در دفاع از حقوق اجتماعی ناهمکیشان - امیر مُمبینی

نظرات دیگران
  
    از : منوچهر جمالی

عنوان : آیا اسلام میتواند « کافر= دگراندیش» بپرورد ؟ آیا کافرپروردن، جرم وجنایتست ؟ یا آزادیخواهی ؟
آیابنابرقول دکترعبدالکریم سروش، این بزرگترین جُرم جمهوری اسلامی آنست که کافرمی پرورد؟ آیا پروردن کافر(= دگراندیش) جُرم وجنایتست؟ آیا اساسادین اسلام،میتواند«بپرورد»، وافزوده برآن،دگراندیش(کافر)رابپرورد؟کاراسلام، هرگزپروردن ِِکافریا دگراندیش نبوده است،و هیچگاه،شمشیر،«نمی پرورد»،بلکه دربریدن وکشتن( خوف) وچاک کردن،می ترساندووحشت میاندازد(ترور)وجان وجزیه وانفال میگیرد،وملت هارانفله میکند
٣۵۷۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۹       

    از : ه سوادکوهی

عنوان : کجکی فهمیدن درد همه ما است.
جوهر انتقاد امیر را اگر من هم کجکی نفهمیده باشم یک مبارزه سیاسی است در برخورد با یک گفتار ضدّ ارزشی و آنتی دموکراتیک جا افتاده در فرهنگ سیاسی مذهبی‌ جامعه ما. ضرورت خانه تکانی در گفتار دوستان دیندار فیلسوف که یک عمری دنبال آخوندها و گفتار پای منبری آنها بودند احساس میشود. این خانه تکانی آرزوی ماست که در گفتار سروش و دیگر دوستان (که قابل احترام ما هستند ) اتفاق بیفتد، وگرنه چه کسی‌ باید شروع کند اگر سروش شروع نکند . من اینجور نفهمیدم که قصد امیر مبارزه با دین است و اینکه باید دین را نقد کرد .. ما در این مرحله کارهای فکری مهمتری داریم که بخواهیم نیرو خود را صرف مبارزه با دین، یا هر ایدلوژی دیگر کنیم ، دین غیر مذهبی هم وجود دارد که به همان اندازه هم مخّرب است. در میدان مبارزه دموکراتیک سیاسی عملکرد امیر اهمیت دارد و نشان دادن تاثیر سیاسی اندیشه دینی در میدان عمل ..
٣۵۶۶۱ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۹       

    از : باخته

عنوان : آقای کشتگر
نوشتید
"... در سالهای خفقان بحث جدایی فهم دینی را از دین و نتایج حاصله از آن یعنی مرتد و ارتداد را در یک پرسش و پاسخ با آیت الله منتظری مطرح کردند که در فضای بسته آنزمان بسیار نوید بخش بود. انصاف داشته باشید!"
شما می دانید چه چیزش نوید بخش بود؟ خود پسر آقای منتظری در مصاحبه ای با صدای آمریکا گفت که پدرش کسانی را مرتد می داند که از روی لجاجت و یا مسخره کردن دینشان را چند بار عوض می کنند. نتیجه این گفتار می دانید یعنی چی؟ اعدام , شکنجه, کشتار باسم اسلام. حق انتخاب فرد را برسمیت شناخته نمی شود و حرمت انسانی در این نظر زیر پا گذاشته شد. در همان برنامه آقای آرش نراقی جوابشان را دادند. متاسفم برای این دید شما و طرفداران اصلاح طلبان دولتی. شتر سواری دولا دولا نمیشود . شما هم مثل خانم شیرین عبادی ایشان را ( منتظری) پدر حقوق بشر اعلام کنید تا مردم بیشتر با نظرات آشنا شوند. البته برای من پدر حقوق بشر در ایران زنده یاد پوینده است که اسناد حقوق بشر را بفارسی ترجمه کردند.
٣۵۶۵۰ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۹       

