از : رضا سالاری
عنوان : علتها و معلولها
علتها و معلولها
م ق: « اقتصاد سیاسی نئولیبرال به مثابه هارترین صورت مندی تاریخ سرمایه داری سیاه ترین شرایط اقتصادی ـ سیاسی را بر زنده گی فرودستان تحمیل کرده است. از یونان تا ایران، از آمریکا تا فرانسه، از ایتالیا تا پرتغال، از اسپانیا تا ایرلند، از انگلستان تا روسیه و... همه ی دولت ها از آزاد سازی بازار و برنامه های موسوم به ریاضت اقتصادی سخن می گویند. »
علت: واگذاری هزینه های دولت به گرده افراد ملت، رفع بحران مالی و کمپولی و کارائی دولت، هزینه از جیب و مالیات بستن بر جیب ملت!
م ق: « - اتمیزه کردن جامعه و انسان ها به شیوه ی ترویج گرایش های فرصت-طلبانه و غیراجتماعی فردگرایانه و تقلیل سطح معاش خانوارهای کم-درآمد. »
علت: تقلیل جامعه و اجتماع به افراد متضاد و حریص و جلوگیری از اتحاد و اعتراض و اصلاح و انقلاب اجتماعی!
م ق: « - تقلیل یا حذف مالیات بورژوازی. نمونه: کوتاه آمدن دولت ایران در مقابل طلافروشان. اساسا تجمیع ثروت در دستان بورژوازی ایران رقمی کهکشانی و نامعلوم را می سازد که نه فقط در جایی ثبت نشده است بلکه میزان مالیاتش نیز به درستی دانسته نیست. بر خلاف کارگران و کارمندان که مالیات مستقیم می پردازند؛ بورژوازی ایران که روز به روز چاق تر می شود از هر حساب و کتابی مبراست. »
علت: مالیات ثروت ذخیره ای، ارزی و مالی است تا بکمک آن امنیت اجتماعی سرمایه وسرمایه داران بیمه شود، که از بخشی از ارزش کار اضافی کارگران، زحمتکشان و مزدبگیران جامعه پیشاپیش تأمین میشود، که در مقابلش، هزاران سوراخ و مفر و قانون و تبصره برای سرمایه داران، مزد دهندگان و بازاریان و طلا فروشان گنجانده میشود که از پرداخت آن یا قانوناً ، یا عرفاً و یا با تقلب و سودجوئی طفره روند! در جهان سرمایه داری سرمایه داران کلان بالنسبه کمترین مالیات را میپردازند!
م ق: « – نشان می دهد هیچ درجه یی از نظامی گری قادر به ایجاد مشروعیت و رضایت و تمکین مردم به دولت نیست. هر گروهبان دومی نیز می داند که سرنیزه جای مطمئنی برای تکیه دادن نیست! . »
علت: بیشتر مشروعیت دولت سرمایه داری ابتدا ریشه در دین و باور و خرافات مذهبی مردم حکومت شونده اش دارد! لمپن ها و چاقوکشان و تیغ زنان و لاتها و نوچه ها و جاهلان و کمیته چی ها و چماقداران حزب اللهی اول انقلاب، نظیر محمد علی جعفری فرمانده کنونی سپاه و سیلی زننده رئیس جمهور احمدی نژاد، اکنون در قالب مدعیان اصلی حکومت و کودتا و رهبری کشور برآمده اند و بقاء خود و سپاه را در جنگ و ستیز و دعوا با اجانب و سرکوب مردم داخل کشور در شکل یک حکوت نظامی ضیاءالحقی مانند پاکستان اوائل انقلاب میبینند. سرنوشت اکثر کشور های کوچک و ضعیف مستبد توسط کشورهای قدرتمند خارجی رقم زده میشود.
م ق: « این بحران – که به گمان من حکم به سقوط و فروپاشی چند دولت سرمایه داری خواهد داد – مانند بحران های بزرگ صدساله ی گذشته ثابت کرد، تناقض های سیکلیک سرمایه داری همیشه در حال تبدیل شدن به بحران هستند و به یک مفهوم اساساً پدیده یی به نام سرمایه داری با ثبات و متعادل ترکیب بی ربط و مهملی بیش نیست. »
علت: یکی از عوامل مهم تأخیر فاز و یا همزمان نبودن و یا به روز نبودن میزان و نرخ عرضه و یا اضافه تولید با میزان و نرخ تقاضا میباشد. نگرانی از ریسک سرمایه و حرص رشد سرمایه توسط سرمایه دار و نگرانی مزدبگیران او از بیکاری هردو باعث و منجر به افزایش تولید بیشتر از نیاز و درنتیجه کاهش قیمت کالا و کار میگردند! که این پدیده باز خود عامل کاهش و تغییر کالای تولیدی در سیکل بعدی میشود! علت ناپایداری، اختلاف فاز عرضه و تقاضا، تغییرات زمانی فاحش آنها و عدم ثبات رشد تصاعدی سرمایه میباشد!
م ق: « اعتبار بر اساس اعتبار یعنی این که اصلاً پولی وجود نداشته است که دود شده باشد. تبیین چیستی سوختن این میلیاردها دلار بانکی در ارتباط مستقیم با تحلیل مبحث بحران انباشت سرمایه ی مالی و نحوه ی توزیع این سرمایه امکان پذیر است. در بازار بورس به این نوع سرمایه اصطلاحاً حباب (bubble) گفته می شود. . »
علت: توقف و رکود ماشین رشد تصاعدی سرمایه مترادف با مرگ است! هر که را پول نیست به کازینوی قمار و ریسک سرمایه راه نیست. وقتی وارد شدی فقط باید به بازی ادامه دهی تا از پا در بیایی! اگر پول نداری قرض کن و اعتبار کسب کن! اعتبار برای اعتبار! تا ناچار شوی اسکناس بدون پشتوانه واقعی چاپ کنی! یعنی جایگزینی پول و ارزش مجازی بجای پول واقعی! حباب!
م ق: « پول بانک ها کجا رفت؟ سوال اساسی این است. »
درنهایت مردم این پول و کسری موازنه را پرداختند! چگونه؟ با فروش ارزان و حراج خانه هاشان!، با اضافه پرداخت وامهای خانه هاشان در اثر ازدیاد نرخ بهره پس از بحران مالی!، با هزینه های افزاینده در اثر ازدیاد نرخ تورم و قیمت متورم کالاها!، با ثابت ماندن و یا عدم ازدیاد متناسب حقوق و مزدشان در مقابل تورم!، با بیکار شدن و بی پول تر شدن!، با پائین آوردن قیمت و ارزش کارشان، با ازدیاد پرداخت مالیات به دولت! و بالاخره با پرداخت اضافی رایانه های سهم و وظیفه دولت!
٣٣۴۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨۹
|
از : آذر الیاسی
عنوان : تائید صندوق بین المللی پول
با سپاس از محمد قراگوزلو و ستایش از قلمی که رسا ؛ شیوا و شارپ می نویسد و پیش می رود و هرگز نمی ایستد. می خواستم بگویم که در خبرها آمده بود که مدیران ارشد صندوق بین المللی پول این هدفمند گردن یارانه ها را تائید کرده و آنرا به سود اقتصاد جهانی دانسته اندومنظورشان ازین اقتصاد جهانی صد البته سرمایه داری است . مساله ااین جاست که فقط آدمی عوامفریبی مثل احمدی نژاد میتواند تحت لوای عدالت و دفاع از مردم ؛ ضد مردمی ترین طرح اقتصادی کل تاریخ ایران را عملیاتی کند.
٣٣٣۹۲ - تاریخ انتشار : ٨ دی ۱٣٨۹
|
از : یوسف صباغ
عنوان : از البرز تا... زنده باد
من مقالات جناب قراگوزلو را از سایت البرز و پیش از آن در مطبوعات داخلی دنبال می کردم و جند کتاب از ایشان خواند هام از جمله کتاب واقعن ارزشمند " فکر دموکراسی سیاسی " که خود به تهائی چند کتاب است و کلی آمزه در خود دارد . می خواستم به آقایانی که در این کامنت ها برای دموکراسی اشک تمساح ریخته اند یاد آور شوم که شما به قول دوستی نخوانده ملا شده اید . ابتدا بروید و کتاب دموکراسی قراگوزلو را بخونید و بعد اگر حرفی داشتید آفتابی شوید.
٣٣٣٨٨ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹
|
از : اکرم ملکوتی
عنوان : به جناب تابان و با تشکر از محمد جان
ابتدا از جناب آقای تابان مدیر محترم سایت اخبار روز خواهش میکنم که این مقاله را تا زمانی که مباحث زیر آن به جائی نرسیده بر ندارند. خودتان خوب میدانید که نوشته های محمد قراگوزلوی عزیز هماره خیلی از علاقمندان بحث های جدی را به وجد و شوق آورده و آنان را به دخالتگری سیاسی کشانده. صرف نظر از محتوای همیشه جذاب و نثر گویا و توانی این گرامی؛ مساله این است که محمد جان همیشه روی جراحات شهر پیر دست میگذارد( شاملو ) و به همین سبب نیز همواره مورد تحسین ودر عین حال تکفیر جماعت متفاوتی قرار می گیرد.
اما من حتا در غرب نیز ندیده ام که کسانی اینچنین بی پروا و بی افسار از نظام سرمایه داری دفاع کنند که این آقایان صفی نیا و ابراهیمی دارند خودکشی می کنند. این دوستان از سوسیال دموکرات ها هم عقب مانده ترند. از همه بدتر خود را به اسم دموکراسی و حقوق بشر قیم مردم نیز می دانند. آقای محترم! جناب ابراهیمی ! شما لازم نیست برای ما نسخه بپیچید و آیه صادر کنید. عفونت و گند سرمایه داری چنان بالا زده است که حتی آقای اوباما نیز خود را سوسیالیست می خواند. نظر شما توهین به شعور کسانی است که برای تحقق یک جامعه برابر و آزاد و انسانی مبارزه می کنند. . من در نامه مفصلی نظرم را برای محمد جان فرستادم و اگر او فرصت جواب دادن هم نداشته باشد دلگیر نخواهم شدو مهم این همدلی ست که مقالات او به خوبی از پس تحققش بر آمده. به او در هر کجا که هست ، در هر کجای این خراب آباد دنیا ( ایران) درود می فرستم و روی ماهش را می بوسم. مانند همیشه. مانند شاگردی در برابراستادی صمیمی.
٣٣٣٨۶ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹
|
از : کارو نامجو
عنوان : منافع
پویان عزیز
حتما با این جمله لنین در سه منبع و سه جز آشنائی:
مادام که افراد نیاموخته اند که پشت مواضع احزاب گروهها و جریانها و افراد ؛ منافع طبقاتی آنان نهفته است همواره قربانی سفیهانه عرصه سیاست خواهند بود. نقل به معنی
حالا دوست خوبم چرا باید به مواضع متعفن آدمی که در گنداب سرمایه داری از روندی معکوس به تعبیر دکتر قراگوزلو دفاع می کند و خود را خادم سرمایه می خواند، ایراد گرفت؟
٣٣٣٨۴ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹
|
از : شهریار والامقام
عنوان : بخندیم یابگرئیم؟
آقا ما شنیده بودیم که مبنای سیاسی نظام های سرمایه داری بر پایه فاشیسم و دیکتاتوری گذاشته شده اما این را دیده بودیم که سرمایه داری برای تحمیق و مردم و عوامفریبی شعارهای دموکراسی خواهانه می دهد و مثلن از آزادی بیان دفاع می کند و همزمان جولیا آسانژ را به اتهام واهی دستگیر می کند اما این دیگر نوبر است که آدم ها برای قاتلان خود هورا بکشند و از اینکه در صف فاشیسم رژه می روند پز بدهند. اینها که گفتم وصف حال این آقای ابراهیمی ست که با همین یادداشت کوتاه خود پته ی سرمایه داری را رو کرد و انداخت روی آب. خدا وکیلی محمد قراگوزلو که سهل است اگر همه بزرگان چپ از مارکس تا دیوید هاروی جمع می شدند و در این وجیزه اظهار لحیه می کردند نمی توانستند به اندازه فرمایشات و افاضات روشنگرانه این جنا مفید واقع شون. من هم مانند دوست خوب مان پویان برای این " برادر ارزشی متصف به بورژوازی " جزای خیر طلب دارم. خدا اجرشان دهد. اگر جنا قراگوزلو این کامنت ها را نمی خوانند که گویا و از قرار چنین است یکی از دوستان زحمت بکشد و این کامنت آخری را برایشان ارسال کند مگر نه این که اختناق سیاسی در ایران همه را افسرده کرده و تهران غمگین ترین شهر دنیاست پس تا ما از وجود آدم هایی از جنس ابراهیمی بهره می بریم نیازی به آرامبخش نداریم
٣٣٣٨٣ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹
|
از : بهمن شفیقی
عنوان : لطفا بخوانید
رفقای عزیز! خواهش میکنم لطفا برای غنای بحث ها به کتاب مارکسیسم و دیکتاتوری پرولتاریا اثر زیبای هال دریپر به ترجمه سوسن روستا، م. مهدی زاده، ح ریاحی چاپ نشر بیدار مراجعه کنید که با سرچ روی گوگل آن را خواهید یافت. این کتاب در قسمت چپ بالایی صفحه نشر بیدار قرار دارد. قلقلک های زهرآلود عمله های سرمایه داری برای همین خوب است که ما را در راهمان و نیز برای به روز کردن پاسخ هایمان استوارتر میکند. خودمان را به سلاح دانش و آگاهی مجهز کنیم.
٣٣٣۷٨ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : آنکس که متولی سرمایه است، لاجرم صاحب سرمایه نباید باشد. سرمایه داری با آوای آزادی با کمک خشنونت برقرار شد و امروز حافظ آوای نفرت و قلدری با خشنونت نابود خواهد شد
دیکتاتوری در ذات خود مخالف هرنوع آزادگی و دموکراسی را بهمراه دارد. مگر اینکه کسی مثل آقای محوی اعتقاد به دیکتاتوری «خوب و بد» دارد و قادر است دیکتاتور «خوب» را از «بد» تشخیص بدهد و همانند جانبداران «اسلام ناب محمدی» بیان مینماید «دیکتاتوری پرولتاریای واقعی در صورتی که ممکن گردد با قدرت تمام و به کار بستن ضمانت های اجرایی برای رهایی دوزخیان جهان دست به عمل خواهد زد». اینان معتقدندآنچه که درایران وجود دارد، حاکمیت اسلام«ناب» نیست و آن سیستم حاکم در شوروی دوران «دیکتاتوری پرولتاریا» استالین ، حکومت «ناب» کارگران (دیکتاتوری پرولتاریا) نبوده است. بحث من در مورد استفاده کاربردی نادرست و ناروشن از واژه «بورژوازی ایران» است. سرمایه بفرم جهانی خود، امروز دارای «ملیت» و شناسنامه ملی نیست. کوسه ماهی فربه شده سرمایه که غیرقابل کنترل و مهار گشتن است، بدون هیچ خوفی در اقیانوس اقتصادی جهان مشغول گشت و گذار است و طمعه اش را نه فقط از بخش «کارگران» انتخاب، بلکه در لیست «بلعید شدگان» از همه اقشار و طبقات اجتماعی منجمله زحمتکشانی که روی زمین بکار مشغولند و حتی از«رفاء» نسبی طبقه کارگر نیز بی بهره هستند، هم گنجانیده شده است. متولیان سرمایه در جوامع نظیر ایران همانند ماهیهای «اسکورت» کوسه ماهی هستند که هرلحظه امکان «بلعیدنشان» وجوددارد و «راز» زند ماندن آنان در جوار کوسه ماهی در وابستگی ارگانیک و همراهی همه جانبه نهفته است. سرمایه داری با آوای آزادی با کمک خشنونت برقرار شد و امروز حافظ آوای نفرت و قلدری و وحشت با خشنونت نابود خواهد شد. آثار و بقایای انحرافی دیکتاتوری نظام سرمایه داری را با ایجاد دیکتاتوری «طبقه» دیگر، نفی شده مپندارید. بینش اجتماعی و اقتصادی که با تیزآب سلطانی محک «درستی و خالصی» آن تضمین گردیده شود، هنوز ظهور و مورد نقد قرارنگرفته است.
