از : رضا سالاری
عنوان : مسلمان خوب و متعبد و مسلمان غیر خوب و غیر متعبد!
جناب بهرنگ دانش ، لطفاً فرق و تعریف علمی مسلمان خوب و متعبد را با مسلمان غیر خوب و غیر متعبد را توضیح دهید و نشان دهید این نوع نگرگش دینی−مذهبی سیاسی به مردم و دنیا، که نتیجتاً به تقسیمات مردم خودی و غیر خودی میانجامد، غیر از تفرقه و جدایی از مردم و ممالک مترقی مارا در بلند مدت به کجا میبرد؟ پیروز باشی!
٣٨۱۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹۰
|
از : بهرنگ دانش
عنوان : ایراد
سالاری عزیز ،با کمال ادب واحترام،ایراد شما نمونه تیپیک یک ایراد بنی اسرائیلی است.نسبت دادن این ویژگی ها،به سحابی،الزاما به معنی سلب آنها از دیگران نیست.از طرفی واقعا خیلی عجیب است اگر گفته شود که باور مندان به یک باور از جمله مسلمانان یکسان نیستند؟
٣٨۰٨۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ خرداد ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : در شهر مست فراوان است
من به احوالات گنجی زیاد وارد نیستم و فرض میکنم که ایشان جنایتکاری هستند که منتقدین میگویند ولی به احتمال زیاد ایشان جنایتکارترینی نیستند که از حکومت برگشته و به خارج آمده اند. بفرض هم باشند ولی فکر نمیکنم که از این گروه کسی هم به اندازه ایشان در برملا کردن سیما و جنایت رژیم خدمت کرده باشد. منظور آنست که در شهر مست فراوان است . چطور گنجی دم چک افتاده جز اینکه ایشان تنها کسی از این گروهند که نیم میلیون دلار پاداش گرفته اند؟ آیا ممکن است این دلیل این همه کنجکاوی باشد؟
٣٨۰۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۰
|
از : رضا سالاری
عنوان : انتقاد از حرف در جهت دیالوگ و گفتگو و هدف و پیروزی بله، ولی تخریب شخصیت و دوری از هدف و سرانجام شکست، خیر!
معیار و محک ها و گفته های اورا نقد کنیم، نه خودش را ، که او ثابت کرده امروز مبارزی خستگی ناپذیر، ضد استبداد، کوشا و در جستجوی حقیقت با معیارهای خود است! این با ارزش تر از هیچ بودن و هیچ دم نزدن است! که بسیاریم که هیچ دم نزنیم! مسلماً جای نقد دارد و قتی گنجی در فوت سحابی دختر و پدر مینویسد:
« مراسم تشییع جنازه و دفن مهندس سحابی، فاجعه ی مرگ هاله سحابی و چگونگی دفن او؛ پیامی است از سوی "نظام سلطانی فقیه سالار" به همه ی مخالفان. پیام استبداد دینی این است: "ما مخالف نجیب، مسلمان متعبد، صلح طلب، قانون مدار، ملتزم عملی به قانون اساسی چون سحابی را تحمل نخواهیم کرد. این نوع مشی سیاسی هم پذیرفتنی نیست.باید تابع محض رهبر باشید، وگرنه، با جنازه ی شما هم همان کاری را خواهیم کرد، که با سحابی کردیم. با فرزندان شما هم همان خواهیم کرد، که با هاله ی سحابی کردیم".
در این شرایط/ وضعیت، "چه باید کرد". »
که خیر ای جناب گنجی مبارز، به صرف گفته و نگرش و برچسب تبعض آمیز و تفرقه افکن شما با تقسیم مردم و ملت شریف و آزاد و دموکرات طلب ایران به روایت شما به مسلمان و یا مومن خوب و متعبد، و لابد بقیه مسلمانان به مسلمانان بد و نامومن و نا متعبد و لابد کل مردم لائیک و غیر مسلمان به کافران و دشمنان اسلام، در واقعیت لازم الاحترام شأن و مقام و منزلت مردم گوناگون ایران تغییری حاصل نمیشود! بیهوده از حربه و خدئه های پوسیده و کهنه شده پیر استعماری انگلیسی ، که تفرقه قومی و مذهبی و تعصبی بینداز و حکومت کن، دست بردارید و ته مانده رسوبات و ذهنیات خرافی − مذهبی خود را به افکار غیر واقعی، خرافی، تفرقه افکنانه اینچنینی، که فقط از احساسات و عواطف و تعصبات و خرافات مردم سوء استفاده سیاسی میجوید، اینگونه غیر عقلی و غیر منطقی، سیاستمدارانه آلوده نفرمائید! درضمن، دو واژه ترکیبی و اصطلاح ملی مذهبی و روشنفکر دینی از اساس غلط است، که هیچیک از این دو جمع پذیر نمیباشند!
