سرمایهداری در آخر خط
امانوئل والرشتاین - ترجمه ی پرویز صداقت
•
مسئلهی شرکتهای چندملیتی این است که گسترش خارقالعادهی ارتباطات به پایان وضعیت برد ـ برد منجر شده است. کارگران در کامبوج امروز تنها بعد از گذشت چند سال، نه بعد از بیستوپنج سال، فعالیت اتحادیهای را آغاز کردهاند. اعتصابها و فشار در جهت دستمزدها و مزایایی بیش از آن که دریافت میکنند وجود دارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۶ ارديبهشت ۱٣۹۲ -
۲۶ آوريل ۲۰۱٣
از زمانی که اقتصاد جهانی سرمایهداری وجود داشته، یک سازوکار ضروری کارکردِ موفقش کوچ کارخانهها بوده است. بعد از یک دوره انباشت گستردهی سرمایه (معمولاً حدود بیست و پنج سال) توسط به اصطلاح صنایع پیشرو، سطح سود کاهش یافته است، هم به خاطر این که وضعیت شبهانحصاری صنعت پیشرو تضعیف شده و هم به سبب رشد هزینههای کار به سبب انواع اقدامهای اتحادیهای.
با وقوع این وضعیت، راهحل «کوچ» کارخانه بود. معنایش این است که مکان تولید به بخش دیگری از سیستم جهانی منتقل میشد که «در گذشته سطوح دستمزد کمتری داشتهاند». در عمل، سرمایهدارانی که صنایع پیشرو را در اختیار دارند افزایش هزینههای مبادلاتی را با کاهش هزینههای کار جبران میکنند. این کار درآمد کلانشان را حفظ میکند، هرچند کمتر از دورهی قبلی که هنوز وضعیت شبهانحصاری داشتند.
دلیل این که هزینههای کار در مکان جدید پایینتر است این است که کارخانهی کوچ کرده نیروی کار را از نواحی روستایی به کار میگیرد که پیش از آن کمتر درگیر اقتصاد بازار بودند. برای این کارگران روستایی، فرصت کار در این کارخانههای کوچنده نشانگر افزایش درآمد واقعی است، در عین حال که همزمان برای مالکان آن کارخانهها پرداخت به کارگران کمتر از پرداختی به کارگرانی است که در مکان قبلی کار میکردند. این چیزی است که اصطلاحاً راهحل برد ـ برد نامیده میشود.
مسئلهی این بهظاهر راهحل شگفتانگیز همواره این بوده که قابلیت استمرار نداشته است. بعد از حدود بیست و پنج سال بعد، کارگران در مکان جدید به اقدامات اتحادیه ای مبادرت میکنند و هزینهی کار شروع به رشد می کند. وقتی بهقدر کافی رشد کرد، مالکان کارخانهی کوچکرده تنها یک گزینهی حقیقی در اختیار دارند ـ جابهجایی کارخانه برای بار دیگر. در ضمن، صنایع پیشرو جدید در مکانهایی که ثروت انباشته شده بود بنا میشدند. بنابراین، حرکت دایم مکانیابی انواع صنایع وجود داشته است. شبهانحصاری در پی شبهانحصار دیگر! کارخانههای کوچ کردهای در پی کارخانههای کوچکردهی دیگر!
این اعجازِ تعدیل سرمایهداری در برابر فرایند طولانی تغییر مدام وضعیت است. اما این سیستم اعجازانگیز به عنصری ساختاری وابسته است؛ به امکانِ یافتنِ نواحی «بکر» جدید برای بازمکانیابی کارخانههای کوچ کرده. منظورم از نواحی بکر، مناطق روستایی است که کمابیش درگیر اقتصاد بازار جهانی نبودهاند.
اما طی ۵۰۰ سال گذشته، ما از این دست نواحی «بهرهبرداری» کردهایم. خیلی ساده با کاهش روستانشینی جمعیت جهان میتوان آن را اندازهگیری کرد. امروز، اینگونه نواحی روستایی به کمینهای از سطح جهان کاهش مییابد و به نظر میرسد احتمالاً تا سال ۲۰۵۰ کمینهی بسیار بسیار کوچکی خواهد شد.
