ترفند اقای گنجی برای بنا
و جایگزینی هویت و پیشینه دیگر از خویشتن خویش
- سیروس ملکوتی

نظرات دیگران
  
    از : رضا سالاری

عنوان : مسلمان خوب و متعبد و مسلمان غیر خوب و غیر متعبد!
جناب بهرنگ دانش ، لطفاً فرق و تعریف علمی مسلمان خوب و متعبد را با مسلمان غیر خوب و غیر متعبد را توضیح دهید و نشان دهید این نوع نگرگش دینی−مذهبی سیاسی به مردم و دنیا، که نتیجتاً به تقسیمات مردم خودی و غیر خودی میانجامد، غیر از تفرقه و جدایی از مردم و ممالک مترقی مارا در بلند مدت به کجا میبرد؟ پیروز باشی!
٣٨۱۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹۰       

    از : بهرنگ دانش

عنوان : ایراد
سالاری عزیز ،با کمال ادب واحترام،ایراد شما نمونه تیپیک یک ایراد بنی اسرائیلی است.نسبت دادن این ویژگی ها،به سحابی،الزاما به معنی سلب آنها از دیگران نیست.از طرفی واقعا خیلی عجیب است اگر گفته شود که باور مندان به یک باور از جمله مسلمانان یکسان نیستند؟
٣٨۰٨۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : در شهر مست فراوان است
من به احوالات گنجی زیاد وارد نیستم و فرض میکنم که ایشان جنایتکاری هستند که منتقدین میگویند ولی به احتمال زیاد ایشان جنایتکارترینی نیستند که از حکومت برگشته و به خارج آمده اند. بفرض هم باشند ولی فکر نمیکنم که از این گروه کسی هم به اندازه ایشان در برملا کردن سیما و جنایت رژیم خدمت کرده باشد. منظور آنست که در شهر مست فراوان است . چطور گنجی دم چک افتاده جز اینکه ایشان تنها کسی از این گروهند که نیم میلیون دلار پاداش گرفته اند؟ آیا ممکن است این دلیل این همه کنجکاوی باشد؟
٣٨۰۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۰       

    از : رضا سالاری

عنوان : انتقاد از حرف در جهت دیالوگ و گفتگو و هدف و پیروزی بله، ولی تخریب شخصیت و دوری از هدف و سرانجام شکست، خیر!
‫معیار و محک ها و ‫گفته های اورا نقد کنیم، نه خودش را ، که او ثابت کرده امروز مبارزی خستگی ناپذیر، ضد استبداد، کوشا و در جستجوی حقیقت با معیارهای خود است! این با ارزش تر از هیچ بودن و هیچ دم نزدن است! که بسیاریم که هیچ دم نزنیم! مسلماً ‫جای نقد دارد و قتی گنجی در فوت سحابی دختر و پدر مینویسد:

‫« مراسم تشییع جنازه و دفن مهندس سحابی، فاجعه ی مرگ هاله سحابی و چگونگی دفن او؛ پیامی است از سوی "نظام سلطانی فقیه سالار" به همه ی مخالفان. پیام استبداد دینی این است: "ما مخالف نجیب، مسلمان متعبد، صلح طلب، قانون مدار، ملتزم عملی به قانون اساسی چون سحابی را تحمل نخواهیم کرد. این نوع مشی سیاسی هم پذیرفتنی نیست.باید تابع محض رهبر باشید، وگرنه، با جنازه ی شما هم همان کاری را خواهیم کرد، که با سحابی کردیم. با فرزندان شما هم همان خواهیم کرد، که با هاله ی سحابی کردیم".
در این شرایط/ وضعیت، "چه باید کرد". ‫»

که خیر ای جناب گنجی مبارز، به صرف گفته و نگرش و برچسب تبعض آمیز و تفرقه افکن شما با تقسیم مردم و ملت شریف و آزاد و دموکرات طلب ایران به روایت شما به مسلمان و یا مومن خوب و متعبد، و لابد بقیه مسلمانان به مسلمانان بد و نامومن و نا متعبد و لابد کل مردم لائیک و غیر مسلمان به کافران و دشمنان اسلام، در واقعیت لازم الاحترام شأن و مقام و منزلت مردم گوناگون ایران تغییری حاصل نمیشود! بیهوده از حربه و خدئه های پوسیده و کهنه شده پیر استعماری انگلیسی ، که تفرقه قومی و مذهبی و تعصبی بینداز و حکومت کن، دست بردارید و ته مانده رسوبات و ذهنیات خرافی − مذهبی خود را به افکار غیر واقعی، خرافی، تفرقه افکنانه اینچنینی، که فقط از احساسات و عواطف و تعصبات و خرافات مردم سوء استفاده ‫سیاسی میجوید، ‫اینگونه غیر عقلی و غیر منطقی، ‫سیاستمدارانه آلوده نفرمائید! درضمن، دو واژه ترکیبی و اصطلاح ملی مذهبی و روشنفکر دینی از اساس غلط است، ‫که هیچیک از این دو جمع پذیر نمیباشند!



٣٨۰۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : وکیل و وصی
جناب ملکوتی پرسیده اند " اقای گنجی، ما هنوز در انتظاریم تا از کارکرد و پیشینه رفتار خود و همگنان پیشین و امروزتان برایمان بگویید.". من نمیدانم این "ما " کیست ؟ شاید ایشان از دوستان و یا هم مرامان خود صحبت میکنند اما این "ما " مطمئنا شامل "من" نمیشود. تا زمانی که گنجی برای مقام و یا جایگاهی در ایران فعالیت انتخاباتی نمیکند و یا به ناحق به مرده و یا محرومی نمیتازد گفتار او مانند هزاران دیگریست که در این سی و دوسال کتابها و مقاله ها نوشته اند.
مقاله جناب ملکوتی خطاب به گنجی ست و گنجی حر و مر و زنده است و آدم زنده وکیل و وصی نمیخواهد. اگر گفته های ملکوتی برای گنجی اهمیتی دارد خود جواب خواهند داد و تماشای بدی هم نخواهد بود. در غیر این صورت ایشان مشغول ترتیب دادن نیم میلیون دلار اند و اهمیتی به این حرفها نمیدهند.
٣٨۰۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۰       

