انتخاب سیاه - ف. تابان

نظرات دیگران
  
    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : آقایان تابان و آجرلو محترم،
آقای آجرلو محترم،

از پاسخ صریح شما سپاسگزارم، فقط دو نکته را قابل ذکر می دانم.

می فرمایید، «....بنده در کشور سوئد دیگر ملت ایران نیستم....». من برخلاف شما خودم را جزء ملت ایران می دانم صرفنظر از اینکه در کجای دنیا باشم. من مانند اکثریت ایرانیان بالجبار کشورمان را ترک کردیم. همانطور که آمریکاییانی که بیرون از کشورشان کار و زندگی می کنند جزئی از ملت امریکا محسوب می شوند ما ایرانیها هم جزئی از ملت خود هستیم منتها با ۱۰۰۰ گرفتاری ای که آنها ندارند. اگر شما را اشتباه فهمیدم ببخشید.

درست می فرمایید، «.... اولیت با مناطق محروم است، اولیت به دلجویی و مراقب از اسیب دیدگان بلایای طبیعی و جنگ خانمان سوز با عراق است...». بنظر من ما باید به اینها بازماندگان کشتار ۶۰ و همه ی اعدام شدگان در شهر شهر ایران را هم بیافزاییم بخصوص از فرزندان اینها. همانطور بنظر من باید به همه ی اینها ۰۰۰ ۴۰۰ کودکان و نوجوانان خیابانی که اکثرا افغان و نیمه افغان هستند نیز اضافه کنیم. باید مردم درک کنند که اینها در الویت قرار دارند.


آقایان تابان و آجرلو گرامی و محترم،

از صمیم قلب امیدوارم که مخالفان رژیم هر چه زودتر به توافق برسند قبل از آنکه جنگی رخ دهد و فرزندان ایران را به جبهه ها بفرستند و فاجعه ی ۸ سال جنگ تکرار شود. این جوانان رژیم نیستند، اینها را رژیم به جبهه ها خواهد فرستاد تا گوشت دم توپ شوند همانطور که در جنگ ایران و عراق کرد. ما باید کنار اینها بایستیم تا آسیب نبینند. اگر این جوانان جنگ می خواستند هیچگاه نه به صندوق های رای در آن انتخابات کذایی می رفتند و نه میلیونی به متمدنانه ترین نوع به خیابانها می ریختند و ماهها مقاومت مسالمت آمیز می کردند. اینها جنگ نمی خواهند، والدین اینها جنگ نمی خواهند، ما باید کنار این پدر و مادران بایستیم. هیچ شهری بخصوص در نوار مرزی جنگ نمی خواهد که ویران شود، ما باید کنار اینها بایستیم. یک میلیون جوان ایرانی را از سراسر کشور در جنگ ایران و عراق به جبهه ها فرستادند تا گوشت دم توپ اسلام شان شوند. هنوز که هنوز داریم هزینه اش را می پردازیم. بجز رژیم و امریکا کسی هیچ ایرانی با وطنی جنگ نمی خواهد. ما نباید صبر کنیم تا جنگ شود و بناچار در کنار این رژیم برای دفاع از کشورمان بایستیم همانطور که در جنگ ایران و عراق کردیم. اگر جنگ شود رژیم مثل همان وقت جوانان مان را داوطلبانه و یا بزور به جبهه ها خواهد فرستاد و نابود خواهد کرد و بعد استخوانهایشان را برای سالهای متمادی در دانشگاه ها دفن خواهد کرد. ما جوانان مان را زنده می خواهیم و نه مرده تا رزیم از اجساد آنها هم استفاده ابزاری کند و بعنوان شهیدان در راه اسلام اعلام کند.

نباید بگذاریم جنگ شود. من وظیفه اپوزیسیون می دانم که در جلوگیری از جنگ جبهه ای متحد تشکیل دهند و به تبلیغ علیه حمله ی نظامی به ایران بپردازند، امضاء جمع کنند، لابی کنند، تظاهرات راه بیاندازند....کاری را اگر یک ملت اروپایی بجای ما بود می کرد. باید از این متد غربی و بسیار اثر گذار استفاده کرد و اینگونه به مبارزه با جنگ طلبان پرداخت. اگر توجه کرده باشید اینها دارند افکار عمومی را برای حمله به ایران آماده می کنند، ما نمی توانیم صبر کنیم تا جنگ شود و داد و فغان برآریم و عاشورا و سینه زنی براه بیاندازیم. چه فایده دارد حمله صورت گید و ما ایرانیان خارج از کشور تظاهرات راه بیاندازیم، می خواهم چنین تظاهراتی نباشد. اگر حسن نیت داریم و اگر می خواهیم جلوی یک فاجعه را بگیریم باید دست بکار شویم. این وظیفه آپوزیسیون است. این باید در صدر دستور کار همه ی آنها باشد اگر بواقع می خواهند ایرانی باشد تا آنرا بسازیم.

موفق باشید.

سپاسگزارم
٣۱۲٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : آریا آجرلو

عنوان : برای دوست گرامی لیبرال دموکرات چپ
با درود به شما دوست عزیز»

بسیار سپاس گذارم از پرسش های به غایت خوب شما، اما یک سپاس گذاری ویژه تری که از بیان جان مطلب و لپ کلام توسط شما است.
شما هر چه گفتید بدون هیچ کلمه ای اضافه تر شایسته ی ایران است و بنده بدون کوچکترین توضیح اضافه هر آنچه که مورد سوال شماست را پاسخ مثب می دهم و به شما دوست عزیز یک نکته را یاداور می شود، این سه سوال شما و یا در واقع سه راهنمایی و نظر شما از دیر باز مورد توجه ی حزب مشروطه بوده است و دقیقتر بگوییم از روز نخست شکل گیری این حزب در منشور آن این نکات گنجانده شده بود و پس از هرچه بود پروراندن این نکات بود.
جای تعجبم اینجاست که چرا گوش و چشم بینا و شنوایی پیدا نمی شود که بجای تهمت زدن و افترا زدن یک سری به ارشیو حزب مشروطه ایران که در تارنمای این حزب هست بزنند» www.irancpi.net.
انجا این دوستان ملت ساز خواهند خواند که ما پیش از اینکه این دوستان بخواهند ملت های جدیدی را در داخل کشور واحد ایران بوجود بیاورند نسبت به رعایت و شناخت حق اقوام و احترام و اجرای آن پیش از این دوستان کوشیده ایم و بیش ازاین دوستان هم می کوشیم.
من موافق این هستم که بحث برسر ملت یا ملتها یا قوم را کنار بگذاریم چون ما یک ملت بیشتر نداریم و ان هم ملت ایران است اما بحث بر سر اقوام ایران را می سپارم به فرمایش شما و منشور جهانی حقوق بشر و اصول دموکراسی لیبرال برای تشخیص و احترام حقوق شهروندی که همه ی ملت ایران باز هم تاکید می کنم همه ی ملت ایران بدون کوچکترین تبعیضی باید از ان بهره مند باشند.

ما در هیچ کجای دنیا و در هیچ کشوری ولو ازادترین کشور دنیا، دو ملت در یک کشور نداریم، هر چند دو قوم مختلف با هم سر جنگ داشته باشند، در شمال سوئد یک قومی وجود دارد که اسمش حالا خاطرم نیست و این قوم سالیان سال است که برای استقلال و جدایی از سوئد جنگیدند اما تا مادامی که تحت الحمایه ی دولت سوئد بودند خود را شهروند این کشور و جزو یک ملت ان هم ملت سوئد می دانند. در امریکا که از هر ملیتی در آن وجود دارد ایا تا به حال از اسپانیایی زبان ها و یا لاتین های امریکایی شنیده اید که خود را ملت لاتین ایالات متحده ی امریکا بنامند؟ هرچند که هویتی بلکل مستقل از کشور امریکا داشته باشند باز هم خود را شهروند و جزوی از ملت امریکا می دانند نه اینکه جدای از ان.
بنده در کشور سوئد دیگر ملت ایران نیستم،هرچند که به هر شب به عشق کشورم و ملتم سر بر بالین بگذارم و روز پر از خستگی مبارزات مختلف برای رهایی کشورم و ملتم را به شب برسانم، اما اینجا بنده جزو ملت سوئد هستم و برپایه ی همین قبول کردن ملیت سوئدی بوده است که می توانم از منابع این کشور استفاده کنم و حقوق شهروندی خود را بدست اورم. ( این البته تنها یک مثال بود چون بنده بنا بر علاقه ی بسیار شدیدم به ملت و کشورم ایران حاضر به قبول تابعیت سوئد نشده ام و در این چند سال هم تنها از پاسپورت پناهندگی سیاسی استفاده می کنم ) اما این وضعیت در مورد بسیار بسیار از همین اقایان ملت ساز وجود خارجی دارد، اینان به بهای داشتن فردایی بهتر در واقع از ملیت خود به عنوان یک ایرانی و یا حتی ملیت خود ساخته ی غیر رسمی که در هیچ کجای جهان پذیرفته نشده هم انصراف داده اند که جزو مثلا ملت سوئد یا المان یا فرانسه باشد. حالا همین دوستان دم از ملت می زنند.
بنده موافق معتقد اصول دموکراسی لیبرال هستم، بنده و حزب من سالیان سال پیش در برنامه ی خود گنجانگ که اولیت با مناطق محروم است، اولیت به دلجویی و مراقب از اسیب دیدگان بلایای طبیعی و جنگ خانمان سوز با عراق است، حزب من سالیان سال است که فریاد می زند آزادی برای همه چیز و همه کس ، هر زمان ، هرکجا و به هر وسیله و دست آخر این آزادی تنها محدود به بیانیه ی جهانی حقوق بشر است.
٣۱۲۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : سه پرسش از آقایان تابان و آجرلو
آقایان تابان و آجرلو محترم،

