منتشر شد: آتش و کلام، تاریخچه ای از ارتش زاپاتیستی ازادیبخش ملی - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : لیثی م. تلنگر

عنوان : سلام بر روزبه ی عزیز و بر همه سلام
روزبه ی گرامی، من نیز دقیقاً اعتقاد دارم که با بکار بردن واژه ی پیشباز، نویسندگان دارند می گویند که ما داریم به استقبال کتاب می رویم. اما به جای واژه ی اصلی، غلط مصطلح آن را بکار برده اند. زیرا پیشباز = پیش + باز، بی ریشه است، و پیشواز، پدر و مادر دار.
همانطور که قبلاً خدمت شما و همگان عرض کردم در زبان ملی ما ایرانیان یعنی فارسی دری، از این دست بسیار است. چنانکه باکو، واکو است. وا یعنی باد، و کو از مصدر کوئن = کوبیدن، مشتق شده است. یا پاییز، وا اییز است.
«خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد ِ خنک از جانب ِ خوارزم وزان است»
باری، پاییز، وا اییز، است. یعنی فصل بر خاستن باد. وا یعنی باد و اییز، مشتق شده از مصدر ایشتن = برخاستن. این مصدر در فارسی دری دیگر منسوخ شده است. اما در زبان تالشی هنوز بجای بر خاستن، بکار می رود. و در زبان آلمانی با اندکی تفاوت هنوز بکار می رود.
گاهی این واژه ها غلط مصطلح هستند، مثل پیشباز = پیش باز، که غلط مصطلح پیشواز = پیش واز، یعنی پَرش در جلو می باشد. اما در مورد باکو، و پاییز کمی فرق می کند.
یعنی هم باکو درست است و هم وا کو. شهرکی در شمال باکو است به نام کو وا، یا کوبا، آن نیز به همین معنی است. وا کو، یعنی باد می کوبد؛ کو وا، یعنی می کوبد باد. در تالشی و کردی هورامانی - خورامانی - به باد، وا گفته می شود. اما در کردی سورانی به باد، با، می گویند.
پس چرا من باکو را غلط مصطلح از واکو، دانستم؟
برای اینکه، این واژه - باکو - با قاعده ی زبان تالشی درست شده است و نه با قاعده ی کردی سورانی. پس باکو غلط مصطلح واکو است. پاییز نیز به همان صورت است. زیرا این واژه با قاعده ی بعضی زبان های کهن ایرانی، همچون زبان تالشی درست شده است، و نه زبان کردی سورانی. پس باییز و پاییز، همان وا اییز، است. البته این امکان نیز وجود دارد که زمانی تالش ها به باد، با، یا پا هم می گفته اند. اگر این سخن درست باشد، در این صورت هم باکو درست است و هم واکو. هم کو وا درست است و هم کوبا. بعضی از زبان شناسان اعتقاد دارند که جزیره ی کوبا = کو وا، را در زمان های قدیم دریا نوردان ایرانی نام نهاده اند. من روی این نظر هیچ پافشاری ای ندارم. زیرا دلیل کافی برای اثبات آن در نزد من نیست. زیرا، کار من قبل از اینکه توضیح دادن باشد، یافتن مصادر و ریشه یابی است. یعنی در واقع من گم گوشه های غبار آلود را گرد گیری کرده، و عموماً به کمک قوی ترین دلیل، یعنی یافتن مصدر، آشکار می سازم. در این راستا از زبان های ایرانی همچون پهلوی، کردی - سورانی، هورامانی، کرمانج - تالشی، تاتی استان اردبیل، و گاه زبان های خارجی همچون زبان های سلاویان شرق، و یا زبان آلمانی، کمک می گیرم.

روزبه جان عزیز، کار درستی کرده اید که نمونه از واژه نامه ی معین بزرگ آورده اید. دستتان درد نکند. فقط یک توضیح کوچولو باید بر آن بیفزایم: و آن این است که در لغت نامه ها عموماً لغت را معنی می کنند. یعنی مفهوم را توضیح می دهند؛ ریشه یابی نمی کنند. البته گاه واژه نامه نویسان به ریشه یابی نیز دست می زنند. دهخدای بزرگ گاه به ریشه یابی نیز دست می زند و در بعضی موارد. به معنی مصطلح شده و یا یک معنی بسنده می کند. و بسیار گاه نمونه ی انبوه می آوَرَد. مثلاً دولاب را چرخ آبکشی معنی می کنند. و در نهایت از شرف نامه مثال آورده، آن را مساوی دلو می نامد. این یک معنی است. اما دُول یعنی عمیق و دولاب یعنی آب عمیق. نام دیگر آن منطقه آوَه لان یا آوَ لان است. و آن عبارت است از آو + فتحه مضاف + لان. یعنی جایگاه و زاد گاه آب. معنی مستقیم آن، لانه ی آب است. لان یا لُون همان لانه است. لان و لُون، مثل نان و نون. مثل گیلان و گیلُون و ... است.
باری، نام دیگر دوُل عمیق است. این، ظرف عمیق را نیز می تواند شامل شود. به چاه هم می توان گفت دولاب. به دریا هم می توان گفت دولاو = دولاب = دول آب. به عنوان نمونه بخشی از سر زمین تالش در شمال ایران که کنار دریای خزر قرار دارد، نام اش تالشدولاو یا تالش دولاب است = تالش دول آب، یعنی تالشی که دارای آب ِ دوُل یعنی عمیق است.
شهرستان رضوانشهر کنونی در واقع همان تالش دولاب قدیم است. رضوانشهر اصالت تاریخی ندارد، این نام بعداً بر آنجا گذاشته شده، که بحثی دیگر است.
شاد و پیروز باشید
٣۲۲٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : روزبه