٣٣٣۷۷ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹
|
از : پویا سهند
عنوان : راه حل نهایی عمله های سرمایه
نفی و توهین و حذف راه حل نهایی عمال دیکتاتوری سرمایه داری است وقتی با شیوه های دیگر اقناع و اعمال قدرت نتوانند حرف خود را به کرسی بنشانند. چه انتظاری از انواع وطنی انهاست آیاجز اینکه به شیوه بدوی تری همه این کارها را انجام دهند؟
حضرت ابراهیمی خدا شما را و همگان را جزای خیر دهاد. خوانندگان خود میخوانند و میزان منطق و ارتباط موضوعها را درک میکنند.
٣٣٣۷۵ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹
|
از : حمید ابراهیمی
عنوان : آب در لانه زنبورها
خداوند آقای صفی نیا و امثال او را حفظ کند که با سخنانی علمی و روشنگرانه (و صد البته حوصله ای مثال زدنی که بندرت در اهل علم پیدا میشود تا به افاضات ما قابل تاریخی کمونیستها بپردازند ) بارقه ای از نور را بر تاریکی ظلمانی شب پرستان تاباند. اگر برای اصلاح طلبان حکومتی بیش از ۳۰ سال طول کشید تا (آن هم با هزار اما و اگر) بفهمند که دموکراسی و مردم سالاری چیز خوبی است، برای کمونیستهای ما اما هنوز (پس از ۱۰۰ سال ) معلوم نیست جایگاه دموکراسی، آزادیهای فردی و الزامات آن در کجا قرار دارد. گزافه گویی نخواهد بود اگر ادعا شود که یکی از مهمترین دلایلی که موجب عقیم ماندن جنبشهای آزادیخواهانه ایرانیان (و از جمله جنبش سبز) بوده همین عدم التزام چپهای ایرانی عموما و کمونیستها الالخصوص به دموکراسی، حقوق بشر و الزامات آن میباشد. البته بر دوستانی که در زندانی بنام ایران زندگی میکنند ایرادی نیست. در این خراب شده آخر خبری از آزادیهای فردی، گردش آزاد اطلاعات، منابع و موسسات معتبر علمی و همه آن مواهبی که جوامع مدرن جهان (که البته با نظامهای سرمایه داری اداره میشوند) نیست. احیانا به همین دلیل داشتن توقع از این دوستان که حرف حساب و علمی بزنند میتواند انتظاری نابجا باشد. و احیانا باز میتواند به همین دلیل باشد که ایده های کمونیستی در جوامع و کشورهایی پر طرفدارتر است که در آن خبری از دموکراسی، آزادیهای فردی، گردش آزاد اطلاعات، منابع و موسسات معتبر علمی و در یک کلام انسانهای مسلح به دانش و روابط مدرن نیست. آقای محمد قراگوزلو فقط در کشور عقب افتاده و توسعه نیافته ای چون ایران است که میتواند برای کالاهای غیر مدرن و تاریخ مصرف گذشته اش خریدارانی پیدا کند. والا در جوامع مدرن و پیشرفته جهان کسی برای این خزعبلات حتا یک دسته تره هم خورد نمیکند. شاهد این مدعا هم میزان رای احزاب کمونیست در کشورهای مختلف جهان است که در رقابتهای آزاد و دموکراتیک با احزاب طرفدار نظامهای سرمایداری، درصدی بیش از تعداد انگشتان یک دست ندارند. این اوج یک تراژدیست که سی سال پس از شکست مفتضحانه تئوریهای کمونیستی و احزابش در ایران کسانی پیدا میشوند که در سال ۱۳۸۹ میخواهند بونجولهای سال ۱۳۵۷ را به قربانیانشان قالب کنند. این افراد اگر انسانهای فرینکاری نباشند حتما از تاریخ ۳۰ سال اخیر احزاب کمونیست ایرانی و حجم عظیم و مستند انتقادات وارد بر آنها بی خبرند. و این نهایت بی انصافی است که باز از قربانیان این "تئوریها" خواسته شود که، برای چندمین بار، به این افاضات پاسخ داده شود. تو گویی مردم وقت و اعصابشان را سر راه پیدا کرده اند!
٣٣٣۶٨ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹
|
از : فریبا میم
عنوان : نئولیبرالیسم یعنی دیکتاتوری
تهوع انگیزترین نوع دیکتاتوری سرمایه داری در جهان معاصر با کودتای شیلی شروع شد و برای تحکیم و اناشت مجدد سرمایه در انگلستان تاچر و ریگان ادامه یافت. این دیکتاتوری ها همگی نظامی یا شبه نظامی بودند. در ضمن در تمام مقالات آقای قراگوزلو بورژوازی ملی نقد شده و شما آقای حافظه اگر از تاریخ اطلاع داری به ما نیز بفرما که میزان تجمیع ثروت در حساب بورژوازی ایران چه قدر است؟آقای بیل گیتز پولش را در حساب رفسنجانی نخوابانده و اگر چه سرمایه داران جهانی شده همه سر و ته یک کرباسند و همه برای دوشیدن کارگران دست در دست هم دارند اما با این حال بورژوازی عقب مانده ایران در مدتی کوتاه بیش از حد متعارف جهانی فربه شده است. به هزینه فقر زحمتگشان.
٣٣٣۶۷ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹
|
از : حمید محوی
عنوان : دربارهی دیکتارتوری پرولتاریا به عنوان مبارزهی طبقاتی
برای آنهایی که از اصطلاح «دیکتاتوری پرولتاریا» وحشت دارند، باید بگویم تا آن جا که من می دانم، مبارزه طبقاتی ستون فقرات آن مبارزینی است که به سوی جامعهی بی طبقه حرکت می کنند. «دیکتاتوری پرولتاریا» نیز به گونه ای به همین ستون فقرات تعلق دارد.
مارکس داستان یک برده دار یانکی را تعریف می کند که در یکی از میادین یکی از شهرهای بریتانیا، برده اش را تبیه می کرد و او را بسته بود و شلاق می زد. مقامات بریتانیایی دخالت می کنند و مانع او می شوند. برده دار آمریکایی اعتراض می کند و می گوید : این چه دموکراسی است که آدم حتی حق تنبیه کردن برده اش را هم ندارد.
دیکتاتوری پرولتاریا از این جهت دیکتاتور است که می خواهد از جنایت روزمره و قانونی شده جلوگیری کند، و روند دموکراتیزاسیون جامعه را بازگشت ناپذیر سازد. قانون نیازمند ضمانت اجرایی و قدرتی است که از آن دفاع کند.
ایجاد جامعهی سوسیالیستی قانونمند یک چیز خود به خودی و به شکلی که برخی اوقات می گویند که این روند حتمی است، نمی باشد. البته با زور اسلحه هم نمی شود آن را ایجاد کرد. یکی از شرایط بی گمان رشد نیروهای مولد است. این موضوعی است که کمونست های ایرانی و به ویژه آنهایی که شعار مبارزهی مسلحانه می دهند، غالبا فراموش می کنند. بی گمان این نوع کمونیست ها اگر الان در ایران به قدرت برسند، دیکتاتوری پرولتاریای آنها واقعا دیکتاتوری خواهد شد. مثل اپوزیسیون های فعلی ایرانی که تنها اسب رزمی آنها دیکتاتوری جمهوری اسلامی است که اگر دیکتاتوری جمهوری اسلامی و چادر و سنگسار و ملا و آخوند از زبان و گفتمان آنها حذف شود، تصور نمی کنم از دیدگاه تاریخی و برای جامعهی ایرانی حرف تازه ای داشته باشند.
جامعهی سوسیالیستی را باید ساخت، من و شما و ایشان. ما باید دست کم دو تا داستان نوشته باشیم تا بتوانیم داوطلب جهان هنر باشیم.
ولی دیکتاتوری پرولتاریای واقعی در صورتی که ممکن گردد با قدرت تمام و به کار بستن ضمانت های اجرایی برای رهایی دوزخیان جهان دست به عمل خواهد زد. مطمئنا سرمایه داران و آنهایی که در موقعیت ممتاز هستند چنین موقعیتی را دیکتاتوری به مفهوم عام آن تعبیر می کنند، و قابل فهم است.
٣٣٣۶۶ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣٨۹
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : هرنوع دیکتاتوری با دموکراسی مغایرت دارد
اگر بحث بر سر ساختار اقتصادی ایران در حال حاضر است، پس چرا اینقدر به «حاشیه» پرداخته میشود. از بدو پیدایش سیستم سرمایه داری در جهان، همواره این سیستم در جستجوی «پوششی» گهی انساندوستانه زیر سایه منشور «حقوق بشر» و انتخابات باصطلاح آزاد و یا در لفافه برقراری هژمونی دیکتاتوری«پرولتاریا» و سوسیالیستی (سرمایه داری دولتی) و یا بشکل عریانترش در رویای ایجاد «آقای جهان» نژادی از میان دیگر نژادپرستان حاضر امروزی، و تا بامروز قرار گرفتن این سیستم اقتصادی سرمایه در فرم جهانی اش مطرح است، ولی در شرایط حاضر این سیستم خود را موظف بمهارشدن در فرمهای حتی بظاهر دموکرات و جانبدار حقوق بشر نمیداند. سربازان و متولیان انباشت سرمایه در شکل و شمایل تکنوکراتها و سیاستمداران دنیای بدون مرز در غالب رهبران احزاب، جاده صاف کن برای «آمد وشد» سریع جهانی سرمایه، و در صدد برقراری هژمونی سرمایه تا مرز «تغیر» جغرافیایی کشورهای تحت اختیار (ایجاد خودمختاری) مشغول «انجام وظیفه» هستند. اگر دیروز همین «خادمین» سرمایه در کشورهای دیگر کودتای را برای استثماربیشتر در «خفا» ارگانیزه و پشتیبانی میکردند و بعد از سی سال با اشاره ای «معذرتخواهی» میکردند و یا سیاستمدار ملی و انساندوستی(لومومبا) که نمیخواست مهره و بازیچه حامیان سرمایه بشود بوضع فجیحی «یواشکی» بقتل میرساندند،امروزه جنایات خودرا بدون «ماسک» و علنآ در جهت بسط و توسعه سرمایه در هرکجای جهان که باشد اقدام میکنند(حملات نظامی افغانسان و عراق) و ابزار «حفظ» منافع و موجودیت خودرا هم در هر کجای دنیا که باشد با لشکر عظیم ناتو در اختیار دارند. شرکت و همکاری روسیه در تشکیلات ناتو (تشکیلاتی که زمانی برای نابودی و مقابله با شوروی ایجاد شده بود) بجهت دارا بودن «سهام» در حفظ سیستم سرمایه در شکل جهانی آنست. امروز «امپریالیسم» جهان وطنی گشته و در ساختار عمده آن، «بورژوازی» بسبک کلاسیک خود رلی بازی نمیکند. امروز در جوامع زیر «پوشش» سرمایه، کارگران و مزد بگیران و «قانع» شده از سود گردش جهانی سرمایه در فرم «رفاء عمومی»، دیگر معنی کلاسیک پرولتاریا را ندارند، همانگونه که «بورژوازی» بعنوان سرمایه دار ملی، زمان درازی است که معنی و اثربخشی اش را از دست داده است. و حتی خصوصیات سرمایه دار «وابسته» خالی از محتوا گشته است. نویسنده مقاله براساس کدام داده ها مدعی است که «اساسا تجمیع ثروت در دستان بورژوازی ایران رقمی کهکشانی و نامعلوم را می سازد که نه فقط در جایی ثبت نشده است بل که میزان مالیاتش نیز به درستی دانسته نیست. بر خلاف کارگران و کارمندان که مالیات مستقیم می پردازند؛ بورژوازی ایران که روز به روز چاق تر می شود از هر حساب و کتابی مبراست». بدون اینکه «تعریفی» از بورژوازی ایران بدهد. شاید ایشان معتقد هستند که ساختار اقتصاد ایران براساس «بورژوازی ایران» استوار است؟
بکار بردن «مفاهیم» و مقولات اجتماعی دوقرن گذشته، بدون بازنگری و «تصحیح» آنها باعث کج اندیشی و دگم میشود. تا جاییکه کامنت نویسی خانم اردلان را وادار میسازد که بر اساس «گفته های مارکس» (درست و یا نادرست) در «دفاع» از دیکتاتوری پرولتاریا، بیان مینماید که« دیکتاتوری کارگران که شما را به وحشت انداخته چیزی جز دموکراسی ناب اکثریت مطلق نیست». اصولآ هرنوع دیکتاتوری مغایر با دموکراسی است و کسی که اعتقاد به دموکراسی «ناب» تازه آنهم توسط سیستم «دیکتاتوری» داشته باشد، اعتقادی بدیالکتیک ندارد و زمان را «ساکن» میپندارد. دموکراسی را بایستی همراه در پروسه تکاملی بینش سیاسی، اجتماعی، اقتصادی فرهنگی و.. بشریت دید. اینکه نظام سرمایه داری روزی «بانتها» میرسد، و سیستم جدیدی در پیش خواهد بود،کشف جدیدی نیست. ولی آیا این با«جنگ طبقاتی» و خصوصآ مبارزه «کارگران» برای بدست آوردن «هژمونی» خود در قدرت و حفظ آن توسط «قهر و دیکتاتوری» میسر میشود و یانه، خوش باور نیستم.
