سیاه... چون دل این غربت - خسرو باقرپور

نظرات دیگران
  
    از : پروین کرد

عنوان : تفنگ دوست ! و تنیا دار
جناب باقر پور واقعآ دستتان مریزاد که چه خوش شرح و بیان و سرود کرده اید غربت و دلتنگی هایش و دردی دوری را (ز راه دور وفاصله مردم / آی آدمها! چرا نمی شنوم جز به بانگ بد آهنگ ؟) اما چگونه میشود باور کرد آن کس که بسویت می آید تا خشاب تفنگ اش را بر بودنت خالی کند / دوست است ؟ نه او فقط گرگ درنده ایست در لباس آدمیت که مدتها و صادقانه از طرف من / تو/ او / ما /شما /ایشان دوست انگاشته شده است و بس و لایق گله نیست ( و به ناگاه! غرش تندر تفنگ دوست ) و ای بسا گله که اورا هارتر کند ؟ دوست تفنگ ندارد همدلی و همدری دارد . اما گله ء تنیا دار از تنهائی و دوری و قهر نازاران اگر چه مویه ایست برای خود اما دلنشین است که میگوید ( تنیا داری ک بیم کانی ک له پای بی //// گل گل نازاران دایم له سای بی///// ایستا پیر بی مه گلا م رژایه گل گل نازاران له لی م تور یا یه ! دمتان گرم شعر و سرودتان همیشه بر قرار باد
۵٣۱۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱٣۹۲