٣٨۰۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : وکیل و وصی
جناب ملکوتی پرسیده اند " اقای گنجی، ما هنوز در انتظاریم تا از کارکرد و پیشینه رفتار خود و همگنان پیشین و امروزتان برایمان بگویید.". من نمیدانم این "ما " کیست ؟ شاید ایشان از دوستان و یا هم مرامان خود صحبت میکنند اما این "ما " مطمئنا شامل "من" نمیشود. تا زمانی که گنجی برای مقام و یا جایگاهی در ایران فعالیت انتخاباتی نمیکند و یا به ناحق به مرده و یا محرومی نمیتازد گفتار او مانند هزاران دیگریست که در این سی و دوسال کتابها و مقاله ها نوشته اند.
مقاله جناب ملکوتی خطاب به گنجی ست و گنجی حر و مر و زنده است و آدم زنده وکیل و وصی نمیخواهد. اگر گفته های ملکوتی برای گنجی اهمیتی دارد خود جواب خواهند داد و تماشای بدی هم نخواهد بود. در غیر این صورت ایشان مشغول ترتیب دادن نیم میلیون دلار اند و اهمیتی به این حرفها نمیدهند.
٣٨۰۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ خرداد ۱٣۹۰
|
از : سیروس ملکوتی
عنوان : کم لطفی و بی مهری منتقدین
با سپاس از انتقاد و یا حمایت شما عزیزان از اندیشه بیان شده ام.
نمیتوانم پذیرای این باشم که شما فرهیختگان بدلیل عدم درک از نوشته من به خلط بحثم پرداختید، انگاه که میپرسید اقای گنجی شهامت نمود و بر گذشته خویش نقدی نوشت، حال تو بنویس که "ما" تو چه بر سرنوشت این سرزمین حادث اورد، یا چه میتوانست حادث اورد.
می پذیرم که نقد بر نوعی از فریب میتواند حساسیت هایی را برانگیزاند، زیرا سرمایه هنگفتی برایش هزینه گردیده است. در این نوشته گنجی سخنی از گذشته خود نمیگوید که نقد مرا به نقد مینگارید. او پیشنه سیاسی و بستر اندیشه اش را به گروهی اجتماعی نسبت میدهد که خوب یا بد، فرهیخته یا بد اندیش با او قرابتی نداشتد. و شما این را خوب میدانید .
اما چرا این پیشینه را برای خود می اراید؟ و به چه دلیل این گزینه ضرورتا نه چندان زیبا را تن پوش حافظه ما در شناخت از وجودش میسازد؟
حافظه ما از جنایات نظام ولایی بیشک زخم های بیش از سه دهه را همراه دارد، هیچ یک از هنگامه های این هستی انسان سوز نمی توانست ذهنیت ما را به اشتی میزبان باشد ، از دمادم و پگاه بام مدرسه رفاه تا امروزش مرگ خواهی هستی نامبارکش را انبان نموده است. اقای گنجی مراتب گسترده ای از هستی جنایت افرین این نظام را همراه بوده است. او یک شهروند ساده نبود ، با اندیشه پردازانش، با اطلاعاتش، با خداوندگارانش، با وزارت خارجه اش ، با سنگسارش، با اعدامهایش، با خاورانش، با ترکمن کشی اش، با کردکشی اش، با زن ستیزی اش، بهایی کشی، کمونیست کشی، دگر اندیشه کشی همراه و هم اوا بود. ایا غیر از این میپندارید؟ او از زنجموره جنایت افرینی سر برون می اورد که نمی توان در هیچ ذهنیت اشتی پذیری حتی به سالوس ترین گمانه های سیاسی انرا به کتمان و انکار گرفت. حال برای پرسش چرایی ها از چنین هم اوایی از من و ما سند میخواهید؟ هیهات از این ذهنیت خود باخته و خود فریب ،
هموطنی از افزونی و گستره نام او در قیاس بر فرودستی نام من ، دلیل نقدم را اورد. نقدی که گویا از رشکی سر بر میکشد که جایگاه هستی گنجی را برای خود میخواهد. و این ذهنیت پروری اگاهانه و متکی بر فریب اما مبین توهینیست اشکار که خود را در گریز از پاسخ به پرسش نابجا میکشاند.
