از : sorush arya
عنوان : آهای عامو!
باباجان! قرن بیست و یکمه ها. هنوز با ادبیات عهد تیرکمون صحبت میکنی؟ امپریالیسم ، کارگران جهان متحد شوید. کارگرها متحد شوند که چی بشه؟ بیل بزنند؟ یا بهشتی مثل دوره استالین، هونیکر یا رفیق کاسترو درست بکنند؟
۴٨٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣۹۱
|
از : امیر حسین آمویی
عنوان : ترا که خانه نیینست، بازی نهاینست
بله. به نظر میرسد که بیتی از سعدی که در پایان نوشتهی خوانندهی ارجمند پیروز آمده در نهایت حسن نیت و لطافت مخاطب خودش را در کسانی یافته که باوری "دریا" گونه دارند و سر به جایی و "کار"ی دیگر مشغول دارند.
از نفطانداز که بگذریم، این مطلب و مخصوصاً بیت شاهکارش را از گلستان سعدی باب هفتم به پیروز تقدیم میکنم:
هندوی نفط اندازی همی آموخت. حکیمی گفت: ترا که خانه نئین است بازی نه این است.
۴٨٨۰۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۱
|
از : دنیز ایششچی
عنوان : نقدی بر نظر
دوست گرامی، اگر کلمات اصلی نوشته شمار را با ادبیات جمهوری اسلامی عوص بکنیم، مثلا جای "امپریالیزم امریکا" بنویسیم شیطان بزرگ و غیره، نوشتار شما بیشتر به سخنرانی آقای احمدی نژاد شباهت دارد، تا یک روشنفکر آزاده ای که ددر غرب زندگی می کند.چرا امثال شما همان حقوقی را که برای ملیت فارس و زبان فارسی قائل هستید، برای مردم ملل عرب، ترک و بلوچ ایرانی بصورت مساوی و برابر قائل نیستید؟ چرا به میزان مساوی آنها نباید از امکانات رادیو تلویزیونی، تحصیل به زبان مادی بر خوردار نباشند؟ نفی وجود سیستماتیک صد ساله ستم ملی در ایران که هنوز با اصرار تمام از طرف امثال شما ادامه پیدا میکند، به این می ماند که ستم و تبعیض سیستماتیک علیه زنان را در جامعه انکار و نفی بکنیم. با انکار ستم جنسی علیه زنان و خواسته های زنان جهت برقرای برابر حقوقی زنان و مردان از طرف آنها یک دیدگاه ارتجاعی در دنیای امروز جایگاهی ندارد. تنها از طریق تحقق و تعمیق حقوق دموکراتیک انسانی مردمی میباشد که آزادی، تعالی انسانی و اتحاد واقعی بین مردم تامین میشود، نه با تخطئه و زیر لحاف قایم کردن و یا تفی، تقابل با آنها. بهتر است شما تلاش بکنید از دیدگاه آنها تاریخ، هویت و حقوق آنها را درک بکنید، نه اینکه از پشت عینک رنگی خود برای آنها نسخه بنویسید.
۴٨۷۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : " سخن" گفتی و در سفتی ، ولی
کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده نبود
چو پیروز شد دزد تیره روان - چه غم دارد از گریه کاروان
لقمان حکیم اندر آن کاروان بود یکی گفتش از کاروانیان مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه ای گویی تا طرفی از مال ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت دریغ کلمه حکمت با ایشان گفتن
آهنی را که موریانه بخورد - نتوان برد از و به صیقل زنگ
با سیه دل چه سود گفتن وعظ - نرود میخ آهنین در سنگ.
گلستان سعدی ، باب دوم ، در اخلاق درویشان.
۴٨۷٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣۹۱
|