۱. آیا بهتر نیست احزاب سیاسی انقدر قوم و اقوام و ملت ها نکنند و بجای آن ما ایرانیان را شهروندان ایران و صاحب حقوق مساوی در چارچوب منشور جهانی حقوق بشر بدانند؟

۲. آیا احزاب نمی توانند در برنامه های سیاسی و اقتصادی خود برای مناطقی که در ایران محرومتر هستند اولویت قائل شوند تا تبعیضات اقتصادی برطرف شود؟

۳. اگر همه ی احزاب سیاسی ما به منشور جهانی حقوق بشر تمکین نکنند چه ضمانتی وجود خواهد شد که ما دوباره گرفتار استبداد و توتالیتریسم نخواهیم شد؟

با احترام
٣۱۲۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : آقای شاکری محترم،
آقای شاکری محترم، شما به هیچیک از سه سئوالم پاسخ ندادید. جواب به پاسخی !!! که در اینجا برایم گذاشته اید را در ستون نظرات مقاله ی خودتان گذاشته ام. با احترام
٣۱۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : آریا آجرلو

عنوان : کاش همه ی احزاب هم مثل ما بودند
درود بر اقای همایون که به واقع مخلص کلام را بیان کردند، هر آنچه بود را ایشان گفتند.

اما سخنی است با دوستانی که مواضع حزب چندیست زمین گرمی را برای تازش پیش روی آنان قرار داده است، ما در حزب مشروطه ی ایران (لیبرال دموکرات) تصمیمات خود را نه بر اساس رهنمون ها یا دستورات یک شخص بلکه بر اساس خرد جمعی می گیریم و به هر آنچه که مواضع و افکار است ایمان داریم و از این مسئله هم ،هراس یا واهمه ای نداریم که بپذیریم در میان دوستان هم حزبی ما نظرات مختلف وجود دارد و باید آنها را شنید و بررسی کرد و نه تنها به تصویه آنان دست نمی زنیم بلکه با آغوش باز این مسئله را دلیل بر پویایی و جا افتادگی شعار و شعور اصلی حزب یعنی دموکراسی لیبرال می دانیم، ما یاد گرفته ایم و ایمان پیدا کرده ایم که حتی در داخل خود حزب هم دگراندیشانی وجود دارند که به مانند ما نمی اندیشند چه رسد به دیگر گروه ها، ولی باید با آنان رواداری کرد. ما حزب را بر دو اساس که پایه های اعتقاد ما هست پایه ریزی کرده ایم و دیگرانی چون من بر اساس این پایه های استوار به این حزب پیوسته اند، حس میهن پرستی و احترام به همه ی انسان ها تنها بر اساس حق انسان بودن آنان و دارای اندیشه بودن آنان که خلاصه اش می شود دموکراسی لیبرال.
ما اعتقاد داریم، ایران باید پابرجا بماند و با هر آنچه که به ضرر منافع ملی ایران باشد و یا کوچکترین تهدیدی برای یکپارچگی ایران باشد با قاطعیت تمام مبارزه کنیم، کما اینکه مبارزه با جمهوری اسلامی را هم بر همین مبنا آغاز کرده ایم.
ما در حزب مشروطه ی ایران سرفرازیم که نه تنها تمام آنچه داریم در اندیشه ی خود را در اختیار مردم و افکار عمومی قرار دهیم بلکه سرفرازیم که نظرات دگراندیشان را نیز در اصلی ترین صفحه ی تارنمای خود و وسایل ارتباط جمعی خود قرار می دهیم، آنها را مورد بررسی قرار می دهیم و هر آنچه راهگشاست را مورد استفاده و هر آنچه پاسخ دادنی باشد را پاسخ میدهیم، سرفرازیم که در دفتر پژوهش حزب خود، نخست هر آنچه مورد پژوهش هموندان حزب است را در اختیار افکار عمومی قرار می دهیم بلکه به تازگی و برای اولین بار در میان احزاب ایرانی در آن دفتر پژوهشی که مطالبش در اختیار همگان است به سوالات و یا اشکالات بازدیدکنندگان ، خوانندگان، دگراندیشان، طرفداران و مخالفان خود حتی از داخل جمهوری اسلامی نیز پاسخ می دهیم.
آقای تابان عزیز من یکی از اعضای عادی حزب مشروطه ی ایران انقدر بر گفته و افکار و مواضع حزبی خود ایمان دارم که به خود اجازه می دهم که بی هیچ ترسی، شما را یا هر دگراندیش دیگر را به میان خود دعوت کنم تا از سودمندی های شما برای پیشبرد هدف آزادی ایران استفاده کنیم و سوالات شما را نیز رو در رو وبدون کوچکترین سانسور و هجمه و تهمت زدن و سفسطه ای پاسخ بدهیم.
امیدوارم که روزی برسد که در آن شاهد آن باشیم که تمام احزاب درب دفتر پژوهش حزب خود را البته اگر داشته باشند به روی دیگران باز کنند تا بشود آنان را هم مورد سنجش قرار داد.
٣۱۲٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : OS و RFP
جناب شاکری،
در دبیرستان معلم شیمی ای داشتیم که خیلی در تفهیم مطالب کوشا و پی گیر بود تا به حدی که حتی پس از درک مطلب هنوز به تمثیلات خود و تشبیه به اثر مثلا سرکه بر شیره و یا شکر ادامه میداد. برای ما که مطلب را فهمیده بودیم اشکال ، درک تمثیل بود.
یافتن حکومت یا حاکمیت مطلوب برای مردم مثل خریدن کفش است. با دادن شماره و اندازه از راه OS و الگوی RFP و نحوه ی HHTP و PDF ، کفش دلخواه به دست و یا به پا نمیاید. باید به کفاشی رفت و کفش دلخواه را با شرایط امکانات و مقدورات و موجودی و توان مالی و امتحان مکرر انتخاب کرد و تازه با همه این کوشش ها ممکن است کفش مطلوب به علت شرایط فوق الذکر یافت نشود و باید با آنچه مقدور و موجودست ساخت.
٣۱۲۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : نامی شاکری

عنوان : آقای لدچم (لیبرال ، دمکرات ، چپ ، میانه )عزیز!
آقای لدچم (لیبرال، دمکرات، چپ، میانه) عزیز!
می خواهم جسارت کنم و پیرامون پرسش تان از آقای تابان عزیز چند کلمه عرض کنم:
اگر چه نمی دانم چقدر با اصطلاحات و مفاهیم حوزه یIT آشنایی دارید و اصولا با "تمثیل" به عنوان استدلال میانه ی خوبی دارید یا نه، اما سعی خودم را می کنم:
منشور جهانی حقوق بشر حداکثرش یک "سیستم عامل" (OS) است. بر اساس این "سیستم عامل" می توان، انواع و اقسام "نظام" (سیستم)های مدیریت جامعه بمثابه ی "نرم افزارهای کاربردی" (Application Software) فراهم آورد. حصول یک نرم افزار کاربردی سازگار با نیاز، بدون یک سند RFP دقیق، محتمل نیست. (RFP سندی است که در آن، مجموعه ی نیازها و مطالبات مان را مدون می کنیم و به تولید کنندگان نرم افزار کاربردی ارائه می کنیم تا "پیشنهاد" یا Proposalشان را شامل جزئیات و قیمت بر اساس آن تدوین و ارائه کنند)، هر قدر سند RFP مان دقیق تر باشد، شانس بیشتری برای ارزیابی دقیق Proposalهای ارائه شده و بعد از آن هم ارزیابی نرم افزارکاربردی تولید شده خواهیم داشت. ما در این "گفت و گو" ها که ممکن است سال ها به طول بیانجامد باید بکوشیم تا به یک سند RFP دقیق نزدیک شویم. احزاب، سازمان ها و گروه های سیاسی هستند که باید ساختار قدرتی متناسب با این RFP را به ما پیشنهاد کنند یعنی Proposal بدهند.
در تمام این نظراتی که تاکنون از شما خوانده ام با ابهاماتی بزرگ در تدوین همینRFP مواجهم. از عنوانی هم که برای خود برگزیده اید، پیداست که شانس کمی برای حصول یک "نظام" (سیستم) سازگار با نیاز "لیبرال، دمکرات، چپ، میانه" برخوردارید. چرا؟
الف: هر"نظام" و سیستمی نهایتا یک "محدوده" دارد. معمولا هر محدوده ای هم برای انسان، آزار دهنده است. فقط "بی نظامی" فاقد آزار است که تحقق پذیر نیست. "نظام" مطلوب شامل حداقل "محدوده"هاست.
ب: گفتمان "لیبرال، دمکرات، چپ، میانه" می تواند یک "آرزو" باشد اما بر اساس آن نمی توان یک "نظام" بنا کرد. به نظرم تاکید بر چنین گفتمانی، ابزار مناسبی برای نفی تمام جریان های فعال لیبرال، دمکرات، چپ، میانه و بهانه ای برای گریز از معرکه است. شما در حقیقت جنبه های "مثبت" هر چهار تا را طالبید اما نمی خواهید هزینه های جنبه منفی شان را بپردازید.
ج: هر رکن از این "گفتمان" در تعارض با رکن دیگر است:
۱) لیبرال: بر اصالت "فرد" و "رقابت" متکی است. زنده باد خودم. گور پدر دیگران!
۲) دمکرات: با چه رویکرد اقتصادی؟ رویکرد حفظ نظام کاپیتالیستی و "تعدیل" درجه ی استثمار، یا انهدام آن با سوسیالیزه کردن ابزارهای تولید؟
۳) چپ: اگر چه مفهومی نسبی است اما در مجموع بر اصالت "جمع" و "تعاون" متکی است. یکی برای همه. همه برای یکی و درست مقابل لیبرال! ویژگی دیگر "چپ"، معمولا نقد مستمر وضع موجود برای ارتقای آن است. مقابل راست و محافظه کاری، برای حفظ وضع موجود.
۴) میانه: اصولا یک مفهوم ناظر بر "روش" است تا یک مفهوم ارزشی! "میانه" در وسط "تندروی – افراطی گری" و "کند روی – احتیاط کاری بیش از حد" قرار دارد.