٣٣٣۶۴ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹
|
از : پروین اردلان
عنوان : کدام دیکتاتوری؟
یک : من جناب دکتر صفی نیا را برای فهم موضوع " دیکتاتوری پرولتاریا" و " دموکراسی لیبرال" به مقاله ای کم و بیش به همین عنوان از جناب دکتر قراگوزلو دعوت می کنم که در همین سایت موجود است و این آقای طرفدار لیبرال دموکراسی می تواند به آن مراجعه کند. دیکتاتوری کارگران که شما را به وحشت انداخته چیزی جز دموکراسی ناب اکثریت مطلق نیست. اگر قبول دلرید که در جامعه سرمایه داری اکثریت مردم را مزدبگیران ئتشکیل می دهند و این مزد بگیران اعم از کارگران بخش صنعت و خدمات تولید سرمایه و معلمان و پرستاران و کارمندان در واقع همان کارگر مورد نظر مارکس هستند آنگاه خواهید فهمید که دولت دیکتاتوری پرولتاریا همان دولت دموکراسی شورایی یا مستقیم است.به نظر لنین مارکسیست واقعی کسی است که نقد جامعه سرمایه ئاری را تا رسیدن به دیکتاتوری پرولتاریا ادامه میدهد. دیکتاتوری البته نوع فاشیستی و لیبرال و بازار آزادی نیز دارد که نمونه های آن فراوانند.آقای محترم شما که گیر داده اید به شوروی و دیکتاتوری استالین را برای سرزنش چپ شاخ کرده اید می دانی که اگر استالین نبود و کارگران شوروی در مقابل تعرض فاشیسم نمی ایستادند همین سرمایه داری لیبرال شما نیز طعمه حریق می شد. متاسفانه شما به اندازه برتران راسل نیز انصاف دموکراتیک ندارید و این امر ساده را نمی فهمی که اگر چه روس ها بمب اتم داشتند اما این آمریکائی ها بودن که از آن استفاده کردند و به قول راسل اگر آلمان ها به بمب اتم دسترسی داشتند حتما روی مسکو و استالین گراد می انداختند. کمی منصف باش عزیزم. در ضمن به گمانم همه دوستان کامنت گذار از اصل مقاله دور شده اند. هر چند مقالات محمد قراگوزلو همیشه بهترین فرصت ممکن را برای بحث دوستان فراهم آورده است اما خب این مباحث باید در قالب موضوع باشد وگرنه از دستور جلسه بیرون خواهد رفت. دراین جا مساله بازار آزاد است و همان طور که جناب احمد صبوری نوشته و به درست هم نوشته شما آقای دکتر صفی نیا اگر کمی اهتمام کنی نه فقط می توانی در دولت احمدی نژاد یک مسئولیت رسمی در حد مدیر کل بانک مرکزی یا شاید وزیر اقتصاد داشته باشی در مقابل انسان هایی مانند محمد قراگوزلو از کم ترین و طبیعی ترین حقوق خود برای چاپ کتاب و تدریس محرومند. در مورد قیمت نیز می خواستم نکته ای را بگویم که دیدم دوست عزیزی ( پویان ) نوشته. از حوصله تان ممنون.
٣٣٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹
|
از : پویا سهند
عنوان : نخوانده ملا
جناب صفی نیا
وقتی میگویم بنیادگرایی بازار چیزی کم از بنیادگرایی مذهبی ندارد به این خاطر است که با موعظه و جوسازی و اینکه بروید مقاله ساموئلسون را بخوانید و اینکه من دکتر اقتصاد هستم و این شکل مار است مسئله حل نمیشود. در کل این کامنتهای شما هیچ بحث نظری به چشم نمیخورد ؛ همه صحبتهای شما گزاره هایی ایدئولوژیک و سطحی نگری است که جوهر آن این جمله است الحق لمن غلب ؛حتی اطلاعی از سوابق بحثهایی که به آنها استناد میکنید ندارید. موضوع قیمت و ارزش مباحث قدیمی هستند که با نقد بوهم باورک شروع شد و از قضا همه منتقدین مارکس بعد از او چیز جدیدی به ان اضافه نکردند کتاب بوهم باورک را هم پاول سویزی از آلمانی به انگلیسی ترجمه کرد همان که بعدها یکی از نظریه پردازان اقتصاد مارکسیستی شد. اگر کمی اقتصاد را درست خوانده بودید حتما باید کتاب پایه پاول سویزی را میخواندید که البته پیداست نیازی به خواندن ندیده اید.
مباحث فوق در دهه سی میلادی توسط اقتصاد دانان مکتب اتریش پی گرفته شد و از قضا اگر کسی اقتصاد خوانده باشد حتما میداند اسکار لانگه و دیگران چگونه در این موضوع استدلال کرده اندو نتایج بحثها کجا کشیده است.
٣٣٣۵۱ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹
|
از : احمد صبوری
عنوان : سرمایه داری تا هست همین نکبت هم هست
استاد عزیز جناب دکتر صفی نیا
قصدم در یادداشت قبلی آزار نبود . شخصیتی کمدین بنام استفان کوبرت را حتمأ می شناسید وی به طنز خودش را کانسرواتیو جا می زند و پوست کنده نظریات دست راستی ها را بیان می کند من بسیار متأثر از این شخصیت هستم .
۱-شما سیستم بازار (سرمایه داری) را بی چون و چرا پذیرفته اید و در خودتان رسالت عبور از آن قائل نیستید. من چنین استنباط می کنم که از لحاظ نظری شما نمی توانید حتی تصور کنید که زمانی بشریت از آن عبور خواهد کرد. و حتی شک دارم که شما به دیالکتیک در هر شکل از توضیح آن باور داشته باشید. باور ندارم که شما به طبقه و مقولاتی از این قبیل هم باور داشته باشید.
۲- موسسات آموزشی و تحقیقاتی جدا از سیستم اقتصادی هر اجتماعی نیستند. می دانید که برای استاد تنیور (رسمی)شدن باید پول آورد باید گرنت(بلد نیستم لاتین در درون فارسی تایپ کنم) گرفت. پول تحقیق را یا دولت یا موسسات خصوصی (بانکها-کمپانی های مالی و بالتبع وال استریت و این قبیل) تأمین می کنند حال انتظار دارید جایزه نوبل را کسی ببرد که در نفی این سیستم حرکت می کند.
۳- شما یک محقق هستید می دانید که هیچ دستآوردی برای بشریت در اولین تلاش حاصل نشده. تعجب من در این است که پس از اولین تلاش نا فرجام شما وا میدهید؟ آیا شما در رویا هم تصور دنیای بهتری را دارید؟. بنظرم شما آنقدردر واقعگرائی جامد شده اید که برایتان حرکت به دنیائی بهتر ترسناک شده.
۴- مقایسه اقتصاد اسلامی بی سرو ته که در عمل سرمایه داری حار بیرحم بی پدر وما دری است با سوسیالیسم اگر مغرضانه نباشد ساده انگارانه است.مطمئن هستم شما می توانید ساعت ها از مواضعتان در حضور امثال احمدی نژاد دفاع کنید اما بنده باید در کوتاه مدتی باید با دار فانی خدا حافظی کنم.
۵- اگر به دنیای عاری از طبقه و مرز و ملیت می اندیشید اگر برایتان گسترش سازمان عشق ارزش فکر کردن و نوشتن دارد آنگاه به جمع عشاق خوش آمدید می نشینیم سرمایه داری دولتی سوسیالیسم خوانده را مو بمو حلاجی می کنیم . برای سوسیالیست ها هیچ چیز مگر رهائی مقدس نیست. مارکس و انگلس و لنین را می توان نقد کرد و می توان از آنها عبور کرد.
۶- بورژوازی عقب مانده ایران که هستی اش تنیده در زدوبند و فریب و شیادی است لیبرال دموکراسی نخواهد آورد از خواب بیدار شوید. کره جنوبی بر اساس سرمایه های امپریالیستی ساخته شد بورژوازی ایران تا آخرین قطره نفت را سخاوتمندانه به امپریالیست ها تقدیم خواهد کرد و تا هست همین نکبت هم هست.
٣٣٣۴٨ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹
|
از : فروغ ف
عنوان : ققنوسم که از مرگ خود میزاید
اقای صفی نیا در مطلب پایانی خود به نوشته اقای جلالی ارجاع داده و بدین وسیله خواسته اند ابهام و سوء فهم ایشان را در باره تفاوت احتمالی بین سوسیالیسم واقعا موجود و "ذات مطهر" ایده های مارکس رفع کنند. آقای جلالی ظاهرا نوشته بودند که اخیرا کتب خوبی در نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری، و برسازی یک اقتصاد سوسیالیستی انتشار یافته است که خوب است اقتصاددان محترم ما آقای صفی نیا بدانها نیز عنایت کنند. اما آنچه آقای جلالی توضیح نداده اند این است که این کتب جدید وظیفه ساخت یک اقتصاد "نوین" غیرسرمایه داری با گرایش های عمیق دموکراتیک و جماعت محوری (و رها از قید و بندهای بوروکراتیک رژیم های به اصطلاح سوسیالیستی سابق و نیز مشکلات جدی ناشی از نبود دمکراسی سیاسی و اقتصادی) را حول رابطه "انسان-در - جامعه- و- در- طبیعت" و با بذل توجه به رابطه مستقیم بین مولدین بیواسطه و مصرف کنندگان بیواسطه و سطوح سازماندهی بسیار پیچیده و عالی و در عین حال دمکراتیک در دستور کار خود گذارده اند. بحث های جدید ابدا با معضل "شوروی و بلوک به اصطلاح سوسیالیستی" مغازله نمیکنند بلکه از کاستی ها، شکست ها، معضلات، ناکامی ها و فجابع آنها درس میگیرند و سعی دارند "گذشته را در امروز حاضر کنند". گذشته را به لحاظ تئوریک خط نمیزنند یا به بیانی آن را توجیه نمیکنند بلکه گذشته را به بررسی و نقد مینشینند تا از آن بیاموزند. باشد که هرگز مرتکب آن خطاهای مهلک نشویم. ما از مارکس آموخته ایم که "سهم گذشته" نباید فراموش شود. اما ما در عین حال آموخته ایم و توجه داریم که یک پروسه را باید در کلیت آن سنجید و نمیتوان صرفا روی "محصول" پایانی یک پروسه - بی توجه به مقدمات آن- متمرکز گشت. پس این است که برخلاف ساده اندیشانی که نتیجه را - به شیوه امپریست ها- جدا از پروسه طرح میکنند روی کل پروسه ایجاد و استقرار شوروی و علل سقط نخستین نظام جماعت محور مدرن متمرکز شده و از همه ی روند شکل گیری و شکست آن درس آموزی میکنند و راههای سازماندهی جامعه و اقتصاد را از نو به بحث مینشینند. در این راستا بازگشت به بحث های مارکس و تکمیل و گسترش آنها اهمیت می یابد همانگونه که سنگ بنای نظام اقتصادی سرمایه داری از سوی آدام اسمیت و ریکاردو و دیگران گذارده شده است مبنای هر اقتصاد دمکراتیک و جماعت محور که برای انسان و طبیعت ارزشی قائل باشد نیز روی نوشته های مارکس بنا میشود و سعی میشود که این دستاورد بزرگ، رشد و تکامل و گسترش علمی بیابد. مرگ، منسوخ شدگی و بطلان پژوهش های علمی فلسفی مارکس تابحال شاید صدها بار از سوی افراد مختلف تکرار شده است و هر بار این ققنوس از خاکستر خود باز زائیده شده است. در این نکته شک نکنید. به روند تاریخ جهانی بنگرید. تا زمانی که نظام سرمایه سالاری برقرار است نمیتوان از مارکس چشم پوشید.
اما به سخنان ایشان در رابطه با نوشته آقای جلالی در باره تفاوت بین "عملیاتی شدن" نظرات مارکس در دست کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی و "طراوت و تازگی" همیشه ماندگار این نظرات بازگردم و این که چنین برداشتی را به ایده های مذهبیون در باره اصالت آموزه های بنیادین مذهب و اشتباهات ناشی از عملیاتی شدن آنها شبیه دانسته اند. من البته نمیتوانم باور کنم که یک اقتصاددان جدی دست به چنین مقایسه های غیرعلمی ای بیازند! من روی این مقایسه پیش پا افتاده و عامیانه ایشان درنگ چندانی نمیکنم زیرا در غیر این صورت باید از "الهیات رهایی بحش" در آمریکای لاتین نیز صحبت کرد و کشیشانی که در کنار نیروهای مارکسیست علیه رژیم های نظامی کشورهایشان مبارزه میکردند. بنظر شما آنها را چه میتوان نامید؟ آنها واقعا کشیش بودند که تفسیری "رهایی بخش" از همان مذهبی ارائه داده بودند که شاید در جایی دیگر شاید در چند کبلومتری آنها مایه تبرک و دعای خیر برای نیروهای ارتشی و سرکوبگر بودند. پس شاهد دو گونه "عملیاتی" کردن آموزه های مذهبی یکسان هستیم. گذشته از این که آیا آموزه های اسلامی در مرحله کنونی قابلیت تفسیرهای "رهایی بخش" را دارند یا نه، بطور کلی سیاه و سپید کردن آموزه های دینی به این شکل در تاریخ اندیشه قابل پذیرش نیست. اما از این نکته که بگذریم، هر کس که قدری با فلسفه آشنایی داشته باشد میداند که هر فیلسوفی سرچشمه الهام برای نحله های مختلف فکری و گرایش های متفاوت سیاسی و ایدئولوژیک بوده است زیرا که امکان "تفسیر" متفاوت نوشته های او در دست افراد مختلف و گرایش های متفاوت وجود داشته است و همچنان دارد. برای نمونه نگاه کنید به فیلسوف بسیار بزرگی همچون هگل که سه جران و جنبش فلسفی اگزیستانسالیسم، فنومنولوژی و مارکسیسم راه به او میبرند . بجز این سه جنبش سیاسی عمده همچون کمونیسم، ناسیونال سوسیالیسم (نازیسم) و دمکراسی نسبتا رادیکال و نه صوری نیز باز در استدلال های خود از او بهره برده اند (مارکس با نقد فلسفه حق هگل، نازیستها با دستاویز کردن جنبه های دیگری از آموزه های او مبنی بر "خصلت ارگانیک دولت" و مفسرانی دیگر با تکیه روی رابطه فرد و اجتماع و نقش میانجی گرانه ی دولت در این میان به گرایشات دمکراتیک در نوشته های هگل اشاره کرده اند). در این باره چه باید گفت؟ ایا باید هگل را طرفدار کشتارهای نازیستها خواند؟ من شک دارم که فرد دارای عقل سلیم دستهای این فیلسوف بزرگ را آغشته به جنایات نازیستها بداند ولی مسلما گرایش غالب بین ما به سمت این خواهد بود که دو تفسیر دیگر را به روح هگل نزدیک بدانیم- تفسیرهای ترانسفورماتیو از هگل (کمونیسم) و تفسیرهای "محفوظ دارنده هسته دولت محوری" نزد هگل که دمکراسی را نزد او برجسته میکنند.
٣٣٣۴۷ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹
|
از : روزبه روزبه
عنوان : هدفمندی چه شد؟
در اظهار نظرها به همه چیز پرداخته شده بجز همان موضوع مهمی که آقای قراگوزلو را به نوشتن مقاله یی حساس تشجیع کرده است و آن مساله تعدیل اقتصادی و نقش صندوق بین المللی پول است. تاکید جناب دکتر بر جنایتکار خواندن نظریه پردازان این صندوق بسیار رسا و گویاست. این عناصر برای قتل عام اقتصادی ملت ها و استفاده از ذخائر آنان نقشه کشیده و کثیف ترین برنامه های بازار آزاد را به دولت ها تحمیل کرده اند و در چنین شرایطی دفاع از شوم ترین برنامه شکست خورده اقتصادی فقط ازدلبستگان و شیفتگان سرمایه داری و دشمنان طبقه کارگر ساخته است. با پوزش از این که شهرت خودم را ننوشتم.
