طرح مسأله ی ملی، عقبگرد از آرمان سوسیال دموکراسی است
امیرحسین آمویی
•
راه سوسیال دموکراسی در ایران امروز از راه اتحاد سراسری "همه ی طبقات" تحت ستم میگذرد نه افتراق اقوام و ملل. جدا کردن اقوام، اذهان آحاد قوم خودمختار یا جدا شده را مشغول امور دیگری خواهد کرد که فرسنگها با هدف اصلی همه ی ایرانیان که همانا اتحاد هرچه سریعتر گرد حداقل برنامه برای دموکراسی است، دور خواهد کرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۲ مهر ۱٣۹۱ -
۱٣ اکتبر ۲۰۱۲
فهم این امر کار چندان دشواری نیست:
تضاد اصلی جهانی تضاد بین گلوبال امپریالیزم، از یک سو به رهبری امپریالیزم آمریکا و انگلیس و دیگر متحدان آنها، و از سوی دیگر کشورهای پراکنده و متفرق موجود و در حال رشد است که در مسیر انقلابات و احیانا دموکراسی هستند. تضاد اصلی در درون کشورهای در حال رشد، از جمله کشورهای عربی و ایران، تضاد بین سرمایهداری مالی داخلی و وابسته به امپریالیزم (از نظر اقتصادی نه سیاسی) و یا نیمه وابسته است. مقصودم از نیمه وابسته آنهایی است که به طور روبنایی با امپریالیزم سر ستیز دینی-ایدلولوژیک و یا سیاسی دارند. کشورهای به اصطلاح در حال رشد معمولا از یک تضاد عمده رنج میبرند که همان کشاکش میان استبداد سراسری و حقوق دمکراتیک است. استبداد تهی از مغز و ماقبل قرون وسطایی ایران، تمامی مردم ایران را در زیر ستم قرار داده است. بیشترین بگیر و ببندها و زندان کردنها و قتلها و کشتارها در تهران صورت میگیرد. زندانیان را زندانبانان محلی و غیرمحلی در سراسر ایران به زبانهای مختلف زیر شکنجه قرار میدهند. از این نظر در آذربایجان و کردستان و بلوچستان و خوزستان و تهران و غیره وضع یکسان است. همه یکدیگر را شکنجه و عذاب میدهند. آیا همین کافی نیست که میبینیم مهندس موسوی «تبریزی» را پسرعمویش در حصر خانگی میکند؟ نظام استبدادی کور با تنگ کردن عرصه ی کار و معاش بر تمام ایرانیان، از میان آنها کسانی را که به نان شب محتاج و در مرحله ی نابودیاند به مزدوری و سرکوب همهجانبه ی آزادی میگیرد.
کسانی که مسأله ی شوونیزم فارس را مطرح میکنند، هرگز توجه نکردهاند که قوم پارس و ایرانیان از همان روزی که اعراب ایران را مورد تاخت و تاز قرار دادند، تا مدتهای مدید نزدیک به چند صد سال زیر ستم سیاسی، نظامی و حقوقی قوم عرب قرار گرفتند. اعراب تمام اقوام ساکن ایران را مورد تبعیض و ستم قرار دادند. پس از آن نیز اقوام ترک، سپس مغول و بعد تاتار و تیموریان و بعد هم مجددا سلسلههای ترک زبان و یا دارای منشاء ترک بر ایران حکومت راندند- به جز مدتی بسیار کوتاه (زند). حکومت سلسله ی پهلوی نیز ستم استبدادی خود را به مدت حدود چهل پنجاه سال بر تمام ایرانیان تسری داد. آیا در همین تهران نبود که زندانیان سیاسی از پارسیان گرفته تا آذری و کرد و غیره و غیره، چنان که در دورههای خلفای اموی و عباسی و سلجوقیان و صفویان ترک و مغول و تیموریان و بعد افشار و قاجار ترک، در زیر شکنجه فرار میگرفتند و حقوقشان پایمال میشد!؟ همچنان که اکنون این ستم بر همه روا داشته میشود.
