سرمایه‌داری در آخر خط - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : برزویه طبیب

عنوان : از کارگران اینهمه دلخورید!
اقای محترم اولا من شما را برژیت باردو خطاب نکرده ام که شما من را رامبو خطاب میکنید من شما را جناب جهرمی خطاب کرده ام . بهرحال نصیحت لقمان را در مورد ادب بکار میبرم .۲ من نگفتم دوگل پس از بازگشت از فرار چه شد یا نشد . من گفتم فرار کرد .البته مانند شاه فراری در دوران مصدق بازگشت و مدتها رئیس دولت بود .۳ اگر طبقه کارگر ارتجاعی ترین است چرا باید طبیعی باشد که جذب این جنبش شده و اعتصاب هایی هم رخ بدهد. ۴ اعتصابات کارگران در۵۷ اگرکارگری (چه مستقل چه غیر مستقل )نبود ، ولی قطعا غیرکارگری که نبود . ۵ چطور ممکن است طبقه ای که فرموده اید وجود ندارد ، ارتجاعی ترین باشد یا اعتصاب کند یا جذب شود .نکند به این دلیل که شاه و نیز دوگل بدلیل اعتصابات کارگری در رفته اند از کارگران اینهمه دلخورید.برزویه طبیب
۵٣۶٨٨ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : Hessam Jahromi

عنوان : به آقای "رامبو"
آقای رامبو،
اولا، پس از و در جریان جنبش ۱۹۶۸، ژنرال دوگل باز هم انتخابات ژوئن همان سال را برد. وی تازه در ۲۹ آوریل سال ۱۹۶۹ استعفا داد، انهم نه به آن دلیلی که شما نوشتید، بلکه در جریان یک رفراندوم برای اصلاحات بود که با حدود ۵۲ درصد مخالفت مواجه شد و خود ش استعفا داد.
در ضمن، شما باید تنها کسی باشید که رامبو وار می خواهید جنبش ۶۸ را به کارگران وصل کنید. این جنبش، جنبش دانشجوئی بود و مهم تر از همه، خواست دانشجویان و جوانان (دختر و پسر) را منعکس می کرد. طبیعی است که عده ای از کارگران هم جذب این جنبش شده بودند یا اعتصاباتی هم رخ داده بود. مگر اعتصابات کارگران ایران در سال ۵۷ را می توان جنبش مستقل کارگری نامید؟ اگر شرمتان می شود که بگوئید دقیقا در آن دوره کمونیستهای مثلا فرانسه یا آلمان، و کلا نظریه ی مارکسیستی چه میگفت(ند)، این دیگر مشکل شماست.
نظرات کمونیستها فقط مایه آبرو ریزی بود! در ضمن، فیلم ها مستند می باشند، نه ساخته ی هالیوود!
۵٣۶٨٣ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : برزویه طبیب

عنوان : رمبو
جناب جهرمی ، طغیان ۱۹۶۸ فرانسه محصول اتحاد دانشجویان و کارگران بود ه با اعتصاب سراسزی کارگران ، اشغال کارخانجات توسط انها بویژه کارخانجات رنو به اوج رسید و دگل مجبور به فرارشد و پس از این وقایع دولت مجبور شد امتیا زات بزرگی به کارگران بدهد ، فیلم های مورد اشاره شما را رمبو بازی کرده است برزویه طبیب
۵٣۶٨۰ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : مختصر و مفید
سرکار و یا جناب کنجکاو،
اختلاف عقاید محترم است. من معتقدم که مقالات غیر علمی اینترنتی باید مختصر و مفید و بدون حشو و زوائد باشد. حشو و زوائد را - اگر احتیاجی باشد - خوانندگان و در صورت ایدآل, خود نویسنده در کامنت های خود انجام میدهند. بنظر من نویسنده دراین مقاله منظور خود را روشن و خلاصه بیان کرده و مترجم نیز ظاهرا - اصل نوشته را ندیده ام - آنرا بخوبی به فارسی برگردانده است. این مقاله جز اظهار نظر نویسنده محتوایی ندارد.

