شهلا و فانتزی عشقی ویرانگر - دکتر پریسا ساعد

نظرات دیگران
  
    از : Armin Arman

عنوان : شعار ندهیم؟؟؟؟؟؟
آقای یا خانم شیدای گرامی،
ابتدا از هر چیز بایستی این نکته را برای جنابعالی روشن سازم، که شعار دادن با برخورد عمیق با یک معضل اجتماعی تفاوت فاحشی دارد. بنده بر عکس نقد جنابعالی که حکم قاضی را در اینجا به عهده گرفته اید، و بسادگی نوشیدن آب مرگ یک انسان را بخاطر احساسش( چه درست و چه اشتباه ) پذیرا می گردید، به معضلات اجتماعی بویژه قوانین زن ستیز قرون وسطی ای رژیم ولایی اشاره نمودم که ددمنشانه حکم قتل خانم جاهد را صادر نمود.
این کاملا ساده اندیشی ست که شما قتل عمدی یک انسان را با مسایل پیش افتاده ای مانند موقعیت خوب اجتماعی و اقتصادی آقای محمدخانی تقلیل بدهید. در این تردیدی نیست که خانم جاهد با ایشان روابط نزدیکی داشته و طبعا این رابطه نیز به هیچ وجه یکطرفه نبوده است.
از این گذشته آقای محمد خانی می توانست با استفاده از موقعیت اجتماعی خود مانع این قتل بشود. اما همانگونه که در کامنت قبلی ام اشاره نمودم ایشان انسانی ست بزدل و فرصت طلب که برای حقوق انسانی هیچ احترامی قایل نیست. از این رو باسکوت مرموزانه مهر تایید بر این قتل زد. به نظر من ایشان انسان مجرمی ست و بایستی مانند سران رژیم ولایی محاکمه گردد نه خانم جاهد که بی گناه به قتل رسید.
٣٣۰٣۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣٨۹       

    از : شیدا مرزبان

عنوان : شعار ندهیم
با تشکر از آقا یا خانم آرمان که به کامنت من پاسخ داده اند؛
متأسفانه بنا بر دلایلی آناتومی این قضیه نیمه کاره ماند و واقعیات بسیاری روشن نشد. اما من از حقایق ملموس آن سخن گفته ام. از زنی که مرد زن و بچه داری را اغوا می کند، از زنی که در غیاب کسی وارد آپارتمان او می شود و نهایتاً او را به قتل می رساند. به من صادقانه بگوئید، اگر ناصر محمدخانی پول نداشت، باز هم شهلا عاشقش می شد؟... به من بگوئید کج فکر و اُمل برایم مهم نیست ولی نمی توانم با تظاهر به روشنفکری، سوار بر موجی شوم که حقانیت آنرا باور ندارم.
٣٣۰۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣٨۹       

    از : Armin Arman

عنوان : نصر محمدخانی
در پاسخ به دوست گرامی :شیدا مرزبان
ناصر محمدخانی انسانی فرصت طلب و بزدلی ست، که در مقابل رژیم ولایی سر کرنش فرود آورد. و شهلا جاهد را قربانی هوس های کذایی خویش نمود. ننگ بر این انسان ، که برای حقوق انسانی هیچ احترامی قایل نیست . این اشخاس تفاله های سیاسی رژیم ولایی هستند، که حقوق بشر و احترام به حقوق انسانی برای آنها واژه های غریبه ای هستند.
شهلا جاهد قریب هشت سال در زندانهای سیاه رژیم ولایی تحت فشارهای وشکنجه های روحی و جسمی قرار گرفت . اگر به قتلی نیز مرتکب شده بود ، جرمش با هشت سال اسارت در سیاهچالهای رژیم ولایی پرداخت نمود.
________________________________________________________
با تشکر از خانم دکتر ساعد: برجستگی این نوشتار با نوشتارهای متفاوت دیگری که در باره قتل خانم جاهد نوشته شده ، در این است که شما آنرا از زاویه دید خود خانم شهلا جاهد کاملا منطقی و صادقانه مورد تجزیه و تحلیل قرار دادید، در واقع سخنان ناگفته خانم شهلا جاهد را بعنوان یک قربانی بی گناه به تصویر کشیدید. دست مریزاد.
در اینجا من به نکته بسیار مهم دیگری اشاره می نمایم.
______________________________________________________________
در این هیچ تردیدی نیست، که خانم جاهد مانند خیل عظیمی از زنان و مردان بی گناه قربانی سیاستهای زن ستیز رژیم ارتجاعی ولایی گردید. اما جنبه تراژدیک این قتل با قتلها و جنایتهای دیگر رژیم در مشارکت قرار دادن خانواده های مقتولین و از این رهگذر خصوصی نمودن جرم قتل می باشد. امری که جز تحریک وتقویت وجه ضد انسانی ودرونی کردن خشونت و از این رهگذر دامن زدن این حس توحش وحشیگری درافراد ناآگاه واسیردرفرهنگ انتقام، وپنهان کردن دستان خونین خود درپشت آن نیست. بی تردید این وجه ازخشونت درونی و نهفته دروجود این گونه افراد وتحریک فرهنگ انتقام وکینه جوئی، شرایط مناسبی را برای بازتولیدموجه بودن این گونه جنایت های قرون وسطائی برای رژیم ددمنش ولایی فراهم می سازد. این تصادفی نیست ،که رژیم ددمنش ولایی از عزیزترین و نزدیکترین افراد خانواده مقتول بعنوان شخص انتقامجو بهره برداری می نماید.
٣٣۰۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣٨۹       

    از : شیدا مرزبان

عنوان : ناصر یا پول ناصر؟
دیدیم که ناصر آش دهن سوزی نبود. شنیدیم شهلا پس از دوازده سیزده سال که از اولین ملاقاتش با یک می گذشته، دریک برخورد تصادفی با یکی از دوستان ناصر، شماره تلفنش را به او می دهد که آنرا به ناصر بدهد.
طی این دوازده سیزده سال این عاشق بی قرار چگونه روزها را به شب و شب ها را به صبح می رسانده؟
مسلم شد، او با کلیدی که از روی کلید ناصر ساخته بوده، بارها در غیاب اهل خانه به آپارتمان رقیب خود می رفته و وقتی قاضی از او می پرسد چرا مرتکب چنین خلافی می شده، می گوید، می رفتم خانه او را تمیز و مرتب کنم!... من اگر بدانم کسی در غیاب من بارها وارد خانه ام شده و به هر کاری که دلش خواسته مبادرت ورزیده، سکته می کنم!... شما چطور؟
اغواگری زنان و بی ارادگی مردان در مقابل آنان حکایت کهنه ای است. اینهمه ناصر را شماتت نکنید. مارس درمقابل اغواگری ونوس از اوج افتخار به حضیض ذلت سقوط کرد. اغواگری یک زن مردی با فراست و کیاست آن رئیس جمهور محبوب را رسوا کرد. به یاد بیاوریم آن زن شاعر چگونه خانواده ای را از هم پاشاند و دوست آن خواننده و هنرمند مشهور چگونه شوهر او را قاپید و آن دیگر خواننده مشهور چگونه نامزد دوست جون جونی اش را از او دزدید.
آیا نام والای عشق می تواند عنوانی مناسب برای این ماجراها باشد؟... به نظر من انگیزه اصلی این زنان اغواگر قدرت نمایی، هوسرانی و پولپرستی است نه عشق.
٣۲۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱٣٨۹