حالابر می گردم به آغاز این یادداشت. به نظرتان با این ارکان نظری، می توان یک سند RFP محکم و قابل دفاع تدوین کرد تا فعالان و مبارزان حوزه ی قدرت و سیاست، پروپوزال قابل دفاعی برای ساخت یک "نظام" (سیستم) قابل اعتماد تدوین و ارائه کنند؟

با احترام - نامی شاکری تهران ۱۳/مهر/۸۹
٣۱۲۱۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : آرش

عنوان : همه خود را صاحبخانه بدانیم
در این مقطع تاریخی اولویت ما و مساله اصلی ما تلاش برای برقراری دمکراسی پایدار در ایران است. با رشد و توسعه سیاسی همه چیز با خرد و مسالمت امکان پذیره. کردها ایرانی اند و نفع درازمدت آن ها در یک ایران آباد و آزاد و پیشرفته تامین می شود. اگر قرار باشد رفراندمی هم صورت بگیرد باید در یک محیط آگاهی و خرد باشد نه مثل آری و نه ای که این کشور را زیر سلطه جهل و جنون و جنایت ملاها و باندهای تبهکارش قرار داد.

بیایید سه اصل ساده را بپذیریم و در جهت «تغییر» و برقراری دمکراسی پایدار در ایران گام برداریم و برنامه های آموزشی لازم را تدوین و اجرا کنیم.

پذیرش:
۱) اختلافات
۲) بیانیه جهانی حقوق بشر
۳) داوری صندوق های رای

دنیا به سرعت برق در حال پیشرفت است و ما هنوز اندر خم یک کوچه ی چگونه با هم تعامل کردن و اصلی فرعی کردن مسائل گیر کرده ایم.

مردوک خدای بابل به کورش کبیر کمک کرد تا با زبان و خط اکدی (بابلی) برای بابلیان منشور حقوق بنویسد. در آن زمان اهورمزدا در خواب بود و به کورش کمک نکرد برای مردم خودش و به زبان مردم خودش منشور حقوق بنویسد.

بیایید ما هم دست از غوغاسالاری برداریم. برای رشد و توسعه خود بکوشیم تا شایسته همه چیزهای خوبی شویم که در دنیا وجود دارد و ما حسرت آن را می خوریم.

همه خود را صاحبخانه بدانیم نه مستاجری که می خواهد یک اجاره نامه سفت و محکم در زمان بیماری صاحبخانه بنویسد. احزاب و رهبران کرد باید در عمل نشان دهند که همانقدر برای خراسان و ایلام و بلوچستان و .... و مردمش دلسوزند که برای کردستان. در کشور خودت تفاوت در زبان را عمده کردن و بر آتش کینه های تاریخی نفت پاشیدن به صلح و رشد و توسعه کمکی نمی کند. وضعیت حقوقی کردهای ایران با کردهای عراق و ترکیه فرق داره. کردهای ایران صاحب چندهزار ساله کشور ایران هستند. اگر این مساله بدیهی برای رهبران کرد ایرانی حل نشود و بخواهند برای دم و دستگاه باز کردن برای خود و حکومت کردن به درگیری و خونریزی دامن بزنند بازنده آن ها خواهند بود.
٣۱۲۰٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : فدرالیسم قومی ـ زبانی راه حل نیست!
علی کشگر Bookmark and Share تلاش


حتما آقای هیمن سیدی به ما حق می دهند که زیر پای نیروهایی که اهداف شان نه سامان جامعه ای که در آن «بالاترین خوشبختی برای بیشترین مردمان» فراهم باشد بلکه شعارشان حیدر، حیدری و تدارک آینده خونبار برای همه است فرش قرمز پهن نکنیم ....

نوشته کوتاه آقای هیمن سیدی را با عنوان « فدرالیسم و داریوش همایون» در سایت اخبار روز خواندم و ساعاتی بعد مقاله ی آقای ف ـ تابان را با عنوان «انتخاب سیاه» در همین سایت، که در چهارچوب موضوع نوشته آقای هیمن سیدی به قلم کشیده شده است. فرصت را مناسب دیدم در نوشته ای کوتاه مسائلی را با آقای هیمن سیدی در میان بگذارم. البته مواردی مربوط به آن بخش از نوشته ایشان که به امر فدرالیسم پرداخته است. اما برای پرداختن به موضوعات مورد نظر لازم است به نکاتی هر چند گذرا اشاره ای داشته باشم.

مشکل عمده جامعه سیاسی ما عدم درک درست از معنای درست مفاهیم می باشد. کسانی توجه ندارند که مفاهیم جان دارند و با بکارگیری آنها به پدیده های اجتماعی ـ سیاسی جان می بخشند و یا جان می ستانند. توجه ندارند وقتی ایران را کشور «کثیر الملله» می نامند و سرود «ستم ملی» سر می دهند، «حق تعیین سرنوشت» و اختیار جدائی را برای «مناطق ملی» برسمیت می شناسند، در تدارک استقرار فدرالیسم قومی ـ زبانی هستند و «حاکمیت» را برای «مناطق ملی» امری الزامی می دانند، به تجزیه طلبی جان بخشیده و در فرصت مناسب که «فاکتورهای بین المللی، منطقه ای و داخلی» بسودشان عمل کند از تمامیت ارضی جان خواهند ستاند. دوستان توجه نمی کنند که حاکمیت مفهومی است انتزاعی و «...شامل آن قلمروی از کاربرد قدرت است که در آن، بنا به حقوق بین الملل، دولت خودمختار است و زیر نظارت قانونی دولتهای دیگر ... نیست.» و شامل «استقلال سیاسی و قضائی در یک جامعه سیاسی» است، یعنی دارای جغرافیای سیاسی، به عبارت دیگر دارای کشور است و در حوزه داخلی « شامل همه اختیارهایی ست که هر دولتی بر شهروندان خود یا بر خارجیان ساکن کشور ... دارد.» و در حوزه بین المللی «شامل حق داشتن روابط با دولتهای دیگر با بستن قرارداد یا اعلان جنگ است.»

به نظر می رسد لازم است برای روشن شدن ذهن آقای ف ـ تابان و در پاسخ به پرسش ایشان در مقاله «انتخاب سیاه» و برای نشان دادن «متر و معیار... برای «تجزیه طلب» خواندن دیگران» و اینکه فدرالیسم آنان «کفر زندیق» و «شکلی از تجزیه طلبی» است و از همین رو عاقبتی فاجعه بار و خونین ببار خواهد آورد، نمونه هایی از سخنان سخن گویان بزرگترین نیروی قومی ـ زبانی ــ حزب دمکرات کردستان ایران ــ را با هم مرور کنیم تا «داغ» تجزیه طلبی که بر «پیشانی» آنها نقش بسته برای چشمان کم سوی کسان برای چندمین بار روشن شود هرچند که؛ بیداد است صوت داود برای کر مادر زاد!

و اما نمونه های «داغ» بسته بر پیشانی:

در نشریه شماره ۲۵ تلاش در گفتگو با عبدالرضا کریمی یکی از مسئولین بالای حزب دمکرات کردستان مصاحبه گر تلاش از او سئوال می کند:

«اقای کریمی توضیح دهید که این “مسئله کرد” چیست؟»

وی پاسخ میگوید: «مسئله این است که کردهایی هستند که سابقا همه اینها در کشوری زندگی می‌کردند بنام ایران. نصف آنرا عثمانی‌ها برده‌اند، سوریه از عثمانی‌ها درست شده، عراق از عثمانی ساخته شده و مقداری از آنهم در ارمنستان است. و این قوم را تکه تکه کرده‌اند. خوب این تکه‌های پاره کوشش می‌کنند برای خودشان که یک قوم هستند، یک زبان دارند و یک فرهنگ دارند بر اساس حقوق بشر و میثاق‌های الحاقی آن تا حد داشتن یک مملکت هم پیش روند. این حق آنهاست و یک چیز اصولی و کلی است که ما آن را قبول داریم. هر آدم معقول سیاسی هم آنرا قبول دارد.»

