از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : * نوشتم گاه دو ده سال با واژه ای در گیر بوده ام. این اغراق نیست، حقیقت دارد. به عنوان نمونه
در آغاز از دو نامواژه ی تالشی آستارا در جنوب خزر و آستارا خان در شمال آن دریا(«اَستَر رُو» و «اَستَر رُوخُون») تصوری نادرست داشتم. و به نظر خود نیز تردید داشتم. تا اینکه بعد ها با گویش تالشی شمالی دقیقتر آشنا شدم و دیدم تردید من درست بوده.
در گویش تالشی شمالی اَ به آ و آ به اوی بلند بتدیل می گردد. مثلن تالش، تولش تلفظ می تافمی شود.
«رو یا روه» همان راه است و «رُوخُون» در تالشی راه اصلی و بزرگ می باشد. آستارا خان = اَستَر رُوخُون، واژه ای است مثل نامواژه های دِگر شده ی «قلعه رودخان»، «ماسوله رودخان» و ... در استان گیلان. اصل این واژه ها قلعه رُوخُون و مُوسلَه رُوخُون است.
رودخان و رُوخُون؛ مثل نان و نون، تهران و تهرون، ایران و ایرون، جوان و جُون، سبلان سَ وَ لُون و ... است.
دوستان عزیز، تا روز و روزگاری دیگر بدرود
۵۶۵٣۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : جویبار بسیار عزیز سلام. همیشه به من لطف داشته اید؛ از دقت و توجه شما ممنونم. آنچه شما عزیز و دیگران از این آدم کوچک خدمتگزار
اینجا و آنجا می خوانید؛ نتیجه ی یک عمر کار است. گاه برای رسیدن به حقیقت یک واژه ای بیش از بیست سال درگیر بوده ام.* آنانی که می خوانند و می گذرند شاید فکر کنند حبیبی هم یکی از همین کامنت نویسان روزگار ماست که برای وقت گذرانی اینجا ها پیدایش می شود. من وقت برای تلف کردن ندارم. مرا اما دلسوزی به نوشتن وا می دارد، زیرا زبان مادری من راز تاریخ را در دل خود دارد. ناسیونالیست نیستم، همه ی مردم جهان و فرهنگ و زبان هایشان را دوست می دارم. ولی هرگز زبانی دریایی و بیکران چون زبان مادری خود ندیده ام. با چراغ این زبان تا به حال به تاریکخانه ی سد ها واژه ی غیر تالشی و حتی غیر ایرانی نقب زده ام.
و این زبان را امروز دارند می کشند. زبانی که هیچ یک از ویژگی های زبان های میرا را ندارد.
این مقدمه را نوشتم تا به «سایت» برسم. من سایت ندارم؛ اما برای نجات فرهنگ و آن زبان عجیب و غریب و رازدار تاریخ، ما در شمال ایران جنبشی داریم به نام «جنبش پاکیزه خوی تالش» که من نیز عضو کوچکی از آن جنبش مردمی ام و وبلاگی دارم بی سامان که حتی یک لینکدونی هم ندارد. ولی در نظرگاهش به مسایل مختلف فرهنگی و اجتماعی پرداخته می شود؛ که واژه شکافی اساسی ترین آن است. زیرا آنچه واژه با زبان عجیب تالشی شکافته ام، فرمول آن فقط خاص این زبان است. با زبان تالشی نه فقط می توان اغلب واژه های زیر غبار تاریخ مانده را شکافت، بلکه این زبان برای شکافتن واژه ها فرمول دارد. یعنی احتیاجی به شرح و تفسیر فراوان نیست.
این است که گه گاه آنجا می نویسم. زیرا کاری را که با تالشی و تاتی استان اردبیل می توان کرد ویژه است. یعنی اگر نکنم سد ها واژه با راز های خود برای همیشه زیر غبار تاریخ خواهند ماند.
هر بار این واژه ها که وا می شوند، می بینم مورچه وار بار تاریخ را حمل می کنند.
