بحران ایران - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
  
    از : ‫رضا سالاری

عنوان : هیچ پدر و مادری با فرزندش ممتنع و نارسا صحبت نمیکند! چون فهم مطلب مهمتر از خود مطلب است!
جناب پیروز
‫ریشه مبهم و نارسا و ممتنع نوشتن در ذهنیت مذهبی نهادینه شده اکثر ما ایرانیان، و بخصوص مدعیان ایدئولوژیست ما، از جمله چپهای آکادمیک ما، که معمولاً خود زمانی طولانی یا مذهبی بودند و یا اسیر آموزهای مذهبی بودند، نهفته است. شما کتب آخوندان، فیلسوفان دینی و مدعیان مکتب کمونیست را از جمله خود قران را بخوانید و ببینید اکثراً از نظر اصول و روشهای نگارش جدید علمی و منطقی چقدر نامفهوم و نارسا هستند! اکثراً ‫به تفسیر و تأویل دیگران احتیاج پیدا میکنند!
‫ جالب اینست که هرچه سخت تر نوشته شوند بیشتر به آن میبالند و مینازند! درحالیکه شما وقتی کتاب سرمایه را به انگلیسی و آلمانی و فرانسه می خوانید می ببینید که چقدر ساده و روان و منطقی و گویا مطالب را میتوان دنبال کرد بدون اینکه نه هیچ احتیاجی به برگشت و دوباره خوانی داشته باشید، و نه ناچار به حدس و گمان باشید، که لازمه فهم مطالب نارسا و نامفهوم است.

ببینید همین حرفهای اخیر سید علی روضه خوان را. ببینید چگونه تمام هنرش را بکار گرفته که ممتنع بگوید تا نیت درونی و جوهر کلام را از خواننده مخفی نگاه دارد و اورا همچون قران شان مدام به وادیه و سراب تفسیر و تأویل و اجتهاد روانه کند. شاید هم فکر میکند حامل وحی است و در آینده گفتارش همانند کلام قران احتیاج به تأویل و تفسیر دارد!

‫« بسم الله الرحمن الرحیم
در پی مأموریت به دو هیئت فقهی و حقوقی برای بررسی عمیق و همه جانبه درباره وقف اموال دانشگاه آزاد اسلامی، مجموعه بحث ها و تدقیق در ادله مختلف به این نتیجه قطعی منتهی شد که وقف مزبور دارای اشکالات اساسی فقهی و حقوقی است از جمله، هم به لحاظ مشروعیت وقف مذکور و هم از جهت صلاحیت هیئت محترم موسس در انشاء این وقف. همچنان که مشکل اساسی تحقق قبول مقام ذیصلاح نیز مطرح است، بنابراین وقف مزبور از لحاظ فقهی و حقوقی صحیح نیست.
ضمناً با توجه به ماهیت غیرخصوصی و غیردولتی دانشگاه آزاد اسلامی، لازم است بندهای ۵ و ۱۰ مصوبه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی در مورد اساسنامه آن دانشگاه مورد بررسی مجدد قرار گرفته و اصلاح شود.
مراتب به جناب آقای هاشمی رفسنجانی ریاست محترم هیئت موسس و جناب آقای احمدی نژاد ریاست محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی ابلاغ شود.
سیدعلی خامنه ای »
٣۱٣٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : ساده گویی و ساده نویسی
جناب سالاری،
بنده به هیچ وجه قصد شرکت در گفتگوی دوستان "چپی " و کمونیست و سابقا کمونیست را نداشتم (من نه کمونیستم و نه سرمایه دار-به معنی حقیقی و مجازی آن ) و اولین کامنت من در باره انتقاد از انشاء و فارسی نوشتن نویسنده بود و اینکه احتیاجی نیست در یک متن فارسی که لابد برای فارسی زبانان نوشته شده است برای فهم "تغییر" معادل انگلیسی آن (change) و برای فهم "هرکس به جز احمدی نژاد" ، معادل انگلیسی آن (Anybody but Ahmadi-Nejhad) آورده شود. واینکه به نظر من میشود مطلب را ساده تر و بدون جملات نامفهوم نوشت. بقیه کامنت های من هم پاسخ به کامنت گذاران بود . به خاطر این اظهار نظرمفتخر به القاب ملا لغتی و بی صداقت و توپخانه ای و چاله میدانی و جانشین نورمن ویزدوم فقید! و غیره گردیدم و اگر اولین کامنت شما نبود فکر میکردم که من تنها و در کره مریخ زندگی میکنم. ممنون که ظاهرا نظر مرا تایید کردید که اولین شرط گفتگو، ساده گویی و ساده نویسی است.
٣۱٣۶۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫اینجا برای خوش آمدن دوستان و معلمان و خودیها خودرا خالی نکنیم!‫
آقای صبوری محترم، متشکر از کامنت های انتقادی شما و این که برخلاف برخی کامنت گذاران با فکر مشوش و مخدوش فقط برای خوش آمدن دوستانتان و معلمتان نمینویسید، تا تازه بعدش مکلف و مجبور به نقض عهد خودتان به خودتان شوید! همچون جناب پیروز، بسیار بجا و بموقع برنظام کنونی سرمایداری افسار گسیخته اسیر رشد تصاعدی سرمایه انتقاد کردید که متشکرم و بحثی نیست و من تمایل به تکرار مکررات خود ندارم و شاید با خواندن پاسخ کامنت من به خانم قدمی پاسخ برخی نکات انتقادی شما به کامنت قبلی من شاید آشکار و روشن شود. فقط برای حقیقت بنویسیم و پیروز باشید!
٣۱٣۵۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨۹       

    از : فرهاد زانیچ خواه

عنوان : پاسخ به خانم معصومه قدمی
لطفا در باره ی مقاله ی حاضر و روز آقای قراگوزلو عنایت فرمائید، با احترام به سایر ایده های شما که آموزنده ست. بحث این مقاله از از اوباما شروع میشود به «عروج مجدد راست فاشیست در انگلستان و سوئد که نشان داد که تغییر سیاست مداران برای بهبود زنده گی فرودستان سرابی بیش نیست. » ارتباط داده شد . این ادعا در باره ی انگلستان و سوئد بسیار مضحک ست اگر خواستید جداگانه توضیح میدهم. بعد وارد قلمرو ایران میشوند و نتیجه گیریهای مهمی میگیرند که اصلا در باره ی آن ولی پیامهای ایشان مهم ست :

پیام اول آقای قرگوزلو :
چنین سیاستی طی ماه های گذشته از سوی بسیاری ازجریان ها، گروه ها و افراد جناح راست سیاسی ایران مورد حمایت قرار گرفته است. حمایتی که تحت عنوان کذائی پلورالیسم می کوشد، سکولارها را در کنار جمهوری-خواهان بگذارد و از پیوند مشروطه خواهان، سوسیال دموکرات ها و ملی، مذهبی ها موجود غریب الخلقه ئی بزاید که موتور محرکه ی طبقاتی اش بورژوازی پرو غرب و ناراضی ایران است.

پیام دوم آقای قراگوزلو :
این دغدغه ها هیچ ربطی به طبقه ی کارگر ندارد. در جامعه ی سرمایه-داری ایران که تضاد اصلی میان کار ـ سرمایه است، طبقه ی کارگر نیروی خود را خرج عروج هیچ جناحی از بورژوازی نخواهد کرد.

بسیار خب ! بنظر شما و آقای قراگوزلو چه باید کرد؟

نظر شخصی این قلم :
ایرانیان خارج از کشور که اغلب غیر سیاسی هستند و بدلایل گوناگون بعداز انقلاب تا امروز کشور را ترک کرده و هنوز ادامه دارد. در هر کشوری که ساکن میشوند قلبا آرزو می کنند کاش ما هم در کشورمان خط و ربطی داشتیم ! چیزی که درایران ست بی بدیل ست لطفا در کنار جوامع معمولی سرمایه داری قرار ندهید. توهین بزرگی به «دموکراسی واقعا موجود » و لیبرالیسم ست . سوسیالیسم پیشکشمان !
در میان چپ های ایرانی و بین المللی همفکران آقای قراگوزلو دیده میشوند که متاسفانه سیاستهایشان با اقبال مردم روبرونمیشود.

باید دید چرا ما میخواهیم یک شیه ره صد ساله برویم و به تمام کسانی که منقد سرمایه داری جهانی هستند و نسبت به شرائط موجود ایران موضع بی تردید و انتقادی دارند و در کنار اکثریت مردم قرار دارند. بدلیل اینکه مثل «من » فکر نمی کنند و تنها ره رهائی را رهبری جنبش کارگری و کمونیستی نمی دانند نابخردانه برخورد میشود؟
٣۱٣۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : پوزش
عنوان صحیح مقاله که دیشب به عجله قبل از خواب فرستاده شد " استیلای پول عظیم مخفی بر امریکا " است گر چه همه میدانیم پول از کجا میاید.
٣۱٣٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : چرا از بحث و نقد علمی خارج و وارد حواشی و حوزه خصوصی افراد میشوید؟
سرکار خانم معصومه قدمی محترم‫
برخلاف پیشداوری و حکم شما من نه سرمایه دار، نه طرفدار سرمایداری و نه جامعه طبقاتی آن میباشم و البته موافق و طرفدار ایدئولوژی کمونیست سنتی ایده الیستی شما هم نیستم. برای کنجکاوی شما من طرفدار هر تفکر و فلسفه باز و پویا و عملی و علمی و تحقیقی و واقعگرا هستم که بویژه حرفی تازه داشته باشد، چون معتقد به تکرار و بازسازی اشتباه نیستم.

البته که به ایده و فلسفه کمونیستی پویا و مدرن علاقه دارم و البته که به مارکس و فلسفه و تحلیل اقتصادی سرمایه اش، به عنوان بانی اولیه فلسفه هژمونی کارگران و مبارزه با حکومت های سرمایه داری، و بخصوص شالوده تفکر چپ جهان، و صاحب کاری تحقیقی و بسیار بزرگ و برجسته، احترام میگذارم، ولی مارکسیست نیستم و سعی میکنم متعصب و اسیر و گرفتار و هیجان زده ایدئولوژی اش نباشم، تا از دگم گرایی و دگم فشانی خود بر دیگران جلوگیری کنم. به جز احزاب سوسیال دمکرات و کارگری، تاکنون به هیچ حزب محافظه کارو طرفدار رشد سرمایه داری رأی نداده ام. مسلماً طرفدار به قدرت رسیدن احزاب کمونیستی جهان از طریق انتخابات و پارلمان میباشم.

« برادر محترم شما که اصلا طرفدار سرمایه داری و رقابت و جامعه طبقاتی هستی و مانند مالتوس از کم کردن جمعیت کره زمین صحبت می کنی بدون این که بدانی که تولید گندم آمریکا می تواند نمام یک یلیارد گرسنه کنونی در جهان راسیر کند »

فرض کنیم نظر و ادعای شما درست باشد، چطورشد صحبت از گرسنگی و فقیران که میشود، پای سرمایه دارترین و امپریالیست ترین کشور دنیا به میان میآید و همچون گذشته مدکار و حلال مشکل اقتصادی دگم گرایان کمونیست سنتی میشود؟ اتفاقاً رفسنجانی هم بعد از پیروزی انقلاب برای تحقیر چپهای ایران نزد عوام در حضور خمینی به آنها شبیه همین حرف شما را زد که:

« شما که اینقدر دم از استقلال اقتصادی و فضائل نظام کمونیستی دارید، پس چرا همین شوروی نصف بیشترگندمش را از آمریکا تأمین میکند؟»

مضافاً، درمورد همین گرسنگی مورد لحاظ و نگرانی شما، کشورهای کمونیست بلوک شرق شکست خورده شما چه نقشی در زمان قدرت داشتند که مانند شما به زیربنا بودن اقتصاد اعتقاد راسخ داشتند؟ آنها در طول هفتاد سال عمر کمونیستی خود چند ملیون گرسنه را میتوانستند نجات دهند و یا نجات دادند؟ ثانیاً متأسفانه شما هنوز بطور جدی از خود نپرسیدید چرا آنها علیرغم تمام سعی و تلاششان شکست خوردند؟ چرا باید استالین بیست ملیون مردم روس را بکشد تا بتواند بقول نظایر شما به بهانه محو جامعه طبقاتی و بی طبقه شدن روس، بر اریکه قدرت بماند؟ درست است که اقتصاد زیر بناست ولی رابطه اش با جمعیت و ازدیاد و رشد آن چیست؟ آیا مقوله ازدیاد و رشد جمعیت در در تعامل و تعارض و تناقض با اسقرار و استمرار و دوام همان اقتصاد حداقل و پایدار و برپا برای تأمین نیازمندیهای همه بشر این کره زمین خسته و فرسوده و بی رمق نمیباشد؟

‫شکر پاشی فرمودید که
«‫لطف بفرمائید و بقول معروف وسط دعوا و معرکه برای کالای منسوخ خود نرخ تهیه نکنید . می خواستم بگویم بزنید چاک با خود گفتم الان دوستان خواهند گفت این دختره لومپن شده. واقعا بقول هموطنان آذری این بحث ها " تورو سننه نه ! " شما برو برای همان بازار آزاد و سونامی و این مهملات قصه بنویس. »

خیلی ممنون از استدلال و الطاف شما!. از مدعی شاگردی و مریدی جناب قره گوزلو بیش از این توقع بود! اولاً شما مدعیان و ‫بازسازندگان کمونیزم سنتی، که در عمل و برخورد آبرو برنده کمونیست درآمدید‫، « نمیگوئید »، شما همگی « میفرمائید و مدام حکم و فرمان میرانید »! ثانیاً شما بالاخره گفتید، حتی آنچه را که همینجا به خود از ترس لمپن خوانده شدن قول داده بودید، نگوئید.