کامنت ، حلاجی مطلب است و در بسیاری از نشریات این منظور بخوبی براورده میشود.
۵٣۶۶۴ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : Hessam Jahromi

عنوان : آفرین بر شجاعت شما
با تشکر از دوستی که نظر مرا به این کامنت ها جلب نمود!
اگر زبان کامنت ها کمی دوستانه تر شود، و با نگاهی باز تر به مشکلات برخورد شود، قطعا سازنده تر خواهد شد. ولی باید به کامنت نویس "مصطفوی" تبریک گفت برای بیان شجاعانه که:
طبقه کارگر عقب مانده ترین، ارتجاعی ترین و بی رسالت ترین طبقه است...طبقه کارگر تا به اخر در کنار ارتجاعی ترین جریانهای سیاسی جهان در دفاع از سرمایه داری پافشاری خواهد کرد و در برابر نابودی آن مقاومت خواهد کرد.
تابحال چنین نیز بوده است. مثلا در جریان جنبش های ۱۹۶۸ در اروپا، که علیه بقایای فاشیسم و دوگلیسم بود، و عموما زنان و جوانان در آن شرکت کرده بودند، کارگران در کنار ارتجاعی ترین جناحهای حاکم قرار داشتند و خواهان دستگیری، زندانی و فرستادن این جوانان به اردوگاههای کار اجباری بودند. فیلم این واکنش ها نیز وجود دارد. قطعا در اینجا کارگران نیز انسان هستند و تابعی از نحوه ی پرورش و رشد خود بوده و فقط وقتی بعنوان یک "طبقه" در نظر گرفته شوند، جنبه "طبقاتی" و "تاریخی" آنان مد نظر قرار می گیرد، وگرنه چیزی بنام طبقه ی کارگر وجود خارجی ندارد. در هیچکدام از "فرماسیون" های ادعا شده (برده داری، فئودالیسم) تاکنون نیروهای اصلی درون این فرماسیون ها توانائی نابودی آن فرماسیون را نداشته اند. برده داری کذائی، فروپاشید، و از فروپاشی ان، "زمینداری" فائق شد. در دو طرف زمینداری، این دهقانان نبودند که زمین داری را نابود کردند، بلکه یک نیروی سوم دست به چنین کاری زد. در مورد سرمایه داری نیز، از نظر فلسفی اگر به مساله نگاه کنیم، این طبقه ی کارگر نیست که بتواند انرا نابود کند، بلکه نیروی سومی باید دست به چنین کاری بزند و برای اینکار باید بتواند بخشی از این ارتجاعی ترین طبقه ی تاریخ را منزوی یا با خود همراه کند (بعنوان بخشی از انسانها). امانوئل والرشتاین نیز خود به رسالت طبقه کارگر معتقد نیست و از ساختارها و فرماسیون های خاص خودش استفاده می کند. در نظرات وی، معلوم نیست، یا حداقل من نمی دانم، کدام نیرو باید این نظام را نابود کند. وی از به بن بست رسیدن یاد می کند. چیزی که از آن یا فاشیسم فاشیستی، یا فاشیسم کمونیستی، یا فاشیسم لیبرالی نیز ممکن است بیرون بیاید.
۵٣۶۶٣ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : کنجکاو کنجکاو

عنوان : کوتاه بودن مقاله
سرکار peerooz

من از کامنت اقای مصطفوی نتیجه نگرفته ام که بی محتوا بودن این مقاله ناشی از کوتاه بودن ان است. بنظر می رسد که شما یکطرفه به قاضی رفته اید.
۵٣۶۶۰ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : پرویز زارعی