    از : سیروس ملکوتی

عنوان : کم لطفی و بی مهری منتقدین
با سپاس از انتقاد و یا حمایت شما عزیزان از اندیشه بیان شده ام.
نمیتوانم پذیرای این باشم که شما فرهیختگان بدلیل عدم درک از نوشته من به خلط بحثم پرداختید، انگاه که میپرسید اقای گنجی شهامت نمود و بر گذشته خویش نقدی نوشت، حال تو بنویس که "ما" تو چه بر سرنوشت این سرزمین حادث اورد، یا چه میتوانست حادث اورد.
می پذیرم که نقد بر نوعی از فریب میتواند حساسیت هایی را برانگیزاند، زیرا سرمایه هنگفتی برایش هزینه گردیده است. در این نوشته گنجی سخنی از گذشته خود نمیگوید که نقد مرا به نقد مینگارید. او پیشنه سیاسی و بستر اندیشه اش را به گروهی اجتماعی نسبت میدهد که خوب یا بد، فرهیخته یا بد اندیش با او قرابتی نداشتد. و شما این را خوب میدانید .
اما چرا این پیشینه را برای خود می اراید؟ و به چه دلیل این گزینه ضرورتا نه چندان زیبا را تن پوش حافظه ما در شناخت از وجودش میسازد؟
حافظه ما از جنایات نظام ولایی بیشک زخم های بیش از سه دهه را همراه دارد، هیچ یک از هنگامه های این هستی انسان سوز نمی توانست ذهنیت ما را به اشتی میزبان باشد ، از دمادم و پگاه بام مدرسه رفاه تا امروزش مرگ خواهی هستی نامبارکش را انبان نموده است. اقای گنجی مراتب گسترده ای از هستی جنایت افرین این نظام را همراه بوده است. او یک شهروند ساده نبود ، با اندیشه پردازانش، با اطلاعاتش، با خداوندگارانش، با وزارت خارجه اش ، با سنگسارش، با اعدامهایش، با خاورانش، با ترکمن کشی اش، با کردکشی اش، با زن ستیزی اش، بهایی کشی، کمونیست کشی، دگر اندیشه کشی همراه و هم اوا بود. ایا غیر از این میپندارید؟ او از زنجموره جنایت افرینی سر برون می اورد که نمی توان در هیچ ذهنیت اشتی پذیری حتی به سالوس ترین گمانه های سیاسی انرا به کتمان و انکار گرفت. حال برای پرسش چرایی ها از چنین هم اوایی از من و ما سند میخواهید؟ هیهات از این ذهنیت خود باخته و خود فریب ،
هموطنی از افزونی و گستره نام او در قیاس بر فرودستی نام من ، دلیل نقدم را اورد. نقدی که گویا از رشکی سر بر میکشد که جایگاه هستی گنجی را برای خود میخواهد. و این ذهنیت پروری اگاهانه و متکی بر فریب اما مبین توهینیست اشکار که خود را در گریز از پاسخ به پرسش نابجا میکشاند.
هموطن دیگری که فرصت را غنیمت دیده در نقد همه انان که نظام پادشاهی را باور نیاوردند یکسان انگاشته و زنده یادان در خاوران ها را با خلخالیها و لاجوردیها یگانه در بنیاد اندیشه گواه می اورد.
دوستان و هموطنان عزیزم عدالت و عدالت خواهی ما نمی تواند با چشم پوشی، انکار و کتمان و همسازی نمودن قربانی و جنایتکار محصول اشتی پذیری فراهم اورد.
این شیوه پنهان کاری تنها به پاسداری و تداوم خشونت خواهد انجامید.
برای برون شد از دایره خشونت تاریخی و گذار از هر اندیشه انسان ستیزی میبایست حافظه تدقیق شده ای را در خود سازماندهی نماییم، بنابرین در برابر اندیشه ای که بدین حافظه تاریخی روایتی گزینه ای میدهد و یا با قلب ان روایت دیگری را جایگزین مینماید ، یا به کتمانش مینشیند ، حتما باید تقابلی را فراهم اورد. اجازه ندهیم بار دیگر همچون تاریخ نیاکانیمان، تاریخ معاصرمان نیز در ابهام و مشتی خزو عبلات پنداری خود را محدود نمایند. اقای اکبر گنجی میبایست شواهدی از بستر زیست اندیشه و زندگی سیاسی همگن خود بیاورد اگر بدین بیداری تاریخی اعتباری میدهد. اما در خاتمه این را نیز بگویم ان دسته از زبان اندیشه که میخواهد به حذف گنجی ها بپردازد و تمامیت وجود حقیقی و حقوقی او را نیز کتمان نماید بیشک به بیراهه میرود. و اما مهمتر از وجود و هستی من و ایشان مفهوم عدالت و عدالتخواهیست. مفهوم حقوق بشریست که سی و دوسال در تمامی زوایایش مورد هجوم این نظام ولایی قرار گرفته است. هر گونه زبان اندیشه ای که بخواهد حافظه عدالت خواهی را به کجراه و بیراهه ها بکشاند و گفتار دروغینی را جایگزین نماید ،خود نیز ایستایی در برابر حقوق انسانی درک میشود. همچون همانند درکی که امروز به نام ازادی و حقوق بشر عصر جهالت و خشونت امام راحل را عصر طلایی میخواند و به انکار حافظه ما از این همه جنایات میپردازد و میخواهد شواهد درداور این دوران را از گفتمان جنایت علیه بشریت انکار نماید. همانند ان درکی که خلط مبحث مینماید و قربانیان را همزاد جلادان بر میشمارد .
٣٨۰۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹۰       

    از : نامی شاکری

عنوان : حوصله کنیم دوستان!
حوصله کنیم دوستان !