آقای مصطفی هجری دبیرکل حزب دمکرات کردستان ایران در کنفرانس «استقلال کرد، دمکراسی و آرامش منطقه» در قسمتی از سخنرانیش بطور شفاف درخواست حزب دمکرات کردستان را چنین ارائه می کند:

«حزب دمکرات کردستان ایران حق تعیین سرنوشت در همه‌ی اشکال آن منجمله کسب یکپارچگی همه‌ی بخشهای کردستان و ایجاد دولت مستقل کردی در خاورمیانه را حق مسلم ملت کرد دانسته و سوای آن براین باور است که همه‌ی بخشهای کردستان نیز حق تشکیل دولت مستقل در شمال، جنوب، شرق و غرب کردستان را دارا می‌باشند. اما علیرغم اعتقاد راسخ حزب دمکرات کردستان ایران به این حقوق تاکنون این حزب مبارز شعار کردستان مستقل را مطرح نساخته است. مطرح نساختن این شعار از سوی حزب دمکرات کردستان ایران به این مفهوم نیست که این حزب مبارز استقلال کردستان را حق ملت کرد نمی‌داند، بلکه چنین شعاری از سوی حزب دمکرات کردستان ایران با توجه به فاکتورهای بین المللی، منطقه ای و داخلی و همچنین مدنظر قرار دادن وضعیت ژئوپولیتکی خاورمیانه و کردستان بوده و با وجود این عوامل حزب دمکرات شعار استقلال طلبی را برای مردم کردستان و بویژه مردم کردستان ایران مناسب ندانسته است.» «تلاش شماره ۲۵»

اجازه دهید بازهم برای «شفاف»تر شدن «درخواست ها و مطالبات» حزب دمکرات کردستان به گفته آقای خسرو عبداللهی عضو علی البدل کمیته‌ی مرکزی و مسئول بخش روابط حزب دمکرات کردستان ایران در خارج اشاره ای داشته باشیم. ایشان در کنفرانس «حل مسئله ی کرد در چهارچوب دمکراتیزه کردن خاورمیانه» که در یکی از سالنهای پارلمان ملی فرانسه در ۲۹ نوامبر سال ۲۰۰۵ برگزار گردیده بود مطالبات حزب دمکرات کردستان را چنین فرموله می کنند:

«آقای رئیس! خانمها و آقایان! دوستان گرامی!
همچنانکه می‌دانید، در حال حاضر کردها، چه در سطح منطقه ای و چه در سطح جهانی، بزرگترین ملت را تشکیل می‌دهند که فاقد حاکمیت ملی هستند. سرزمین شان بین چند کشور تقسیم شده است حکومت های این بخشها (بجز کردستان عراق) حکومتهایی مستبد و توتالیتر می‌باشند که مطالبات دمکراتیک این مردم را با خشونت تمام سرکوب می‌کنند. متأسفانه، تاریخ ملت کرد از این نظر، تاریخی پر از تراژدی، قتل و عام و مملو از جنایات هولناک می‌باشد. با توجه به تجزیه‌ی سرزمین کردستان برخلاف اراده‌ی مردم آن و با توجه به ستمها و ددمنشیهایی که نسبت به این مردم صورت گرفته و امروزه در ایران، ترکیه و سوریه همچنان ادامه دارد و نیز با توجه به اینکه حق تعیین سرنوشت ملل توسط جامعه‌ی بین المللی برسمیت شناخته شده، می توان گفت که تشکیل حکومت مستقل کرد در هر کدام از بخشهای آن و یا الحاق حکومت هر چهار بخش آن به یکدیگر و تأسیس حکومت واحد، حق مسلم و مشروع ملت کرد می‌باشد. ....»

****

البته آقای هیمن سیدی در نوشته خود مفاهیم و سخنانی را که مسئولین حزب دمکرات کردستان در نقل قول های فوق به زبان رانده اند، مورد استفاده قرار نداده و مفهوم «فدرالیسم را در چهار چوب علوم سیاست و... راه حلی علمی برای دو مشکل: تمرکز قدرت و حقوق اقلیتها» بکار گرفته است. حتما ایشان از سر شناخت و مسئولیت، در نوشته شان «حقوق اقلیتها» و نه «حقوق ملیتها» و «ستم» و نه «ستم ملی» را که امروز از سر ناآگاهی و بی مسئولیتی و بعضا برای رسیدن به اهداف معینی از سوی بسیاری از نیروهای سیاسی و روشنفکری بدون توجه به معنای درست آنها بکار گرفته می شود خوداری کرده اند.

و اما آنگونه که از دیدگاه آقای هیمن سیدی استنباط می شود، هدف احقاق حقوق اقلیتهاست و تقسیم‌ حکومت ـ نه تقسیم حاکمیت، حاکمیت با حکومت یکی نیست حکومت ها می آیند و می روند ولی حاکمیت پابرجاست ـ و حفظ و گسترش حقوق فرهنگی و مدنی اقوام که موضوعی است در چهارچوب میثاق‌های اعلامیه جهانی حقوق بشر و تعریف شده در آن و مورد قبول هر نیروی دمکرات.
اگر هدف مواردی است که آقای هیمن سیدی بدان اشاره دارند، باید مشارکت همگانی در سرنوشت کشور و حق مشارکت عمومی در اداره عمومی کشور و حکومت های محلی و اداره پخش عادلانه تر منابع ملی در دستور کار قرار گیرد. باید آزادی ، ترقی، دمکراسی و حقوق بشر، رواداری ، سکولاریسم، حقوق شهروندی و عدالت اجتماعی بعنوان اجزاء بهم پیوسته ی یک نظام ارزشی را در چشم انداز داشت و در باور و اندیشه، هر فرد ایرانی متعلق به هر قوم و گروه را به عنوان فرد انسانی دارای حقوق فردی و اجتماعی و سیاسی با ایرانیان دیگر برابر دانست و پیشبرد هماهنگ و موزون و هم جهت این ارزشها برای رسیدن به یک جامعه مدرن را در دستور کار و اهداف خود قرار داد. و برای رسیدن به چنین هدفی باید بر بستر دمکراسی و حقوق بشر گام گذاشت و ایران فردا را بر اساس آن و راه حل هایی که با تاریخ سرزمین مان و ویژگیهای آن خواناست سامان داد و نه براساس فدرالیسم قومی ـ زبانی که عاقبت خونین آنرا از همین امروز می توان در میان خط و نشان هایی که گروه های آذری زبان بر کرد زبان ها می کشند مشاهده نمود و یا شکلی از آن را در سالهای بعد از انقلاب ۵۷ در مناطق هم مرز میان دو استان کردستان و آذربایجان مشاهده کردیم و یا همین امروز در میدان های ورزشی شاهد آن هستیم. علاوه بر آن بحث پیرامون فدرالیسم بدون توجه بر فضای عمومی حاکم بر جامعه سیاسی ایران و زمینه شکل گیری چنین بحث هایی و بدون توجه بر بستر تاریخی شکل گیری دولتهای فدرال بحثی است ذهنی و چشم بستن بر واقعیت ها.

حتما آقای هیمن سیدی به ما حق می دهند که زیر پای نیروهایی که اهداف شان نه سامان جامعه ای که در آن «بالاترین خوشبختی برای بیشترین مردمان» فراهم باشد بلکه شعارشان حیدر، حیدری و تدارک آینده خونبار برای همه است فرش قرمز پهن نکنیم و تلاش خود را برای رسیدن به ارزشهایی چون آزادی، حقوق فردی و حقوق شهروندی برای تک تک آحاد ملت ایران بر محور اصل اساسی حفظ هستی و بقای سرزمین ایران و ملت یکپارچه آن صرف کنیم. هنر سیاست دیدن ظرافت هاست و وظیفه سیاستمدار بعنوان هنرمند در این حوزه بکار گیری بالاترین توانایی برای یافتن راه حل بهینه با کمترین هزینه ها است. امید که چنین باشد.

------
٣۱۲۰۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا ‫سالاری

عنوان : شانس اینکه فردا اصلاً کردستانی برای ایران بماند ؟
آیا تنش های مرزی، سیاستها، حوداث سیاسی و آسیبهای تاریخی و واکنش های قومی و محلی به آنها در کردستان پس از یک قرن تدابیر و تصمیم های نادرست با یک نسخه فوری و یکشبه منشور حقوق بشر حل میشود؟

آیا ‫همین بحث ها و نقطه نظر های متفاوت لزوم سمینارها و گردهمایی های بیشتر را تقویت نمیکند؟

‫پس چه وقت و چگونه باید از بهترین خرد جمعی و علمی خود استفاده کنیم؟ چرا با روش تکروی برخی از ما همین جا خود را موظف به راه حل و تعیین تکلیف اقوام و ملیتها میکنند بدون اینکه به کل عقل و خرد کارشناسان ومردمان کشور خود توجهی کنیم؟ شاید ما برای حل این مسئله تاریخی باید کارشناسانه:

‫۱. تمام داده ها و مفروضات، از وضعیت سوادی، آموزشی، زبانی، فرهنگی، روانی، تاریخی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی اقوام گرفته تا دین و آیین و تعصبات و نقاط ضعف و تحریک و عوامل جامعه شناختی و علائق و ناراحتیها و دردسرها و گرفتاریها و محرومیت ها و محرکها و گزینه های بالقوه ی داخلی و خارجی آنها را داشته باشیم و آنها را بدرستی و متخصصانه مطالعه و ارزیابی کرده باشیم، تمام کشورهای بزرگ و قدرتمند و ثروتمند و توسعه طلب، این مطالعات را صد مراتب بهتر از بنده و شما از قبل انجام داده اند‫ و میدهند، تا با هزار تحریک و دسیسه و توطئه همچون نهنگ این اقوام را آرام آرام ببلعند تا مگر آنان را وابسته و مستعمره کنند و به حکومت و سرزمین خود پیوند زنند.