    از : پ پیمان

عنوان : تایید نامه سرگشاده آقای ممبینی به آقای دکتر سروش
دوست گرامی آقای ممبینی

نقد شما به نوشته آقای سروش به جا و به موقع بود. در شرایط کنونی نه تنها نقد نوشته این آقایان لازم است که باید بیشتر در باره اعتقاد و افکار اسلامی و رهبران دینی شان نوشته شود. بی اطلاعی روشنفکران سیاسی ایران سبب آن شد که شما ، من و دیگران دنبال خمینی و دین اش راه افتادیم و سینه زدیم. نقد دین از حقوق بنیادین است و باید این تابو را در جامعه ایران شکست. نقد دین با دین ستیزی تفاوت دارد . متسفانه برخی ها با چماق دین ستیزی مانع نقد افکار دینی شده و شناخت نسل هارا از دین به صفر رسانده است. در این زمینه در سال های اخیر دوستانی همت کرده و نقد دین را آغاز کرده اند و نوشته پر بار شما نیز در این راستا است. موفق باشید و از چماق فالانژ های مذهبی و "روشنفکران دمکرات چپ" به بهانه اینکه مرمان ایران اعتقادات مذهبی دارند و نباید نین آنها را نقد کرد نهراسید.

با ارادت دوستانه دکتر پ. پیمان
٣۵۶۴۹ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : طوطی در دهان قند ؟
اخیرا کامنت های من که ظاهرا باب مذاق ادیتور نیست در اخبار روز منتشر نمیشوند و گله ای هم ندارم . این یکی را هم الی الله (علی الله ؟) میفرستم .
جناب امیر ممبینی ، حق با الف باران است. کافر آقای سروش ، همان کافر جمهوری اسلامیست ؛ نه یک حرف بیشتر و نه یک حرف کمتر. آقای سورش هم تحصیل کرده اند هم فیلسوف ، هم نویسنده اند هم انقلابی فرهنگی و معنی کلمات را هم خیلی خوب میدانند. احتیاجی نیست کلمه در دهان ایشان بگذارید.
٣۵۶۴۵ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۹       

    از : امیر مومبینی

عنوان : به آقایان گرامی باران و کشگر
الف باران گرامی!
شافع وتری گرامی در پانویس همین نوشته تا حدی منظور مرا باز کرده است. کافر زشت ترین و خطرناک ترین و نفرت انگیز ترین واژه در اسلام است. از نگاه دین کافر در ردیف بول و غایت است و باید آن را از تن و جان جامعه پاک کرد. این واژه باید متروک شود. کار برد این واژه در مسایل سیاسی و اجتماعی به نظر من باید جرم شمرده شود. ایراد من به آقای سروش عدم توجه به این موضوع است. کافر خواندن کسی در اسلام به معنی اعلام جرم و حکم در مورد اوست. آقای خمینی نفرت انگیزترین برخورد را با کافر داشته است و احمقانه تر از آن چه او در مورد کافر گفته است من نخوانده ام. آقای سروش میتوانست بنویسد: لعنت بر جمهوری آته ایست پرور اسلامی. به این شکل هیچ لطمه ای به دگر اندیش نمیخورد و تا حدی هم میتوانست جنبه های درستی داشته باشد. این حکومت ایمان راستین دینی را از دل مومنین میزداید. اما اگر آقای سروش اینگونه مینوشت به ضرر خودش تبدیل میشد. او با آوردن کلمه کافر میخواست کار زشتی را به جمهوری اسلامی نسبت دهد. این زشتی را او از واژه کافر به عاریت گرفته است. چنین کاری توهین است و تجاوز به حقوق شهروندی.