هموطن دیگری که فرصت را غنیمت دیده در نقد همه انان که نظام پادشاهی را باور نیاوردند یکسان انگاشته و زنده یادان در خاوران ها را با خلخالیها و لاجوردیها یگانه در بنیاد اندیشه گواه می اورد.
دوستان و هموطنان عزیزم عدالت و عدالت خواهی ما نمی تواند با چشم پوشی، انکار و کتمان و همسازی نمودن قربانی و جنایتکار محصول اشتی پذیری فراهم اورد.
این شیوه پنهان کاری تنها به پاسداری و تداوم خشونت خواهد انجامید.
برای برون شد از دایره خشونت تاریخی و گذار از هر اندیشه انسان ستیزی میبایست حافظه تدقیق شده ای را در خود سازماندهی نماییم، بنابرین در برابر اندیشه ای که بدین حافظه تاریخی روایتی گزینه ای میدهد و یا با قلب ان روایت دیگری را جایگزین مینماید ، یا به کتمانش مینشیند ، حتما باید تقابلی را فراهم اورد. اجازه ندهیم بار دیگر همچون تاریخ نیاکانیمان، تاریخ معاصرمان نیز در ابهام و مشتی خزو عبلات پنداری خود را محدود نمایند. اقای اکبر گنجی میبایست شواهدی از بستر زیست اندیشه و زندگی سیاسی همگن خود بیاورد اگر بدین بیداری تاریخی اعتباری میدهد. اما در خاتمه این را نیز بگویم ان دسته از زبان اندیشه که میخواهد به حذف گنجی ها بپردازد و تمامیت وجود حقیقی و حقوقی او را نیز کتمان نماید بیشک به بیراهه میرود. و اما مهمتر از وجود و هستی من و ایشان مفهوم عدالت و عدالتخواهیست. مفهوم حقوق بشریست که سی و دوسال در تمامی زوایایش مورد هجوم این نظام ولایی قرار گرفته است. هر گونه زبان اندیشه ای که بخواهد حافظه عدالت خواهی را به کجراه و بیراهه ها بکشاند و گفتار دروغینی را جایگزین نماید ،خود نیز ایستایی در برابر حقوق انسانی درک میشود. همچون همانند درکی که امروز به نام ازادی و حقوق بشر عصر جهالت و خشونت امام راحل را عصر طلایی میخواند و به انکار حافظه ما از این همه جنایات میپردازد و میخواهد شواهد درداور این دوران را از گفتمان جنایت علیه بشریت انکار نماید. همانند ان درکی که خلط مبحث مینماید و قربانیان را همزاد جلادان بر میشمارد .
٣٨۰۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹۰
|
از : نامی شاکری
عنوان : حوصله کنیم دوستان!
حوصله کنیم دوستان !
این مایه از خشونت و خود شیفتگی در متن سیروس ملکوتی عزیز و بسیاری از کامنت نویسان محترم این سایت ، شگفت انگیز است ! نخوت را ببینید : "... هموطن عزیز ، برون شد از جهل مرکب همتی والا می خواست که داشتید و تحسین همه ما را برای خود بدست آوردید، اما این برون شد و این زایش و انکشاف به جهان بیداری ضرورتا شما را اموزگار جهان بیدار نمی سازد. نقد خویشتن خویش را در راستی های هستی خود و "ما" خود بکار بندید و..."
مگر قرارنبود در "گفت و گو" با "دیگری" ، نخست از ادعای انحصار خویش بر تمام دانایی و حقیقت چشم بپوشیم ؟ مگر قرار نبود در "گفت و گو" با دیگری از انتساب خیر و شر به "ماهیت" مخاطب چشم بپوشیم و بگذاریم "گفت و گو" ی فیمابین تجربه ای مشترک برای مکاشفه حقیقت شود ؟ مگر قرار نبود ، فرایند تکوین دمکراسی در ایران ، مبتنی بر مساعی مشترک تمام ایرانیان باشد ؟ این رویکرد سیروس ملکوتی عزیز و بسیاری از کامنت گذاران ارجمند ، در جایی مثل اخبار روز چه تفاوتی با برخوردهای امثال مسعود ده نمکی در پیاه روهای خیابان ولی عصر تهران دارد ؟ برخوردی چنین عصبی و خودشیفته با فردی که مقابله اش با قدرت مسلط ، او را درتاریخ ایران معاصر ماندگار کرده است چه ضرورتی دارد ؟ جسم فانی اکبر گنجی چرا از عمل "باقی" اش ، نزد سیروس ملکوتی مهم تر شده است ؟ چرا ما خوشوقت نباشیم از اینکه امروز اکبر گنجی از جرگه روشنفکران سخن می گوید و آن "ما " ، با کمال تاسف کارنامه بسیاری از روشنفکران ایران است که اتفاقا سیروس ملکوتی عزیز در شمار آنها نبوه است ! (به گواهی اندک شناخت شخصی ام از همسایگی با وی در سال های جوانی تهران !) برای بسیاری از "ما" گمان آنکه هیچیک از مخاطبان از پیشنیه مان آگاه نیست ، سببی شده است برای پرده دری و رجز خوانی و فرض آن را که اگر در روزگار ماضی آقای اکبر گنجی ، جای مسند قدرت باژگونه بود ، بسیاری از "ما " در شمار امثال پل پت و چائوشسکو بودیم ، کاملا غیر ممکن دانسته می شود !