عنوان : مفهوم بحران
من تجربه کار برای برخی از بزرگترین بانکهای اروپائی را دارم. چیزی که از ان در این کامنت ها بعنوان تجارت هوشمند یاد شده و بهتر می بود از بیزنس هوشمند استفاده می شد، در تمام این بانکها با بالاترین و دقیقترین نرم افزار ها استفاده می شود و هیچ مدیری وجود ندارد که تصممیمی بدون چنین نرم افزار هائی بگیرد. امروزه این تصمیمات با حرکت موش بر صفحه مونیتور صورت می گیرد و هزاران تا ده ها هزار عامل و فاکتور در عرض چند ثانیه محاسبه شده و صدها شق ممکن با تمام نتایج و عواقب ان نشان داده می شوند.
پس از بروز بحران مسکن در امریکا، بحثی میان متخصصین این نرم افزار رخ داده بود. اگر بخاطر بیاورید، بحران مسکن بلافاصله پس از حمله شوروی به گرجستان رخ داده بود. برخی از متخصصین، این بحران را نتیجه ی یک اشتباه سیاسی مدیران بانکها می دانستند(نتیجه ی مستقیم حمله شوروی به گرجستان). اما اکثر این متخصصین با خنده و تمسخر از این بحران یاد می کردند و می گفتند این بحران ساختگی است و شاید حتی رئیس جمهور امریکا نیز از ان مطلع بوده باشد. اگر توجه کرده باشید، گاها در جریان مثلا جنگها یا ترورها، مقامات برخی از دولتها از فقدان "ارتباط اطلاعاتی برخی از سازمانهای دولتی، پلیسی یا امنیتی" یاد می کنند که حقیقت دارد و آنها بعدها این بانکهای اطلاعاتی خود را مشترک نمودند. در جریان بحران مسکن در امریکا در هیچ کجا خبری مبتنی بر وجود شکاف اطلاعاتی در هیچ عرصه ای درج نشده بود. این، کلیدی ترین موضوع برای متخصصین "بیزنس هوشمند" می باشد. حتی بر مبنای چنین رویکردی، مدیران به کمبودها یا اشتباهاتی که در تصممات وجود دارد برخورد می کنند. اکثر این متخصصین صحبت از یک "بحران ساختگی" در جریان بحران های اخیر می کنند. انها می گفتند که مدیران می دانستند که چنین اوضاعی پیش خواهد امد، و حتی می دانستند وی می دانند که تاثیرات این بحران تا مثلا ده سال اینده چه خواهد بود و چه مزایائی می تواند برای انها داشته باشد و حتی چه اقداماتی باید برای بیشتر کردن منافع در این راستا انجام داد. بسیاری از مدیران و دولتها هم اکنون از این امکان برخوردارند، که بحرانی ایجاد نمایند که از عواقب ان نیز اگاهی دارند. این مساله برای متخصصین بیزنس هوشمند امری حتمی و کاملا بدیهی می باشد. (کاملا اشکار و بدیهی). درست مانند تمام گروههای مافیائی، که دقیقا از تاثیرات تحولات سیاسی آگاهی کامل دارند و تغییر و تحولات این تاثیرات بر بورس ها را پیش بینی کرده و بر اساس آن سرمایه گذاری می کنند. این متخصصین مثلا از مارکس بعنوان یک سفته باز بدوی یاد می کنند که سالها شب و روز مطالعه کرد تا بتواند دگرگونی ها و چشم اندازهای سرمایه داری را حدس بزند یا پیش بینی کند و از وی بعنوای یکی از مدیران پیشگام جامعه ی سرمایه داری که گرفتار دلهره "بحران" بود یاد می کنند. بنظر من، مفهوم بحران در جامعه سرمایه داری تغییر کرده و باید بحران در مفهوم وسیع انرا از نو تعریف کرد. زیر بحران های کاذب و دست ساخته کم کم، بسته به اینکه کدام نیروی سیاسی قدرت را داشته باشد، بیشتر خواهند شد.در هر بحرانی، فقط بخشهائی از سکتور های سرمایه داری آسیب می بینند و بخشهای دیگر ضرورتا از ان هم سود نمی برند. مثلا در سالهای اخیر، شرکت Apple Inc علیرغم اوج بحران اخیر، بیشترین تولید و سود را داشت، که هیچ ربطی به بحران مسکن نداشت. و علت آن در طرح اقتصادی این شرکت بود. در حقیقت، برخلاف تصور بسیاری از اقتصاددانان، بحران اقتصادی،کلیت این نظام را همیشه در بر نمی گیرد، بلکه بخشهای فرسوده یا اشباع شده را از دور خارج میکند و بخشهای جدیدی سر بر می اورند. این نشان می دهد که نظریه های مربوط به "انحصارات" برخلاف بسیاری از تصورها، رشد بی وقفه نبوده و همانند بسیاری از امپراطوری ها، تا حد و مرز معینی پیش می روند و سپس دچار افول می شوند. (نظریه ی "یو یو"). من اگر چه اقتصاد دان نمی باشم و ممکن است نظراتم ناقص یا حتی غلط باشند، ولی از خوانندگان خواهش می کنم دست از روشهای کلیسائی یا مسجدی بردارند، و بجای فاکت اوردن از فلان گاو اقتصاددان، بیشتر مثال بیاورند و از خودشان حرف بزنند تا آیه های قران و انجیل!
متشکرم
۵٣۶۵۶ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : العاقل تکفیه الاشاره
" این مقاله انقدر کوتاه و بی محتوا بود، که من از روی تعجب دوبار انرا خواندم." ؟!!