آقای کشگر عزیز معترض شدند چرا این تیتر مبنا شد و به کارهای خوب آقای سروش اشاره کردند. من در همین نوشته ی کوتاه هم به کارهای خوب ایشان اشاره کردم و در نوشته های خود بارها از ایشان نام بردم. اما تیتر یک مقاله برای اهل فن بیانگر جوهر آن است و بسیار مهم است. بسیاری از نویسندگان از آن جمله خود من بدون این که اول عنوان را روشن کنند نمیتوانم مقاله را شروع کنم. عنوان مشخص میکند که نویسنده در کدام مسیر میخواهد حرکت کند. از این رو این عنوان و این جمله بسیار مهم بوده است و آقای سروش اشتباه کرده اند. از کشگر عزیز میخواهم به بی غرضی من در این نوشته توجه کنند.
باز میگویم
واژه ی کافر باید ممنوع شود، اگر چه در شرع باقی بماند.
ممنوع کردن استفاده از واژه ی کافر در مسایل سیاسی و اجتماعی باید به یک خواست تبدیل شود. کافر حامل حکم مرگ است. دیگر بس است. تا کی ایرانیان باید به پای خرافات قربانی شوند؟ آخر خمینی که نمی فهمید وقتی سگ حرام است چرا کفتار و کرکس و کرم کدو میتواند حلال باشد با آن عقل دایناسوری چگونه مجاز بود را جع پاکی و نا پاکی بشر حرف بزند. پیامبر اسلام و قرآن او با هر اشکالی که برشمرند به عیسی و موسی و زرتشت احترام عظیم گذاشت و آنان را پیام آور خدا شمرد و به دین آنان هم احترام گذاشت. خمینی با کدام استناد غیر مسلمان را کافر و نجس اعلام میکند؟ مسخره نیست که ایشان پاپ رم در ردیف نجاسات قرار داده است؟ این که چنین کسی رهبر یک ملت میشود ریشه در پوسیدگی و عفن فرهنگ سنتی آن ملت دارد.
٣۵۶٣۹ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : ایرادات نوشته آقای سروش فقط منحصر به کلمه کافر پرور نیست!
‫انسانها مطابق باورهای معیار شده قبلیشان، داده های وارد به مغزشان را یا میپرورانند و به آنها جهت میدهند، و یا فیلتر می کنند و به شکلی دیگر درمیآورند، و چون اینطور میپندار و می اندیشند، اینطور هم عکس العمل نشان داده و سپس بر زبان می آورند و مینویسند. ایرادات نوشته آقای سروش فقط منحصر به کلمه کافر پرور نیست!

وقتی محرکی بیرونی، یعنی حرفی، گفته ای، یا عملی، مغز ما و خود ما را وادار به یک واکنش و یا عکس العملی اجتناب ناپذیر و ناخودآگاه و آنی میکند، تا به محرک پاسخ دهیم، پاسخ و رفتار ما بدون اینکه شاید خود بدانیم از یک مسیر و فرایندی محدود رد میشود که قبلاً چهار مرحله را پشت سر گذاشته و یا از چهار اتاق کنترل فیلتر روانی رد شده است:

۱. مرحله اول باورهای ما. اول اثر محرک بیرونی وارد اتاق معیارها و معتقدات و باورهای ما میشود که بر آن اساس شخصیت و فردیت و فرهنگ ما شکل گرفته است. در این قسمت باور مغز است که شخصیتی یکدست و یک شکل به تمام افراد ایدئولوژیست و یا دیندار و دینمحور و دینخو میدهد. مثلاً بخاطر وجوه بسیار مشترکی که در باورهای آنها وجود دارد و بخاطر انعکاس ان باورها در رفتار و گفتار و پندارشان، تمام دینداران و مسلمانان ایران دارای فرهنگی یک شکل و شیوه برخورد متعصبانه ای یکنواخت میباشند، همان چیزی که مثلاً شخصیت فرهنگی مردم قم و مشهد و نجف و اسلام آباد را از دیگر مردمان شهرها و کشورها متمایز میکند. مثال دیگر رفتار متعصبانه و نهادینه شده تمام مسلمانان ایران است که با شنیدن نقدی از پیغمبر و امامان خود براشفته شده و در نهایت عصبانیت و تعصب معمولاً دست به یقه میشوند.... پس از نظر علمی آنچه برسر ما ‫ویا فرهنگ و هنر و رفتار و کردار و پندار ناخودآگاه ما آمده دقیقاً ناشی از همین تأثیرات و تعلیمات دین و مذهب اسلام است. نتیجه این تأثیر یک بیماری روانی و فرهنگی تاریخی حداقل چهارده قرنی است که تا نگوئیم و نپذیریم آنرا داریم نمی توانیم به مداوایش با تغییر خود بپردازیم!

‫۲. مرحله دوم فکر کردن و تفکر و تشخیص درست از غلط. پس ما و یا مغز ما فقط میتواند براساس معتقدات و باورهای ما فکر کند و تصمیم بگیرد. اگر باور ما بی ارزش و مهمل و خرافی و غیر علمی و مخالف واقعیت و واقعیت گرایی باشد، مسلماً همواره کار مغز ما و تصمیم های ما هم بی ارزش و نامربوط و نادرست در میآیند.

