تبعیض نژادی و عرب ستیزی در ایران (۲) - یوسف عزیزی بنی طرف

نظرات دیگران
  
    از : محمد پارسی

عنوان : خوزستان
آقای بنی طرف این یک واقعیت است که عرب ستیزی در بین مردم ایران وجود دارد. اما باید ریشه های آن را شناخت. درست است نام عربستان دویست سال در مکاتبات رسمی دولتی بوده است و ما مخالف این نام هم نیستیم و بر گرداندن آن به نوشته هایمان و به رسانه های رسمی کار سختی نیست. در عین حال که نام خوزستان با تلفظهای مختلفش قدیمی ترین نام منطقه است. خوزستان و اهواز و احواز هم در تمام کتابهای اسفار و مسالک و ممالم و کتب جغرافیایی عربی و اسلامی هست. امروز کار آسان شده وکافی است در اینترنت سرچ کنید.
حوز- خوز (خوزیا)- هوز - حوزه- حوض(معرب)- کوز- کازا- همه یک ریشه دارند و پارسی باستان و یا سانسکریت هستند به معنی خانه- مسکن- خانه گوسفند- سرای - کاخ و ... بکار رفته اند. و دو کلمه اهواز و خوزستان هر دو می توانند تغییر یافته از همین ریشه باشند اما شما و آقای پور پیرار گفته اید زبان فارسی عقیم است و خلیج فارس سندیت ندارد. در رد این گفته شما،
سیصد کتاب تراثی عربی(تفاسیر قرانی و تاریخی و جغرافیایی) و هزار نقشه اروپایی ۹۰ نقشه عربی و ۴۰ قرارداد عربی را معرفی کردیم که نام بحر فارس و خلیج فارس در آنها وجود دارد. آیا شما به اندازه استاد عبدالسعید منعم و
عبدالهادی التازی و شیخ الاسلام قرضاوی منصف بودید که اعتراف کنید که اولین بار در دوره جمال عبدالناصر نام خلیج عربی ظاهر شد و این یک بدعت دوره ناصری بود ؟ یا همچنان مصر هستید که خلیج عربی هم از قدیم وجود داشته.
بنده در شهر اندیمشک زندگی کرده ام معدود اعرابی که در این شهر ساکن بودند آوارگان دوره جنگ بودند. ساکنان اصلی شوش و شوشتر خوزی ها بوده اند و خوزی ها دقیقا همان لرها هستند و در بعضی از کتب قدیمی خوزی ها را کرد هم نامیده اند. نگاه کنید به منابع تاریخی قدیمی. برتری طلبی عربی، خودخواهی و خودشیفتگی اعراب ریشه اصلی بدبینی ایرانی ها به آنها است چرا مردم با اقلیت ارمنی ستیزه جویی ندارند. برای اینکه آنها به فکر سلطه جویی و برتری بر سایر اقوام نیستند. لطفا به آرم اتحادیه عرب نگاه کنید. معنی آن را شما بخوبی می دانید. پس بیایید منصف باشیم آنگاه مردم ایران به افرادی مانند شما بدیده یک هموطن عزیز و گرامی نگاه خواهند کرد.
۴۰٣٨۲ - تاریخ انتشار : ۲ مهر ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : چو در بندی؛ ز بند خود به من خندی --- خوش آن روزی که بند و بست بر بندی
جناب مهران دربندی سلام و بر همه سلام
شما اشتباه بر داشت می کنید؛ و متأسفانه بر مبنای آن برداشت غلط نتیجه می گیرید!
من لیثی حبیبی با هر نوع جنایتی که در تاریخ بشری انجام گرفته با تمام وجودم مخالفم. از زمانی که خود را شناخته ام؛ تمام زندگی ام در راه مبارزه با جنایت و ناراستی و بی عدالتی گذشته است.
در کامنت خود از جمله به حقوقی که اعراب هم حق دارند در ایران داشته باشند نیز اشاره کرده ام.
اما به عنوان یک ایرانی اجازه نمی دهم که تمامیت میهنم را زیر علامت سئوال ببرند. اینها دو موضوع مختلف است. که شما چون در نگاه خود در بندید؛ متأسفانه آنها را از هم جدا نساخته اید. از نظر من همه خلق های ایران بایید حقوق شهروندی خود را داشته باشند؛ اما این حق تا آنجا نیست که هرچه دلمان خواست بگوییم و بنویسیم. گفتن و نوشتن آغاز عمل کردن است. خلیج فارس نامیست بین المللی. فاشیزم ضد ایرانی ای که در کشور های عربی به وسیله ی حکومت هایشان دامن زده می شود؛ تلاش در این دارد که این نام را عوض کند. نویسنده محترم عزیز ما هم وقتی می آید و می نویسد، خلیج این دیگر دفاع از حقوق شهروندی نیست؛ خواسته و یا نا خواسته شرکت در یک توطئه ی ضد میهنی است.
نه فقط خوزستان؛ بلکه حتی کشور های به زور عربی زبان شده را نمی توان عربستان نامید. و از این دست نکات را ده ها مورد می توان بیان داشت که اتفاقاً زیر پا انداختن حقوق شهروندی همه ایرانیان است.
شما چون با قضاوت از پیش وارد میدان شده اید؛ متأسفانه این نکات را از هم جدا نساخته اید. یعنی نتوانسته اید جدا بسازید.
من به عنوان یک ایرانی انترناسیونالیست در این بحث شرکت جسته ام؛ و جنایات هیچ کسی را نیز حاضر نیستم ماست مالی کنم. اما از تمامیت میهن خود دفاع می کنم. و انتظار دارم که این دفاع قانونی و تاریخی و انسانی از سوی شما و دیگر اندیشمندان درک گردد. هیچ کشوری، حتی در مرکز اروپا نیز به شما اجازه نمی دهد که دمکراسی و حقوق شهروندی را بهانه کنید و حقوق ملی کشوری را به زیر علامت سئوال ببرید.

مشکل بعضی از دوستان ما این است که طلب کردن حقوق شهروندی را با بی مرز بودن خواسته های خود اشتباه می گیرند. و این به ضرر حق طلبان این راه است.
چرا؟
برای اینکه با زرنگ بازی در غبار واژه ها خود را گم می کنند؛ غافل از اینکه نظرشان با نظر تجزیه طلبان ضد میهنی یکی گشته است. و همین باعث می گردد که او و دیگران را با یک چوب برانند. و به همین خاطر بود که با کمال احترام و دلسوزی به نویسنده ی محترم دوستانه هشدار داده ام که این راه می تواند همه زحمت او را برای گرفتن حقوق مردم خود بر باد دهد.
من به عنوان یک انترناسونالیست همانقدر در پی گرفتن حقوق خلق رنج دیده ی خود هستم که در پی گرفتن حقوق دیگر رنجدیدگان ایران و جهان. و اگر غیر از این باشیم؛ امکان ندارد که در دام عقب افتادگی و قبیله گرایی در نیفتیم.
بعضی از دوستان، راحت، بسیار راحت به قضاوت می نشینند. من نه نژاد پرستم؛ نه شوینیزمم؛ فارسی زبان نیز نیستم. از یک خلق ستم کشیده ی بیداد ِ دوست و دشمن دیده هستم. به هیچ خلقی به اندازه تالش ها ظلم نشده است. این مردم کهن و دارای زبانی غریب که رازدار تاریخ واژه هاست، از هیچ حقوقی بر خوردار نیستند. حتی اتان خود را ندارند. ولی من بخاطر زیر پا گذاشتن حقوق انسانی خلق من؛ به کژ راهه نمی روم. خلیج فارس برای من در هر حالی خلیج فارس هست. حال چه حقوق خلق ستمدیده ی خود را بستانم و چه نه.