مثال: وقتی به کوروش و یا پیلَ تن و یا پرسَ پولیس و ... با منطق گویای آن زبان می نگرم، به وضوح دیده می شود که این واژه ها مال قبل از زمان زبان فارسی است، نه بعد آن. به همین خاطر در جواب امیرخان عزیز نوشتم: این واژه بار تاریخی دارد. یعنی اگر کوروش را کورش بنویسیم، نه فقط به غلط مصطلح تن در داده ایم، بلکه زمان واژه را نیز عوض کرده ایم. در حالی که اوی کوتاه مال زمان مشخص زبان دِگر شده ی فارسی دری است. اما اوی بلند کوروش در هزاره ها بُن دارد.
یعنی تغییر شکل کوروش فقط یک تغییر شکل واژه نیست، جابجا کردن زمان ها نیز می باشد؛ و این حق نیست.
و این هم نشانی وبلاگ من که در آن واژه ی وَشتَن = رقص، را بکار برده ام.
«وَشتَن واژه ها»
kashkara.blogfa.com
ممنونم جویبار عزیز
همیشه جاری باشید و با زمزمه ی خود مایه ی بیداری!
در ضمن زمانی دوستی به نام «احمد» نشانی ایمیل خود را برای من پای مقاله ی فرج سرکوهی عزیز نهادند؛ ولی من غفلت نمودم و آن را یادداشت نکردم و بعد دیدم مقاله برداشته شده. از غفلت خود پوزش می خواهم و این هم نشانی ایمیل من:
habibileisi@googlemail.com
۵۶۵۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۲
|
از : Juybar
عنوان : آدرس سایت
م. تلنگر گرامی، تندرست باشید و بر قرار. همیشه از خواندن مطالب شما لذت میبرم. آدرس سایت خودتون را اگر میشه اینجا بگذارید.
۵۶۵۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و یک نکته ی مهم در باب این بحث و فراتر از آن
اخیرن در پای وبلاگ خود نیز به این موضوع بطور وسیع پرداخته ام زیرا لازم بود.
بار ها و بار ها دیده ام که وقتی بعضی عزیزان هموطن ما می نویسند تورک و یا کورد، دیگرانی بهشان تاخت و تاز می کنند. در حالی که سخن آنها اصیل تر است.
پس این سوال پیش می آید که این تاخت و تاز برای چیست!؟
برای این است که آن دوستان با هم اختلاف سیاسی دارند و در نتیجه همه جا به هم می پرند - این کار عمومن به اشکال مختلف از سوی دو طرف انجام می گیرد. البته شناخت نداشتن و آگاه نبودن و چشم بسته نقش سیاهی لشکر دیگری را بازی کردن، نیز در اینجا نقشی بزرگ دارد. این یعنی بحث نادرست، یعنی هرج و مرج در جهان زیبا و دلنشین سخن. و این از سوی هرکسی باشد نا حق است.
هیچ وقت و در هیچ حالی نباید بخاطر فلان موضع گیری سیاسی و منافع شخصی نظری داد که ضد علمی است. اگر چنان نظراتی را پخش کردی، باید بدانی که آن دیگری هم بیکار نمی نشیند و در مقابل داستان ها از خود در می آوَرَد که هم به ضرر خود اش می باشد و هم دیگران را گمراه می کند.
به ضرر خود اش هم می باشد زیرا بخاطر تعصب و اندک اندیشه بودنِ خود، از حقیقت بکلی دور می گردد. این را اگر کسی دقیق دریابد، به روشنی می بیند که کار اش نه نادرست، بلکه وحشتناک است.
این آدم هایی که از خود حرف در می آورند. این "تاریخ نویسان" که "تاریک نویس اند" هیچ افتخاری برای خود و نزدیکان خود و جامعه ی بشری ندارند.* در نوجوانی وقتی تبلیغات دروغین و زننده و تهوع آور را می دیدم، شعری سرودم به نام «رودخانه ی زلال دروغ» که آن دست آورد تلخ من، متأسفانه هنوز و همچنان و بیش از پیش در جهان دیده می شود انبوه و آزارنده و جاری.
* عمو هادی خرسندی شاعر و طنز پرداز است. مثل بسیاری دیگر همه جور شعر دارد؛ قوی، ضعیف. ولی گاه کار اش شگرف است. اخیرن شعری به نام «تاریخ نویس» در سایت خود منتشر کرده که دیگر یک شعر موضوعی نیست. یعنی در آن شعر دانش و دقت آگاهانه ی شخصی، هم ناخودآگاه و اتفاق کاری ماندگار را در تاریخ ثبت کرده. هر جمله ی آن، افشره ای است که می توان خارج از موضوع شعر به آن پرداخت. یعنی با آن شعر می توان به خیلی از کرانه های تاریخ و سخن و گذشته و امروز و شاید حتی فردا نقب زد.