‫۳. مرحله سوم مربوط به احساس ماست. براساس ابتدا باورها و بعد تفکرات وابسته به آن ما به یک احساس و درک احساسی از محرک بیرونی میرسیم. این احساس میتواند نوعی احساس خشم و کینه و قهر و غضب باشد و یا توام با شادی و نشاط و هیجان و یا حتی بی تفاوتی و بی احساسی باشد. خبرنگاری خارجی از خمینی بعد از ۱۵ سال جلای وطن قبل از فرودش در فرودگاه مهراباد در بهمن ۵۷ پرسید احساس شما الان چیست؟ جواب داد هیچی! یعنی در باور خمینی اصلاً از همان روز نخست ایران و ایرانی مکان و مقامی نداشت. هرچه در ذهن او بود باورهای دینی بود.

‫۴. مرحله چهارم مرحله انعکاسی و یا واکنشی ما بر اساس احساسمان هست. اگر احساس ما خشم آلود و کینه توز شود ما بدنبال پاسخی متناسب با این احساس خواهیم بود. وقتی قاضی خمینی از جانب اسیرش، که دختری دانش آموز ‫ ۱۳−۱۵ ساله مجاهد و یا کمونیست است، میشنود که از امام و مراد و جیره پردازش خمینی انتقاد می کند، و بعد یکباره دستور قتل و اعدام اورا صادر میکند، نتیجه همین احساس خشمگین شده او در این لحظه است.

‫خشم ‫فیلسوف دینی جمهوری اسلامی خمینی، آقای سروش، به دستگاه اطلاعاتی−نظامی−سرکوبگر جانشین اش، سید خامنه ای، انعکاسی از همین باورهای دینی اوست. باور دینی او به آموخته که لائیک و ناخداباور از جنس انسان نیست و هیچگونه حق و حقوقی ندارد! زن، حتی مسلمانش، و حتی اگر دخترش باشد، بهرحال از دیدگاه دینی اش شهروند دست دومی است که کلاً حق هیچ خودنمایی ندارد!! او مانند مردان حق ندارد بی حجاب باشد، یا با مرد غریبه ای گفتگو کند و یا ارتباطی داشته باشد، چون مانند باور متعصبانه کافر پروری سروش، چنین زنانی اگر از کنترل مرد و دین مردسالاری او خارج شوند، اساساً رو به سبک سری، غیرقابل اعتماد بودن، وقیح، هرزه، احیاناً خراب، فاحشه و یا زناکار شدن میآورند، و همچو دیدگاه کفر او، در مکتب سروش اینهم گناهی است بس نابخشودنی! کافر و زناکار باید هردو طرد و سنگسار شوند! پس سروش به خشم میآید وقتی بسیجیان سید علی به او میگویند دخترت هرزه است! به خشم میآید وقتی دامادش حامد به او میگوید خدا نیست! اینجاست که فرمان عقل دست ناخودآگاه قرار میگیرد و سروش جایگاه فیلسوفی دینی خود را نیز از یاد می برد، و در پایان نامه به خودآگاه برمیگردد و متوجه میشود، آنچه نوشته، پریشان گویی بیش نبوده!


خلاصه
افکارو اعمال و رفتار و گفتار ما در پاسخ و یا واکنش به هر متحرک بیرونی شامل چهار مرحله: باور−فکر−احساس−واکنش میباشد. پاسخ نهایی ما جداً تحت تأثیر باورهای ما و جداً تحت تأثیر تعالیم و فرهنگ دین و مذهب و فقه نهادینه شده در تک تک ماست. چون از نظر علمی جداً و وسیعاً ثابت شده که این دین مهملاتی خرافی بیش نبوده، راه حل علمی برای تغییر ما اول از نقد و دور ریختن این باورهای نهادینه شروع میشود. منتهی بعضی از ما، از جمله مدعیان نشر و تعلیم علم، از قبول آن یا عمداً و یا سهواً عاجزند!

