصه سیاسی امکان پذیر است، مشروطه خواهان یکی از این نهله های فکری هستند.


بنا کردن دمکراسی در ایران با حذف نحله های فکری امکان پذیر نیست. بنابراین حتی فکر حذف یک نحله فکری مهمترین عامل و ستون پایه بازسازی استبداد است.

تکلیف خودتان را روشن کنید و رک و صریح بگویید که کدامین نحله های فکری در ایران نباید مجاز باشند تشکل خود را داشته باشند؟ و اگر چنین کنند جرم سیاسی مرتکب شده و باید مجازات شدند.

آیا شهامت دارید بگویید که کدامین نحله های فکری در ایران پس از این رژیم باید حذف شوند؟ آیا شهامت دارید پس از اعلام آن ادعا کنید که شما دمکرات هستید؟ دمکراسی با تضمین حقوق مخالفانتان گره خورده است، آیا با این مقوله مشکل دارید؟

دمکرات هستید یا مستبد. شهامت دارید رک و صریح نشان دهید کدامیک از ایندو هستید و یا طفره خواهید رفت؟
۲۷۷۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣٨۹       

    از : بحث جنبش دمکراسی و ازادیخواهانه است

عنوان : بحث جنبش سبز برای ازادی و دمکراسی است نه برگشت به نظام دیکتاتوری شاه
بعضی از سلطت طلبان واقعا در پرروئی سرامد روزگار هستند. بحث امروز که بحث برگشت رژیم جنایتکار پهلوی نیست که کسی بترسد یانه. شما بخوابید کوروش کبیر سلطنت طلبان در رویا هایشان غرق هستند و حرفهای چند من یک غاز وحماقت شان انتهائی ندارد
۲۷۷۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣٨۹       

    از : نکته سنج

عنوان : دو ریالی پرسشگر دوباره «گیر» کرد
مرشد کودنها «پرس شکر» با این جمله باز «گل» کاشتی و با آن سواد «اکابری» بازهم «اظهار نظر» کردی، «جمهوری یعنی حاکمیت مردم بر مردم و در نام یک نظام خلاصه نمی شود. وقتی من می گویم جمهوری ایرانی می خواهم یعنی حاکمیت ملت ایران بر ملت ایران را می خواهم. من نمی گویم حتما باید حمهوری ایران باشد و یا لاغیر...» بجای نوشتن این (.....) بهتر نیست که مقداری بمطالعه بپردازی، بدانی جمهوری چیست، نظام پادشاهی دارای چه نمودهای است، اصلآ مردم اینهمه میگویند حاکمیت مردمی، چیست. و اصلآ قابلیت درک این قبیل «مسایل» را داری یانه؟
۲۷۷۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : «هراس از امکان و احتمال برقراری دوباره نظام پادشاهی در ایران است» که ذهنیت دمکراتیک را از شما ربوده است، البته اگر چنین ذهنیتی در شما هرگز وجود داشت. طرز تفکر فرید راستگو به هیچ عنوان دمکراسی را در ایران بنا نمی کند. بنا کردن دمکراسی در ایران ذهنیتی دمکرا
از فرید راستگو،

«...با درس گیری از گذشته چگونه میشود دمکراسی ( حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش) را بنا سازیم». درس گیری شما از گذشته جهانشمول نیست که وانمود می کنید که هست. این چه حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش است که شما برایشان دیکته می کنید انتخاب بین جمهوری اسلامی ایران و جمهوری ایران است و نه چیز دیگر؟ حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش یعنی همه انتخاب ها روی میز هستند و نه آن انتخاب هایی که دیگران برایشان از روی میز برمی دارند و یا روی میز می گذارند. اگر مطمئن هستید که پادشاهی خواهان عددی برای ملت ایران نیستند، چرا از انتخاب مردم می ترسید؟

از فرید راستگو،

«اگر بنا باشد خامنه ای برود و پسر شاه بیاید که این دمکراسی نیست این میشود ولایت فقیه نوع شاهی....»؟؟؟؟؟!!!!!!!!

پایه و اساس این حرف شما کجاست، آقای راستگو؟ چه کسی گفته که بناست بعد از خامنه ای پسر شاه بیاید؟ توضیح دهید ببینیم منظور شما از این حرف چیست. امیدوارم منظورتان این نباشد که در ایران آزاد ملت در یک رفراندوم خواستار بازگشت پادشاهی خواهند شد چون این ترس شما از حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش را ثابت می کند. شما ادعا می کنید که دمکرات هستید و برای یک دمکرات هضم حکم مردم در یک رفراندوم و انتخابات غیر قابل تحمل نیست، آیا هست؟ اصلا چرا فکر می کنید که پادشاهی خواهان بعد از ۳۱ سال عددی هستند که باید باعث ترس شما شوند؟ خیلی مایلم بدانم.

جمهوری یعنی حاکمیت مردم بر مردم و در نام یک نظام خلاصه نمی شود. وقتی من می گویم جمهوری ایرانی می خواهم یعنی حاکمیت ملت ایران بر ملت ایران را می خواهم. من نمی گویم حتما باید حمهوری ایران باشد و یا لاغیر. ارزشهای دمکراسی این حق را به من نمی دهند که بدیگران با زور عقاید خود را بچپانم و یا بگویم تا وقتی شما ملت آدم نشوید و هوای پادشاهی از کله تان بیرون نرود تحت همین رژیم زجر بکشید و من به این رژیم مستقیم و غیر مستقیم کمک می کنم چون کلمه جمهوری را اقلا یدک که می کشد. این چه هدفی است که از دست رفتن جان و مال ۷۵ میلیون ایرانی را به هیچ می شمارد و فقط یک هدف را دنبال می کند. هدفی به غایت احمقانه که پادشاهی به هیچ قیمتی نباید به ایران برگردد. شما چنین هدف زشتی را با یک جمله بی محتوای، «اگر بنا باشد خامنه ای برود و پسر شاه بیاید که این دمکراسی نیست این میشود ولایت فقیه نوع شاهی....» توجیه می کنید. خامنه ای کجا و محمد رضا شاه کجا. شما چه اطلاعاتی دارید که پسر شاه را همتراز خامنه ای قرار می دهد؟ خیال می کنید اگر انتخاب بین حکومتی مثل رژیم شاه و ج.ا در اولین و پنجمین و دهمین سال بعد از ۵۷ بود ملت به کدام رای می داد؟ آیا ملت همان حرفی را می زد و می زند که شما می گفتید و می گویید که هر چه باشد اقلا پادشاهی نیست و جمهوری است؟ یا نه، و می گفت صد رحمت به شاه؟

دغدغه ی شما دمکراسی برای ایران نیست بلکه کلمه مقدس جمهوری است. صادق باشید و اینرا بگویید و بگویید شما این رژیم را به رژیم سابق ترجیح می دهید و حاضرید بماند مبادا نظام پادشاهی را مردم انتخاب کنند چون اقلا کلمه جمهوری را یدک می کشد. خیال می کنید عکس العمل مردم وقتی ماهیت شما را درک کنند چه خواهد بود؟ شما مستبد هستید چون دیکته می کنید که یا جمهوری و یا هیچ و گور پدر ۷۵ میلیون ایرانی هم کرده اگر جمهوری نخواهد. شما قبول ندارید که برای برقراری دمکراسی همه نحله های فکری باید آزادانه برای بدست آوردن رای مردم به رقابت سالم در محیطی آزاد بپردازند و دولت تشکیل دهند. اگر قبول دارید بفرمایید، من سر و پا گوشم.

برای من هیچ فرق نمی کند ملت ایران نظام جمهوری یا پادشاهی را انتخاب کنند. آنچه برای من مهم است قانون اساسی کشور است که باید بر پایه منشور جهانی حقوق بشر باشد. اینگونه تکلیف من روشن است که دمکرات هستم و خود را قیم ۷۵ میلیون ایرانی نمی دانم که دیکته کنیم کدام نظام را بخواهند، جمهوری یا پادشاهی. اگر شما واقعا دمکرات بودید فرد برایتان مهم نبود که خامنه ای باشد یا پسر شاه بلکه برای شما محتوای قانون اساسی ایران در آینده مهم می بود که بر پایه منشور جهانی حقوق بشر باشد. اگر اینطور نیست بفرمایید، من سر و پا گوشم.

از الاهه بقراط:-

«... بر اساس همان باوری که ساده لوحانه انقلاب اسلامی را بر شانه های خود به پیروزی رساند و نظام جمهوری اسلامی و حکومت ولایت فقیه را در ایران مستقر ساخت، این «امید» وجود دارد که سرانجام، روزی روزگاری، این زائده «اسلامی» از جمهوری بیفتد و گذشت زمان نیز برخی «مشکلات» را حل کند. گذشت زمان همواره عامل مهمی در محاسبات و ارزیابی های جمهوری اسلامی بوده و تجربه نشان می دهد در بسیاری موارد حق داشته است. این نوع نگاه که منتظر است تا زمان برخی مشکلات را حل کرده و برخی امکانات و احتمالات را از بین ببرد، به گروهی از مخالفان رژیم نیز سرایت کرده است. رک و صریح بگویم: هراس این گروه از امکان و احتمال برقراری دوباره نظام پادشاهی در ایران است. آنها منتظرند تا زمان بگذرد. با همین جمهوری اسلامی بگذرد. آنقدر بگذرد تا این امکان و احتمال برای همیشه از بین برود. حال اگر در این زمان انتظار، فاجعه پشت فاجعه روی می دهد، چه اهمیتی دارد؟! هدف آنها حفظ «جمهوری» است، و نمی دانند برای حفظ «جمهوری» نیز اتفاقا چاره ای جز پذیرفتن «مرگ جمهوری اسلامی» ندارند. آنها برای نجات «جمهوری» خود، چاره ای جز به خاک سپردن جمهوری اسلامی ندارند. اشاره من به «امکان» و «احتمال» پادشاهی، تأکید بر این نکته است که هر آنچه محتمل است، الزاما ممکن نیست! احتمال دارد «ممکن» شود. ولی آیا می ارزد از اتحاد عمل جهت هدف والا و خطیری چون نجات یک سرزمین و یک ملت سر باز زد، از وحشت اینکه احتمال پادشاهی ممکن است به یک واقعیت تبدیل شود؟ آیا حفظ «جمهوری» به بهای ادامه سرکوب و نابودی ایران، در برابر یک نظام پادشاهی پارلمانی مبتنی بر دمکراسی وحقوق بشر ترجیح دارد؟ آیا برخی «جمهوری خواهان» سرنوشت ایران را بر سر یک احتمال که معلوم نیست ممکن باشد یا نه، قمار می کنند؟ این چه سیاستی است؟ این کدام منطق دمکراتیک و حقوق بشرانه ای است؟! این کدام مسئولیت اخلاقی در برابر مردمی است که ادعای طرفداری از حقوق آنها می شود؟ چه جمهوری آنها و چه پادشاهی آن دیگران، اگر مبتنی بر دمکراسی و حقوق بشر باشد که هرگونه افراطی گری را در چهارچوب قانون مهار سازد، به سود ملت ایران است. آنچه هر روز زیانبارتر می شود، نظام جمهوری اسلامی است...»

«هراس از امکان و احتمال برقراری دوباره نظام پادشاهی در ایران است» که ذهنیت دمکراتیک را از شما ربوده است، البته اگر چنین ذهنیتی در شما هرگز وجود داشت. طرز تفکر فرید راستگو به هیچ عنوان دمکراسی را در ایران بنا نمی کند. بنا کردن دمکراسی در ایران ذهنیتی دمکراتیک طلب می کند که فرید راستگو نشان نداده است که چنین ذهنیتی را داراست. همه روشنفکران، احزاب سیاسی و تحصیلکردگان باید ذهنیت دمکراتیک خود را به ما ثابت کنند تا دوباره گرفتار فاجعه ملی دیگری نشویم و اینبار دمکراسی را در ایران برای همیشه نهادینه کنیم.
۲۷۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣٨۹       

    از : برای اشنائی پرسشگر

عنوان : آشنائی با دکتر عباس میلانی
قسمتی از مطالب زیر در کتابهای آتش نهفته و در Defying the Iranian revolution منوچهر گنجی و کتاب Iran past, Present and Future Aspen Institute for Humanistic {۱۹۷۵} آمده است .

دکتر گنجی میگوید: "از جمله افرادی" که من میشناسم که حیات دارند و با تمام و یا با قسمت هائی از این مطالب آشنائی دارند. شهبانو فرح پهلوی . دکتر حسین نجفی وزیر اسبق دادگستری، دکتر حمید باغشمالی،آقای مهدی قاسمی، آقای پرویز ثابتی، و بطور قطع همکاران ایشان درساواک درمدت بازداشت آقای عباس میلانی میباشند .