این مایه از خشونت و خود شیفتگی در متن سیروس ملکوتی عزیز و بسیاری از کامنت نویسان محترم این سایت ، شگفت انگیز است ! نخوت را ببینید : "... هموطن عزیز ، برون شد از جهل مرکب همتی والا می خواست که داشتید و تحسین همه ما را برای خود بدست آوردید، اما این برون شد و این زایش و انکشاف به جهان بیداری ضرورتا شما را اموزگار جهان بیدار نمی سازد. نقد خویشتن خویش را در راستی های هستی خود و "ما" خود بکار بندید و..."
مگر قرارنبود در "گفت و گو" با "دیگری" ، نخست از ادعای انحصار خویش بر تمام دانایی و حقیقت چشم بپوشیم ؟ مگر قرار نبود در "گفت و گو" با دیگری از انتساب خیر و شر به "ماهیت" مخاطب چشم بپوشیم و بگذاریم "گفت و گو" ی فیمابین تجربه ای مشترک برای مکاشفه حقیقت شود ؟ مگر قرار نبود ، فرایند تکوین دمکراسی در ایران ، مبتنی بر مساعی مشترک تمام ایرانیان باشد ؟ این رویکرد سیروس ملکوتی عزیز و بسیاری از کامنت گذاران ارجمند ، در جایی مثل اخبار روز چه تفاوتی با برخوردهای امثال مسعود ده نمکی در پیاه روهای خیابان ولی عصر تهران دارد ؟ برخوردی چنین عصبی و خودشیفته با فردی که مقابله اش با قدرت مسلط ، او را درتاریخ ایران معاصر ماندگار کرده است چه ضرورتی دارد ؟ جسم فانی اکبر گنجی چرا از عمل "باقی" اش ، نزد سیروس ملکوتی مهم تر شده است ؟ چرا ما خوشوقت نباشیم از اینکه امروز اکبر گنجی از جرگه روشنفکران سخن می گوید و آن "ما " ، با کمال تاسف کارنامه بسیاری از روشنفکران ایران است که اتفاقا سیروس ملکوتی عزیز در شمار آنها نبوه است ! (به گواهی اندک شناخت شخصی ام از همسایگی با وی در سال های جوانی تهران !) برای بسیاری از "ما" گمان آنکه هیچیک از مخاطبان از پیشنیه مان آگاه نیست ، سببی شده است برای پرده دری و رجز خوانی و فرض آن را که اگر در روزگار ماضی آقای اکبر گنجی ، جای مسند قدرت باژگونه بود ، بسیاری از "ما " در شمار امثال پل پت و چائوشسکو بودیم ، کاملا غیر ممکن دانسته می شود !
آن "جهل مرکب " و "قمه کشان جهالت " که سیروس ملکوتی با وجدانی راحت به "آن طرفی" ها نسبت می دهد وصف حال بسیاری از مردم شریف ایران در "این طرف " بوده و هنوز هست ! (برویم ای یار / ای یگانه ی من / سخن من نه از درد ایشان / خود از دردی بود که ایشانند – شاملو) در مقیاس فردی ، منحنی تغییرات اکبر گنجی را از "جهل مرکب " به "جهان بیداری" مورد نظر آقای ملکوتی رسم کنید و مقایسه اش کنید بامنحنی تغییرات یکی از"این طرفی" ها وببینید کدام درتکاپوی قابل قبول تری بوده است ؟ آن که در این سی و سه سال به اندازه یک "مو" تغییر نکرده و مثل ملانصرالدین "چهل ساله" مانده ، یا آنانکه به ضرورت حضور در میدان های خطیرِ پر خطر ترین سال های تاریخ ایران ، آموخته اند و تغییرکرده اند و این آموختگی و تغییر را با دیگران در میان گذاشته اند !
حوصله کنیم دوستان ! تاریخ تطور تفکر آقای اکبر گنجی در این صفحات گشوده می شود ، نه تاریخ گذشته ی شخصی اش ! چنان کنیم که اکبر گنجی و دوستانش برای روز میعاد ، به گشودن کارنامه ی جریان مخوف قدرت در کنار ما باشند ! با چنین برخوردی به "دیگران" (که این روزها با کمال تاسف ، سایت اخبار روز میدان دار آن شده است!) و گذراندن آنها از الک دانایی و بیداری و حقیقت خویش ، ایران آزاد فردا جمعیت بسیار قلیلی خواهد داشت ، آنقدر قلیل که کس نداند چه بر "ما " گذشته و چگونه گذشته ! اکبر گنجی را (با هر گذشته ای که فقط به یک دستگاه قضایی دادگر مربوط است) حالا ، بسیاری از "ما" جزو تاریخ جمهوری اسلامی ایران نمی دانند، جزو تاریخ تکوین دمکراسی ایران می دانند . تحملش را داشته باشید لطفا !

نامی شاکری ۱۱/۳/۹۰
٣٨۰٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹۰       

    از : فرنگیس

عنوان : اکبر گنجی و ابراهیم نبوی وبعدها مسعود ده نمکی چماقدار بودند و چماقشان برای حفظ نظام اسلامی و برعلیه دانشجویان ازادیخواه بود
من دانشجوی دوران انقلاب فرهنگی بودم به عنوان یک دانشجوی اندوره به هیوا نازنین بگویم که ما فقط داشتیم درس میخواندیم و سهمی از کسی طلب نمیکردیم جز ازاد بودن در اندیشیدن. دوست عزیزچگونه شما انهمه سرکوب جمهوری اسلامی را سهم خواهی مخالفین حکومتش میخوانید.شما سرکوب زنان را چه میگویید? شما سرکوب دانشجویان در سالهای ۱۳۷۶ تا الان را چه میگویید? ایا زنان ما اگر با رژیم مخالفند با سهم دادن حکومت به انها دیگر مخالف نخواهند بود? مگر به حزب الهی ها این سهم داده نمیشود? پس چرا همه مردم حزب الهی نمیشوند?اینجور حرفها در باره مخالفین دوره انقلاب و همچنین حالا با منطق سازگار نیست. البته هر ایرانی در میهنش سهمی دارد و ان دانشجوی دوره انقلاب فرهنگی مثل من هم سهمی دارد ولی سهم دانشجویان ان دوره را با چوبه دار دادند و الان افرادی مثل شما اگاهانه یا نا اگاهانه در برخورد با دانشجویان اندوره وجوانان و زنان اندوره که بسیاری در زندانها و شکنجه گاههای این رژیم جان باختند جانب انصاف را نگه نمیدارید. اکبر گنجی و ابراهیم نبوی وبعدها مسعود ده نمکی چماقدارانی بودند که هرگز از یاد دانشجویان نخواهند رفت.گنجی و ابراهیم نبوی هیچوقت اعتراف به چماقدار بودنشان و ابراز پشیمانی نکردند و این شاید برای هیوای جوان مهم نباشد ولی من که اکبر گنجی و ابراهیم نبوی را کف بردهان و چماق بر دست دیدم ایا میشود مثل هیوا فکر کنم? در ضمن هیوا نازنین امروز دانشجویان بهائی حق تحصیل در ایران را ندارند اگر با حکومت مخالفت کنند برای سهم خواهی است یا ازادیخواهی?
٣٨۰۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹۰       

    از : روزبه

عنوان : بگذارید تا ابد انکار و مغلطه کنند. انقدر اینکار را بکنند تا همدیگر را خسته کنند. بما چه؟ دغدغه ما باید ایران باشد و ملت دربند ایران.
آقای گنجی و آقای بنی صدر با هم اختلاف دارند و طرفداران هر کدام می توانند براحتی یکی از دو طرف قضیه را نفی کنند. مثلا آیا آقای بنی صدر اعتماد خود را نسبت به خمینی هرگز به عنوان بزرگترین خطای سیاسی خود قبول کرده است؟ نه. آیا او اعتراف کرده است که مطالعه نکردن نوشته های خمینی که همگی بوی تعفن حکومت دینی را می داد و از کتاب "نبرد من" هیتلر هم بدتر بود یکی دیگر از بزرگترین خطاهای سیاسی اش بوده است؟ آیا بنی صدر تا حالا حاضر شده است دست از "اقتصاد توحیدی" اش که منشا اسلامی دارد بعنوان یک تز غلط دست بردارد؟ آیا او اظهار پشیمانی کرده است که حرفهای ضد زن او در اوائل انقلاب از طریق رسانه ها عملی زشت و غلط بود و بابت این عمل خود آیا هرگز از زنان ایران که نصف جمعیت یعنی ۳۷ میلیون ایرانی است پوزش رسمی خواسته است؟ او هنوز که هنوز دست از انقلاب اسلامی اش برنداشته است و خواستار برقراری چنین نظامی در ایران است البته نوع خوش خیم اش!

