ترفند اقای گنجی برای بنا و جایگزینی هویت و پیشینه دیگر از خویشتن خویش
سیروس ملکوتی
•
برون شد از جهل مرکب همتی والا میخواست که داشتید و تحسین همه ما را برای خود بدست اوردید، اما این برون شد و این زایش و انکشاف به جهان بیداری ضرورتا شما را اموزگار جهان بیدار نمیسازد. نقد خویشتن خویش را در راستی های هستی خود و "ما" خود بکار بندید و ما را از جهانی تاریک اگاه سازید که سی و دوسال سرزمین ما را در تصرف بیدریغ خود اورده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۹ خرداد ۱٣۹۰ -
٣۰ می ۲۰۱۱
اقای اکبر گنجی در مصاحبه ای میگوید:
"شما بیایید بگویید که آقا برای سیاستمدار اخلاق مهم نیست، میتواند فریب بدهد، میتواند ارعاب بکند و میتواند دروغ بگوید. نه! اینها بسیار هم مهم است. ما دروغ میگفتیم، ما به دروغ میگفتیم حکومت شاه ۱۵۰ هزار زندانی سیاسی دارد و این دروغ بود، و امروز باید بابت این دروغ، یعنی خودمان و همه کسانی که این دروغ را گفتهاند باید خودشان را نقد بکنند. ما به دروغ میگفتیم حکومت شاه صمد بهرنگی را کشت، ما به دروغ گفتیم حکومت شاه صادق هدایت را کشت، ما به دروغ میگفتیم حکومت شاه دکتر شریعتی را کشت. همهی این دروغها را گفتهایم، آگاهانه هم گفتهایم. اینها باید نقد بشود. کسی که با روش دروغ بخواهد پیروز بشود، بعد هم که به قدرت برسد دروغ میگوید، برای نگهداشتن قدرت دروغهای وسیعتر و بزرگتر میگوید. این روشها باید نقد بشود. روش مهم است، روشها باید کاملا اخلاقی و کاملا انسانی باشد و ما روشهایمان اخلاقی نبوده. چیزی را که نشده، آگاهانه بیاییم دروغ بگوییم، بگوییم ما فعلا با این رژیم در حال مبارزه هستیم و میخواهیم خرابش کنیم، با این بعدا دمکراسی نمیشود درست کرد، آزادی و حقوق بشر نمیشود درست کرد. این مبنای دیکتاتوری و پایهنهادن دیکتاتوریست".
در نگاه نخست انچه را اقای گنجی مطرح مینمایند ستایش برانگیز است. گنجی از اخلاق میگوید و ناراستی های نیرو و توانی سیاسی و روشنفکری . از "ما " سخن میگوید و همگنی و بداندیشی و بی اخلاقی این "ما" را با دروغ و مبالغه سیاسی در تقابل با نظام پادشاهی . از صادق هدایت ، از صمد بهرنگی از دکتر شریعتی در این زنجموره "ما" سخن میگوید. اما با کمی کنجکاوی در بنیاد و بیان این اندیشه و نقد خویشتنی به نام "ما" در می یابیم که او رندانه دارد برای خود هویتی دگرگونه می سازد. در این هویت همگن روشنفکرانی میگردد که اعتباری در تاریخ هستی خود افریدند. هرچند اخلاق سیاسی را رعایت ننمودند اما هر یک در نوع خود افرینندگان نوعی اندیشه بودند. این "ما" بسیار گسترده بود از شاعرانی چون شاملو گرفته تا کانون نویسندگان ، از احزابی چون توده تا فدائیان و مجاهدین خلق را میتواند در بر بگیرد. در این نقد و زبان رندانه اقای گنجی "ما" ایشان با "ما" روشنفکران سیاسی و فرهنگی یگانه انگاشته میشود. تا انجایی که حافظه جمعی ما برایمان شواهدی پیش روی مینهد اقای گنجی در بستری از اندیشه و رفتار میزیستند که احتمالا با نام صادق هدایت اشنایی چندانی نداشته و اگر هم نامی از او در حافظه شنوایی خود داشتند به نیکی و ستایش همراه نبود تا دلواپس چگونگی مرگ او باشد. "ما" اما در سالهای اخیر بارها به نقد محیط اندیشه خود نشستیم و براین شیوه از دادخواهی های دروغین خود در طرح گفتاری و نوشتاری گوناگون نقد نمودیم، "ما" هر گز در نقد خویشتن خویش باز