‫۲. مدلهای پیشبینی کننده مختلف از نحوه تمایل و تصمیم و رفتار جمعی هر قوم در برابر پدیده بالقوه آزادسازی و خودگردانی و یا برعکس آن، جهت تمدید و تداوم همان الحاق و اتصال و پیوند با کشور مادر، ارائه ‫دهیم.

‫۳. مطالعه انواع مدلهای موجود و برآورد احتمال وقوع آنها، از جمله مطالعه مدل خود شما و براورد عددی احتمال وقوع آن ‫را انجام دهیم.

‫۴. مطالعه ‫کنیم زمینه ها، ریشه ها و عوامل مهم در تقویت احتمال وقوع یک مدل. مثلاً چه نواقص و یا فاکتورهایی را بایستی ظرف چند سال آینده تقویت کرد تا احتمال پذیرش مردم یک قوم خاص نسبت به جدایی و خودگردانی خود کمتر شود و در عوض اعتماد آنها به پایبندی به حقوق بشر و حفظ تمامیت ارضی بیشتر شود.

‫‫۵. فراموش نکنیم که در دولت دموکراسی نهایتاً اعمال راه حل و انجام هر تصمیم و کاری با رجوع به رأی اکثریت ‫پایان میگیرد، که خواه ناخواه رأی و نظر اقلیتها نادیده گرفته میشود، که حتی امروز و هر روز در سطح رأی گیری نمایندگان پارلمانهای کشورهای دموکرات مرتب اتفاق میافتد. ‫دموکراسی هم بازنده های خودش را دارد. اقلیت الزاماً به تمام حقوق خود در رقابت با اکثریت نمیرسد، مگر از قبل برایش حقوقی تعیین شده باشد. مهم این نیست ما چه می خواهیم، مهم این است که جمع غالب و یا اکثریت فعال یک قوم یا ملیت چه می خواهد؟ آیا ما همه آنچه آنان میخواهند میدانیم و نتایج و پیامدهای آنها را بشکل واقعی میشناسیم و در باره آنها بحد کافی بحث و تبادل نظر کرده ایم؟
‫ببینید درست پس از انقلاب دانشمند علوم انسانی جمهوری اسلامی اعزامی به کردستان چگونه بعد از سی سال هنوز از تعصب و پیشداوری های مذهبی خاص خود رهایی نیافته است.

آقای زیبا کلام مأموریت خودرا اینطور بیاد می آورد:
‫« تهران می گفت که شما خلع سلاح بشوید، آنها هم می گفتند که شما اول سپاه را از مناطق کردنشین بیرون ببرید تا ما خلع سلاح بشویم. بنابراین گیر کرده بود. »

اگر انقلاب دموکراتیک بود، که نبود، اگر دولت انقلابی راستگو و مردمی و طرفدار غیرمسلمانان و مسلمانان سنی بود، که نبود، اگر قابل اعتماد و اطمینان بود، که نبود، شاید ‫اگر راه حلی حقوق بشری در زمان انقلاب ۵۷ مطرح و عملی می شد، کمکی به حل مشکل آنهم تا حدودی محدود میکرد‫؟

‫چه نیرویی و چه خرد جمعیی بایستی جمع میشد و به ایشان میگفت:‫ آقای زیبا کلام، ‫محقق و مورخ مومن شیعه اثنی عشری محترم، اول تهران بایستی ارتش و سپاه را بیرون ‫بکشد و بعد کردها، تا کار مذاکرات آسانتر و عملی تر شود؟!.
‫مسلماً ایشان و ‫جمهوری اسلامی ایشان اصلاً قصد مذاکره نداشتند! خمینی همان بلایی را که سر مردم مسلح شده تهران آورد، یعنی اول آنها را فریب داد که خلع سلاح شوند تا بعد براحتی بتواند به حکم محاربان با خدا و مفسدان فی الارض دستگیری ها و اعدام ها و شکنجه هایش را توجیه و عملی کند و دودمان و خانه ‫مردم را خراب و تخریب و زندان هایش را آباد گرداند. کردها به این مکر و حیله تا حدودی بشکل پراکنده و نامنظم بو برده بودند.

امروز هم اگر قرار است مذاکره ای و یا معاهده ای صورت بگیرد، باید کاملاً گفتگوئی، سیاسی، و بدون دخالت و حضور و نمایش هر نوع سلاح و تهدید و زور و قدرت، در محیطی امن و با حضور تمامی نمایندگان دو طرف و نمایندگان بیطرف و مورد توافق و اعتماد از طرف سازمان ملل، ویا هر سازمان مورد توافق دیگری، حتی المقدور در محیطی خارج از ایران و کردستان به شکل رسانه ای شفاف، نه پشت درهای بسته، باشد.

در این مذاکرات، بدون هیچگونه فشار و تعجیل، طی یک روند معقول و طولانی و شفاف، کلیه مسائل، مشکلات خواسته ها، از‫ جمله جزئیات تقصیمات و مدیریت اداری و اقتصادی و نحوه تشکیلات خود گردانی وابسته به دولت مرکزی مورد بحث و تبادل نظر و کالبدشکافی موشکافانه و کارشناسانه، که هم از لحاظ رسانه ای و خبر بسیار شفاف است و هم از لحاظ رعایت حقوق مردم دو طرف بسیار عادلانه و مطابق اصول و ضوابط کامل دموکراسی، لیبرالیزم، حقوق شهروندی مدرن و منشور جهانی حقوق بشر میباشد، صورت گیرد.

‫‫ولی پیشنهاد شخصی من چیز دیگری است. پیشنهاد من این است که قبل از این کار یک کنفرانس علمی جهانی در باب خودگردانی کردستان برگزار شود تا همه دانایان و مطلعان و دانشمندان، متخصصین و کارشناسان رشته های مختلف فرصت ابراز نظر قبل از انجام این چنین تصمیم مهمی را داشته باشند. بایستی بسیار آموخت و بسیار پژوهش و تحقیق و تحلیل کرد تا در روشنایی کامل‫، ‫براساس معیار و تحقیق و قطعنامه ای علمی، تصمیم گرفت.....

‫‫اگر در سال ۵۶ انجام یک کنفرانس علمی در مورد انقلاب قریب الوقوع ۵۷ عملی بود و اینچنین صورت می گرفت، باز هم ما کورکورانه دست به یک انقلاب کور و تاریک و ‫وحشتناک میزدیم؟
‫اگر در سال ۵۸ انجام کنفرانسی علمی در مورد مسئله کردها پس از انقلاب عملی می شد و اینچنین صورت می گرفت، باز هم همین مشکلات ‫و سرنوشت امروز را داشتیم؟
اگر امروز دست روی دست بگذاریم و متخصصان، دانشمندان و کارشناسان خود را دور هم جمع نکنیم و از آنان تبادل نظر و بحث و انتقاد نشنویم و راه حل هایشان را بکار نبریم، ‫آیا شانس اینکه فردا اصلاً کردستانی برای ایران بماند بیشتر میشود یا کمتر؟ ‫آیا آنقدر که امروز از منشور حقوق بشر میفهمیم و دم میزنیم، از خرد جمعی و مراجعه به آن در مواقع ضروری و بحرانی استفاده ای میکنیم؟
٣۱۱۹۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : جستجوگر