فقط گنجی نیست که آنچه شما می خواهید بشنوید را نمی گوید بلکه بسیارانی مثل بنی صدر هم هستند که هنوز به آن درجه از صداقت و بیداری وجدان و حس وظیفه نسبت به کشور و ملت ایران نرسیده اند که آنچه که باید بگویند را بگویند. ولی نگفتن های آنها و انکار آنها با وجود اینهمه سند و مدرک آنها را تبرئه نمی کند. امروزه روز که ۱۰۰ سال پیش نیست که اطلاعات ظبط نشوند و خاطرات مردم محدود به یک ده و شهر بماند.

بگذارید تا ابد انکار و مغلطه کنند. انقدر اینکار را بکنند تا همدیگر را خسته کنند. بما چه؟ دغدغه ما باید ایران باشد و ملت دربند ایران. اگر بجای انقدر خودشیفتگی نسبت به خودشان اکثر این برون مرزی ها تک ارزنی بفکر ایران و ۷۵ میلیون هموطن دربندشان در ایران بودند به جنبش سبز یاری می رساندند و از این فرصت طلایی ای که پیش آمده بود حداکثر استفاده را می کردند. بجایش چه کردند، بیشتر از همیشه اصل را ول کردند و توی سر و کله هم زدند. خیال نکنند ما کوریم و نمی بینیم.
٣٨۰۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫رنج بی مسئولیتی تاریخی و فرهنگی!
‫فرض کنیم حکومت عوض شده و گنجی را حکومت انقلابی ‫رژیم بعدی محاکمه میکند:
‫۱. ‫متهم، ‫ چگونه، چرا و چطور و از کی پاسدار جمهوری اسلامی شدی؟
‫۲. چندتا آدم کشتی؟ چندتا مخالف خمینی و ج.ا. را کشتی؟در کدام عملیات علیه مردم و ملت شریف ما شرکت داشتی؟ ‫چرا پشت به مردم و خیانت به وطن کردی؟ ‫
‫۳. گنجی متهم، تمام حرفهایی که میزنی دروغ است و فقط حکم مجازاتت را بیشتر میکند! بزنیدش تا راست بگوید!
۴. و نهایتاً عدالت دولت انقلابی بکار میافتد و گنجی محاکمه میشود و مردم، حداقل، انتقام خمینی را از او میگیرند و در نتیجه حکم اعدامش توسط دولت انقلابی اجرا میگردد‫! گناهکار و مجرم به جزایش میرسد، و پایان گنجی فرامیرسد و داستان زندگیش تقدیم به تاریخ میگردد!

‫۵. خوب چه بدست آمد و کجارا گرفتیم و فتح کردیم؟ چه تغییر و پیشرفت و تحولی در فکر و فرهنگ و ساختار اجتماعی ما خودمان، ما بقیه، مای منهای گنجی، ایجاد گشت؟ بقول هویدا سیستم همیشه مقصر تغییری کرد؟ سیستمی که فراتر از هر قانون و نظام و رژیم و حکومتی ‫باید پایدار و سرپا و مستقر باشد، پی ریزی شد؟ سیستمی مستقل از هر نوع رژیم و نظام، که در آن هر چیزی در جای خودش باید باشد، ایجاد شد؟

‫۶. آیا با انجام این نوع کارهای عدالتجویانه و بازجویانه دیگران، آیا توانستیم در گذشته و یا اکنون و یا آینده، ره به جایی بریم و تشکیلات و سیستمی مدون، فرا تاریخی، قرص و محکم و منسنجم دائمی، فراتر از قانون اساسی های رژیمی، و مستقل از هر نوع رژیم و نظام حکومتی بسازیم؟

‫جواب متأسفانه منفی است! وقتی سیستم و زیربنای فرهنگی درستی درکار کشور و مملکت نیست، فرهنگ هرج و مرج و تخریب و سرکوب و کشتار و تجاوز به حقوق و محاکمه و دعوا و جنگ، بعنوان آسانترین راه حل و هنجار غالب جامعه جلوه گر میشود.

چون چنین سیستمی اصلاً وجود نداشته و ندارد، کسانی چون سروش و مهاجرانی و گنجی و موسوی و کروبی و بسیاری معترضین و مخالفین امروز ج.ا. اصلاً خود را گناهکار نمیدانند، که بابت آن به دلخواه من و شما بیایند اعترافی کنند و یا عذری بخواهند! چه کسان دیگری در تاریخ شاه−قانونی ایران، ‫و یا در تاریخ ولی−قانونی ج.ا.، ،تاریخ سراسر بی سیستمی، بی دروپیکر، بی قانون و بدون انیستیتو، چنین کاری کرده اند، که حال نوبت اینها باشد؟ آیا من و شما ، بصرف معیارهای اخلاقی خود، میتوانیم دیگران را همچون قاضی،مورد قضاوت و محاکمه و بازجوئی قراردهیم ‫و ‫مدام حکم برانیم‫؟
‫بی سیستمی یعنی ترویج ‫همین فرهنگ نظام های موقت هرج و مرج گرای تخریبی ‫بی موقع دیگران!. بی سیستمی یعنی اینکه سروش بخودش اجازه دهد که دانشگاه های کشور را بر اثر یک تغییر رژیم ببندند، و از طرف دیگر سودای محاکمه اش همین امروز تنها دغدغه چند روشنفکر و نویسنده و گروهی و یا مردمی باشد!. بی سیستمی، یعنی رضا شاه مجلس را طویله خطاب کند و مردم دم نزنند و هیچ عکس العملی و اعتراضی نکنند! بی سیستمی یعنی مردی و یا زنی را در ملأ عام اعدام و سنگسار و قصاص کنند، کسی دم نزند! بی سیستمی یعنی پائین کشیدن و تخریب مجسمه بودا پس از هزاران سال تاریخی و تخریب قبر رضاشاه پس از یک تغییر رژیم. بی هویتی و بی سیستمی، یعنی مسائل کوچک را بزرگ و مهم ‫و به روز کردن و مسائل بزرگ را یا بکلی ندیدن و یا نادیده و بی اهمیت کردن! ‫بی سیستمی یعنی عدم درک مسئولیت فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی در قبال جامعه وملت و جهان اطراف!