در زبان کردی گفته ای ست که " خاینه و جافر چه مکی - ترخینه خاصه لم پر مکی " ؛ یعنی نیمرو بکجای جعفر میرسه - ترخینه ( نوعی آش ارزان ) خوبه که شکم پرکنه.

مدتهاست که من در باره هنر کوتاه نویسی و زیبایی و سودمندی آن تذکر داده و امیدوار بودم که به جائی برسد ولی با خواندن این کامنت دیدم " این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود ". العاقل تکفیه الاشاره.
۵٣۶۴۷ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : احمد احمدی

عنوان : نظرات مارکس در مورد بحران
محمد عزیز!
ایا واقعا چنین بوده:
»هر بیزنس جدید طی دوره پیدایش خود به سبب آن که به تدریج موقعیت شبه انحصاری در بازار پیدا می کند سودهای کلان و فوق العاده می برد و بعد هم با افزایش رقابت این سودها کاسته می شود. این بحثی بود که هم مارکس و مارکسیستها و هم جامعه شناسان برجسته ای مانند شومپیتر در بحث آنتراپرونرشیپ مطرح کرده اند.«؟؟؟؟؟؟
برخلاف ادعای شما و برخی که به اشتباه گرایش نزولی نرخ سود را دلیل واقعی بحران سرمایه داری میدانند، این صحیح نیست و مارکس هرگز چنین نمی پنداشت. اگرچه این پدیده گرایش مهمی در سرمایه داری است، اما به عنوان گرایشی طولانی مدت عمل میکند که بر نظام سایه میافکند. مارکس می گفت که عواملی متضاد این قانون را به گرایش بدل میکنند و از آن با عبارتِ یگانه ی «این قانون دولبه» نام برد. وی می گوید: «این قانون بدین سان تنها به عنوان گرایشی عمل میکند که اثر آن تنها تحت شرایطی مشخص و خاص و در طول دورههای طولانی تعیین کننده است.»
دوره هایی طولانی که نرخ سود در حال نزول بود اواخر دوره ی طولانیِ شکوفایی سرمایهداری در پیامد جنگ جهانی دوم صدق میکرد. این مساله را در مثلا ۴۵ سال گذشته می توانیم درنظر بگیریم که در آن نرخ سود در حال صعود بود. مارکس مدعی بودکه:
«این واقعیت که تولید بورژوایی طبق قوانین ساری و جاری خودش، ناچار است که، از یک سو، نیروهای مولده را جوری رشد دهد که انگار تولید بر بنیان اجتماعی تنگ و محدودی قرار نگرفته بود و در عین حال، از سوی دیگر، تنها درون همین محدوده های تنگ قادر به رشد این نیروها است، عمیق ترین و پنهان ترین دلیل بحران است. دلیلِ تناقضات آشکاری که تولید بورژوایی درون آنها پیش برده میشود و حتی با نگاهی گذرا نشان میدهند که تنها شکلی موقتی و تاریخی است.«
مارکس مدعی بود که دلیلِ غایی بحران سرمایه داری مازاد تولید است. ایا شما اینرا تایید می کنید؟
وی معتقد بود که منظور از این مازاد تولید نسبت به آنچه مردم نیاز دارند یا میخواهند نیست. در اقتصاد بازار منظور از مازاد تولید تنها نسبت به آن چیزی است که میتوان آنرا برای سود فروخت. مارکس می گفت: «مثلا انگلیسیها مجبورند سرمایه ی خود را به سایر کشورها وام دهند تا بازاری برای کالاهای خود ایجاد کنند.»
«مازاد تولید، نظام اعتباری و … شیوه هایی هستند که تولید سرمایه داری از طریق آنها میکوشد مرزهای خود را پشت سر بگذارد و فرای محدوده های خود تولید کند… اینجا است که بحران در می گیرد و همزمان آنرا فراسوی محدوده ها پیش میبرد و وا میدارد چکمهّ های هفت فرسخی به پا کند تا به رشدی از نیروهای مولده برسد که درون محدوده های خود آن تنها با کندی بسیار میتوان به آن دست یافت.»
ایا شما اینرا تایید می کنید؟
مارکس بارها تاکید می کرد که «مازاد تولید مشخصا با قانون عمومی تولید سرمایه مشروط میشود: تولید تا سقفی که نیروهای مولده معین کرده اند، یعنی استثمار حداکثریِ کار، با میزان مشخصی از سرمایه بی هیچ توجهی به محدوده های واقعی بازار یا نیازی که پشت آن قابلیت پرداخت باشد.»
اما از این مهمل گوئی ها در اقتصاد بسیار ادعا شده اند. در این دعوا، حتی اگر کسی هم "پیروز" شود، "کک" هیچ کسی گزیده نمی شود.
بحران "سرمایه داری" ریشه در هیچکدام از اینها ندارد! فقط باید اول خود را از این مهملات رهانید، تا به ریشه یابی شکل گیری بحران، چه در امپراطوری روم یا ساسانی، چه در ادیان تک خدائی یا بی خدائی و یا در سیستم های مختلف که شب و روز گرفتار بحران می گردند، و حتی در زندگی روزمره خودشما و من و دیگری بتوان پی برد. این مقالات فقط بر پر کردن و وزین کردن اخبار روز قابل استفاده است.
خواهش می کنم که این کامنت را حتما درج کنید!
۵٣۶۴۶ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : کنجکاو کنجکاو