امروز که در قدرتی نیستید اینچنین دگراندیشان و منقدان خودرا بی تاب و تحمل میباشید، فردا که به قدرت رسیدید چه برسر ما خواهید آورد؟ آیا با این برخوردهای واکنشی کودکانه و غیر علمی و حرفه ای شما، من حق دارم همان قدر که از به قدرت رسیدن مذهب و مذهبی های متعصب هراس دارم، از به قدرت رسیدن ایدئولوژی و ایدئولوژیستهایی چون شما هم در هراس و فرار و فغان باشم؟

خانم محترم، این چنین برخورد های هیجانی، احساساتی، شخصی و غیر منطقی اصلاً در شأن یک دانشجوی رشته علوم انسانی نبود. شمائید که ایران آینده را میسازید! در هر حال پیروز و منصف باشید!‫
٣۱٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : سوسیالیزم ممکن است
آقای سالاری مرا بزرگ منشانه به باد استیضاح می گیرد که تخیلی و قرن نوزده هی می اندیشم. مطمئن هستم که ایشان عشق به برابری که در خود آزادی بی شائبه را هم دارد آرمانگرائی می داند و مطمئن هستم که معتقد است که سرشک انسان از اضافه خواهی ساخته شده و محدود کردن این غریزه رشد جوامع انسانی را مانع می شود وی می فرماید در اقتصاد گلوبال ما راهی نداریم بجز تمکین و تطبیق و منتظر شدن که شاید سرمایه دلش بسوزد و رحمی به حال ما مزدبگیران بکند(یا شاید مجبور شود که چنین کند) بهر روی وی مرا دعوت به پذیرش واقعیت موجود می کند و شکست سوسیالیزم دولتی روسی را یادم می آورد و می خواهد که فر یاد بزنم زنده باد واقعیت موجود.
همین جناب سالاری اگر آقا زاده شان در مورد ابداع چیزی نا موجود تلاشی بکند قطعآ از آن بنام خلاقیت نام خواهد برد و اگر در تحقق آن ایده فرزندشان با شکست مواجه شود از آن بنام تجربه یاد خواهد کرد ولی از تشویق و دعوت به تحقق بخشیدن ان هرگز کنار نخواهد کشید چه معتقد است هیچ چیز نوئی یکباره و بدون ممارست بدست نخواهد آمد. ولی وقتی پای مسائل اجتماعی پیش می آید می فرماید یکبار برای سوسیالیزم تلاش شد و شکست خوردباید از فکر آن گذشت. وی می فرمائدنئولیبرالیزم موجود بهترین سیستم کارآی قابل تحقق است. گویا تاریخ در همین لحظه ساکن ایستاده و از ابتدا مناسبات تولیدی و اجتماعی بهمین گونه بوده است. وی یایدش رفته که فئودالیزم در زمان خودش بهترین سیستم بوده و بالتبع برده داری امپراطوری رم را ساخت که در زمان خودش بهترین بوده . وی یادش می رود که برای امحاء برده داری بمثابه سیستم مسلط اجتماعی چه تلاشها شد و چه شکستها تا ملغی شد. یادش می رود برای محو فئودالیته فقط در همین فرانسه مهد سرمایه داری چندین تلاش عظیم انسانی عقیم ماندو چه جنایتها در تلاش های عقیم تا به اینجا رسیدیم.اصولآ سوسیالیزم باید در اولین تلاش بهشت می ساخت و چون نساخت پس باید در زباله دان انداختش.
برگردیم سر بحث آقای قره گوزلو.وی می گوید سرمایه یک قانون دارد و آن هم انباشت است. سرمایه در پس از جنگ دوم که ماحصل بحران رکود بزرگ بین ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۸ بود تحت فشار جنبش اتحادیه های کارگری به سلسله قوانین محدود کننده ای از قبیل بیمه های بیکاری بهداشت برای مسن ها ۴۰ ساعت کار در هفته مسکن برای شرکت کنندگان در جنگ و مالیات تساعدی تن داد. در آمریکا دو در صد با با لاترین سطح در آمد تا۹۱ در صد مالیات بر سود سرمایه می پرداختند. این باعث ایجاد طبقه متوسط بزرگی شد که قدرت خرید داشت. بدنبال بحران انباشت سرمایه انتهای دهه هفتاد میلادی قوانین محدود کننده سرمایه بمرور بر داشته شدند بطوریکه در دوران ریگان و تاچر آنچنان دست سرمایه را باز کردند که در دوران بوش دوم مالیات بر سود سرمایه ای به ۱۵ در صد رسید و ما حصل آن تولید سرسام آور برای مصرف کننده محدودبود. امروز این مصرف کننده تا خرخره بدهکار دیگر توان خرید ندارد. ۱۲ در صد بیکاری در آمریکا خانه خرابی لجام گسیخته و فقدان سیستم رفاهی اجتماعی ماحصل این دوران است . حال دو راه داریم یا مودب کردن و محدود کردن و در زنجیر کردن هیولای سرمایه که تمام قامتش بر اساس حرص و زیاده خواهی گذارده شده یا رها کرده انسان از تمایل به استثمار دیگری. قره گوزلو می گوید شرایط دارد بنفع جنبش کارگری (مطمئن هستم درک از کارگر آقای سالاری مثل درکشان از سوسیالیزم بسیار کهنه است. گویا مارکس کارگر را تنها با داس و چکش مشخص کرده و لا غیر و سوسیالیزم هم یعنی استثمار دولتی و کمونیست ها هم در دوران استالین و برژنف دارند در جا می زنند و ازپس از سقوط کاپیتالیسم دولتی روسیه کمونیست ها رفته اند هواخوری و در سال ۵۷ مانده اند ) جهانی تغییر می کند . خلایق خلایق کورید نمی بینید سرمایه در گل نشسته است نمی بینید کارگر یونانی باید تاوان دزد ی های تریلیون دلاری وال استریت را بدهد. نمی بینید کارمند ۶۲ ساله فرانسوی باید ۲ سال بیشتر کار کند تا گردن کلفت میلیارد دلاری ۱۵ درصد مالیات دهد.خلایق کورید برای نجات دزدهای مالی ۳ تریلیون دلار از مالیات زحمتکشان دادند اما برای تمدید بیمه بیکاران ۱۲ درصدی رسمی آمریکا چه جفتک ها که نزدند.خلائق نمی بینید که سرمایه نه تنها دغدغه انسان را ندارد که انسان خوار است. اگر حد اقل هائی را برسمیت شناخته نه از سر مهر که از سر نیازو ترس بوده. سرمایه اگر حقوق بشر می فهمید به تقسیم خود رضایت می داد. سرمایه داری بر مبنای دو اصل ضد حقوق بشری نا برابر بودن انسان وزیاده خواهی بنا نهاده شده خلایق خلایق اگر مهری و نوری در آن دیدید نه در ذاتش که از ترسش از کارگران متشکل بوده. متحد شویم بجای در یوزگی ماله کشان لیبرال بخودمان متکی شوم تلاش دومی را سازمان دهیم شاید اینبار یافتیم که خورشیدمان کجاست.
نه من باید بروم زیر سقف مهتابی رنگ سرخی بزنم
٣۱٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : The Secret Big-Money Takeover of America
مقاله زیر از وبلاگ امروز روبرت رایش استاد سیاست عمومی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا و وزیر در سه کابینه قبلی امریکا از جمله کابینه کلینتون است که همزمان در نشریه های دیگر منتشر شده است. رئوس ابتدای مقاله به قرار زیر است. کاش میشد به آن Hyperlink داد.
عنوان مقاله : اسرار استیلای پول های عظیم بر امریکا ،
نه تنها ثروت و درآمد امریکا هر چه بیشتر از ۸۰ سال گذشته در دستهای معدودی تمرکز یافته است بلکه این دستها به نحوی که تا کنون سابقه نداشته مشغول خرید دموکراسی ما هستند و این کار را در خفا انجام میدهند.
صد ها میلیون دلار مخفی در انتخابات کنونی ، خرج مسابقه های انتخاباتی مجلسین نمایندگان فدرال و ایالتی میگردد و من جمله اتاق بازرگانی امریکا پول کورپوریشن ها را از اطراف و اکناف عالم کجرج این انتخابات میکند.
به علت اختفا هیچ کس نمیداند که سیل پول از کجا میاید.
اما به احتمال قریب به یقین میشود حدس زد که مقصود از این عمل کمک به طبقه متوسط ، کارگر و فقیر گرفتار امریکا نیست. منظور از این ولخرجی آنست که موقعیت ثروتمندان را مستقر تر ، تمام فعالیت های اصلاح طلبی را متوقف و کورپوریشن های بزرگ و وآل ستریت را از بند مقررات خلاص کرد.
اینها سخنان امروز کسی است که سه بار در امریکا وزیر بوده است.


http://robertreich.org/post/۱۲۶۳۵۸۱۹۸۶
٣۱٣۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : معصومه قدمی

عنوان : به خانم میر صادقی و آآقای سالاری و آقای صبوری
خانم میر صادقی شما استاد من بوده اید و من را می شناسید. همان" شکوه" . من درباره سبزها با شما در بیرون فضای دانشگاه و کلاس خیلی صحبت کردم اگر خاطرتان باشد هیچگاه نتوانستید من را قانع کنید که مرز زاسیسم و فمینیسم کجا بسته می شود شما نتوانستید من را مجاب کنید که یک کارگر زن با یک زن بورژوا متفاوت است و ما نمی توانیم به اسم فمینیسم خانم لیدی گاگا را در کنار کارگر بیکار شده نساجی بگذاریم گرچه هردو زن هستند . خوب به یاد دارم که هر گاه من از کتاب های دکتر قراگوزلو فاکت می آوردم عصبی می شدید و می گفتید اون که فقط خودش رو قبول داره . استدلال شما این بود که چون ایشان همه جا از زنان کارگر دفاع می کند در نتیجه زنان طبقه خرده بورژوا را حذف و حقوق شان را نادیده می گیرد . در واقع خانم دکتر ! شما در دفاع از طبقه خودتان صحبت می کردید روزی که موضع شما را با آقای قراگوزلو در میان گذاشتم و ایشان گفتند خوب معلوم است مادام که ما یاد نگرفته ایم پشت هر جمله و موضع سیاسی احزاب و گروه ها منافع طبقاتی آنها نهفته است همواره در سیاست قربانی سفیهانه ای خواهیم بود و بعد گفتند جمله از لنین است. شما خانم دکتر هر که را از خاتمی و موسوی و کلا لیبرال ها دفاع نمی کرد به چشم دشمن می نگریستید و حالا برایم عجیب نیست که این گونه باز هم مانند همان خانم استاد دانشگاه ورقه صحیح می کنید غافل از اینکه جامعه کلاس درس نیست و همه می دانند که تزهای فوئرباخ را مارکس نوشته و آقای فرهاد زانیج خواه نیز هیچ اشتباهی مرتکب نشده اند که حالا با شتاب به فکر اصلاح آن افتاده اند و کتاب و ترجمه باقر پرهام را به رخ ما می کشند
اما یک جمله با جناب سالاری ! برادر محترم شما که اصلا طرفدار سرمایه داری و رقابت و جامعه طبقاتی هستی و مانند مالتوس از کم کردن جمعیت کره زمین صحبت می کنی بدون این که بدانی که تولید گندم آمریکا می تواند نمام یک میلیارد گرسنه کنونی در جهان راسیر کند لطف بفرمائید و بقول معروف وسط دعوا و معرکه برای کالای منسوخ خود نرخ تهیه نکنید . می خواستم بگویم بزنید چاک با خود گفتم الان دوستان خواهند گفت این دختره لومپن شده. واقعا بقول هموطنان آذری این بحث ها " تورو سننه نه ! " شما برو برای همان بازار آزاد و سونامی و این مهملات قصه بنویس. در خاتمه از تفسیر به موقع و کوتاه و البته بسیار متقن جناب احمد صبوری باید تشکر کرد که خلاصه قضایا را با ایجاز تمام و با ادبیاتی بسیار گویا بیان کرده اند . دوستان عزیز! سرمایه داری در هر لباس و قالبی دشمن آزادی و برابری است و هیچ گونه آزادی عمومی بدون ساقط کردن سیستم سرمایه داری میسر نخواهد شد. البته در چارچوب سرمایه داری آقای سالاری نیز به اندازه آقای اوناسیس آزاد هستند که هر چه می خواهند بخرند و بخورند منتهی به اندازه پول خود و اگر پول و در آمد لازم نداشتند آزادند که بمیرند. از اینکه کامنت من طولانی شد معذرت میخواهم .
٣۱٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : هیولا
جناب سالاری،
با اکثر آنچه فرمودید موافقم. فقط مجبورم اضافه و تکرار کنم که مساله و خطر اصلی ، کاپیتالیست است که جز سود خود ، دو میلیمتر جلو تر از بینی خود را هم نمی بیند . ظاهرا اقلا در امریکا چیزی جلو دار او نیست و تمام قوای مقننه و اجرایی و اخیرا قضائی را هم خریده است . آلودگی آب و هوا و زمین ، انفجار جمعیت ، نقصان منابع ، افزایش حرارت کره زمین و نتایج ناگوار و مصیبت زای این عوامل در قاموس فکر این هیولا نمیگنجد . خیال میکند در روز واقعه به موشک خود سوار شده و به کره ماه و زهره میرود. تا آنجا که چشم کار میکند عجالتا کسی مانع این هیولا نیست و خدا کند روزی که سرش به سنگ میخورد روز مصیبت همه نباشد.
٣۱٣۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : راه حلی ممکن و تدریجی، یا راه حلی سونامی و خیالی و ناممکن؟
راه حلی ممکن و تدریجی و هرروزی براساس طول موج جامعه، یا راه حلی سونامی براساس روزی خیالی و ناممکن؟