٣٣٣۴۶ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹
|
از : مریم حاج سیدجوادی
عنوان : نوبل از آن شما باد
دوست عزیز با این نوبل گرفته ها ما را کشتی. مگه معیار دانش انسان ها آکادمی بورژوایی و کثیف نوبل است؟ مگر در این همه سال نوبل را در تمام رشته های مرتبط با علوم انسانی به یک متفکر چپ گرا دادند؟ مگر همین حضرات نوبل گرفته نبودند که با رهنمودهای مشعشع خود جهان را به جایی رساند هاند که یک ششم جمعیت آن گرسنه است؟ مگر همین نوبل گرفته ها نیستند که در صندوق بین المللی پول برای مردم مکزیک و ویتنام و آرژانتین ووووو اکنون ایران نقشه اقتصاد تعدیل شده کشیدند؟ کسی که الگوی مطلوبش کره جنوبی و چین و مالزی ست معلوم است که به برابری و آزادی انسان ها تا چه حد پای بند است. من آقای دکتر صفی نیا را نمی شناسم و اولین بار است که با ایشان و نظراتشان آشنا می شوم اما تا کنون ندیده بودم کسی تا این حد و با این سماجت از سرمایه داری دفاع کند حتی سرمایه داران نیز می گویند ما سوسیالیستیم. به شعار مخالفان جمهوری خواه اوباما توجه کنید. این چین شما که سنگ آن را به سینه می زنید یکی از بزرگترین دولت های ضد کارگری در جهان است اگر نمی دانید و نخوانده اید زحمت بکشید یک تک پا تا بندر شانگهای تشریف ببیرید تا ببنید انسان در حد یگ گاری سقوط کرده است. آیا شما برای اضافه تولید چین توضیحی دارید؟
یک سوال دیگر از آقای دکتر صفی نیا که امیدوارم آن را حمل بر جسارت و توهین نکند:
نظر شما در باره ی مقاله جناب دکتر قراگوزلو چیست؟ شما اصلن فراموش کردید به اصل مقاله وارد شوید. منظور من بطور مشخص این است که آیا شما با برنامه " هدفمند کردن یارانه ها " که از سوی دولت احمدی نژاد عملیاتی شده است و بازار را کاملن آزاد فرموده است موافقید؟ یعنی موافقید دیگه. تعارف را کنار بگذارید.
بگذارید من بی تعارف بگویم که شخصن از طرفداران پر و پا قرص دیدگاههای محمد قراگوزلو و انسان های آزاده یی مانند دکتر زرافشان هستم. فریبرز رئیس دانا را دوست دارم و آرزو می کنم که ۲ مرداد زود به زود تکرار شود تا بتوانم این عزیزان را در آرامگاه احمد شاملو ببینم. ببین دوست عزیز من یک دختر ایرانی هستم که علوم سیاسی خوانده ام و در خانواده ای نسبتن مرفه بزرگ شده ام اما یاد گرفته ام به انسان های کم نظیری مانند محمد قراگوزلو که از رفاه مادی گذشته و خودش را وقف زندگی بهتر زحمتکشان کردهاست احترا مخصوص بگذارم و صرف نظر از اینکه ایشان استاد من بوده و من کتاب هایش را همیشه با شوق فراوان خوانده ام اینقدر می فهمم که تا سرمایه داری هست فلاکت هم هست. ترکیه را به رخ ما نکشید. در ضمن نظرات جزمی شما تفاوت چندانی با رساله های اخوان الصفا و فتاوی طالبان ندارد.
٣٣٣۴۵ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹
|
از : حمید محوی
عنوان : سوسیالیسم طرح از پیش ساخته شده ای نیست، و بستگی به روند مبارزات طبقاتی دارد
آقای صفی نیا، این بار واقعا مطلب بسیار جالبی مطرح کردید و برایم روشن شد که شما چندان هم بازی گوش نبوده اید. بله کاملا همین طور است که شما می گویید، باید به تجارب «سوسیالیسم» به عنوان مقولات تاریخی نگاه کرد و باید بین استالین و پلخانف تفاوت قائل شد، همان طور که باید بین استالین و تروتسکی تفاوت قائل شد.
مسئله اقتصاد دولتی نیست، موضوع قیمت کالاها و...هم نیست. بلکه مارکسیست ها از ارزش اضافی حرف می زنند. یعنی بخشی از کار کارگر که مستقیما می رود در جیب سرمایه دار. یعنی دزدی آشکار ولی قانونی شده.
ما می گوییم نظام سرمایه دار دشمن نوع بشر است. این موضوع را مشخصا لوسین سو فلیسوف ماتریالیست و کمونیست فرانسوی در طرح مفهوم «مرکزیت اجتماعی» تو ضیح می دهد. موضوع خیلی روشن است. در «روانکاوی و ماتریالیسم تاریخی» او به طور مشخص به چگونگی فاصله گرفتن انسان از طبیعت می پردازد و نشان می دهد که انسان دیگر در رابطه با طبیعت نیست بلکه در رابطه با آن چیز است که او «مرکزیت اجتماعی» می نامد. یعنی انسان تنها در رابطه با انباشت فرهنگی که پیش از او ساخته و پرداخته شده به انسان تبدیل می شود. (مقاله را می توانید از گاهنامهی هنر و مبارزه درخواست کنید) بهیمیت نظام سرمایه داری در این جاست که بخش عظیمی از جامعهی بشری را از این ذخیره دور ساخته و خصوصا در مناسبات تولیدی او را از خود بیگانه می سازد.
مسائل و مشکلاتی که شما از دیدگاه فنی در جهان سرمایه داری مطرح می کنید، برای ما نیز می تواند مطرح باشد ولی تعیین قیمت و این حرفها واقعا تنها می تواند از دیدگاه اقتصاد سرمایه داری مطرح باشد.
موضوع اصلی این است که تولید یک مقولهی اجتماعی است ولی سود آن به جیب سرمایه دارها می رود. ما می خواهیم که اولا تولید بر اساس نیاز باشد و نه بر اساس سود بیشتر برای جهان قدرت های مالی. خصوصا در دوران ما که تولید به نفع قدرت مالی و بورس بازی واپس زده شده است.
شما از رقابت سرمایه داری به عنوان یک عنصر مفید یاد کرده اید. ولی آیا به ضایعاتی که این رقابت سرمایه داری در طبیعت دامن زده است آگاهی دارید؟ نیازی به توضیح بیشتر در این زمینه نمی بینم. من همیشه دیدن فیلم HOME را به دوستانم توصیه کرده ام. البته فاجعه ای که نمی بایست صورت بگیرد، صورت گرفته است، آزمایشان اتمی، به تنهایی، خسارات جبران ناپذیری به محیط زیست طبیعی وارد آورده اند و بهیمیت آمریکا و اروپای سرمایه دار تا جایی است که استفاده از بمب های اتمی تاکتیک را متعارف دانسته و آن را در جنگ های معاصر به کار بردند. ضایعات نسل برانداز اورانیوم رقیق شده البته جهانی بوده و هست و خواهد بود.
البته در استراتژی نوین آمریکا تفاوت سلاح اتمی و غیر اتمی کاملا برچیده شده است.
ولی لاز م به یادآوری می دانم که شکل و شمایل «دیکتاتوری پرولتاریا» به هیچ عنوان یک چیز از پیش تعیین شده نیست. و الگوهای تجربه شده به هیچ عنوان، همان طور که می دانیم، شاخص حتمی برای آینده نیست، این موضوعی است که به مبارزات طبقاتی در سطح چهانی بستگی خواهدداشت. ولی یک موضوع کاملا روشن است، برخی فکر می کنند که جامعهی طبقاتی شنیع ترین نوع تروریسم است که متأسفانه به شکل روزمره عمل می کند و عده ای هم در پی طبیعی جلوه دادن آن هستند. با این وجود عده ای هم برای آینده ای بهتر مبارزه می کنند.
حالا شما هزارتا نظریهی اولترا مدرن رو کنید، واقعیت این است که در کشوری مانند فرانسه تنها پنج درصد بچه مدرسه ای ها به آموزش هنری در چهار چوب آموزش عمومی دسترسی دارند، و این پنج در صد هم از فرزندان طبقهی مرفه هستند. (آمار البته کمی قدیمی است ۱۹۹۵)
نکتهی آخر، این است که مفهوم «دیکتاتوری پرولتاریا» با چیزی که شما پیش از این نوشته اید متفاوت است، یعنی «سرمایه داری دولتی» یعنی همان چیزی که اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بود.
با سپاس از خوانش شما و همگی
٣٣٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣٨۹
|
از : صفی نیا
عنوان : در توضیح چند نکته برای احتراز از ابهام
امیدوارم این یادداشت آخر من در این تبادل نظرها باشد. از آقای جلالی که رفقای مارکسیست و سوسیالیست را به تامل دعوت کردند تشکر میکنم. صرف نظر از یادداشتهایی که بجای نقد و بحث نکات اشاره شده کم و بیش تمسخر آمیز (صبوری و.) و حتی توهین امیز (میرکاظمی، رستگاری اصل و.) بود و مرا به بورس پرستی و طرفداری از بربریت و بردگی انسانها و بی اطلاعی از مفاهیم پیش پا افتاده ادبیات اقتصاد سوسیالیستی متهم میکرد یک نکته در برخی از یادداشتها وجود داشت که که توجه و توضیحی می طلبد. آن اینکه بین عملکرد اقتصادهای سوسیالیستی تجربه شده مانند شوروی سابق و چین و غیره با آنچه مد نظر مارکسیسم و سوسیالیسم است باید تفاوت گذاشت و این عملکردها را نباید به حساب سوسیالیسم و مارکسیسم گذاشت.
اما چنین چیزی همانطور که آقای جلالی نیز گفته اند ممکن نیست. این مرا یاد قبل از انقلاب میاندازد که با هم دانشکده ایها و همدوره ای های خودمان به سخنرانی رهبران مذهبی مخالف رژیم شاه؛ اعم از روحانی و غیر روحانی میرفتیم و چه مدینه فاضله ای برای ما تصویر میکردند. از دکتر شریعتی و آقای مطهری و دکتر بهشتی بگیر تا دکتر پیمان و دیگر آقایان و کتابهای همین اقایانی که الان سرکار هستند را در دانشکده میخواندیم که یک نظام اسلامی همه خوبیهای عالم را داشت و هیچ یک از بدیها و کاستی ها سرمایه داری و کمونیسم را نیز نداشت و دیدیم که نتیجه چه شد و چه فجایعی بار آمد و چه فرصتهای تاریخی از دست رفت و کشوری که الان باید بالاتر از کره جنوبی جزو ۱۰ اقتصاد بزرگ دنیا بود علیرغم میلیارها درامد نفت به چه فلاکتی افتاده و جوانان آن چطور خود را به آب و آتش میزنند تا از این بهشت آقایان به جهنم سرمایه داری پناه ببرند. حال وقتی که برخی از خوشخیالان و یا بیخبران و یا عوام فریبان به جوانان ما انذار میدهند که اشتباهات و عملکرد جمهوری ولایت فقیه را با نظام اسلامی اشتباه نگیریم و به قول آخوندها "اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست در مسلمانی ما است" از زندگی سیر میشویم و نمی دانیم چه بگوییم. ایا اینکه هیچ سیستم اجتماعی اقتصادی سیاسی که اصرار به اجرای قرایتهای مختلف از اسلام داشته اند در دنیا به جایی نرسیده و انها هم که تازه را افتاده اند، مالزی و تا حدودی ترکیه، در واقع به دلیل پیروی از خط مشی عمومی توسعه جوامع کنونی و پیروی از سیاستهای اقتصادی بازار آزاد و دموکراسی حزبی در عرصه سیاسی بوده است، خود روشنگر نیست؟ نباید بعد از سی سال نتیجه بگیریم که نظریه معیوب است و قادر به حل معضلات جوامع بشری کنونی نیست؟ آخر همه طرفداران و رهبران و مجریان این نظامها نمیتوانند همه فاسد و فریبکار وبوده و صرفا برای قدرت طلبی این ادعا ها را کرده و این تلاشها را به جا آورده باشند. چطور بگوییم ما از آقای خمینی و منتظری و مطهری و بهشتی و ده ها روحانی که عمر خود را در حوزه های مذهبی گذرانده بهتر میدانیم یک نظام اسلامی چیست و این عملکرد ها را نباید به حساب اسلام گذاشت. حال هر چه اخوان المسلمین مصر و القاعده عربستان و حزب الله لبنان و طرفداران ولایت فقیه در ایران و طالبان پاکستان و افغانستان و غیره ادعا کنند آنها خواهان ایجاد بهشت وعده داده شده در روی زمین هستند و این کفار و منافقین و استکبار جهانی و مخالفین داخلی هستند که مانع شده اند حداقل اکثر مردم ایران و مخصوصا تحصیل کرده ها میدانند موضوع چیست و به همین دلیل هم اقایان قادر به برگزاری یک انتخابات واقعی و آزاد نبوده و نیستند.
عین همین موضوع در مورد سوسیالیسم و مارکسیسم در قرایتهای مختلف روسی و چینی و کوبایی و کره ای و غیره صادق است. انواع و اقسام این قرایتها در عمل شکست خوردند ایا ما میتوانیم ادعا کنیم از لنین و استالین و یا مایو تسه تونگ و رهبران احزاب کمونیستی که صدها و هزاران ایدیولوگ مارکسیست تربیت کرده بودند و برخی با فداکاریهای شگرف به قدرت رسیدند تا مارکسیسم را اجرا کنند مارکسیت تر هستیم و بهتر میدانیم که سوسیالیسم یعنی خودگردانی و دمکراسی در محیط کار و نه دولتی کردن اقتصاد و استبداد حزبی و غیره. پس دیکتاتوری پرولتاریا در عمل چه میشود و یا اقتصاد با برنامه ریزی متمرکز به جای بازارهای رقابتی که در مارکسیسم به هرج و مرج بازار تلقی میشود کجا میرود؟
این از ارتباط اجتناب ناپذیر تیوری و عمل. اما اینکه صرف نظر از عملکرد احزاب و دولتهای مارکسیست و سوسیالیست خود نظریه مارکسیستی نیز قابل نقد است تردیدی نیست و اگر کسی واقعا اقتصاد خوانده باشد میداند که نظریه مارکسیستی اقتصاد یک نظریه قابل دفاعی نیست. من به یک نکته اشاره کردم و امیدوارم واقعا دوستانی که علاقمند به دانش اقتصاد هستند این مساله را که مارکس و انگلس نتوانستند بین هسته اصلی نظریه اقتصاد مارکسیستی یعنی نظریه ارزش-کار و قیمت کالا ها در دنیای واقعی رابطه ای برقرار کنند مطالعه ای بکنند و حداقل همان مقاله ۱۹۷۳ پل سامویلسن ( برنده جایزه نوبل که از بزرگترین اقتصادانان معاصر بود و سال قبل فوت کرد) را بخوانند تا ملاحظه کنند نکته کجاست. آخر نظریه ای که قادر نیست قیمت کالاها را توضیح دهد چطور برای مشکلات اقتصادی بشریت میخواهد نسخه به پیچد و مسایل و معظلات اقتصاد جهانی را حل کند. بی دلیل نیست که دولت چین و حزب کمونیست چین با آن سوابق و دانش مارکسیستی میاید و ده ها اقتصاد دان بزرگ غربی به قول شما نو لیبرال را با حقوقهای کلان به عنوان مشاور استخدام میکند. تنها یکی از این اقتصاددانان پروفسور ماندل (استاد کلمبیا و برنده جایزه نوبل در اقتصادد پولی) است. پیدایش یورو یکی از نتایج نظریه های این اقتصاددان است که مدل اقتصادی او به نام مدل ماندل-فلمینگ در اقتصاد کلان اکثر دوره های دانشگاه هاهی جهان تدریس میشود. مطمین باشید اگر دولت چین به جای مشاوره ها و توصیه های این اقتصاددانان به اجرای نظرات احمقانه اقتصادی مایو (در جهش بزرگ به پیش نتیجه این نظرات داهیانه دیده شد که چه فجایعی برای جین به بار آورد. یادم نمیرود که در دوران دانشجویی کتاب سرخ مایو را پنهانی از دوستان مارکسیست –لنینیست-مایویست میگرفتیم و میخواندیم. یکی از شعارهای مایویست ها این بود که آفتاب طلوع و غروب میکند ولیکن اندیشه های انقلابی صدر مایو هرگز غروب نمیکند بود!) ادامه میداد همچنان یک اقتصاد بزرگ روستایی باقی میماند و اکنون به این درجه از عظمت صنعتی نمیرسید. اقتصاد چین در سال جاری مسیحی ژاپن را به عنوان دومین اقتصاد بزرگ دنیا پشت سر گذاشت و براوردهای مختلف حاکی است با تداوم رشد کنونی اقتصاد این کشور اقتصاد آمریکا را در ۱۰ تا ۱۵ سال آینده به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان پشت سر خواهد گذاشت. هند هم همین مسیر را طی میکند. بسیاری از سیاستهای اقتصاد سوسیالیستی خود را کنارگذاشته و با رشدهای بالا در حال رساندن خود به اقتصاد های پیشرفته دنیا است.