عنوان : انگلس و طبقه کارگر
محمد محترم
انگلس نیز گفته است که طبقه کارگر فقط تا انجا انقلابی است که به ایده ی کمونیسم مسلح شود، وگرنه ارتجاعی است. تازه، مقصود از طبقه کارگر چیست؟ مقصود شما قطعا ان کارگرانی نیستند که عضو یا طرفدار احزاب نژادپرست، محافظه کار، لیبرال و و هستند. اینطور نیست؟ بعلاوه، و بهمین ترتیب باید طبقه کارگر را انقدر کوچک کرد که فقط مارکس از ان باقی بماند. کارگران طرفدار سبزها هم نیست. کارگران بی طرف هم نیست. معلمان و پرستاران (بویژه پرستاران اخیرا مورد توجه "کمونیستها" بوده اند!!!) هم کارگر نیستند. طبق نظر مارکس، پرولتاریا، کارگران صنعتی هستند. اگر بهمین ترتیب ادامه بدهید، کارگران صنایع نظامی، که بی شک باید پست ترین انسانهای روی زمین باشند هم جزو کارگران نیستند. شما چه می گویید. کاری به مارکس نداشته باشید. شما چه می گویید؟
مقصود از سرمایه داری چیست؟ شما چه می گویید؟ سرمایه داری یک واژه نامفهوم است. آیا مقصودتان این است که تولید بدون "سود" صورت بگیرد؟ اگر چنین ادعائی کنید، همه جهان به شما خواهد خندید! حتی در نظریه ی "سوسیالیزم" نیز صحبت از "انباشت سوسیالیستی" می شود که همان سود است. نکند مقصودتان یک جامعه بدون حاکمیت سرمایه "مالی" است؟
چنین است؟
به شما پیشنهاد می کنم که کمی پیرامون Limits to Growth مطالعه بفرمایید. این ایده در سال ۱۹۷۲ مطرح گردید.
شاید بدانید، برخلاف انچه بسیاری فکر می کنند، اگر قایقی با سرعتی بیش از ظرفیت پیش بینی شده اش حرکت کند، دایما بطرف بالا پرتاب نخواهد شد،بلکه غرق خواهد گردید. بنظر می رسد که سرنوشت نظام حاکم کنونی بر جهان، نه آنچنان خوشایند با بروز یک بحران و "انقلاب" کارگری، بلکه نابودی و "فرورفتن" خواهد بود. بشریت در حال سرعت یافتن بدون ترمز است و "مرزهای رشد" آن تعیین کننده ی توقف ان خواهد بود.
۵٣۶۴۴ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : غلامرضا مصطفوی

عنوان : حدود یک دهه رییس انجمن بین المللی جامعه شناسی!
اقای محمد،
مرا از این "پست" ها نترسانید. یکبار دیگر خود نیز این سطور را بخوانید:
...شما یک بار دیگر کامنت خودتان را بخوانید از یک سو نوشته اید که با این سیستم موافق نیستید و باید انسانها آن را تغییر دهند. یادداشت والرشتاین را هم دو بار خوانده اید. والرشتاین می گوید این سیستم به بن بست رسیده است...