جناب صبوری، فکر کنم منظورتان این باشد که:

«آنهائی که صبح تا شام خرخره خود را برای جنبش بی سامان به اصطلاح سبز پاره میکنند «اگر بر مبنای» با مبنا قرار دادن جنبش کارگری بر اساس تعریفی مارکسیستی از کارگر که متفاوت از آن است که مصطلحآ بکار می رود »«فکر و عمل کنند»«، جنبشی خواهند ساخت پر توان و پر انرژی و تاریخی نه برای بقای بهره کشی انسان از انسان بلکه آزادی با اطمینان و با عشق زندگی کردن.‫»

متأسفانه همفکران آقای قرگوزلو ، دچار ایده آلیسم و توهم غیر طبیعی و غیر واقعی رویداد های تاریخ سیاسی بشر شده ‫اند. آنان کاملاً با واقعیات پویای روند و تاریخ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی بشر امروز وداع کرده و با بستن چشمان حقیقت یاب، بار دیگر واپسگرایانه به تریاک تئوری ها و رویاهای شیرین، ولی شکست خورده و ناممکن، مارکسیستی قرن نوزده روی آورده تا به خواب رفته و مدهوش و بیهوش از واقعیات تاریخ شوند و روش و سنت انتقاد های تخریبی، برچسبی و بی مسئولیت گرایانه خود را دوباره الگوی درس شاگردان بی اطلاع و بی گناه خود قرار داده و بی عملی و تئوری بافی و سنگ بلند غیرممکن زدن را جایگزین اصلاحات و اقدامات تدریجی و ممکنات همراه با طول موج فهم و شعور و آمادگی تغییرات سیاسی جامعه قرار داده اند. شاید فقط چند ایراد از هزاران عیب و ایراد ‫بر این نحله فکری شکست خورده بسنده و کافی باشد:

۱. تمام اقتصادهای دنیا اینروز ها بهم وابسته هستند. چیزی به اسم استقلال اقتصادی مطلق در هیچ کشوری وجود ندارد که آنان بدنبال آن ایده آل هستند. همه شدیداً بهم وابسته هستند. البته کم و بیش و افراط و تفریط وجود دارد. طبقاتی شدن و طبقاتی زندگی کردن با تعداد و یا جمعیت و امکانات و محصولات قابل دسترس و کمبود و پربود و وفور مواد و وسائل زندگی افراد و رقابت و برتری جویی بر سر کار و تولید و رفع نیازمندیهای بشر‫، رابطه تنگاتنگ دارد. تجربه های کشورهای کمونیستی ثابت کرد که طبقات پویا هستند و از شکلی به شکل دیگر تغییر رنگ و ماهیت میدهند. مثلاً طبقه کارگران انقلابی پرولتاریای اول انقلاب به سمت تخت و تاج حزب طبقه حزبیهای دیکتاتور و مستبد و دیگر اندیش کش نسل ها و طبقات بعد حرکت میکنند و تغییر ماهیت میدهند.

‫۲. ‫بزگترین مشکل دنیای امروز و آینده بشر، و از جمله ایران، ازدحام و ازدیاد جمعیت کره زمین است. همین اکنون کره زمین نزدیک به سه تا چهار برار ظرفیتش مورد بهره کشی فرسایشی و تخریبی توسط افراد بشر قرار گرفته است. تنها بخاطر فاکتور جمعیت، شما بهیچوجه قادر به ایجاد جامعه عدالت گستر و آزاد و برابر یک طبقه نخواهی بود، حتی اگر تمام دنیا مطابق فرض خیالی کمونیست واقعی بود! مشکل انرژی، ازدیاد گرما و گاز کربنیک، آلودگی هوا و آب دریاها و اقیانوس ها و بالا آمدن آب دریاها، ازدیاد گازهای گلخانه ای، ازبین رفتن زمینهای کشاورزی، جنگلها، باغات و نباتات و محیط زیست و نابودی نسل حیوانات و گیاهان و بخصوص ماهی و غذاهای دریایی و بسیاری موارد دیگر شمه ای از مشکلات بشر و نسلهای بعد خواهد بود که مدام از نسلی به نسل دیگری انتقال میکند و شرایط ایده آل‫ کمونیست گرایی را مخدوش و نامتناسب و غیر علمی و عملی میکند.

‫۳. مفاهیم و تعاریف و حتی تعداد و درصد و طبقات کارگران، دهقانان، کشاورزان و کارمندان، و بخصوص کارگران متخصص، و حتی ارزش های کاری و تولیدی آنها مفاهیم و تعاریفی ثابت نیستند. آنها امروزه بسیار متغیر و نسبی و پویا شده اند و شدیداً با زمان و تکنولوژی و جمعیت، و همراه با شرایط پیچیده سیاسی،اقتصادی و اجتماعی کشورها، تغییر میکنند. مثلاً توسعه روزافزون تکنولوژی اتوماتیک کردن ابزار و وسائل صنعتی نه تنها بمراتب از تعداد کارگران ساده صنعتی کاسته، بلکه کارگران کمتر ولی متخصص و با حقوق مکفی را جایگزین تعداد بیشمار کارگران ساده کم حقوق سنتی کرده. از طرف دیگر، امروزه بخش بزرگی از کارگران متخصص کشورهای دموکراسی غربی با تأسیس شرکت های کوچک خصوصی خود صاحب صاحب کار و شرکت میشوند. دولت های کشور های غربی همواره بسمت کاستن از چاقی و فربه گی پیکره دولت مرکزی و ایالتی برای کاهش هزینه ها عمده خدمات خودرا از بخش خصوصی میگیرند. در حالیکه بدنه و پیکر دولت های سوسیالیستی و کمونیستی چاره ای جز متمرکز شدن و فربه شدن و درنتیجه بی راندمان و بی خاصیت شدن ندارد.

۴. تغییر بورژوازی جهانی به پرولتاریای جهانی یک طبقه یک رویای ایده آلیستی است. این شاید اگر جمعیت کل دنیا یک میلیارد و یا کمتر بود و مواد و وسائل بسیار بیشتر و یا حداقل در موازنه با احتیاجات بشر بود و هزاران اگر و شرایط ایده آل دیگر شاید... این سنگ بلند جز علامت نزدن و بی مسئولیتی و شانه از زیر بار مسئولیت روشنگری و روشنفکری خالی کردن و طفره از اعتراض و مبارزه با قدرت مستبد بالای سر، که هم به شدت سرکوب میکند و هم پرداخت کننده کننده حقوق و مزایا و نیازهای معیشتی این چنین خاموشان و لب فروبستگان متخصص و محقق است، توجیه دیگری ندارد.

۵. فکر و سیستم کمونیسم در اساس یک ایدئولوژی یک بعدی و ایده آلیستی است. در زیر سایه کنترل و تدابیر شدید امنیتی، ‫از تنها چیزی که خبری نیست عشق و زندگی و مهربانی است! ‫رفتار هیچ بشری را نمیتوان به شکل یک فرمول ثابت بدون تغییر و ناپویا خلاصه کرد و او را از آنچه هست کاهش داد. کمونیسم در عمل، یعنی کمونیسم تجربی، فقط طبقه رو به کاهش و اقلیت گرای پرولتاریا و یا کارگران سنتی قرن نوزده را میبیند و بقیه طبقات و افراد جامعه را در انقیاد و استبداد آن میفهمد و می بیند. دولت بسیار قدرت و تمرکز گراست و انتقاد و ورود بقیه طبقات، از جمله پارلمان را نمیپذیرد. با آزادی، لیبرالیزم، تنوع افکار و احزاب سیاسی خصومت و دشمنی و ستیز بنیان افکن دارد. ماندگارترینشان در دوران اخیر دیکتاتور کاسترو در کوبا بود که سرانجام اعتراف به شکست سوسیالیزم یا سیستم کمونیست تجربی کرد. حتی نیاز اولیه، یعنی رفع فقر اقتصادی، را هم برآورده نمیکند، چنانچه تن فروشی ها در ممالک سوسیالیستی سابق در بلوک شرق برای کسب پاکتی سیگار وینستون غربی حکایت از شکست سالهای اولیه این ایدئولوژی و این نوع حکومت های بسته و محصور دارد.

۶. پس از رفع نیازهای اولیه بشر، یعنی تأمین خوراک، مسکن، پوشاک، بهداشت و درمان و تحصیل حداقل، بزرگترین دغدغه بشر آزادی بیان عقیده و رشد و اختیار و کار و تفریح و مراسم اجتماعی اوست. تجربه نشان داده فقط دولتهای سکولار و پارلمانی لیبرال دموکراتیک غربی قادر به تأمین نسبی این نیاز مهم بشری بوده اند. دولت دموکراسی بهیچوجه بهترین نوع حکومت نیست، بلکه از بقیه انواع حکومتها ثابت کرده کم ضررتر و پایدارتر و اصلاح پذیرتر و پویاتر است. بزرگترین مسئله تخریبی این نوع حکومتها، تخریب کره زمین در زیاده روی و تخریب اجتماع و فرد در تشویق زیادی و گشادی مصرف به جهت فرمول رشد سرمایه تصاعدی اش می باشد. ولی تاریخ تجربی این کشورها در دو قرن اخیر نشان داده که با آموزش و آگاهی مردم، بسیاری اصلاحات سوسیالیستی پایه ای، درهمین ممالک سرمایه داری، با همان تعاریف کلاسیک افسار گسیختگی و رشد جنون آمیز و مخرب تصاعدی، صورت گرفته و در واقع بنحوی تجربی قادر به رفع نواقص خویش بوده و حتی آینده و چشم اندازی مثبت تر از بقیه گزینش ها ی تجربه شده ارائه داده.