اینجا است که دست آوردهای اقتصادد به قول شما نو لیبرالیستی روشن میشود. با پیروی از همین سیاستهای اقتصادی بود که چین توانسته زندگی میلیونها چینی را بهبود بخشد و درآمد سرانه زیر هزار دلار در چین را به بالای ۱۰ هزار دلار در سال برساند. و همین فرایند در هندوستان جریان دارد. حال هی ما بیاییم به بانکداران و مافیای نظامی –مالی در کشورهای سرمایه داری طعنه بزنیم و دشنام دهیم و فکر کنیم اینها بررسی انسان دوستانه اقتصادی است و در کشور خودمان هم به جوانانی که اقتصاد نخوانده اند وانمود کنیم اینها تحلیل اقتصادی است. نه عزیز من تحلیل اقتصادی کتاب ۱۲۰ صفحه ای الیور دبرو (از دانشگاه ییل -برنده جایزه نوبل نظریه اقتصاد) به نام "نظریه ارزش" است که به نظر من کسی بدون درک این کتاب اصولا نظریه اقتصادی را نفهمیده است. تحلیل اقتصادی نظرات پروفسور بوکانان (برنده جایزه نوبل اقتصاد) است که رفتار دولتها را بررسی کرده است. نظریات پروفسور کوز (برنده جایزه نوبل اقتصاد) است که اثرات خارجی فعالیتهای اقتصادی را تجزیه تحلیل کرده است که یکی از نتایج آن نظامهای تجاری بین المللی برای خرید و فروش الودگی هوا بین کشور ها است، تحلیل اقتصادی کتابها و مقالات پروفسور دایاموند (برنده جایزه نوبل) از بازارهای کار است تحلیل اقتصادی کتاب ها و مقالات فاما و بلک؛ شول و مورتون (برندگان نوبل اقتصاد) و دیگران از عملکرد بازارهای مالی و مشتقات مالی است که میلیونها نفر را در سرمایه گذاری مالی هدایت کرده است تحلیل اقتصادی مدلهای اقتصاد سنجی پروفسور پسران از دانشگاه کمبریج است که با چه دقت کمیتهای اقتصادی را اندازه گیری و پیش بینی می کند و به همین ترتیب.
نکته آخر اینکه منظور من از گفتن اینکه کسی به این تحلیل های اقتصادی حاضر نیست یک دلار بدهد تخطیه نوشته های آقای قراگوزلو نبود. منظور من آن بود که حتی در کشورهای مارکسیستی که بر طبق نظریه رسمی ارزش کالاها و خدمات باید به مقدار کاری باشد که صرف ایجاد آن شده است این تحلیل ها خریداری نخواهد داشت چون دنیا متوجه شده است که اصولا تحلیل اقتصاد از دیدگاه مارکسیستی مشکلی از مشکلات بشر را حل نمی کند. به نظر من این بررسی ها برای تاریخ عقاید اقتصادی خوب است ولیکن بدلایلی که رفت قادر به حل مسایل اقتصادی بشر نیست. طبعا از اینکه برخی از تحصیل کرده های کشور هنوز اصرار دارند این راه رفته را که به جایی هم نمیرسد طی کنند افسوس میخورم. از طول کلام پوژش میخواهم.
٣٣٣۴٣ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣٨۹
|
از : حسین فضیلت پناه
عنوان : بحث های مفید
من فکر می کنم مقالات محمد قراگوزلو پاتوق و محمل بسیار خوبی برای جمع شدن دوستان موافق و مخالف و پلمیک های مفید است. گرچه در این بحث های کوتاه ممکن است مساله ای حل نشود اما همین پلمیک کمک می کند تا میزان برخورد دموکراتیک به مولفه های سیاسی اقتصادی و فرهنگی رشد کند. در این کامنت ها نظرات مفیدی از شورانگیز هدایتی و حمید نحوی و احمد صبوری و همایون شمیسانو شیما رستگاری و اردشیر جلالی دیده می شود که هر کدام اگر بسط بیابد می تواند به مقاله ای مستقل و خوانی مبدل شود و این نشاندهنده پویائی چپ و نویسندگان ناشناسی ست که در آینده می توانند وارد میدان شوند و جای دوستان و اساتیدی همچون محمد قراگوزلو را پر کنند. به نظر من اگر این آقای صفی نیا نیزاز لجاجت دست بر دارد و کمی به خود بیایبد باید جواب خود را گرفته باشد مگر آن که سرمایه داری برای این برادر ایده ئولوژی باشد و به آیه ای مقدس تبدیل شده باشد که در این صورت حرفی با ایشان نیست.
٣٣٣۴۰ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣٨۹
|
از : حمیده میر کاظمی
عنوان : با ستایش از دکتر و تقبیح وال استریت پرستان
چندی پیش جنا ب قراگوزلو مقاله اتحادیه گرائی شماره دو خود را با ستایش از یک دوست خود شروع کرده بود . چه خوب که نویسندگان به قول شاملوی بزرگ مقالات و کتاب های شان را به عزیزانشان تقدیم می کنند. . من و تنی چند از دوستانم پیش از خروج از ایران به مناسبت روز معلم معمولا خدمت جناب قراگوزلو می رسیدیم یا زنگ می زدیم و به گلی کوچک از زحمات ایشان تشکر می کردیم که شرافت را به ( دلار ) و ( پون ) و ( یورو ) و ... نفروخته اند و در همه حال مدافع دانشجویان و زحمت کشان هستند حتی به بهای سنگین ازدست دادن شغل و تنگناهای اقتصادی.حالا یک دوستی ازراه رسیده و نرسیده از استاد و سایر کسانی که برای مردم دلشان می تپد می خواهد به دلار فکر کنند و چیزی بنویسند که بابت آن یک دلار بدهند. این جمله آقای دکتر صفی نیا من را یاد بحث های شاملوی بزرگ انداخت وقتی که جایزه نوبل را به او نداند و به ویلیام گلدینگ انگلیسی که نویسنده ای سطحی در اندازه کوئیلو ست دادند شاملو گفته بود " این جایزه را به بهترین انشا در وصف و ستایش آمریکا می دهند" و درست گفته بود. شما فکر می کنید چرا سارتر این جایزه را نگرفت. حالا خیلی .... می خواهد که آدم بیاید به این وضوح از سرمایه داری دفاع کند و در تقبیح انسانی ترین مشی تمام تاریخ به یک نویسنده شناخته شده بگوید تو نمی دانی و من چون در انگلیس ککبیر درس آب , بابا خوانده ام و مدافع سینه چاک استیگلیتز هستم می دانم و دلم برای بورس بازی و سفته بازی و تنگ شده و می خواهم در وال استریت با صاحبان قدیم و جدید لمن برادرز حال کنم. برادر گرامی دوران این خیال بافی ها گذشته است.اگر واقعا حرف و منطق و نقد علمی داری بفرما وگرنه با تمسخر مشی سیاسی دیگران نمی توان مردم را مجاب کرد. ای کاش من می توانستم مقاله ای بنویسم و آن را به محمد قراگوزلو ی عزیز تقدیم کنم.دوست دار همیشگی. حمیده.
٣٣٣٣۹ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣٨۹
|
از : اردشیر جلایی
عنوان : تامل کنید رفقای عزیز
دوستان و رفقای عزیز مشارکت کننده در این بحث! بحث قراگوزلو چیزی است بحث آقای صفی نیا با این که در به اصطلاح نقد نظرات قراگوزلو است (که بنظر نمیرسد به بحث ایشان پرداخته باشند و به نکات مورد نظر ایشان که رد اقتصاد نئولیبرالی است جواب داده باشند) هم چیزی است یعنی دارای برخی جنبه های واقعی نیز هست و سراپا "موهوم" نیست. ببینید دوستان! سقوط شوری و بلوک شرق و شکست به اصطلاح سوسیاللیسم واقعا موجود را نمیتوان صرفا با طرح اتیکت "سوسیالیسم دولتی یا سرمایه داری دولتی" حل و فصل کرد و توضیحی بسنده برایش دست و پا کرد. وظیقه آنان که سوسیالیست علمی هستند "توضیح انتقادی" مسائل است و نه رد و انکار یا اثبات و تایید یکسویه و بی برهان مسائل. قبل از هر چیز بپذریم که نمیتوان مباحثی چنین کلان را در این گونه مقالات یا کامنت ها بحث مستدل نمود در بهترین حالت نوک زدن به مسائلی محوری و درگذشتن از روی آنها خواهد بود و حالت "ایدئولوژیک" گرفتن همه بحث ها -خواه موافق خواه مخالف نظرات نویسنده- به میان می آید. البته آقای قراگوزلو دارند اقتصاد نولیبرال را نقد میکنند و من نمیدانم چرا آقای صفی نیا به موضوع مشخص "اقتصاد نولیبرال" نمی پردازند و به یک باره به خود مارکس و موضوع ترانسوفرماسیون یا همان "انتقال" که ایشان از آن نام برده اند، حمله میکنند. بحث قراگوزلو بسیار مشخص است نقد اقتصاد نولیبرال کنونی و آثار خانمان براندازی که در سطح جهانی ایجاد کرده است. یک اقتصاد دان نولیبرال نیز باید از این موضع به بحث وارد شود و بگوید که نخیر سیاست های اقتصادی تاکنونی در این چند دهه اخیر موجب چه دستاوردهای درخشانی برای بشریت شده است. اما این که به مارکس حمله کنید و او را مقصر و بانی همه بدبختی های بشریت امروزی بدانید که بدنیال عدالت و برابری فرصت ها و رفاه انسانی و نجابت انسانی است راه حل درستی نمیتواند باشد. ایشان نیز خوب است به کتبی که از سوی اقتصاددان های مارکسیست و رادیکال نوشته شده است و همچنان نگارش میشود مراجعه کنند و ببینند که چه تلاش عظیمی در سطح جهانی از سوی مارکسیست ها و رادیکالها دارد انجام میشود برای "پاسخگویی" به نقائص خانمان برانداز سرمایه داری و ایجاد بدیلی برای آن. این بدیل هیچ ربطی به اقتصاد عملی شده در شوروی و چین و نظایر آن ندارد بلکه بر مبناهای فراهم آمده از سوی خود سرمایه داری بنا میشود و از آن بنحوی رادیکال و برگشت ناپذیر فراسویی انجام میدهد. اما اگر آقای صفی نیا میخواهند در باره نقص های کار مارکس یا کاستی های آن یا مشکلات موجود در آن بحث کنند بفرمایند و بحث های سیستماتیکی ارائه کنند تا دیگران هم اگر پاسخی در خور داشتند در جواب ایشان بنویسند و این بهترین روش علمی برای مبادله آرا و نقد یکدیگر خواهد بود. در غیر این صورت پرتاب گل و لای به روی نویسنده ای با عظمت مارکس در شان یک اقتصاددان سرمایه داری نیز حتی نیست. چه رسد به آقای صفی نیا که ظاهرا قدری هم مارکس خوانده اند. ایشان وقتی از مسئله "انتقال" صحبت میکنند باید حتما بدانند که نزد مارکسیست های اقتصاددان در سطح جهانی کلان بحث هایی در این مورد انجام شده است و میشود و چنین نیست که مارکسیست ها چشم به روی این مسئله بسته باشند. دیگر این که ایشان باید بدانند که مارکسیسم یک دکترین آسمانی و وحی الهی نیست که بی نیاز از نقد و مبادله نظر با نحله های مختلف فکری باشد. مطمئن باشید که چنین نیست. نیازی به هیستری نیست. بحث کنید و بحث بشنوید از کتاب اول سرمایه به کتاب سوم سرمایه نقب زدن در طول دو جمله! آبستراکسیونی بسیار ناممکن مینماید. و مارکسیست های عزیزی که در این کامنت ها قلم زده اند با همه شور و شوق انسانی و انقلابی و رنجش های اخلاقی که از نظم کنونی جهان دارند دست به قلم برده اند، شایسته است که در نقد این نظرات دست بکار شوند و به سطحی فراتر از پلمیک های خوب قراگوزلو بروند و مارکسیسم را در سطحی جدی تر و بهتر و جامع تر معرفی کنند. ما در ایران از سطح بحث های اقتصادی در جهان بسیار عقب هستیم- که شامل بحث بویژه مارکسیست ها میشود...