به عنوان نمونه با ذره بین آن شعر به گولخوردگان و بیچارگان "سرفراز" سرتاسر تاریخ می توان نگریست دلسوز و دلخون.
«اکاذیب سلیس» که در آن شعر مطرح می گردد دیگر خاص آن آقایون "تاریخ نویس" نیست. این دروغ بی ناموس سلیس امروز هر لحظه در جهان جاریست و مایه ی خون باریست.
«تاریکنویس است نه تاریخنویس این! ــــ اسناد دروغین
او ناشر هرگونه اکاذیب سلیس است ــــ تاریخنویس است»
این روز ها وقت ندارم؛ شاید زمانی به هزار پهلویی آن شعر که نیک به موضوع پرداخته، و نیک تر از موضوع خارج شده و شامل بسیاری از عرصه های زندگی گشته، بپردازم. می توان کوتاه در باب آن شعر همینک نوشت. ولی حیف است. برای آن شعر حد اقل باید چند ده صفحه نوشت و با بُرنده تیغ آن به کرانه های زندگی دیروز و امروز نقب زد، تا خواننده ببیند که چگونه شاعری در شعری موضوعی، همه چیز بین گشته، بی آنکه از موضوع خارج شود.
البته بخش هایی از اینگونه شعر ها کار خود شاعر نیست، بلکه شاعر آگاه و ناخود آگاه او و اتفاق با هم آن را آفریده اند.
منظومه ای کوتاه و حماسی دارم که در باب جان شیفتگان جان بر کف و عادل و آزاده ی میهن و جهان سروده شده. در جایی از آن شعر بلند، فرود را کنار نام رستم پهلوان ایرانی آورده ام. در جایی آتشین می خواندم شخصی شاهنامه شناس، پوز خواست و سخن را قطع کرد و گفت: دیدی فرود چه مظلوم بود. اشاره ی او به فرود، پهلوان شاهنامه بود. و من چنان منظوری نداشتم که او برداشت کرده بود.
باری، از این دست فراوان است.
«...
فرود بود و دود بود
چو رستمی ز رخش خود پیاده گشت
برفتن این چنین همه
به جانشان به قلبشان یکی قمه شکسته گشت.
...»
کوتاه سخن: بیایید در هیچ حالی ضد حق و حقیقت نباشیم حتی اگر به ضرر ماست؛ زیرا این جوانانه و زیباست و در نهایت مایه ی انبساط خاطر.
پیوسته پیروز و شاد باشید
بار ها نوشته ام، بگذار یک بار دیگر تکرار کنم: گاه پیروز شدن بر خود از جنگیدن در جبهه های جنگ دشوار تر است؛ و او که این سخن نیک دریابد، بیشک سر است.
پیروز شدن برخود - بر زشتی خود، بر ناحقی و نادانی و تعصب و اندک اندیشگی خود کار بزرگان تاریخ است.
۵۶۵۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : نکته: بیل یعنی آبگاه، جای گودی رود
در همه ی این نامواژه ها در ییلاقات تالش و استان اردبیل، بیل به معنی گودی رود، چاله ی بزرگ آب است. نام دیگر بیل هند یا وند است.*
(بیلی، سیابیلی، بیلگاه دول، خشکَ بیل، اردَه بیل، شُورَه بیل، بیلَ سوار)
*نام دیگر گودی رود و یا چاله ی بزرگ آب هند یا وند است. سَهند = سر هند = کوهی که بالایش آبگیر اتشفشانی دارد می باشد. البته در بالای خیلی کوه ها دیگر آن آبگیر خشک شده و دیده نمی شود. ولی بیل یا هند بالای سبلان و بیلی(ییلاقی در ماسال) هنوز بر قرار است. در تالشی شمالی مانند آلمانی حرف اِر خورده می شود و سر، سَ، در، دَ، برف = وَر، وَ تلفظ می شود. به همین خاطر کامل نامواژه ی سبلان = سَ وَ لُون = سَر وَرَ لُون، است. یعنی کوهی که بالای سر اش لانه ی برف است. منظور آن بخش از سال است که نوک قله اش برفگاه یا سپید است.