۷. سوسیالسیم به شکل قهری و انقلابی و زور قابل الغا و اعمال نیست. باید در داخل یک سیستم ابتدا آزاد و رهاشده از قید و بند استبداد، چه دینی و ولایی و ایدئولوژیکی و چه هر نوع دیکتاتوری دیگر، بشکل خود جوش و دموکراتیک و آگاهانه و براساس نیازهای جامعه و جهان جوانه زند و رشد تدریجی و طبیعی کند. در نظام طبیعت و تکامل هیچ طبقه ای نتوانسته و نمیتواند داعی حکومت و هژمونی طبقه دیگری گردد. آیا خود جناب قره گوزلو ترجیح میدهند صبر کنند تا بلکه روزی حکومت کارگران ساده، که مسلماً درآن بقیه طبقات و افراد جامعه ذوب و بی طبقه و بی اختیار و بی حقوق شدند، پا بگیرد و حکومت فعلی را سرنگون انقلابی کند، یا اینکه به رشد جنبش سبز نیمه جان فعلی، که دست بسوی یاری از ایشان دراز کرده، کمک و یاری و حمایت کنند تا ابتدا از این مرداب و جهنم استبداد بیرون آییم؟ کدام راه خیالی و ایده آلیست و کدام راه واقعی و منطبق بر ممکنات روز است؟
٣۱٣۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : فرهاد زانیچ خواه

عنوان : با سپاس از خانم فاطمه میرصادقی که اشتباه مرا تذکر دادند.
برای تاکید بیشتر تمام تز یازدهم فوئر باخ را کپی کردم تا آن را با بخشی که آقای قراگوزلو نقل قول کرده مقایسه کنیم :

تز یازدهم فوئرباخ : فیلسوفان تنها جهان را به شیوه های گوناگون تعبیر کرده اند. مسأله اما بر سر دگرگون کردن جهان است. تز آخر، به عنوان جمع بندی تزهای پیش است . مارکس در این تز اساس شیوه فیلسوفان قدیمی را در مورد سوال قرار میدهد
می گوید که فیلسو فان (چه ماتریالیست و چه ایده آلیست ) تنها جهان را تفسیر کرده اند . آنها تنها تئوری ارائه داده و حرف های شیرین زده اند.آنها مسئله ی مرکزی را نادیده گرفتند. مسئله اساسی «تغییر ودگرگون کردن جهان ست . اما نه «دگرگونی» به خاطر دگرگونی کردن . بشر از طریق«پراتیک » و فعالیت «حسی » خود را درارتباط با سایرین ، از جامعه شناخت پیدا ، موقعیت خود را درک کرده ،به فعالیت انتقادی- انقلابی در راستای تغییر و «دگرگون کردن» محیط خود اقدام می کند.
(نقل قول از ترجمه ی دکتر باقر پرهام )

منظور این قلم فقط بود که آقای قراگوزلو نقل قول برگرفته از تز یازدهم فوئر باخ را تغییر داده و تفسیرفرموده اند :
«به این مفهوم، تغییر یعنی، تغییر بنیادهای سیاسی اقتصادی جامعه ی سرمایه داری و خلع ید از بورژوازی.»
٣۱٣۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : فاطمه میر صادقی

عنوان : مارکس نه فوئرباخ
من نمی خواهم وارد این مباحث شوم و در مجموع یک فمینیست طرفدار جنبش سبز هستم که هیچ بخشی از نظرات دکتر قراگوزلو را کارساز نمی دانم اما از موضع یک معلم دانشگاه می خواستم به آقای فرهاد رانیج خواه عرض کنم که منظور نویسنده از تز یازدهم از تزهای فوئرباخ _که سخت مورد علاقه ایشان است و در چند کتاب شان نیز اول و آخر آن را نقل کرده اند_ اشاره به نقد مارکس بر آرای فوئرباخ است . در واقع این ها تزهای مشعشع مارکس است نه فوئرباخ. وظیفه معلمی من اصلاح غلط های سهوی است وگرنه در مواجهه حضوری با جناب دکتر نیز به ایشان گفته ام که نظراتش را قبول ندارم. همین
٣۱٣۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : احمد صبوری

عنوان : اشتباه بزرگ
بنظر می رسد آنهائی که هنوز رسیدن به آزادی را بدون برابری ممکن نمی دانند. متن قرا گوزلو را براحتی می فهمند. قراگوزلو می گوید دنبال روی از بورژوازی ایران که بخشی از بورژوازی جهانی است ره بجائی نمی برد. ۱۰۰ سال تجربه بورژوازی ایران که تا خرخره وابسته است نشان می دهد که مشکل دیکتاتوری شاه و اسلامی نیست. مشکل در ساخت سرمایه داری است. وی می گوید "همه با هم" ره بجائی مگر تکرار مکرر اشتباه نمی برد. آنهائی که صبح تا شام خرخره خود را برای جنبش بی سامان به اصطلاح سبز پاره میکنند با مبنا قرار دادن جنبش کارگری بر اساس تعریفی مارکسیستی از کارگر که متفاوت از آن است که مصطلحآ بکار می رود جنبشی خواهند ساخت پر توان و پر انرژی و تاریخی نه برای بقای بهره کشی انسان از انسان بلکه آزادی با اطمینان و با عشق زندگی کردن. چگونه آنهائی که ۶۰ ساعت در هفته مجبور بکارند می توانند آزادئی معادل یک میلیاردر داشته باشند حتمآ لیبرال ها جوک می گویند یا ما را پرت فرض می کنند. پیش بسوی زایش اندیشه های تاریخی و کسترش سازمان عشق
٣۱٣۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ مهر ۱٣٨۹       

    از : رهگذر

عنوان : گام اول در جامعه عاری از بهره‌کشی، در هم شکستن استبدادحاکم است
آقای قراگوزلو، ستیز شما با جنبش دمکراتیک فعلی قابل فهم نیست. بدون آگاهی کافی و تشکیلات، تاثیر طبقه کارگر در تحولات فعلی ایران، توهمی بیش نیست. با استبداد جنایتکار حاکم در ایران، شما نمیتوانید هیچ تشکیلات کارگری علنی فراگیر را سازمان دهید. گام اول در جامعه عاری از بهره‌کشی، در هم شکستن استبدادحاکم است. در شرایط نسبتا آزاد می‌توان تشکیلات کارگری را ایجاد نمود و آگاهی زحمتکشان را افزایش داد. در تمامی نوشته های شما، راه عملی برونرفت از وضعیت فعلی کاملا مسکوت است.
٣۱٣۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz توپخانه ای و چاله میدانی

عنوان : طرفداران مارکس و انگلس و کائوتسکی و لنین
سرکار خانم کاملی فرد،
چرا به نمک ریزی های نویسنده که در یک مقاله جدی و علمی و سیاسی و اقتصادی , فارسی و انگلیسی را قاطی میکند ایرادی گرفته نمیشود و آنرا " ملیح" میدانند و اگر بنده در اولین کامنت های خود با نتیجه گیری ایشان موافق نباشم و بنویسم " اگر و یا وقتی روز قیامت کاپیتالیست فرا رسد مشکل " تحقق جهان جدید فقط به قدرت آخرین نیروی انقلابی تاریخ یعنی طبقه ی کارگر امکان پذیر [باشد] ". در آن صورت نه تنها عمر من نحوی ، بلکه کل عمر به قایق نشسته ها بر فنا خوهد بود." مورد حمله قرا گیرم ؟ . نه ، من باور ندارم که نیروی کارگریا هیچ نیرویی قادر به جلوگیری از صدمات سقوط سیستم سرمایه داری خواهد بود. این توفان اگر و یا وقتی بیاید تر و خشک نمیشناسد. آیا این گناه من است که صاف و پوس کنده این را و عقیده خود را در باره فارسی و ساده نویسی در اول گفتگو نوشتم و مورد حمله چپ و راست قرار گرفتم که اکنون باید توپخانه ای و چاله میدانی و بی صداقت و شاید وقیح و فحاش و بیهوده گو نامیده شوم. لطفا در آینده در بالای مقالات بنویسید
تنها برای طرفداران مارکس و انگلس و کائوتسکی و لنین و افراد مشابه که ما فضولی نکنیم.
٣۱۲۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : فرهاد زانیچ خواه

عنوان : پاسخ به بهروز عزیز
بهروز جان، سپاس از پاسخ محبت آمیزت ولی خوشبختانه از دعواهای دوستان «چپ » خبر ندارم و علاقه ای هم ندارم .وقتی به پشت سر نظر می کنم و مروری بر یاران قدیمی میکنم، دلم میسوزد ، چه انسانهائی برای مردم و مملکت از جان خود گذشتند. عده ای هنوز در همان عالم دهه ی ۴۰ باقی ماندند. اگر خواستی نام می برم . مشکل من نه مارکسیسم ست نه لنینیسم . در نهایت تواضع عرض می کنم که تا قبل از مهاجرت برای «پپشرفت » مملکت در صنایع ایران کار کردم و اگر روزی روزگاری سعادت بازگشت به ایران را داشته باشیم حتما ترا به تمام کارخانه هائی که در سراسر ایران کار کردم خواهم برد تا از نزدیک با نقطه ضعف ها و قوت های سرمایه داری جوان ایران آشنایت کنم . البته در بهمن ۵۷ خیلی از دوستان کمتر از انقلاب کارگری را قبول نداشتند !

اما برای «آزادی» ما نیاز به تفاهم بیشر و مشارکت تمام نیروهای محرکه ی پیشرفت را داریم بهمین دلیل از آقای قراگوزلو انتظار ندارم که جنبش چپ کارگری را اینقدر «دست بالا» بگیرد. ایشان فرموده ا ند:

«طبقه ی کارگر نیروی خود را خرج عروج هیچ جناحی از بورژوازی نخواهد کرد. در روزگاری که حتا جناح "چپ" بورژوازی (نئوکینزی ها) نیز به بن بست رسیده اند چپ کارگری در کنار دفاع از پیروزی های مقطعی طبقه ی کارگر (یعنی افزایش دستمزدها، بیمه ی بی کاری مکفا، لغو کار کودکان و... ) در مجموع نگاه خود را به آن سیاست تغییر محوری می دوزد که در تز یازدهم از تزهای فوئر باخ آمده است:
"فیلسوفان تاکنون جهان را تفسیر کرده اند، وقت آن رسیده است که جهان را تغییر دهیم."
به این مفهوم، تغییر یعنی، تغییر بنیادهای سیاسی اقتصادی جامعه ی سرمایه داری و خلع ید از بورژوازی. »

منظور آقای قراگوزلو از «طبقه ی کارگر و چپ کارگری » چیست و آیا در مقیاس جهانی میگوید یا در باره ی ایران ست؟
آیا می توانند نقل قولی از فوئر باخ ارائه کنند تا فرمول بالا را ثابت کنند « "فیلسوفان تاکنون جهان را تفسیر کرده اند، وقت آن رسیده است که جهان را تغییر دهیم."

بلافاصله حرف فوئر باخ را تفسیر نموده که نقل معروف خودش را «چهار میخه» نماید:
« به این مفهوم، تغییر یعنی، تغییر بنیادهای سیاسی اقتصادی جامعه ی سرمایه داری و خلع ید از بورژوازی. »
آخر ما را چه میشود ؟
در پایان از بهروز عزیز میخواهم تا بشارت آقای قراگوزلو به نیروهای «سوسیال دموکرات»برای من را روشن کنند.

« آقایان سوسیال دموکرات اگر ذره ئی از هاله ی مقدس سبز فاصله بگیرند و دست بندها سبز را باز کنند، و این نکته ی ساده را دریابند که تغییرات پایدار، مفید و مثبت به سود طبقه ی کارگر از مسیر تغییر در درون طبقه ی بورژوازی و جابه جائی سیاست مداران نمی-گذرد، آن گاه فهم نکات پیش گفته برای شان آسان تر خواهد بود.»