عنوان : پیشباز یا پیشواز
سلام
با تشکر مجدد از لیثی حبیبی - م. تلنگر
با مراجعه به فرهنگ معین:
پیشباز مساوی ست با پیشواز به معنی استقبال ص ۹۱۵ جلد اول
به نظرم نویسندگان نیز می خواسته اند بگویند با این سطور به پاستقبال کتاب می روند.
٣۲۱۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : روزبه جان عزیز سلام
برای مقدمه می توان پیش گفتار، پیش در آمد را بکار برد. پیش باز هیچ معنی دیگری ندارد. اگر در متونی واژه ی پیش باز به کار رفته، در واقع منظور همان پیشواز بوده است. زیرا پیش باز دگر شده و غلط مصطلح پیشواز است.
منظور کسانی که آن را بکار برده اند درست است، یعنی خواسته اند بگویند که با این مطلب داریم به استقبال، به پیشواز اصل مطلب که باقی کتاب باشد می رویم. تا اینجایش من با شما عزیز موافقم. بحث من اما چیز دیگری بود. من نگفتم به جای مقدمه واژه ی زیبای پیشواز را بکار نباید برد، بلکه ریشه یابی اش کرده ام و گفته ام، حال که بکار می بریم؛ پس همان به که اصل آن بکار رود. وگرنه چه اشکالی دارد شما پیش گفتار را پیشواز بنامید؟ هیچ اشکالی ندارد. یعنی شما دارید به پیشواز باقی کتاب می روید به این وسیله. حرف من این است پیشباز غلط، کمی کریه و دگر شده ی پیشواز است؛ و هیچ معنی دیگری ندارد. کسانی که آن را بکار برده اند، شناخت درستی از ریشه ی آن نداشته اند. در زبان ملی ما - فارسی دری - از این دست بسیار است. من با تکیه بر زبان های کهن ایرانی، از جمله زبان مادری خودم تالشی، بسیاری از این غلط های مصطلح را اصلاح کرده ام. گاهی نمونه هایی نیز در همین سایت اخبار روز آورده ام. مثلاً واژه ای به نام آفتاب، هرگز وجود نداشته. این واژه دگر شده و غلط مصطلح آوتاو است. و آن عبارت است از آو = آب + تاو = تاب. پس آفتاب = آو تاو = آب تاب، است. و آن همان جسم نورانی ای است که وقتی بر آب می تابد درخششی ویژه دارد. نا دیگر اش خورشید است. این را نیز بگویم که بسیاری آفتابی را با آفتاب اشتباه می گیرند و گاه این اشتباه حتی وارد لغت نامه ها شده است. آ،تاب نام دیگر خورشید استو اما آفتابی هوای صافی است که آفتاب در آن می تابد.
پس نیاکان ما نام اش آوتاو، یا آبتاب، گذاشتند. چون آو در تلفظ به راحتی به آف، تبدیل می گردد، پس این تلفظ غلط جا افتاد و حتی وارد ادبیات شد. چنانکه امروز شما می نویسید باده، در حالی که اصل این واژه واده است. وا یعنی باد، و نام دیگر تاب نیز در زبان های کهن ایرانی وا است. پس وا یعنی باد، و باز وا یعنی تاب. واده یعنی تاب دهنده، و آن اسم فاعل است از مصدر وادوئِن = وا دادن = باد دادن = تاب دادن.
اگر به یاد داشته باشید در محاوره فارسی، وقتی کسی از دست دیگری عصبانی است، می گوید، وا بده ما را. یعنی تاب بده.
راستی، چرا؟
برای اینکه برای تاب دادن، تاب خورنده را به عقب می کشند و رها می کنند. و وابده، یعنی رهایم کن، آنطور که وا خورنده = تاب خورنده، را رها می کنند. یعنی ولم کن.
روزبه ی گل، این رشته سر دراز دارد که دراین اندک نگنجد. سلسله مطالبی در این باب دارم، که اگر فرصتی بود، شاید روزگاری کتاب شوند، و بیشک سری خواهد بود. چون یادداشت هایم در این مورد انبوه است. به بیش از دویست واژه ی فارسی دری و یا کلاً ایرانی در پای وبلاگ های جنبش پاکیزه خوی تالش در این چند سال پرداخته ام. و چندی است که بخاطر گرفتاری های بیشمار، فعلاً کار را متوقف کرده ام. در ضمن استاد ارجمند جناب پروفسور جمالی هم چندی پیش در باب وا یا واده، در همین سایت نوشته بودند.
و حال این سئوال پیش می آید چرا به واده = باده، گفته اند تاب دهنده؟
برای اینکه باده خور چون مست شود، الکل را بازیچه ی دست شود، و به اینسو و آنسو تمایل یابد. «کژ می شد و مژ می شد» اشاره به همین وا خوردن، یعنی به اینسو و آنسو تاب خوردن است.
شاد باشید
٣۲۰۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : روزبه