بعداز اتمام تحصیلات، من مدتی درسازمان بین المللی کار، در ژنو؛ استادیار درPatterson school of Diplomacy در امریکا و ۳ سال نیز کارمند اداره حقوق بشر سازمان ملل متحد در نیویورک بودم. برای تعطیلات و کمک به برگزاری کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد در دسامبر سال ۱۹۶۵ به ایران رفتم. در جریان برگزاری کمیسیون مقام زن در ایران با علیا حضرت فرح پهلوی آشنائی پیدا کردم.

روزی در یک شرفیابی برای ایشان موضوع گروه Brain trust مرحوم جان. اف کندی رئیس جمهور اسبق امریکا را تعریف کردم، و گفتم که با وجود اینکه امریکا یکی از بزرگترین دموکراسی های دنیاست و دیدگاهای گوناگون و حقایق درزمینه های مختلف دررسانه های آن کشور انعکاس میابد جان اف کندی برای آگاهی بیشتراز حقایق و کارآمدی سیاستهای دولتش در ابتدای ریاست جمهوری خود به تشکیل گروهی از دانشمندان برجسته امریکا که اکثرأ ازجمله استادان دانشگاهای معتبر آن کشور بودند بر آمد. این گروه هرچند گاه یکبار بدعوت او در کاخ سفید باحضور ریاست جمهوری گردهم می آمدند و بمنظور آشنا کردن بیشتر کندی با حقایق زندگی روزمره مردم و کارآمد سیاستهای دولت پیشنهاد هاو نظراتشان را به استحضار ریاست جمهوری میرساندند و چون مستقیمأ مصدر کاری نبودند از هرگونه پرده پوشی خود داری میکردند . ایشان به این موضوع علاقمند شده بودند .

هنگامیکه به دعوت دانشکده حقوق دانشگاه تهران بعنوان دانشیار حقوق بین الملل و سازمانهای بین المللی به ایران برگشتم، مرا خواستند و گفتند اینکار را ساکت و آرام شروع کن. نه دفتر داشتیم، نه حقوق و مزایائی از این بابت شامل خودم ویا اعضای گروه میشدونه بودجه ای برای این کار داشتیم. میخواستیم مانند بسیاری دیگران بدون چشمداشتی تا آنجا که درتوان داشتیم به میهن و هم میهنان خودکمک کنیم. علیاحضرت وسیله خوبی بودند چون هم به پادشاه دسترسی داشتند و هم جوان و ایده آلیست علاقمند بودند.

به این شکل کارگروه مطالعاتی ما که جز ارتش، تمام بخشهای کشوری، مسائل جوانان، کارگران، زنان، کشاورزان،اقتصاد، حقوق و در آمدها، توزیع درآمد، ثروت، فقر، حقوق بشر، دادگستری... . را دربرمیگرفت از اواسط سال ۱۹۶۶ شروع شد. یکایک اعضای گروه راپس از مطالعات لازم من انتخاب میکردم. ازلحاظ امنیتی تیمسارناصر مقدم و آقای پرویز ثابتی اطلاعات لازم درباره آنها را در اختیار من قرار میدادند. بنابر این تمامی اعضای گروه ازغربال امنیتی گذشته ومورد تائید قرار گرفته بودند. کارگروه با ۵ نفر، ۲ خانم استاد دانشگاه که امروز درایران هستند و آقایان مهدی قاسمی، دکتر توسلی ودکتر خسروگیتی آغازشد و در سال ۱۹۷۸قبل از انقلاب۱۱۷ نفر دررشته های مختلف، زن و مرد عضوداشت. اسامی آنهائیکه در خارج ازکشور هستند درکتاب آتش نهفته آورده شده است. آقای دکترعباس میلانی به پیشنهاد زنده یاد دکترسیروس الهی، دکتر امین عالیمرد و دکترحمید باغشمالی که امروز در نزدیکی سانفرانسیسکو در دانشگاه تدریس میکنند، و تائید تیمسار ناصر مقدم ازساواک عضو گروه شد .

گروه مرتب، لااقل ۲ بار در هفته درمنزل من جلسه روی مسائل گوناگون کشور داشت. نتیجه بررسیها علمی و مذاکرات و پیشنهادهای گروه روی مسائل مختلف ازجمله فساد، تفاوت فاحش سطح در آمدها، مسائل فرهنگیان، کارگران، روستائیان هجوم روستائیان به شهرها،... و مسائل و مشکلات فرهنگی زائیده از آن، درحداکثر ۱۵ صفحه،از طریق منشی من ماشین شده، بطورمستقیم دراختیارعلیاحضرت قرارمیگرفت، و ایشان پیشنهاد هارا با پادشاه مطرح میکردند.

درحالیکه پادشاه درسالهای دهه ۶۰ و ابتدای دهه ۷۰ شهبانورا تشویق مینمودند، درچندسال آخر با بالا رفتن قیمت نفت ورق برگشته بود. ولی شهبانو سعی و کوشش خودرا کماکان میکردند.

همانطورکه گفتم دکترعباس میلانی، استادیارعلوم سیاسی دانشگاه ملی، دراواخر۱۹۷۳ به عضویت گروه در آمد. ازابتدا او ازمن خواست که اجازه دهم لا اقل هفته ای یکبار خصوصی من را ببیند و پیشنهادها و مطالعات خودش را به من بدهد و در جلسات عمومی گروه درمنزل من شرکت نکند. من قبول کردم. بنابراین اواغلب به تنهائی من را درخانه میدید، نزدیکی من و او تابدانجا رسید که برای کنفرانس سپتامبر ۱۹۷۵ آسپن درتخت جمشید من واو با هم گزارش بررسی نوسازی در ایران را تهیه کردیم. تعجب اینجاست که دربخش تهیه شده ازجانب او کلی ازپادشاه فقید و دیدگاهای ایشان تعریف شده است.

گمان میکنم که دراوایل سال تحصیلی ۱۹۷۶- ۱۹۷۷ بودکه یکشب دیروقت با اطلاع قبلی او برای صحبت با من به منزل ما آمد. خیلی با عجله به من گفت که درفلان مدرسه درجنوب شهر دربرنامه تغذیه رایگان سوء استفاده میشود. درهمین جا درحضوراوبه مدیر کل آموزش و پرورش تهران و ناحیه ایکه مدرسه موردنظر درآنجا قرارداشت تلفن زدم و گفتم که رأس ساعت ? ۶ صبح درمنزل من باشند.

دکترمیلانی اظهارعلاقه کرد که اوهم بیاید. موافقت کردم ساعت شش و نیم صبح همگی درمنزل من که دردرون طبقه اول دیواری نداشت جمع بودند. در دقایق اولیه تلفن زنگ زد، من گوشی را برداشتم. آنطرف خط آقای پرویزثابتی بودند، حالا همه ازجمله آقای میلانی میشنوند که من چه میگویم. آقای ثابتی گفتند: "جناب وزیر آقای میلانی هم اکنون درمنزل شما هستند " ؟ پاسخ دادم بله.

گفتندایشان "عضو فعال یک گروه تروریستی است. خیلی مراقب خودتان باشید". مطمئنأ آنروز صبح اورا دنبال کرده بودند. من گوشی را گذاشتم و چیزی بروی خودم نیاوردم همگی به مدرسه جنوب شهر رفتیم. من متوجه بودم که ماشینهائی مارا دنبال میکنند سخت ناراحت بودم که دربین راه اورا بگیرند، خود میلانی نیز چیزی را احساس کرده بود. به مدرسه رسیدیم همگی وارد مدرسه شدیم. همه چیز عادی بود، بطورقطع دکترمیلانی باید کسی را در آنجا میدید؛ چه پوششی بهتراز این نقشه که درپوشش حفاظتی وزیر به آنجا برود و جلب توجه ماموران امنیتی را نکند!

ولی درجائی اشتباه کرده بود و نقشه فعالیت های خود و همسرش بدست ساواک افتاده بود. پس از اطمینان از درستی کار درمدرسه ازجنوب شهر بطرف وزارت آموزش و پرورش درنزدیکی مجلس بحرکت در آمدیم. نمیدانم دکترمیلانی در آنجا کارش را انجام داد یا اینکه حدس زده بود برنامه لو رفته است و بهتر است ماموریتش معوق بماند .

وقتی به وزارتخانه رسیدیم با من وارد ساختمان دفتر وزیرشد. میدانستم که ساواک تمام وقت دنبال ما بوده است اورا در اطاق شورا گذاشتم و خود به دفترم رفته و فورأ به آقای ثابتی تلفن زدم و مطمئن شدم که دروزارتخانه هیچگونه مزاحمتی برای او ایجاد نخواهند کرد. آقای ثابتی گفتند: "اویک چریک است و فرد خطرناگی است". میلانی نهاررا بامن خورد. اورا به داخل دفترم خواستم. ازاو پرسیدم چرا ساواک بدنبال تو است؟ به زمین و زمان بد و بیراه گفت. گفت در این مملکت برای هرکسی که خدمت کند و آدم درستی باشد یک چیزی در می آورند ..... به او گفتم مطمئنا ترا بازداشت خواهند کرد بازمدتی دراطاق شورا، جنب دفترمن ماند. بالاخره حدود ساعت۲/۱ ۳ بعدازظهر دوباره ازطریق منشی وارد دفترمن شد. از او پرسیدم چرا امروز من را به آن مدرسه بردی؟ جوابی نداشت، وفقط گفت آیا شما میتوانید ماشینی به من بدهید تا مرا بمنزل ببرد. گفتم البته. به او گفتم ازقرار ساواک اطلاعات کامل درباره تو همسرو دوستانت دارد و ادامه دادم بخاطر خودت و خانواده ات حتمأ اقرارکن و حقایق را بگو.

او رفت. دقایقی بعد راننده برگشت وگفت، نمیدانم چه شد که درجلوی مجلس چند ماشین مارا دوره کردند و دکتر میلانی را گرفتند و بردند. فورأ علیاحضرت را درجریان گذاشتم و خواهش کردم که از مقامات امنیتی بخواهند تا با او بدرفتاری نشود. با آقای ثابتی هم صحبت کردم. چند ماه بعد، که برادر ۳۲ ساله ام زنده یاد فرهاد خودکشی کرده بود، یکروزاواخر اردیبهشت ۱۳۵۶ منشی من تلفنی گفت از زندان اوین میخواهند با شما صحبت کنند. از آنطرف خط گفته شد: "جناب وزیر اینجا زندان اوین است اقای عباس میلانی علاقه دارند با شما صحبت کنند". استقبال کردم، با او دقایقی صحبت کردم. او به من تسلیت گفت. من به او گفتم هنگامیکه راجع به فعالیت های او در یک گروه مائوئیست شنیدم احساس کردم آسمان به روی سرم ریخته است. یکی دو ماه بعد مقاله ای یک صفحه ای درروزنامه اطلاعات درباره فعالیت های سیاسی خودش و اینکه در اثر بی اطلاعی گمراه شده بود و تعریف و تمجید از رژیم ازاو خواندم. در جریان گزارش محاکمه دیدم کلی از پادشاه دست به تعریف و تمجید زد. با آنکه در دادگاه تجدید نظر نظامی به ۱۲ سال زندان محکوم شده بود چند ماه بعد آزاد شد و دیگر نه در ایران و نه در خارج از ایران ارتباطی با من نگرفت.
۲۷۷۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : ازادی اندیشه با شاه وشیخ نمیشه

عنوان : افرین به پرسشگر که از دفاع از رژیم سلطنتی بالاخره به جمهوری ایرانی رسید
من با اخرین کامنت پرسشگر کاملان موفقم ولی میخواهم به ایشان بگویم که جمهوری ایرانی بر خرابه های رژیمهای جنایتکار شاه وشیخ میگذرد. اگر شما موافق این هستید بهتر است سوالهایتان را در جهت ایجاد یک جمهوری ایرانی که اساس ان حقوق بشر میباشد بنمایید تا وقت شما و دیگران در جهت انحرافی هدر نشود. در رابطه با جمهوری ایرانی مطمئن باشید که ناشناس و ناسناس ها با تو همراه نخواهند شد. جمهوری ایرانی طبیعی است که بانقدمنصفانه گذشتهایجاد خوهد شد.بیاییم بحث ها را در جهت ایجاد اینده ای روشن برای مردم ایران که همان جمهوری ایرانی میباشد کانالیزه کنیم. در اینجا از همه دوستانی که تاکنون برای افشای رژیم شاه جنایتکار مدارک و اسناد زیادی اورده اند میخواهم نگذارند افرادی مثل ناشناس و سلطنت طلبانی که با هرنوع جمهوری بر اساس رای مردم مخالفت میکنند بحث ما منحرف شود. ما باید بجلو برویم واز تحریکات افراد خاص مکدر نشویم و راه خودمان را برای یک جمهوری ایرانی بر اساس بیانیه حقوق بشر سازمان ملل باز کنیم وسر اخر از همه دوستان مخالف سلطنت چه چپ وراست وملی میخواهم که اخرین مواضع افراد را در نظر بگیرند و وقتی کسی خودرا طرفدار جمهوری ایرانی میداند از درگیری و کشمکش با او نسبت به گذشته پرهیز کنند
۲۷۷۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : عباس ملک میلانی کیست?