درضمن طبقه کارگر و جنبش چپ کارگری در کجای جنبش قرار دارد مخفی ست ؟ زیرزمینی ست؟ متشتت ست ؟
آیا ایشان می تواند با چنین عدم تناسب اینقدر بلندپروازانه حرکت کند ؟
٣۱۲۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : مصطفی خانمحمدی

عنوان : دقیق و مناسب
بحث دقیقی مطرح شده و ارتباط خوب و هوشمندانه ای میان بحران جهانی اقتصادی و بحران موجود در ایران برقرار شده. که جای تشکر دارد. برخلاف رهنمودهای نماز جمعه هاشمی رفسنجانی این بحران با آزادی چند زندانی و باز شدن دو سه روزنامه و پرداخت خسارت به چند خانواده و دلجوئی حل نمی شود. بحران سیاسی ایران ریشه در بحران اقتصاد سیاسی ایران دارد که در این مقاله کوتاه به خوبی طراحی شده .
٣۱۲۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : مهری کاملی فرد

عنوان : مارکس و طبقه
با سلام به دوستان
من قصد ورود به بحث های بی ربط بعضی از بچه های توپخانه را نداشتماما فقط و فقط با خواندن نقد جانانه و انقلابی جناب آقای سالرای محترم این سوال برایم پیش آمد که براستی چند درصد از کارگران انقلابی و غیر انقلابی جهان کاپیتال مارکس یا آنتی دورینگ انگلس یا کائوتسکی مرتد لنین و آثار مشابه را خوانده اند؟شما که خودت اینهمه ادعا داری کدام شان را خوانده ای؟ استادان دانشگاه چطور ؟مساله مقایسه یک نویسنده وطنی و تحلیل گر سیاسی با بزرگان سوسیالیسم نیست مساله این است که با استدلال های کمیک بعضی آقایان باید لاجرم به این نتیجه مضحک رسید که چون درک و فهم کاپیتال برای کارگران ----کارگران که سهل است حتی بعضی اقتصاد خوانده ها البته جناب سالاری را نمی دانم ---دشوار است پس مارکس نویسنده طبقه کارگر نبوده. با این تصور پراتیک زده وچاله میدانی تئوری تا حد گلابی سقوط خواهد کرد و چیزی شبیهترجمه های مرحوم مغفور ذبیح الله منصوری یا کتاب شیوای و همه فهم امیر ارسلان نامدار و فرخ لقای خال دار خواهد شد .
دوستان لطف کنید اگر حرفی برای گفتن ندارید بیخودی وقت این و آن رانگیرید آخر این چه اخلاقی ست که ما ایرانیان داریم و میخواهیم در همه بحث ها نظر بدهیم . خب عزیزم مقاله را خواندی با نویسنده و بحثش پدر کشتگی داری داشته باش. آزادی یعنی همین اما بر میداری و حرف نامربوط می نویسی و خود را محق جاوه میدهی یعنی چه؟
٣۱۲۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : روزبه

عنوان : نوشتن در ایران
امیدوارم همه دوستانی که کامنت می گذارند و با اطلاع و یا کم اطلاع نظراتشان را می نویسند توجه داشته باشند که آقای قره گوزلو در ایران زندگی می کند و شجاعانه و سربلند و بدور از عافیت امنیتی خارج از ایران، در مورد مشکلات و عواقب راه پیش روی نظرشان را بروی کاغذ می آورد. ایشان درواقع در خط اول جبهه ای هستند که بسیاری از کامنت گذارها برایش رویا می بینند. دقت کنید که وی نمی تواند مستقیما به حاکمیت و اشخاص درون حاکمیت بتازد، اما به عملکرد آنان اشاره می کند و به تحلیلش می نشیند.
برای وی در ایران، پس مانده های حرکت مردمی که به جنبش سبز موسوم شده و رهبرانش همانگونه خطرناک هستند که سران فعلی حکومت. در واقع به این مسٸله بایستی دقت کرد و احترام گذاشت که آنها در آن مخمصه بزرگ، درد خودشان را بهتر از خارج نشین ها می فهمند. امیدوارم هیچ کس آرزومند این نباشد که وی را گرفتار پلیس سیاسی رژیم بخواهد، چون نه تنها خود و خانواده ای را به دردسر بزرگی می اندازد، بلکه ما را نیز از نوشته های وی محروم می کند.
بحث آقای قره گوزلو جدی است، چون میلیون ها ایرانی در آن کشور، شبانه روز درگیر آن برای حفظ جان و مالشان هستند. در این دنیای وارونه که افرادی همچون مرتضی محیط در تلویزیون پیام افغان که برای ایران هم رله می شود و از عافیت خارج از کشور، رگ گردنش را برای امثال آقای قره گوزلو باد می کند، بایستی سنجیده عمل کرد و گنجینه هایی مانند آقای قره گوزلو را پاس داشت، نه این که وی را همچون مرتضی محیط، مرتجع خطاب کرد و ایشان را همچون حسین شریعتمداری خواند. آیا واقعا این از انصاف و پرنسیپ سیاسی بدور نیست که آقای قره گوزلو چنین امکانی را نداشته باشد که در همان تلویزیون پاسخ مرتضی محیط و امثالهم را بدهد؟
دنیای بسیار ناجوانمردانه ایست!!
٣۱۲۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : ۵۰۰ میلیارد دلار
جناب ستوده ،
شما که هر که با شما موافق نیست را فحاش و وقیح و بیهوده گو میدانید چگونه میخواهید با کامنت های ۸۵ خطی در دو سه صفحه اخبار روز مسائل تئوری را حل کنی که اگر مطالب چاپ شده در باره آنها را روی هم بگذارند عرش اعلا کف آنست؟ از گفته های شفاهی و مجازی سخنی نمیگویم . از خانم فرنود هم که صداقت مرا زیر سوال برده عذر میخواهید که من پرسیده ام بفرض ، فرضیه کینزی هم کار کند ، ۵۰۰ میلیارد دلار را از کجا میآورید؟ نباید کمی از ابرهای سیاسی پایین آمد و روی زمین از من غیر سیاسی که صدمات بحران سرمایه داری را عملا و مستقیما دیده ام هم شنید که با وجود تریلیون دلارهای تحمیل شده بر گرده ما و به جیب بانکها رفته اوضاع بهتر نشده است؟ حقا که مستحق آنم که عبید زاکانی گفت.
٣۱۲۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫پس ایشان فقط برای طبقه کارگر می نویسد‫؟
‫جناب بهروز ستوده محترم: فرمودید که:

« ‫او برای طبقه کارگر می نویسد . همان طبقه ای که لیبرالیسم ایرانی دشمن اصلیش است . پس اول برو دو تا جزوه --کتاب پیشکش حضرتت -- بخوان و بعد اظهار فضاه کن. »

‫‫اگر بری طبقه کارگر می نویسد، چرا اینقدر سخت و قلمبه و سلمبه و ثقیل و ممتنع و نارسا مینویسد، که من فکر نکنم هیچ کارگر آبرومند و رنج کشیده ای بتواند آسمان و ریسمان بافی های ایشان را درک و هضم کند؟ شما دوست محترم طبقه کارگر چگونه است که شما حرفهای اورا میفهمید و کارگران نه؟ ‫حالتان بهم نخورد! چگونه ‫شما حرفهای اورا فهمیدید، در حالیکه خود ایشان در مقالات و نوشته هایش مدام کنایه به نفهمی و گمراهی همه دیگران دارد و مدام گله که کسی حرفهای اورا نمیفهمد؟ شما کدام دیگری هستید که اینقدر نسبت به ایشان متعصب شده اید و نسبت به منتقدان ایشان عصبانی؟ چرا از کوره در رفتید؟ حالا اگر قدری نفس تازه کردید و آرامش اعصاب پیدا کردید لطف بفرمایید و بنویسید منظور و هدف گفتار ایشان چیست؟ چه گفتند؟ از چه مدل و روش و مفروضات و داده هایی استفاده کردند و چه بدست آوردند و بالاخره چه نتیجه گیری از نوشتار ایشان نصیب شما شد. فکر نمیکنید با اینکار بیشتر به نویسنده مورد علاقه تان کمک کردید؟ کدام موثرتراست، توضیح کار دوست و یا یا ترش رویی و دشمنی با خوانندگان منتقد ایشان؟ پیروز باشید!
٣۱۲٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : عبید زاکانی ؟
شیعه ای به مسجد شد ، نام خلفا به دیوار دید. خواست خیوه بر نام عمر افکند بر نام علی نشست. دل آزرده شد. گفت تو که با اینها نشینی سزایت همین باشد. نقل از حافظه .
٣۱۲٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : بهروز ستوده

عنوان : فرهاد جان خوبی؟
به فرهاد جان عزیز!
به نظر من مارکسیسم بدون لنینیسم نه فقط ابتر است بلکه اصولا از پراتیک انقلابی تهی می شود. لنین را باید در کانتکس زمانی و مکانی خود دید وگرنه در مقوله گذار به نظریه انحرافی بتلهایم و سوئیزی سقوط می کنی . رفیق عزیز شما در نقد بلشویسم به کمونیسم کارگری از یک سو و جریانات میم لام میم از سوی دیگر لغزیده اید . منظورم نزدیکی نظری ست و حاشا اگر بخواهم برچسب تشکیلاتی به شما رفیق خوبم بزنم . به هر حال بحث دوران گذار در عصر ما تاحدودی تمام شده است و فقط اندک جماعتی از آن دفاع می کنند و به تاسی از بتلهایم و در واقع تحت تاثیر منشویسم عقب مانده پلخانفی از انقلاب دو مرحله ای حرف می زنند . سر آمد این جماعت آقای مرتضی محیط است که متاسفانه دو برنامه گذشته خود را به فحاشی های غیر سیاسی علیه آقای قراگوزلو اختصاص دادو با وقاحت او را سردار رادان و احمدی نژاد خواند واقعا برای خودم متاسفم که مجبورم این مهملات را از زبان امثال محیط بشنوم . طرف به بهانه دفاع از جنبش سبز و خاتمی و موسوی و کروبی کل برنامه بازار آزادی این آقایان را نادیده می گیرد و به تحلیل های علمی آقای قراگوزلو مارک دشمن طبقه کارگر می زند. شما که به دام سبزها نیفتاده ای؟ شما که اعتقاد به انقلاب دو طبقه نداری؟
دوست ناشناس دیگری به نام " رضا سالاری " مهملاتی نوشته که انسان دچار شرم و نفرت می شود و حالش نه انقلابی که منقلب میگردد. آقا رضا ! آقا سالار ! یا هر کسی که هستی ، تو که نمی دانی وقتی یک تحلیلگر و تئوریسین بر می دارد مقاله ای در خصوص " بحران کاپیتالیسم در آمریکا و ایران " می نویسد دیگر مانند شما دغدغه اش جنبش سبز و سیاه و رنگین کمان و مزخرفاتی از این قبیل نیست . او برای طبقه کارگر می نویسد . همان طبقه ای که لیبرالیسم ایرانی دشمن اصلیش است . پس اول برو دو تا جزوه --کتاب پیشکش حضرتت -- بخوان و بعد اظهار فضاه کن. آن آقای پیروز هم پنداری خود را برای بازی در یکی از سریال های هارولد لوید آماده می کند و یا می خواهد جانشین نورمن ویزدوم فقید! شود. مرتب شیرین کاری می کند و به دوستان کامنت گزار تیکه می اندازد. خانم فرنود ! من از بابت لحن غیر سیاسی این آقا ی محترم از شما عذر می خواهم .
فرهاد جان ! گاه حق را به تو می دهم برای سیاسی شدن ترکمنستان و قزاقستان خام بود . وقتی کامنت ها را می خوانم می بینم ما چقدر بدبخت و پس مانده ایم . طرف به اسم چپ دیگران را هجو می کند. پشیمان شدم . از این پشیمان شدم که وارد این مبحث شدم . فقط به این خاطر که نوشته های آقای قراگوزلو را برای جامعه ایران مفید میدانم خواستم نکاتی را اضافه کنم . همین . قصد پلمیک نداشتم.
فرهاد جان عزیز! رویت را به یاد روزهای ناشاد و تلخ گذشته می بوسم . سلامت و استوار باشی. فدای تو . بهروز.
٣۱۲۶۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : Snob = از دماغ فیل افتاده
سرکاران و سروران کامنت گذار،
ما خارج نشسته ها برای این به سایت فارسی میآییم که فارسی بگوئیم و فارسی بشنویم. گوش و دهان و حلق ما از بلوند و بلک و برون پر است و معنی شیفت شد را هم میفهمیم. ما تقاضا نداریم که رادیوو تلویزیون را صدا و سیما کنید؛ اینها و تلفن و سوسیالیسم و کینزی احتیاج به فارسی ندارند ولی فارسی بلوند مو بور یا موطلایی و فارسی بلک اگر زنگی نباشد سیاه است . " منظور نویسنده از " هیلاری بلوند و خوش خنده " در مقابل " کاندولیزای اخمو و بلک " اشاره به نرمش دموکرات ها در برابرسرسختی جمهوری خواهان باشد" با ترجمه آن تفاوتی نمیکند. چنین تقاضایی ملا لغتی ست؟
معنی " ماساچوستی " را هم توضیح دادم که موجب اشکال نگردد و حالا خودم ماساچوستی خوانده میشوم. و از جناب استاد و یا هر چیز دیگری که باشند هم عذر خواستم و تقاضا کردم که اگر برای ما مینویسند لطفا قدری ساده تر بنویسند و آیا این حق ما نیست که بدانیم کسی که بی محابا این کلمات به قول جناب سالاری " قلمبه، سلمبه و ثقیل" را بکار میبرد کیست ؟
اما اینکه دائما بما تذکر میدهید که از موضوع خارج نشو، اینها همه بخاطر موضوع و درک مطلب است. البته ما کارشناس ارشد در جامعه شناسی و علوم اقتصاد و سیاسی نیستم ولی چون اقتصاد مال خر است میتوانیم اقلا در آن حدود دو کلمه ای عرض کنیم ؟ مگر این که این یک کلاس دانشگاهی باشد و ما مخل درک مطالب گردیم. کامنت ها هم که همگی جز این یکی کوتاه بوده . سبب این پیف پیف را نمیدانم.
باکم از ترکان تیر انداز نیست
طعنه تیر آورانم میکشد .
٣۱۲۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : شیخعلی خان
با معذرت ، شاه بخشید ، شیخعلی خان نمیبخشد. بنده بخشش ۵۰۰ میلیاردی را به اشتباه بجای نیم تریلیون به نیم بیلیون دلار تقلیل دادم. تصحیح شد. ماشالله کیسه فتوت سرکار خانم فرنود گشاد است و این مقدار پول در آیینه تصور ماهم نمیگنجد.
٣۱۲۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : فرهاد زانیچ خواه

عنوان : کسانی نسبت به مارکسیسم روزیونیزم هستند.
بهروز جان ستوده، یار قدیمی من ، به اخبار روز خوش آمدی ! اگر اشتباه نکنم در اعتصابات ۴۶ همراه بودیم . نه عزیزم وصله حزب موسوم به کمونیست کارگری نا چسب ست ، خوشبخنانه در قبل از انقلاب چنین بلبشوئی نبود .بعداز انقلاب هم عاقلان دانند ولی اولین بار در سال ۱۹۸۸ وقتی به غرب «پناه» آوردم با نام این «حضرات » آشنا شدم.