بر عکس نگاه شما دوست عزیز، من هرگز خود را در بند نگاه خود نیز نمی اندازم . من عمیقاً آزاده ام. امروز می توانم با کسی مخالف باشم و فردا با همان کس، صد در صد در مورد موضوعی دیگر موافق باشم. این ویژگی انسان عدالتخواه و مدرن است. این دیدگاه بُن اندیشه ی مرا تشکیل می دهد. به همین خاطر با هر نوع شوینیزم؛ و قبیله گرایی مخالفم. انسان عدالتخواه، آزاده و مدرن باید حقوق را بشناسد؛ نه خودی و غیر خودی گری را. و حقوق نیز تعریف و مرز دارد.
من حق همه خلق های ساکن ایران را به رسمیت می شناسم و برای آن حقوق مبارزه می کنم. برای همه مبارزه می کنم. اما اگر به هر دلیلی کس یا کسانی بخواهند تمامیت میهنم را زیر علامت سئوال ببرند؛ آنگاه عاشقانه سر بر خاک میهن می سایم و تا قطره ی آخر از حقوق اش، از تمامیت اش دفاع خواهم کرد.
شاید کسانی بیایند و بگویند: آقای حبیبی ما اصلاً کشوری به نام ایران را به رسمیت نمی شناسیم. من به این دسته احترام بیشتری می گذارم، تا آنانی که همان دیدگاه را دارند؛ ولی به نعل و میخ می زنند؛ در خیال خود اما به بیخ می زنند. و این رسم جوانی نیست.
نه، دوست عزیز نادیده، من با هیچ جنایتی در طول تاریخ بشری موافق نیستم. و همه را جنایت می دانم.
متأسفانه در هر دوره ای از تاریخ دیدگاهی مُد میشه؛ مدش می کنند؛ و عده ای قربانی مد روز می گردند. بعد که آب ها از آسیاب افتاد؛ قربانیان فراموش می شوند. به عمد فراموش می شوند. با ابتکار همان کسانی فراموش می شوند که مدیریت و کارگردانی را دیروز بر عهده داشتند سربازگیرانه.
حرف من این است: عرب و همه ی کسان دیگری که در ایران زمین می زیند؛ باید حقوق خود را داشته باشد. اما گرفتن این حقوق نباید برابر زیر پا انداختن حقوق عمومی و ملی این کشور گردد.
ما در ایران عربستان نداریم. سوریه و عراق و مصر و چند ده کشور دیگر که با تجاوز و زور و بیداد، عرب زبان شده اند نیز عربستان نیستند. خلیج فارس یک نام بین المللی است. اگر دشمنان این سر زمین بهش خلیج و یا خلیج عربی می گویند؛ توی ایرانی به کدامین دلیل از آنها بر علیه میهن خود پیروی می کنی!؟
سئوال مهمیست، نه؟
سخن من این است؛ نه زیر پا گذاشتن حقوق شهروندی دیگری.
باید صادق بود. باید شریف و راستگو بود، اگر برای گرفتن حق خود و دیگران به میدان در آمده ایم.
متأسفانه عموماً بشر بر مبنای قضاوت درستی حرکت نمی کند. به همین خاطر در دو قرن ما پیوسته با بر جسته کردن خودی و غیر خودی، دچار یک نوع قبیله گرایی مدرن شده است. آسیب شناسی این فاجعه و عقب گرد، خود به یک بر رسی دقیق و همه جانبه احتیاج دارد؛ که در این اندک نگنجد.
کوتاه همینقدر بگویم که این زیاده طلبی ها، و بیراهه رَوی ها همیشه باعث شده که ما نه صد در صد، نه نود در صد، نه ده در صد؛ بلکه حتی یک در صد حقوق خود را نیز نتوانیم بگیریم.
این نکته ای است بسیار مهم، که متأسفانه تا به امروز اشتباه گران دیروز بهش نپرداخته اند. و اگر کس و یا کسانی آمده اند به آن اشتباهات هراسناک و مرگ آور بپردازند؛ فوراً مورد یورش قلمی و زبانی قرار گرفته اند. و افسوس! زیرا سر در برف کردن تو را نجات نمی دهد؛ بلکه تو را دچار خود گول زنی کرده به شکاری آسانگیر بدل می سازد.
که آن نیز مقوله ای تاریخی و بسیار درد ناک است در کشور ما. بر رسی این فاجعه نیز تاریخی بلند دارد که در این اندک نگنجد. فقط باید بگوم: حیف کسانی که با جهانی از استعداد و شور و عشق به بشریت، بی آنکه بدانند به کجا می روند، قربانی آن بی سر انجام ره گشتند؛ و خاطراتی بسیار تلخ از خود بر جای هِشتند و بس۱. حییف و هزار حیف!

زیر نوی ۱ - تکه ای از منظومه صبور

صبور

نام من صبور است ۲
پدرم بیتاب بود
نقش هایش
نقش بر آب بود
دنیا
یکسر
سراب بود، خراب بود.

چه بسیار که رفتیم
رسیدنی در کار نبود
پخته ای بر دار نبود.

با میوه های گس و نارس
باغ پر از کالی بود و بس

من صبورم
مادرم هیمه را مانََد
به هر بهار
خود می سوزانَد
...................
تا در شعله ها
بر آورده آرزو ببینند
با عشق
به تماشایش می نشینند.
.........

توضیح: خواهرم در این منظومه دریاست

از این بودیم از آن شدیم
به کوچه ی خزان شدم
شکسته شد صدای ما
نشسته او بجای ما
پس از فریب یک طلوع
....................
برایشان فسانه گفت
هزار و یک ترانه گفت
ز رنج عاشقان گریست
عزیز ما شد و بزیست
...................
چه شعله ای، چه آتشی؟
منم صبور روزگار
به خواهرم سپرده ام
به هر بهار
به وقت کار
که رنگ لاله می شوم
حریق و شعله می شوم،
به جان من ترانه هاست
صدای من نه پچ پچ است
به دور تر کرانه هاست
به گوش من یکی زند
چو سیلی بهار و رعد
به گوش آسمان مست
یکی شود بلند و پست
که سازشان شکسته باد و رقص من
.....................
به خاطر این ترانه بود
نه باور زمانه بود
دریغ!
که این فسانه بود.

من صبور روزگار
به یاد گل
به یاد او
به یاد یار
در این کرانه بیقرار!

زیر نویس ۲

از دیر باز در ایران ما رسم است که وقتی به هر دلیلی کودک بعد مرگ پدر به دنیا می آمد؛ نامش را صبور می نهادند، تا بتواند آن فاجعه بزرگ را با صبر از سر بگذراند.
در این سال ِ سی، بسیار صبور زاده شد در میهن. گرچه همه آنها نامشان صبور نیست؛ اما سر نوشتی یکسان داشته اند و آن زیستن بی حضور گرم پدر بیتاب است.

صبور من اما واقعی می باشد، و حالا پهلوان دلیر مردیست برای خود در شرق ایران زمین.
٣٨۴۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : حق

عنوان : هدف ما، اجرای کامل منشورجهانی حقوق بشر در چارچوب ایران است. هدف شما چیست!
آقای دربندی نمی دانند که نادرشاه چشمان فرزند خود را کور کرد چون باور کرده بود که پسرش در پی ترور او بود و وقتی نادر فهمید که پسرش چنین کاری نکرده بود دیوانه شد و از سر ایرانیان منارها ساخت. توجه کنید که از سر خود ایرانیان منارها ساخت. در آخر هم بدست چند ایرانی که قرار بود اعدام شوند کشته شد. حال ما ایرانیان شریک جرم که باید باشیم که نادر هم از سرهایمان منار ساخت و هم فرزندانمان را کور کرد و هم بدست خودمان نابود شد!

آقای دربندی، کی گفته که ایرانی عربی یا عرب زبانی که ساکن استان خوزستان است مسئول جنایت های صدام و تازیان در ۱۴ قرن پیش است! چرا مغالطه می کنید؟ حساب صدام و تازیان از حساب هموطنان ما در خوزستان جداست همانطور که حساب این رژیم از حساب ملت ایران جداست. مغالطه چرا! شما که از حقوق شهروندی دم می زنید باید بدانید که هر فردی صرفنظر از نژاد و زبان و جنسیت و دین و مذهب و گرایش جنسی اش که در ایران متولد شده باشد در ایران حق آب و گل مساوی دارد و با حقوقی مساوی با دیگران در ایران زاده شده است. ما بدنبال احقاق حقوق همه شهروندان ایران در چارچوب ایران هستیم، حقوقی که در منشور جهانی حقوق بشر آمده است. این هدف ماست. هدف شما چیست! هدف آقای بنی طرف چیست!

رگ تعصب، آقای دربندی! یا دفاع از موجودیت کشورمان که به یمن این رژیم خر تو خر به خطر افتاده است! مثل اینکه فراموش کرده اید! که این رژیم را توافق و همکاری چه کسان و گروهها و احزابی سر کار آورد! از جبهه ملی و ملی مذهبیون گرفته تا چپ چپ که احزاب قومی زبانی را هم شامل می شود. همه بدنبال کسب قدرت بودند و نه دمکراسی حقوق بشری، مگر غیر از این است! به آنها ایراد بگیرید که چرا در آنزمان هیچ درکی از این حقوق شهروندی نداشتند که شما تازه امروز از آن دم می زنید؟ اگر داشتند که ما حال و روز امروز خود را نداشتیم.

