از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سعدی اندر جان ماست با سد نهیب --- زان سبب هستیم ما گوهر به جیب
این داستانِ شعر گونه و اَفشره، رنجنامه رُمانی است چنان که گر گسترده گردد، در هیچ کتابی نگنجد.
پر ترین و زیباترین تکه ی داستان آنجاست که با یک کلمه ی مرکب سر زمینی را مشخص و معرفی می کند.
«باری زبان تعنّت دراز کرده همیگفت: تو آن نیستی که پدر من ترا از فرنگ باز خرید گفتم: بلی من آنم که به ده دینار از قید فرنگم باز خرید وبه صد دینار به دست تو گرفتار کرد.
شنیدم گوسپندی را بزرگی
رهانید از دهان و دست گرگی
شبانگه کارد در حلقش بمالید
روان گوسپند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی»
گلستان سعدی بزرگ
۵٣۹۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣۹۲
|