عنوان : کشف سلطنت طلبان:زود جشن نگیرید
اسم کامل این تاریخ‎نگار عباس ملک‎میلانی است، ملک آن را شاید به‎دلیل انقلاب حذف کرده باشد تا جزو پادشاهان به‎حساب نیاید. پدر میلانی از سرمایه‎دارها و آهن‎فروشان تهران بود. از ۱۱ سالگی برای تحصیل به آمریکا می‎رود و تحصیلاتش را در آن‎جا ادامه می‎دهد. با توجه به جو سیاسی دهه ۴۰ در اروپا و آمریکا و حضور دانشجویان سیاسی، عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی می‎شود. کنفدراسیون را عموما بچه‎های چپ تشکیل می‎دادند. با انشعابی که در حزب توده پدید می‎آید، بخشی از توده‎‎ای‎های مدافع سیاست اتحاد جماهیر شوروی به‎طرف چین می‎روند و در حقیقت به تعبیر آن‎ها مائوئیست می‎شوند، یعنی توده‎ای‎های تند. سازمان انقلابی حزب توده از توده‎ای‎هایی که در لندن، آلمان، فرانسه و آمریکا بودند، تشکیل می‎شد. میلانی از شاخه آمریکا بود. در این دوره فعالیت‎هایش گسترده می‎شود و به‎عنوان یک چهره شناخته شده مطرح می‎شود. بعد از مدتی برخی از اعضای تشکیلات از جمله پرویز نیکخواه و کوروش لاشایی برای به اصطلاح خودشان «انقلاب کمونیستی» به ایران می‎آیند. چون ساواک در کنفدراسیون نفوذ داشت، قبل از ورود این‎ها را شناسایی کرده بود. البته علاوه‎بر ساواک سازمان سیا هم بر کنفدراسیون نفوذ و در آن منبع داشت. وقتی «عباس میلانی» برای اجرای نقشه کنفدراسیون به تهران می‎آید و فعالیتش را شروع می‎کند، دستگیر می‎شود. مدت کوتاهی در زندان بود و از همان‎جا با ساواک همکاری می‎کند. حتی مصاحبه‎ای تلویزیونی هم در حمایت از انقلاب شاه انجام می‎دهد؛ در حقیقت به همان روشی که بقیه چهره‎ها پیش گرفتند. بعد از این همکاری در دانشگاه تهران با سمت استاد علوم سیاسی مشغول تدریس می‎شود. فعالیت‎هایی هم برای حمایت از حکومت انجام می‎دهد. چند سال بعد از انقلاب به آمریکا برمی‎گردد و کار تدریس را در آن‎جا ادامه می‎دهد. از آن‎جا که هم ادبیات انگلیسی‎اش خوب و هم رشته‎اش علوم سیاسی بود، در دانشگاه استنفورد آمریکا مشغول تدریس می‎شود. در نگاه اول از میلانی انتظار این می‎رفت که قبل از این‎که به زندگی هویدا و تاریخ بپردازد، درباره کنفدراسیون و سازمان انقلابی حزب توده توضیحاتی می‎داد و کتابی در این زمینه منتشر می‎کرد. چون چند سال عضو این سازمان بود، تشکیلات آن را خوب می‎شناخت و بسیاری از رفقا و دوستانش هم در دوران شاه با شاه همکاری می‎کردند. کاملا عادی بود که میلانی به این موضوع‎ها می‎پرداخت. خب میلانی با این‎که کنفدراسیون را می‎‎شناخت و به‎ویژه در آمریکا و محافلش می‎توانست به آن بپردازد، نپرداخت. حداقل می‎توانست به معرفی چهره‎هایی که رفقای همراه و نیمه‎همراهش بودند بپردازد، ولی از انجام این کار هم سر باز زد.
۲۷۷۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی - آزادی اندیشه، همیشه، همیشه
زنده باد منشور جهانی حقوق بشر که بر پایه های آن قانون اساسی نوین ایران تدوین خواهد شد تا حقوق همه شهروندان ایرانی صرف نظر از همه تفاوت هایشان تضمین خواهد شد و هر گونه استبدادی و تبعیضی در کشور را غیر ممکن می سازد. آزادی اندیشه، همیشه، همیشه. آزادی، استقلال، جمهوری ایرانی.
۲۷۷۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : بخش مهمی از اسناد را درباره زنده یاد دکتر صدیقی خواند که نوشته های ناشناس را کاملا تایید می کند.
به علاقمندان تاریخ معاصر ایران،

دیشب دکتر عباس میلانی در گفتگوی خود با آقای مهری در رادیو صدای ایران، بخش مهمی از اسناد را درباره زنده یاد دکتر صدیقی خواند که نوشته های ناشناس را کاملا تایید می کند. شنیدن این گفتگو را به همه توصیه می کنم. مابقی اسناد در این رابطه هفته آینده خوانده خواهد شد.

برای اینست که من نظرات ناشناس را که همدوره یا تقریبا همدوره عباس میلانی است و هر دو در گذشته گرایش چپ داشتند و چپ های فعال بودند را با دقت دنبال می کنم. اینها هستند که بیشترین خدمت را به نسل های بعد از خود می کنند. افکار و نوشته های افرادی مثل ناشناس با ارزشتر از نوشته های کسانی است که در مواضع غلط خود با سماجت باقی مانده اند و با گذشته خود برخورد نکرده اند. به کسانی مثل ناشناس و دکتر میلانی اتهام سلطنت طلبی نمی چسبد. البته از ورشکستگانی که جزوه ۲۰ صفحه ای خود را همیشه در جیب و زیر بغلشان دارند هر کار ناشایستی برمی آید که مهم نیست.

زنده باد دکتر صباحی، علی میرفطروس، ناشناس و الاهه بقراط که بی توجه به مجدها و آبراهامیان ها و دنباله رو های اینها بکارهای روشنگرانه خود با شهامت ادامه می دهند.
۲۷۷۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : مبارزه آزادیخواهانه مردم با انقراض سلطنت بپایان نرسید و تا سرنگونی تخت ولایت فقیه و ایجاد جمهوری ایرانی ادامه دارد.
مقاله « عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟» شماره ۳، ۴ و ۵ در مجموع بیش از ۱۰۰۰ «نظریه» نگاشته شد که نشانگر توجه کثری از هموطنان نسبت بسرنوشت میهن خود هست و اگر حدود ۴۰ در صد آنرا تکراری قابل پرهیز و حدود همین در صد « آراجیف و فحاشی» بوده. بقیه نظریات منطقی درصد باقیمانده قادر نشدند که میخ را در کله گچی پاره ای از «کودنها» فرو آورد. شما برای بحث و تبادل نظر خلاق اصلآ متولد نشده اید ورنه عامل تطهیر کننده ارتجاع و طرفدار استبداد نمیشدید.فکر میکنید که با دسته کورها طرف هستید؟ «کم» توجهی نسبت بسری شماره ۶ مقاله آقای راستگو نه بخاطر «کم ارزشی» مقاله ایشان است، بلکه بجهت انداختن پارازیت و مسموم کردن محیط بحث و گفتگو و تبادل نظر توسط یک مشت جان نثار طرفدار محمدرضا جنایتکار و مواجب بگیران رضا (ربع) پهلوی در تمام طول مدت بود. فرصت کافی برای «تغیر» رویه خصمانه و دشمنانه شما بملیون ایران باندازه کافی در اختیارتان گذاشته شد. و شما نشان داده اید که «مامورین و معذور». کار روشنگری ملیون ایران برعلیه استبداد رژیمهای شاه و شیخ در سطوح دیگر هنوز برقرار است. باتوجه به کمی «وقت»، بایستی آنرا با «درگیر» شدن در سطح مبتذل با شاه پرستان سنتی بهدر نداد. شما نه فقط وقت فراوان دارید بلکه از «امکانات و تجهزات» دیگری برخوردار هستید که هرانسان شرافتمند ایرانی از «قبول و استفاده» آن دوری مینماید. شدت مبارزات آزادیخواهی و استقلال طلبانه مردم ایران باعث گردید که «یک ژنرال ۴ ستاره امریکایی، دم شاه شمارا بگیرد وبه بیرون بیاندازد»و یقین دارم در ادامه همان مبارزه و برای همان آرمانها مردم ایران هم بدون ژنرال ۴ ستاره دم آخوندها را خواهند گرفت و بآنجا پرت مینمایند که آمده بودند. و بدین ترتیب سکه استبداد که یک طرف آن شاه خیانتکار و طرف دیگرش ولایت فقیه جنایتکار قرار داشتند در کوره داغ مبارزات ملی ما ایرانیان «ذوب» میگردد. حاکمیت مردم بر مردم در نظام جکومتی جمهوری ایرانی بثمر خواهد رسید که در چارچوپ ملی آن حقوق همه شهروندان ایرانی مساوی و وابستگی مذهبی و یا قومی براساس قوانین بین الملی (سازمان ملل متحد) باید محترم شمرده شود. بامید پیروزی مبارزه ضد استبدادی مردم ایران.
با دشمنان آزادی مردم ایران و خصوصآ برخورد با این عناصر «هیچکس» قادر برعایت عفت کلام نیست و من هم در «دام» تندی بیان قرار گرفتم. 
۲۷۷۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پاک ضمیر

عنوان : برای اولین و آخرین بار
کسیکه جنایات و خیانت محمدرضا پهلوی را «انکار» نماید در حد آدمیزاد قرار ندارد.
کسیکه جنایات و تجاوزات رژیم سفاک اسلامی ایران را نبیند، کور مادر زاد و در جرگه آدمیان قرار ندارد.ولی هر آنکسانیکه مثل جان نثاران «نادان»، و «کودن» و دیگر بچه مرشد های سعی در تطهیر هردورژیم استبدادی و وحشت نمایند، از زمره موجودات پست طبیعت هستند.بآنان هیچ مدارای جایز نیست. درتعجب هستم که از هر جانب سعی و کوشش برای خرفهم کردن موجودات «تک یاخته ای» میشود. خوشا بحالتان که اینقدر وقت «اضافی» دارید. تا زمانیکه شما در اینجا «مشغول» بهم هستید، ایران ما را آب برده و آخرین امیدهایمان در زندانهای شاه ساخته و توسط خمینی بسط داده توسط شکنجه گران پرپر میشوند.نیروهای ملی و وطن دوست خودتان را همسطح پس ماندگان و عوامل رژیمهای استبدادی پهلوی و خمینی قرار ندهید.
۲۷۶۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : «بحث خلاق» اینها کو؟ آیا کسی نظر اینها را درباره مقاله و یا ملیون می داند، کو؟
دو مثال زیر نشان می دهد مسافر خسته و یارانش از شرکت در یک بحث خلاق که خود خواستار آن بودند عاجزند و این عجز در نوشته هایشان بخوبی دیده می شود که بعنوان نظر می خواهند قالب کنند. عجز خود را با نادیده گرفتن چند درخواست و پرسشی که از آنها شده بود به نمایش گذاشتند. «بحث خلاق» اینها کو؟

این مثال های زیر نشان می دهند که ریشه رفتار این گروه کمبود آگاهی های آنها، شرم از اعتراف به این کمبودها و ناتوانی آنها در رفع این کمبودهاست. عوارض این کمبودهای درونی آنها در نوشته هایشان تبلور می کند. این گروه نظری ندارند که بدهند ولی کمبود بسیار دارند که بجای نظر می دهند. «نظر» هایشان همه تکراری و بی محتوا از جزوه ای ۲۰ صفحه ای است که در قرن گذشته به آنها اهدا شد تا آنرا مثل کتاب دینی لاتغیر برای همیشه در تار و پود خود حفظ کنند و در ایمان به آن هیچوقت شک و تردید نکنند چون کفر است. به دو مثال ساده زیر عجز آنها را در شرکت در یک بحث خلاق نشان می دهد.