اما در مورد «راه رشد غیر سرمایه داری » من فکر نمی کنم فقط استناد به خروشچف یا استالین و .. از نظر زمانی و مکانی می تواند مبنای اثبات «راه رشد غیر سرمایه داری باشد» باشد.

تو بهتر از من میدانی که راه «رشد غیر سرمایه داری » به معنی «پریدن » یا «دورزدن » از بخشی یا تمام بخشهای فرماسیون سرمایه داری برای گذار به سوسیالیسم می باشد. این فقط شامل اتفاقاتی که بعداز جنگ جهانی دوم در کشورهائی در آنگولا ، اتیوپی ، سوریه ، یمن،عراق،افغانستان و نظائر آنها بوقوع پیوست نمی شود.

این پروسه از انقلاب کبیر روسیه ۱۹۱۷ و در زمان لنین شروع میشود - در کامنت های خود مشخص کرده ام که برخلاف نظر مصطفی شعاعیان انتظار ندارم که لنین برای «صدور انقلاب» باید برای یاری میرزا کوچک خان به ایران قشون بفرستد. کاش لنین انقلاب روسیه را به آسیای مرکزی و میانه بسط نمی داد.
کشورهای ترکمنستان ، قرقیزستان، ازبکستان ،مغولستان ، آذربایجان ، ارمنستان و..و.. که همگی در سایه« سوسیالیسم واقعا موجود» اتحاد جماهیر شوروی رشد کردند ، هنوز که هنوز ست تا رسیدن به سطح لهستان، مجارستان ، چک ، اسلواکی بسیار فاصله دارند .

شما میدانید که لنین برخلاف مارکس و انگلس ، انقلاب را از حلقه ی ضعیف سرمایه داری جهانی یعنی روسیه توصیه کرد غیر از این ست ؟
معلم بزرگی که هوشمندانه «روسیه» را در نهایت تواضع، حلقه ی ضعیف سرمایه داری جهانی و به تعبیر او «امپریالیسم جهانی » نامیده شد و آنرا آخرین مرحله ی سرمایه داری خواند. دقیقا می دانست که روسیه در چه زمینه هائی نسبت به سرمایه داریهای متکامل جهان عقب تر ست و میدانست که کشورهای آسیای مرکزی در شرایط ماقبل سرمایه داری قرار داشتند.

اراده ای که آگاهانه و مصمم تلاش به سوسیالیزه کردن کشورهای آسیای مرکزی نمود ، حتی اگر آن عملکردها را تئوریزه نکرده باشد

واقعا تلاش برای رسیدن به سوسیالیزم از «راه رشد غیر سرمایه داری »نبوده ؟ آیا تجربیات موفق یا نیمه موفق کشورهای آسیای مرکزی راهنمای رهبران «سوسیالیزم واقعا موجود » بعداز جنگ دوم جهانی نبود که تلاش کردند کشورهای آنگولا ، اتیوپی ، سوریه ، یمن،عراق،افغانستان و نظائر آنها از «راه رشد غیر سرمایه داری » به سوسیالیزم منتقل کنند؟

کاش لنین در روسیه، آن حلقه ی ضعیف - بخوان سرمایه داری رشد نایافته - انقلاب دموکراتیک روسیه را ادامه میداد و بنا بر آموزش های
مارکسیسم روسیه را به سطح فی المثل آلمان ارتقا میداد و برای تامین زمینه های عینی و ذهنی سرمایه داری جهانی درکشور روسیه تلاش میکرد تا بتدریج تناسب قوا در سطح جهانی به سود طبقه ی کارگر علیه سرمایه داران شود.

مارکس با صراحت سوسیالیزم را در تمام زمینه ها متکاملتر از سرمایه داری ترسیم می کند و بهمین دلیل رشد مادی -معنوی/ عینی -ذهنی سرمایه داری را پیش شرط گذار به سوسیالیزم میداند

مگر شماپذیرفته باشید که دکترین لنین تکامل تعلیمات مارکس و انگس می باشد - ولی من فکر می کنم مارکسیسم و لنینیسم دو تفکر متفاوت ست. باید دید چه کسانی نسبت به مارکسیسم روزیونیزم هستند.
٣۱۲۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : خانه ارواح
سرکار خانم فرنود،
چشم. گرچه نظرم در باره کاپیتالیسم را در ابتدا گفتم ولی سعی میکنم در این خانه ارواح اول راه خود را بیابم. کامنت های سرکار خانم کاویانی و شما و جناب رضاسالاری و دیگران نیز برای من دور از ایران و دانشگاه ، از ابهام قضییه چیزی نکاسته است . اما برای آنکه "صادق" باشم - که ظاهرا تا حالا نبوده ام - و حاشیه نروم ،عرض کنم که "تزریق های " تریلیون دلاری به خرج ما ، در بانکهای "کینزی" امریکا خوابیده و صنار از آنرا به کسی قرض نمیدهند که کسب و کاری کند . بانکها برای خود "ترژری" و "ستاک" (فارسی اینها را نمیدانم ) میخرند و میفروشند و معامله میکنند و کاری هم به " کار مردم" ندارند. بیکاری و رکود مستغلات هم بدتر نشده باشد بهتر نشده است. ولی خدا کند نیم بیلیون دلار شما با خردمندی معجزه هزاره سوم نه تنها قرضهای ایران را پاک کند بلکه رایانه ها را بر قرار ، اقتصاد و مراکز تولیدی را رو براه ، کارخانه ها را باز و بیکاری را ریشه کن نماید. انشالله.
٣۱۲۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : بهروز ستوده

عنوان : کدام راه رشد غیر سرمایه داری؟
دوست عزیز جناب فرهاد گرامی . سلام و با امید به شادکامی برای شما و سایر عزیزان
چندی ست که شما درباره راه رشد غیر سرمایه داری نکات شکسته بسته و غیر منسجمی را ممطرح می کنی که برای من و خیلی از دوستانم روشن نیست . در این جا می خواهم چند سوال از شما بکنم
اول. وقتی که نویسنده (منظورم جناب قراگوزلو است ) خود با صراحت از لغو مالکیت و لغو کار مزدی در مقالات خود دفاع می کند کجای این راه رشد غیر سرمایه داری است)؟
دوم. راه رشد غیر سرمایه داری توسط خروشچف و باند او فرموله شد وهمان دستاوردهای سوسیالیسم دولتی استالین را نیز تخریب کرد حال بفرمائید این مساله چه ربطی به لنین دارد؟
سوم . احتمال می دهم منظور شما طرح نپ باشد. نمی دانم چون شما بوضوح نفرموده ای . اگر چنین است خوب است به مقاله دیگری از همین نویسنده در باره نپ و اجتناب ناپذیری آن با توچه به بعضی مشکلات گریبانگیر بلشویک ها مراجعه کنی . این مقاله در سایت های مختلف چند سال پیش آمده و من نشانی نمی دهم تا متهم به هواخواهی از این یا آن دسته سیاسی نشوم
چهارم. اگر شما به نپ انتقاد دارید بفرمائید با توجه به شرایط آنروز روسیه آلترناتیو تان چیست؟ من البته این مباحث را از میان چند مقاله استاد گرامی دکتر قراگوزلو گرفته ام با این حال میخواهم نظر شما را بدانم اگر لطف کنی در این زمینه یعنی راه رشد غیر سرمایه داری رادیکال لنینی مقاله ای بنویسی من و دوستان قول می دهیم در حد توانمان آن را منتشر کنیم مشروط به اینکه از فضای جدیدی که آنتی لنینیست های حزب کمونیست کارگری - بورژوائی بوجود آورده اند متاثر نباشد . این جماعت می خواهند با ژست ضد لنینی برای خود در غرب جای پای جدیدی باز کنند . سابق بر این رسم بود با فحش به استالین این پروپاگاند تکمیا می شد حالا آنتی لنینیسم زیر سایه مدیای " انقلاب مدونائی " مد شده است. موفق باشید
٣۱۲۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : بهجت فرنود

عنوان : کاپیتالیسم و بحران
بحران کاپیتالیستی در ذات نظام سرمایه داری نهفته و هر از چند گاهی آشکار می شود و جناب قراگوزلو در کتاب " بحران " خود که سال گذشته در تهران منتشر شده است این مساله را بخوبی شکافته و توضیح داده است . اینک همه میدانند که دعواهای سیاسی در بالا ناشی از همین بحران جهانی و داخلی ست . سوال من این است که آیا راه حل بحران سرمایه داری ایران با تزریق پول ( مثلا ۵۰۰ میلیارد دلار) ممکن است؟ این پول می تواند بدهی دولت و کسری بودجه را تامین کند و مانع از حذف یارانه ها شود و مراکز تولیدی را فعال و ایجاد اشتغال کند و در واقع یک راه حل کینزی ست.
در ضمن خطاب به دوست علاقمند به "ماساچوست " عرض میکنم که آقای قراگوزلو هرگز استاد دانشگاه تهران نبوده و بنا بر اطلاعات دقیق من مدتی در یک مرکز نظریه پردازی سیاسی مشغول بوده و تا آنجا که من پرسیده ام --برای راهنمائی پایان نامه ام-هم اکنون در هیچ دانشگاهی تدریس یا کار نمی کند. لطفا صادق باشید و ضمن پرهیز از حاشیه فقط به نقد مطالب مقاله وارد شوید. با تشکر . بهجت فرنود . دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه تهران. اگر امکان دارد جناب قراگوزلو پاسخ سوال من را در حد چند کلمه بنویسد چرا که به ایمیل ارسالی جواب نداند . شاید هم به دستشان نرسیده است.
٣۱۲۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری‫

عنوان : منظور و هدف چیست؟
‫جناب محمد قراگوزلو
کاش همانقدر که در درون دانشگاه جمهوری اسلامی ضد علوم اقتصاد و ضد علوم انسانی بر اریکه استادی تکیه زده و بر پیکر بیجان نیمچه اپوزیسیون نیمچه سبز شلاق نقد و انتقاد محکم فرود میآورید، مرحمت میفرمودید چند ترکه نرم و ظریف و سبک انتقاد و نقد هم بر دولت و حکومت ولایی ‫بالای سرتان فرود میآوردید تا ببینید چگونه یکشبه شغل و مقامتان را در خطر میاندازند.