از سوی دیگر خودمختاری یا جدایی طلبی قومی یا ملی به هیچ وجه به معنای برقراری سوسیال دموکراسی نیست. اگر چنین بود، اکنون باید در عربستان و یا ترکیه و یا سوریه و یا هرجای دیگر، به صرف انطباق مرز سیاسی بر مرزهای زبانی-ملی، دموکراسی و آزادی و برابری وجود میداشت. بدترین ستمها هم اکنون بر اعراب عربستان سعودی میرود: زنان انسان به حساب نمیآیند! قلم روشنفکر عرب از ترس زدن گردن صاحبش جرأت نگارش ندارد! آیا در آنجا هم مسأله ی شوونیزم مطرح است؟ از این گذشته هجوم امپریالیزم به اقوامی که خوشخیالانه در پی خودمختاری و استقلال هستند، چه چیزی جز فقر و وحشت و استیصال ارزانی خواهد داشت؟
دیگر این که فلسفه ی انترنالیزم پرولتری که در واقع با توجه به جهانی بودن ستم سرمایه داری امپریالیستی شکل گرفته با شعار «کارگران جهان متحد شوید» به بسیج جبهه ی کار علیه سرمایهداران میپردازد نه با شعار «ملتهای جهان خودمختار شوید!» همچنان که میدانید، شکل گیری دولت-ملتها که ما امروز به صورت کشورهای موجود در دنیای امروز میبینیم، محصول و ناشی از مرحلهای از فرارفت یا تکامل نظامهای پیش از سرمایهداری به سرمایهداری است- و سرمایه داری مرحلهای است که گامی است نزدیک تر به سوی سوسیال دموکراسی. سرمایهداری تنها از نظر تولید انبوه، آزاد کردن روستاییان وابسته به زمین و تحقق شکلگیری تاریخی طبقه ی پرولتاریاست که حرکتی به جلو محسوب است، نه از جهت شکل دادن به کشورهای کوچک و مجزا که این در واقع خود گامی است به عقب. اگر چنین نباشد، آنگاه باید بگوییم که نظامهای خانخانی و ملوکالطوایفی که در واقع همان خودمختاریها هستند به دموکراسی و آزادی نزدیکترند!
از همه ی این ها گذشته، گلوبال امپریالزم، امروز پس از حل نسبی اختلافات درونی خود در جریان و پس از جنگ جهانی اول و دوم و محاصره ی شوروی سابق و سرنگون کردن آن از طریق دسایس فراوان و منفعل کردن چین، در حال نشان دادن در باغ سبز به دیگر ملتهای جهان است که گویا «دموکراسی امپریالیستی» همان بهشت برین و مهد آزادی است. این امپریالیزم گام در مرحله ی بالاتر و مطمئنتری گذاشته و به شیوههای گوناگون در اندیشه ی قبضه ی کامل مواد خام کشورهای روبه رشد است: یا از طریق ابقای نظامهای وابسته ی موجود، و یا ایجاد انقلابات کاذب، و یا منحرف کردن سمت و سوی انقلابات و تولید حکومتهای قرون وسطایی دینی و تجزیه ی کشورها و ملل در حال توسعه و یا به طرق دیگر. این امپریالزم که شاهد رشد و تحول فکری و آگاهی مردم این کشورهاست و از شکلگیری نظامهای واقعا دموکراتیک در آنها وحشت دارد (چرا که هر نظام واقعا دموکراتیک تیشهای است بر ریشه ی امپریالیزم و اقتصاد بیمار وابسته تا مغز استخوان)، آنان را یا به دست حکومتهای «به ظاهر» مستقل از نظر سیاسی، و یا با حمایت و پشتیبانی واقعی از حکومتهای مستقل از نظر سیاسی اما به غایت مرتجع و جنایتکار و سرکوبگر از لحاظ عملکرد داخلی، از مسیر تحول خارج میکند و منحرف میکند، و یا با هجوم و اشغال آنها بر تمامی هستیشان تسلط مییابد و برای خود جای پای محکمی تدارک میبیند، و یا اگر نتواند با این ترفندها آنان را از مسیر تحول خارج کند، با تقویت جنبشهای به ظاهر ملیخواهی و خودمختاری طلبی، متفرق و ذلیلشان میکند. زمزمه ی خودمختاری برای عربستان ایران که با سخنان نسنجیده ی یکی از همین افراد خام اندیش و به ظاهر روشنفکر صورت گرفته، بیش از نوعی پوپولیزم محقر وخوشخیالانه نیست که با بوی به راه افتادن جنگ در ایران، و رویای عربستان ثروتمند به جنبش در آمده و چهره ی کریه کهنه کارترین امپریالیزم نفتخوار را از نزدیک ندیده است. فراموش نکنید که آنها مصدق بزرگ ما را حتی پس از پیروزی به زیر کشیدند و شادی ملی شدن نفت را برای ما به ماتم سرنگونی دولت ملی ما و باطل کردن بخش بزرگی از آن پیروزی به غم و اندوه شکست تبدیل کردند.