٣٨۰۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : هیوا

عنوان : توضیح مختصر
در پاسخ به دوست عزیز آقای فریده راستگو، باید به عرض برسانم که معمولا آن کسی که مدعی است باید سندی در اثبات ادعایش ارائه دهد نه آن کسی که ادعایی درباره اش عنوان شده است. نمی شود مثلا من کسی را به دزدی متهم کنم بدون اینکه مدرکی داشته باشم یا شهودی، آنوقت با چوب بر سرش بکوبم که سندی ارائه دهد و خودش را تبرئه کند !
واقعا نمی دانم چرا کامنت من این همه دوستان را آزار داده است. شاید به دلیل لحن تحسین آمیزی باشد که در مورد گنجی به کار برده ام.ممکن است من در تمام عمرم تصور کرده باشم که مبارز بزرگ راه آزادی هستم و افکار من برتر از تفکرات دیگران است. بعد ناگهان آدم های دیگری با فکرهای متفاوتی به صحنه می آیند و قهرمان قلمداد می شوند. طبیعی است که به من بر می خورد. حسادت که تنها مختص به روابط هوو ها نیست، در سیاست، در هنر و ادبیات و در مبارزه هم هوو داریم.
من متاسفانه یا خوشبختانه به اقتضای سنم سالهای انقلاب پنجاه و هفت را به خاطر ندارم، اما به اندازه تمام عمرم فرصت داشته ام در ایران زندگی کنم-به جز سه سال اخیر- و ببینم و بشنوم و بخوانم و به این واقعیت تلخ پی ببرم که بسیاری از قهرمان ها و مبارزان امروز، گذشته ای بسیار شرم آور داشته اند، و در این میانه تنها عده ای خیلی کمی هستند که به گذشته خود اعتراف می کنند. کافیست نگاهی داشته باشیم به برخی چهره های «شریف» امروز در سالهای اول انقلاب، وقتی که با افتخار پشت سر خمینی دست به سینه می ایستادند، از اعدام های بدون محاکمه دفاع می کردند و به حضرات لقب چریک پیر می دادند و اگر جمهوری اسلامی سهمشان را در حکومت پرداخت می کرد، امروز کسانی بودند همچون حسین شریعتمداری. و اینها که سرنوشت ما را در سی سال اخیر شکل دادند به راحتی از ملامت و انتقاد جسته اند و کاسه کوزه ها سر گنجی ها شکسته می شود.( قصد من این نیست که همه را به یک چوب رانده باشم، با تمام این بدبختی هایی که به واسطه جریانات پیش و پس از پنجاه و هفت گریبانگیرمان شد، هنوز وامدار مبارزان راستین راه آزادی هستیم که اگر آنها نبودند وضعیت ما از این هم بدتر می شد)
حرف من این است: انتظار نداشته باشید کسی که گذشته خود را نقد می کند، دست به خود ویرانی هم بزند. اینکه به خاطر اشتباهات بوده یا نبوده اش بخواهید که خودش را نابود کند و از نو بسازد، رفتاری انسانی و اخلاقی نیست. گنجی آدمی است که هنوز هم دارد خودش را ویرایش می کند، از مانیفست جمهوری خواهی اش تا کنون تغییرات ملموسی در اعتقاداتش وجود دارد، او فکر می کند، می نویسد و افکارش را با صدای بلند ویرایش می کند. شما هم در مواجهه با امثال گنجی با همان ابزار آنها پاسخ بدهید. فکر کنید، بنویسید و بپذیرید که با نویسنده ای منتقد و جدی سر و کار دارید.
٣۷۹۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : فرید راستگو

عنوان : مغلطه کردن
آقای سیروس ملکوتی خسته نباشید مقاله اتان مختصر و مفید بود. آقا یا خانم هیوا لطف کند و سندی ارائه دهد که آقای گنجی نسبت به پاسدار بودن خود در سالهای خون ریزی جوانان ایران بین سال ۶۰ تا ۶۲ و نقش ایشان در کمیته نازی آباد که منجر به دستگیری و کشته شدن ۹۹ مخالف خمینی و نقشش در سفارت ایران در ترکیه را توضیح دهد. نقد گذشته و گذشتگان به منظور آگاهی بخشی و تجربه آموزی کاری درست و مورد پسند است زیرا گذشته چراغ راه آینده است. ولی کسی که خود در همه زمینه ها دروغ می گوید و مثلاً مدعی است حمله همقطارانش (پاسداران) خود به دانشگاه را در سال ۵۹ توجیه می کند و به دروغ در سری مقالاتی به نام سلطانیسم و انقلاب فرهنگی می گوید دانشگاه پادگان و میدان جنگ گروه های مخالف با خمینی بوده است که اینجانب مقالات متعددی در مورد دروغ ایشان نوشته ام و در آرشیو همین سایت محترم اخبار روز موجودند. چنین دروغ گوئی چگونه می تواند به دیگران درس اخلاق بدهد. ایشان علاوه بر رد امام زمان وقران حتی اگر خدا را از بالا به زیر بکشد تا زمانی که خود به تروریسم اخلاقی دست میزند برای من گنجی همان پاسداری است که روزی در نازی آباد جوانان را سرکوب می کرده است و امروز در لباس دمکراسی خواهی قصد دارد با نقد دیگران گذشته شرارت آمیز خود را نفی کند.
دوستان محترم هیچ کس قادر نخواهد بود با ناصادق خواندن دیگران بخصوص دیگرانی که عمدتاً یا توسط رژیم شاه و در همین رژیم جمهوری اسلامی بین سالهای ۶۰ تا ۶۷ آنهم توسط افرادی مثل گنجی جان به جانان سپرده اند صداقت خود را ثابت کند. گنجی وقتی تازه به خارج آمده بود در کنفرانسی که ایشان را برای اولین بار ملاقات کرده بودم لااقل ده بار به ایشان در مدت سه ساعتی که باهم بودیم گفتم تنها راز موفقیت شما در خارج صداقت بودن شما است و سعی نکنید مثل فلان اصلاح طلب که قبل از شما به خارج آمده است به دروغ و عدم صداقت دست بیابید. ولی افسوس که آقای گنجی از زمانی که به خارج آمده است تلاش دارند با دروغ گوئی و ترور اخلاقی دیگران جائی بین خوبان برای خود دست پا کند ولی چه زیباست که بسیاری از سران جنبش خارج کشور علیرغم همکاریهای فراوان در ابتدای ورود ایشان به خارج خوشبختانه امروز دست رد به او داده اند. آدم دروغگو دشمن مردم است حتی اگر از روی قصدی دروغ نگوید.
٣۷۹۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : بهنام ایرانی

عنوان : یادآوری نکاتی به آقای ملکوتی
آقای ملکوتی عزیز،
اشتباه روشنفکرانی که به زعم شما «اعتباری در تاریخ هستی خود آفریده» اند» صرفا به عدم رعایت اخلاق سیاسی محدود نمی شود. این دست به اصطلاح روشنفکران پیشگام کاروانی بودند که هستی میهن را به باد داد و سپس همقطاران پیشین گنجی بر بنیاد این ویرانه آن چیزی را ساخت که اکنون فریاد ناله شما از آن بلند است. اگر نقش و خطای به اصطلاح روشنفکران نبود خمینی به صحنه کنشگری سیاسی راه نمی یافت. در نتیجه چندان دور از عدالت نیست که خمینی را با وجود عملکرد سیاهش قربانی شرایطی بدانیم که به اصطلاح روشنفکران در برپایی آن سهم نخست را داشتند. وگرنه خمینی در جامه یک طلبه منزوی می زیست و سپس می مرد بی آنکه فرصتی برای خمینی شدن داشته باشد.