اما فرق اسلام سروش ‫با بقیه ادیان ابراهیمی

با معیار امروز، که علم مدرن بسیاری از اصول و فروع و فقه و مدعیات آفرینشی و کائناتی و تعالیم فقهی انواع ادیان را بکل رد کرده است، ‫فارابی، رازی و خیام ما مقام بسیار شامختری میگیرند، چون با معیار امروز آنان مطلقاً ایتیئست ها و ناباوران ما می باشند. درست است که داروین، نیوتون، کانت، لایب نیتس و بسیاری دانشمندان و فیلسوفان جهان غرب ابتدا دیندار بودند ولی با فراگیری و تعقل و رشد علم و دانش خود ابتدا به سمت شک و بعد ایتیئسم، نه بالعکس آن، حرکت کردند و رشد و نمو کردند. هیچکدام متعصب مذهب و دین خود نبودند و انتقاد را براحتی میپذیرفتند. بقول شما هیچکدام نه دینخو ونه دین محور بودند و عقل را بالای احکام دگم دینی میانگاشتند و میپذیرفتند. گالیله هم ظاهراً کاتولیک بود ولی حرفی خلاف احکام دینی خود زد و بطریقی شروع شک و ایتیسیم خود را نشان داد. اینشتین بکل ایتیئیست و ناباور درآمد! این ‫مقایسه ها شاید در کل چندان متناسب و انطباقی نباشد! ‫مسئله ما اسلام با ماهیت بسیار دگمتر و ثابت تر و بکل غیر قابل تغییر و رشد با زمان است که در طول چهارده قرن متوالی و بی نفس گریبان و خرفت همه ما را گرفته است! ‫علیرغم اینکه تمام ادیان در تضاد با رشد انسان مدرن میباشند، ‫متأسفانه بدترین و عقب افتاده ترین ‫و متحجرترین دین نصیب مردم ایران شده است، که حتی در صورت روشنگری، تعویض آن و یا بیرون رفتن از آن هم برایشان مشکلترین و غیرممکنترین کار تاریخی و سیاسی بوده است. علت ها بطور فشرده بشرح زیر میباشند:

‫۱. برخلاف اسلام دین یهود و مسیحیت به تقدیر و مشیت الهی ثابت و از قبل تعیین شده معتقد نیست و در نتیجه انسان قادر است در اثر تغییر خود و محیط و همسایگان و دنیا و افکارش زندگی بهتری داشته باشد. همان عاملی که باعث جهانگردی و جهانگیری و تغییر دنیا توسط غربیان اروپای قرون ۱۵ و ۱۶ شد.

‫۲. تعویض دین در یهودیت و مسیحیت بسیار راحتتر از اسلام بوده است. تعویض دین مسلمان عین خودکشی و مساوی با مجازات مرگ بوده است.

‫۳. مطالعه و علم گرایی مسیحیت و یهودیت در مقایسه با اسلام. از زمان کوروش تاکنون همواره و فقط در خانواده های یهودی همه اعضا و افراد باسواد بار می آمدند و تمام علوم مهم زمان را فرا میگرفتند، و در نتیجه کنترل علم و تکنولوژی و اقتصاد و بانک و دارایی و اختیار و مدیریت جامعه وسیع بیسوادان اطراف خود را بدست میآوردند و احیاناً از بیسوادی آنها سوء استفاده میکردند. تعداد جوایز نوبل یهودیان نسبت به بقیه اقوام و جوامع به نسبت ۲۵ به ۱ است.

‫۴. تکثر و تنوع و شاخه شاخه شدن و اختلاف در عقاید و مذاهب مختلف مسیحیت و یهودیت بمراتب بیشتر از اسلام بوده است، که خود باعث کاهش و توزیع قدرت مطلقه مذهب بوده است.

۵. سرچمشه ایجاد دانشگا های غرب از کلیساها شروع شد و یادگیری و آزمایشات و اکتشاف علوم و اسرار طبیعت توسط کشیشان کلیساها و کنیساها صورت گرفت.

‫۶. تمام مردم در هر دو مذهب یهودیت و مسیحیت میتوانند دچار وحی شوند و در نتیجه مقدس و متعالی شوند. درحالیکه دراسلام وحی فقط مختص پیغمبر اسلام است و بس. این محدودیت وحی ضربه مهلکی به تغییر و اصلاح دین اسلام توسط روشنفکران و فرهیختگان و متفکران مومن در طول تاریخ زده است. مثلاً افکار و اندیشه های افرادی و بزرگانی چون مولوی و حافظ و سعدی و غیره هیچوقت دینی و قسمتی از اصلاحات دینی نشدند. همین ‫نداشتن نقد و انتقاد از قوانین و احکام اسلام، آنرا مساوی با کتاب و پیام آور مرگ کرده است!!!