دقیقا. ولی من فکر می کنم که ما در دو سیستم متفاوت حرف می زنیم: من از به بن بست رسیدن این سیستم صحبت نمی کنم. از غیر انسانی بودن ان صحبت می کنم. من نوشته ام: شکی نیست، و کیست که این مساله را با پوست و گوشت خود احساس نکرده باشد، که نظام کنونی حاکم بر جهان غیر انسانی و تنفر انگیز است.
دیگران این موضوع را فقط در جنبه اقتصادی آن مد نظر دارند. این نگاه، که فکر می کند این سیستم در حوزه اقتصادی به بن بست خواهد رسید، بسیار خام می باشد.
این چه استدلالی است که:
به هر حال، در نوشته های هیچ یک از اندیشمندان راست یا چپ مدرن طبقه کارگر جدید یک طبقه ارتجاعی قلمداد نشده است چرا که تکوین این طبقه همزاد تکوین صنعتی شدن و مدرنیزاسیون است.
طبقه کارگر عقب مانده ترین، ارتجاعی ترین و بی رسالت ترین طبقه است. در کدام یک از جنبش های مهم سیاسی این قرن، طبقه ی کارگر بعنوان یک طبقه وارد صحنه شده است؟ طبقه کارگر تا به اخر در کنار ارتجاعی ترین جریانهای سیاسی جهان در دفاع از سرمایه داری پافشاری خواهد کرد و در برابر نابودی آن مقاومت خواهد کرد. دیگران خلاف آنرا قول داده اند، این گوی و این تماشا!
در ضمن در نقل قولها انصاف را رعایت کنید. من درکجا نوشته ام که "د اگر سواد داشته باشید و از تجارت هوشمند و نرم افزارهای آن باخبر باشید" ؟
من گفته ام:
کافی است که شما سری به حوزه ی "تجارت هوشمند" و نرم افزار های آن بزنید تا متوجه شوید...

و در پرانتز تاکید کرده ام که (اگر چیزی از آن فهمیدید، زیرا باید حداقل سه، چهار سال آنرا در دانشگاه بیاموزید)! کجای این اشکال دارد؟ اینها دانش هستند و باید اموخت! امروزه هیچ سازمان تولیدی بدون این دانش قابل دوام نیست. متاسفانه شما از ابن مساله خبر ندارید و بیش از این توضیحی نمی دهم.
اما برگردیم به "اصل مطلب": بینید

از زمانی که اقتصاد جهانی سرمایه‌داری وجود داشته، یک سازوکار ضروری کارکردِ موفقش کوچ کارخانه‌ها بوده است. بعد از یک دوره انباشت گسترده‌ی سرمایه (معمولاً حدود بیست و پنج سال) توسط به اصطلاح صنایع پیشرو، سطح سود کاهش یافته است، هم به خاطر این که وضعیت شبه‌انحصاری صنعت پیشرو تضعیف شده و هم به سبب رشد هزینه‌های کار به سبب انواع اقدام‌های اتحادیه‌ای.

کجا؟ طبق کدام آمار؟ تمام اشکال این مقاله همانا ادعاهای آن است. هیچ کجا یک جمع بندی کارشناسی شده ارائه نشده است. شواهد نشان می دهد که مکانیزمهای دیگری در کار هستند. صرف اینکه " والرشتاین می گوید این سیستم به بن بست رسیده است." هیچ چیزی را نشان نمی دهد.
شما چقدر از برنامه ریزیهای کنسرنها برای دیجیتالیزه کردن تمام عرصه های زندگی اطلاع دارید. این برنامه ها در حال عملی شدن هستند و طی ان تمام انسانها مجبور خواهند شد تمام تولیدات کنونی را بدور ریخته (آنها دیگر "ساپورت" نمی شوند) و خود را با اوضاع کنونی وفق دهند. تفکری که فکر می کرد انحصارات هی بزرگ می شوند و سرانجام (و این تفکر بیشتر جنبه ای جغرافیائی و گسترش در سطح بوده) جائی برای گسترش ندارندو چون در کره ی مریخ بازاری برای آنها وجود نخواهد داشت، بنابراین دچار بن بیست خواهند شد همان تفکر "عصر جدید" چارلی چاپلین می باشد که برای مدتی خندیدن بد نیست.
من از زاویه ی دیگری به بحران نظام حاکم کنونی نگاه می کنم. یک بحران، تا زمانی که دامنگیر منش انسانها نشود، وجود ندارد و نخواهد داشت. در غیر اینصورت، بحران های اقتصادی موجبات خوشحالی مدیران بنگاهها را فراهم خواهد کرد. و عجیب است که نظرات این مدیران با ایده های اقتصادی مارکس بسیار نزدیک است. این نظام، حداقل تا بین هفتصد تا هزار سال دیگر نیز نابود نخواهد شد.
چرا؟
۵٣۶۴٣ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : محمد

