«شکست چپ»؟
یا شکست چپی‌هائی از نوع آقای حمیدیان؟ - ۲
- محمود راسخ افشار

نظرات دیگران
  
    از : فریبرز .

عنوان : چپ آن است که من می گویم!
سلام آقای راسخ
از طرز نوشتن شما و افشاگری های که بخیال خود می کنید هیچوقت موفقیتی کسب نکرده اید و شاید این بار مناسب باشد برای یک بار هم که شده کمی هم بدور و بر خودتان نگاهی بکنید، فکر نمی کنم دیگر کسی با شما و افکارتان همراهی کند و به همین خاطر تنهائید و متاسفانه جز پرخاشگری و افشاگری قدمی دیگر نمی توانید بر دارید. بجای این کارها لطفاً بروید و با کسانی که می توانید با آنها برای تقویت چپ مورد علاقه تان همکاری و همفکری کنید، اقداماتی را سازمان دهید که برای جنبش چپ باقی بماند. حداقل نسل جوان از تجربه ۷۰ ساله شما استفاده کند. شما متاسفانه با سه سازمان که نتوانستید کار و همکاری کنید و آنجا که حرفتان پیش نرفت براحتی کنار کشیدید. خب اشکالی ندارد متاسفانه جز این انتظار دیگری از شما نمی رفت! اما این روش و متدی که بکار می برید فقط ایجاد فاصله و باز فاصله با دیگر نحله های چپ است و این برای جبهه چپ در کلیتش مفید و موثر نیست. البته شاید برایتان اهمیت نداشته باشد!
لطفا تلاش های خود را با چپ های مدل خودتان هماهنگ کنید تا اقدامات افرادی چون شما با تشکل یابی کمک به اردوی چپ کند حتی اگر آن مجموعه چپ مدل شما در جامعه و در میان جریانات دیگر چپ چندان مطرح نباشند. اگر در این مسیر در جهت همکاری یا اتحاد یا وحدت بخشی از افرادی که چپ را از دریچه نگاه افرادی چون شما می بینند حرکت کنید صدایتان بهتر و بیشتر شنیده خواهد شد. در این عرصه باور کنید اگر خدمتی هم به چپ کنید جز یافتن راه های همکاری و حداقل همفکری برای آن نیست. افشاگری، حذف، طرد و نفع دیگر نحله های چپ راحترین روش است که شما انتخاب کرده اید. اما این راحت ترین راه همشیه موجب تقویت چپ نمی شود. تقویت چپ مدل شما از طریق تشکل یابی می تواند یک نوع نگاه چپ را به جامعه معرفی کند. تنها بودن و استعداد و تلاش زیادی هم نشان دادن برای تنها ماندن، نمی تواند کمکی به اردوی چپ کند؛ حتی اگر افرادی وجود داشته باشند که چپ را از نگاه شما ببینند و بگویند چپ آن است که ما می گوییم!
همین.
فریبرز
۵۰۶۲۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣۹۱       

    از : احمد

عنوان : ضعف مشمئز کننده سیاسی
جناب راسخ
بجز گروه اول اعضاء سازمان فدائی باقی بسیار بسیار جوان بودند. نمی شود تصور کرد یک جوان ۲۲ ساله مارکسیست - لنینیست باشد. فهمیدن مارکس احتیاج به مطالعه و بحث و جدل فراوان دارد که در دوران استبداد عظمای محمد رضائی ممکن نبود.
بسیاری از عناصر منتسب به فدائی زنده مانده صرفأ بدلیل دوستی و معاشرت با عناصر رده بالاتری دستگیر و به زندان های طویل المدت محکوم می شدند. و تقریبأ از عناصر موجود هیچیک در سالهای قبل از ۵۵ عضو سازمان فدائی نبوده اند و هیچیک هرگز در خانه و پایگاه تیمی نبوده اند. لذا نمی توان حرکات پاندولی آنها را به حساب احمدزاده و پویان و مفتاحی و دهقانی و حسن پور گذارد. متأسفانه تذبذب و دمدمی بودن گروه رده دوم شدیدأ اثر روانی مخربی بر نسل جوان ما گذارده چنانچه جدی گرفته نمی شوند. و متأسفانه اگر نسل اول فدائی ضعف تئوریک را با جانبازی و فداکاری می پوشاندند. رده دوم در هر دو بستر ضعف دارند . هنوز وقتی کم می آورند سری به ۴۰ سال قبل می زنند که برای مخاطب جوان قابل لمس نیست.
یک سازمان چپ بدون اتکا به جنبش کارگری امکان حیات و بقا ندارد. سازمان فدائی هم یک استثناء نیست لذا بخشی از عناصر حول و حوش سازمان در آن سالها که بدلایل غیر سیاسی همچون رفیق بازی و جو حماسی درگیر شده بودند امروز که دیگر آن جو حاکم نیست جایگاه واقعی اجتماعی خود را می یابند
۵۰۶۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱٣۹۱       