مثال ۱. نظر دهنده محترمی با نام به مسافر خسته از مسافر خسته و همفکرانش می خواهد:-

«اجازه دهیم نظراتی که من، شما و دوستان دیگر را می آزارد صرف نظر کنیم و از این فرصت استفاده کنیم و بجای تلف کردن وقت و یادآوری به آن برخی ها که، «... امکان بحث خلاق را هم از دیگران میگیرید». آقای سالاری را به چالش بگیریم. با تشکر از آقای سالاری و دوستان. پیروز باشیم.
۲۷۵۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۳ خرداد ۱۳۸۹
از : به مسافر خسته
عنوان : نظر شما و دوستان را درباره نظر دکتر پیمان هم مایلم بدانم.
نظر دکتر پیمان را هم باید بررسی کرد. نظر شما و دوستان را درباره نظر دکتر پیمان هم مایلم بدانم. پیروز باشیم.
۲۷۵۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۳ خرداد ۱۳۸۹ »

مسافر خسته و یارانش در شکایت از پرسشگرها فغان برآوردند که شما «... امکان بحث خلاق را هم از دیگران میگیرید». این گفته آنها بوسیله به مسافر خسته به محک گذاشته شد و عجز مسافر خسته، روانشناس و داور ... در شرکت در یک بحث خلاق ثابت شد. ثابت شد که پرسشگر و ناشناس بهانه هایی هستند برای سرپوش گذاشتن کمبود های مسافر خسته و یارانش. بی جواب گذاشتن درخواست به مسافر خسته نشان داد که اینها دکتر پیمان را یا نمی شناسند و یا قادر به درک او نیستند تا بتوانند ارزیابی خود را از او بدست دهند. مشکل اینها پرسشگرها و ناشناس ها نیست بلکه فقدان آگاهی هایشان است که لازمه یک بحث خلاق است وگرنه درخواست به مسافر خسته را بی پاسخ نمی گذاشتند و عجز خود را اینچنین به نمایش نمی گذاشتند.

مثال ۲. پرسشگر از مسافر خسته و یارانش درخواست می کند که اینان به گفته خود عمل کنند و از خود مایه بگذارند.

«از : پرسشگر
عنوان : به روانشناس و مسافر خسته
روانشناس و مسافر خسته،

روانشناس نظر شما درباره مخالفان اینست که « آنان چیزی ندارند که از خود مایه بگذارند». تقاضای من از شما این است که شما از خود در رابطه با ملیون و این مقاله از خود مایه بگذارید تا بدینوسیله ثابت شود که مخالفان تان حرفی برای گفتن ندارند. مثلا نشان دهید که بنی صدر مردی روشنفکر و سیاسیتمداری درجه یک است که با قابلیت های فراوان خود می تواند در سرنگونی این رژیم و استقرار دمکراسی حقوق بشری در ایران نقش مهمی ایفا کند. نشان دهید که سیاست های داخلی و خارجی او و دیگر ملیون برای ایران چیست تا نشان داده شود که با اجرای این برنامه های امنیت داخلی و خارجی ایران تامین خواهد شد. نشان دهید برنامه های اقتصادی ملیون برای کشور چیست و با اجرای این برنامه ها اقتصادی ایران مدرن و پیشرفته خواهند شد. نشان دهید چه تفاوت هایی این برنامه ها با برنامه های ج.ا دارند.......۲۷۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱۳۸۹ »

مسافر خسته و یارانش شکایت کردند که شما پرسشگرها، «... امکان بحث خلاق را هم از دیگران میگیرید» ولی وقتی این امکان برایشان بود که بحث خلاق خود را ارائه دهند و در رابطه با مقاله و دکتر پیمان و ملیون نظر خود را بیان کنند عجزشان عیان شد. اینها حتی به یکی از پرسش های من پاسخی نداشتند که بدهند. ثابت شد که این پرسشگرها نیستند که «... امکان بحث خلاق را هم از دیگران ...» می گیرند بلکه مدعیانی مثل مسافر خسته و روانشناس هستند که هیچ علاقه ای به بحث خلاق ندارند چون مایه ای ندارند که ارائه کنند. اطلاعاتشان محدود به محتوای جزوه ۲۰ صفحه ای است که از قرن پیش در جیب داشته اند که سر شار از فحش و اتهام است و بس.

در این یک ماه کیلویی فحش و اتهام و تحریف و جعل تاریخ را بجای نظر داده اند و جزوه ۲۰ صفحه ای خود را چندین بار بعنوان نظر تکرار کرده اند و خواهند کرد. هیچ اثری حتی از یک بحث خلاق در هیچیک از «نظراتشان» به چشم نمی خورد و بی شک براه خود ادامه خواهند داد.

«بحث خلاق» اینها کو؟ آیا کسی نظر اینها را درباره مقاله و یا ملیون در اینجا دیده است، کو؟
۲۷۶۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پیام از ابوالحسن بنی صدر به مردم ایران

عنوان : پیام از ابوالحسن بنی صدر به مردم ایران به مناسبت ماه کودتا و جنبش
پیام از ابوالحسن بنی صدر به مردم ایران
پیام از ابوالحسن بنی صدر به مردم ایران به مناسبت ماه کودتا و جنبش

ایرانیان!

نمایش فضاحت بار رﮊیم مافیاها، در ۱۴ خرداد، نمایش ناتوانی و انحطاطش گشت. یک عامل این ناتوانی شما مردم ایران ، با گزینش شفاف خویش شدید. پس با ادامه جنبش همگانی، می توانید صاحب سرنوشت خویش بگردید. می توانید فرصت بزرگ را برای توانا شدن مغتنم بشمارید.

می دانم که پرسشهایی هستند که، در اندیشه جمعی و اندیشه یکایک شما، پاسخ می طلبند. اما جنبش را باید یا نباید ادامه داد، نباید در شمار پرسشها باشد که به انتظار پاسخ هستند. زیرا ۱۴ خرداد، روزی که رﮊیم مافیاها ناتوانی خود را، پیشاروی شما و جهانیان، به نمایش گذاشت، روز پایان دوره ای و آغاز دوره جدیدی شد. در این دوره، هرگاه شما مردم برآن نشوید که حاکمیت خویش را اعمال کنید، اختیار خود و وطن خویش را به دولتی ناتوان تحت امرمافیاها و قدرتهای سود جوئی سپرده اید که بیش از گذشته، ثروت ملی شما را به یغما می برند. بیش از گذشته، فرصتها را می سوزانند. بیش از گذشته شما و وطن را به شعله های آتش خشونت می سپارند. بیش از گذشته ایران و ایرانیان را بی چیز می کنند. بیش از گذشته موجودیت ایران را به خطر می اندازند.

از وجدان تاریخی خود بپرسید تا به شما بگوید هیچ خطری به بزرگی خطر یک دولت ناتوان نیست. وجدان تاریخی به شما می گوید: از اواخر سلطنت صفویه تا استقرار سلطنت قاجار، سه چهارم جمعیت ایران در جنگهای داخلی و خارجی از میان رفتند. در سالهای پایانی قاجار، سراسر ایران، بابت امتیازها، در اختیار روس و انگلیس بود. حاصل آن ضعف، دوران پهلوی شد که دولت خارجی گشت و اقتصاد تولید محور جای خود را به اقتصاد مصرف محور داد. ایران به اشغال قوای روس و انگلیس و امریکا در آمد. هرگاه استقامت قهرمانانی چون مدرس و مصدق و جنبش شما نبود، ایران یا به دو منطقه نفوذ دو قدرت روس و انگلیس تقسیم می شد و یا به تیول انگلستان در می آمد (بنا بر قرارداد ۱۹۱۹) و یا تحت قیمومت سه دولت امریکا و انگلیس و روس قرار می گرفت.

ناتوانی دولت مافیاها، با خود به ناتوانی سپردن شما، به توانائی بدل نمی شود. زیرا عامل ناتوان شدن این رﮊیم، خود او است. ناتوانی ذاتی رﮊیم است چرا که، در درون، تضاد با حقوق ملی را رویه کرده است. تضاد با مردم را رویه کرده است. ستون پایه های استبداد خود کامه (سپاه و دادگاه انقلاب و بسیج و...) را ساخته و ثروت ملی را هزینه نگاهداری آ نها کرده است. مصالح ملی را بر حقوق ملی و حقوق انسان مقدم و حاکم کرده است. خشونت را روش اصلی کرده است و در همه ابعاد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی زور را حاکم کرده و وجدان اخلاقی را از عمل بازداشته است. ناتوانی ذاتی رﮊیم است زیرا، در بیرون ، بحران سازی را با باج دادن همراه کرده است. چنانکه بیشترین تکیه رﮊیم بر روابط خود با دنیای خارج است. از این رو، توانا شدن دولت به تغییر رابطه دولت با ملت، از راه حذف ولایت مطلقه فقیه و استقرار ولایت جمهور مردم وحذف ستون پایه های دولت استبدادی وابسته و کارگزار ملت کردن دولت است. پس، هرگاه شما مردم توانائی های خود را از یاد ببرید و بر زمین تسلیم بنشینید ، ناتوانی دولت مافیاها صد چندان می شود و میزان خشونت و ویرانی بحدی می رساند که حیات ملی بخطر می افتد.

بدین قرار، ناتوانی چنین دولتی را تنها ملت، از راه جنبش برای بازیافت حاکمیت خویش، می تواند جبران کند. بخصوص که پرسشهای دیگر، از نوع حاکمیت مردم چگونه می تواند سازمان بیابد؟ بدیلی که می باید دولت نیرومند را تصدی کند کدام چند و چون را باید داشته باشد؟ خشونت زدائی بقصد دست یابی به آشتی و صلح ملی چگونه باید انجام شود؟ فقر همگانی چسان می باید به غنای همگانی بدل شود؟ و... گرچه، در جریان جنبش، می باید پاسخهای شفاف بجویند، اما بدون جنبش، پاسخ نمی جویند و کشور وضعیتی بس خطرناک می یابد. زیرا ایران، وطن شما، در ید دولتی و ملتی ناتوان، روزگاری بس سیاه تر می یابد.

ایرانیان!

توانائی های خویش را بیاد آورید و بکارگیرید و اجازه ندهید تسلیم شدگان، در شما، ناتوانائی ها را الغاء کنند. آنها که چنین می کنند، حیات ملی شما را به خطر می اندازند. شما هم اگر خویشتن را به لشگر ناتوانی ها بسپرید، توانائی های شما را به یغما می برد و ناتوانی رﮊیم با ناتوانی شما ، نه دو که صد چندان می شوند. هیچگاه از این واقعیت غافل نشوید که ضعف شما ضعف رﮊیم را به قوت بدل نمی کند بلکه ایران را بیش از آ نچه در تصور گنجد، ناتوان می سازد. به پی آمدهای این ناتوانی بیاندیشید و عزم را بر ادامه جنبش تا پیروزی جزم کنید.

۲۲ خرداد، روز تقلب بزرگ، روز بی اختیار کردن کامل شما است. ۳۰ سال پیش از آن، آقای خمینی گفت: «۳۵ میلیون بگویند بله من می گویم نه» و کودتا کرد. از آن پس ، جریان توانائی را که از رهگذر انقلاب پدید آمده بود، به جریان ناتوان سازی جامعه ایرانی باز گرداند تا کار خود را به سرکشیدن جام زهر شکست، در جنگ، کشاند. با وجود این، ایران گیتی ها (کسانی که در سازشهای پنهانی با امریکا تحت حکومت ریگان و بوش شرکت کردند و در پی مرگ آقای خمینی، با کودتای دیگری دولت را تصرف کردند) جریان ناتوان کردن مردم ایران را تشدید نیز کردند. تقلب بزرگ در ۲۲ خرداد ۸۹ ، محکوم کردن ایرانیان به زندان ناتوانی شد. شما ایرانیان به جنبش درآمدید، از زندان بدر آمدید و در جریان بازیافت توانائی شدید. زنهار! این جریان را قطع نکنید چرا که به جریان ناتوانی باز می گردید و شتاب گرفتن در این جریان، بدون تردید، حیات شما را بمثابه یک ملت، به خطر می اندازد.

به جنبش ادامه دهید و خود و جهانیان را وارد جریان توانائی از رهگذر بازیافت استقلال و آزادی کنید.