نکته ی دیگر این که در هر کشوری که امروز شاهد آن هستیم، اتحاد و توفیق طبقات کارگران و زحمتکشان و روشنفکران و متخصصان برای ایجاد سوسیال دموکراسی و رهایی از چنگال امپریالزم در صورت حفظ مرزهای سیاسی کنونی آن آسانتر صورت میگیرد. عدم درک چنین مکانیزمی جای تأسف فراوان دارد. تجزیه ی ایران با تخریب آن همراه است نه با تعالی آن. با نیروی بیشتر توفیق بهتری کسب خواهد شد. آنان که از نیرو گرفتن جنبش سراسری در ایران برای ایجاد دموکراسی هراس دارند، با دفاع ظاهرسازانه از حقوق ملل در ایران در حال نهادن دام در برابر خامفکران و خوشخیالاناند. آیا تصور میکنید که آنها - آنان که خلیج فارس را امروز در قبضه ی خود گرفته اند و گاه آن را عربی میخوانند و گاه برای مشعشیان و خوزستان تاریخ ریشه دار و کهن میبافند- میخواهند، خوزستان را آزاد و در دست به اصطلاح اعراب این استان که عربستانش میخوانند، رها کنند؟ زهی خیال خام. مگر چند دولت عربی غیرنوکر امپریالیزم در منطقه هست که "عربستان ایران" دومی اش باشد؟ آیا کسانی که مشتی موی بر چانه و چفیهای بر سر و کراواتی بر گردن آویخته دارند نمیخواهند از تاریخ هندوستان و جدا کردن بخشی از آن همراه با جدا کردن بخشی از ایران و خلق کشوری به نام پاکستان، که یکی از بدبختترین و عقبماندهترین مردم جهان را دارد و مهد سیاه تاریکاندیشی است، درس بگیرند؟
راه سوسیال دموکراسی در ایران امروز از راه اتحاد سراسری "همه ی طبقات" تحت ستم میگذرد نه افتراق اقوام و ملل. جدا کردن اقوام، اذهان آحاد قوم خودمختار یا جدا شده را مشغول امور دیگری خواهد کرد. به عبارت دیگر نگاه آنان را معطوف به موضوعات داخلی نوظهور میکند که فرسنگها با هدف اصلی همه ی ایرانیان که امروز همانا اتحاد هرچه سریعتر گرد حداقل برنامه برای دموکراسی (و در حال حاضر نه سوسیالیستی) است، دور خواهد کرد. امری که متأسفانه هر روز به تعویق میافتد.
امروز در شرایطی که اروپا، علی رغم فراز و نشیبی که در جریان به اصطلاح رکود اقتصادی دچارش شد، به مفهوم اقتصادی اتحادیه ی امپریالیستی اروپا و احتمالا در آینده به مفهوم سیاسی نیز، به عنوان نیرویی جدا از اتحاد امپریالیستی آمریکایی-انگلیسی شکل بخشیده و در عین حال در کنار آن منسجم شده، این دیوانگی محض خواهد بود که «روشنفکران» ایرانی تصور کنند خودمختاری اقوام در ایران، که در واقع گام اول جدایی آنان است، گامی خواهد بود در جهت ایجاد دموکراسی و سوسیالیزم.
یک ایران دموکراتیک، آزادی را برای همه و به طور یکسان برای همه به ارمغان خواهد آورد، در حالی که خودمختار یا جدایی اقوام هرگز به مفهوم ایجاد دموکراسی سراسری نخواهد بود!
|