٣٣٣٣۵ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣٨۹
|
از : شیما رستگاری اصل
عنوان : در برابر آینه صداقت
سلام. دنیای عجیبی ست. به قول سوزان جرج اگر در دهه ۷۰ و ۸۰ کسی از دولت حرف می زد او را روانه بیمارستان میکردند و حالا اگر کسی از بازار آزاد دفاع کند به تیمارستان می فرستنش. با این حال در ایران زیر فشار یک دولت راست گرا و حمایت بی دریغ صندوق بین المللی پول بازار ؛ آزاد می شود تا مردم به اسارت در بیایند. در مورد مباحث مطرح شده در این مقاله باید به دو وجه اقتصاد سوسیالیستی و سرمایه داری مسلط بود تا بتوان نظر صحیحی را ارائه کرد اما اگر کسی نداند خلع ید مجدد از سرمایه داری یعنی چه و رژیم متکی به انباشت سهام چه مفهوم اقتصادی را حمل می کند باید برود و از دبیرستان شروع کند ما این مباحث را در دوره کارشناسی به صورت ساده تر خواند هایم حالا یک آقای دکتری از آن سوی دنیا پیدا شده و می گوید اینها بی معنی است. بسیار خوب حق با شماست. اما یک نکته را بدان و آن این که ما روزنامه نگاران داخلی که بارها با جناب دکتر قراگوزلو مصاحبه و گفت و گو داشته و تا حدود زیادی ایشان را از نزدیک می شناسیم خوب می دانیم که وی هرگز با معیار دلار به سنجش زندگی نپرداخته است و در حال حاضر نیز نه یک خانه ۳۰ متری _ حتی _ از خودش دارد و نه حتی یک دفترچه خدمات درمانی. گاهی اوقات خوب است انسان پیش از قضاوت در مورد مبارزان شریف یک بار در آینه به چهره خود بنگرد تا ببیند آینه شکستن چه قدر خطاست.
٣٣٣٣۲ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣٨۹
|
از : همایون شمسیان
عنوان : برای آقای صفی نیا !
قصد نداشتم وارد این بحث شوم ولی «اصرار» بی حد آقای صفی نیا در «انکار» موضوعی که به این سادگی نمی شود آنرا «انکار» کرد وادارم کرد که این تذکر را عرض کنم.
به نظرم میاید که آقای صفی نیا مشکل اساسی دارد و مطالبش را بر «پایه» های بسیار موهومی قرار میدهد. از جمله در این کامنت آخر نوشته اند:
«نظریه مارکسیستی که خواهان دولتی شدن اقتصاد است قادر به حل مساله نیست. بلحاظ عملی تجربه طولانی شوروی و کشورهای اروپای شرقی اینرا نشان میدهد. المان غربی و کره جنوبی در پایان جنگ از آلمان شرقی و کره شمالی پیشرفته تر نبودند و آنچه انها را برتری داد نظام بهتر اقتصادی بود».
از کجا این ادعائی نازل شده ست ؟
هر کس که مانیفست را مطالعه کرده باشد و با نظزات عمومی مارکس و انگلس اشنا باشد میداند که چشم اندازی که مارکس برای رسیدن به جامعه ی بی طبقه ترسیم کرده بودصحبت ار این حرف ها نبوده ست.حتی و.ا.لنین در دولت و انقلاب نیز از محو دولت در پروسه ی تکاملی جامعه از سرمایه داری تا سوسیالیسم و کمونیسم سخن میگوید.حال اگر در عمل چنان شد که میدانیم این را نباید باهم مخلوط کرد.
در باره ی مثال بی مسمای آلمان غربی وکره جنوبی از یک طرف و آلمان شرقی و کره ی شمالی از طرف دیگر نیز بسیار سطحی و بازاری می باشد.
زیرا نه برنامه ی حزب کمونیست روسیه از همان ۱۹۱۷ چفت و بست مارکسیستی داشت تا در ایجاد جامعه ی سوسیالیستی در ضعیف ترین حلقه ی امپریالیسم جهانی به تعبییر لنین موفق شود و دیدیم با «توسعه طلبی» بلائی بر سر خود آورد که هنوز قابل درک نیست. توجیه حلقه ی ضعیف تا اسیای مرکری ،افریقا و تمام جهان کشیده شد و تمام ثروت های روسیه جهت بالا بردن سطح تکامل سرزمین های ما قبل سرمایه داری شد.خیلی میشود در این زمینه صحبت کرد.
در بار ه ی آمریکا نیز وضع تقریبا همین ست.
از بعداز جنگ دوم هنوز با ناتو در سراسر اروپا، آسیا و جهان صد ها هزار سرباز
را در پایگاههای خود مستقر کرده ست. دیگر شوروی وجود ندارد پس از چه می ترسد ؟
۳۵ هزار سرباز آمریکائی فقط در کره ی جنوبی مستقر ست.
در آلمان غربی و تمام اروپا ، ژاپن و کره جنوبی این سرمایه های آمریکائی ست که از بعداز جنگ دوم جهانی تمام طبیعی ثروتهای جهان مستقیم و غیر مستقیم برای عظمت طلبی خود بنابودی کشانده ست.
در همین بحران اخیر امواج بی نظیر آن که در تمام حیات سرمایه داری بی بدیل بوده بوضوع نشان داد که سرمایه های آمریکائی در سراسر جهان گسترده ست.
جنرال موتور آمریکا مجبور شد چندین واحد تولیدی خود را در سراسر جهان منحل نماید یا بفروشد. آلمان ،ایتالیا، سوئد و..و..
فورد آمریکا نیز یهمین روال..
جهان به سوی آینده ای تاریک تر از هر زمان در پیش ست و سرمایه داری جهانی و در راس آن ایالت متحده آمریکا بیش از هر زمان به میلیتاریسم روی آورده ست.
آقای صفی نیا باید توجیهی برای این همه «وحشت» یا «علاقه» ی صاحبان سرمایه به زرادخانه های نطامی پیدا کنند که ربطی به شوروی و شکست راهیان سوسیالیسم ندارد.
موضوع کره شمالی و کوبا نمی تواند توجیهی برای حضور ایالت متحده و حامیانش در سراسر جهان باشد.تا با تحمیل بزرگترین قرار دادهای نظامی به امثال عربستان سعودی، تروت ها ی بشری را بجای سازندگی و آموزش و پرورش به حساب تولید زرادخانه ی نظامی سرازیر نماید.
سرمایه داری جهانی آکنده از مشکل و بحران ست و ۲ سال بیش کتاب کاپیتال در آلمان تجدید چاپ و تجدید چاپ شد.لطفا به آخرین نوشته ی هلموت اشمیت سوسیال دموکرات سرشناس آلمانی مراجعه کنید که آینده ی جهان را خطرناک تر از دوران ژرژ دبلیو بوش می بیند.
مارکسیسم آیه ای منجمد و مقدس نیست که شما از آن صحبت می کنید
برای بحران های سرمایه داری نه در زمان مارکس و نه امروز جز حل رادیکال و بنفع طبقه ی کارگر وجود نداردـ طبقه ی کارگر امروز یعنی تمام حقوق بگیران که بصورت اقشار مختلف استثمار میشوند ـ در این باره صحبت کنید.
٣٣٣٣۰ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣٨۹
|
از : احمد صبوری
عنوان : زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز
استاد فرزانه جناب دکتر صفی نیا
از اینکه چنین شیوا به مهملات ایده الیست های برابری طلب ضد نخبه گرائی پاسخ دادید کمال تشکر دارم. من هم به وسع خود سعی می کنم مطالبی را در جهت روشنگری ذکر کنم.
۱- اصولأ ریشه این ایده آلیسم را در فرهنگ ما سعدی علیه الرحمه با بیان مضامینی از قماش بنی آدم اعضای یک پیکرند نهاد. اینکه می گوید چو عضوی بدرد آید اعضاء دیگر قرار نخواهند داشت مضمون کمونیستی و ایده آلیستی خطرناکی را تبلیغ می کند پر واضح است بنی آدم سه دسته هستند تیز هوش و خلاق و با مکنت- بینابینی- وهیچ کدام . تا بوده هیچ کدامی ها بواسطه بینا بینی ها برای با مکنت ها کار می کرده اند. وظیفه یک اقتصاد دان واقعگرا توضیح این رابطه و بهینه سازی آن برای تولید مکنت بیشتر است نه تغییر آن.
۲-بکمک آمار و احتمالات وبا استفاده از معادلات پیچیده استوکستیک غیر خطی می توان اثبات کرد که بحران اقتصادی فعلی نتیجه سیاست های اقتصادی و فساد دولت سوسیالیست (سوسیالیست یونانی صد در صد خصوصی است) یونان است . رژیم فاسد سوسیالیست یونان ناجوانمردانه سیتی بانک و بانک آمریکا و ولز فارگو نازنین را تا چند قدیمی ورشکستگی برد. بواسطه فساد دولت شبه سوسیالیستی ایرلند است که برادران نجیب لیمن ورشکسته شدند.و از همه درناکتر خریداران آزمند و سود جوی هیچکدامی مسکن ا-ای-جی ( داغ دلم دارد تازه می شود) را چه غریبانه به آستانه نابودی بردند. از داغ مریل لیچ چه بگویم بگذیرید.
۳-هر چه ایده آلیست های اقتصادی داد بزنند که سوسیالیسم اقتصاد دولتی نیست و خود گردانی است و بقول آن ساده بین مایکل مور دموکراسی اجتماعی یا دموکراسی در محیط کار است ما اکیدأ تاکید می کنیم که خیر همان است که ما می گوئیم. سوسیالیسم یعنی هر چیز غیر موفق. حتی بنظر من طالبان و پاکستان هم سوسیالیست هستند.اصولأ بجز گروه جی-۸ بقیه دنیا همه سوسیالیستی است.
۴- اصولأ انسان موجودی است طماع و زیاده طلب و سلطه جو و خود خواه. هر اقتصادی که مبتنی بر این خصایص وارسته و ارتقاء دهنده آنها باشد طبیعی است . می توان بسادگی نتیجه گرفت که اقتصاد سوسیالیستی غیر انسانی است و محکوم به شکست.
۵- دکتر قره گوزلو تنها انقلاب ۱۹۱۷ شوروی را سوسیالیستی می داند وبس . به ما ربطی ندارد که کشور شوراها ۲۰ جمعیتش را در جنگ از دست داد من اساسأ دلایل وی برای شکست سوسیالیسم شوروی را قبول ندارم باید در اولین تلاش موفق می شدند. مگر نمی بینید اقتصاد بازار آزاد در همان تلاش اول چه تخم دو زرده ای کرد و هنوز هم هر چند سال یکبار چنین می کند.
۶- آقای قراگوزلو این حرفها که می زنید توش پول و پله و بازنشستگی نیست آخه توی آن خانه ۵۰ متری اجاره ای نفست نمی گیره با برنده باش تا کامروا شوی.
۷- نتیجه بحث زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز.وظیفه یک اقتصاد دان ماستمالی است نه جراحی.
٣٣٣۲۶ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣٨۹
|
از : پویا سهند
عنوان : عوامفریبی
جناب صفی نیا
بیگمان هر دانشجویی میداند برای رد یا قبول حرفی نیاز به استدلال هست. این اصرار عجیب شما به هدایت ما با این شیوه نشان میدهد بنیادگرایی بازار هیچ کم از بنیادگرایی مذهبی ندارد.
٣٣٣۲۴ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣٨۹
|
از : محمد رشیدی
عنوان : نخوانده قضاوت نکنید
گویا بحث جالبی باز شده است از یک طرف دوست عزیزی از اقتصاد بازار آزاد دفاع می کند و تلویحن یا تصریحن می گوید که دلش برای ریکاردو لک زده است و در مجموع کنار احمدی نژاد و آزاد سازی قیمت ها و خود کنترلی بازار می ایستد از سوی دیگر دوستانی همچون حمید نحوی و شوراگیز عزیز به دفاع از سوسیالیسم و رفاه انسان ها وارد شده اند. من خانم شورانگیز را نمی شناسم اما با حمید نحوی و کارهای ارزشمند هنری اش آشنا هستم. مشکل این دوست جدید ما یعنی آقای دکتر صفی نیا این است که نخوانده و بی اطلاع از اصل موضوع وارد بحثی شده که تحلیل آن از عهده ایشان خارج است. اولا اگر سوسیالیسم رد شدنی بود تا کنون استادان این دوست ما رسالت خطیر خود را انجام داده بودند. ثانین که این آقا سوسیالیسم را با سرمایه داری دولتی در شوروی و پین یکی گرفته است. نه برادر اینگونه که شما می فرمائید نیست. بر بخون تا حساب کار بیاد دستت.تا آن جا که من می دانم جناب قراگوزلو از کمونیسم اردوگاه شوروی تحت عنوان کمونیسم بورژوایی یاد می کند. این مفهوم در ادبیات سوسیالیستی سابقه دارد.مارکس و انگلس نیز در نقد سوسیالیسم قبل از خود چنین ادبیاتی را به کار برده اند. از طرف دیگر کسی که اطلاعاتش تا آنجا سطحی ست که نمی داند یعنی حتی نمی داند که از سالها پیش خود سوسیالیست ها شوروی و کلن سرمایه داری دولتی را نقد و رد کردند بهتر است وارد این قبیل معقولات نشود و برود با سرمایه داران استثمارگر فالوده بخورد. آخر برادر عزیز آقای صفی نیا حتی همین استیگلیتز دانشمند شما هم در اوج بحران آمریکا دولت گرا شد یادتان رفته؟ دخالت های دولت اوباما و ۷۰۰ میایارد دلاری که به جیب بورس بازان و بانکداران رفته فراموشتان شده؟ راستی می دانید که موضع شما تا چه حد به نظریه پوچ فوکویاما شبیه است آن حضرت نیز مانند شما پس از فروپاشی دیوار برلین از ذوق هلیم افتاد تو دیگ و فریاد کشید خلائق بشتابید که کمونیسم تمام شد و دوران پایان تاریخ با پیروزی لیبرال دموکراسی شروع شده. البته الان فوکویاما شرمسار است و از این که چنان مزخرفاتی را بافته پشیمان است و جالب این که در حال حاضر کسانی پیدا می شوند که همان نظرات را در دفاع از سرمایه داری و بازار آزاد باز پخش می کنند.
شایسته می دانم از طرف خود و همسرم و پسرم از جنابمحمد قراگوزلو تشکر و قدر دانی کنم که با این دقت و وسواس به نقد برنامه ننئو لیبرالی بازار آزاد وارد شده و انصافن از پس موضوعی پیچیده بخوبی بر آمده. هر چند این مقاله کوتاه است و ما قبلن مقالات کاملتری از این عزیز خوانده ایم اما این مقاله نیز عالی بود.
دکتر داروساز : محمد رشیدی از لندن و مهری تایبادی ( رشیدی ) و سیامک
٣٣٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣٨۹
|
از : صفینیا
عنوان : کارایی اقتصادی و عدالت اجتماعی
سرکار خانم شورانگیز
همانطور که نوشته بودم من هم قبلا فکر میکردم سوسیالیسم قادر است مشکلات اقتصادی و عدالت اجتماعی جوامع انسانی را حل کند ولیکن پیشرفتهای نظری در علم اقتصاد و تجربیات کشورهای مختلف نشان داد که اینطور نیست و کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی نه تنها در کارایی اقتصادی از کشورهای با اقتصاد بازار عقب ماندند بلکه عدالت اجتماعی نیز در این این کشورها از بین رفت. نقش دولت در اقتصاد مهم است ولیکن این نقش باید از طریق سیاستهای صحیح پولی و مالی در یک نظام اقتصادی مبتنی بر مالکیت خصوصی و بازارهای رقابتی اعمال شود و نه دولتی کردن ابزار تولید زیرا دولتی شدن اقتصادها با شکل گیری طبقات ممتاز از احزاب سوسیالیست و کمونیست باعث استبداد و سرکوب آزادیهای فردی و نقض عدالت اجتماعی شد. در کشور ما هم این دولتی شدن اقتصاد است که ریشه مشکلات بوده است.