آن "جهل مرکب " و "قمه کشان جهالت " که سیروس ملکوتی با وجدانی راحت به "آن طرفی" ها نسبت می دهد وصف حال بسیاری از مردم شریف ایران در "این طرف " بوده و هنوز هست ! (برویم ای یار / ای یگانه ی من / سخن من نه از درد ایشان / خود از دردی بود که ایشانند – شاملو) در مقیاس فردی ، منحنی تغییرات اکبر گنجی را از "جهل مرکب " به "جهان بیداری" مورد نظر آقای ملکوتی رسم کنید و مقایسه اش کنید بامنحنی تغییرات یکی از"این طرفی" ها وببینید کدام درتکاپوی قابل قبول تری بوده است ؟ آن که در این سی و سه سال به اندازه یک "مو" تغییر نکرده و مثل ملانصرالدین "چهل ساله" مانده ، یا آنانکه به ضرورت حضور در میدان های خطیرِ پر خطر ترین سال های تاریخ ایران ، آموخته اند و تغییرکرده اند و این آموختگی و تغییر را با دیگران در میان گذاشته اند !
حوصله کنیم دوستان ! تاریخ تطور تفکر آقای اکبر گنجی در این صفحات گشوده می شود ، نه تاریخ گذشته ی شخصی اش ! چنان کنیم که اکبر گنجی و دوستانش برای روز میعاد ، به گشودن کارنامه ی جریان مخوف قدرت در کنار ما باشند ! با چنین برخوردی به "دیگران" (که این روزها با کمال تاسف ، سایت اخبار روز میدان دار آن شده است!) و گذراندن آنها از الک دانایی و بیداری و حقیقت خویش ، ایران آزاد فردا جمعیت بسیار قلیلی خواهد داشت ، آنقدر قلیل که کس نداند چه بر "ما " گذشته و چگونه گذشته ! اکبر گنجی را (با هر گذشته ای که فقط به یک دستگاه قضایی دادگر مربوط است) حالا ، بسیاری از "ما" جزو تاریخ جمهوری اسلامی ایران نمی دانند، جزو تاریخ تکوین دمکراسی ایران می دانند . تحملش را داشته باشید لطفا !
نامی شاکری ۱۱/۳/۹۰
٣٨۰٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹۰
|
از : فرنگیس
عنوان : اکبر گنجی و ابراهیم نبوی وبعدها مسعود ده نمکی چماقدار بودند و چماقشان برای حفظ نظام اسلامی و برعلیه دانشجویان ازادیخواه بود
من دانشجوی دوران انقلاب فرهنگی بودم به عنوان یک دانشجوی اندوره به هیوا نازنین بگویم که ما فقط داشتیم درس میخواندیم و سهمی از کسی طلب نمیکردیم جز ازاد بودن در اندیشیدن. دوست عزیزچگونه شما انهمه سرکوب جمهوری اسلامی را سهم خواهی مخالفین حکومتش میخوانید.شما سرکوب زنان را چه میگویید? شما سرکوب دانشجویان در سالهای ۱۳۷۶ تا الان را چه میگویید? ایا زنان ما اگر با رژیم مخالفند با سهم دادن حکومت به انها دیگر مخالف نخواهند بود? مگر به حزب الهی ها این سهم داده نمیشود? پس چرا همه مردم حزب الهی نمیشوند?اینجور حرفها در باره مخالفین دوره انقلاب و همچنین حالا با منطق سازگار نیست. البته هر ایرانی در میهنش سهمی دارد و ان دانشجوی دوره انقلاب فرهنگی مثل من هم سهمی دارد ولی سهم دانشجویان ان دوره را با چوبه دار دادند و الان افرادی مثل شما اگاهانه یا نا اگاهانه در برخورد با دانشجویان اندوره وجوانان و زنان اندوره که بسیاری در زندانها و شکنجه گاههای این رژیم جان باختند جانب انصاف را نگه نمیدارید. اکبر گنجی و ابراهیم نبوی وبعدها مسعود ده نمکی چماقدارانی بودند که هرگز از یاد دانشجویان نخواهند رفت.گنجی و ابراهیم نبوی هیچوقت اعتراف به چماقدار بودنشان و ابراز پشیمانی نکردند و این شاید برای هیوای جوان مهم نباشد ولی من که اکبر گنجی و ابراهیم نبوی را کف بردهان و چماق بر دست دیدم ایا میشود مثل هیوا فکر کنم? در ضمن هیوا نازنین امروز دانشجویان بهائی حق تحصیل در ایران را ندارند اگر با حکومت مخالفت کنند برای سهم خواهی است یا ازادیخواهی?