۵۶۴۹۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : امیر خان بسیار عزیز، برای شما سو تفاهم پیش آمده. من به این مقاله نتاخته ام. مدتی است که در بین ایرانیان این
بحث در گرفته که کوروش درست است یا کورش. بحث من بحثی علمی است و هیچ ربطی به این مقاله ندارد. این بحث لازم است زیرا این واژه بار تاریخی دارد. راز تاریخ در صندوقخانه ی جان اوست و بر رسی بسیار مهم است.
آن تکه که در باب نام کوروش آورده ام نیز کلی است و از وبلاگ خود بر گرفته ام و شامل همه ی کسانی می شود که کوروش را غلط می نویسند.
مهم بودن مقاله دلیل بر این نیست که ما به خود واژه نباید بپردازیم. واژه ی کوروش هم بخشی از این مقاله است، و شکل اش بار تاریخی دارد. پس کامنت های من بی مورد نیست. من متأسفانه فرصت بحث در باب خود مقاله را ندارم. بگذار شما و عزیزان دیگر به آن بپردازند. آنچه در باب واژه ی کوروش و چرایی شکل و تلفظ آن لازم به نوشتن بود به آن پرداختمغ باید می پرداختم. شما هم لطف کنید و به خود مقاله بپردازید.
به هر حال از اظهار نظر شما عزیز ممنونم؛ زیرا همه ی این نظرات یکدیگر را کامل می سازند.
۵۶۴۹۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۲
|
از : امیر خان
عنوان : غلط إملائی مصطلح یا اصل موضوع
با درود،
مقاله بسیار اگاهی بخش در مورد حقایق تاریخی کوروش که یک تلنگر کوچک به أوهام سرشار از غروری بی أساس که سالهاست عده ای باستان پرست شونیست خود متوهم به خورد ملت تحقیر شده و تشنه قهرمان ایران میدهند بسیار مهمتر از غلط إملائی مصطلح کوروش یا کورش ( با عرض معذرت از م تلنگر!) است که بجای نوشتن در مورد متن و پیام مقاله از أملای غلط کلمه کورش سیروس کوروش کورس سایروس ....به خشم بیاییم و اصل موضوع را فراموش کنیم.
۵۶۴۹٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : اگر کسی با زبان پهلوی و یا دو خواهر زنده ی آن یعنی تاتی استان اردبیل و تالشی خوب آشنایی داشته باشد،
نیک می داند که تلفط کوروش با اوی کوتاه نه غلط، بلکه حتی مضحک است. دفعه پیش برای جناب «همنشین بهار» گرامی نوشتم و مثال زدم که اگر اوی بلند که در فارسی دری در بسیاری موارد به شکل غلط مصطلح ی اوی کوتاه جا افتاده را در زبانی که دست نخورده است تلفظ کنید، آنوقت میزان خنده دار بودن تلفظ «کورش» را به خوبی در می یابید. در زبان هایی که دست نخورده اند اوی بلند پهلوی را به هیچ رو نمی توان اوی کوتاه تلفظ کرد. چون فکر می کردم «همنشین بهار» عزیز روسی بلد است برایش از زبان روسی مثال زدم در باب تلفظ واژه ی پهلوی تورک.* و نوشتم اگر تو بخواهی به روسی بجای تُورِتسکی = ترکیه ای، بگویی، تُرِتسکی. مخاطب روس یا ترا نمی فهمد و یا به حساب خارجی بودن و بد تلفظ کردن تو می گذارد. به احتمال قوی ترا نخواهد فهمید. زیرا در زبان هایی که واژه ها با دقت خاصی تلفظ می شوند،۱ دِگر شدگی، چیزی بکلی دیگر دیده می شود.