‫۷. اعلام خاتم النبیین بودن پیغمبر توسط ابوبکر، خلیفه مسلمین، بدلایل سیاسی جهت جلوگیری از تفرقه مسلمین، ضربه مهلک دیگری بر جمود و ثابت و تحجری کردن اسلام زد. توجه داشته باشید از عقل خارج است اگر تصور کنیم که پیغمبری چون محمد خود بگوید: « بنام خدا و من» و یا «من اخرین پیغمبر شما هستم» و یا اذان بنام خود بگوید. هر سه ادیان ابراهیمی سالها و قرنها بعد از فوت پیغمبر انشان در اثر گفته های شفاهی و بسیاری گفتار دروغ و غیر مستند دارای نوشته و فقهی فربه و سرطانی شدند. مثلاً حکایتی معروف وجود دارد که عایشه همسر پیغمبر آیه ای از شوهرش محمد در مورد سنگسار زانی نوشته شده روی پوست در خانه خود داشته که تصادفاً بزشان آنرا خورده و از بین برده!!! این حکایت حاکی از آنست که محمد در زمان حیات چه اندازه مانند یک انسان و بشر و چقدر زمینی و چقدر بسیار عادی و غیر مقدس و بدون «ص» بشمار میامده!! و چقدر بمرور زمان همزمان با رشد فقر اندیشه و بیسوادی مردم و استبداد غالب جامعه چقدر مقدس وخدایی و غیر بشری و آسمانی میشود!.

‫‫۸. عبادت خفت بار بندگی و بردگی الله با پنج بار بخاک افتادن در کف خاک و در کف مساجد در پشت و ودر تحکیم قدرت فقها و آخوندان در مقایسه با عبادات محترامنه تر نشستن در نیمکتهای کلیسا.

‫۹. مجاز بودن دروغ و مکر و تملق و هر عمل خلاف و ناهنجار و غیراخلاقی و غیر قانونی و غیر اجتماعی براساس اعتقاد اصل مصلحت و تقیه در اسلام.

‫۱۰. ترویج تعصب و حس عدم نیاز به دانش جدید و تغییر بعلت اعتقاد به کامل و تمام بودن قران و پایان هرنوع اصلاح و رشد و چسبیدن به سنت یک رسول و اتمام حجت کلیه دستورات اسلام و بسیاری دلایل دیگر........

‫۱۱. ترویج تعصب در برنتافتن هر نوع نقد دینی حتی از جانب ناباوران. اگر راسل امروز زنده بود احتمالاً به نامه دوستار بیشتر حق میداد تا یاداشت شما!

‫امروز بر هیچکس پوشیده نیست که اصلاح پذیری هردو دین مسیحیت و یهودیت از اسلام بیشتر بوده و همین باعث پیشی گرفتن مردمانش در جهت شکاکیت و رشد علمی و دوری از فقه و احکام دگم دینیشان و اعتقاد راسخ به جدایی مطلق دین از سیاست، تفکیک قوا، و نهایتاً ایجاد حکومت و دولت های سکولار و دموکرات شده است. عرفان اسلامی، که جایگزین عشق به الله به جای خشیت و ترس از الله محمد است، نتیجه همین عدم اصلاح پذیری اسلام بوده است.
٣۵۶۲٨ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣٨۹       

    از : الف باران

عنوان : منظور آقای سروش بگونه‌ای دیگر صحیح است !
ادیان نیز برای خود فلاسفه خود را دارند ، تغییر در اصل ادیان یا ایدئولوژی‌های دیگر ممکن است به مصالح روز تعبیر و یا توجیه شوند ولی فاقد اصالت بنیادی آن خواهند بود.آقای سروش یک فیلسوف اسلامی است و اگر نظری جز دفاع از اسلام داشته باشد دیگر اسلامی نیست.اسلام همان است که قرآن می‌گوید،کافر کافر است و مسلمان مسلمان ! اتفاقا منظور آقای سروش بگونه‌ای دیگر کاملا صحیح است و این حکومت مردم را از دین خصوصا اسلام بر میگرداند و "کافر" میسازد!مگر اینطور نیست ؟ مگر آقای سروش هم باید برای "کافران" احترامی قائل باشد ؟!
٣۵۶۲۶ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۹       

    از : الف احمد

عنوان : افرین
افرین و صد افرین .دونکته مهم برای من. سبک نوشتاری شما خوب و محکم و استتدلال عالی.امیدوارم باز هم از شما مطلب اموزنده بخوانیم.
٣۵۶۰۵ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۹       

