از : لییثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : و اینک دو زیر نویس
۱ - هرای، هوزه ری، زهار، هاوار، داد، فریاد، همه ی این واژه ها بن ایرانی دارند.
قبل از پرداختن به این واژه ی مرکب لازم است که اندکی مقدمه نویسی کنم. در بین هر دو خلق ترک آذربایجانی و تالش، یک رسم مشترک کهن برای داد خواهی وجود دارد. و آن بر دو شکل است. یک داد خواستن است در درون خانواده و خویشاوندان. مثل برامه ی(تالشی) کمک خواستن است از برادر. ددم وای(آذربایجانی) کمک خواستن است از پدر.
شاید بعضی از عزیزان خرده بگیرند که چرا ننوشته اید ترکی آذربایجانی؟ زیرا دده که تالش ها نیز بکارش می برند، به احتمال بسیار قوی باید ترکی باشد. اما وای ترکی نیست. پس این سئوال صادقانه و محققانه پیش می آید که: آیا می شود کلمه ای را که ترکی نیست به ترکی نسبت داد؟ از این زاویه بود که نوشتم آذربایجانی. وگرنه شکی نیست که زبان اکثریت مردم آذربایجان ترکی آذربایجانی است و چون ویژگی های خود را دارد؛ به نظر من بکار بردن ترکی خالی در باب اش منصفانه نیست. من عموماً ترکی آذربایجانی می نویسم و بیان می کنم.
باری، دو نوع فراخوان برای فریاد رسی مشترک در بین تالش ها که زبانشان یک زبان کهن ایرانی است؛ و ترک های آذربایجانی وجود دارد. که برای نوع اول آن دو مثال نیز آوردم. در ضمن در تالشی ماسالی ما، نزدیک به ده واژه ی ترکی آذربایجانی وجود دارد. از جمله دده، آچق و ...
نوع دوم کمک طلبیدن و دادخواهی، از غیر خودی است. و این حالت عموماً وقتی صورت می گیرد که دست قوم و خویش برای کمک کوتاه باشد. یعنی درجه ی فاجعه بزرگتر از آن است که فامیل و خانواده بتواند از عهده رفع آن بر آید. پس مردم در چُنین حالی به سر بازار و کوی و خیابان رفته از همگان، هرکسی، کمک می طلبند. و هرای نیز در این حالت بکار می رود.
راستی، معنی هرای چیست؟
واژه هرای از دو واژه ی هر و آی تشکل شده. هرای یعنی ای هر کسی که داری می آیی! دیگر برایم فرقی نمی کند که کیستی؛ کمک کن به من. زیرا آب از سر گذشته است. پس هرای! یعنی هر آینده؛ هر کسی که داری می آیی، ای رهگذر ناشناس و یا شناس!
نوشتم که زبان ترکی آذربایجانی چون ویژگی خود را دارد، نباید بهش گفته شود ترکی، بلکه به نظر من حتماً باید واژه ی آذربایجانی با آن بیاید تا شناسنامه ی دقیق این زبان ترکی با ویژگی های خود گردد.
بگذارید یک مثال برایتان بزنم. تات واژه ای است ترکی که این واژه زییا و دلنشین را ترکان از دیرباز به ایرانیان لقب داده اند. بر عکس پدران ما و سلاویان ها که متأسفانه این دست و دلبازی را نداشتند در نامگذاری دیگران، چنانکه امروزه دیگر نمی توان نام بسیاری از خلق ها را معنی کرد. یعنی صلاح نیست که معنی شود. اغلب نام های خلق های جهان را دیگران گذاشته اند؛ که بر سه دسته است: نام های طبیعی، توهین آمیز و تحسین شده. چنانکه بسیاری از خلق های قفقاز مثل لک، آوار و ... اسامی توهین آمیز دارند که دیگران بر آنها نهاده اند.
باری، در چهار جوی جمهوری ترکمنستان مردمی زندگی می کنند که زبانشان به ترکی آذربایجانی ما نزدیک است. ترکمن ها، به طعنه و شوخی به آنها تات می گویند؛ یعنی غیر ترک. زیرا آنها را ترک اصیل نمی شمارند بخاطر لهجه ی ویژه ای که دارند. از این دست در جهان و هم سر زمین های ترک نشین بسیار است. هر سرزمینی ویژگی خود را دارد. بسیاری از جوک های ازبک ها در باب کازاخ هاست. کازاخ ها همان مردم کازاخستان یا قزاقستان هستند.
بگذارید برای شیرینی مطلب یکی از آن جوک های طنز آلود و کمی غمناک را این زیر بنویسم.
ازبک ها می گویند: مردی کازاخ خانه ای آباد و پر از درخت میوه در اطراف تاشکند از ازبکی خرید. فردا آن فروشنده و خانم اش رفتند که به آنها سر بزنند. دیدند کازاخ تمام درخت های میوه که آن همه سال مرد و زن ازبک نشانده بودند را بریده و صاف کرده.
غمناک و با چشمان اشک آلود پرسیدند در این عمل چه حکمت است!؟
مرد کازاخ بزرگ شده در ستپ گفت: من کازاخم، نظم و محیط صاف حیاط را دوست میدارم؛ این بود که صافشان کردم.
زیر نوس ۲ - نمی دانم این داستان از آن ِ کیست، زیرا من آنچه می نویسم از حافظه است. نویسنده اش هرکسی است نکته دان آدمیست با زبانی طنز.
می گوید: مردی یک روز به نزد دکتر حلق و گوش بینی رفت و گفت: آقای دکتر چندی است که زنم گوشش سنگن شده، خیلی سنگین شده؛ فکر کنم کر شده است. چکار کنم؟
دکتر می گوید: یک روز که خانم شما در آشپزخانه است؛ از اتاق پذیرایی صدایش کن. نشنید برو بیرون اتاق و صدایش کن. باز نشنید، برو تو آشپزخانه درست پشت سرش او را صدا کن و بعد بیا و نتیجه را به من بگو، تا بگویم وضع گوش خانم شما در چه حالی است.
مرد یک روز که خانمش در آشپزخانه بود همان کار را که دکتر گفته بود کرد. در اتاق پذیرایی خانم خود را صدا کرد و پرسد: امشب شام چه غذایی دارم. جوابی نشنید. پس از در بیرون رفت و باز سئوال خود را تکرا کرد؛ باز خانمش جوابی نیامد. پس رفت توی آشپزخانه و درست پشت سر خانم خود ایستاد و پرسید: امشب شام چه داریم؟
زن کمی بر آفروخته و با صدای بلند گفت: مگر کری!؟ سومین بار است که دارم میگم خوراک مرغ.
بله، این بخشی از فاجعه انسانی جهان دو قرن ماست.
٣٨۱۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ خرداد ۱٣۹۰
|