۱۹ خرداد ۱۳۸۹
ابوالحسن بنی صدر
۲۷۶٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : اتوبوس بچه مرشدها
بچه مرشدهای بیسواد و کودن، مثل بچه آدم بنشینید و یکی یکی سوال خود را بنمایید تا در خور فهم هریک از شما جواب «قابل فهم» بشما بدهم. همه باهم جیغ زدن باعث میگردد که «سوالات تان» نامفهوم و مثل همه سوالهای دیگر ناروشن. من این بار ماشین «کودکستان» را آوردم که شما «بچه مرشدها» را بکودستان مخصوص استبداد زده ها ببرم تا شاید کمکی بشما که بموجوداتی شبیه «آدم» هستید، بشود. حالا تا کودکستان راه طولانیست و هر کدام شما یکی یکی سوالات را خوب فرموله بکنید تا من جواب را در حد «شیر»فهم بشما بدهم.آخرین بار است که گفتم همه با هم داد و فریاد نکنید، چون هیچ بنده خدا در اینجا گوشش را برایگان برای هر اراجیفی که از شما درمیاید، در اختیار نمیگذارد. پرسشگر بچه مرشد ابدی را هم بعنوان «کمک» راننده انتخاب میکنم 
۲۷۶۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : داور

عنوان : جان نثاران مواجب بگیر ربع پهلوی کاست نوار دیگری «جدید» ببازار بیاورید
در حدود یکماه پیش در کامنتی نوشته بودم که «... جناب پرسشگر، شما بازهم آفتابی شدید؟ «مدارک» و «اسنادی» که قرار بود مطالعه بفرمایید، همه را یکشبه سرسری «ورق» زدید. آنگونه معلوم است هنوز آن «کاست» نوار که در مغزتان کارگذاشتند، مداوم مشغول تکرار مکررات است. خواجگان مواجب بگیر ربع پهلوی نمیتوانند یک کاست نوار دیگری «جدید» ببازار بیاورند؟ پرسشگر و ناشناس مثل «ماهی» هستند که هیچ احدی قادر نیست پوزیسیون آنهارا بخاطر لزجی مشخص نماید زیرا انها هر زمان بجهتی ولی در مسیر اصلی تطهیر استبداد و ارتجاع «شنا» میکنند...» امروزه هم هنوز در حول همان پاشنه جهل مرکب با دیگر بچه مرشدان می چرخند.اگر تا آخر عمر هم سعی به «خرفهمی» آنها نمایی، باز هم همان .... مادرزاد باقی میمانند و دست از طرفداری استبد و ارتجاع بهرفرمش را بر نمیدارند. فهماندن مطالب ابتدایی به بچه مرشدهای «جدید» احتیاج بعمر حضرت نوح را دارد. کسی «دیوانه»‌ نیست که وقت خودش را صرف این موجودات ! بنماید. بنابراین باید آنجا روشنگری را ادامه داد که امکان رسیدن بیک راه حل جدی برای رهایی از معضلات اساسی جامعه امروزی با بجث و تبادل نظر قدمی موثر برداشته شود. من کاملا با نظر یک هموطن (بگمانم، حافظه تاریخ باشد) موافق هستم، راجع بمشخص کردن چارچوب (حدوده) برای رسیدن بتوافق برای نجات ایران از دست استبداد شه و شیخ، حدود دامنه همکاری نیروهای ملی بین این دو قطب ارتجاع یعنی بازماندگان و طرفداران رژیم منفور پهلوی از یک طرف، و با همه عاملین ودستیاران دیکتاتوری جمهوری اسلامی از جانب دیگر بایستی کاملآ مشخص گردد. بحث با عوامل استبداد و وابستگی جز اصراف وقت چیزی را بدنبال ندارد. موفق باشید.
۲۷۶۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : روانشناس روانشناس و مسافر خسته با آن حافظه تاریخی الکی اشان

عنوان : معذور از پاسخ های مربوط، ولی تا دلتان بخواهد حرفهای بی ربط و روانی
روانشناس مسافر خسته از پاسخ به پرسشهای مربوط معذورند. خستگی همیشه مسافر بی مقصد روان ایشان را هم پریشان کرده است. بزودی هر سه و چهار و پنج شان روانه .... خواهند شد. امیدی به سلامتی این مفلوکان نیست. از حرفهای نامربوطشان دلگیر نشوید.
۲۷۶۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به مسافر خسته و روانشناس

عنوان : به مسافر خسته و روانشناس درخواست بحث خلاق می کنند ولی آنرا بعمل نمی آورند.
من از مسافر خسته و روانشناس درخواست کردم به گفته خود عمل کنند و درگیر بحث خلاق شوند ولی هیچکدام علاقه ای نشان نداده اند. از ایشان درخواست کردم که نظریات آقایان سالاری و پیمان را به چالش بگیرند باز هم هیچ عکس العملی از آنها ندیدم. چرا؟

از جواب شما متشکرم، آقای سالاری. شما را شخصی می دانم که با موازین دمکراسی بخوبی آشنا هستید. از نظرات شما همیشه بهره می برم. لطفا بیشتر بنویسید.
۲۷۶٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : روانشناس

عنوان : حقیقت در پر گفتن و تکرار نیست
جناب پرسش گر، از آنجاییکه مثل شما عادت ندارم که نظریات درست دیگران «طوطی وار» تکرار بنمایم و توجه خود را فقط بفقط به تکرار «پرسش ها» معطوف داریم همانگونه که بنیاد فکری شما است، شما هر چندگاه با نوشتن «تقدیر نامه» باین و آن جان نثار در تایید «نظریات» بدون محتوا ولی پراز فحاشی مرشد اعظم وجود خود را «جلوه ساز» مینمایید.بایستی «اعتراف» نمایم که «رشد» کرده اید و قادر هستید بکلاس بالاتر اکابر بروید. این اجازه بصورت محدود شامل حال شما میشود.
۲۷۶۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : سلطنت طلب

عنوان : هادی خرسندی
آنکه آثار سلطنت طلبی
بود پیوسته در سخنهایش

دیدمش پیرو امام شده
پاک تغییر کرده دنیایش

گفتم این بود سلطنت طلبی؟
با تمام فغان و غوغایش

گفت آمد امام و شد توقیف
ثروت بنده، طبق فتوایش

لیک در پس گرفتن اموال
شاه، کاری نکرد فردایش

نامه دادم خودم حضور امام
عربی بود نصف انشایش

گفتم این بینوا طلب دارد
از شما باغ و ملک و ویلایش

ثروتم را اگر که پس بدهید
نوکرم بر امام وآبایش

آن امام عزیز هم فوری
تلفن زد به احمد آقایش

رفع توقیف شد ز اموالم
جان بقربان قد و بالایش

بله من سلطنت طلب هستم
نکنم هیچوقت حاشایش

سلطنت با طلب دو تا لفظست
بکن از همدگر مجزایش

بنده اکنون رسیده ام به طلب
سلطنت نیز، گور بابایش
۲۷۶۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : به روانشناس و مسافر خسته
روانشناس و مسافر خسته،

روانشناس نظر شما درباره مخالفان اینست که « آنان چیزی ندارند که از خود مایه بگذارند». تقاضای من از شما این است که شما از خود در رابطه با ملیون و این مقاله از خود مایه بگذارید تا بدینوسیله ثابت شود که مخالفان تان حرفی برای گفتن ندارند. مثلا نشان دهید که بنی صدر مردی روشنفکر و سیاسیتمداری درجه یک است که با قابلیت های فراوان خود می تواند در سرنگونی این رژیم و استقرار دمکراسی حقوق بشری در ایران نقش مهمی ایفا کند. نشان دهید که سیاست های داخلی و خارجی او و دیگر ملیون برای ایران چیست تا نشان داده شود که با اجرای این برنامه های امنیت داخلی و خارجی ایران تامین خواهد شد. نشان دهید برنامه های اقتصادی ملیون برای کشور چیست و با اجرای این برنامه ها اقتصادی ایران مدرن و پیشرفته خواهند شد. نشان دهید چه تفاوت هایی این برنامه ها با برنامه های ج.ا دارند.

شما با مایه گذاشتن از خود در رابطه با آنچه در بالا آورده ام به آسانی می توانید جلوی کسانی را بگیرید که، «بیشرمی و مفت حرف زدن را از پدرتاجدارشان محمد رضا بارث بردند و در دامن رژیم خمینی پرورش پیدا کرده اند». با پرداختن به برنامه های آینده ملیون برای ایران براحتی می توانید اخلال «در ماموریت اینها در خراب کردن محیط بحث و تبادل نطر..» وارد آورید و با بحث تان درباره برنامه های ملیون که بنی صدر یکی از آنهاست، می توانید ثابت کنید که شما برخلاف، «این قماش موجودات دشمن مردم و میلیون ایران»، ملی و دمکرات هستید، توجه کنید دمکرات و نه دمکرات تر.

امید است شما با بحث و تبادل نظر درباره برنامه های کنونی و آینده ملیون برای ایران، میدان را از دست مخالفان خود که، «عادت ذاتی آنان فحاشی بدیگران و دشمنی با ملیون ایرانست» را بدر آورید. این تنها راه مقابله سازنده با آنهاست هم در اینجا و هم در عرصه عمومی در ایران آزاد. همان جواب هایی را بدهید که در عرصه عمومی می دهید مثلا در جواب به مخالفانتان در اینجا فرض کنید جلوی دوربین تلویزیون ها هستید و با مخالفان تان به مناظره نشسته اید و میلیون ها ایرانی به نظاره نشسته اند و می خواهند میان شما قضاوت کنند که کدامیک مستدل تر است.

در کنار پرداختن به برنامه های کنونی و برنامه های ملیون برای آینده ایران لطفا منبعد حتما توضیح دهید کدام بخش از نظرات آنها را شما «فحاشی» و «دشمنی» آنها «بدیگران» و «ملیون» ایران تلقی می کنید و چرا آن بخش از نظراتشان باید فحاشی و دشمنی به دیگران و ملیون تلقی شود. برای اطلاع همگان با ذکر نقل قول از نظرات مخالفان تان تفاوت بین بررسی و نقد را با فحاشی و دشمنی آنها نسبت به ملیون ایران نشان دهید تا منظورتان درک شود. شما با خودداری از فحاشی و نقد و بررسی و استدلال در برخورد با نظرات مخالفان تان نشان دهید که برخلاف آنها شما فحاش و بی مایه و یاوه گو نیستید. اینگونه حقانیت شما ثابت خواهد شد و آنها خلع سلاح کامل می شوند.
۲۷۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : حبیب الله پیمان ‫ملی−مذهبی و موسس و چهره اصلی جنبش مسلمانان
‫پیرو و موازی با رشد خط فکری شریعتی، در اوائل دهه چهل، گروه جنبش انقلابی مردم ایران ( جاما) توسط افرادی چون سامی ، حبیب الله پیمان و علی شریعتمداری بنیانگذاری شد. پس از انقلاب کاظم سامی و نظام الدین قهاری به فعالیت های خود ادامه دادند، ‫و مورد ستایش ‫سازمان مجاهدین زمان انقلاب ‫قرار گرفتند، بطوریکه سامی کاندید مورد علاقه مجاهدین در اولین انتخابت خبرگان و انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی شد.

‫ملی−مذهبی کارکشته، حبیب الله پیمان موسس و چهره اصلی جنبش مسلمانان مبارز می باشد که از موسسان گروه جاما ‫ هم بود. در سال ۱۳۵۶ تعدادی از عناصر نهضت آزادی به همراهی همفکرانی چون پیمان نشریه جنبش مسلمان ایران را منتشر کردند. پس از پیروزی انقلاب، پیمان با انتشار نشریه امت گروهی را به دور خود جمع کرد. در سال ۱۳۷۵ جزوه با عنوان جنبش مسلمان مبارز منتشر شد و در آن شدیدا به مهندس بازرگان حمله ‫کردند. نهضتی ها در واکنش به ان عمل، در بیانیه ای کار پیمان را حیله گرانه و منافقانه و متقلبانه توصیف کردند. در سالهای اخیر بعضی از افراد جنبش مسلمانان مبارز در نشریه ایران فردا وابسته به عزت الله سحابی به کار خود ادامه داد‫ه اند . حبیب الله پیمان مدعی است اولین کسی می باشد که روش نافرمانی مدنی را علیه ‫ج.ا. توصیه کرده است. ‫اخیراً حبیب اله پیمان‫، در مورد تأئید موسوی گفته:
« مهندس موسوی تلازم میان عدالت اجتماعی و آزادی و دموکراسی را متوجه است و در عین حال بر اخلاقیات تاکید دارد از این منظر دیدگاه نزدیکی با جنبش ما دارد ولی این به آن معنا نیست که در تمام مسائل فکری رای مساوی داشته باشیم بلکه اختلاف دیدگاه به طور طبیعی در برخی مسائل وجود دارد که اگر وجود نداشت ما نیز امروز می‌توانستیم و اجازه داشتیم در کنار او در انتخابات حضور پیدا کنیم و یا او با ما ارتباط بیشتری برقرار کند »

‫نتیجه برای کاربری که در مورد پیمان نظرخواهی کرده بود.

‫پیمان بعلت داشتن ریشه درخت مذهبی در ذهن ملی و دموکرات گرایانه خود، از گزند اندیشه و تصمیم مصلحت گرایانه و تعصبات و اشتباهات ناشی از آن مصون نیست و هرآینه امکان سقوط در این چاه را داشته و دارد و خواهد داشت.

رژیم دلخواه پیمان جمهوری لیبرال دموکراتیک سکولار با تضمین بی قید و شرط کلیه نیازهای اولیه شهروندانش و رعایت کامل حقوق تمام اقلیت هایش نمی باشد نه نمی باشد!

مطمئن نیستم اگر او خودرا دوست دارد، پس ترا هم دوست دارد!
مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من اشتباه میکنم، پس من بشرم!
‫ مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من پوزش میخواهم، پس من انسانی صادقم!
‫مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من به انتقادات خوب گوش میدهم و خود را برهمان اساس متحول میکنم، پس من رشد میکنم!