در اینجا مجال تفصیل نیست. به طور کلی یک نظام اقتصادی مبتنی بر بازار با یک دولت کارامد که نقش خود را صحیح ایفا کند میتواند مساله اصلی اقتصاد یعنی کارایی یا تخصیص بهینه منابع کمیاب را تا حدود زیادی حل کند. میماند مساله توزیع درامدها. این موضوع نیز باید از طریق سیاستهای توزیع عادلانه تر دامدها حل شود. نمونه این جوامع کم و بیش در اروپای غربی و شمالی، امریکای شمالی، ژاپن و برخی کشورهای با سیستم مشابه قابل مشاهده است. معنی این سخن ایده آل بودن شرایط در این کشورها نیست ولیکن همه شواهد نشان میدهد این جوامع به طور نسبی در حل این معضلات اجتماعی اقتصادی موفق تر از دیگران بوده اند.
نظریه مارکسیستی که خواهان دولتی شدن اقتصاد است قادر به حل مساله نیست. بلحاظ عملی تجربه طولانی شوروی و کشورهای اروپای شرقی اینرا نشان میدهد. المان غربی و کره جنوبی در پایان جنگ از آلمان شرقی و کره شمالی پیشرفته تر نبودند و آنچه انها را برتری داد نظام بهتر اقتصادی بود. این موضوع خیلی روشن است و تنها افرادی که چشم بر واقعیتها میپوشند میتوانند آین واقعیتها را نا دیده بگیرند. نامناسب بودن نظریه مارکسیستی نه تنها توسط اقتصاددانان بلکه حتی توسط سوسیالیستها نیز اذعان شده است. مثلا حزب کمونیست فرانسه سالها است نطریه مارکسیستی را از مرامنامه خود کنار گذاشته است.
در دنیای نظریه نیز سالها است که نا رسا بودن نظریه اقتصاد مارکسیستی پذیرش عام یافته و این نظریه به قول شما به بایگانی تاریخ عقاید اقتصادی فرستاده شده است. اگر دوستان مارکسیست ایرانی ادبیات جدی اقتصادی را دنبال میکردند سالها پیش به این واقعیت پی میبردند. این یک توطیه سرمایه داری و امپریالیستی نیست بلکه برتری نظریه علمی اقتصادی بر نظریه ضعیف و نا رسای مارکسیستی است چون این نظریه راه حلی برای مشکلات اقتصادی کنونی بشر ارایه نمی کند. برای مثال آقای دکتر قراگوزلو از جلد سوم کاپیتال مفهومی را نقل کرده بود. تا آنجا که به خاطر دارم اقتصاددانان زیادی به تناقض های جلد اول و سوم کاپیتال اشاره کرده و حتی برخی در توجیه این تناقضها جلد سوم کاپیتال را اثر واقعی مارکس ندانسته و بیشتر انعکاس نظرات انگلس دانسته و آنرا دلیل این تناقضها شمرده اند. به هر حال حتی اگر جلد سوم کاپیتال را هم اثر واقعی مارکس بدانیم این تناقضها از بین نمی رود. موضوع اصلی جلد سوم سرمایه مساله انتقال است یعنی انتقال مفهوم کار- ارزش که مارکس در جلد اول مطرح کرده است به قیمت کالاها و خدمات که در بازار مبادله میشود. نظریه مارکسیستی فاقد یک نظریه معقول قیمت است و مثلا با این نظریه نمی توان سیاستی برای کنترل تورم ارایه داد. در جلد سوم سرمایه سعی شده است نظریه ارزش-کار با استفاده از مقایسه سود چند صنعت که برخی سود بالاتر و برخی سود پایین تر دارند و سپس فرض میل سود در صنایع با سود بالا و پایین به سود متوسط مساله ارزش کار اجتماعا لازم با قیمتی که کالاها و خدمات در بازار مبادله میشوند گره زده شود. ولیکن این تلاش به اعتراف همه افتصادانان شناخته شده ای که نظریه را مطالعه کرده اند ناموفق بوده است و نهایتا قیمت کالاها در جلد سوم به نظریه ریکاردویی هزینه تمام شده تقلیل مییاید و نظریه ذهنی ارزش-کار که هسته اصلی نظریه مارکسیستی است آنجا رها میشود. برای آنکه دوستان مارکسیست به این واقعیت پی ببرند توصیه میکنم مقاله ارزشمند سامویلسن در سال ۱۹۷۳ را که به زیبایی و با استفاده از ریاضیات ساده و روشن این موضوع را اثبات میکند مطالعه کنند و سپس خود قضاوت کنند ایا نظریه مارکسیستی اقتصاد به بایگانی سپرده شده یا خیر؟
در اینکه اقتصادهای سرمایه داری دچار بحران میشوند شکی نیست و در واقع مساله سیکل ها یا ادوار اقتصادی یعنی دوره های رونق و رکود در مرکز مطالعات اقتصاددانان قرار داشته است و همانطور که ملاحظه میکنیم نظریه ها و سیاستهای موثری هم برای کنترل و حل این بحرانها ارایه شده است. در ریشه های بحران اخیر اقتصادی کتابها و مقالات زیادی نوشته شده است که مسایل را روشن کرده و کارشناسانی که این مقالات و کتابها را می خوانند با این ریشه ها و نحوه مقابله و
کنترل بحران و خروج اقتصاد اکثر کشورها از بحران و رشد اقتصادی قوی در چین و ژاپن و آمریکا و آلمان و غیره در سال ۲۰۱۰ میلادی آگاهی دارند و من نمی توانم در اینجا به تفصیل مساله را توضیح دهم. در مورد بحران اقتصادی در کشورهایی مانند یونان و ایرلند و تا حدی اسپانیا و پرتقال دلایل متفاوتی وجود داشته است. مثلا در یونان دولت سوسیالیستی در سالهای متمادی گذشته برای کسب آرا و نیز به دلیل فساد اداری مخارج بیشتری نسبت به درامدهای مالیاتی خود داشته است اما این موضوع را سالها از اتحادیه اروپا با حساب سازی مخفی نگه داشته بود زیرا ارایه جسابهای ملی با ارقام واقعی وضعیت مالی ضعیف دولت یونان را بر ملا میکرد و نقض شرایط عضویت در اتحادیه اروپا را که نسبت مشخصی از کسری بودجه به تولید ناخالص داخلی را مجاز میداند بر ملا میکرد. تا انکه سرانجام کاهش درامدهای مالیاتی دولت یونان بر اثر رکود اقتصادی واقعیت اقتصادی این کشور و اشتباهات و خطاهای دولت یونان را برملا کرد و معلوم شد این کشور بدون کمکهای بیش از صد میلیارد دلاری اتحادیه اروپا و آی ام اف قادر به ادامه پرداختها نیست. مورد ایرلند و اسپانیا متفاوت است در اینجا اشتباه در پایین نگه داشتن نرخ بهره و سرمایه گذاری بیش از اندازه بخش خصوصی در بخش ساختمان و مسکن بود که با رکود اقتصادی و پایین رفتن قیمت ساختمان و مسکن بازپرداخت این وامها با مشکل مواجه شده و بانکها دچار عدم کفایت سرمایه شدند. اعتراض بحق بسیاری از مردم در این کشورها آن است که چرا دولتها از محل مالیاتی که مردم میپردازند اشتباهات بانکها را جبران میکنند جواب دولتها نیز آن بوده است که در مجموع هزینه جلوگیری از وزشکستگی و سقوط این بانکها برای کشور کمتر از آن است که دولت از این بانکها حمایت نکند و مثلا اجازه دهد این بانکها مانند لهمن برادر امریکا ورشکست شود و یا توسط کشورهای دیگر خریداری و تملک شوند.
امیدوارم این توضیحات تا اندازه ای مسایل را روشن کرده باشد. در خاتمه تذکر این نکته را هم لازم میدانم که نه با جناب دکتر قراگوزلو و نه با سایر اقتصادداتان چپ و یا مارکسیست کشور مساله شخصی ندارم و همانطور که گفتم فکر میکنم دوره این نظریات به سر آمده و حیف است افرادتحصیل کرده کشور عمر خود را صرف مطالبی کنند که سالها است نا رسایی آنها به اثبات رسیده است.
موفق باشید.
٣٣٣۱٨ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣٨۹
|
از : حمید محوی
عنوان : پاسخ به نظریات آقای صفی نیا
ببینید آقای صفی نیا، من فکر می کنم که شما در دانشگاه خیلی بازی گوشی کرده اید و گر نه این گونه بی دلیل و برهان به این شکل دربارهی مارکسیسم حرف نمی زدید. من به دقت مطالب شما را خواندم ولی هیچ تکیه گاه فکری و موضوع مشخصی نیافتم.
ولی برای این که اندکی به روشنی حرف بزنیم، باید بگویم که بین من و شما که این همه می دانید، تفاوتی هست. تفاوت در این جاست که شما برای همیشه به حاکمیت بربریت و... کوتاه سخن ابدی بودن جامعهی طبقاتی - به هر دلیلی - باور دارید (حتی با تأسف، شاید) ولی من و امثال من دست کم در رویاهایمان به روز رهایی بردگان جهان باور داریم و برای آن روز مبارزه می کنیم.
برای من (که نگویم ما) دینامیسم زندگی، انسانیت حتی، در این اتوپی معنی پیدا می کند.
٣٣٣۱۴ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣٨۹
|
از : شورانگیز هدایتی
عنوان : برای یک مشت دلار
به صفی نیا
دوست عزیز من اقتصاد نخوانده ام و رشته تحصیلی ام معماری ست و با این حال به ریاضیات و آمار و مباحث اقتصادی علاقه مندم و با این که در کشور ما اقتصاد دان زن کم داریم و گویا این بیماری در همه جا وجود دارد اما من واقعا دوست داشتم اقتصاد بخوانم و از دوران دانشجوئی به شکل آزاد مطالعه کرده ام و تا حدودی و نه البته به اندازه " جناب " شما با مبانی ساده اقتصاد آشنا هستم. یعنی کلیات نظریات مارکس و کینز و هایک و فریدمن را می دانم و با نوشته های معشوق جناب عالی یعنی آقای استیگلیتز تا حدودی آشنا هستم حالا چند سوال
اگر واقعا به تعبیر شما نظرات مارکس و تحلیلگرانی مانند دکتر قراگوزلو فناتیک است چرا استادان هاروترد دیده ی شما آن ها را نقد و برای همیشه بایگانی نمی کنند؟
تصور شما از سوسیالیسم به قدری دگم است که فقط شوروی وچین را می بینی حال آن که نویسندگانی همچون قراگوزلو تا حالا نقدهای زیادی در باره انحراف شوروی از سوسیالیسم منتشر کرده اند . شما برو اول بخوان و بعد اظهار فضل بنما جناب دکتر محترم آقای دکتر صفی نیا
در ضمن تا آن جا که من آقای قراگوزلو را می شناسم و در یک دوره افتخار شاگردی ایشان را داشته ام او هرگز برای " دلار " مورد علاقه ی شما قلم و قدم نمی زند اگر نمی دانی می توانی از دوستان مورد اعتمادت در ایران بپرسی تا بفهمی که ایشان در چه موقعیت اقتصادی زندگی می کنند.
در پایان شما که از اتمام بحران حرف می زنید آیا می توانید به ما بگوئید که این تظاهرات میلیونی کارگران در فرانسه و اسپانیا و پرتغال و یونان از کجا بلند شده شده است؟ نکند کارگران از فرط سیری زده به زیدر دلشان؟
سرمایه داری مدل استیگلیتز در حال حاضر یک میلیلرد و نیم انسان گرسنه روی دست بشریت گذاشته است و کسی که از آن دفاع کند یا نمی داند یا خود را به نادانی زده و یا دشمن انسان و انسانیت است . به خود بیائید و به رفاه تمام انسان ها فکر کنید. دنیا برای آسایش یک سری بانکدار چپاولگر ساخته نشده است قربان
٣٣٣۰۵ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣٨۹
|
از : مریم بوستانی
عنوان : آب و برق و تحصیل رایگان چی شد ؟
با سپاس بی کران از نویسنده ارزشمند که همیشه و در بهترین مواقع مقالات علمی و منحصر به فردی منتشر می کند و تشکر از روحیه خستگی ناپذیر ایشان. من در تهران زندگی می کنم و دانشجوی پزشکی دانشگاه آزاد هستم و تا کنون برای تامین هزینه دانشگاه پدرم مجبور شده ماشین اش را بفروشد و مادرم بسیاری از زین آلات جوانی خود را فروخته است و ما دیگر واقعا نمی توانیم ادامه دهیم از روز ۲۸ آذر که قیمت ها به حال خود رها شده من واقعا حالت گیج ردگی دارم و مثل آدم های دیوانه سرگردانم که چکار کنم. هنوز هیچی نشده کرایه تاکسی و اتوبوس بالا زده و رانندگان با کمال شرمساری می گویند واقعن چاره ای ندارند و حق با آنان است. روز به روز وضع بدتر می شود آیا این بود آن وعده هایی که آقایان می دادند که همه چیز را رایگان خواهند کرد؟ من نمی دانم چون سیاسی به آن صورت نیستم اما فیلم سخنرانی آقای خمینی را چند بار از رسانه ها دیده ام و سوالم این است که اگر واقعا ایشان زنده بود آیا اجازه می داداین حوادث اتفاق بیفتد. ممنون می شوم که یک نفر جواب مرا بدهد
٣٣٣۰۴ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣٨۹
|
از : کامران بیگ محمدی
عنوان : آقا جان سلام
آقا جان سلام. من همانی هستم که در ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ پای سخنرانی شما در بهشت زهرا نشستم و برای صورت نورانی ات اشک ریختم و برای بوسیدن دستت با دیگران مسابفه دام. من همان انقلابی ۵۷ هستم همانی که پس از ورود تو به ایران چند شب برای سلمتی ات نماز شب خوند و دعا کرد تا دولت خبیث شاه زودتر سرنگون بشه و دولت تو به قدرت برسه. می دانی برای چی ؟ برای این که از تو شنیدم با همین گوش های خودم شنیدم که می خواهی " آ ب و برق " رو " رایگان " کنی. شنیدم که می خواهی " پول نفت " رو بیاری دم در خونه ها. حالا ۳۲ سال گذشت و ما هم چنان منتظریم . حالا داریم می میریم و یکی پیدار شده و قیمت آب و برق رو چند برابر کرده . تو او را نمی شناسی. اسم کوچیکش محموده . ساده لباس می پوشه و می گه طرف دار فقیر فقراست اما داره پدر مارو در میاره. قربونت یه کاری بکن. ما که مردیم از این همه رایگان سازی
کامران. تبریز
٣٣۲۹٣ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣٨۹
|
از : صفی نیا
عنوان : فناتیک مارکسیستی به جای تحلیل واقعی اقتصاد
چناب قراگوزلو
من قرزند یک کارمند جزء بودم که قبل از انقلاب در رشته اقتصاد در دانشگاه تهران درس میخواندم و در آن زمان اقتصاددانان مارکسیست دانشگاه آقایان دکتر نعمانی و بهداد بودند که در کنار آقای دکتر پاکدامن وبرخی دیگر از اساتید که فکر میکنم سوسیالیست بودند به ما در دانشکده درس میدادند. طبعا این آموزش ها برای ما دانشجویان جوان آن زمان که از پایگاه اجتماعی طبقات پایین هم بودیم خیلی جذاب بود و به تبع آن فکر میکردیم نظام اقتصادی کشور یاید سوسیالیستی اداره شود و ضعف و عقب ماندگی کشورهای سوسیالیستی را هم توجیه میکردیم. بعد ها که به دوره های بالاتر رفتم و موفق شدم در انگلستان دکترای اقتصاد بگیرم به ناگزیر مجبور شدم نظریه های اقتصادی و از جمله نظریه های رادیکال اقتصاد مانند نظریه مارکسیستی را در کنار نظرات رسمی اقتصاد خرد و کلان و بین الملل و پول و بانک و غیره مطالعه کنم به ضعفهای عمیق نظریه مارکسیستی اقتصاد پی بردم و واقعا هم قبل از انحلال اتحاد جماهیر شوروی به سقوط محتوم آن باور داشتم مطمین شده بودم که اقتصاد های سوسیالیستی قادر به رقابت با نظام های مبتنی بر بازار و رقابت آزاد نیستند و اینکه ضعفهای این نظام های اقتصادی بازار در توزیع نابرابر درامدها بمراتب راحتر قابل حل است تا مشکلات ساختاری اقتصادهای سوسیالیستی که به طور اجتناب نا پذیری نا کارامد هستند. و همانطور که دیدیم چین هم مجبور به تغییر مسیر خود شد.