    از : باخته

عنوان : کافر همه را به جنس خویش پندارد
کافر همه را به جنس خویش پندارد. این ضرب و مثل ایرانی گویای آشکار ایست که اکثریت نیاکان ما کافر بودند. مگر اینکه بر عکسش اثبات شود. جنگ و کشت وکشتار و تبعیض بین ایرانیان از همین بد فهمی ها و تبلیغات زشت مکتب اسلامی قم سر چشمه می گیرد. این زیان افعیا ن زهر آگین مکتب قم است که میلیون ها بار روز مره طوطی وار در جامعه تبلیغ و تکرار می شود. بهتر میبود, مردم مکثی روی گفتارشان داشته باشند.
شما احتیاجی نداشتید با دستکش ظریف به آقای سروش بر خورد کنید. نام ایشان با یک سنجاق با شورای "انقلاب فرهنگی" وصل است. ظلمی و ضرری که بر فرهنگ و علوم ما وارد شد ه , جبران ناپذیر است . این همه اساتید و دانشجو یان دگر اندیش را اوائل انقلاب از دانشگاها با همین واژه ها با ضرب و شتم بیرون راندن و یا نابود کردند. نظر شما راجع به قاتلی مثل خامنه ای روشن نیست. ایشان حالا دیدشان در رابطه با نجاست و چیزهای دیگر با خمینی کمی فرق دارد, مفهوم نیست. پنبه گذاشتن زیر بغل خامنه ای و سروش مثل روز روشن آشکار است.
از مقاله شما خوشم آمد و من سعی کردم بجای هو را کشی بعضی کمنت ها برایتان , چند نکته ای را ذکر کرده باشم. در این رابطه واژ ها ئی مثل "بی ناموس" و یا "ولد و زنا " و غیره باید زیر زربین گرفته شوند. آقای نراقی تحقیقات بهتری راجع بدین اسلام دارن تا این چماق داران رژیم خمینی.
شاد باشید
٣۵۶۰۱ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۹       

    از : علی کشگر

عنوان : تفسیر به میل نکنید!
اقای ممبینی گرامی و دیگر دوستانی که نظر داده اید، لطفا تنها به قاضی نروید و از یک تیتر ساده تفسیر به میل نکنید و تعاریف دلخواه از آن بیرون نکشید. دوستان گرامی من در مقام دفاع از آقای سروش نیستم ولی ایشان بعنوان یک دین دار یکی از معدود کسانی بود که در سالهای خفقان بحث جدایی فهم دینی را از دین و نتایج حاصله از آن یعنی مرتد و ارتداد را در یک پرسش و پاسخ با آیت الله منتظری مطرح کردند که در فضای بسته آنزمان بسیار نوید بخش بود. انصاف داشته باشید!
٣۵۶۰۰ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣٨۹       

    از : شافعه وتری

عنوان : کافر کیست؟
آقای ممبینی ضمن تشکّر از مقاله ی مفیدتان، اینجانب به عنوان فردی که برای پاسخهای دینی فقط به قرآن ونه هیچ منبع اسلامی دیگر رجوع میکند، نکات زیر را قابل ذکر میدانم:
۱- کاملاً با شما موافقم که موکول کردن تکامل سیاسی به تکامل شرع ناممکن است. شرعی ساختن سیاست و سیاسی کردن شرع خسارتی جبران نا پذیرهم به دین زده است و هم به جامعه، در آینده نیز برای ساختن جامعه ای سالم و سرافراز ، قانون نمی‌تواند منتظر روشن شدن مفاهیم شرعی شود.
۲- در قرآن مبین کافران همان ستمگرانی هستند که برخدا دروغ بسته به مردم ظلم میکنند. همچنین شریک قرار دادن هر فرد مقدس شده ای برای خدا چه به عنوان ولی فقیه یا خلیفه یا سلطان، دروغ محض بوده شرک است و آیه زیر روشن میکند این کار کفر یعنی پوشاندن حقیقت است.
-چون خدا به یکتائی یاد می شد به او "کافر" می شدید و اگر براو شریک می گرفتند ایمان می آوردید پس اینک حکم شما با خدای متعال بزرگوار است. (سوره ۴۰ ایه ۱۲