‫مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من اشتباهاتم را با مردمی که قبلاً گمراه کردم پوزش خواهانه درمیان میگذارم، پس من با شعور و با عقل و وجدانم.‫

مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من میخواهم همه درکنار هم در صلح و تفاهم و مسئولیت و حقوق یکسان زندگی کنند، پس من سکولارم.

مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من نمیخواهم به فرزندانم در مدارس با شستشوی مغزی تدریس وتعلیم یک دین خاص، ویا یک ایدئولوژی خاص، جهت دین باوری آنها تحمیل شود، پس من سکولارم.

‫مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: ‫من اجازه نمیدهم در مدارس علوم مدرن را با دین و شرعیات مخلوط و قاطی کنند و ومغلطه سازی کنند، پس من سکولارم.
مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من ترا کافر نمیشمارم، پس من مسلمان نیستم.

‫‫‫مطمئن هستم که او معتقد نیست به: من ترا دینداری ‫‫ویا بیدینی دیگر مخالف خود نمی بینم، پس من مسلمان نیستم.

‫‫‫مطمئن هستم که او معتقد نیست به: من دین خرافی آسمانی ترا خطری در راه پیشرفت علم و دموکراسی این کره زمین میبینم ، پس من مسلمان نیستم.

‫ ‫مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من هیچوقت حاضر به کشتن تو نیستم، پس من مسلمان نیستم.

‫‫مطمئن هستم که او معتقد نیست به: ‫من دروغ قابل پاک شدن با توبه نمیگویم، پس من مسلمان نیستم.

‫‫مطمئن هستم که او معتقد نیست به: من به مصلحت وقت دروغ نمیگویم، پس من مسلمان نیستم.

مطمئن نیستم اگر او زمانی معتقد باشد به: من اسیر و زندانی را مورد شکنجه، تجاوز و لوات قرار نمیدهم، پس مسلمان نیستم.

‫‫مطمئن هستم که او معتقد نیست به: من خدایی ناظر و جاسوس تمام جزئیات امور مردم نمی بینم، پس مسلمان نیستم. ‫

‫‫مطمئن هستم که او معتقد نیست به: من به فقه، خرافات، حقوق و شرایع دینی بیعقیده ام، پس مسلمان نیستم.

‫‫مطمئن هستم که او معتقد نیست به: من خودرا از سوسک و موش و میمون و درخت و طبیعت، بالاتر نمی بینم، پس مسلمان نیستم.

‫‫مطمئن هستم که او معتقد نیست به: من آزادی همه دینداران و دگراندیشان را میخواهم، پس من مسلمان نیستم.

‫‫‫مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من هیچ ارتباطی مثبت از التقات ایدئولوژی مارکس و محمد نمیبینم، پس من مجاهد نیستم.

‫‫‫مطمئن هستم که او معتقد نیست به: من هیچ ارتباطی مثبت بین دین و ملی گرایی و لیبرالیزم و دموکراسی و سکولاریزم نمی بینم، پس من ملی−مذهبی نیستم. ‫ ‫

‫‫‫‫‫‫مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من معتقد به حکومت جمهوری مردم از نوع سکولار لیبرال دموکراسی ام، پس من شاهپرست، سلطنت طلب و مشروطه خواه نیستم.

‫‫‫مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من معتقد به حکومت جمهوری مردم از نوع سکولار لیبرال دموکراسی ام، پس من ایدئولوژیست، کمونیست، پرولتاریا طلب و مستبد خواه نیستم.

‫‫مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من معتقد به حکومت جمهوری مردم از نوع سکولار لیبرال دموکراسی ام، پس من به همه عقاید صادق با احترام گوش میدهم و با احترام بحث میکنم.

‫‫مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من لیبرال دموکرات صادقم، پس حسن نیت دارم و هیچکسی را دشمن گذشته، امروز و آینده خود و میهن خود نمیدانم، مگر قانون و دستگاه قضائی و دادگستری میهن دموکراتیکم اینگونه رأی و حکم دهد.‫‫ ‫

‫‫مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من همواره در برابر همنسلهای خود و نسلهای بعدی مسئولم، پس من یک خدمتگذارم.

‫‫‫مطمئن نیستم اگر او معتقد باشد به: من معتقد به رشد تدریجی تجربه شده و ثابت شده هستم، پس من ایده الیست نیستم.


پیروز باشید
۲۷۶۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به مسافر خسته

عنوان : نظر شما و دوستان را درباره نظر دکتر پیمان هم مایلم بدانم.
نظر دکتر پیمان را هم باید بررسی کرد. نظر شما و دوستان را درباره نظر دکتر پیمان هم مایلم بدانم. پیروز باشیم.
۲۷۵۱۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به مسافر خسته

عنوان : «...امکان بحث خلاق را هم از دیگران میگیرید».
مسافر خسته عزیز،

اجازه دهیم نظراتی که من، شما و دوستان دیگر را می آزارد صرف نظر کنیم و از این فرصت استفاده کنیم و بجای تلف کردن وقت و یادآوری به آن برخی ها که، «... امکان بحث خلاق را هم از دیگران میگیرید». آقای سالاری را به چالش بگیریم. با تشکر از آقای سالاری و دوستان. پیروز باشیم.
۲۷۵۱۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : روانشناس

عنوان : نباید توجه به پارازیتها داشت.
خانم /آقای مسافر خسته، بیخود و بی جهت توجه سگان ولگرد و لجن پراکنان را بخودتان معطوف نکنید. آنان چیزی ندارند که از خود مایه بگذارند. بیشرمی و مفت حرف زدن را از پدرتاجدارشان محمد رضا بارث بردند و در دامن رژیم خمینی پرورش پیدا کرده اند. ماموریت اینها در خراب کردن محیط بحث و تبادل نطر است. نه اینکه این قماش موجودات دشمن مردم و میلیون ایران هستند،بلکه عادت ذاتی آنان فحاشی بدیگران و دشمنی با ملیون ایرانست.
۲۷۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : بیطرف

عنوان : برو خستگیتو در کن بی ادب، من میدونم از کجا اومدم و کی و چی هستم و از محله ای هم که توش بدنیا اومدم شرمنده نیست. تو باید خجالت بکشی که معلوم نیس از کدوم جهنم دره زدی بیرون.
مسافر همیشه خسته و کوفته که انقدر سمجه که نمیره یه گوشه آروم بگیره که کمتر پاچه ی اینو و اونو بگیره. فضول میگه « محیط بحث و گفتگو در اینجا را با کوچه و میدان پامنار و شکوفه (راه آهن) اشتباهی گرفته اند». اونوقت منو بی تربیت میدونه!!!

بتو چه من از کجای ایران اومدم؟ اگه دمکراسی و حقوق بشر سرت میشد این زرها رو نمیزدی.

هیچی توی خارج هم یاد نگرفتی. پس بزار یادت بدم بیسواد.اولا که طبق منشور حقوق بشر مهم نیس که مردم یه کشور اهل کجا باشن، حقوقشون محفوظه. بالا شهر و پایین شهر نداره. همه مردم مساوی الحقوقن. تبعیض و تحقیرم مجاز نیس که تو خودتو بهتر از من بدونی. منه پامناری یه رای دارم و اگه تو هم ایرونی باشی یه رای بیشتر نداری. رای تو هم ارزشش از رای من بیشتر نیس.

دوم اینکه توی دمکراسی ها مردم آزادن که هر آدم سیاسی را نقد و بررسی کنن و سانسور ممنوعه. اینجا هر کی بره توی سیاست خودشو آماده کرده که پاسخگو باشه و اگه دروغ بگه یا گفته باشه و یا کاری ناشایست و غلط کرده باشه حتی اگه ۲۰ ساله پیش باشه همه جا پخش میشه. بعد باید بیاد جلو جواب بده.

سوم اینکه کی تو را اینجا مبصر کرده؟ اینهمه آت و آشغال بعنوان نظر دادی که یه شاهی نمیارزه. تو که حریف ناشناس و پرسشگر و رضا سالاری نمیشی، اومدی یقه منو میگیری؟ اگه کسی باید زحمتشو کم کنه تویی. تو علم غیب داری که ادعا میکنی میدونی کی سلطنت طلب هس یا نه؟ تازه بتو چه؟ مگه فضولی؟

از آدمایی مثه تو انتظار هیچی نبایست داشت. از عهده اش برنمی یاین. تو اصلا قوه تشخیص نداری که ببینی نظر خودت چقدر زشته. شخصیتی که نداری خوب نشون میده. تا حالا یه نظر بدرد بخور ندادی، همش دروغ و اتهام و فحش و طفره بود و از این شاخ به اون شاخ پریدن. مگه تو قیم بنی صدری یا وکیل مدافعش و یا خودشی؟ تو کی هستی که بخوای دهن کسی را ببندی، خودتو سانسور کن. برو منشور را یه بار بخون ببین بهت حق سانسور میده یا نه؟ تو مردم سه منطقه توی تهرون را تحقیر کردی، فحاشی کردی، نسبت بهشون تبعیض قائل شدی. اونوقت خودتو نماد بشر دوستی و برابری و آزادی و تربیت و قابل بحث با آدمای حسابی میکنی؟

بنی صدر سواد سیاسی و تاریخی و اقتصادی نداشت و خیال کرد که میتونه یه تنه کشور بزرگی مثه ایران را مدیریت کنه. اصلا مگه بچه آخوند حقوق بشر سرش میشه؟ همه رفقاش هم مثه خودش این چیزا سرشون نمیشد که اگه میشد ملت غمی نداشت. تو یه همچین آدمایی را بیگناه و معصوم میدونی و قابل احترام. باشه ولی نداری به این و اون بگی چی بگن و نگن و فکر کنن و نکنن.

برو خستگیتو در کن بی ادب، من میدونم از کجا اومدم و کی و چی هستم و از محله ای هم که توش بدنیا اومدم شرمنده نیست. تو باید خجالت بکشی که معلوم نیس از کدوم جهنم دره زدی بیرون.
۲۷۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : هر دم باد مخالف در کردن دلیل سلامت مزاج نیست
هر دم باد مخالف در کردن دلیل سلامت مزاج نیست. آیا کسی نیست باین جان نثاران گوشزدی بنماید که با فحاشی و بد وبیراه گفتن بدیگران محیط بحث و گفتگو در اینجا را با کوچه و میدان پامنار و شکوفه (راه آهن) اشتباهی گرفته اند. من بآقای بنی صدر هیچ توافقی در هیچ زمینه ای ندارم، ولی بهمان اندازه شرف که دارد باز میارزد بهزاران جان نثار طرفدار استبداد شاهی که شما نمایندگی مینمایید. شما هرگز قادر بدرک نخواهید بود، بحث و تبادل نظربرای رسیدن بتوافق آغاز میگردد و فحاشی که شما بعنوان متد و ابزار طرز تفکر استفاده میکنید، جهت پرکندگی و نفاق است. اگر ذاتآ قادر بتجزیه وتحلیل خلاق نیستید، لااقل سکوت پیشه نمایید زیرا با فحاشی تویین این وآن ، نظرتان همانند همان باد مخالف محیط را کوتاه بگند میزند. و امکان بحث خلاق را هم از دیگران میگیرید. زیرا نیمه وقت و انرژی جهت پاک کردن محیط از تراوشات شما میشود. ادامه این شیوه از جانب شما نماینگر دارای بودن عدم سلامت روانی و مزاجی شما است که مزمن و مشکل است.
۲۷۵۰۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : بیطرف

عنوان : بنی صدر بدرد خودش هم نخورد چه برسه به اینکه بدرد ملت ایران بخوره. یه بار شاهکارش را دیدیم واسه یه قرن کافی بود.
میگن که آزموده را دوباره آزمودن خطاست. چقدرم درست میگن. پویا درست میگه این بچه آخوند مثه همه بچه آخوندا رذل و مفت خوره. بالامنبر رفتن خوب بلده و بس. یه نیگا به آخرین بیانیه این بچه آخوند بکنین آخه. اینم مثه بقیه تحصیلکرده ها نه قبل از انقلاب روشنفکر بود و نه بعدش. ۳۱ سال دیگه هم بهش فرصت بدین بازم روشنفکر نمیشه. اینا نه اونموقع سرشون میشد که کشورداری کار اینا نیس و نه الان که کشور و ملت به گند کشیدن سرشون میشه. یه مشت آدمای بی کفایت و بی لیاقت هستن و اینم یکیشون. حسن نیت و اخلاق واسه کشور داری کافی نیس. حالا طرفدارای بنی صدر تا فردا خودشون را خسته کنن و هی بگن بنی صدر آدم خوبیه و خب یه اشتباه کوچولو کرد و باید بخشید و فراموش کرد. نه آقا، با بنی صدر های شما کشور ما کشور نمیشه. ذهنیت این آدم مریضه و بدرد خوش میخوره و نه ما. فرید خان چند روشنفکر معرفی کنین تا ما با ذهنیت شما آشنا بشیم. از روشنفکرایی که معرفی می کنین ما میتونیم ببینیم ذهنیت شما چه جوریه.