٣٨۰۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱٣۹۰
|
از : روزبه
عنوان : بگذارید تا ابد انکار و مغلطه کنند. انقدر اینکار را بکنند تا همدیگر را خسته کنند. بما چه؟ دغدغه ما باید ایران باشد و ملت دربند ایران.
آقای گنجی و آقای بنی صدر با هم اختلاف دارند و طرفداران هر کدام می توانند براحتی یکی از دو طرف قضیه را نفی کنند. مثلا آیا آقای بنی صدر اعتماد خود را نسبت به خمینی هرگز به عنوان بزرگترین خطای سیاسی خود قبول کرده است؟ نه. آیا او اعتراف کرده است که مطالعه نکردن نوشته های خمینی که همگی بوی تعفن حکومت دینی را می داد و از کتاب "نبرد من" هیتلر هم بدتر بود یکی دیگر از بزرگترین خطاهای سیاسی اش بوده است؟ آیا بنی صدر تا حالا حاضر شده است دست از "اقتصاد توحیدی" اش که منشا اسلامی دارد بعنوان یک تز غلط دست بردارد؟ آیا او اظهار پشیمانی کرده است که حرفهای ضد زن او در اوائل انقلاب از طریق رسانه ها عملی زشت و غلط بود و بابت این عمل خود آیا هرگز از زنان ایران که نصف جمعیت یعنی ۳۷ میلیون ایرانی است پوزش رسمی خواسته است؟ او هنوز که هنوز دست از انقلاب اسلامی اش برنداشته است و خواستار برقراری چنین نظامی در ایران است البته نوع خوش خیم اش!
فقط گنجی نیست که آنچه شما می خواهید بشنوید را نمی گوید بلکه بسیارانی مثل بنی صدر هم هستند که هنوز به آن درجه از صداقت و بیداری وجدان و حس وظیفه نسبت به کشور و ملت ایران نرسیده اند که آنچه که باید بگویند را بگویند. ولی نگفتن های آنها و انکار آنها با وجود اینهمه سند و مدرک آنها را تبرئه نمی کند. امروزه روز که ۱۰۰ سال پیش نیست که اطلاعات ظبط نشوند و خاطرات مردم محدود به یک ده و شهر بماند.
بگذارید تا ابد انکار و مغلطه کنند. انقدر اینکار را بکنند تا همدیگر را خسته کنند. بما چه؟ دغدغه ما باید ایران باشد و ملت دربند ایران. اگر بجای انقدر خودشیفتگی نسبت به خودشان اکثر این برون مرزی ها تک ارزنی بفکر ایران و ۷۵ میلیون هموطن دربندشان در ایران بودند به جنبش سبز یاری می رساندند و از این فرصت طلایی ای که پیش آمده بود حداکثر استفاده را می کردند. بجایش چه کردند، بیشتر از همیشه اصل را ول کردند و توی سر و کله هم زدند. خیال نکنند ما کوریم و نمی بینیم.
٣٨۰۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰
|
از : رضا سالاری
عنوان : رنج بی مسئولیتی تاریخی و فرهنگی!