-ودر جهان از آنها ئی که به خدا نسبت دروغ دادند ستمکارتر کیست؟ آنان بر خدا عرضه داشته شوند و گواهان محشر گویند اینان هستندکه بر خدا دروغ بستند. آگه باشید که لعن خدا بر ستمکاران عالم است( سوره ۱۱ ایه ۱۸)

اصل معصومیت در شیعه یا پسر خدا دانستن عیسی در مسیحیّت از جمله همان دروغهائیست که به خدا نسبت داده شده.
۳- طبق قرآن مبین نه اهل کتاب کافر هستند و نه مردمانی که برای آزادی و عدالت تلاش میکنند.
-همانا آنان که ایمان دارند و آنها که یهودی و مسیحی و صابئی هستند در صورتی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و اعمال نیک انجام دهند اجرشان نزد پرودگارشان محفوظ است نه بیمی بر آنان خواهد بود و نه اندوهگین شوند( سوره ۲ آیه ۶۲)
در مصادیق اجتماعی ناس و الله یکسان است. به عنوان مثال، قرض دادن به مردم را قرآن مبین، قرض دادن به خدا عنوان میکند "کیست که به خدا قرض نیکو دهد( سوره ۲ آیه ۲۴۵)" " خدا را قرض نیکو دهید( سوره ۵ ایه ۱۲) همچنین است( سوره ۵۷ ایه ۱۱، سوره ۵۷ ایه ۱۸ سوره ۶۴ ایه ۱۷ سوره ۷۳ آیه ۲۰). ناس که همان MASS به معنای توده ی مردم است به قدری اهمیت دارد که نه تنها مردان و زنانی که برای آزادی و عدالت جهاد میکنند کافر نیستند بلکه راست قامتانی هستند که ازسعی آنها کفّار به خشم می آیند:
"...این وصف حال آنها در تورات و انجیل است. که مثل حالشان به دانه ای ماند که چون نخست سر از خاک بر آرد شاخه هایی نازک و ضعیف باشد پس از آن قوّت یابد تا آنکه سطبر و قوی گردد وبر ساق خود راست و محکم بایستد که دهقانان از تماشای آن شگفت زده شوند وکافران از آنها خشمگین شوند ...( سوره ۴۸ ایه ۲۹)
٣۵۵٨۴ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۹       

    از : ه سوادکوهی

عنوان : خوب و انسانی
با درود

خوب و انسانی‌ با درک سروش خداپرست می‌‌تواناست سازگار باشد .. امیدوارم نوشته را بخواند و شهامت انتقاد از خود را داشته باشند . هر چند آدمهایی که اسیر ایدلوژی هستند پوسته سختی دارند تا بتوانند نرمی گفتار شما را در زمان کوتاه بفهمند ..

کار دروستی بود مثل بقیه کارهای شما ..

موفق باشید
٣۵۵٨٣ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۹       

    از : داریوش مرادی

عنوان : تشکر از عنوان و مضمون نامه سرگشاده
امیر ممبینی عزیز ! از نامه های سرگشاده خاطره ی خوشی ندارم ، اما این نامه در این بین یک استثناء است ! دست مریزاد ! به جا و دقیق بود ! شاد باشی
٣۵۵٨۰ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۹       

    از : فریدون احمدی

عنوان : تشکر
ممنون امیر عزیز، مطلب خوب و بجایی نوشتید.
٣۵۵۷۷ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۹       

    از : منوچهر مقصودنیا

عنوان : ممنون از نوشتن این نامه سرگشاده
درود بر تو رفیق امیر عزیز، چند روزی بود که دنبال فرصت برای نوشتن متنی در رابطه با همین جمله آقای سروش، می گشتم. با خواندن نامه سرگشاده تو احساس می کنم که از بار این فشار و بیرونی کردن صدای اعتراضی که در من بوده است خلاص شده ام. چرا که تو نوشتی؛ آنچه را که لازم بود. شاد باشی.
٣۵۵۷۲ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۹       

    از : امید

عنوان : فیلسوفی بدون حقوق بشر؟!
دست مریزاد بر شما آقای ممبینی بجا ودقیق بر خورد کردید به نظر من آقای سروش
با معیار اسلام وکافری اش هنوز فرسنگها با آزادیخواهی و دموکراسی فاصله دارد
با احترام امید
٣۵۵۷۱ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣٨۹