بچه آخوند ذهنیتش شکم و زیر شکم و شلاق و سنگسار و حداقل مفت خوریه.
۲۷۴٨۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : عبدالعظیم پویا

عنوان : آخوند شناسی بعد از ۱۴۰۰ سال
بنی صدر پسر یک آخوند است یعنی یک آخوند زاده است و در محیط آخوندی بزرگ شده و اگر شما هنوز از رذالت آخوندی بعد از گذشت ۱۴۰۰ بی خبر و ناآگاهید بدبختیان چاره ناپذیر است. شما حتی اگر به مهملات این مردک پس از دستبوسیش از خمینی و تا زمان انتخابش با تائید خمینی رذل گوش فرا دهید باز هم نادان تر از آنید که بتوان بشما کمک انسانی کرد. بدبخت ایرانزمین.....
۲۷۴۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : این کتاب را ایشان باید سال های قبل از انقلاب مینوشت؟ الان توضیح میدهم چرا؟
جناب راستگو با تشکر از پاسخ شما
‫با شما در این مورد موافقم که وی همچون بازرگان و منتظری بدنبال قدرت نبود. ایشان بیشتر آرمانگرا ست.

من با این کتاب او آشنا بوده و هستم. این کتاب را ایشان باید سال های قبل از انقلاب مینوشت؟ الان توضیح میدهم چرا؟

‫کتاب ایشان بدرستی درباره خیانت امید آقای بنی صدر که همان خمینی باشد پرده برداری و افشاگری میکند. عذر خواهی ایشان بیشتر عاطفی و در گفتگو با همسر و خانواده خویش است و چندان عمق تحلیلی و تاریخی ندارد. مشکل مذهبیون همین نوشدارو یافتن دوا و راه حل و تصمیم گیری بعد از مرگ سهراب است. چرا باید برای شناخت خمینی هفت سال وقت لازم داشته باشد؟ چه چیزی مانع این شناخت، بسیار دیر و اکنون بی ارزش او شد؟ شاه هم به خاطر باورهای مذهبی اش بطریقی دیگر در دام خمینی و آخوندها افتاد. اگر شاه میگذاشت خمینی و رساله ارتجاعی اش آزادانه مورد بحث و مناظره و ونقد نوشتاری، گفتاری، رادیوئی و تصویری میشد، هیچوقت تحصیل کردگان و آقای بنی صدر جوان، جوانی و استعداد خودرا حرام چنین مقولات دینی بی ارزش نمیکردند.

ببینید دنیای ذهنی او کجاست: شما خود بینید چه خرافات عقب افتاده ای در ذهنش میگذرد: «......خود را همچون حسین در مقابل با یزید دیدم.... ‫.....‫و میدانی که در نظر ما، هر دوازده امام معصومند..... »، همان کلماتی که تحصیل کرده اصلاح طلب و مورد اشاره شما مهاجرانی هم مرتب میگوید. چگونه چنین ذهنی مذهبی و خرافی میتواند مترقی و آینده نگر باشد و در زمان و مکان لازم خود درست را از نادرست تشخیص دهد و مطابق الفبای آزادی، دموکراسی و لیبرالیزم مدرن باشد، در حالیکه واژگانش هنوز بعد از انقلاب و نوشتن این کتاب افشانامه خمینی، یا خیانت امید او یعنی خمینی، هنوز از واژگان مردود و مطرود و سوخته و مرده فردید، نصر و آل احمد، یعنی همان واژه تخریبی غرب زدگی، مدام و متعدد استفاده میبرد؟

سوال من از شما اینست اگر بنی صدر لائیک دموکرات بود باز هم چنین اشتباه و گناه وحشتناکی را مرتکب میشد که از خمینی بیمار پریش اینچنین قدیس و امام و معصوم در ذهن خود بسازد. اگر تفکر امامان معصوم شیعه را در ذهن خود نداشت، به آن راحتی سر خود و همسر و مردم خود کلاه نمیگذاشت که واقعیت و حقیقت را وارونه تصور کند و خمینی پدر و امامش را درست و صالح ببیند و یا به تعبیر آخوندها انشاءالله که گربه بوده باشد، پس نجس نیست!

جناب راستگو من فضول باورهای شما نیستم و ای کاش میتوانستم براحتی شما خوشبینی شما را در مورد دین و مذهب و مذهبیون و رد ویا بی اعتنایی آنها و شما را با ارتباط مستقیم آنها و مذهبشان با اصل و اساس پدیده مصلحت گرایی داشته باشم.

شترسواری دولا دولا نمیشود.

عقاید انسانها در اندیشه و افکارشان و در گفتار و پندار و کردارشان و آنچه مصلحتشان است، تأثیر میگذارند. آقای بنی صدرمسلمًا کمک به افشاگری استبداد دینی کرده ولی هنوز خود عامل دین را در رشد استبداد ذهنی و فکری بشر نمیبیند.

من از دین خمینی و خامنه ای تندرو مسلماً خیلی بیشتر از دین و مذهب بنی صدر میانه رو میترسم.

ولی در نهایت، ، براساس همان قوانین عینی و تجربی داروین، همانند تجربه انقلاب ۵۷ و کودتاهای بعدی همواره جناح تندرو مذهب و دین و ایدئولوژی را برنده مسابقه قدرت و بقاء و رشد سرطانی اش میبینم، که در نهایت بقیه جناح ها را میبلعد و بر بقیه حکم میراند.

مثالها بیشمارند: نگاه کنید به آمدن لنین بعد از مارکس و آمدن استالین بعد از لنین... طالبان بعد از مجاهدین افغان... خمینی بعد از بازرگان و بنی صدر... خامنه ای بعداز خمینی و رفسنجانی و کنارزدن تمامی مذهبیون میانه رو و اصلاح طلب ......
پیروز باشید
۲۷۴۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : فرید راستگو

عنوان : آقای سالاری خیانت به امید را بخوانید
جناب آقای رضا سالاری با احترام فراوان، چون از نوشته شما احساس کردم اطلاعات شما در مورد آقای بنی صدر بسیار ناچیز است از شما درخواست و دعوت می کنم قبل از هر گونه قضاوتی کتاب خیانت به امید بنی صدر را که ایشان در مهر ۱۳۶۰ نوشته است و چندین انتقاد به خود کرده است بخوانید و بعداً از من بپرسید من مذهبی هستم یا کمونیست یا بی خدا و با خدا، یا موافق بنی صدر یا ضد بنی صدر و هرکس دیگری. به باور من انسانها را نباید از روی دین شان و باورهای شخصی اشان سنجید بلکه باید دید آنان در مورد حقوق ذاتی انسانها و آزادی های آنان چگونه می اندیشند. باید دید افراد و گروه های سیاسی نسبت به حق حاکمیت مردم و رسیدن به دمکراسی چه گفتمانی دارند. آیا گفتمان آنان گفتمان آزادی است یا گفتمان قدرت. این هاست معضل صد ساله مملکت ما. ما اگر معتقد به آزادی ذاتی انسانها و حقوق بشر باشیم چه کار داریم کی مذهبی است و کی غیر مذهبی. در پایان خدمتتان عرض کنم تمامی مذاهب و عقاید و ایدئولوژی ها اگر در خدمت بشریت و حقوق آنان و آزادی تام و تمام آنان قرار نگیرند از دید من پشیزی نمی ارزند. آن دین و عقیده ای محترم است که گفتمانش آزادی باشد و نه قدرت. پس تلاش کنیم هم گفتمان خود را با آزادی وفق دهیم و هم از صاحبان عقاید و ادیان بخواهیم دین و عقاید خود را بر بیان آزادی استوار کنند و آنرا در خدمت نوع بشر قرار دهند و نه قدرت. در مقاله ای که در آرشیو سایت آخبار روز موجود است بنام " آقای سروش سکولار مذهبی و دمکراسی دینی دیگر چه مقولاتی اند؟!" خطاب به ایشان نوشتم بجای مذهبی کردن سکولاریسم تلاش نمائید دین خود با آزادی و حقوق بشر وفق دهید در غیر آنصورت دین و عقیده ای که نتواند خود را با آزادی و حقوق بشر وفق دهد همین دینی میشود که امروز بر ایران حاکم است.
با آرزو و به امید آنروزی که داشتن هرگونه دین و عقیده ای در ایران و میان ایرانیان جرمی محسوب نشود.
پیروز باشید
راستگو
۲۷۴۴٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : مصلحت گرایی ریشه مذهبی دارد و بس!
‫آقای راستگو، مرغ شما هم که فقط یک پا بیشتر ندارد؟ آخر شما خودتان تئوری ذهنی خودتان را، که جهان ذهنی مصلحت گرا نهایتاً استبداد گرا و قدرتگرا میشود، نقض کردید! کالبد شکافی ذهنی و روانی شما در مورد مثال شم انجا که می گوئید:

»«
دوماً دلیل بالارفتن قدرت بینائی شما در دیدن این چکمه پوشان بدان خاطراست که اکنون شما را از دایره قدرت اخراج کرده اند. شما و دوستانتان کجا بودید وقتی سپاه بفرمان خمینی در تدارک اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری نقش موثری داشت؟. کجا بودید وقتی سپاه به همراه خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و بهشتی و همین موسوی اردبیلی برعلیه آقای بنی صدر اولین رئیس جمهور مدافع مردم ایران کودتا کرد؟ شما و امثال شما کجا بودید وقتی سپاه به قتل و کشتار نوجوانان و جوانان این مرزوبوم در سال ۶۰ و تابستان ۶۷ پرداخت؟ دانشجویان را در سال ۷۸ بهنگام خواب سر برید و یا از طبقات فوقانی به زیر انداخت. این سپاه همان سپاه پاسداران انقلابی است که بمدت کوتاهی بعد از تولدش بویژه بعد از سال ۶۰ به پشتیبانی شما یاران و پیروان خط امام و بسیاری از تحصیل کرده های جاه طلب در تمامی امور مملکتی مداخله کرد و هر جنایتی خواست مرتکب شد. شما به کدام جنایت این جانیان در حق مردم ایران اعتراض کردید؟

»«

خود نقض کامل فرضیه شماست.

واقعاً شما از ‫بنی صدری دفاع میکنید که خود سراپا مصلحت گرایی بود! اگر نبود، چرا پس از سالها قبل از انقلاب دمخور آخونده هاشده بود؟ اگر ذهن حق طلب داشت و گرایش به دموکراسی، چرا زیر بار جمهوری اسلامی رفت؟ اگر هنوز پخته نبود و صادق بود و لی فرضاً اشتباه کرده بود، پس چرا هنوز تکبر سروش وار خودرا حفظ کرده و نقد خود نمیکند؟ چرا از مردم برای راهنمائیها و نظرات و کارهای اشتباهش در زمان داشتن و پذیرفتن مسئولیت و ریاست جمهوریش معذرت نمیخواهد؟

چرا هنوز دست اندارکاران نوبل در استکهلم چرا هنوز متوجه نشده اند که ما ایرانیانی داریم که هیچ کمتر از سایر نوابغ اقتصادی دنیا که مدام تئوری بیرون میدهند و جوایزشان را درو می کنند نداریم! لابد شما هم فکر میکنید روزی تئوری اقتصاد توحیدی آقای بنی صدر، که احتمالاً خودش فکر میکرده روزی این جایزه نفیس جهانی ‫ قدر و منزلت تئوری بکر اقتصاد توحیدی ایشان را هم خواهد دانست، جایزه نوبل اقتصاد را خواهد ربود.!؟

همانا مشکل تئوری مارکس همین بودن کلمه های کلیشه ای »ثابت« و غیرمتغیر و نبودن کلمه های جانشین و متغیراست که در تضاد با همان گفتمان دیالکتیک خودش می باشد. اگر این اشتباه فقط در برخی قسمتهای کتاب سرمایه مارکس مشاهده میشود، رساله آقای بنی صدر و فقهای دینی فارغ التحصیل حوزه َُ ُ فقهیه ُُ قم و مشهد و اصفهان و نجف سراسر مملو از این اشتباه ثابت گرفتن متغیرهای زندگی می باشد.