ما بدنبال حقوق شهروندی همه ساکنان ایران در چارچوب ایران هستیم که تنها با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در چارچوب ایران امکان پذیر است و این هدف ماست. هدف آقای بنی طرف و همفکرانش طفره رفتن از این منشور و پرونده سازی علیه ایران و ایرانی است. نه تنها او تاریخ را جعل و تحریف می کند بلکه عمدا نمک به زخم ما ایرانیان می پاشد وقتی رژیم را با ما مردم عمدا و به دروغ یکی جلوه می دهد و ادعا می کند از دم مان نژادپرستیم. توضیح هم نمی دهد که اگر اینطورست، چرا حکومت نظامی اعلام نشده در سراسر ایران بخصوص در تهران برقرار است و چرا ما مردم چه زن و چه مرد، چپ و راست زندان و شکنجه می شویم و به ما تجاوز جنسی می شود. این دیگر چه جور نژادپرستی است که آلمانها هم در زمان هیتلر نازی تجربه نکرده اند؟ او توضیح نمی دهد که این چه جور نژادپرستی در ایران است که قبیله حاکم از هر چه ایرانی است بیزار است و ۳۲ سالست در پی نابود کردن میراث ملی ملموس و غیرملموس آنست مثل مقبره کوروش بزرگ و جشنهای ایرانی؟ یا توضیح نمی دهد که این چه جور نژادپرستی ایرانیان است که حاکمانش فخر را در غیر ایرانی بودن خود با ان عمامه های سیاهشان به نمایش می گذارند و یا برخی از آنها هیچ ایرانی نیستند بلکه عراقی اند؟

درجه نژادپرستی را در این کلام صادق زیبا کلام (کاذب زشت کلام)تجزیه تحلیل کنید که چند روز پیش ترکید و گفت که یک موی حضرت محمدش را به صدتا کوروش و داریوش تخت جمشید نمی دهد.

هدف ما، اجرای کامل منشورجهانی حقوق بشر در چارچوب ایران است. هدف شما چیست!
٣٨۴۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : پرستش عرب ها
جناب دربندی،
ایراد ما به یک فرد ظاهرا ایرانیست که زباله دان تاریخ ادبیات ایران را زیرو رو میکنند تا کثافت هایی که در هر کشور و فرهنگ قدیمی موجود است را پیدا نموده و بوسیله آن بذرنفرت و نفاق بپاشند و به آنها که دنبال تفرقه بینداز و حکومت کن اند کمک نمایند و حتی از گفتن نام خلیج فارس هم ننگ دارند.

ایشان اگر کتاب ها و ادبیات آخوند های ایرانی را زیر و رو کنند صد ها برابر این ها را در تعریف و تحسین و پرستش عرب ها یافته و خواهند یافت. تمام عمر ما قرنهاست در پای منبر ها در ستایش و پرستش عرب ها و التماس به آنها صرف شده است. ایشان میخواهند که را بفریبند؟ ما در طول تاریخ خود همان اندازه از ترک و فارس و عرب صدمه دیده ایم که بقیه برادران ما دیده اند.

اما نادرشاه تا آنجا که به حمله به هند مربوط است با مغول ها و عرب هایی که به ایران حمله کردند فرقی ندارد.
٣٨۴۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣۹۰       

    از : مهران دربندی

عنوان : حقوق شهروندی
بسیاری از آنهایی بدون توجه به محتوای مقاله رگ تعصب ایشان بلند شده. آین افراد در واقع از دیدی بر پایه نژادی به تمام مسایل ملی و قومی می نگرند. در دید این افراد صدامی که باعث ویرانی و کشتار در ایران شد برابر با یک ایرانی عرب است! و همین شهروند عرب همدست اعراب ۱۴۰۰ سال پیش حساب می شود!!!

در عین حال همین افراد خود را شریک در جنایات نادرشاه و دیگر شاهان و سلاطین ایرانی نمی دانند، چرا، شاید به این خاطر که آنها از نژاد خود ایشان هستند و به طور طبیعی اجازه این کار را دارند.

تا وقتی که ما ایرانیها به حقوق شهروندی احترام نگذاریم و به باستان پرستی دچار باشیم بهتر از این نمی توان انتضار داشت.
٣٨۴۶۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : پروفسور حسین زاده
ادامه،
با عذر از اطاله سخن ، اینهم آدرس صفحه اطلاعات مربوط به پروفسور حسین زاده از دانشگاه دریک در امریکاکه بیست وسه سال در آنجا تدریس میکنند.
زبان ایشان فارسی ، کردی و انگلیسی ست و عربی را هم به حد خواندن میدانند.

http://faculty.cbpa.drake.edu/hossein-zadeh/
٣٨۴۵٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : خطر
ادامه ،
دوستان عزیز ، از طنز و مجادله گذشته ، اگر انگلیسی میدانید لطفا مقاله جناب حسین زاده را بخوانید و اگر انگلیسی به ان حد نمیدانید آنرا جزو دروس خود قرار داده و روزی یکی دو پاراگراف آنرا نزد معلم خود بخوانید
تا در یابید که خطری که ما را تهدید میکند اختلافات اتنیکی ما نیست ، خطر امپریالیسم خونخواری ست
که بر دنیا سایه افکنده و ما و خود را نابود خواهد کرد. اگر کسی این را درک نکند یا جاهل است و یا مغرض.
٣٨۴۵۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : فرض میکنم
جنابان احمد عباسی و عرب احوازی،
فرض میکنم که من به بیماری مهلک نژاد پرستی و اسلام ستیزی مبتلا شده ام و فرض میکنم که این جانباختگان که نام بعضی از آنها در زیر میاید همه عربهایی هستند که هم نژادهای وحشی من در روز روشن آنها را در خیابانهای اهواز کشته اند

و فرض میکنم که کهریزک در " عربستان " و زندانیان آن "عرب " بودند و فرض میکنم که حمله به میهمانی در باغ خصوصی چند شب پیش و تجاوز به بانوان "عرب" در برابر چشم همسرانشان نه در اصفهان بلکه در اهواز اتفاق افتاد
و فرض میکنم که هاله سحابی و هدی صابر عرب های بی گناهی بودند که بدست نژاد پرستان فارس کشته شدند
و فرض میکنم که تمام روزنامه نگاران در بند در ایران همه در حقیقت عربند
و فرض میکنم که این فارس های نژاد پرست اند که پرونده های خاک آلود گروه های افراطی سومکا و پان ایرانیست را از اعماق زمان بیرون کشیده و جلو چشمان بعثی ها ی بشر دوست تکان میدهند.

آیا ما نژادپرستان فارس جنایت دیگری هم انجام داده ایم جز آنکه در عراق هزاران هزار ایرانی مقیم را به ایران راندیم و با خشکاندن ماند آب های مالاریا خیز! در جنوب عراق جان هزاران هم مذهب شیعه را از شر گنداب ها و مالاریا نجات داده و بازماندگان را به بحرین و عربستان سعودی گریزاندیم که نژاد پرستان فارس از آنها پذیرایی! کنند.
با اینهمه جنایتی که ما در حق برادران عرب خود انجام دادیم آیا جناب عزیزی بنی طرف حق ندارند خلیج فارس را خلیج بنامند؟ و از دست فارس ها که در سایه نشسته و ساندیس و چای و قهوه میخورند عصبانی نباشند؟

بنده به سهم خود و از جانب این ایرانیان نژاد پرست از شما و جناب عزیزی بنی طرف و سرکار خانم ترابی و دیگر عرب دوستان به خاطر این جنایت ها که نمونه هایی از آن عرض شد عذر میخواهم. ضمنا اگر فرصت کردید نظری به مقاله زیر که تازگی جناب اسماعیل حسین زاده در کاونتر پانچ منتشر کرده اند بیاندازید که شرح مختصری از عملیات خیرخواهانه امریکا و انگلیس و فرانسه در سر زمین های متمردینی چون لیبی و سوریه و سرزمینهای مشابه است. موفق باشید.

فهرست ناقص قربانیان :
۱)مهدی کرمی
۲) مصطفی غنیان
۳) مبینا احترامی
۴) فاطمه براتی
۵) کسری شرفی
۶) کامبیز شعاعی
۷) محسن ایمانی
۸)رجب پور(دختر)
۹) رجب پور (مادر)
۱۰) محمد(۱۲ ساله)
۱۱) طهماسبی (ساری)
۱۲) ندا اسدی
۱۳) ناصر امین نژاد
۱۴) ندا صالحی آقا سلطان
۱۵) اشکان سهرابی
۱۶) بهمن جنابی
۱۷) شلر خضری
۱۸)کیانوش آسا
۱۹)امیر کویری
و بسیاری دیگر.