دیگر دوران فریب خوردن عوام و غیرمتخصصین از نقدهای مصلحتی بی هدف و انگیزه سیاسی ولی در غالب کلمات و لغات قلمبه، سلمبه و ثقیل و نامفهوم بسر رسیده. نوشتار شما مرا بیاد گفتار و نوشتار فیلسوف معروف جمهوری اسلامی، احمد فردید، میاندازد. ‫همان سید احمد فَردید معروف با نام اولیه سید احمد مهینی یزدی - که در سال ۱۳۱۸ به فردید تغییر یافت - ‫او هم بحرالعلوم بود و از همه چیز میگفت و زمین و زمان را بخوبی بهم میبافت! سخت و ثقیل و خلاصه و تیتر وار میگفت و به همه چیز و همه کس ایراد میگرفت، البته جز حکومت بالای سرش، هم در زمان پهلوی و هم در زمان ج.ا. بقول انگیسی ها: ‫گفتی، فرضاً که خوب هم گفتی. ?so what - خوب که چی؟
٣۱۲٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : ماساچوستی
جناب شهاب،
اگر منظور از کنایه شما بنده هستم ‎عرض شود در دوران شاه که تقلا شد خارج رفته ها را به ایران برگردانند و فارغ التحصیل های ایرانی خوار و زبون بودند به هر تحصیل کرده از هر دهکده خارجی که با اهوپ و تلوپ وارد مجلسی میشد میگفتند آقا ماساچوستی ست و منظور تحصیل کرده هاروارد بود. بعضی هم که از دانشگاه هوارد سیاه پوستان در واشینگتون آمده بودند سعی داشتند خود را هارواردی و ماساچوستی جا بزنند. منظور از ماساچوستی این بود نه اینکه ساکن ماساچوست باشند.
٣۱۲٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : هادی شهاب

عنوان : کامنت گذاران محترم
کامنت گذاران محترم،

آخر برایم روشن نشد چرا یک نویسنده ساکن یک کشور دیگر اجر و احترامش کمتر یا بیشتر از یک نویسنده ساکن ایران باید باشد؟
چرا نباید خود را بیشتر متمرکز به این بکنیم که یک نویسنده چه چیزی را به ما میخواهد بگوید؟
این نیش زدنها به همدیگر "از سوی کامنت گذاران" چه میزان به محتوای مقاله مربوط است ؟

هادی شهاب
٣۱۲۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : اعظم تندنویس

عنوان : تکرار اوباما
به نظر من هم انتخاب موسوی اگر بدون تقلب انجام میشد بیشترین اصلاحات ممکن در ایران از آن چه که اوباما در آمریکا انجام داده است فراتر نمیرفت. دوستان کمی به حافظه تاریخی خود مراجعه کنند و زمانی را بیاد آورند که مجلس ششم و دولت هفتم و هشتم دست همین خاتمی و موسوی چی ها بود . آنان از اصلاح قانون مطبوعات ناتوان ماندند و نشان دادند که چقدر سازشکار و حقیرند. حالا فرض کنیم بار دیگر به قدرت می رسیدند روز از نو روزی از نو. خودشان گفته بودند اگر موسوی پیروز شود اوضاع را به ابتدای سال ۱۳۸۴ خواهد رساند . یعنی قبل از احمدی نژاد یعنی از ما توقع شق القمر نداشته باشید . حالا یک عده شده اند کاسه داغتر از آش و با عناوین کذائی از موسوی دفاع میکنند. و به منتقدان خاتمی و موسوی انگ می چسبانند. در مجموع مقاله آموزنده ای بود بخصوص مقایسه میان تغییر اوباما با تغییر سه بخش لیبرالیسم ایرانی. برای نویسنده سلامتی و بهروزی آرزو دارم.
٣۱۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : گله گذاری
با همه خوبیها ، اخبار روز، یک عیب دارد و آن اینکه هنوز در آخر مقالات ، نویسنده را معرفی نمیکند. این برای من ملا! چندین بار موجب شرمندگی شده است. مثلا امروز اگر میدانستم که جناب قراگوزلو استاد دانشگاه تهران اند و از بس این اصطلاحات را در سر کلاس تکرار فرموده اند که عادت ثانی شده و این " لکچر" برای دانشجویان و از ما بهتران است ، هرگز جسارت نمیکردم نظر ‎" آدم " کوچه بازاری را بیان کنم که با گوشت و پوست خود اثرات بحران اخیر سرمایه داری را حس کرده و این اصطلاحات را دورادور شنیده است . بنده خیال میکردم ایشان یکی از تئوریسین های ماساچوستی ست که برای ما بیسوادان اظهار فضل میفرمایند. ممنون از سرکار خانم مینا کاویانی که این مشکل را حل فرمودند و تقاضای عفو از جناب قرا گوزلو. جناب ، اگر بار دیگر نوشتید ممکن است ساده تر و به اندازه سواد و فهم ما هم بنویسید؟ اما بهر حال نظر من همان است که گفتم و تغییر نمیکند .
٣۱۲۱۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : فرهاد زانیچ خواه

عنوان : آیا این راه رشد غیر سرمایه داری رادیکال و لنینی نیست؟
کاش نیروهای دلسوز داخل کشور ، که از نزدیک بر تمام گرفتاری های مردم احاطه دارند، با بررسی مداوم اوضاع وحشتناک اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی اسیاسی -اقتصادی ایران ، همراه با آهنگ و نبض مردم، چشم انداز تشدید بحران را ارزیابی نمایند تا قبل از رسیدن به آستانه ی فروپاشی حکومت فاشیستی ، نیروهای خواهان گذار از دیکتاتوری به مردم سالاری با دید روشنتری توانسته باشند با همگرائی بیشتر ، وطائف «گذار » تا تشکیل مجلس موسسان را به شکل مناسبی بعهده بگیرند. مگر اینکه گذار به سوسیالیزم قطعی ،در این صورت خواهشمندست، با روشنگر ی های خود ، من نوعی ی تبعیدی و دور از وطن را ، از خواب غفلت بیرون آورید که هنوز منتطر وقوع انقلاب دمکراتیک هستم.

نم دانم چگونه ، علیرغم تمام کمبود ها ، بی تجربگی ها، سازمان نیافتادگی های کارگران و زحمتکشان ایران و تمام نیروهای دمکراتیک ، اصرای عجیبی وجود دارد، که باردیگر ، تمام وظایف «گذار» را بعهده ی «طبقه ی کارگر » محول نمود. تو گوئی جنبش کارگری در «سایه ی» حکومت مذهبی توانسته بسازمان یابی لازم برسد و برخلاف انقلاب ۵۷ می تواند با این بار صف مستقل خود رهبری انقلاب را بعهده بگیرد.

در این نوشته، آقای قراگوزلو با بر شمردن وقایع و حوادث قبل از انتخابات ایالات متحده و پیروزی باراک اوباما که بسیار بسبک ژورنالیستی بازاری تهیه شده ، انتظارات عجیبی از حزب دموکرات امریکا و سوسیال دمکرات های جهان سرمایه داری دارد که با تمام شواهد تاریخی بعداز جنگ دوم جهانی معارضت دارد. ، در پایان «تحلیل جهانی» خود، آنرا به «عروج مجدد راست فاشیست انگلستان و سوئد » چسبانده ست که این دو کشور نیز هر یک ویژگی ها و مشکلات خود را دارند. انگلستان با صدارت تونی بلیر ( حزب کارگر) برای اشغال نظامی عراق به «کاروان مرگ » ژرژ دبلیو بوش پیوست. در صورتیکه سوئد رفتار دیگری داشت . بسیار تعجب انگیز ست که با پیشرفت وسائل ارتباطی و رفت و آمد میلونی ایرانیان به داخل و خارج از کشور، چنین غیر واقع بینانه و سکتاریستی مسائل اساسی جهان را بهم ربط دهیم و نتیجه گیری دلخواه خود را بگیریم .

بزبان دیگر ؛ هیچ سوسیال دمکراتی در بهترین دوران بعداز جنگ دوم جهانی - ویلی برانت و اولاف پالمه - جز رفرم در چارچوب سرمایه داری برای تامین «دولت رفاه » رسالت دیگری برای خود قائل نبود. بعداز فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود » سوسیال دموکراسی و جنبش کارگری مورد هجوم ،همه جانبه ی «سرمایه » قرار دارد، تا امکان مقابله جنبش کارگری - سوسیالیستی با سرمایداری تا آنجا که ممکن ست تقلیل یابد. فراموش نکنینم که احزاب محافظه کار راست و ماورای راست و حتی احزاب میانی همیشه علنی و پنهانی
منافع سرمایه داران را در تمام کشورهای سرمایه داری نمایندگی کرده و مالک تمام رسانه های عمومی و مطبوعات می باشند.

سوسیال دمکراتها و احزاب چپ در شرائطی کاملا نا برابر همیشه به اتکای آرای کارگران و لایه های پائینی و میانی ، به قدرت رسیده ولی هیچوقت نمی توانند از نظر مالی با «سرمایه» رقابت کنند. بار تمام بحران های مالی ، اقتصادی و صنعتی که همیشه توسط «سرمایه» ایجاد میشود بر عهده ی سوسیال دمکرات ها و جنبش کارگری و چپ می باشد که با تامین اجتماعی و تغییر مالیات ها جمع وجور نماید. اگر کسی در اروپا تضعیف مداوم سوسیال دموکراسی را در دو دهه اخیر انکار کند باید بی خبر باشد. امروز کسی نیست که قدر قدرتی «سرمایه » را درک نکند ، کارخانه هارا تعطیل می کنند ، سرمایه ها را جابجا می کنند ، بورس را هدایت می کنند ، دیگر سوسیال دموکراسی قادر نیست بر سر میز مذاکره از «دولت رفاه» دفاع کند.
سوسیال دمکراسی آرا خود را از دست داده و هنوز هنوز در عالم «سرمستی» بعداز جنگ دوم جهانی هستند.
هم اکنون حزب کارگر انگلستان، سوسیال دموکرات آلمان و سوئد مشغول تغییر مواضع هستند. این بدان معنی نیست که آنها میتوانند قدرت از دست رفته را مجددا باز پس بگیرند ، باید دید کارگران و چپ ها در این پروسه تا چه حد می توانند خود را دربرابر سرمایه متشکل کنند. این فعالیت ها در این جا با شعار پیش نمیرود اعتراض ها علیه سرمایه داری بیش از همیشه شروع شده و این همه اعتراض نیاز به کادر و سیاست مناسب دارد و زمان لازم دارد. تا سوسیال دمکراسی چپ و کارگری خود را بازسازی کنند.

آقای قراگوزلو با این مقدمه که از جهان سرمایه داری ارائه کردند وارد بحث مشخص ایران میشوند.
ادامه ی بحث خود را با چسباندن سوسیال دمکراسی به جنبش سبز ادامه میدهند:
« آقایان سوسیال دموکرات اگر ذره ئی از هاله ی مقدس سبز فاصله بگیرند و دست بندهای سبز را باز کنند، و این نکته ی ساده را دریابند که تغییرات پایدار، مفید و مثبت به سود طبقه ی کارگر از مسیر تغییر در درون طبقه ی بورژوازی و جابه جائی سیاست مداران نمی-گذرد، آن گاه فهم نکات پیش گفته برای شان آسان تر خواهد بود ...»
آقای قراگوزلو طبق معمول تمام نماینگان دائمی و موقت سرمایه داری اعم از مذهبی و غیرمذهبی را با عناوین رایج و نادقیق سیاسی ردیف نموده : «برنامه ی تغییر محور شیخ اصلاحات» - «پدرخوانده ی نئولیبرالیسم وطنی (موسا غنی نژاد)» - «سمپات های او (امثال عباس عبدی) -
« سیاست تغییر جناب مهندس تا حدودی با برنامه-های لیبرالی محمد خاتمی (جامعه ی مدنی جان لاکی و قانون گرایی منتسکیویی) تفاوت داشت » - «تلفیقی از لیبرالیسم و کنسرواتیسم بود» -«اعتماد سرمایه داری غرب را برای بازگشت سرمایه های فراری و البته ادغام در اقتصاد جهانی سرمایه داری و عضویت در WTO فراهم سازد.»