شکل واژه ی کورش و تلفظ آن نادرست است؛ چنانکه واژه ی کرد غلط مصطلح است از کورد. هرگز واژه ای به شکل کُرد و تُرک وجود نداشته و ندارد. این تلفظ یک غلط مصطلح است در زبان دِگر شده ی فارسی دری. علت اش نیز این است که زبان فارسی به وسیله ی غیر ایرانیان ایجاد شده و هر جور که با سلیقه ی زبانی آنها جور در می آمده درش دست برده اند. از جمله آن مردمان توان تلفظ اول ساکن های زیبا و شعر آگین پهلوی را نداشتند. به همین خاطر کسی که در ایران است و با زبان دیگری بجز فارسی دری آشنا نیست، هرگز تصوری از اول ساکن های شعر آگین و افشره ی زبان مادر - پهلوی - ندارد. و به همین خاطر در ایران اول ساکن های خارجی شکسته می شود و موسیقی آن بکلی دِگر می گردد. موسیقی و روان سلاویان هرگز اِسلاویان نیست. چنانکه موسیقی و روان شترن هرگز اِشترن، نیست. چیزی بکلی دیگر است برای او که با شکل و تلفظ اول ساکن ژرف آشناست.
آندفعه مثال زدم و باز تکرار می کنم: در استان اردبیل روستایی است به نام پیلَ رود که زمانی تالش نشین بود. و تا زمان انقلاب ۵۷ هنوز چندین خانوار تالش آنجا می زیستند که دیر تر بناچار کوچ کردند و رفتند به عَنبَران - اَنبَرُون - = انبروزار = امرود زار.
در آن روستا که نام اش نیز تالشی است، حالا همه ی مردم به زبان آذربایجانی یا ترکی آذربایجانی سخن می گویند. ولی اگر یک پیلَ رودی با یک اردبیلی هم سخن گردد، اردبیلی فورن در می یابد که با یک نفر پیله رودی طرف است، زیرا مردم آن روستا با سلیقه ی خود در زبان آذربایجانی دست برده اند. این دست بردن و پایانه ها را دِگر گونه تلفظ کردن عمدی نبوده، بلکه تأثیر ویژکی زبان قبلی شان بطور اتومات باعث این تغییرات شده. در تالش ما هم تالش هایی که حالا زبانشان آذربایجانی است، با تغییراتی به آن زبان سخن می گویند.
زبان ملی یا سرتاسری ما ایرانیان یعنی فارسی دری نیز اینگونه تغییر یافته و دِگر شده است. چنانکه بعضی گوشه های زبان مادر را دیگر با خود ندارد. گاه به جای صرف بسیار کوتاه زبان های کهن ایرانی، توضیح داده می شود. یا پیوسته از افعال کمکی و بخصوص بُندار «کردن» خیلی بیش از حد معمول استفاده می شود. یا اول ساکن های شعرآگین پهلوی برای همیشه در این زبان منسوخ شده و شکسته و نثری تلفظ می شوند و ... این بلا را دیگری یعنی غیر ایرانی سر زبان ایرانی آورده. ولی با این حال هنوز فارسی بزرگترین شاعر جهان یعنی حافظ را می زاید و حال خود ببین که بُن اصلی اش چقدر شرسار و استوار و پر پی و پاکار بوده است.
باری، کوروش را کورش نمی توان نوشت. غلط است، سد در سد غلط است. ولی می توان به عنوان غلط مصطلح مثل سد ها واژه ی دیگر پذیرفت.
بگذارید از کورد مثالی دیگر بزنم. کُورد را اگر کسی کُرد بنویسد و بخواهد به معنایش پی ببرد به هیچ رو این کار شدنی نیست. ولی همینکه می نویسی کورد، فورن بُن اش آشکار می گردد؛ زیرا کو = کوه، را در آن می بینی که صادقانه رهنماست.
* مردم عنبران هرگز زیستگاه خود را عنبران تلفظ نمی کنند. این از شاهکار های مأمورین بسیار محترم ثبت احوال است که فقط در شناسنامه شان دیده می شود، و در ایران زمین ما کار هایی از این دست، بسیار است.
