مردم درباره ی انتخابات چه می گویند - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : نامی شاکری

عنوان : خبری دیکر:
وقتی خبر ثبت نام آقای هاشمی منتشر شد، من در حوالی تهران بودم . جایی اطراف اسلامشهر که تفریح عادی اکثر مردم ایستادن دم در و سرکوچه است . عکس العمل این مردم ، آنهم به آن سرعت برایم خیلی عجیب بود. راستش اصلا انتظار عکس العملی نداشتم با آن وضع زندگی شان ...اولا : به موضوع انتخابات خیلی توجه دارند. ثانیا : از آمدن آقای هاشمی به شدت خوشحال شدند. منطق خودشان را هم داشتند. از جمله اینکه : آقای هاشمی بار خودشو بسته و چشمی به بیت المال نداره و میتونه اوضاع رو درست کنه...فقط آقای هاشمی حریف "آقا" میشه ...خارجی ها آقای هاشمی رو خبلی قبول دارن ...و...
۵۴۰۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : حس مادری

عنوان : تقی رحمانی بدرستی می نویسد:
...اگر ایران در خطر است، که هست؛ می باید خاتمی در حد توان وارد میدان شود تا هم هاشمی را قوی تر و هم درجهت مردم چهارچوب دارتر کند .این وظیفه همه کسانی میتواند باشد که احساس خطر می کنند .

اکنون می تواند اتحادی بر علیه نظامیان بوجود آید همانند شیلی زمان ژنرال پینوشه که همه با هم برنظامیان پیروز شدند. والا ما به سمت کره شمالی شدن حرکت خواهیم کرد که فاجعه است. انتخابات یکی ازاین مصاف ها است. هرمصافی را که به نظامیان واگذارکنیم، مصاف بعدی سخت تر خواهد بود.اما ملت ایران جوان و با انرژی است این ویژگی هم آسیب دارد و هم امید ایجاد می کند.با تدبیر به امید بیندیشیم.

در ضمن ایران به منجی نیازندارد بلکه به رهبرومدیرهوشمند وبا تدبیرکه با مردم از موضع برابررابطه بگیرد، نیازمند است تا اعتماد مردم را به خود جلب کند...
۵۴۰۲۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : الف رستمی

عنوان : تشکر
از اخبار روز بابت فعال شدن به موقعش در مورد انتخابات و درج نظرات مختلف واقعا باید تشک کرد.
۵۴۰۱۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣۹۲       

    از : خوش خیال

عنوان : بدو بدو مبارک بادا ... ان‌شاالله مبارک بادا...
(ساعت ۴ بعد از ظهر روز انتخابات...)

...دویدم و دویدم ، به بیت او رسیدم ! هزار تا پاسدار دیدم ، هزار تا "سرکار" دیدم ! لباس شخصی‌ هزار تا ، بسیجی‌ ۵ هزار تا !...
شمردی ؟!
دروغ چی‌ بگم نه‌ واللّه ! کجا بودم یادم رفت ؟ آهان ، حالا دیگه یادم افتاد...
واستا ببینم مرتیکه ! اینجا چکار داشتی ؟!
برادر بسیجی‌ ، من بنده خدایم از شهر پر بلایم ، رهبر با من رفیق بود ، رفیق بی‌ دریغ بود ، می‌ خواهمش ببینم...‌
ای مردک بیچاره ، رهبر مگر بیکاره ، جانت مگر میخاره ؟ حالا .. بگو ،کی‌ ، هستی‌ ؟! خودم فهمیدم کی‌ هستی‌ ؟! خودت بگو کی‌ هستی‌ ؟ سبز هستی‌ یا زرد هستی‌ ؟ سفیدی یا سیاهی ؟ مخملی یا ..ز..ر..شگی ؟!
استاپ کن ‌ای برادر ، رقصم گرفت آخر !
رقصت گرفت آخر ؟...رقصت گرفت آخر ؟... با این مسلسل ناز ، رقصت بیاورم باز !
نه‌ ،نه‌، نه‌...حالا که اینطوری شد من اسم رمز دارم ، رمز وردی دارم، رمز خروجی دارم !
بترک بینم ، چی‌ هست رمز....( سانسور ) ! خواب ، چرا اینو از اول نگفتی ! (عوضی‌ ،رقصم گرفت آخر ، رقصم گرفت آخر...)... همین جا واستا ، زود می‌گردم ...

(ساعت پنج و نیم بعد از ظهر روز انتخابات....)
بدو بدو مبارک بادا...ان‌شاالله مبارک بادا...
۵۴۰۱۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣۹۲