این نکات را نوشتم که بدانید نه یک سرمایه دار هستم و نه دشمن مارکسیست ها و غیره بلکه به مقتضای رشته تخصصی خود و نیز تجریه جهانی به این امر متقاعد شده ام که نظریه مارکسیستی یک نظریه صحیحی نیست. به همین دلیل از اینکه شما و برخی دیگر از تحصیل کرده های کشور هنوز به پیروی از این نظریه ادامه میدهید برای تاسف میخورم زیرا که این چشم بستن به پیشرفتهای نظری و تجری انسان پیشرفته است.
در واقع تداوم نوشته های شما حاکی از آن است که متاسفانه شما این نوشته ها را تحلیل اقتصادی دانسته احیانا فکر میکنید کار مفیدی انجام میدهید. کاش کسی پیدا میشد شما را متوجه میکرد که عمر خود را صرف این نظریه های غلط نکنید. واقعا تا کی میخواهید این حرفهای بی معنی مارکسیستی را تکرار کنید. اگر این حرفها ارزشی داشت و چیری را توضیح میداد شوروی سقوط نمیکرد و چین برای حل معضلات اقتصادی خود به سرمایه داری روی نمی آورد و کره شمالی و کوبا یه این وضع رقت بار دچار نمی شدند. مطمین باشید مارکسیستهای روسی و چینی و کوبایی و فرانسوی و المانی خیلی بهتر از شما از این تحلیلها بیرون میدادند ولیکن چون اساس تیوری معیوب بود همه آخر سر به اشتباه بودن نطریه مارکسیسی اعتراف کردند.
شما هنوز به جلد سوم کاپیتال چسیده اید. حداقل اگر میخواهید تحلیل مارکسیسی ارایه دهید باید کار مارکسیستهای معاصر را که سعی کرده اند نظریه مارکسیستی را در چارچوب نظریه مدرن اقتصاد طرح کنند بخوانید. اشاره هایی که در نوشته خود به بازارهای مالی و انباشت سرمایه و غیره کرده اید سرتا سر اشتباه است و غیر از شعارهای کلی نا مفهوم چیز دیگری نیست. مثلا به دو مورد که در ویژگیهای کلی اقتصاد سیاسی نو لیبرالیستی آورده اید توجه کنید:
پ - انباشت به شیوه ی خلع ید مجدد از سرمایه داری بر محور رژیم انباشت متکی به ارزش سهام.
- سیاست های مونتاریستی، بورس بازی
واقعا این جملات چه مفهومی دارند؟ مثلا انباشت به شیوه خلع ید مجدد از سزمایه داری بر محور انباشت متکی به ارزش سهام یعنی چه معنی و آصلا شما تا چه حد با کارکرد بازارهای مالی و بورس ها در دنیا آشنایی دارید که به خود اجازه اظهار نظر در این باره میدهید. و یا شما از سیاستهای پولی و مالی چه میدانید. آیا هرگز یک امتحان درس اقتصاد کلان پیشرفته را گذرانده اید که سیاستهای به قول خودتان مونی تاریستی را تخطیه میکنید؟ فرق شما با فناتک های مذهبی مانند شریعتمداری که با نقل گزاره های بی ارزش صد ها سال پیش به خیال خود پیشرفتهای علوم اجتماعی و اقتصادی را رد کرده و دستاوردهای دنیای آزاد رامسخره میکنند ودنبال علوم اجتماعی اسلامی هستند چیست؟ شما هم چسبیده اید به تحلیل های اشتباهی که مارکس و انگلس بیش از صد سال پیش داشته اند و از همان زمان هم اشتباه بودن انها توسط اقتصاددانان تذکر داده شده است ولیکن مارکسیستهای متعصب مانند شما بجای آنکه به ضعف نظریه مارکسیستی اقرار کرده نظریه کاملتر را فرا بگیرید اقتصاددانان بزرگ را مسخره میکنند. اگر شما میدانستید که استیگلیتز در چه جایگاهی از علم اقتصاد قرار دارد اینطور در مورد او نمی نوشتید. مطمین باشید مارکس و ا نگلس و سایر نویسنده های مارکسیستی انگشت کوچک استیگلیتز و سایر برندگان نوبل اقتصاد نیستند و با تحلیل های غلط خود از فرایندهای اقتصادی ضرر و ریانهای زیادی بار آورده ضربات زیادی به جوامع بشری زده اند که هنوز هم در کشورهایی که با سیاستهای مارکسیستی ادازه میشوند به خوبی قابل مشاهده است. شما کافی است نوشته های پروفسور دایاموند را که امسال برنده جایزه نوبل اقتصاد شد بخوانید تا تحلیل یک اقتصاددان بزرگ از بازار کار و دلایل استمرار بیکاری را با دقت ریاضی ملاحظه کنید و آنرا با نوشته های سست و مغلوط و شعار گونه مارکسیستی در مورد بیکاری مقایسه کنید. توجه کنید که دستور العملهای این اقتصاددانان بود که به دولتها کمک کرد بحران اخیر اقتصادی را پشت سر بگذارند در حالیکه نظریه و دستورالعنل های مارکسیستی هیچگاه نتوانست هیچ کشور سوسیالیستی یا کمونیستی را از سقوط محتوم باز دارد.
امیدوارم تا دیر نشده شروع به مطالعه علم اقتصاد واقعی کنید و عمر خود را تلف نکنید. مطمین باشید هیچکس حتی در یک کشور مارکسیستی حاضر نخواهد بود برای این نوشته های شما (حتی اگر روزها و ماه ها بر روی آنها کار کرده باشید ) یک دلار هم به شما بدهد. البته من احتمال کمی میدهم که شما به این توصیه ها ترتیب اثری بدهید ولیکن حیفم آمد تذکری به شما که ظاهرا با معصومیتی ساده لوحانه هنور فکر میکنید از این امامزاده معجزه ای پیدا خواهد شد نداده باشم.
موفق باشید.
٣٣۲۹۲ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣٨۹
|
از : حمید محوی
عنوان : دربارهی دو نکته : مبارزهی طبقاتی و هزینه های نظامی
با تشکر از استاد گرامی آقای محمد قراگوزلو
مقالهی به خوبی چشم انداز جامعهی سرمایه داری جهانی را ترسیم می کند. با این وجود می خواستم روی دو نکته تأملاتی داشته باشم.
یکی از مهمترین مسائلی که مطرح شده، چگونگی مبارزهی طبقاتی است. در این مورد می خواستم موضوع کاملا مشخصی را یادآوری کنم - در واقع هشدار بدهم - زیرا گویا در جامعهی ما همیشه و در تمام موارد کفگیر خیلی زود به ته دیگ برخورد می کند، و ما از هم اکنون می توانیم طلایه های نظریات افراطی را در گوشه و کنار رسانه های خارج از کشور مشاهده کنیم. متأسفانه شرایط به طور کلی برای مبارزهی طبقاتی آگاهانه و صحیح مساعد نیست و بیم این می رود که ما در آینده با هذیان های تب آلود انقلابی مانند «نهضت سربداران» روبرو شویم. متأسفانه ضایعات چنین جریان هایی جبران ناپذیر است و ما تنها می توانیم از هم اکنون احتمالا پیش بینی کرده و مانع چنین روش هایی شویم. زیرا با توجه به مناطق تقریبا جنگ زدهی کردستان و بلوچستان، از هم اکنون مشاهده کنیم که چنین گرایشاتی برای مبارزهی مسلحانه به نفع کدام پرچم تمام خواهد شد : روشن است ایالات متحده و ناتو و به هدف تضعیف و تجزیهی ایران...
اخیرا مقاله ای می خواندم که در آن صحبت از برخی مقامات آمریکایی بود که با خارج ساختن مجاهدین خلق از لیست گروه های تروریستی، در فکر به کار بستن آنها در منازعاتشان علیه ایران هستند. یعنی موضوعی که می تواند قربانیان بسیار زیادی به بار بیاورد و حتی در صورت پیروزی (تقریبا ناممکن چنین جریان هایی)، برای جامعهی ایران بسیار فاجعه بار خواهد بود. به طور کلی هشدار من در مورد مبارزهی طبقاتی، به ترفندهایی نیز باز می گردد که قدرت های حاضر در صحنهی بین المللی، برای پیش برد اهدافشان به کار می بندند، به این شکل که از یک سو با بورژوازی معامله و وابستهی حاکم وارد مذاکره می شوند - بده و بستان های رایج - و از سوی دیگر برای نیروهای انقلابی و یا بهتر بگوییم به اصطلاح انقلابی خط مشی تعیین می کنند.
در نتیجه ما نیازمند فعالیت آموزشی گسترده هستیم تا دریچهی امیدی برای مبارزهی طبقاتی داشته باشیم. من فکر می کنم جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت سرمایه داری وابسته به دلیل محدودیت هایی که ایجاد کرده، خودش یکی از مشویق مبارزهی مسلحانه برای گروه های احتمالی است، زیرا در این زمینه بیش از همه می تواند مبارزهی طبقاتی را ناامید سازد. در هر صورت چنین مبارزاتی در اصل و اساسشان ناامید کننده هستند.
دومین موضوع مربوط است به مسائل نظامی که شما آن را برای رفاه عمومی و ضرورتی که به آن اشاره کرده اید ، یعنی بهبود وضع کارگران و کارمندان...بیهوده ارزیابی کرده اید. و به همین نسبت مسابقهی تسلیحاتی در منطقه را بی مورد دانسته اید.
پیش از همه باید بگویم که فروش «جنگنده های فوق پیشرفته» به عربستان، و صدها میلیارد دلار فروش اسلحه به کشورهای عربی، کاملا به شکلی که شما می گویید نیست.
اولا این سلاح هایی که به عربستان فروخته اند فوق پیشرفته نیست. شکاری اف ۱۵ در حال حاضر تنها می تواند به عنوان یک شکاری از دور خارج شده مطرح باشد. البته از فانتوم های ایران و تام کت های ایران پیشرفته تر است. هواپیما به معنی امروزی یعنی اف ۲۲ و اف ۳۵ که اینها را به اسرائیل فروخته اند.
در واقع اسلحه فروشانی مانند ایالات متحدهی آمریکا با باد کردن در بادکنک ارتش ایران، می توانند صد ها میلیارد دلار اسلحه به شیخ نشین های جزایر خلیج فارس و عربستان بفروشند. یعنی به همان بازی ادامه دهند که در استراتژی آن را «بازی بزرگ» می نامند. این هم یک نوع جنگ تحمیلی است.
ولی نظریات شما در مورد مسائل نظامی و بیهوده بودن آن، موضوعی است که باید به شکل موشکافانه ای مورد بررسی قرار گیرد.
در حالت کلی حق با شما است. چون که شما صلح طلب هستید. ولی مشکل این جا است که ما در دنیایی زندگی می کنیم که نه تنها بخش عظیمی از پیش رفت های به دست آمده در نخستین گام ها نظامی بوده اند، بلکه به تأیید استراتژهایی مانند مک نامارای آمریکایی، هیچ پیشرفتی بی آن که امنیت وجود داشته باشد یعنی بی آن که ارتش قدرتمند و بازدارنده ای وجود داشته باشد، ممکن نخواهد بود. به ویژه وقتی شما در منطقه ای ساکن باشید که ۶۰ درصدر تمام منابع نفتی جهان در آن جا ذخیره شده باشد.
من فکر می کنم که سیاست جمهوری اسلامی در رابطه با مسائل نظامی به شکل صحیحی انجام نمی گیرد.
ایرانی ها چاره ای ندارند حز این که مخارج سنگین نظامی را تحمل کنند، چون که این یک واقعیت تحمیلی است.
ببینید شما به افزایش شهریه دانشگاه ها در انگلستان اشاره کردید که سه برابر شده، ولی نگفتید که در عین حال انگلستان کار ساختمانی دومین زیر دریایی اتمی کلاس آستوت را راه اندازی کرده که دومیلیارد دلار هزینه بر می دارد.
در نتیجه با تمام تهدیداتی که برای ایران وجود دارد، ما نمی توانیم از این فعالیت فرهنگی و بنیادی یعنی ایجاد امنیت به وسیلهی نیروی نظامی اجتناب کنیم.
ولی نوک حملهی انتقادی ما به جمهوری اسلامی در سیاست نظامی، همان نوک حملهی مبارزهی طبقاتی است. مبارزهی طبقاتی، هدف : طبقهی بورزوازی وابسته و معامله گر.
به این معنا که این ارتش هنوز وابسته است و موجب ارتقاء نیروهای مولد نمی شود. دروغ تبلیغاتی، به عنوان مثال، این جاست که می گویند ما بالگرد تهاجمی می سازیم ولی ارهی لیزری برای بریدن قطعات پنجرهی هلیکوپتر ساخت کمونوته اروپایی است. می گویند ما شکاری شفق ساخته ایم، بعد کاشف به عمل می آید که تمام قطعات اصلی آن وارداتی هستند.
و البته که باید فریبرز رئیس دانا را بازداشت کنند، همان طور که رگ های امیر کبیر را در حمام فین کاشان زدند؟ او هم بر این اعتقاد بود که باید به آدمها امکان رشد داد، باید آدم تربیت کرد. ولی بورژوازی وابسته و معامله به شکل بنیادی عقیم است و با هر گونه کار و فعالیت و خلاقیت خصومتی بنیادی دارد.
البته پیشنهاد فیدل کاسترو نیز بسیار زیبا به نظر می رسد که چند وقت پیش طی بیانیه ای اعلام کرد که تمام کشورها باید خلع سلاح شوند. البته این آرزومندی یک روز تحقق خواهد یافت، ولی تا آن روز...
با تشکر از خوانش شما
٣٣۲۷۷ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣٨۹
|