از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : جامعه ای که خواب دریا ببیند، هرچه که باشد، رود اش به باتلاق ننشیند .....................
سلام بر استاد جمالی و بر مزدک خرمدین و آینده سلام
همنطور که مزدک نیز گفته بخشی از انسان ها مشکل دارند؛ اما آنچه هم آینده گفته درست است؛ انسان ها گوناگونند و گوناگون عمل می کنند.
اما نکته ی مهم این است که آیا باید این گوناگونی را وحشی و بی پرورش در دشت گرگ و گاو پرور زندگی به حال خود رها کرد؟
انسانی که در سمت و سوی اندیشمندی و فرهیختگی قرار گیرد، دیگر پوچ و زشت و حقارت را به راحتی نپذیرد.
اما آن انسانی که فقط با شوری به میدان در آید، اگر نتوانسته باشد خود را الک بزند، پوچ و پوشال به دور ریزد، و از زشتی اندیشه بگریزد، همین می شود که آینده می گوید. یک روز مرگ شعار اش می گردد و روز دیگر زنده باد گویان است. و چنین انسانی به راحتی آب خوردن حقوق دیگران را پامال می کند، و وقتی که پامال می کند، کلی هم حال می کند. و چنین انسانی به راحتی مزدور می شود، کور می شود و با چشم ارباب جهان را می بیند، دیگر بزرگوار نیست، گره مند و ذلیل گشته سخن می چیند ۱.
پس راه چاره این است که انسان زلال شدن را بیاموزد، و بیاموزد که جایگاه او بسی والاتر از اینها است که به نوکری در آید، آدم بفروشد، حقیر گردد.
اگر جامعه ای چنین سمت و سویی داشته باشد، انسان ها با همه گوناگونی خود یک جور دریا منشی را در خود زنده گشته می بینند، که آن ویژگی راهبرشان می گردد، تا به قول آینده دم دمی نباشند. و انسان اندیشمند و دریا منش عموماً اینگونه است؛ با همه ی تفاوت هایی که انسان ها دارند؛ اینگونه است.
آن انسان که بادبر است؛ در واقع بی سر است. یا صفحه ای خالی است که هر کسی چیزی در آن ضبظ می کند، و یا پر شده از پوشال و الماس و گند و انگبین است، و این است: گاه بزرگوار، گه ذلیل و در عمق حضیض زندگی بر این زمین است.
کوتاه سخن مستی و راستی پیشه کردن اگر شعار اجتماعی گردد، انسان مسیر یافته، و دیگر رود وجودش به بیابان و آبگند نمی ریزد؛ بلکه به دریا می رود. و رفتن به دریا، خود، کُشتن حقارت است.
در یک شعر تالشی آمده: چمن ینده آلک بون، دریا ک خواو وینن، شون، هنی روار دلک بون ........
چشمه ها به هم می پیوندند، دریا را که خواب می بینند، خود را به رود می ریزند...
آینده جان عزیز، جامعه ای که خواب دریا ببیند، هرچه که باشد، رود اش به باتلاق ننشیند.
۲۹۶۵٣ - تاریخ انتشار : ٣ مرداد ۱٣٨۹
|
از : مزدک خرمدین
عنوان : با درد فراوان هموطن!
با درد فراوان هموطن! آنچه شما در مورد اختلافات بین افراد گفتهاید طبیعیست و غیر قابل انکار. دقیقا با برخورد صحیح با همین خصوصیات و روحیات مختلف در افراد است که میتوان از اونها بنفع عموم استفاده کرد.برای مثل خواهر یا برادر شما وقتی در جامعهای و سیستمی قرار گرفتند که نه تنها به اونها و شخصیتشان احترام گذشته میشود و آزادانه بدون ترس میتوانند حرفشان را بزنند،بلکه به آنها محبت هم میشود چه دلیلی برای بد خلقی و عصبانیت خواهند داشت؟مسلما افرادی از نظر روحی مریض هستند و علم روانشناسی یا روانپزشکی هم بهمین دلیل بوجود آماده تا مثل سایر امراض چنین بیمارانی را علاج کنند.آنچه استاد جمالی در نوشته هایشان بحث میکنند حول رهایی انسان از وابسته بودن و برده و بنده بودن است.چون زمانی که انسان از وابستگی فکری و روانی آزاد گردد و بتواند به آزادی از توانأیهای فکری خود استفاده کند تازه بدین مرحله میرسد که چگونه باید زندگی کند تا از زندگیش لذات ببرد.تازه اون زمان است که در خواهد یافت که برای چنین زندگیی به همکاری و همپرسی و همفکری دیگران محتاج است.و چنین احتیاجی لازمه زندگی اجتمائیست!بهمین جهت میتوان سعی استاد را در تاکیدشان بر معیار و اندازه قرار دادن انسان تلنگری برای بخود آمدن انسانها دانست! مسلما برداشتها گوناگون اند.و چنین گوناگونی نه تنها ضروری بلکه مفیدند!
