جنبش سبز ایران، راهبرد انتخابات آزاد، و چالش رهبری - ماندانا زندیان

نظرات دیگران
  
    از : رضا سالاری

عنوان : استراتژی جنبش سبز ‫باید مستقل از مهره ها ریشه استبداد را نشانه گیرد!
‫شاهراه دموکراسی نه از خانه موسوی، نه از خانه کروبی و نه از خانه احمدی نژاد و نه هیچ مهره و مقام دیروز و امروز رژیم و نظام اسلامی از بدو انقلاب، قبل از فروپاشی بساط ولایت و فقاهت دولتی و اختاپوس بیت رهبری، آنهم توسط مردم معترض و حاضر در جنبش سبز، میگذرد. اگر هویدا سیزده سال در سمت نخست وزیر ساکت و سربزیر و زیردست و حلقه بگوش شاه به رشد گستاخی و استبداد شاه و تضعیف قانون اساسی خدمت کرد، رفسنجانی حراف صدبرابر بیشتر از هویدا بیش از سی سال است که با خدمات مکروالماکرین معابانه خود حلقه بگوشی و گوش بفرمانی خمینی و خامنه ای را بامکر و حیله قانونمند و نهادینه کرده و از استقرار قانون نیم بند و ارتجاعی ج.ا. جلوگیری بعمل آورده و تقدس و فراقانونی رهبری را تشویق و ترویج کرده. گناه و خطای ‫نابخشودنی رفسنجانی بهیچوجه کمتر از خامنه ای ‫نیست!

‫مقاله اخیر ‫آقای جنگی خیلی جالب ‫است، چون پیامدهای این رابطه ‫موذیانه و گستاخ و مستبد پرور‫انه اختیارات رهبری را که در استقرار و استمرار آن رفسنجانی نقش تعیین کننده داشته، و وی را هویدای رهبری، و هویدای جمهوری اسلامی کرده، ‫شکافته است‫:

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/۲۰۱۱/april/۲۰/article/-۶۲۰۸d۹fe۹۴.html

« هاشمی رفسنجانی حداقل انتخاب وزرای اطلاعات، امور خارجه، دفاع، کشور و فرهنگ و ارشاد اسلامی را اگر نگوئیم به رهبری سپرد، با هماهنگی کامل با وی برگزید. او وقتی در سال ۱۳۸۴ مجددا کاندیدای ریاست جمهوری- در برابر احمدی نژاد- شد، طی سه مصاحبه ی متفاوت اعلام کرد که اگر رئیس جمهور شود، تمامی وزرأ را با موافقت آیت الله خامنه ای انتخاب خواهد کرد. سید محمد خاتمی نیز سنت سلف خود را تداوم بخشید. به عنوان نمونه، عطاء الله مهاجرانی توضیح داده است که در اولین دیدار کابینه ی خاتمی با رهبری پس از دوم خرداد ۱۳۷۶، سلطان در حضور همه ی وزرأ گفته است که خاتمی می خواست موسوی لاری را وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کند ولی من عطاء الله مهاجرانی را انتخاب کردم[۲].

این سنت نادرست محدود به انتخاب وزرأ نشد، آن دو وقتی تمایل علی خامنه ای به دخالت در تمام امور را دیدند، این فرصت را برای او مهیا کردند. هاشمی بارها[از جمله در مصاحبه ی سال ۱۳۸۲ با روزنامه ی کیهان] با افتخار گفته است که من در دهه ی شصت در نماز جمعه ی تهران گفته ام که به آیت الله خامنه ای چک سفید امضا داده ام[۳].


درست است که رژیم حاکم بر ایران، "نظام سلطانی فقیه سالار" است. اما احمدی نژاد قصد داشت/دارد که از تمامی اختیارات قانونی خود استفاده کند و می کند. او کار قانونی خود را می کند، اگر سلطان اقدام او را با "حکم حکومتی" لغو کرد، فرمان رهبری را به عنوان "فصل الخطاب"- با اکراه- می پذیرد. اما این گونه نیست که از ابتدأ همه ی اختیارات خود را نادیده بگیرد. بدینترتیب، "پدیده ی احمدی نژاد" نافی/مبطل "سلطانی بودن نظام" نیست، بلکه او فقط و فقط از اختیارات قانونی رئیس جمهوری همین "نظام سلطانی فقیه سالار" استفاده می کند تا جایی که سلطان با "ولایت مطلقه ی فقیه"- برساخته ی آیت الله خمینی- اختیارات قانونی او را ابطال نماید. وقتی احمدی نژاد مطابق اصول قانون اساسی مشایی را به معاون اولی خود برگزید، سلطان علی خامنه ای با حکم حکومتی اقدام قانونی رئیس جمهور را رد کرد. وقتی احمدی نژاد مطابق اصل یکصد و سی و ششم قانون اساسی وزیر اطلاعات را عزل کرد، سلطان علی خامنه ای با حکم حکومتی اقدام قانونی رئیس جمهور را ابطال کرد.