نایستادیم و تداوم انرا در چگونگی تداوم حضور اجتماعی و سیاسی خود ملزم میدانیم. و اما "ما" اقای گنجی بیشک از زنجموره دیگری از اندیشه و رفتار میتواند برای ما شواهدی سودمند به همراه بیاورد و لازم نیست خود را منتسب به محیطی بخوانند که بسیار بیگانه و ناپیدا خود را در ان باز خواهند یافت. ایشان میتوانند از ترور کسرویها ، خاورانها، شکنجه ها، کشتار و تجاوز دختران دانشجوی دانشگاه اهواز در جریان انقلاب فرهنگی، کشتار کردها، ترکمن ها، کمونیستها، قمه کشی ها، عربده مستانه در میدانهای ترور، از توحش، از خاک بر سری ساییدن در بارگاه این و ان امام و روضه خوان، از همگنی اندیشه با خلخالی ها، لاجوردیها، خمینی ها، و صدها جلوه توحش و سبوعیت دیگر مانند سنگسار ، از پذیرش و تمکین به جهل مرکب،سخن بگویند و "ما" خود را به نقد بکشانند. نقدی را که سالهاست از امثال او انتظار میکشیم. بدانیم چه شد که قمه کشان جهالت را در همه ابعاد بیدریغ توحش ممکن بر سرنوشت سرزمینمان و نسل ما حادث اوردند. اما گنجی در جستجوی هویتی دیگر است ، قابل فهم هم میباشد. او چند سالیست که چشم بر وجوهی از حقایق گشوده است. جهان بیداری را لمس نموده است و در ضمیر خوداگاه خود شرمنده از پیشینه ایست که نمی تواند انکشاف چهره امروزینش را با ان پیوندی دهد. احساس حقارت از ان وجود در جهل مرکب، او را در نخوت و غروری دن کیشوت وار میکشاند و به تصویری از خود بر بوم هستی اش میپردازد که موجودی کاملا بیگانه شده را با ان پیشینه می یابد . امروز به مدد لابیگریهای بیمار وار و هدفمند، چهره ای به معرفت و انسان دوستی از خود می اراید. با بزرگان اندیشه جهان مینشیند ، چای میخورد، و قادر میگردد در این ضیافتها گوش مهمان نواز میزبان را هم با یافته های خود از دمکراسی نوازش بدهد. فرزانگان اندیشه زمانه ما با اوازه جهانی خود او را اکبر جان هم صدا میکنند. حال این انسان بیگانه شده از هویت حقیقی خود در این گمگشت هستی اش چه بگوید از خویشتن حقیقی خویش؟ راه چندانی پیش رویش باقی نمیماند جز یافتن پیشینه ای دیگر از هستی اندیشه. از همگنی خود با ان نیروهایی که در عرصه ملی و جهانی خطا نمودند. پیشتر ها او و همگنانش گفتند که جهان در ان سالها متاثر از خشونت بود و اینگونه ، نواب صفوی را با چه گوارا به همگنی کشاندند تا معنایی به بود جهل واره و جنایتکارانه خود دهند. و اکنون از "ما"یی سخن میگویند که فردایش مطمئنا به دامان مکتب فرانکفورت و مارتین لوتر کینگ هم خواهد رسید. اقای گنجی، ما هنوز در انتظاریم تا از کارکرد و پیشینه رفتار خود و همگنان پیشین و امروزتان برایمان بگویید. وعده های شما دال بر افشای حقایق در نیمه راه به تبیین نگاه ناداشته جامعه شناسی و فیلسوفانه تغییر جهت دادند. هموطن عزیز برون شد از جهل مرکب همتی والا میخواست که داشتید و تحسین همه ما را برای خود بدست اوردید، اما این برون شد و این زایش و انکشاف به جهان بیداری ضرورتا شما را اموزگار جهان بیدار نمیسازد. نقد خویشتن خویش را در راستی های هستی خود و "ما" خود بکار بندید و ما را از جهانی تاریک اگاه سازید که سی و دوسال سرزمین ما را در تصرف بیدریغ خود اورده است. جهانی که برای شما هم زبانی و همگنی افرید و جهانی که برای ما خاوران و تبعید و ناشناخته های گسترده ای به همراه اورد. راوی اگاهی خود باشید و بگذارید روایت جهالت خود را ما خود به انجام برسانیم.
|