عنوان : پاسخ به کامنت آقای غلامرضا مصطفوی
کوتاه بودن یا بلند بودن مطلب ضرورتاً به معنای آن نیست که با مطلبی پرمحتوا یا ضعیف مواجهیم. هنر والرشتاین این است که با حداقل واژگان می تواند مطالب خود را به زبانی ساده بنویسد. جهت اطلاع کامنت گذاری که او را به بی سوادی متهم می کند او اکنون برجسته ترین نظریه پرداز سیستم جهانی است و حدود یک دهه رییس انجمن بین المللی جامعه شناسی بوده است. شما یک بار دیگر کامنت خودتان را بخوانید از یک سو نوشته اید که با این سیستم موافق نیستید و باید انسانها آن را تغییر دهند. یادداشت والرشتاین را هم دو بار خوانده اید. والرشتاین می گوید این سیستم به بن بست رسیده است. یا انسانها آن را تغییر می دهند و شاهد سیستمی انسانی تر و عادلانه تر و دموکراتیک تر خواهیم بود و یا این که اگر شرایط کنونی استمرار یابد سیستمی نادعادلانه تر، غیردموکراتیک و آتوریتر جایگزینش می شود. این استدلال با نکته کانونی نظر شما منافات ندارد. اما در کنار آن، گفته های ضد و نقیضی هم زده اید که مثلاً فولکس واگن به کارکنانش پاداش می دهد. معنایش چیست؟ سود بالای فولکس واگن. فردا اگر این سود کم شود. همچنان که در شرکتهای امریکایی خودروسازی مانند جنرال موتورز این اتفاق افتاد با تیپا آنها را اخراج می کند. در ایران خودرو هم زمانی سالانه یک پیکان به کارگرانش به عنوان پاداش می داد (زیر قیمت بازار) حالا حقوق پرسنلش را ندارد بدهد. این چه ربطی به استدلال والرشتاین در مورد محدودیت فضایی و جغرافیایی توسعه سرمایه داری برای خروج از بحران دارد؟ بعد نوشته اید طبقه کارگر ارتجاعی است و دلیلی برای آن ذکر نکرده اید. به هر حال، در نوشته های هیچ یک از اندیشمندان راست یا چپ مدرن طبقه کارگر جدید یک طبقه ارتجاعی قلمداد نشده است چرا که تکوین این طبقه همزاد تکوین صنعتی شدن و مدرنیزاسیون است. در جای دیگر نوشته اید اگر سواد داشته باشید و از تجارت هوشمند و نرم افزارهای آن باخبر باشید می بینید که سرمایه چه طور می تواند از بحران خارج شود. البته خودتان که با سواد هستید توضیح نداده اید چه طور. ولی من چون بی سواد هستم به شما می گویم که این ربطی به تجارت هوشمند ندارد. هر بیزنس جدید طی دوره پیدایش خود به سبب آن که به تدریج موقعیت شبه انحصاری در بازار پیدا می کند سودهای کلان و فوق العاده می برد و بعد هم با افزایش رقابت این سودها کاسته می شود. این بحثی بود که هم مارکس و مارکسیستها و هم جامعه شناسان برجسته ای مانند شومپیتر در بحث آنتراپرونرشیپ مطرح کرده اند. امیدوارم اگر می خواهید بحث را ادامه دهید با پشتوانه نظری قوی تر و واژگان مناسب تر و استدلال نه ناسزا وارد بحث شوید.
۵٣۶٣٨ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : غلامرضا مصطفوی