The Perils of Insubordination
Why Regime Change in Libya?

http://www.counterpunch.org/zadeh۰۶۱۷۲۰۱۱.html
٣٨۴۴۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣۹۰       

    از : أحمد عباسی

عنوان : تعصب بی جا
انجه مسلم است بیشتر کسانیکه که نوشته اقای بنی طرف را مورد انتقاد و تهاجم قرار دادند جشم بسته به واقعیتهای تاریخی نگریسته اند زیرا این سرزمین نامش هرچه میخواهد باشد خوزستان یا عربستان یا الاهواز یا چیز دیکر موطن اعراب است و اعراب پیش از اسلام در این سرزمین بوده اند.
تعصب بی جا و انکار واقعیتهای تاریخی و جعل و تغیر نامهای تاریحی نیز به اشکار شدن واقعیت کمک نمی کند .
انتظار می رود نسل جدید ایرانی و در پرتو روشنگریهای موجود و انقلاب در وسائل ارتباط جمعی بهتر و اسانتر واقعیتها را درک کند و با نسل گذشته امثال محسن بزشک بور متفاوت باشد که در خرمشهر عده از عربهای ان شهر را جمع می کرد و به عنوان متینگ حزب پان ایرانیسم به همان اعراب ناسزاو برت و بلا می کفت !.
٣٨۴۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰       

    از : عرب احوازی

عنوان : حقیقت محض
سلام علی من اتبع الهدی
هرچه به نوشته های اقای بنی طرف تامل کردم چیزی جز حقیقت محض در ان ندیدم چگونه است که شما حق دارید فرهنگ و زبان و ادبیات خود را (که انهم زاییده ی زبان عربیست )دوست داشته باشید ولی ما نه وبه این اکتفا نکرده به بهانه ملی گرایی کمر همت بر نابودی زبان و رموز فرهنگی قومیتها دیگر بسته اید چگونه است که سعی وتلاش سلوکیان (جانشینان اسکندر)در ترویج زبان و فرهنگ یونانی در ایران به مزاج شما خوش نمی اید ولی این حق را از ما مسلوب میکنید و انگ تجزیه طلبی را به ما میچسبانید شما (پیروز وامثالهم)نه تنها به بیماری مهلک نژادپرستی مبتلا شده اید بلکه اسلام ستیزی را هم پیشه کرده اید (اشعار مصطفی بادکوبه ای که اخیرا سروده وبه خدا و رسول خدا و عرب توهین و افترا کرده) اگر به سیاستهای اتخاذ شده حکومتهای مرکزی ایران از رضا شاه به بعد در مناطق غیر فارس بنگرید سیاستهای کوپی شده استعمار انگلیس و فرانسه را ( که در مستعمرات خود پیاده میکردند) بخوبی می بینید با توجه به این سیاستهای خبیث انتظار دارید اقای بنی طرف به شما تبریک بگوید یا درصدد دفاع از حق بر اید
اینکه صدام حسین به ایران حمله کرد مگر از اعراب ایرانی دستور گرفته که شما کاسه و کوزه ها را سر ما میشکنید.
بیایید منطقی فکر کنید بر فرض مثال ما اعراب راه را غلط میرویم کردها هم اشتباه میکنند بلوچها هم اشتباه میکنند ترک و ترکمن هم.......
این قومیتها هم قربانی سیاستهای شونیسم فارسی هستندو در معرض تفریس .
و باید بگویم درد مان مشترک
اگر شرطی های عراقی سیگار را بر زانوی ایرانی خاموش کردند بدانید که ماموران ساواک به زن و دختر یکی از فعالان سیاسی عرب جلوی چشمان وی به انها تجاوز کردند وبا توجه به اتفاقات گهریزک که در سایه ی حکومت اسلامی اتفاق افتاد ان عمل ساواک در سایه حکومت اریانمهر کاباره گستر بعید نیست
در اخر اگر قرار باشد کسی از مواضع خود تعدیل کند وراه غلط را نرود اقای بنی طرف نیست بلکه شما شونیستهای فارس جدید الولاده هستید که گویی نژادپرستی و عرب ستیزی را از پدران خودبه ارث می برید
زنده باد انسان عدالت خواه
والسلام
٣٨۴۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰       

    از : حامد تپوری

عنوان : جعل آگاهانه تاریخ ، یا تاریخ ندانی
خوزستان در نگاهی کوتاه ،از ویکیپدیا



نام خوزستان


نقشه‌ای مربوط به قرن ۱۱ میلادی اثر محمود کاشغری که در آن خطهٔ نام خوزستان نیز به‌چشم می‌خورد. ( این نقشه را در ویکی پذیا می توان دید)
درباره واژه «خوزستان»، معانی و تعابیر فراوانی وجود دارد که قدمت و دیرینگی این خطه را آشکار می‌سازد. خوزی‌ها قوم اولیه ساکن این سرزمین بودند و با ایلامیان همتبار بودند. بنابر سنگ نوشته داریوش بزرگ، در دوران هخامنشی، خوجیا (Khavjiaa یا به پارسی باستان خشتره‌پاو) نام استان خوزستان بوده است[۱]. «ابن منظور» به سال ۷۱۱ ه.ق. در «لسان العرب» اشاره دارد: و الخوز جیل من الناس، اعجمی معرب، یعنی: «خوز» قوم یا قبیله‌ای از مردم عجمند. از سوی دیگر «خوز» را به معنی «شکر» و «نیشکر» نیز معنا می‌کنند. زیرا خاک حاصلخیز و بارور خوزستان، استعداد ویژه‌ای برای رشد این گیاه داشته و آنجا بهترین محصول نیشکر را به دست می‌داده‌است.
در کتاب «مجمع التواریخ و القصص» خوزستان به نام «حجوستان» و «حبوجستان و اجار» آمده‌است که به نظر می‌آید، برگرفته از زبان پهلوی با عناوین «حبوجستان» و حوجستان است. همچنانکه در بعضی از گویشهای رایج در این استان « بختیاری » برای ادای حرف «خ» از «ح» نیز بهره می‌گیرند. بنابراین واژگان «اوج»، «هوز»، «هوج»، «حوز» و «خوز» در سیر تحول و تطور لفظی با پسوند «ستان» و «اوجستان» به تدریج بر اثر سایش تلفظ، از «هوجستان» به «خوزستان» تغییری یافته‌است.در متون پارتی نیز واژه هوزستان اشاره به همان نام خوزستان در دوران نوین دارد.[۲]
در گویشهای فارسی باستان و زبان پهلوی «او» به «هو» قابل تغییر است؛ مانند «اورمزد» - «هورمزد» و «اوشمند» - «هوشمند» همچنانکه «هورداد و حورداد» را «خرداد» و «خورتات» نیز گفته‌اند. البته تا سالهای اخیر این اسامی را با حرف (ح) نیز می‌نوشته‌اند. از سوی دیگر «یاقوت حموی» واژه «خوز» را با نامهای «خوز» و «هوز» و «اهواز» و «هویزه» هم ریشه می‌داند. «اهواز» محرف واژه «اواز» و «اوجا» نیز هست که در کتیبه داریوش بیستون آورده شده و این نام در کتیبه نقش رستم «خواجا» یا «خوجا» حک شده که هزار سال پیش، مرکز حکومت نشین استان خوزستان بوده‌است. پس از هخامنشی، در دوران اشکانی، ساسانی و تمام دوران اسلامی شوشتر مرکز حکومتی خوزستان بوده‌است. در سال ۱۳۰۳ در پی شیوع بیماری وبا در شوشتر مرکز حکومتی خوزستان به اهواز منتقل شد و تا کنون نیز اهواز است.
در شاهنامهٔ فردوسی به تصحیح استاد جلال خالقی مطلق از این خطه با نام خوزیان یاد شده است. برای نمونه:
بشد تیز با لشکر خوزیان برآن سود جستن سرآمد زیان[۳]

وزان پس بر کشور خوزیان فرستاد بسیار سود و زیان[۴]

همی‌رفت تا کشور خوزیان ز لشکر کسی را نیامد زیان[۵]