عنوان : چرا نمیتوانیم به تفاهم برسیم؟
از دوستانی که روی فدرالیسم اصرار دارند خواهشمندم و ده بار خواهشمندم بزرگواری کرده راهنمایی کنند کجای این قطعنامه را قبول ندارند و چرا و این عدم تمرکز چرا نادرست است. ممنون از راهنمایی شما و پوزش از دوستان اخبار روز که کمی این متن بلند است
قطعنامه کنگره پنجم حزب مشروطه ایران
در عدم تمرکز و حقوق اقوام و مذاهب ایران
.......
۱ ــ ما مردمسالاری را به معنی حق برابر همه ایرانیان در حکومت بر خود توسط نهادهای انتخابی آنان می‌دانیم. هیچ تبعیض جنسیتی یا مذهبی یا قومی در میان ایرانیان نیست. همه ساختار حکومتی و سازمان بندی اجتماعی باید به اراده و در خدمت مردم و برای دفاع از حقوق افراد جامعه باشد. ما هیچ اقلیتی جز در رای‌گیری نمی‌شناسیم. اقلیت به معنی تمایز و تبعیض می‌باید از قاموس سیاسی ایران حذف شود.
۲ ــ ملت ایران از اقوام و مذاهب گوناگون تشکیل شده است که در طول هزاره‌ها با هم زیسته و از سرزمین ملی با خون خود نگهداری کرده‌اند. نیرومندی ملی و غنای فرهنگی ایران از این تنوع قومی و مذهبی بوده است و نگهداری ویژگی‌های اقوام و مذاهب گوناگون جامعه ایرانی نه تنها یک حق دمکراتیک بلکه یک ضرورت ملی است. ملت ایران به هر بها و مانند همیشه در یک تاریخ هزاران ساله، از استقلال و یکپارچگی سرزمین ملی دفاع خواهد کرد و سیاست ایران بر پایه احترام به حقوق مدنی و فرهنگی شهروندان یک جامعه دمکراتیک خواهد بود.
۳ ــ حقوق اقوام و مذاهب در یک نظام مردمسالار مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق‌بشر و میثاقهای آن با اصل یک کشور، یک ملت منافاتی ندارد و همه اقوام و مذاهب ایران می‌توانند زیر یک حکومت مرکزی با یک قانون غیرمذهبی و عرفیگرا بسر برند و فرهنگ و هویت ویژه خود را نیز در پناه همان قانون نگهداری کنند. زبان رسمی ایران زبان ملی یعنی فارسی است ولی مردم در هرجا می‌توانند به زبان مادری خود آموزش ببینند و سخن بگویند و رسانه‌های همگانی داشته باشند؛ رسوم خود را نگهدارند و از هر مذهبی پیروی کنند.
۴ ــ عدم تمرکز به معنی تقسیم اختیارات میان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی برای کارایی و دمکراسی بیشتر ضرورت دارد. تصمیم گیری امور محلی در هر محل باید تا پایین‌ترین واحد تقسیمات کشوری توسط مردم محل انجام گیرد. حزب ما در ادامه سنت انجمن‌های ایالتی و ولایتی قانون اساسی مشروطه، حکومتهای محلی را در سطح استان و شهرستان و دهستان و روستا پیشنهاد می‌کند. حکومتهای محلی بر اصل تجزیه‌ناپذیر بودن حاکمیت sovereignty و تقسیم‌پذیر بودن حکومت government استوار است. کشور ایران یکپارچه خواهد ماند و مردم ایران زیر یک قانون خواهند زیست. اما ایران از یک مرکز اداره نخواهد شد و واحدهای تقسیمات کشوری، امور محلی را از اجرای قانون تا خدمات اجتماعی مانند آموزش و بهداری و امورشهری و اجرای طرح‌های توسعه و مانندهای آن که در صلاحیت حکومت مرکزی نیست با ارگانهای انتخابی خود اداره خواهند کرد.
۵ ــ در تقسیم بندی استانهای ایران که بطور سنتی جنبه جغرافیایی داشته است علاوه بر نظر مردم هر محل، ملاحظات مربوط به توسعه اقتصادی باید در نظر گرفته شود. ایرانیان و کسانی که اجازه اقامت در ایران دارند می‌توانند آزادانه در هر جای کشور سکونت کنند. در تخصیص منابع ملی میان استانها به آنها که از امکانات کمتری برخوردارند باید بیشتر داده شود تا به میانگین ملی برسند. در ادامه سیاست عدم تمرکز، یک مجلس سنا با نمایندگان برابر از همه استانها در کنار مجلس ملی در قانونگزاری شریک خواهد بود.
یگانگی ملی در یک جامعه آزاد و همسود، با نظام دمکراتیک و غیرمتمرکز، به ما امکان خواهد داد که با بهره‌گیری از ظرفیت اقتصادی و فرهنگی بزرگ ایران بهترین سطح زندگی را برای همه مردم ایران فراهم آوریم.
http://www.irancpi.net/menshor/menshor.htm
٣۱۱٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : بایک مهرانی

عنوان : اقتدارگرایان آریامهری و فقاهتی خواب آرام ندارند
دوران تک حزبی و تمرکزگرائی افول کرده ، حتی در دموکراسی ها دیگر نمیشود با یک یا دوحزب راحت کابینه تشکیل داد.
در انگلستان سیستم ۲ حزبی به ۳ حزبی تبدیل شد و در آمریکا هم بارقه های احزاب کوچکتر د رچشم انداز دیده میشود.
در بیشتر وکشورهای اروپائی احزاب بایدیکدیگر آئتلاف می کنند تا کابینه تشکیل دهند.

تفکری ارتجاعی در ایران ما وجود دارد که همیشه از زمان عقب تر ست و با سفسطه زور میزند ،بگوید: ایران ایالات متحده یا آلمان نیست در دنیا فقط ۱۷ کشور «فدرال» وجود دارد و چه وچه .

این تفکر در زمان مشروطه و بعداز آن هم به نهال مردم سالاری ایران ظلم کرد و به بهانه ی های مختلف مردم و نمایندگان آنها بخصوص خارج از مرکز را مورد ستم و آزار قرار دادند. در انتخابات مجلس شورا بعداز سقوط رضا شاه، اعتبارنامه ی جعفر پیشه وری تائید نشد .ولی کسی نتوانست منطق اراده ای که «قادر» بر مقدرات مردم بود عقب بزند. در بعداز انقلاب ۵۷ هم این واقعه تکرار شد و شادروانان خسرو قشقائی ، سید احمد مدنی و دکتر قاسملو که از حوزه های محلی خود به مجلس راه یافته بودند بدون توجه به مصونیت پارلمانی تحت تعقیب قرار گرفتند خسرو قشقائی به شهادت رسید. دکتر مدنی و عبدالرحمن قاسملو مجبور به ترک وطن شدند. حکمت مذهبی باتمام «هیکل» خود بر این رفتار رکیک سرپوش گذارد .

در هنگام فروش بحرین نه اردشیر زاهدی ونه داریوش همایون ونه هیچکدام از غلامان خانه زاد دغدغه ی میهن و ملت را داشتند و داریوش فروهر فقط به خاطر افشای این خیانت حکومت به قزل قلعه کشیده شد. تردیدی نیست که برخورد های اخیر این «آقایان» کاملا دیکته شده ست و میخواهند مسیر آزادیخواهی مردم ایران را که میروند یک بار برای همیشه جامعه ی مدنی را تقویت کنند و آرزوهای اقتدارگرایات آریامهری و فقاهتی خواب آرام ندارند و به سیم اخر زده اند.
٣۱۱۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨۹       

    از : آرش

عنوان : دو طرف این بحث چاره ای ندارند جز این که برای برقراری دمکراسی پایدار در کنار هم قرار بگیرند
به گمان من ما هم چون کشورهای دیگر پیشرفته و دمکرات در ادامه رشد و توسعه مدنی حود در مرحله ای به فدرالیسم خواهیم رسید. دقت کنید گزاره «شرطی» است. یعنی اگر به مرحله ای از رشد مدنی و دمکراتیک برسیم موضوغ فدرالیسم برای اداره بهینه جامعه خود بخود روی میز قرار خواهد گرفت. حال برای رسیدن به این مرحله باید:

۱) ایرانی باشد که درگیر رویارویی های قومی نشده باشد
۲) توانسته باشد دمکراسی را نهادینه کند.

شرط (۱) همانی است که آن همایون و همفکران او نگران آن هستند.

یعنی دو طرف این بحث چاره ای ندارند جز این که برای برقراری دمکراسی پایدار در کنار هم قرار بگیرند. نه آقای همایون می تواند در کنار جمهوری اسلامی قرار گیرد و نه طرف دیگر بحث در کنار تجزیه طلبان.

بایستی به این نکته هم اشاره کرد که هیچ نیروی تجزیه طلبی نمیاید بگوید من تجزیه طلب هستم. اما مانند حکومت اقلیم کردستان عراق از اوضاع بلبشوی فعلی عراق استفاده می کند و بر خلاف قانون خود اقدام به امضا قرارداد با شرکت های خارجی برای استخراج نفت منطقه می کند.

برداشت خود من هم این است که گرایش به تجزیه طلبی کور و خصمانه (نه دمکراتیک) در ایران قوی است اگر چه رسما تاکتیکی مطرح نمی گردد
٣۱۱۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨۹       

    از : خسرو صدری

عنوان : اگر داریوش همایون...
آقای داریوش همایون ، به نظر من، اگر به انتقاد اساسی از گذشته خود دست میزد، "کودتای ۲۸ مرداد" را "قیام ملی" نمی نامید، در کتابش نمی نوشت که شاه در مقابل معترضین ۵۷ ، می بایست "قاطعیت"(خشونت) بیشتر بخرج میداد و انقلاب مردم را نتیجه طبیعی فشار رژیم مطبوعش، که خودنیز قائم مقام تک حزب رستاخیزش بود ، می دانست، آنگاه ممکن بود که از جانب عدالت خواهان نیز، جدی گرفته شود.
در رابطه با مطالب مقاله وانتقاد آقای تابان به او، من فکر می کنم که داریوش همایون و شخصیت هایی نظیر او با تجربه طولانی سیاسی و کار اجرایی، بهتر از دیگران از شیوه قدرت های جهانی برای پیش برد سیاست های خود آگاهی دارند و موضع گیری های مورد بحث اورا ، قبل از هرچیز زنگ خطری در مورد آینده ایران می بایست تلقی کرد و نه همکاری با ج.ا.ایران، که آن هم به قصد تجسم میزان خطر بیان شده است و نه یک همکاری عملی .
به دوستانی هم که در این رابطه ، به شباهت با مواضع حزب توده ایران درسال های اول انقلاب اشاره می کنند، بدون این که قصددفاع ازسیاست آن زمان حزب را داشته باشم، باید گفت که اینک پس از سی سال، ج.ا چندین بارفرزندان خودش را هم بلعیده است و دیگر با یک حاکمیت برخاسته از انقلاب شباهتی ندارد. شبیه سازی های شما هم مثل کار کسانی است که تنها با خواندن تیتر مطالب، فکر می کنند، میتوان به تجزیه و تحلیل مسائل پرداخت. نه ج. اسلامی همان است ، نه شرایط ایران و نه شرایط جهان که روزی با وجود اتحاد شوروی، انقلابیون وظایف دیگری برای خود قائل بودند.
٣۱۱۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : س از گفت و شنود بیهوده، هشدار فدرالیسم و داریوش همایون
ما با نیروهائی پاک بی‌مسئولیت در درون، در اجتماع ایرانی بیرون، در قدرت‌های بزرگی در دور و نزدیک و به ویژه در همسایگی وحشتناک ایران سروکار داریم، منتظر برهم خوردن اوضاع و از هم پاشیدن قدرت مرکزی در صورت بروز جنگ

