خانه متروکه پدری - رضا فانی یزدی

نظرات دیگران
  
    از : peerooz

عنوان : یک بام و دو هوا را
چون کسی تا کنون کامنتی اضافه نکرده مجبورم به یاد گرامی مادرم که اگر در آن
روزگار فمنیست نبود مسلما ضد فمنیست هم نمیتواند باشد گفتار او را که همه میدانیم و مربوط به مطلب است تکرارکنم. این داستان را صد بار برای ما گفته بود.

نیمه شب تابستان ، مادر از خواب بیدار شده و به دختر میگوید دختر شوهرت را
بغل کن مبادا بچاد و دو قدم آنطرف تر به عروس میگوید پناه بر خدا ، دختر ، بچه
داره از گرما خفه میشه ، برو آنطرف تر . و غرغر عروس که قربان برم خدا را .
۴۱٨۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۰       

    از : فرشته ایرانی

عنوان : داستان نویسی
آقای فانی عزیز ، چه قدر لطیف و زیبا نوشتید. سوال من از شما این است که آیا بخشی از اینها تجربه زندگی خانوادگی خودتان است ، شما بهتر است داستان نویسی پیشه کنید با این قلم قشنگ و با این قدرت تخیل و بیان مهربان.
منتظر بقیه نوشته های شما هستم
با مهر
فرشته
۴۱۷۷٣ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : مهمانی
" جالب تر از همه اما این بود که پدر بزرگ تمام این سالهای آخر زندگی را مهمان دختر و دامادش بود ، و پسرش که وارث ثروت پدر بود گاه برای هفته ها و ماهها حتی به دیدن او هم نمی آمد "

قربانت گردم، پسرش مهماندار پدر عروس بود.
۴۱۷۶۵ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣۹۰