این نام آشکارا با نام سوزیان یا سوزیانا (Susiana) که در نوشتارهای تاریخ‌نگاران یونانی به عنوان سرزمینی به پایتختی شوش (سوس یا سوسا) و نامی دیگر برای ایلام باستان آمده همخوانی دارد و نشانگر این است که واژهٔ خوز و واژهٔ شوش یکی است.
خوزستان در دوران باستان
«خوزستان» در دوران باستان، به‌ویژه، در دوره هخامنشی به دو ناحیه تقسیم می‌شد: بخش‌های شمال و شمال شرقی که انشان (انزان) نام داشت و سرزمینهای باصفا و کوهستانها و جنگلهای فراوانی را شامل بود، و ناحیه جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگه‌ای جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگه‌ای سرسبز و پرآب بوده که به قاره‌ای کوچک و مستعد می‌مانست. بخش‌های جنوبی که «عیلام» نام داشته یادآور تمدنهای دیرینه خوزستان است و بشدت تحت تأثیر فرهنگ «میان‌رودان» بوده و جغرافیای وسیعی را شامل می‌شده که حد فاصل لرستان و خوزستان و سواحل خلیج فارس امروزی است.
«استرابون» جغرافی‌دان عهد باستان، خوزستان را از حاصلخیزترین جلگه‌های جهان می‌داند. زیرا رودخانه‌های زیادی این دشت را آبیاری می‌کرده که امکان کشاورزی و آبادانی را در این منطقه میسر می‌ساخته‌است. شاید بر همین اساس بوده که عده‌ای بر این باورند که نام این سرزمین «هند» یا «اند» بوده که به معنی «جایی با آب‌های فراوان» است.
درباره آبادی مرکز خوزستان در کتاب «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» تألیف «ابو عبدالله محمد بن احمد مقدسی» جهانگردی از بیت‌المقدس آمده‌است:
« «شوشتر در همه این سرزمین، خوشتر، استوارتر و مهم‌تر از آن شهری نباشد. نهر به دور آن می‌چرخد نخلستان و باغها آن را فرا گرفته‌اند. بافندگان ماهر پنبه و دیبا در آن بسیارند از همه شهرها برتر است، اضداد را در خود جمع و در نزد جهانیان شهرت دارد. و درباره‌اش گفته‌اند آن همچون بهشتی است. باغهایش پر از ترنج و انار خوب، انگور و گلابی عالی و خرما می‌باشد. بهشت خوزستان است دیبای آن را به مصر وشام می‌برند، مردمش با خوشی عمر می‌گذرانند.» »
همچنین در سفرنامه «ابن بطوطه» جهانگرد مراکشی می‌خوانیم:
« «سر انجام به شهر تستر (شوشتر) رسیدم که در قلمرو اتابک و سر حد بین دشت وکوهستان است. شهری بزرگ، زیبا، خرم و دارای پالیزهای نیکو و باغهای عالی است این شهر محاسن زیاد و بازارهای معتبر دارد و از شهرهای قدیمی است. در دو طرف رودخانه باغ قرار دارد و محاذی دروازه دسبول مانند بغداد و حله جسری از کشتیهای کوچک درست کرده‌اند، میوه در تستر فراوان است، خیرات و برکات این شهر بسیار و بازارهای آن در خوبی بی‌مانند می‌باشد.» »
وجود مراکز علمی و فرهنگی همچون دانشگاه جندی شاپور در این استان دال بر اهمیت و رونق این منطقه‌است که استادان بزرگ دانش پزشکی را از یونان، مصر، هند و روم گرد هم آورده بوده‌است. این دانشگاه را نسطوریان مسیحی عراقی به‌نام خانواده بختیشوع ایجاد کردند. این دانشگاه پزشکی که به دستور شاپور اول (۲۴۱-۲۷۱ م) بنیان نهاده شد. توسط شاپور دوم (ذوالاکتاف) مرمت و بازسازی گشت و در زمان انوشیروان تکمیل و توسعه یافت. دانشمندان و شاعران بزرگی همچون ابونواس حسن بن هانی اهوازی، که از ارکان شعر عرب است، عبداله بن میمون اهوازی، نوبخت اهوازی منجم و فرزندانش، جورجیس پسر بختشوع گندیشاپوری و شاعران عرب زبان شیعی، مانند ابن سکیت و دعبل خزائی که با اشعار خود ولایت و امامت را پاس داشته‌اند و زبان به مقاومت گشوده‌اند از همین منطقه برخاسته و در این دیار زندگی می‌کرده‌اند.
آیین‌ها و مردم
استان خوزستان از تیره‌های گوناگون انسانی را در بر می‌گیرد. همچنین با اینکه بیشینه مردم این استان مذهب شیعه دارند، از دیرباز پیروان دیگر آیین‌ها نیز در این استان زیسته‌اند و می‌زیند. در شهر اهواز گروه اندکی صابئین(در خوزستان به آنها صُبّی می‌گویند) در کرانه رود کارون ساکنند و بیشتر به کار زرگری مشغولند.
همچنین پیروان آیین‌های کهن زرتشتی و نیز کلدانی در این استان و به ویژه شهر اهواز زندگی می‌کنند که پس از انقلاب ۵۷ از شمارشان کاسته شده‌است. در شهر آبادان شماری از ارمنیان می‌زیند. این گروه تا پیش از انقلاب جمعیت بیشتری داشتند ولی امروزه تنها چند خانوار از اینان در شهرهای آبادان و اهواز می‌زیند. همچنین گروهی از پیروان آیین بهایی[نیازمند منبع] در این استان زندگی می‌کنند. پیروان دیگر آیین‌ها و مردمان دیگری نیز در اینجا می‌زیسته‌اند که امروزه
٣٨۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : تایید
منهم با نظرات پیروز و گیلانی موافق هستم( شیمه دو ته بلا بخوره بسر نفهم آدمون; بلای هردوی شما بسر آدمهای نفهم بخورد). متاسفانه نظرم از زیر ساطور سانسور بسلامت خارج نشد. مهم نیست که مینویسد، مهم موضع گیری برعلیه این نوع گرایشهای نژادپرستانه و مغرضانه در مورد تاریخ ایران است، که بایستی گرفته میشد. تفحص و شناسایی همه آثار و اسامی معابر و مسکنه و منطقه که امروزه نام عربی را بعداز حمله قبایل عرب بایران بخود گرفته اند،بنامهای فارسی و پارسی قدیمی و اصلی خود ،میتواند جلوی یاوه گوییهای شیوخ دست نشانده حوزه خلیج همیشگی فارس را بگیرد.البته آنهم در نظام جمهوری ایرانی در حاکمیت مشترک همه «اقوام و اقلیتهای» ملی و ایرانی ممکن پذیر است.
٣٨۴٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰       

    از : روزبه

عنوان : مخاطب جناب بنی طرف کیست؟
خانم هایده ترابی محترم، آیا مشکل شما فقط "عرب ستیزی" ایرانیان است یا شما نگران ایرانی ستیزی اعراب هم بوده یا هستید؟ شاید آنرا انکار هم می کنید! خانم محترم، بفرمایید دلیل اینکه جناب بنی طرف به کسی در اینجا جواب نمی دهد چه باشد؟ جواب ندارد یا وقت ندارد؟ کسی که اینهمه اتهام ناروا به ما وارد می کند حق ندارد وقت برای پاسخگویی به ما را نداشته باشد. مخاطب او اگر ما نیستیم پس کیست؟

کسی که خواب است را با یک تلنگر می توان بیدار کرد ولی کسی که خود را به خواب زده است را هرگز نمی توان بیدار کرد. بنظر می رسد که دوستان در اینجا کاری با آنهایی ندارند که خود را به خواب زده اند و توجه خود را فقط معطوف به کسانی کرده اند که براستی خوابند و نیاز مبرم به یک تلنگر دارند. برای این دوستان آرزوی پیروزی دارم.