زیر نویس ۱ - از اینکه دیگران تلفظی یگانه دارند این همیشه دلیل بر ثروت و دقت ویژه و نظم نیست. بلکه تلفظ شان از دیرباز یگانه بوده است. ولی ما چون از زبان های مختلف خواهر در ایران تأثیر پذیریم در نتیجه دارای گوناگونی تلفظ هستیم. یکی می گوید چُغَندَر، آن دیگری می گوید چَغُندَر، دیگری می گوید چَویندِر، در واژه نامه ها می نویسند چُغُندَر و بعضی ها می گویند چک اَندر است، و دیگرانی تفسیر می کنند که: چو قند اندروست و ... این گوناگونی دلیل بر هرج و مرج تلفظی نیست، بلکه بخاطر افزونی زبان های خواهر است.
بگذارید یک مثاب دیگر از پای وبلاگ بی سامان خود برایتان بیاورم.
«واژه ی بَرز تالشی = بالا، بلند و ... ۱ در پهلوی بُورز تلفظ می شود، و نام مردانه ی فریبورز = فری بُورز= بورزِ فر و شکوه(فارسی)۲، زیبایی و بزرگی فر، بلندی فر، در آن بُن دارد. غلط مصطلح این واژه ی بسیار کهن ایرانی در زبان نوین ایرانی - فارسی دری - بُرز است؛ چنانکه غلط مصطلح فَرَوَر، در فارسی دری فروهر است؛ کوروش، کورش است و ...
۱ - بُرز - (پهلوی - burz) قد، قامت، بالا، بلندی. پشته، کوه. به معنی بزرگی و شکوه و زیبایی نیز گفته شده.
فرهنگ عمید ص ۲۵۶»
۲ - فرق اساسی فارسی با زبان های کهن ایرانی در صفت و موصوف و مضاف و مضاف الیه دیده می شود. فارسی دارای کسره ی مضاف است، ولی زبان های مادر فارسی دارای فتحه ی مضاف اند.
پیلَ رود، اردهَ بیل، بیلَ سوار، فریبرز، پیلتن = پیلَ تن، پرس پولیس = پرسَ پولیس، فرهنگ، به ترتیب به فارسی دری می شود رودِ پیل = رود بزرگ، بیلِ اَردَه، سوارِ بیل، بُرزِ فَر، پولیسِ پرس، هنگِ فر، وُون
کوتاه سخن: در جهان تحقیق وارد کردن سیاست و ناسیونالیزم خیانتی بزرگ است به خود و دیگران که متأسفانه بسیار رواج دارد. و حتی گاه بعضی بزرگان اندیشمند ما به آن دامن می زنند چشم بسته و بی بند.
در حالی که اگر اندکی ژرف بیندیشیم می بینیم که سَمت داری آدمی را به کژ راهه می کشانَد و زنده زنده می کُشانَد. زیرا تو کیلومتر ها از حقیقت دور گشته ای شادمان، و نمی دانی که وضع و حال ات سخت گریه آور و غم انگیز است!
۵۶۴۹۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : در وبلاگ بی سامان خود گاه گره ی واژه ای را می شکافم تا آنطور که هست دیده شود. در این بین نقبی به خانه ی
واژه ی کوروش نیز زده ام؛ که تکه ای از آن را اینجا می نهم تا بر گردم و نظر مفصل خود را در باب کوروش بنویسم. پیشاپیش همینقدر بگویم که کوروش هرگز کورش نمی شود، نمی تواند بشود، حق ندارد بشود؛ مگر اینکه ما غلط مصطلح را به جای اصل بپذیریم. این کار اشکال زیادی ندارد زیرا از این دست فراوان، بیشمار است.
و این هم تکه ای از نظر من در پای وبلاگ ام.
«... هَفتَ خُونی یا هَفتَه خُونی = هفت چشمه و یا هفت آبگاه، نامواژه ای است مثل گاوخونی - همان آبگاه بزرگ که بین اصفهان و یزد واقع است.**
** متأسفانه محققین گرفتار شده در تله ی اطلاعات ناقص دانشگاهی، ده ها تفسیر غلط و من در آوردی از آن واژه ی اصیل ایرانی نموده اند؛ در حالی که معنی بسیار روشنی دارد که همه ی آن کتاب زدگان از آن دور مانده اند. این روز ها آدم با "جرأت" فراوان است، ولی ما شدیدن احتیاج به ژرف بین داریم. جناب محقق حتی نمی داند که نام کوروش را چگونه باید نوشت، ولی در باب خود کوروش مقاله می نویسد! زیرا او تصوری مکانیکی از واژه دارد، و نمی داند که مورچه ی واژه ها توشه ی تاریخ را حمل می کنند.»