    از : عیسی صفا

عنوان : انقلاب
آقای راسخ إ به نظر شما مارکسیسم در مارکس در جا زده و باید مانند مذهبیها به « اصول» مراجعه کرد. لنین نظریات مارکس را تکامل داد. شما قادر به درک نظریات وی نیستید و آنها را تحریف می کنید. مثلا انقلاب اکتبر و شعار همه قدرت به دست شوراها و انقلاب سوسیالیستی را نمی فهمید. انقلاب ۱۹۰۵ دمکراتیک بود. حتی انقلاب فوریه ۱۹۱۷ هم دمکراتیک بود. چون خانواده رومانف در قدرت بودند. حکومت موقت کرنسکی یک حکومت بورژوایی بود و ضرورت انقلاب دمکراتیک از بین رفته و انقلاب سوسیالیستی در دستور کار قرار گرفته بود. لنین در دو تاکتیک حتی در ۱۹۰۵ از امکان تبدیل انقلاب دمکراتیک به انقلاب سوسیالیستی حرف زده بود. یکبار دیگر به منطق لنین در دو تاکتیک در مورد انقلاب دمکراتیک و سوسیالیستی مراجعه کنید.
۵۰۶۰٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ دی ۱٣۹۱       

    از : مهران ش

عنوان : یک نکته
با تشکر از اقای راسخ افشار از دومین مطلبی که در این باره نوشته و بسیار آموزنده هستند. اما، یک سوال از شما: شما که به مسائل استدلالی و بررسی تاریخی وقایع آگاهی بسیار بالایی دارید، از چه رو از نقد "یک تن" به نقد "چندین تن" و از نقد "یک جامعه" به نقد "جندی جامعه" میرسید؟
در پانوشت مقاله قبلی شما نوشتم که اگر به کتاب بر بالهای آرزو اقای حمیدیان رجوع کنید و آن را بخوانید ، متوجه خواهید شد که ایشان طبق نوشته خودشان (نه نظر من و من نوعی) ادعایی از دانستن مارکسیسم و یا لنینسیم و یا هر تئوری ای در این زمینه نداشته و حتی ایشان با هماره زنده یاد عباس مفتاحی بر سر این موصوع ها بحثی نمیکرده. صحبت های اینان تنها و تنها بر حول مسائل ایران و خصلت دیکتاتوری رژیم شاه بود. عملا (باز هم بنا بر گفته خود اقای حمیدیان) روابط بین این دو و دوست دیگر شان بر پایه رفقات دوران دبیرستان و کمک های مالی ای که ایشان میکرد بود و بس. دقیقا هم بهمین جهت بود که با دستگیری ایشان، از او خواسته میشود که همانند بقیه به دفاع از باور ها و نظرات خود نپردازد. بنابراین نمیتوان از نقد عقاید اقای حمیدیان (که ابدا بر مبنای اشنایی با م.ل. نبود) به نقد باور های یک سازمان با چندین و چند عضو و با باور های در برخی موارد مخالف هم، رسید. این یک بررسی علمی و اصولی تاریخی نیست و شما خود بیش از من این به آن آگاهید
همچنین نمیتوان از نقد جامعه شوروی و عملکرد حزب کمونیست آن به نقد جامعه و عملکزد احزاب کمونیست چین و کوبا و غیره رسید. جامعه چین از هر لحاظ از جامعه روسیه عقب افتاده تر بود و افکار مائو بر بستر "سوسیالیسم" دهقانی و روستایی بود و کمتر شباهتی به افکار لنین داشت، مهم نیست که اگر او اعضای حزبش ادعای م.ل. میکردند. جامعه کوبا، باور های حاکم بر حزب کمونیست این کشور و عملکرد آن تا به کنون ابدا قابل قیاس با جامعه چین و حزب باصطلاح کمونیست اش نیست و نبوده و نمیتوان با بررسی یکی به نتیجه دلخواه از دیگری رسید
با تشکر
۵۰۶۰۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ دی ۱٣۹۱