با گیلانی موافقم که نظرات پیروز حال و هوای جالبی به خواننده می دهند.
٣٨۴۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰       

    از : علی اصلی

عنوان : من هم....
جناب بنی طرف گرامی - من هم متعجب و متاسف شدم با خواندن این نوشته شما... باینده ایران و "همه" مردمانش....
٣٨۴۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰       

    از : هایده ترابی

عنوان : موفق باشید
آقای بنی طرف عزیز سلام، به راه سختی گام نهاده اید، اما تلاشهای شما بی نتیجه نیست. بسیاری از ایرانیان حرفها و بحثهای مهم شما را دنبال می کنند و بسیاری از آنها با شما هم اندیش اند . به امید اینکه موضوع واقعیت عرب ستیزی، نژادپرستی و بطور کلی مسئله ملیتها در ایران، هر چه گسترده تر و عمیق تر جای خود را در افکار عمومی ایرانیان باز کند.
٣٨۴۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : ممنون
جناب گیلانی،
ممنون از لطف شما.
٣٨۴۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : جناب بنی طرف عزیز سلام
شما برای اینکه هم رنگ جماعت تند روی روزگار ما، بخصوص این سال های اخیر بشوید؛ از اصل خود خیلی دور گشته اید.
به نظر من برای یک نویسنده شریف مردمی چون شما این کاریست خطرناک و بی نتیجه. شما چندی پیش خوزستان را عربستان نامیدید و این سخن از بُن غلط است. ناحق است. با این حساب باید ده ها کشور که بر اثر تجاوز اعراب زبانشان عربی شده را نیز عربستان بنامیم. و این در حالی است که آن کشور ها نه فقط عربستان نیستند بلکه بخاطر فاجعه تجاوز اعراب فرهنگ و زبان کهن خود را از دست داده اند. آنها نه فقط عرستان نیستند بلکه حقی تاریخی بر گردن اعراب متجاوز دارند که فرهنگ ها را نابود کردند و زبان و فرهنگ کشور های کهنی چون مصر را برای همیشه بردند و به فراموش خانه ی تاریخ سپردند.
این را در نظر داشته باشید که هیچ انسانی حاضر نمی شود زبان و فرهنگ نیاکان خود را به راحتی رها کند. حال ببینید چه بر آن مردمان رفت که امروز تقریباً هیچ اثری از فرهنگ و زبان نیاکانشان در زندگی روزمره شان دیده نمی شود. آیا شما این فاجعه های تاریخی را بر حق می شمارید!؟
اگر نه، چگونه گوشه ای از کشور ایران که هیچ ربطی به عربستان ندارد را عربستان می نامید!؟
و اگر بر حق می شمارید؛ پس شما همگام با یورشگران تاریخ دارید گام بر می دارید و این ناحق مطلق است. و از شما نویسنده ی عزیز مردمی بعید است که به چنین چاله ی تاریخی ی تیره ای بیفتید.
عربستان، عربستان است. امروز به آن کشور به غلط گفته می شود عربستان سعودی. این نام هم از نظر تاریخی و هم از نظر انسانی غلط است.
زیرا طایفه ی آل سعود که تمام جمعیت اش کمتر از ۱۰۰ هزار نفر است خود را به بیست میلیون عرب غیر سعودی عربستانی تحمیل کرده است. و حتی اخیراً به فاشیزم عربی بیش از پیش روی آورده است. تجاوز آشکار به حقوق ۶۰۰ هزار بحرینی نمونه ی آشکار این فاشیزم است. در بحرین نزدیک به یک میلیون نفر زندگی می کنند که بخشی مزدوران و کارگران خارجی و بسیاری غیر عرب هستند. اما آن ۶۰۰ هزار بحرینی اصیل اند و همینک به دست طایفه ی بسیار کوچکی به بند کشیده شده اند و جهان ما نیز به دلایل در گیری هایی که با رژیم اسلامی ایران دارد، سکوت پیشه کرده و این حق نیست، ناجوانی است. چرا مصری ها؛ تونسی ها و دیگران حق دارند از دست دیکتاتور های سرزمین خود رها شوند؛ اما مردم اندک بحرین نباید این حق را داشته باشند!؟
هنوز به یاد دارم ناله های یک مغازه دار ایرانی در بغداد را در زمان صدام. از مرز خسروی بیرونش کرده بودند و او با رادیو تهران در حال مصاحبه بود. می گفت: من تنها جرمم ایرانی بودن است. شرطه های بعثی صدام سیگار را هنگام باز جویی بار ها روی ران پایش خاموش کرده بودند.
بله جناب بنی طرف گرامی، تا رنج دیگری را در نیابی، بخوابی. یعنی فقط یک طرفه به قاضی می روی تا خوشحال بر گردی.
بیشک اعراب هم مثل همه ی خلق های ایران باید حقوق خود را در ایران زمین داشته باشند. اما وقتی می بینم نویسنده ای مردمی و شریف و فداکار امروز به دام پان عربی مد شده ی حقیری افتاده؛ جداً تأسف می خورم.
نروید با این سیلاب! فردا که آب ها از آسیاب گذشت؛ این هیاهوهای مصلحتی نیز پایان می پذیرد. و فقط آنگاه است که انسان شریفی چون شما در می یابد که از همه سو باخته است. به مردم حق طلب ایران بپیوندید و به همراه همه خلق های ایران حقوق خود را طلب کنید تا مردم منطق شما نویسنده ی شریف را با منطق یک شرطه چماقدار و فاسیست عربی یکی نبینند. شما به احتمال قوی در دامی در افتاده اید که هنوز متوجه نیستید که دارید بُن می برید؛ و افسوس!
نمی دانم چه چیزی زیر زبانتان شیرینی کرده؛ این راه نه آن است که شما نویسنده ی عزیز ایرانی باید بروید. این کژ راهه ره به پرتگاه دارد.
بیایید با هم بر هرچه بوی نابرابری می دهد با منطقی قوی مبارزه کنیم تا عدالت آنطور که باید بر قرار گردد. این جریان قبیله گرایانه که شما به دامش افتاده اید؛ در واقع همان سیاست منفور شوینیزم عربی می باشد. شوینیزم فرقی نمی کند که کجایی است. مال هرجایی که باشد غلط است و باید طرد گردد. شما با این دیدگاه های جدید که زیر تأثیر جریانات سال های اخیر یافته اید؛ دارید به سرعت به میهن خود پشت می کنید. لطفاً توجه داشته باشید که میهن را با حکومت حاکم یکی نگیرید. و به این نکته نیز دقت کنید: بسیاری که این نظرت را دارند؛ خواستار تجزیه اند. یعنی اصلاً دیگر کشوری به نام ایران را به رسمیت نمی شناسند. شما یک نویسنده ی مبارز و شریف ایرانی هستید. شما به گردن آن مردم حق دارید. پس برای گرفتن حق خود از آنها کمک بگیرید، و برای این کار با ایران زمین که مام همه ماست مستیزید؛ و جویبار زلال جان به تیره نهر روزگار مریزید؛ که حق نیست. از سخنان شما بوی اشکار ضد ایرانی بر می خیزد و تلخ و نامطلوب به مشام جان می ریزد. یعنی در واقع شما خود را در حد مردم قبیله گرا پایین آورده اید و این جای بسی تأسف دارد. چه عربی و چه غیر عربی؛ یک انسان مدرن باید برای رسیدن به دمکراسی واقعی و عدالت ضد هر نوع قبیله گرایی باشد. وگرنه هیج شکی نداشته باشید که به کژ راهه می رود؛ خود گم کرده، فراموش می گردد.
من باور دارم که زور و ظلم شما عزیز و بسیاری دیگر را به پرتگاه برده است. نروید با پای خود به سوی دره ی سقوط. بیایید همه دست در دست برای گرفتن حقوق همگان تلاش کنیم.
شما در نزد من دارای احترامی خاص هستید به عنوان یک نویسنده ی نیک مردمی. این است که با شما بی هیچ تعارفی سخن گفته ام. لطفاً مرنجید و بیشتر بیندیشید. به نظر من شما دارید اشتباه می کنید. دارید شیوه ی قبیله گرایان را برای اینکه هم رنگ جماعت شده باشید پی می گیرید. یعنی در واقع شما به عقب رفته اید و دنباله روی قبیله گرایان شده اید! و این از خود دور گشتن است. این شیوه قبل از هزچیز به شخصیت والای شما بیشک لطماتی جبران ناپذیر خواهد زد.
تا دیر نشده اشتباه را باید دریافت.
شاد باشید
٣٨۴۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹۰       

    از : بنی احرار

عنوان : نام خوزستان
جناب بنی طرف
بهتر است بدانید که نام خوزستان حتی در منابع پارثی آمده است (پیش از ساسانی).. لطفا تاریخ را جعل نکنید.. هوز و خوز از یک ریشه هستند و هر دو اشاره اقوام خوزی (ایلامی) میکنند. در ضمن اکثریت مردمان خوزستان از تیره لر/بختیاری هستند و بین دو نام خوزستان و نام عربستان (از دوران صفویه) , نام خوزستان هم کهنتر است و هم تاریخی-تر و هم مناسبتر (بخاطر لر/بختیاری بودن اکثر جمعیت خوزستان).