سپس تمام رهبران مذهبی فوق الذکر را را به بقیه نیروها می چسباند:
«حمایتی که تحت عنوان کذائی پلورالیسم می کوشد، سکولارها را در کنار جمهوری-خواهان بگذارد و از پیوند مشروطه خواهان، سوسیال دموکرات ها و ملی، مذهبی ها موجود غریب الخلقه ئی بزاید که موتور محرکه ی طبقاتی اش بورژوازی پرو غرب و ناراضی ایران است. (نوسکولاریسم تازه تولید شده که بوی کباب پول و قدرت به مشامش خورده نیز به این جمع پریشان اضافه شده است.)
نتیجه گیری آقای قراگوزلو:
«دل این بورژوازی برا ی رکود تولید می تپد و از قصیده ی نفس گیر ورشکسته گی صنایع داخلی و افزایش واردات و افلاس بورژوازی ملی (که هم ضدانقلاب است و هم و مرتجع) نوحه می خواند. این دغدغه ها هیچ ربطی به طبقه ی کارگر ندارد. در جامعه ی سرمایه-داری ایران که تضاد اصلی میان کار ـ سرمایه است، طبقه ی کارگر نیروی خود را خرج عروج هیچ جناحی از بورژوازی نخواهد کرد. »

سپس دست بدامان فوئرباخ شده :

«در روزگاری که حتا جناح "چپ" بورژوازی (نئوکینزی ها) نیز به بن بست رسیده اند چپ کارگری در کنار دفاع از پیروزی های مقطعی طبقه ی کارگر (یعنی افزایش دستمزدها، بیمه ی بی کاری مکفا، لغو کار کودکان و... ) در مجموع نگاه خود را به آن سیاست تغییر محوری می دوزد که در تز یازدهم از تزهای فوئر باخ آمده است:
"فیلسوفان تاکنون جهان را تفسیر کرده اند، وقت آن رسیده است که جهان را تغییر دهیم."
به این مفهوم، تغییر یعنی، تغییر بنیادهای سیاسی اقتصادی جامعه ی سرمایه داری و خلع ید از بورژوازی.
اینک با توجه به این که بحران های پی درپی سرمایه داری در سطح جهان به وضوح نشان داده است که نه فقط جهانی عاری از انباشت سرمایه و سود و اضافه تولید ممکن است بل که تحقق جهان جدید فقط به قدرت آخرین نیروی انقلابی تاریخ یعنی طبقه ی کارگر امکان پذیر است.
آقایان سوسیال دموکرات اگر ذره ئی از هاله ی مقدس سبز فاصله بگیرند و دست بندها سبز را باز کنند، و این نکته ی ساده را دریابند که تغییرات پایدار، مفید و مثبت به سود طبقه ی کارگر از مسیر تغییر در درون طبقه ی بورژوازی و جابه جائی سیاست مداران نمی-گذرد، آن گاه فهم نکات پیش گفته برای شان آسان تر خواهد بود. »

آیا واقعا میشود از اوباما شروع کرد و با احمدی نژاد و نقل قولی از فوئرباخ علیه پلورالیسم و مبارزات دمکراتیک شورید و بسوی انقلاب کارگری شتافت؟ آیا این راه رشد غیر سرمایه داری رادیکال و لنینی نیست؟
٣۱۲۱۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : تلخیص زیبا
سرکار لیلی خانم،
ممنون از تلخیص زیبای شما ازاین مقاله و گرنه من ملای! به مکتب نرفته با کوله بار لغتی خود ، به سختی میتوانستم به منظور پی ببرم. حقیقت آنست که برای من هنوز هضم " سوسیال دموکراسی به ته خط رسیده غرب با سوسوسیال دموکراسی مدعی ایران" مشکل است چه برسد به " قانون شبه کینزی بهداشت عمومی" ، " چپ پوپولیست و راست سوسیال دموکرات" ، " نئولیبرالی موسوم به ریاضت اقتصادی" ، " سیاست های سندیکالیستی" ، "نئولیبرالیسم وطنی" ، " لیبرالیسم و کنسرواتیسم" ، " بورژوازی پرو غرب" ، " بورژوازی ملی" ، " بورژوازی (نئوکینزی ها)" و غیره.
راستش من خیال میکردم که سوسیالیسم اروپایی کمبود های کاپیتالیسم ( اگر کمبودی دارد) را حل کرده ولی ظاهرا گند کاپیتالیسم تا اروپا هم کشیده شده است. همانطور که فرمودید " نکات بسیاری در این نوشته وجود دارد که در جای خود نیازمند بحث بیشتری هستند." . کافیست در اینجا بگویم که کسی گفته بود تنها عیب کاپیتالیسم ، کاپیتالیست است. بانکدارهای کاپیتالیست چنان دماری از مردم درآوردند وقیامت را در نظرشان مجسم کردند که ملت ، سرمایه چندین نسل آینده را دو دستی تقدیم آنها کرد و روز قیامت را عجالتا به تعویق انداخت. اما اگر و یا وقتی روز قیامت کاپیتالیست فرا رسد مشکل " تحقق جهان جدید فقط به قدرت آخرین نیروی انقلابی تاریخ یعنی طبقه ی کارگر امکان پذیر [باشد] ". در آن صورت نه تنها عمر من نحوی ، بلکه کل عمر به قایق نشسته ها بر فنا خوهد بود.

ماهح
٣۱۲۰۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : مینا کاویانی

عنوان : ارادت و شکایت از جناب قراگوزلو
آقای قراگوزلو! من قصدم جسارت نیست اما شما که طرفدار دموکراسی هستید و در تهران زندگی میکنید و من از نزدیک در چند سخنرانی شما در دانشکاه تهران حاضر بوده ام و با خلق و خوی خوب و آرام شما در پاسخ به پرسش دانشجویان آشنا هستم و چند کتاب شما را دارم و حتی یکی از آنها را به نام فکر دموکراسی سیاسی در نمایشگاه کتاب پارسال برای من امضا کردید وووو آیا شما تظهرات مردم تهران از تجریش تا راه آهن را ندیدید؟ آیا روز ۲۵ خرداد و ۳۰ خرداد و ۱۳آبا و ۱۶ آذر در تهران تشریف نداشتید. من که می دانم شما هم میدانید که مردم واقعا به مهندس موسوی رای داده اند حالا نمی دانم چرا شما و بعضی بزرگان دیگر مانند جناب زرافشان اینهمه اصرار دارید رای و خواسته مردم را نادیده بگیرید) واقعا دموکراسی یعنی این؟مگر نه این که شما در کتاب دموکراسی خود از رای و نظر اکثریت دفاع کرده اید حالا چرا با آن مخلفت می کنید؟ من نمیگویم شما از احمدی نژاد دفاع می کنید اما مخالفت با موسوی آن هم با اینهمه اصراری که شما دارید نتیجه اش می شود همان. گفتم من قصد جسارت ندارم و همیشه خود را شاگرد شما میدانم و خواهم دانست و برای گذاشتن این کامنت نیز دو دل بودم اما واقعا این گلایه از شما از مدتها پیش در گلویم گیر کرده بود.خیلی ارادت داریم.اما شکایت هم داریم.
٣۱۲۰۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : شهریار مددپور

عنوان : عالی بود اما...
با تشکر از دکتر قراگوزلو به خاطر این مقاله سرراست. از مدتها پیش برای من نیز این پرسش مطرح بود که اگر واقعا موسوی رئیس جمهور می شد مشکلات فعلی ایران هم حل می شد؟ بی تعارف من پاسخم را گرفتم و از این بابن مدیون نویسنده هستم. باید قبول کرد که با تعویض فرد مشکلات حل نمیشود اگر میشد الان رضا پهلوی شاه بود و آموزگار و شریف امامی و ازهاری و بختیار جواب داده بودند.
خطاب به دوستان کامنت گذار گرامی. مشارکت در بحث خیلی خوب است بشرطی که حرفی برای گفتن داشته باشیم وگرنه ایرادهای ملانصرالدینی راه به جائی نخواهد برد. ببین عزیزم یکی به خاتمی می گوید "سید خوش خنده " دیگری می گوید " مردی با عبای شکلاتی " و این ها در ادبیات سیاسی رایج است. من فکر میکنم منظور نویسنده از " هیلاری بلوند و خوش خنده " در مقابل " کاندولیزای اخمو و بلک " اشاره به نرمش دموکرات ها در برابرسرسختیجمهوری خواهان باشدو بالاخره بلوند و خوشخنده که هردو در خانم کلینتون جمع شده نه هجو است و نه شوخی. رویه ای است که نویسندگان حرفه ای برمیگزینند تا خواندن مقاله را برای ما ساده و جذاب کنند و به عقیده من روش خوبی است که انصافا نویسنده خوب از پس آن بر آمده. چرا شما همیشه نیمه شکسته لیوان را میبینید ؟اما مقاله به عقیده من کمی سریع از بعضی مباحث مهم مانند انتخابات سوئد گذشته است و هر چند در اتصال بحران جهانی موفق بوده اما اشاره به حوادثی که در سوئد گذشت برای خواننده ای که در جریان نیست ناقص است. بهتر بود نویسنده یا به این قضیه نمی پرداخت و یا دقیق میشد. خیلی خیلی متشکر و ممنون. یوته بوری .ش. مددپور
٣۱۲۰۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : امیل زولا

عنوان : سوال از نویسنده
راه حل شما درست شبیه راه حل کدیور است، فقط برای اینکه سر در نمی آورم از این اصرار چپ ها می پرسم، استدلال ها درست است، می شود فهمید که تحول اساسی فقط با خلع ید اتفاق می افتد، اما مگر تجربه قبلی به کجا انجامید. لطفا نگویید آن که سوسیالیسم نبود، در عمل همان می شود، واقعا تعجب دارد و مشکوک است که این همه آدم چپ که دلشان واقعا می سوزد برای بینوایی کارگران و سایر مردم مورد ستم سرمایه داری، همه شان دائم یک حرف سطحی و غیر عملی و امتحان پس داده را تکرار می کنند، جالب است که همان افراد عوام تحت ستم سریع متوجه می شوند که کمترین ضمانتی در عملیاتی شدن این ایده وجود ندارد، مگر به شیوه هرمی و سرکوب گسترده که خب معلوم است از تویش همه چیز در می آید الا سوسیالیسم، نویسندگان چپ باید توضیح بدهند که چگونه خواهند توانست پس از یک دگرگونی انقلابی، حاکمان که این بار به قول شما خلع ید کرده اند، خود طبقه تسلط طلب جدید نخواهند بود، مسئله انسان ها هستند، شما با انسان های موجود، بخصوص ایران، هر راه حلی را نمی توانید اجرایی کنید، مگر افغانستان را نمی بینید، بدون این که طرفدار حزبی یا ایسمی باشم، معتقدم باید از آزادی انسان دفاع کرد و نه از یک سیستم که وعده آزاد کردن انسان را می دهد، حتی حرف اصلی مارکس هم همین است، واحزاب موجود واقاعا معلوم نیست چبی فکر کرده اند، و فریب کارند یا متوهم، واشتباه است وارد عمل شدن قبل از بوجود آمدن شرایطی که به اندازه کافی انسان آزاد موجود باشد.
٣۱۲۰۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : لیلی زند

عنوان : سبزهای مفلس
با درود
من فکر میکنم در این شرایط مقاله به موقع و بسیار مفید و سازنده ای بود. از ملا لغطی بعضی از دوستان که بگذریم واقعا مقایسه سوسیال دموکراسی به ته خط رسیده غرب با سوسوسیال دموکراسی مدعی ایران خیلی جالب است. به فرض که موسوی رئیس جمهور می شد . این فرضیه ای است که با مثال اوباما به خوبی و ساده و خلاصه تحلیل شده است. نکات بسیاری در این نوشته وجود دارد که در جای خود نیازمند بحث بیشتری هستند. حالا جا دارد سوسیال دموکرات ها جواب بدهند اگر موسوی می آمد آیا واقعا بهتر از اوباما عمل میکرد؟ همان باندهای قدرت که در آمریکا اوباما را به زمین زدند ترتیب موسوی را هم می دادند . دست مریزاد.
موسوی یک گوش به فرمان ساده هاشمی رفسنجانی بود و هست و شک نکنید که او توان اداره فرهنگستان هنر را نیز نداشت چه رسد به کشور ایران که اقتصادش زیر فشار دزدی آقا زاده ها و سرمایه داران نفله شده است. باز هم متشکرم.
٣۱۲۰۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : هیلاری بلوند و کاندولیزای بلک
جناب قراگزلو،
اگر برای ما فارسی زبانها مینویسید همان تغییر کافی ست احتیاجی به (change ) نیست و ما نمیدانیم " شیفت شد " یعنی چه . " واژه ی تغییر را به گارد اصلی اپوزیسیون نئوکان ها مبدل ساخت." نیز برای من خیلی مفهوم ندارد.
فرمودید " هیلاری بلوند و خوش خنده به جای کاندولیزای بلک و اخمو ". منظورتان از" بلوند" موطلایی ست ؟ هیلاری موطلایی نیست. بلوند قلابی رنگ کرده است. ایشان مو سیاهند. رو سیاهی شان را نمیدانم . منظور از کاندولیزای " بلک " کاندولیزای "سیاه " است ؟ بلک در فرهنگ غرب ایران نوعی گیاه است. و چون به نقطه حساس من دست گذاشتید " نوسکولاریسم " نمیدانم به چه زبانی ست . بالای صفحه خودشان " سکولاریسم نو" مینویسند که منظور همان New Secularism است.
٣۱۱۹٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣٨۹