دوست گرامی آقای همن سیدی مرا پاک خلع سلاح کرده‌اند. من که باشم که با علم و هنر در بیفتم که فدرالیسم از نظر ایشان با آنها یکی است. مشکل من تا کنون این بوده است که به منظره واقعی، به تاریخ فدرالیسم از انقلاب امریکا به بعد، نگریسته‌ام و جز ملاحظات عملی و مربوط به روابط قدرت و پیشینه تاریخی هیچ عنصر علمی در آن نیافته‌ام و سهم هنر را نیز در آنها همان چیره دستی و کاردانی دیده‌ام که ما گاه واژه هنر را برای رساندن آن بکار می‌بریم.
از نزدیک دویست کشور عضو سازمان ملل متحد تنها شماری اندک، از مردمانی همسان تشکیل شده‌اند و عدم تمرکز مسئله همه آنها بوده است یا هنوز هست. اما تنها معدودی (حدود ۲۵ کشور و تقریبا همه آنها از بقایای مستعمرات یا پاره‌های امپراتوری‌های اروپائی) "تنها راه حل علمی" مسائل قومی و عدم تمرکز را برگزیده‌اند یا بر آنها تحمیل شده است. اکثریتی از بهترین جامعه‌های شهروندی که در آنها تبعیض و سرکوبگری به اقوام و مذاهب نیست غیر فدرال هستند و بیشتر حکومت‌های موفق چه از نظر اداره کارآمد و چه رعایت حقوق بشر راه‌های دیگری جز فدراتیو زبانی برگزیده‌اند ــ حکومت‌های محلی، واگذاری اختیارات ...
من همجنین پس از هشت ده سفر که به پاکستان فدرال کرده‌ام و آن کشور را بیش از آن می‌شناسم که به سودش باشد، هیچ تصور نمی‌کردم که با مظهری از علم و هنر روبرو بوده باشم.
مبارزه من با فدرالیسم نیاز به توضیح دارد. مبارزه صورت‌های گوناگون دارد و به معنی جنگ نیست و گرنه مبارزه مسلحانه نمی‌گفتیم. اشتقاقات دیگر ریشه مبارزه در عربی، ابراز، بروز، هیچکدام معنای جنگ نمی‌دهد. از گفت و شنود نیز رویگردان نیستم و آماده بوده‌ام که از واشینکتن تا پاریس و هامبورک و برلین و در همین ژنو هر جا امکانش بوده به گفتگوی رو در رو بشتابم و در ده‌ها داد و ستد فکری قلمی با هواداران فدرالیسم انباز شوم. ولی دستاورد من از این همه کوشش آن بوده است که در ۱۷ سال گذشته از خودمختاری خلق‌ها به فدراسیون ملت-ملیت‌های ایران در مناطق ملی از اهل شش زبان معین (از جمله ملت فارس!) برسیم و خط ونشان کشیدن‌های از هم اکنون سازمان‌های قومی را برای دیگران بخوانیم و سه سال پیش اعلام آمادگی گلباران چهار میلیونی خاک پای سربازان آزادیبخش امریکا را بشنویم.
پیشرفتی را که آقای سیدی در همین مسئله حقوق همه افراد اقلیت‌های قومی در من دیده‌اند تایید می‌کنم و بی تردید آن گفت و شنود‌ها در من اثر کرده‌اند. به همین دلیل شش سال پیش قطعنامه در حقوق مذاهب و اقوام و عدم تمرکز را به کنگره پنجم حزب مشروطه ایران پیشنهاد کردم که پذیرفته و به منشور یا برنامه سیاسی ما پیوست شد و آن را بار‌ها به سازمان‌های مربوط فرستادم ولی گوئی به دست هیج کس نرسید.
اکنون می‌بینم که تنها راهی که برایم مانده است هشدار دادن پیامد‌های مبارزه‌ای است که به گفتار آقای سیدی در خون کسانی هست. ایشان مخاطره را تنها در سیاستگرانی در آنکارا می‌بینند ولی آنچه من می‌بینم ابعاد بسیار گسترده‌تر و خطرناک‌تری دارد. ما با نیروهائی پاک بی مسئولیت در درون، در اجتماع ایرانی بیرون، در قدرت‌های بزرگی در دور و نزدیک و به ویژه در همسایگی وحشتناک ایران سروکار داریم، منتظر برهم خوردن اوضاع و از هم پاشیدن قدرت مرکزی در صورت بروز جنگ. به همین دلیل هم هست که عناصری امروز نمی‌گویند ولی سه سال پیش می‌گفتند که آرزومند حمله امریکا هستند.
آنها که سی سال پیش دیوانه‌وار به هیستری ضد شاه پیوستند امروز باز آماده‌اند در هیستری دیگری با پیامد‌های پیش بینی ناپذیر بیفتند. بر آن‌ها هرجی نیست ولی از کسی که هفت دهه‌ای در کار ایران و جهان گذرانده است نمی‌توان انتظار داشت که در امری که با مانند‌های‌ش آشنائی فراوان دارد از ملاحظه هیچ هماوردی پای پس بکشد. من نمی‌خواهم خون از بینی هیچ ایرانی، از احمدی نژاد نفرت انگیز هم، بیاید. از گفت و شنود با معنی که به خیر عمومی، و سود بیشترین کسان و نه منافع افراد و گروه‌های معین، خدمت کند نیز با همه استقبال می‌کنم. ولی اگر دیگران در خواست‌های حداکثر خود تا اقداماتی بروند که این کشور را به خطر اندازد، در آن در وقت پیچاپیچ که سعدی می‌گفت، همه چیز دگرگون خواهد شد. آنگاه خواهند دید که مبارزه تا بد‌ترین صورت‌های آن در رگ‌های بی‌شمارانی به جوش خواهد آمد ــ از جمله اکثریتی از همین‌ها که امروز از گفته من بهم برآمده‌اند. سخن گفتن و استدلال کردن و پافشاری بر مواضع حتا افراطی‌ترین خواست‌ها حق هر کسی است. هشدار دادن هم گاه لازم است.
در سیاست عنصر حیاتی تاریخ است. بی نگاه ژرف تاریخی هر بررسی در جامعه و سیاست ناقص خواهد بود. باز هم تاکید می‌کنم: ایران یک هسته سخت دارد. به فضای روز بسنده نمی‌باید کرد
این هشدار‌ها و یادآوری‌ها برای آن است که آگاهان و اندیشه‌مندانی مانند آقای همن سیدی آن سوی تصویر را نیز بهتر ببینند. ما همه در حلقه‌های پیرامون خود بسر می‌بریم و ممکن است مسائل به نظرمان آسان‌تر آن بیاید که هست. تغییر و بهکرد نیز نمی‌باید تنها با من پایان یابد.
٣۱۱۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : طیف خاکستری
جناب لیبرال چپ دمکرات میانه،
آیا بین سپید و سیاه هم رنگی هست ؟ فدرالیسم کلمه ایست که میشود یک طیف کامل خاکستری را در آن جا داد. از شوراهای شهری تا استقلال تقریبا کامل ، حدود این نوع حکومت است. اینجاست که باید دید طرفین تا چه حد حاضر به کج کردن جام ، بدون ریختن محتوی آن هستند. آیا حاضرند ۷۰۰،۰۰۰ نفر از ۳۱ میلیون را بکشتن بدهند ( از علیل و زخمی حرفی نمیزنیم ) و یک پارچگی را حفظ کنند و یا به نوعی سیستم مثلا فدرال تن در خواهند داد که دو طرف راضی باشند ( اگر تحریکات خارجی و یا سوء ظن از این تحریکات بگذارد). منظور درک و تفاهم است نه نام توخالی یک سیستم.
٣۱۱۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : دشمنی با ایرانی
بهمن زاهدی

توده‌ای‌ها برای از بین بردن آزادی‌های اجتماعی, کشتار ایران دوستان, (انتقام گیری شخصی) از بین بردن حقوق زنان و در دشمنی با ناسیونالیزم ایرانی در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتند و جمهوری اسلامی از آنان مانند ابزری برای تحکیم قدرت خود استفاده کرد.
ما برای دفاع ار سرزمین‌مان در صورت بروز جنگ احتمالی در کنار جمهوری اسلامی قرار خواهیم گرفت تا ایران تجزیه نشود. البته حزب توده و چپگرایان با تجریه ایران هم مسئله‌ای نداشته و ندارد.
در صورت تجزیه ایران چندین چپگرای ایرانی می توانند با همدیگر و در یک زمان رئیس جمهور شوند. بدین ترتیب مسئله رقابت درونی خود را هم حل خواهند کرد
٣۱۱۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : کریم ن

عنوان : بقای گفتمان این ها به خصوص لابی گری اینها در میان قدرت های خارجی از جمله آمریکا منوط به بقای جمهوری اسلامی است!.
با احترام به نظرات آقای تابان من فکر میکنم هر بحثی در ارتباط با گفته های امثال آقای همایون و حزب سلطنت طلبان (زیر هر ماسک و اسمی که این حزب میخواهد خود را مخفی کند) در واقع وقت تلف کردن و بدتر از آن اعتبار بخشیدن به آنهاست. من نشانه ای ندیده ام که نسل جوان ایرانی و مشخصا جوانان ملیت های غیر فارس کوچکترین اهمیت و ارزشی به این محافل قائل باشند. اساسا بقای گفتمان این ها به خصوص لابی گری اینها در میان قدرت های خارجی از جمله آمریکا منوط به بقای جمهوری اسلامی است. در نتیجه تعجبی ندارد که اینها به هر طرفندی و بهانه ای که شده بدنبال ادامه حیات این حکومتی هستند که اینروز ها دیگر نفس های آخر خود را میکشد. اوپزویسیون ایرانی با مطرح کردن اینها و انجام گفتگو و با تبادل افکار با این جماعت تاریخ مصرف گذشته خود را نیز از اعتبار میاندازد.
٣۱۱۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : به آقای تابان گرامی
آقای تابان محترم،

از پاسخ شما سپاسگزارم با اینکه فقط به یکی از دو مسئله ی من پرداختید. ایکاش آپوزیسیون برای امثال من هم که میان زمین و آسمان گیر کرده ایم جایگاهی قائل می شد تا ما هم حس می کردیم که در محاسبات شان به حساب می آییم. آپوزیسیون اگر ادعای دمکراسی دارد باید حداقل وجود امثال ما را به رسمیت بشناسد و فکری بحال ما بکند، نه؟ من این نادیده گرفتن کل آپوزیسیون از امثال خود را به حساب بی اعتنایی کامل آنها نسبت به ما تلقی می کنم.