نکته مهم دیگر اینکه همگن شدن با روشنفکرانی که انقلاب ۵۷، هر چه که بنامید اعم از انقلاب اسلامی یا انقلاب سوسیالیستی و کمونیستی مارکسیستی که مسلمانان سرقتش کردند، محصول گفته و اندیشه مشوش آنها است بخصوص از آن زاویه و منظری که مورد نقد است افتخاری برای گنجی نمی آفریند که تصور کنیم گنجی با رندی در صدد تصاحب میراثی گرانبها است. مالکیت معنوی بر این میراث غیر قابل دفاع حتی برای شما هم سودی نخواهد بخشید چه برسد به گنجی که با اثبات خویشاوندی فکری با این دست روشنفکران خود را از تیره و طایفه آنها جلوه دهید. هرچه از آنها دوری گزینید و در نقد جدیشان کمر همت ببندید و سعی نکنید خود را با آنها ما بدانید به خود و جامعه خود خدمت شایان کرده اید. البته حساب کسروی را از سایرینی که نام برده اید باید جدا کرد. کسروی مایه افتخار است و هرگز نهادن نام او در کنار نام کسانی چون شریعتی و ناموران مجاهد و فدایی و توده ای زیبنده نیست.

انتظارات شما از گنجی در تداوم نقد خمینی، خاوران، تجاوز به دختران و غیره کاملا موجه است ولی مانع حق ایشان برای نقد سایر نحله های فکری نیست. ضمنا بیایید فراموش نکنیم که اگر محصول انقلاب به دست اسلامیون نمی افتاد و به جای آن چپها و مجاهدین حکومت را به دست می گرفتند حوادثی نظیر خاوران باز هم گریز ناپذیر بود و فقط هویت مجریان و قربانیان تغییر می کرد و چه بسا قربانیان خاوران در قامت مجریان حادثه ساز آن در میآمدند. برای اثبات این گفته چه گواهی نیرومندتر از اینکه وقتی اعدامهای اول انقلاب انجام می شد همه از چپ و اسلامی و حتی خود این به اصطلاح روشنفکران متفقا در پذیرش و تشویق آن شریک بودند و اعتراضی نداشتند تا اینکه نوبت به خودشان رسید. گفته اید «گنجی در ضمیر خودآگاهش شرمنده از پیشینه ای است که نمی تواند انکشاف چهره امروزینش را با آن پیوند دهد» پس صد آفرین بر گنجی که مردانه از پیشینه خود شرمگین است. آیا این در خصوص دیگران هم صادق است؟! یا اینکه آنها بیش از نقد خود هنوز به فرافکنی مشغولند و همه چیز و همه کس را جز خود مقصر می دانند؟! به یاد داشته باشید که ما هم به همان اندازه که شما از گنجی برای نقد خودش و گذشته اش انتظار دارید از شما برای خود نقدی انتظار داریم. مطالبی که از (مایی) که خود را منتسب به آنها می دانید در نقد خویشتن می بینیم بسیار کمتر از آن است که گنجی در نقد خود و یاران و عقایدش تا کنون انجام داده است.

امیدوارم شانس آن را داشته باشیم که ایران از این بلای خودخوانده رها شود پیش از آن که نام آن را به جای نقشه جغرافیا در صفحات تاریخ جستجو کنیم.
٣۷۹۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : نرگس یاور

عنوان : مد جدید و جناب هیوا
فکر نکنبد که مد تنها شامل آرایش مو و یا لباسی است که بر تن میکنیم. مد میتواند نوع نوشتن و اظهار نظر کردن باشد. از زمانی که اصلاح طلبان ادعا کردند که مثل آدم ها میتوانند فکر کنند و بگویند و بنویسند، هورا کشان حرفه ای آنها (که احتمالا از همدستان آنها هستند) یک لحظه ارام نمیگیرند و برای رد گم کردن مرتب ادعا دارند که " گرچه من با هیچ جناحی از حکومت نزدیکی ندارم" و یا "با تفکرات مذهبی نزدیکی ندارم" ولی همانی میگویند که مذهبیون میگویند و همان میکنند که حکومت اسلامی میکند. خوب هست که در این چند روزه شاهد به غلط افتادن و التماس افتادن خاتمی، عبدالله نوری، نوری زاد، تاجزاده و دیگر مریدان و چاقو کشان امام راحل هستیم که چگونه برای ادامه کشتار و چپاول اسلامی به مرثیه گویی امام خامنه ای افتاده اند. ولی افرادی همچون جناب هیوا و دیگر مداحان اصلاح طلبان (همان قمه کشان و چماقداران امام در سالهای اولیه رژیم منفور اسلامی) به سینه چاکی گنجی و همدستان افتاده اند و همانند گنجی میخواهند به مردم بقبولانند که در ایران همه آدمکش و جانی هستند و هرکس و یا گروهی بقدرت برسد همانند آدمخواران اسلامی عمل میکنند پس بهتر هست همه چیز را فراموش کنیم و به برده گی ضد بشران اسلامی ادامه دهیم. تا در بر این پاشنه میچرخد، صحبت از آزادی و ازاده گی در ایران سخنی پوج بیشتر نیست.
٣۷۹٨۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : سهراب اقا سلطان

عنوان : ما وما
اقای ملکوتی در گفته های شمانوعی رقابت بی دلیل وویرانگر دشمن شاد کن دیده میشود.در ضمن این ما ی گذشته شما واین مای گذشته گنجی با تمام تفاوتهای بسیار زیاد در یک نقطه مشترک است واتفاقا این همان جنبه مشترکی است که گنجی به ان اشاره می کند وبی رحمانه ان را نقد می کند.
٣۷۹٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰       

    از : هیوا

عنوان : پیشینه گنجی
آقای ملکوتی عزیز ! اکبر گنجی بارها در نشست ها و مصاحبه هایش درباره پیشینه اش صحبت کرده است و با شجاعت تمام آن را نقد کرده. اما هربار از او خواسته شده که باز هم درباره پیشینه اش حرف بزند !!! هر چقدر هم که این بنده خدا قسم و آیه بیاید که سابقه اش همان است که می گوید و خیلی ها هم می دانند آن سوابق را، مخالفانش قانع نمی شوند. چرا که این مخالفان می خواهند گنجی به همان پیشینه ای اعتراف کند که در ذهن منتقدانش وجود دارد. هیچکسی هم تا کنون نتوانسته با دلیل و مدرک و حتی با استناد به چند شاهد زنده - ولو دروغگو- سابقه تاریک و وحشتناکی از این آدم نشان بدهد. همه می دانند که گنجی بهترین منتقد آرا و افکار گذشته خود است، اما خیلی ها انتظار دارند این انتقاد از خویشتن خویش، او را یکراست هل بدهد به سمت اعتقادات خودشان.
اینطوری نیست که اگر کسی از دشمنی با چپ های آن دوران اظهار ندامت کند معنایش این است که باید عضو یک حزب چپی شود. این برداشت و انتظار کودکانه است.
به هر حال این داستان پیشینه گنجی واقعا تکراری و لوث شده است و نظری را جلب نمی کند. اگر درباره افکار و اعتقادات کنونی این آقا نظر و نقدی داشته باشید بسیار بیشتر از چنین نوشته ای مورد استقبال واقع خواهد شد.
در ضمن من بااینکه هیچگاه به نحله های فکری اسلامی و مذهبی معتقد نبوده و نیستم، از بسیاری جهات اکبر گنجی را تحسین می کنم و به شخصه او را یکی از قهرمانان مبارزه با رژیم می دانم، حتی اگر از امروز سکوت کنند، باز هم تاثیر مبارزه او بر روح و فکر هزاران ایرانی باقی خواهد ماند. پیروز باشید
٣۷۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : آشتیانی

