از : میم نون
عنوان : مبهم گوئی شاید برای من
با سلام و تشکر از نویسنده محترم
من در صدد خواندن همه مطالب شما برآمدم، ولی متأسفانه زبان تان برایم غریب بود و لذا در گل ماندم.
همین توضیح تان هم به ابهام سرشته است. شاید فرق شما با امثال من این باشد که تعریف متفاوت و چه بسا متضادی از مفاهیم مثلا « دگم» داریم.
شاید شما قوانین عینی و قانونمندی های عینی را دگم بنامید و امثال مرا دگماتیست و جزمگرا.
اما در رابطه با حکم واپسین تان مبنی بر اینکه «انسان همیشه روشن می اندیشد»، می خواهم بگویم که انسان همانقدر می تواند روشن باندیشد که اولا رشد نیروهای مولده جامه اش اجازه می دهد (مثلا کسی که با وسایل تولید عهد عتیق کار می کند، سطح تفکرش و مفاهیم و مقوله هایش نازل تر و عقب مانده تر از کسی است که با وسایل تولیدی و تحقیقی پیشرفته تر کار می کند، مثلا در کارخانه و یا آزمایشگاهی مدرن کار می کند)، ثانیا انسان ها بسته به جایگاه اجتماعی و قبل از همه، طبقاتی شان روشن و یا مبهم می اندیشند، درست و یا غلط می اندیشند.
تفکر روشن بی چون و چرا وجود ندارد، چیزی که برای کسی حقیقتی جلوه می کند، می تواند برای کسی دیگر باطل مطلق باشد.
با پوزش
۴۱۶۶۱ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣۹۰
|