در مورد آل مشعع ما هم میتوانیم در مورد آل ساسان بگوییم که کل یمن را داشتند و نام کشور ایران بود.. در هر حال, پیش از اسلام ساکنان خوزستان از سه قوم بودند: ایرانیان - خوزیها (ایلامیها) - آرامیها.


در شاهنامهٔ فردوسی به تصحیح استاد جلال خالقی مطلق از این خطه با نام خوزیان یاد شده است. برای نمونه:

بشد تیز با لشکر خوزیان برآن سود جستن سرآمد زیان

Daniel T. Potts,"The archaeology of Elam: formation and transformation of an ancient Iranian state",Cambridge University Press, ۱۹۹۹.
pg ۴۱۵:"While the Parthian text uses Hwzstan, obviously the forerunner of modern Khuzistan...it would seem to drive from the old Persian Huziya, the term for the inhabitants of Huza"
نشانی این کتاب انگلیسی (با لینک) در ویکیپیدای فارسی در مقاله خوزستان آمده است که دیگر این جعلها پایان یابد.

در ضمن بد نیست در مورد دو چیز دیگر بنویسید:
۱) بیرون انداختن تمامی ایرانیان و فارسی-زبانان از عراق به توسط صدام حسین در زمان شاه (حال که سومکا و غیره هر چه بگویند , دولت ایران هرگز کاری نکرد)
۲) تدریس عربی در ایران برای کودکان در حالیکه بحرین برای فارسی-زبانان آنجا فارسی را تدریس نمیکند.
۳) کشتار دو ملیون سیاهپوست غیرعرب به دست اعراب سودان.
۴) حمایت تمامی کشورهای عرب از صدام حسین که روی هر نژادپرستی را سفید میکند.
٣٨۴۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹۰       

    از : گیلانی

عنوان : به پیروز عزیزم و دیگر دوستان
«هرچه بیشتر آدم افاضات جناب عزیزی بنی طرف را میبیند نا امید تر میشود. ایشان برای اثبات نظر خود به هر خار و خاشاکی میآویزد بدون آنکه فکر کند که اینها ارزش گفتن ندارد و آدم را سبک میکند. ایشان از حزب سومکا و پان ایرانیست ها دلیل و مدرک میاورد بدون آنکه بگوید این فسیلها حتی در زمان بره کشانشان طرفداری نداشتند که حالا داشته باشند. واقعا جای تاسف است.
سپس به لیست نامهای عربی میپردازند و ایرانیان راسیست جنایتکار را مسئول این تغییر نامها میداند و در عین حال فراموش میکنند که خود ایشان خلیج فارس را خلیج مینامند. به قول سعدی ای هنرها نهاده بر کف دست - عیب ها را نهاده زیر بغل.»



پیروز جان، تی بلا می سر بارار(بلایت بر سر من باد برادر)، نمی دانم حین ارائه نظر جدی ات همزمان قصد خندادن خوانندگانت را داشتی یانه ولی اینکار را با من یکی کردی. من چندین بار ابتدای نظرت را خواندم و هر بار از خنده بخودم پیچیدم. خلاصه که دوست من، بعد از مدتها مرا از حال و هوای بدی که داشتم رها کردی. واقع که از بخش آغازین نظرت لذت بردم و حض کردم.

درباره این نوشته ی جناب عزیزی کاملا درست می گویی و با تو موافقم.

جای آن دارد از آقای صادقی هم تشکر کنم که حوصله زیادی بخرج داده اند و نظری خیلی منطقی و آموزنده ای داده اند. درود بر شما باد، رفیق.

یک ایرانی چند رگه عزیز، منکه ایرانی یک رگه تا حالا ندیده ام. شاید اقای بنی طرف بتوانند بما نشان دهند که در کجای ایران ما، ما بر حسب رگ خود باهم بازی قهر و آشتی بچه گانه می کنیم. شما بیا نظرت را بده. اگر بخواهی منتظر اقای بنی طرف شوی باید تا ابد صبر کنی. ایشان با امثال ما قهرند چون ساز جدایی ایشان را نمی زنیم.

من حرف تازه ای برای گفتن درباره این مبحث ندارم ولی عاشق خواندن نظراتی هستم که مطالب تازه تری در مورد این مبحث در اختیارمان بگذارند تا ما در فرصت های دیگر استفاده کنیم. اگر به شیوه ی پیروز مان باشد که چه بهتر.

راستی پیروز، خودت می دانی در ابراز نظرت چه هنری بخرج داده ای یا نه؟ اگر عمدا چنین نکرده ای خودت یکبار آنرا بخوان ببین من درست می گویم یا نه. تی برار گیلانی (برادرت گیلانی)
٣٨٣۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : آنکه چون پسته دیدمش همه مغز- پوست بر پوست بود همچو پیاز
هرچه بیشتر آدم افاضات جناب عزیزی بنی طرف را میبیند نا امید تر میشود. ایشان برای اثبات نظر خود به هر خار و خاشاکی میآویزد بدون آنکه فکر کند که اینها ارزش گفتن ندارد و آدم را سبک میکند. ایشان از حزب سومکا و پان ایرانیست ها دلیل و مدرک میاورد بدون آنکه بگوید این فسیلها حتی در زمان بره کشانشان طرفداری نداشتند که حالا داشته باشند. واقعا جای تاسف است.
سپس به لیست نامهای عربی میپردازند و ایرانیان راسیست جنایتکار را مسئول این تغییر نامها میداند و در عین حال فراموش میکنند که خود ایشان خلیج فارس را خلیج مینامند. به قول سعدی ای هنرها نهاده بر کف دست - عیب ها را نهاده زیر بغل.

و اینهمه میگویند که آتش نفرت و نفاق بر افروزند که اگر دری به تخته ای خورد و به ایران حمله شد ایشان هم جزء لیست به دل دامادهای شیخ نشین "عربستان" باشند.و فراموش میکنند و یا به نفعشان نیست که از وسعت تخریب عراق و صدماتی که ده ها سال و شاید صد سال دیگرهنوز گریبان عراقی ها را گرفته ذکری کنند.

مقاله زیر از یک روزنامه ایرلندی ست که نزدیک به محل سکونت ایشان است و احتیاج به ترجمه ندارد. این نوشته به تفصیل شرح میدهد که در ناحیه بصره به علت وجود مواد سمی ناشی از بمباران ها که depleted uranium را در فضا و خاک پخش کرد کودکان معصوم بی شماری به ناهنجاری های مادر زادی مبتلا و تعداد زیادی نیز به سرطان های گوناگون من جمله سرطان خون مبتلایند.

http://www.commondreams.org/view/۲۰۱۱/۰۶/۱۴

این مسائل کوچک تر از آنند که توجه ایشان را جلب کنند. مهم اینست که حزب سومکا و پان ایرانیست ۵۰-۴۰ سال گذشته همچو شکر هایی میخوردند و راسیست ها نام دهات عربستان را تغییر داده اند بدون آنکه از عبدالناصر و صدام و دیگر راسیست های عرب ذکری بفرمایند. جل الخالق.
٣٨٣٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣۹۰       

    از : ایرانی چند رگه

عنوان : بنی طرف یک مونولوگ است
جناب بنی طرف مونولوگ است چون از دیالوگ می ترسد و در آن می بازد. من از کجا می دانم؟ از آنجا که تا حالا به هیچ کامنتی پاسخ یا توضیحی نداده است. این مقاله اش هم مثل بقیه مقالاتش از پایه سست است. اگر بپذیرد در همین جا در دیالوگی شرکت کند، من هستم. مطمئنا پیروز و حافظه تاریخ و دیگر ایرانیان با سواد و علاقمند هم خواهند آمد. من منتظر اعلام آمادگی جناب بنی طرف می مانم.
٣٨٣۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣۹۰       