فرض کنیم حکومت عوض شده و گنجی را حکومت انقلابی رژیم بعدی محاکمه میکند:
۱. متهم، چگونه، چرا و چطور و از کی پاسدار جمهوری اسلامی شدی؟
۲. چندتا آدم کشتی؟ چندتا مخالف خمینی و ج.ا. را کشتی؟در کدام عملیات علیه مردم و ملت شریف ما شرکت داشتی؟ چرا پشت به مردم و خیانت به وطن کردی؟
۳. گنجی متهم، تمام حرفهایی که میزنی دروغ است و فقط حکم مجازاتت را بیشتر میکند! بزنیدش تا راست بگوید!
۴. و نهایتاً عدالت دولت انقلابی بکار میافتد و گنجی محاکمه میشود و مردم، حداقل، انتقام خمینی را از او میگیرند و در نتیجه حکم اعدامش توسط دولت انقلابی اجرا میگردد! گناهکار و مجرم به جزایش میرسد، و پایان گنجی فرامیرسد و داستان زندگیش تقدیم به تاریخ میگردد!
۵. خوب چه بدست آمد و کجارا گرفتیم و فتح کردیم؟ چه تغییر و پیشرفت و تحولی در فکر و فرهنگ و ساختار اجتماعی ما خودمان، ما بقیه، مای منهای گنجی، ایجاد گشت؟ بقول هویدا سیستم همیشه مقصر تغییری کرد؟ سیستمی که فراتر از هر قانون و نظام و رژیم و حکومتی باید پایدار و سرپا و مستقر باشد، پی ریزی شد؟ سیستمی مستقل از هر نوع رژیم و نظام، که در آن هر چیزی در جای خودش باید باشد، ایجاد شد؟
۶. آیا با انجام این نوع کارهای عدالتجویانه و بازجویانه دیگران، آیا توانستیم در گذشته و یا اکنون و یا آینده، ره به جایی بریم و تشکیلات و سیستمی مدون، فرا تاریخی، قرص و محکم و منسنجم دائمی، فراتر از قانون اساسی های رژیمی، و مستقل از هر نوع رژیم و نظام حکومتی بسازیم؟
جواب متأسفانه منفی است! وقتی سیستم و زیربنای فرهنگی درستی درکار کشور و مملکت نیست، فرهنگ هرج و مرج و تخریب و سرکوب و کشتار و تجاوز به حقوق و محاکمه و دعوا و جنگ، بعنوان آسانترین راه حل و هنجار غالب جامعه جلوه گر میشود.
چون چنین سیستمی اصلاً وجود نداشته و ندارد، کسانی چون سروش و مهاجرانی و گنجی و موسوی و کروبی و بسیاری معترضین و مخالفین امروز ج.ا. اصلاً خود را گناهکار نمیدانند، که بابت آن به دلخواه من و شما بیایند اعترافی کنند و یا عذری بخواهند! چه کسان دیگری در تاریخ شاه−قانونی ایران، و یا در تاریخ ولی−قانونی ج.ا.، ،تاریخ سراسر بی سیستمی، بی دروپیکر، بی قانون و بدون انیستیتو، چنین کاری کرده اند، که حال نوبت اینها باشد؟ آیا من و شما ، بصرف معیارهای اخلاقی خود، میتوانیم دیگران را همچون قاضی،مورد قضاوت و محاکمه و بازجوئی قراردهیم و مدام حکم برانیم؟
بی سیستمی یعنی ترویج همین فرهنگ نظام های موقت هرج و مرج گرای تخریبی بی موقع دیگران!. بی سیستمی یعنی اینکه سروش بخودش اجازه دهد که دانشگاه های کشور را بر اثر یک تغییر رژیم ببندند، و از طرف دیگر سودای محاکمه اش همین امروز تنها دغدغه چند روشنفکر و نویسنده و گروهی و یا مردمی باشد!. بی سیستمی، یعنی رضا شاه مجلس را طویله خطاب کند و مردم دم نزنند و هیچ عکس العملی و اعتراضی نکنند! بی سیستمی یعنی مردی و یا زنی را در ملأ عام اعدام و سنگسار و قصاص کنند، کسی دم نزند! بی سیستمی یعنی پائین کشیدن و تخریب مجسمه بودا پس از هزاران سال تاریخی و تخریب قبر رضاشاه پس از یک تغییر رژیم. بی هویتی و بی سیستمی، یعنی مسائل کوچک را بزرگ و مهم و به روز کردن و مسائل بزرگ را یا بکلی ندیدن و یا نادیده و بی اهمیت کردن! بی سیستمی یعنی عدم درک مسئولیت فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی در قبال جامعه وملت و جهان اطراف!
٣٨۰۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱٣۹۰
|