عنوان : نکته
آقای ملکوتی، بر نکته مهمی انگشت گذاشته است. او با تأیید سخنان گنجی، کوچه علی چپی را که گنجی برگزیده، به درستی آشکار میکند. دهه ۶۰ بی تردید یکی از سیاه ترین دوران های تاریخ ایران است، که آقای گنجی خواسته یا ناخواسته سالیانی در آن نقش داشته است (اگرچه نقشی کم رنگ). آن دروغ هایی که ایشان مطرح کرده، زمانی گفته شده اند، که آقای گنجی یا هنوز زاده نشده بود و یا کودک خردسالی بیش نبوده! بنابراین وقتی ایشان میگوید «ما» دروغ گفتیم، منظور خودش نیست بلکه نسل های پیشین را در نظر دارد. البته این به معنی آن نیست که آن حرفها دروغ نبوده، بلکه شامل آن ما که گنجی میگوید، نمیشوند! اخلاقی تر و شرافتمندانه تر این بود که آقای گنجی به دروغ های خودشان هم در هیئت اسلامگرایان اشاره ای میداشت. مثلا زمانی که رهبرشان، به دروغ جوانان کشور را به اتهام آتش زدن خرمن ها، دسته دسته به رگبار گلوله می بست. یا زمانی که آزادیخواهان کردستان را به دروغ متهم میکرد که سر پاسداران را از تن جدا میکنند! یا به دروغ چپ ها را نوکر و جاسوس امریکا و اسراییل میخواند و حکم به مرگشان میداد و روزنامه هاشان را تعطیل میکرد و صدایشان را خفه میکرد! یا زمانی که برای حاکمیت جهل و جنون اسلامی، دانشگاه ها را می بست! و دیگرها و دیگرها! خمینی که دست کم چند سالی رهبر بی مثال آقای گنجی بود، دست هر دروغگویی را از پشت بسته بود آقا! اما این همه دروغ اسلامگرایان، از طریق آدمهایی از قبیل گنجی در جامعه رواج داده میشد. این را که نمیشود فراموش کرد. همان طور که سالها بعد، مبارزه و مقاومت گنجی در برابر همپیمانان پیشین اش را نمیشود فراموش کرد. اخلاق حکم میکند که آقای گنجی فراموش نکند که سال ها پیش از او بسیارانی علیه این دروغ ها، چه در رژیم پیشین و چه در رژیم اسلامی مبارزه کرده اند و بسیاری نیز جان خود را در این مبارزه گذاشته اند. این فرهنگ «منم بلبل غزلخوان» بسیار زشت است. گنجی از زمانی که به خارج کشور آمده، هر حرفی که میزند، گویا نخستین بار است که چنین حرفی زده میشود!!
٣۷۹۷۴ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : آقاجانی

عنوان : آقای ملکوتی
آقای ملکوتی می فرمایید: "...بگذارید روایت جهالت خود را ما خود به انجام برسانیم."
من مثل یکی از دوستان در اینجا ایرادی به "ما" گفتن شما نمی گیرم هرچند جای ایراد دارد! اما لطفا اعلام کنید این مای شما کی قصد دارد به خودش بپردازد و مانند گنجی، نبوی ، تاجزاده و... خودش را نقد کند (اشتباهات یا خوبی ها) و دست از متهم کردن دیگران بردارد؟
مایلم شما را برای لحن آشتی جویانه تان تحسین کنم. من شما را پیش از این پرخاشجو می شناختم
٣۷۹۷٣ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : سیروس ملکوتی

عنوان : پاسخ به موکلین اقای گنجی
دوستان عزیز با سپاس از بیان اندیشه انتقادیتان.
انکار امام زمان و عدم پذیرش امام راحل از جانب اقای گنجی بیشک برای اهل ماندگار در در جهل مرکب شاید شکستن وعده ای باشد اما چرا میبایست برای نیروی روشنفکر سرزمین ما به مثابه انکشاف جوهر روشنگری قلمداد گردد. ایا شما عزیزان در مراتب فرودست تری از مرتبه شناخت قرار داشتید؟ که چنین وعده هایی را تظاهری از روشنگری میپندارید؟ اگر به نوشته من جدا از پیش داوریتان نگاهی می انداختید متوجه میشدید که برون شد اقای گنجی را از جهل مرکبی که در اسارتش بود ستودم. اما این بیان تحسین نمی بایست ما را به مراتب فرودستی از زوشنگری رهنما گردد. و گمان بداریم اکتشافات ایشان در بیداریشان مبین سیطره خواب بر کلیت جامعه بوده است. شما عزیزان قادر نمی گردید رد پای گنجی ها را در همخوانیها و هم اوایی ها با صادق هدایت ها و بهرنگی ها بیابید. بیشک بنیاد اندیشه گنجی ها نه تنها دلنگران مرگ صادق هدایت نبود بلکه میرایی چنین تفکری را در خود وعده می اورد. همانگونه که قتل کسروی را به انجام رساندند. پیشینه اندیشه گنجی را بیشک نمی توانید هم سو با خطاهای نیروی روشنفکری همباز بدانید. گنجی از ان نظامی بود که مرگ و توحش افرید و او سالها همراه این مرگ خواهی زیست و با ان در رفتار توحش امیزش همصدا بود. او به جای اینکه از این حافظه خودی برایمان شواهدی بیاورد به حافظه "ما" یی دیگر مراجعه مینماید و انرا جایگزین حافظه خود میخواند. ایا شما این جایگزینی را میپذیرید؟ ایا شواهدی دال بر چنین ادعایی دروغین در اختیار دارید؟ چرا چنین میکند؟ زیرا امروزش را با جوهر و لباس روشنفکری میخواهد بیاراید، توانش محدود و بیان و تظاهرش اما نامحدود میباشد. شما نیز عزیزان بی انصافی میفرمایید هنگامی که مرا حافظ خطاهای گذشته میپندارید زیرا هم در این اجمال و هم در نوشته های بسیاری از نقد خویشتن خویش، به مثابه همراه اندیشه ای که مدعی ازادی و رهایی بود، خود داری ننمودم. اقای گنجی میتوانست از نقد خویش بیاغازد از هم اندیشان و هم اوایان خود سخن بگوید و از سرشت و جوهر اندیشه گروهی که سالها بدان متعلق بود برایمان نقدی بیاراید. او را چه که خود را هم اوای خطای دیگرانی بخواند که سالها در مرگشان و نابودیشان همراه جوخه اعدام و لبه تیز دشنه بود؟ شما را چه سود که به دفاع از یک دروغ و پیشینه پردازی نابوده همراه گشتید؟
٣۷۹۷۲ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : نرگس یاور