۲۹۶٣۰ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣٨۹
|
از : آینده
عنوان : عادتهای آدمها
مزدک آقا. من گمون نمی کنم تغییر عادتهای فردی و اجتماعی، الزاما به معنای رسیدن به ایده آلها باشه. اینطور نیست. دردسر تمام ایدآلیستها اینه که انسان را در تمامیت وجودی اش در نطر نمی گیرند و نمی شناسند. به علاوه هر فردی، منحصره و روحیاتش را نمیشه جنبه ی عام داد. برای مثال. همون ایرج اسطوره ای، الگوی مهر و دوستی می باشه. ولی برادرانش تور و سلم، الگوهای حسادت و قدرت و غیره هستن. نمیشه خلقیات کاراکتری ایرج را، معیاری مطلق برای همه آدمها در نظر گرفت. همینطور عکس قضیه. نمیشه سلم و تور را، معیاری برای رفتار دیگرون گرفت. یه مثال دیگه. من خودم آدم دست و دل بازی هستم. ولی برادرم، خیلی خسیسه و نم پس نمی ده. همینطور من آدم آرومی هستم. ولی یه خواهر دارم، پوست از سر هر چی زن و مرده می کنه. و شدیدا اهل دعوا و کتک کاری. ما از یه پدر و مادر هستیم و توی یه خونه و آبادی بزرگ شده ایم ولی خصوصیات مختلفی داریم. حالا تکلیف چیه؟. ما پیوندهای خونی نیز داریم. چیکار باید کرد. آیا من اگه خودمو قربونی کردم، برادرم دست و دل باز میشه و خواهرم اهل صلح و مدارا؟. یه طور دیگه بگم. اگه برادرم مرا شکنجه بده، آیا من خسیس می شم. اگه خواهرم توی گوشم بزنه، من بزن بهادر می شم. مسئله اینه که آدمها در موقعیتهای مختلف، رفتارهای مختلف از خودشون بروز میدن. اینم در گرو غرایز و تجربه ها و توقعات و غیره و ذالکشون می باشه. امر ایده آلی اینه که آدمها در حق همدیگه منصف باشن. ولی جانم، وجود جبری یا انتخابی هر جامعه ای، خود به خود به بروز و شعله ور شدن سوائق معمّایی بشری، میدون میده. آدمها هم بنا به طبعشون و منافعشون، موضعهای مختلف می گیرن. همون آدمایی که می گفتن یا مرگ یا مصدق. چند صباحی بعدش گفتن. جاوید شاه و روزگاری دیگر گفتند یا مرگ یا خمینی و امروز نیز میگن یا حضرت سبز. و فرداها معلوم نیست چه خواهند گفت. بدبختی اینه که آدمها را نمیشه در هیچ کلیشه ای جا سازی مطلق کرد. آدمها روحیه ای بلغمی دارند. گاهی اینند و گاهی اون و گاهی هیچکدوم.
۲۹۶۱۹ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣٨۹
|
از : مزدک خرمدین
عنوان : خب حالا کدوم آدم ایرانی را می شناسید...
خب حالا کدوم آدم ایرانی را می شناسید که دلیر باشه به جنگ انتقادی با خودش، کمانکش بشه؟.
شما عزیز !!! تمام حرف استاد هم همین است که انسان بجای تکّیه کردن و وابسته بودن به دیگران و افکار و ایدیو لو گیها ... روی پای خودش به ایستد.و قائم به ذات باشد!
۲۹۶۱۱ - تاریخ انتشار : ۲ مرداد ۱٣٨۹
|
از : آینده
عنوان : شگفتا از تنبلی ما ایرانیان و آرزوهای رنگارنگمون
ما یه هم ولایتی داشتیم که رشته راه و ساختمون خونده بود. هر کجا می نشست اونقدر دم از طرحهای زیبای ساختمانی برای آپارتمان و کاخ و ویلا و غیره، حرف می زد که آدم دلش می خواست فوری چنان خونه هایی دم دست بودن. وقتی دیگرون بهش می گفتن. سگ تو ضرر!. این پولش!. خب بیا و یه نمونه از اون خونه های ایده آلی بساز. جواب می داد: حالا کی حوصله داره، بیل و کلنگ بگیره دستش!. مسئله اینه که بحث عالمی دیگر و انسانی نو ساختن نیاز به این داره که طیف مدعی در مقام جرّاح ذهنیّت خودش از آب در بیاد و با خودش تصفیه حساب کنه. خب حالا کدوم آدم ایرانی را می شناسید که دلیر باشه به جنگ انتقادی با خودش، کمانکش بشه؟.
۲۹۵٨۴ - تاریخ انتشار : ٣۱ تير ۱٣٨۹
|