عنوان : به محمد
اقای محمد، با تشکر از تذکر دوستانه ی شما!
این مقاله انقدر کوتاه و بی محتوا بود، که من از روی تعجب دوبار انرا خواندم. این استدلالات کهنه هستند. برای من دیگر مهم نبود که استدلالات چی باشند، هربار یکی می اید و "پیش بینی" می کند و برای ان استدلال "جور" می کند.
من در تعجب هستم که دوره ی "فرار" سرمایه ها، که در دهه ی قبل "بوم" کرده بود سپری شد. مکانیزم های سرمایه داری برای حل بحرانهایش در درون خودش است. شما حتما شنیده اید که شرکت فولکس واگن سالانه حدود هفت تا ده هزار یورو بعنوان پاداش (مشارکت در سود کارخانه) به هر یک از کارکنان خود می دهد. ایا فکر می کنید که این پول از کجا تامین می شود؟ ایا پاسخی برای این سوال دارید؟ من دقیقا می دانم از کجا! کسانی که این نظرات عجق وجق را می دهند معمولا خود فقط پشت میز نشین هستند و هیچ از واقعیت خبر ندارند. در این مطلب برای مثلا هیچ اماری ارائه نشده است. آخر مگر من مغز خر خورده ام که فقط ادعا را قبول کنم؟
این برداشت عقب افتاده که سرمایه برای خروج از بحران نیاز به بازار دارد (نظریه کاملا برحق) به همین دلیل هی "باد" می کند و زمانی که جایش "تنگ" شد می ترکد از آخونهای لنینی است. در این زمینه تجربه های آلمان، هلند یا دانمارک بسیار اموزنده هستند. می دانید که این تجربه های چه بودند؟
از کامنت من بر می آید که من موافق برچینی این نظام هستم، اما کسانی که این نظام را باید برچینند، خود انسانها هستند که تمام شواهد نشان میدهد که ناتوان از چنین کاری هستند و نظریه های خنده اور دیگر که مثلا طبقه ی کارگر این وظیفه "تاریخی" را بعهده دارد انقدر بی ارزش هستند که نیاز به ورود به انها را نمی بینم (طبقه ی کارگر ارتجاعی ترین طبقه ی تاریخ است و خواهش می کنم بخاطر این نظر کامنت مرا سانسور نکنید!).
کافی است که شما سری به حوزه ی "تجارت هوشمند" و نرم افزار های آن بزنید تا (اگر چیزی از آن فهمیدید، زیرا باید حداقل سه، چهار سال آنرا در دانشگاه بیاموزید) متوجه شوید که مدیران با خوشحالی به استقبال بحران می روند و شعار مارکس را می دهند که:
آمدن هر بحران امری طبیعی است، اما هر بحران فراخوانی است به یک جهش به جلو!
۵٣۶٣٣ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : محمد

عنوان : ارائه نظر قبل از خواندن مطلب
به نظر می رسد دوستی که کامنت نخست را نوشته است صرفاً به عنوان مقاله توجه کرده و از محتوای آن صرف نظر کرده است. والرشتاین مسیر خروج سرمایه داری از کاهش نزولی نرخ سود را جابه جایی تولید به مکانهای جغرافیایی جدید با هزینه کمتر تولید می داند و بحث می کند با توجه به محدودیت های ساختاری موجود یا شاهد شکل گیری یک نظام اقتدارگرایانه با همه معایب سرمایه داری خواهیم بود و یا این که باید بدیلی دموکراتیک و مترقی برای آن بیابیم. بهتر است کامنت گذار ابتدا مقاله را بخواند و بعد اگر به استدلال نویسنده انتقادی داشت آن را بنویسد. نه این که به صرف عنوان مطلب زود به اظهار نظر دست بزند.
۵٣۶٣۰ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : غلامرضا مصطفوی

عنوان : پایان کدامیک؟
بیش از صد و پنجاه سال است که پایان سرمایه داری اعلام شده است. بیشتر بنظر می رسد که طول عمر این نظر به پایان خود رسیده است.
شکی نیست، و کیست که این مساله را با پوست و گوشت خود احساس نکرده باشد، که نظام کنونی حاکم بر جهان غیر انسانی و تنفر انگیز است. اما اینکه این بربریت بپایان خود رسیده است، من شک دارم. گوئی بشر باید پس از نابودی همه چیز، تازه متوجه شود که چه راه غیر قابل بازگشتی را طی کرده است. خرفترین اندیشه ها همیشه گرفتار یک نوع ساده اندیشی و خوشخیالی می شوند و فراموش می کنند که این خود انسانها هستند که به این نظام پایان ببخشند، نه پیش بینی این یا آن مهندس پشت میز نشین!
۵٣۶۲۷ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