برای مشاهدهی پیآمدهای اینگونه کاهش گستردهی روستانشینی، تنها لازم است به مقالهای که در نهم آوریل در نیویورک تایمز نوشته شد توجه کنیم. عنوان مقاله بود «سلام کامبوج». مقاله شرح کارخانههایی است که به خاطر افزایش سطوح دستمزد در چین که خود پیشتر میزبان چنین کارخانههایی بود به کامبوج کوچ داده شدند. اما مقاله در ادامه میافزاید «شرکتهای چندملیتی درمییابند که میتوانند از دستمزدهای فزایندهی چین بگریزند، اما حقیقتاً نمیتوانند آن را پنهان کنند.»
مسئلهی شرکتهای چندملیتی این است که گسترش خارقالعادهی ارتباطات به پایان وضعیت برد ـ برد منجر شده است. کارگران در کامبوج امروز تنها بعد از گذشت چند سال، نه بعد از بیستوپنج سال، فعالیت اتحادیهای را آغاز کردهاند. اعتصابها و فشار در جهت دستمزدها و مزایایی بیش از آن که دریافت میکنند وجود دارد. البته این ارزش جابهجایی شرکتهای چندملیتی به کامبوج، میانمار، یا ویتنام، یا فیلیپین را کاهش میدهد. اکنون مشخص میشود که صرفهجویی حاصل از کوچ از چین خیلی هم زیاد نبود.
مقالهی تایمز توجه میکند که «برخی کارخانهها بههرحال به درخواست خریداران قبلی که در هراس از وابستگی به یک کشور واحدند» کوچ کردهاند. نتیجهگیری یک مشاور صنعتی چنین است: حرکت به کامبوج ریسکهایی دارد، اما «ماندن در چین هم ریسک دارد». به هر حال، آیا جایی برای کوچ کارخانه وجود دارد؟ یا کامبوج پایان خط است؟
نتیجهی نهایی این است که ترکیب روستازداییِ تاکنون مهیب و همچنان فزاینده و سرعتی که کارگران قادر به درک این هستند که دستمزدهایشان نسبتاً پایین است و بنابراین به اقدام اتحادیه ای مبادرت میکنند به افزایش مستمر سطوح پرداخت به کارگران با حداقلِ مهارت منجر شده و بنابراین فشار جهانی منفی بر روی امکانات انباشت سرمایه وجود دارد. این خبر خوبی برای چندملیتیهای بزرگ نیست.
این همان عنصری است که بحران ساختاری سیستم مدرن جهانی شده است. ترکیبی از فشارهای ریاضتی هر دم فزایندهتر روی ۹۹ درصد را تجربه میکنیم و در عین حال سرمایهداری دیگر برای خود سرمایهداران چندان سودآور نیست. معنای این آمیزه این است که سرمایهداری به مثابه یک سیستم جهانی به آخر خط رسیده است.
هر دو طرف در پی بدیلهایی هستند ـ البته روشن است بدیلهایی متفاوت. ما جمعاً طی دهههای آینده با یک انتخاب روبهرو هستیم. یک امکان سیستم جدیدی غیرسرمایهداری است که سه ویژگی ضروری سرمایهداری ـ سلسلهمراتب، بهرهکشی و قطبیشدن ـ را تکرار (و شاید وخیمتر) میکند. امکان دیگر سیستم جدیدی است که کمابیش دموکراتیک و کمابیش برابریطلبانه است. باید تأکید کرد که سیستم اخیر هیچگاه در تاریخ جهان وجود نداشته است. اما امکانپذیر است.
به هر حال، کامبوج آیندهی سیستم مدرن جهانی نیست. بلکه نشاندهندهی آخرین بقایای سازوکاری است که دیگر کارکردش را در نجات سرمایهداری محقق نمیکند.
۱۵ آوریل ۲۰۱٣
ترجمه پرویز صداقت
منبع: سایت نقد اقتصاد سیاسی
© مالکیت معنوی این اثر متعلق به امانوئل والرشتاین و کلیهی حقوق برای ایشان محفوظ است. دانلود کردن، انتقال الکترونیکی به غیر یا پست الکترونیک این نوشته به دیگران و یا قرار دادن آن در پایگاههای اینترنتی غیر تجاری، مجاز اعلام شده مشروط براین که تمامی اثر به طور کامل منتشر و بخش مربوط به حق مالکیت معنوی نمایش داده شود
|