۵۶۴٨۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۲
|
از : احمد احمدی
عنوان : شاید هر ایرانی می بایستی پیش از مرگ خود...
در مورد کورش درازگوئی هنوز ادامه دارد؛
انگار حتی بظاهر مخالفینی که تعبیرهای تاکنونی و دروغهای پرداخته شده در مورد کورش را باور ندارند، خود به دروغ پردازان جدیدی تبدیل می شوند. در این کامنت کوتاه قطعا نمی توان وارد همه مسائل طرح شده ی تاکنونی و یا حتی مباحث طرح شده در این مقاله گردید.
در مورد جایگاه واقعی و شخصیت احتمالی کورش، شما را رجوع می دهم به بخشی از تردید های مطرح شده در این سایت، که با رجوع به نوع زندگی در دوره ی کورش، و بررسی دقیق بستر رشد و زندگی کورش، بطرز شگفت انگیزی پرده از زندگی واقعی کورش برداشته است:(عدد شش را باید به لاتین تبدیل کنید)
http://www.pitahura.gmxhome.de/html/farsi/zad_afarini/zadafarini_farsi_۶.html
اما تا آنجا که به این مقاله ی ترجمه شده آقای خداداد رضاخانی مربوط می شود، بد نیست که نظر خوانندگان را قبل از هرچیز به این موضوع جلب نمایم، که نگاه به کورش و شخصیت و نقش وی، هنوز تابعی است از نگاه کنونی ما به جهان. توجه کنید:
همه ی تاکیدها در **
"...کورش دوم...جنگاور بزرگی بود...او به *آفریدن* امپراطوری ای فراتر از محدوده های امپراطوری هایی همچون بابل و آشور، نظر داشت....، *وظیفه ای* که او به پایان نرساند، *اما او بنا ی آن را گذاشت*...او در فضای معاصر خود، *به خوبی* قرار گرفته بود، و *بهترین استفاده را از تجربه های پیشیان خود کرد* و به همین دلیل او *سیاستمدار و دولتمردی موفق* بود.
بهتر است *مردی واقعی را *دوست* داشته باشیم، *ستایش* کنیم، و مطالعه کنیم، به جای این که دیدگاهی ناپایدار و آرمانی از او داشته باشیم که به *سادگی نیز فرو می ریزد*.
پول، تبلیغات، و عوامل سیاسی ای که اکنون صرف گسترش اسطوره ی کورش می شوند، گرچه از *قلبهایی مهربان*!!!!!!!، و با *نیت خوب* ناشی می شوند، به ارتقای تاریخ و فرهنگ ایران به عنوان بخش مهمی از تاریخ جهان کمکی نمی کنند. *آنها فقط به منافع عده ی محدودی در حال حاضر خدمت می کنند*، در حالی که کاری برای *جامعه ی بزرگتر ایرانیان* (*جامعه ی بزرگتر ایرانیان*) در داخل و خارج ایران انجام نمی دهند.
شاید هر ایرانی می بایستی پیش از مرگ خود این اشهد را بخواند:
"...اشهد ان کورش تبهکاری بود، که هزاران و ده ها هزار انسان بیگناه را کشت. اما کورش کودکی بیگناهی بود که از کودکی برای چنین هدفی پرورش یافته بود. اگر من بجای کورش می بودم، هرچه رقاص و آشپز و رامشگر و جنده های مرد و زن ایرانی وجود می داشت جمع می کردم، از آنها لشکری پیاده و سواره تشکیل می دادم و مانند کولی ها، در یک راهپیمائی طولانی، به دیدار همه ی اقوام "سرک" می کشیدم و به آنها نشان می دادم که مردم انشان، انسان هستند و چنین می توان از زندگی لذت برد.
شما چه فکر می کنید؟"
ا
۵۶۴۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱٣۹۲
|
از : ایرانی
عنوان : استوانه کوروش
این استوانه باید به ایران بازگردانده شود
تمامی اشیایی را که غربی ها آمدند و زدند زیر عبای شان و بردند را باید به کشورهایی که خاستگاه اشیا آنجاست باز گردانند
۵۶۴۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱٣۹۲
|