جناب تابان گرامی، درک خود را از پاسخ شما در زیر می آورم و خواهشمندم برای شفاف شدن هر چه بیشتر، آنرا رد و یا تایید بفرمایید، سپاسگزار خواهم شد.

ما آپوزیسیونی داریم که خواهان سرنگونی کل رژیم است ولی در آنچه باید جایگزین آن شود، دو پاره شده است و ایندو در دو قطب مقابل یکدیگر ایستاده اند. یک قطب معتقد است که با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر هر گونه تبعیض در ایران غیر ممکن می شود ولی قطب دیگر معتقد است که تبعیض تنها زمانی در ایران غیر ممکن می شود که در کنار این منشور، سیستم فدرال و تقسیم مردم به ملل هم صورت پذیرد. تنها راه اتحاد بین ایندو هم تسلیم یکی از اینها به کل خواسته های دیگریست.

با احترام
لیبرال دمکرات چپ میانه
٣۱۱۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : فدرالیسم و داریوش همایون
جناب تابان ،
در دنیای پر تلاطمی که در عرض چند دهه چین و هند مفلوک به قدرت های جهانی تبدیل میشوند و امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی در عرض چند ماه از هم میپاشد و دیوار برلین پایین میاید ، حزب مشروطه ایران کیست که کنگره آن چه باشد که نظر داریوش همایونش قابل بحث گردد . منظور توهین نیست ولی تا آنجا که چشم کار میکند سال هاست که دوران اینها گذشته است مگر دستی از غیب برون آید و کاری بکند. منظور آن است که اینها دیگر تاثیری در کار دنیا ندارند.
اما در باره منشور جهانی حقوق بشر و فدرالیسم ، درک من آنست که این منشور استخوان بندی و چهار چوبیست که دولتها باید در آن زمینه عمل کنند. این منشور به کسی دیکته نمیکند که کمونیست یا سوسیالیست باشد. جمهوری یا سلطنتی باشد. فدرال یا فئودال باشد. منظور از این منشور تضمین حقوق افراد است و اجرای ایدآل آن شاید هرگز عملی نگردد. چگونه میتوان در حضور حرص و طمع و زیاده خواهی و تمامیت طلبی و میل به تجاوز و برتری طلبی طبیعت انسانی و دشمنی های ریشه دار همسایگی و ادعا های ارضی و قومی و زبانی و مذهبی چنین قوانینی را به سهولت پیاده کرد؟ عملی ترین راه کجدار و مریز است که البته توجه میفرمائید منظور از آن جام پری ست که در دست دارید. و گرنه شاید یکی از بد ترین نمونه های تقریبا مستند آن جنگهای داخلی امریکا باشد که از حدود سی و یک میلیون جمعیت هفت صد هزار آن کشته شد که یک پارچه گی کشور حفظ شود. در این خلاصه بیش از این نمیتوان گفت. و اگر دوست ما ایراد نگیرد وز خدا خواهیم توفیق عمل.
٣۱۱۲۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : ف. تابان

عنوان : به لیبرال دموکرات چپ میانه
ممنون دوست عزیز. من فکر می کنم اجرای منشور جهانی حقوق بشر در ایران بخش بزرگی از حقوق مردم کشور را تامین خواهد کرد. دعوا بر سر تفسیر همین منشور است. برخی ها می گویند این منشور حقوق ملی قومیت ها (یا ملیت ها) را به رسمیت شناخته است و بعضی هم می گویند هرگز. برخی می گویند منشور جهانی حقوق بشر با فدرالیسم تناقضی ندارد و بعضی ها می گویند دارد. حرف من این است که برای حل این اختلافات باید به گفتگو با هم نشست و تهدید به جنگ نکرد. اما وقتی عده ای می آیند و حتی گفتگو بر سر این مسائل را ممنوع می کنند و می خواهند اختلاف را به کمک جمهوری اسلامی حل کنند، این سیاستی است که خطرناک است و باید نسبت به آن هشدار داد.
٣۱۱۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱٣٨۹       

    از : کامران شهریاری

عنوان : افسوس!
جناب تابان گرامی:
روندی را که اکنون در اندیشه های جناب همایون شاهد جلوه های درخشان ترش هستیم، به باور من از دورانی شروع شد که ایشان با برگزاری کنفرانس بروکسل در زمینهء «طرح رفراندوم»، خط خود را از دیگر هواداران آن طرح جدا کردند. از آن زمان ببعد بتدریج اصل «تمامیت ارضی ایران» برای ایشان بصورت «دُگمی» در آمد و به اظهار نظرهائی انجامید نظیر:
(نقل به مضمون) "هرگونه خلأ دولتی در ایران به تجزیهء کشور خواهد انجامید"،
یا:
در صورت حملهء نظامی آمریکا به تأسیسات اتمی کشور من موقتاً در کنار جمهوری اسلامی قرار خواهم گرفت" و:
"باید اول کشوری باشد که بتوان در آن حکومت کرد" و .......................
از آنجائی که اگر قرار باشد رژیم اسلامی به هر شکلی جای خود را به رژیم دیگری بدهد، حتا اگر برای چند روزی هم که شده، ما بی شک با خلأ حکومتی در ایران سر و کار خواهیم داشت، بنا به حکم جناب همایون، تجزیهء کشور اجتناب ناپذیر خواهد بود و بنابراین بقول آخوندها "احول اجتناب از تلاش برای برچیده شدن این نظام است."
از طرف دیگر درست بر خلاف نظر جناب همایون گمان این نویسنده این است که «باید مردمی وجود داشته باشند تا کشوری داشته باشند" و تأکید باید روی بهروزی و رفاه مردم باشد و نه خاک . وگرنه چه فایده از خاک حاصلخیز و پر افتخاری که میلیون ها انسان کور و کچل و خرافه زده و جمکرانی، قرون و اعصاری را روی آن بسر آورده و در آینده نیز بسر آورند، مردمی که باز هم بگفتهء جناب همایون (در مصاحبهء اخیرشان با حسین مهری و باز هم نقل به مضمون):
"دستکم طی چهارصد، پانصد سال اخیراز نظر فرهنگی چیزی برای عرضه و افتخار نداشته اند".
نگارنده نیز همانند هموطن دیگری که همین چند روزه مطلبی در زمینهء نظریات جناب همایون نگاشته بودند
از همان دوران آیندگان از خوانندگان مقالات جناب همایون بوده ام و بویژه سهم ایشان را در سال های بعد از مصیبت ِ ۱۳۵۷ در کمک به اعتلا و دگرگونی سطح گفتمان سیاسی میان نیروهای سیاسی کشور و مشخصاً نیروهای چپ، ارج نهاده و می نهم اما گویا بر پیشانی ما ایراینان چنین نقش شده که هر از گاهی در میانمان "ستاره ای بدرخشد و ماه مجلس شود" و آنگاه "دُگمی" از راه برسد و تمام کاسه کوزه هایمان را بر هم ریزد.
با تشکر از شما بخاطر مقالهء ارزشمندتان، و تأسف صمیمانه از روندی که این "دُگم" ِ نابکار، به روز همهء ما و ازجمله جناب همایون گرامی آورده و ظاهراً ادامه هم دارد. افسوس!
٣۱۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : آقای تابان گرامی،تکلیف امثال من چیست؟
آقای تابان محترم، با تشکر از زحمات شما در این سایت

لطفا بفرمایید اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران کدامین حقوق شهروندان صرفنظر از محل تولد و سکونتشان را در ایران پایمال خواهد کرد؟ این آزادی ها چه ارتباطی به تقسیم آب و خاک ایران، و هر قوم و طایفه را یک ملت خواندن دارد؟

تکلیف امثال من چیست؟ ما نه در حزب مشروطه جا می گیرم و نه در احزاب چپ شما. امثال من که کم هم نیستند کجاست؟ ما از یکسو جمهوریخواه با برنامه های سیاسی و اقتصادی چپ هستیم و از سوی دیگر با تکه پاره کردن ملت ایران و اجرای طرح فدرالیسم در ایران مخالفیم. ما معتقدیم که با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران هر گونه تبعیضی علیه شهروندان ایران غیر ممکن می شود.

با احترام فراوان

با احترام
٣۱۱۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣٨۹