یا اینکه اجتهادات دینی ایشان راه گشای زندگی بهتر ایرانیات است؟:

اگر اسیر این درد خود شیفتگی و محافظه کاری نبود، لازم نبود در ابتدای انقلاب به جنگ بی حجابی برود و در جواب سوال معروف چرایی اجبار حجاب برای زنان این پاسخ مسخره را بدهد، که از موی زن اشعه ای ساطع میشود که جنس مخالف را تحریک جنسی میکند!!!. او فقط وقتی میتواند اینگونه نامستقل و عاجز و وابسته رساله و افکار ارباب و رهبرش صحبت کند که اول برای او تعارف و القاب و احترام و در نتیجه بیعت و تمکین دینی و عرفی و عادتی خودش را ادا کرده باشد − قربتاً الالله!

بنی صدر بدلیل همین رعایات و ملاحظات هیچوقت نتوانست اشکارا و بی دغدغه رو در روی خمینی بایستد و او را از همان عراق و نوفل لوشاتو سر جای خودش بنشاند. علتش واضح است چون خود او هم از هندوانه هایی که اخوندها و دیگر مومنین با القاب اخوندی زیر بغلش در بیت خمینی میگذاشتند لذت میبرده و باورش میشده که قدرت را هم همینجوری با القاب و احترام به او محول میکنند


‫مشکل در نقص تئوری شما پنهان است. اشکال قضیه تعریف حقیقت است. حقیقت را هرکس براساس عقاید و دانش و سواد و تجربه و موقعیت اجتماعی و طبقاتی خودش تعریف میکند. عقاید مذهبی آقای بنی صدر بر علم ایشان اثر تخیبی داشت، اگر چه علم و سواد ایشان با علم و سواد خمینی و شاگرد اخوند هایش زمین تا آسمان فرق داشت و مردم هم ابتدا گول همین تحصیلکرده های حامی خمینی را خوردند. خمینی در جائی رجائی را بربنی صدر ترجیح داد گفت ایشان عقلش از علمش بیشتراست. یعنی اهانت کامل به کل علم و دانش دنیا و به ویژه به علم آقای بنی صدر و توهین به بی عقلی وی! شکی نیست که بنی صدر خیلی کمتر از یزدی و قطب زاده به رشد و استتبداد رژیم ج.ا. کمک کرده ولی گناهانش به ان راحتی که شما شستشویش میدهید پاک نمیشود. بنی صدرهیچوقت قهرمان مبارزه با استبداد ج .ا. نخواهد شد.

بنی صدر و بازرگان، سنجابی، و غالب ملی−مذهبیون بخاطر باورهای مذهبی شان، اصل و جوهر حقیقت زندگی و جهان را نمیتوانستند ببینند و درک کنند. ‫آنان علم فراگرفته خود از دنیای غرب را هم به تمسخر گرفته بودند و به خدمت دین درآورده بودند!‫ بهمین دلیل پایشان را کورکورانه در جایپای خمینی در کوره راه خمینی گذاشتند. شاید صدیقی و بختیار هردو بعلت نبود یا ضعف همان عنصر دینی بسیار واقع بین تر از بقیه همقطاران خود درامدند. انها هردو بنحوی ثابت کردند تنها خواهان دموکراسی هستند.

شاید اگر شما این دورا مثال میزدید، دچاراینچنین تناقض و تعارض و مشکل نمیشدید.

انسان دموکرات، سکولار، لیبرال خودبخود ضد استبداد میشود و نیازی به تئوری پیچیده مصلحت گرایی نیست تا ماهیت اورا تغییر دهد.

جناب راستگو مصلحت گرایی ریشه مذهبی دارد و بس.

پاپ رم اسقف تجاوزگرش را به علت مصلحت گرایی ناشی از اعتقادات مذهبی اش میبخشد و ان افتضاح و ابروریزی را برای خودش میسازد. اگر لائیک و ایتیئست بود هیچ وقت دچار چنین خطای فاحشی نمیشد. شما هم اگر مذهبی هستید مسلماً همین نقطه ضعف را در کمین خودتان دارید. صادق باشید و اعتقادات خودتان را باخوانندگان خود درمیان بگذارید. پشیمان نمیشوید! پیروز باشید.
۲۷٣۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : ذهنیت و فعالیت های سیاسی آقای بنی صدرقبل از ۵۷ و مدت کوتاهی پس از آن چه بود؟
سابقه بنی صدر در اعتقاد او به منشور حقوق بشر قبل از انقلاب را مورد بحث باید قرار داد و دید که او چقدر از شاه دمکرات تر بود و سیاست های داخلی و خارجی او چه تفاوت هایی با پهلوی ها داشت. آقای بنی صدر هم یکی دیگر از تحصیلکردگانی بود که همدست خمینی شد و این بزرگترین خطای او در زندگی اش بود که اگر محدود بخود او میشد فقط روی زندگی خودش اثر می داشت و نه بر ملتی که ۳۱ سال است که اسیر رژیمی است که او در آوردنش نقش مهمی ایفا کرد.

باید آنالیزه کرد که:-

۱. چرا آقای بنی صدر که با افکار مرحوم دکتر مصدق لیبرال بخوبی آشنا بود،چرا راهی غیر لیبرال را پیمود و مرتکب چنان خطای بزرگی شد.

۲. آقای بنی صدر بخش مهم و بزرگی از زندگی خود را در فرانسه، مهد دمکراسی جهان، با بورس دولتی از رژیم گذشته گذراند. او چه از فرانسوی های آزاد و لیبرال دمکرات آموخت.

۳. آقای بنی صدر در فرانسه به همه کتابهایی که در ایران سانسور می شد دسترسی داشت. از این فرصت ویژه چه استفاده هایی کرد و به چه نتایجی هایی رسیده بود؟

۴. آیا آقای بنی صدر قانون اساسی ایران، فرانسه، انگلستان، آلمان و آمریکا، چین، روسیه را مطالعه و درک کرده بود یا نه؟ در صورت مطالعه به چه نتایجی رسیده بود؟

۵. آیا آقای بنی صدر در فرانسه بدور از سانسور شاه، ۴ انقلاب بزرگ فرانسه، آمریکا، روسیه و مشروطه را مطالعه و درک کرده بود و یا نه؟ اگر بلی، به چه نتایجی رسیده بود؟

۶. آیا آقای بنی صدر در فرانسه بدور از سانسور شاه، تاریخ و فلسفه غرب و روسیه را از قرن ۱۷ به بعد مطالعه و درک کرده بود و یا نه؟ چه نتایجی عایدشان شد.

۷. نظر آقای بنی صدر درباره منشور حقوق بشر سازمان ملل چه بود؟ آیا قبل از انقلاب از این حقوق برای حقانیت ملت ایران استفاده کرده بود و یا نه؟ اگر بلی، چه استفاده هایی کرده بود؟

۸. آیا آقای بنی صدر خرافه زده بود و یا خرافه ستیز؟ در خرافه ستیزی چه کارهایی انجام داد؟

۹. وقتی خمینی قبل از فرودش در ایران در هواپیما اعلام کرد که احساسش به بازگشت به ایران پس از آنهمه سال تبعید هیچ است، واکنش آقای بنی صدر چه بود؟ هیچ؟

۱۰. واکنش آقای بنی صدر چه بود در لحظه ای که خمینی اعلام کرد اقتصاد مال خر است؟

۱۱. چرا آقای بنی صدر گفت کراوات دم خر است؟ او درباره تاریخ کراوات چه می دانست و رابطه کراوات با خر چیست؟

۱۲. آقای بنی صدر دقیقا در چه تاریخی مخالفت خود با خمینی در ایران را بطور علنی نشان داد؟

۱۳. واکنش آقای بنی صدر به نوژه چه بود؟ آیا او موافق بود یا مخالف؟ چرا؟

۱۴. آیا آقای بنی صدر با گذشته برخورد کرده است بگونه ای که رضایت منتقدان خود را فراهم کرده باشد و یا نه؟ نکات اختلاف در کجاست؟

ذهنیت و فعالیت های سیاسی آقای بنی صدرقبل از ۵۷ و مدت کوتاهی پس از آن چه بود؟
۲۷٣۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : ندا

عنوان : به تابو
خودت که جرئت داریومثل پهلوون پنبه ها حرف میزنی پس خودت هم نقدکن و غر غر هم نکن
۲۷٣٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : تابو

عنوان : چه کسی جرئت نقد بنی صدر را در اینجا دارد؟
چه کسی جرئت می کند بنی صدر را نقد کند؟

چه کسی جرئت نقد بنی صدر را در اینجا دارد؟
۲۷٣۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پ پیمان

عنوان : سری نوشته های آقای با ارزش، آگاهگرانه و خواندنی آقای فرید راستگو
آقای فرید راستگو
سلسله تحقیق شما در باره "عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ با ارزش است. بسیاری از سیاستمداران امروز که از سالهای اول استقرار حکومت اسلامی فعال یودند و امروز هم فعال اند عملکرد آقایان اصلاح طلب بیرون رانده شده از حکومت اسلامی شان را فراموش کرده اند و به علت همین فراموشی تاریخی ( بیماری ) به دنبال شیخ شجاع و مهندس مومن معترض به دولت کودتا ( گویا حکومت اسلامی تا امروز حکومت کودتا و سرکوبگر نبوده است ) راه افتاده اند و پرچم مبارزه برای دمکراسی را به دستان لرزان ایشان داده اند، باید آموزنده باشد و یاد آوری بسیار با ارزشی است.

خسته نباشید و به تحقیقات روشنگرانه و تاریخی خود ادامه دهید. آگاهی دادن و روشنگری بزرگترین حربه مبارزه برعلیه حکومت استبداد دینی است

دکتر پ. پیمان
۲۷٣۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حزب فقط حزب اله ، دستاورد نوینی نیست. ما قبلاً حزب فقط حزب رستاخیز نیز داشته ایم

عنوان : حزب فقط حزب اله ، دستاورد نوینی نیست. ما قبلاً حزب فقط حزب رستاخیز نیز داشته ایم
حزب فقط حزب اله ، دستاورد نوینی نیست. ما قبلاً حزب فقط حزب رستاخیز نیز داشته ایم ! با این تفاوت که شاهنشاه تسلیم ، زندان و یا ترک وطن پیشنهاد کردند و ولایت فقیه تسلیم ، زندان ، شکنجه ، تجاوز و مرگ ! شاه در ادامه‍ی سخنانش هنگام اعلام سیستم تک حزبی گفت ، در اینمورد مردم را می توان به سه گروه تقسیم کرد – گروه اول یعنی بزرگترین اکثریت که پشتیبانان رژیم هستند ؛ گروه دوم آنهائی هستند که بی طرف اند* و نباید "هیچ انتظاری از ما داشته باشند" و گروه سوم مخالفان هستند که به آنان گذرنامه بدون عوارض می دهیم برای ترک کشور ؛ و یا زندان. در پاسخ به سئوال یک روزنامه نگار خارجی شاه گفت: "دموکراسی ، آزادی ؟ این حرف ها یعنی چه؟ ما هیچ کدام از آنها را نمی خواهیم."
شاه : " ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی بشناسیم و صفوف را از هم جدا کنیم. کسانی که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقیده دارند و کسانی که ندارند. ... چون ما اجازه نمی دهیم هیچ گروهی خارج از ضوابط نظام شاهنشاهی تشکلی داشته باشد ، لذا خودمان چیزی را بوجود می آوریم تا همه‍ی نیروها زیر چتری که درست می کنیم ، جمع شوند و فعالیت نمایند." (۷)
امروز ، رژیم ولایت فقیه با یک بُعدی (تک حزبی) کردن کشور آخرین میخ را به تابوت ولایت فقیه می کوبد ؛ همان میخی که شاه سه سال قبل از انقلاب با برپائی حزب فقط رستاخیز به تابوت سلطنت کوبید ! شاه بجای اتکاء به ملت ایران ، با اتکاء به نیروهای مسلح شاهنشاهی ، دستگاه های اطلاعاتی – امنیتی و ثروت عظیم نفت (زائیده‍ی چند برابر شدن بهای نفت) احساس امنیت و قدرت مطلق میکرد. این مرض روانی مِگلا مِنیا (توهم از ثروت و قدرت مطلق) ، اِبهامی است که معمولاً دیکتاتورها گرفتارش می شوند و شاه بشدت در این توهم غوطه ور بود. و گرنه کدام رئیس کشورعاقلی- به ملتش می گوید یا عضو حزب من بشوید ، یا زندان و ترک وطن در انتظارتان است !
۲۷٣۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مهم مهم نیست

عنوان : مهم است
عزیز جان، شاید بهتر باشد رابطه میان ذهنیت و عینیت را رابطه ای دوجانبه در نظر گرفت و (در حالت کلی ) یکی را بر دیگری (به طور کامل ) مقدم ندانست، تا مشکلی ایجاد نشود....به هر حال هر چه بگویم از زاویه دید خود من و بر پایه علاقه، فهم و دانسته های خود من است. نتیجه:
آه ای پلورالیسم تو چه زیبا و با شکوهی ! من به تو عشق می ورزم، تو را می خواهم.... هر جا که باشی !
۲۷۲۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