عنوان : پیشباز
سلام
با تشکر از لیثی حبیبی - م. تلنگر ، برای آگاهی های تازه در باره کلمه پیشواز.

در این نوشته، پیشباز به معنی پیشواز و استقبال نیست، بلکه به جای، مقدمه و پیشگفتار آمده است. در واقع کلمه ای قدیمی است که در برخی دیوان های شعر و یا نثر در گذشته، برای باز کردن و گشودن متن می آمده است.
پیشباز به معنی مقدمه و پیشگفتار است.
٣۲۰۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : پیشباز، نیست پیشواز، جانا بدان --- پیشواز را، پیشباز هرگز مخوان
واژه ی پیشباز غلط مصطلح، و کمی حتی کریه است. اصل این واژه پیشواز است. پیشباز تشکیل شده از پیش + باز = جلو + باز.
اما پیشواز تشکیل شده از پیش + واز = جلو + واز.
راستی، معنی واز چیست؟ از کجا آمده است؟
واز، با باز، یعنی گشوده، یکی نیست.

واز، در واژه ی پیشواز، یعنی پَرش، و آن مشتق شده از مصدر وَشتِن = پریدن؛ پریدن کوتاه؛ مثل پریدن از روی جویبار. مثل در جا پریدن. لطفاً دقت کنید که وَشتِن به معنی پریدن را، با وَشتَن، به معنی رقص اشتباه نگیرید.
واز، بر می گردد به همین در جا پَریدن. در زمان های قدیم اگر مهمان عزیزی از راه دور می رسید، خدمه ی خانه و یا صاحب خانه، به دیدارش می رفتند و جلویش با ادب و سرباز گونه ایستاده پاها را جفت کرده، کمی در جا می پریدند. و به این عمل می گفتند پیش واز. یعنی پَرش در جلوی کسی؛ که بعد ها لغت عربی استقبال در فارسی دری به جایش نشست. و آن واژه ی نازنین خودی، دلخور از این همه بی مهری، ره خود گرفت و رخت بر بست و تقریباً می توان گفت، منسوخ شد. در زبان کهن و بسیار ثروتمند تالشی هنوز به جای استقبال، همیشه پیشواز را بکار می برند. مصدر عربی استقبال نیز تقریباً همین معنی را دارد۱. باری وقتی مصدر وَشتِن، منسوخ شد، در نتیجه باز، به جای واز بکار رفت؛ زیرا دیگر ریشه ی آن پنهان گشته بود.
این رسم - پَرش - هنوز در گیلان زمین در کشتی گیل مردی رعایت می شود. برنده ی کشتی به جلوی بزرگان که دایره زده ایستاده اند؛ می رود، پا ها را جفت کرده، کمی در جا می پَرَد، و بدین وسیله انعام طلب می کند.
از این دست واژه های کهن و اصیل، متأسفانه فراوان رخت بر بستند، رفتند و برای همیشه منسوخ گشتند.
من ضد عربی نیستم. عربی زبانی است بسیار پُر، سرشار و ثروتمند؛ اما بسیار گاه، پیش می آید که اگر واژه ی بیگانه بکار برده شود، واژه ی خودی به حاشیه رفته، و در نهایت منسوخ می گردد. و برای اینکه این حادثه ی بد رخ ندهد، باید تلاش نمود از واژه های میهنی بیشتر استفاده کرد. در مورد منسوخ شدن واژه های ایرانی، مُغلَق نویسان، که شرم داشتند واژه ها ی خودی را بکار ببرند، و یا بدان وسیله خود نمایی می کردند؛ نقشی بزرگ داشتند؛ بخصوص در زمان سلسله ی قاجار.

۱- استقبال - رو به چیزی آوردن، پیش آمدن، پیشواز رفتن، پیش رفتن، پذیره شدن.
و نیز به معنی زمان آینده است. و در اصطلاح شاعران آن است که شاعر غزلی و یا قصیده ای به وزن و قافیه ی غزل یا قصیده ی شاعر دیگر بگوید.
فرهنگ عمید صفحه ی ۱۳۰
٣۲۰۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱٣٨۹