عنوان : ای کاش
ای کاش ایرانیان یا میگرفتند که به جای خود حرف بزنند و یا بنویسند نه از جانب "همه"
.آقای ملکوتی خود را بحای تمامی مردم نشاندنه و خطاب به گنجی مینویسد که : "برون شد از جهل مرکب همتی والا میخواست که داشتید و تحسین همه ما را برای خود بدست اوردید" ممکن هست جناب آقای ملکوتی توضیخ بدهند که این "همه" چه کسانی هستند؟ مسلمن "همه" شامل کسانی که توسط گنجی بازجویی شدند و یا شکنجه شدند و یا خانواده آنها نمیشود. مسلمن شامل آن زنان شجاعی که روسری بر سر نکردند و آرایش مورد دلخواه خود را میکردند (در زمان بعد از قیام) و توسط گنجی و یارانش (سربازان آدمکش امام) مورد حمله قرار میگرفتند و بر روی صورت آنها تیغ کشیده میشد نیستند. اگر آقای ملکوتی این مسایل را عمدا فراموش کرده قربانیان وحشی گری و جنایت گنجی و درو داسته اش فراموش نکرده و بخشش نخواهند کرد و تا روز محاکمه و مجازات این ضد بشران ساکت نخواهند شد
٣۷۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : سعید

عنوان : تو برای وصل کردن آمدی - نی برای فسخ کردن آمدی (مولوی)
آقای ملکوتی، قصدی به نوشتن نداشتم لیک نوشته ی شما چنان مشامم را آزرد که برای رهانیدن خویش چاره ای نیافتم جز بازگو کردن ماجرایی که بر من رفته است.
سال ۱۳۴۸کلاس هشتم با کریمی در یک نیمکت می نشستم، درس تعلیات دینی بود و آقای کرمانی همان خشکه مذهب کم سواد، معلم. من داشتم برای کریمی ماجرائی را که شنیده بودم علت اصلی جنگ حسین ابن علی و یزید ابن معاویه بوده را تعریف می کردم که آقای کرمانی پرسید: کریمی چیه که دارید پچ پچ می کنید؟ کریمی هم گفت: آقا، سعید داره داستان جنگ کربلا را تعریف می کنه. آقای کرمانی خوشحال از اینکه علاقمندی پیدا شده، گفت: سعید، بیا جلو و برای همه تعریف کن. من هم خوش خیال، رفتم و شروع کردم به بازگو کردن داستان. اما به محض اینکه اسم زنی به نام اُرینب را آوردم و گفتم گویا اصل ماجرا عشقی بوده، ناگهان آقای کرمانی مثل ترّقه منفجر شد و از جا جهید و با داد و بیداد، که: کّره خر به اندازه ی خودت دهانت را باز کن، به ائمه چکار داری. و مرا از کلاس انداخت بیرون.
حالا شده حکایت شما و نظریه "اخلاق در سیاست" اکبر گنجی!
آقای ملکوتی، آیا براستی مردم باید روشنفکران را روی سرشان بگذارند و حلوا، حلوا کنند؟ و اکبر گنجی نامی، حق ندارد پایش را از گلیمش درازتر کند؟ چرا؟
در ضمن تکلیف ما با امثال جلال آل احمدها که ضررشان برای مردم ایران از اکبر گنجی ها بیشتر بوده و هست، چیست؟
در ثانی، فکر نمی کنید: اگر رسم شود اینگونه که شما می نوازید، دیگران نیز بنوازند، در اندک زمان "کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند" حافظ
٣۷۹۶۲ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : دانشجو

عنوان : ترفند آقای سیروش ملکوتی و مبهم گویی ایشان
آقای سیروس ملکوتی، مطالب مطرحه از جانب شما بسیار گنگ و مبهم است که در بهترین شرایط چیزی جز ابراز احساسات نیست. من بهیچ عنوان از هواداران خط سیاسی اکبر گنجی نیستم و در بسیاری موارد با عقاید او در تضاد هستم، ولی در عین حال بعضی از شجاعتهای او را تحسین میکنم. گنجی با دروغگو خواندن روح الله خمینی صادقانه عملکرد خود را در آن دوران به نقد کشید. او همچنین با بیان این مطلب که امام زمان وجود نداشته و قرآن نیز از تراوشات فکری محمد ابن عبدالله است نشان داد که آمادهء قبول بعضی تحولات اساسی است. شما، آقای ملکوتی، در فلسفه بافیهای خود هیچ اشارهء دقیقی به اظهارات گنجی نمیکنید و دائماْ به «ما» گفتن او ایراد میگیرید. گنجی با اشاره به دروغ پردازیهای سازمانهای سیاسی در پیش از انقلاب وارد مبحثی شده که منجمدان فکری در دوران جنگ سرد را خوش نمیاید. به باور من مشکل شما با گنجی در همین مقوله است.
٣۷۹۵۶ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : بهرنگ دانش

عنوان : شکلی دیگر از انحصار طلبی
آقای ملکوتی ،می توانید توضیح دهید که جنابعالی نماینده کدام (ما) هستید؟واین نمایندگی را از چه نهادی دریافت نموده اید،که اینگونه آقای گنجی و (ما)یش را زیر سوال می برید؟ازطرفی آن (ما)یی که اشتباهات مطروحه درمصاحبه آقای گنجی را مرتکب شده بود وامروز هم به نوعی دیگر مرتکب می شود،یک نحله خاصی از اپوزیسیون رژیم شاه نبود.بلکه تقریبا اکثریت قریب به اتفاق آنها چنین اشتباهاتی را مرتکب شده بودند.اتفاقا(ما)ی قبلی آقای گنجی هم در این مسیر می پیمود .
صحبت بر سر نوعی نگاه است که توصیه می شود،خوب است تغییر کند.وچقدر هم جالب است که چنین توصیه ای از جانب فردی مثل آقای گنجی هم صورت بگیرد.تصور می کنم کسی حق ندارد نقد یک راه اشتباه را فقط به افراد خاصی منحصر کند که آن راه را پیموده اند.
٣۷۹۵۵ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : احمد

عنوان : سلام
من فقط میخواهم از اقای مه‌لکوتی قدر دانی کنم برای جوابیه‌اش به‌ اکبری گجنی.
چرا که‌ گنجی با چهره‌ی که‌ سیاستمدارانی ‌غربی برایش جورکردن، اورا سمبلی ازادی و نو اندیشی ساختن، اما او همانیست کی بود، او دنبال چیزیست مسڵ دامی برای ایندی ایران، او همانیست مسلی مرتذوی و حجاریان و محسینی رازی، این حقیقتی تلخی ست برای کشوری ما.
٣۷۹۵٣ - تاریخ انتشار : ۹ خرداد ۱٣۹۰