پیامد این داستان برای "پدیده ی احمدی نژاد" چیست؟

۱-۲- او در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ در چهره ی مخالف نظام ظاهر شد و رقبای خود را به دفاع از گذشته ی نظام وادار کرد. به طور بی امان تمام کارنامه ی نظام را به عنوان فساد و اشرافی گری(و نمادش هاشمی رفسنجانی) نقد و رد می کرد. بدین ترتیب بود که او می کوشید تا خود را در افکار عمومی به مظهر "پاکی/عدالت/محرومین" و رقبایش به مظهر "فساد/دزدی/غارت" و نمادهای "رژیم جمهوری اسلامی" تبدیل سازد. افرادی چون میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی از گذشته-خصوصاً دهه ی اول انقلاب- همچنان دفاع می کنند. حتی برخی اصلاح طلبان از آن دوران تصویری "طلایی/رویایی/آرمانی" برمی سازند. اما احمدی نژاد و همفکرانش به طرق مختلف به جنگ آن گذشته ی طلایی رفته اند.

۲-۲- احمدی نژاد- جز هفته ی اول پس از انتخابات- سخنی علیه جنبش سبز و رهبران آن بیان نکرد. یعنی نزاعی را که خود آفریده بود، به رهبری واگذار کرد. از این رو، تمام هزینه ی نزاع با سبزها و سرکوب آن را رهبری پرداخت کرد، نه احمدی نژاد. برخلاف مشی اصلاح طلبان که هیچ گاه مستقیماً با سلطان درگیر نمی شدند، سبزهای حاضر در خیابان ها به طور طبیعی شعارهایشان را معطوف به علی خامنه ای کردند. به تعبیر دیگر، برخلاف اصلاح طلبان که حمله هایشان علیه احمدی نژاد بود و هست؛ آنان که در خیابان ها دست به تظاهرات می زدند، گویی احمدی نژاد را به کلی فراموش کردند. احمدی نژاد رها شد و به درستی، مسأله، مسأله ی سلطان و سلطانیسم شد. »
٣۷۲۱۵ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : مهری زمان

عنوان : اصلاحات یا انقلاب یا راه سوم
مصاحبه آموزنده و آکادمیکی است. مثل یک کار تحقیقی و تحلیلی است. بیشتر از خواندن هر مقاله کاملی مطلب به آدم می دهد. حتی سوال ها آموزنده اند و یک سابقه فکر و نگاه دقیق و فکر پخته پشت سرشان است.
سوال من این است که اگر دوره اصلاح طلبانی مانند آقای علوی تبار تمام شده است پس راه جلوی روی ما چیست؟ انقلاب و سرنگونی؟ چون استراتژی انتخابات آزاد یا مذاکره یا حرکت مدنی که با وجود این رژیم نمی شود. آیا راه سومی جز اصلاحات و انقلاب هم هست؟
در ضمن به نظر من باید بین کمپین انتخابات آزاد و استراتژی انتخابات آزاد فرق بگذاریم. ما می توانیم کمپین کنیم و بحث و تبادل نظر کنیم ولی استراتژی مبارزه نمی شود انتخابات آزاد باشد.

با تشکر
مهری زمان
٣۷۱۹۰ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : Brevity is the soul of wit
سرکار خانم زندیان،
کاش درازای پاسخ ها به درازای سوالات شما و درازای سوال ها یک چهارم پاسخ ها بود. به قول مثل انگلیسی ممکن است در انتهای رنگین کمان ، جامی طلایی یافت ولی کسی به علت درازی رنگین کمان به پایان آن نرسیده است. من خیلی مایل به یافتن این جام در انتهای مصاحبه شما بودم ولی دریغ از راه دور و رنج بسیار. کاش شما و مصاحبه شونده توجه میفرمودید که :
Brevity is the soul of wit
٣۷۱۴۱ - تاریخ انتشار : ۱ ارديبهشت ۱٣۹۰