    از : امیر صادقی

عنوان : نکند گناه از خودمان باشد و دیگران راست بگویند
من مشتاقانه نوشته های آقای بنی طرف را در باب عرب ستیزی دنبال می کنم و خوشحالم که وسیله ای فراهم آمده تا به دنیای درون ذهنی نه تنها یک عرب هموطن بلکه از طریق آشنایی با افکار ایشان به دنیای درون ذهنی اعراب هم سری بزنیم و ببینیم در آنجاها چه خبر است.
اولا ایشان در قسمت دوم نوشته ی خود دنباله گله گذاری از بقیه الجیش ایرانیان را ادامه داده اند و به احزاب چهل پنجاه سال قبل و غیره پرداخته اند. ایشان باید بدانند در همان سالهای حوالی هم (کمابیش) عراق در حال جنگ تبلیغاتی با ایران بود و در زمان عبدالکریم قاسم و بعد برادران عارف(عبدالرحمان و عبدالسلام) و کل دوره تا سقوط عراق بدست امریکا تمام امکانات مالی, رادیویی و بعدها تلوزیونی و روزنامه ها و مطبوعات در حال فحاشی به ایرانیان بوده اند پس آن دوران لابد اقتضااش اینطوری بوده (که البته بد بوده) که دو طرف همدیگر را بطور تبلیغاتی بکوبند, حالا بعد از گذر اینهمه سال زنده کرده تاریخ جنگ تبلیغاتی ناسیونالیستی احزاب دوره پهلوی یا حزب بعث عراق چه دردی از اعراب ایران و یا کل ایرانیان دوا می کند که باید آقای بنی طرف جواب بدهند.
دوم اینکه آقای بنی طرف اتفاقا به تمام معنا یک عرب اصیل می باشند. اگر به تلوزیون های عربی و مسائل مطرح شده در آنها توجه کنید و به اولویت های فکری آقای بنی طرف هم نگاه کنید شباهت کاملا هویداست.
در هر دو جا سعی بر اعاده حثیت اعراب و شکوه و وقار اعراب و ظلم و ستم مخالفین اعراب به اعراب می باشد و اصلا و ابدا هم صحبتی از مثلا حقوق پایمال شده زنان عرب توسط شوهرانشان نیست.
آیا زنان اعراب بیش از نیمی از جامعه عرب نیستند? ایا در هیچ سلسله مراتب اولویتی در ذهن امثال آقای بنی طرف که در پی بهروزی اعراب می باشند(یعنی فرض ما این است که ایشان سعی دارد با نوشته های خود به وضع اعراب بهبود ببخشد) جایی برای حقوق زنان اعراب است?
اصلا بیایید همه ی اسامی خوزستان را عربی کنیم و "سوسنگرد" بشود "خفاجیه" و "خرمشهر" بشود "محمره" و "آبادان" هم "عبادان"(با تلفظ صحیح و غلیظ حرف عین در عبادان و تلفظ شدید و غلیظ "ح" در محمره), آیا در یک چنین صورتی دیگر مردان عرب آنجا به زنانشان ظلم نخواهند کرد و یا قتل های ناموسی کمتر خواهد شد?
لطفا به من نشان دهید که در کل زندگی مطبوعاتی آقای بنی طرف یک بار ایشان به این موضوعات حتی نیم اشاره ای(نه یک اشاره کامل) هم کرده باشند ?
اصلا این چیزها دغدغه فکری او و مد نظر او نیست و اولویت او هم مانند همه ی مردانی که در تلوزیون های "العربیه" و "الجزیره" و "العراقیه" صحبت می کنند از دفاع از شرافت عربی(هویتی مردانه و برساخته توسط مردان عرب در طول تاریخ) فراتر نمی رود...
ایشان خود به نقل از کسروی می گویند که در زمان شاه اسماعیل و شاه تهماسب صفوی مناطقی از خوزستان به نام عربستان معروف شده است. خب حالا باید پرسید قبل از زمانها نام آنجاها چه بود اگر ایشان استناد می کنند که قبل از دوران رضا شاه کل اسامی آنجاها عربی بود خب باید پرسید قبل از دوره صفوی مثلا اسامی آنجاها چه بود?..
اگر تغییر اسامی در زمان شاهان صفوی مجاز بوده پس در زمان رضا شاه هم مجاز بوده است. بعد تعبیر "فارسگرا" که ایشان به کار می برند یعنی چه? خب این مملکت از قدیم "ملک فارس" و یا "بلاد فارس" نزد همین اعراب بوده و اگر کسی بخواهد از هویت سرزمینش دفاع کند آنوقت راسیست و شوینیست است ولی اگر آقای بنی طرف از هویت اقلیتی کم (عدد نمی دهم ولی بیش از یک میلیون نیست تحقیقا و حتما) دفاع کند می شود آزادی خواه و حق خواه!, آیا نباید این حق خواهی و آزادی خواهی را اول از خانه شروع کرد و به داد زنان عرب رسید? در این باب از خوزستان نام نمی برم که به آقای بنی طرف برنخورد ولی حتما اگر یک عراقی دم دستانتان آمد از اوضاع زندگی زنان در عراق جویا شوید تا معنی "جهنم حی حاضر" و "جهنم در حال وقوع" را بفمید.
من در غرب زندگی می کنم و غربی ها به مسلمانان با دیده تردید می نگرند(می ترسند) ولی اگر رابطه دوستانه شود آنچه در ذهن دارند ریا با شما در میان می گذارند که هزاران هزار عیب و علت و بدی در ما جوامع مسلمان دیده اند.
البته چون این جوامع قانونمندند کمتر پیش می آید تا انتقاد صریح بکنند و یا مثل آن آقای هلندی نماینده پارلمان هلند فیلمی از ما مسلمانان بسازند و به عالم نشان دهند ولی به طور خلاصه ما مسلمانان ترسناک و بدیم و موجوداتی خطرناک(در کل عرض می کنم وگرنه استثنا زیاد است, البته حکم با قاعده و اکثریت است و نه استثناها) و اروپاییان از ما بدشان می آید.
حال ما می توانیم "فرا افکنی" کنیم و بگوییم با ما بدند, راسیستند, از کله سباهها خوششون نمیاد, نژادپرستند و غیره, ولی آیا ما یکبار از خودمان پرسیده ایم نکند ما در واقع بدیم?, نکند ما در واقع نفرت انگیزیم?, نکند ما برای زندگی آزاد غربی ها ترس و وحشت و بدبختی آوردیم و می آوریم ووو
حالا خوب است یکبار هم آقای بنی طرف دنیا را از چشم یک فارس(ایرانی اصیل) بیند...
ببیند که ما با اعراب در زمان شاهپور ذولاکتاف کاری نداشتیم ولی آنها به خوزستان و بحرین تجاوز کردند, ببینند که ما با اعراب تازه مسلمان کاری نداشتیم و آنها در طمع غنیمت و غارت(این حقیقت محض تاریخ است و ادعای من فارس نیست) به کشور ما لشکر کشیدند و در طول دویست سال به طور مستقیم و تا ششصد سال(انقراض بنی عباس) به طور غیر مستقیم ما را غارت کردند و کشتند...
ایا ایشان نشنیده اند که اعراب در مسیر زیارت عتبات(کربلا و نجف و زیارت مکه) بارها کاروان های زایران و حجاج را غارت می کردند?
لطفا ایشان به معنی کلمات "قاطع الطریق" و "حرامی" توجه کنند. این قضیه غارت زوار تا پیدایش فروش نفت در حال وقوع بود(یعنی هفتاد سال و یا هشتاد سال بیشتر قبل) و یا بعد آیا ایشان قضیه شورش اعراب در اوایل انقلاب تحت مدیریت حزب بعث عراق را از یاد برده اند?
آیا ایشان حمله ی عراق عرب و حمایت "کلهم اجمعین اعراب" حتی همین فلسطینی ها را از صدام حسین بخاطر ندارند?(من از زمان کورش و یا هوخشتره و یا رضا شاه نمی گویم و همین سی سال گذشته را می گویم!)
آَیا ایشان یک بار در طی این سالهای قلمزنی خود به تجاوز رژیم ملایان به هویت و آثار ایرانیت سخنی گفته ند?
آیا ایشان به این مساله که اعراب از لحاظ ایدئولوژیکی شریک جرم رژیمند نابینا می باشند چه اینکه اسلام یعنی عربیسم و فرهنگ عربی و فرهنگ عربی و عربیسم یعنی اسلام و بین این هر دو هیچ فرقی هم نیست.
اگر ایشان مخالفند پس لطف کرده و به ما بگویند فرق اسلام و عربیسم و فرهنگ عربی در چیست و کجاست?
جایی که عربیسم و اسلام از هم جدایی دارند و دو روی یک سکه نیستند کجاست?
من به شخصه مخالف توهین به اعراب و یا هر انسانی دیگری فارغ از نژاد و زبان دیگر هستم ولی خوب است یکبار ایشان یک نگاهی بکنند شاید اعراب در طی این تاریخ طولانی از زمان شاهپور ذولااکتاف تا خزئل و صدام حسین به فارس ها خیلی ظلم کرده باشند و این چهره کریهی که نزد ایرانی ها دارند را خود به طیب خاطر و با سربلندی(از نوع صدام حسینی و اسامه بن لادنی آن) ساخته باشند.
٣٨٣۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣۹۰