از : مهناز
عنوان : شناخت دقیق فعالان سیاسی و اجتماعی ضروریاست
آقای مهرانی،
با تشکر از پاسختان، من با نظر شما کاملا موافقم. همچنین باور دارم که نه تنها باید بر حقوق انسانی افرادی که بیدلیل مورد ظلم جمهوری اسلامی قرار گرفته اند (از جمله اصلاح طلبان، ملی مذهبیها و روشنفکرانی دینی) تأکید کرد، بلکه حتا مجرمان و محکومان نیز نباید از حقوق انسانی محروم مانند.
فرموده اید "گفتمان و روشنگری واجب است تا نمایندگان سکولار و دیندار آتی ، در این موارد از تمام تجربیات تاریخی و سیاسی قبل و بعداز مشروطه تا بحال بهره گیرند." کاملا صحیح است. گفتمان و روشنگری هم برای آگاهی و رشد خود ضروریاست و هم اینکه شناخت دقیق مکاتب فکری و گروههای سیاسی به ما کمک میکند که یک بار دیگر مانند اول انقلاب بخاطر عدم شناخت خمینی و افکارش به دام بلایی بنام ولایت فقیه نیفتیم، و مجبور نشویم که بگوئیم "گول خوردیم".
قصد من از نوشته قبلی درست در راستای سخن شما بود، و گشودن این باب که مکاتب "روشنفکری دینی" و "ملی مذهبی" و هر مقولهٔ دیگری که با پسوند "دینی" جمع گردد با صرف حضور افراد دیندار در جامعه زمین تا آسمان متفاوت است . باید مراقب باشیم که مثلا "روشنفکری دینی" را به "دینداران روشنفکر" تقلیل ندهیم، وگرنه حمایت از هر گروهی اگر با شناخت و آگاهی باشد حق مسلّم هر کسیست، زیرا به عاقبت امر واقف است. همین...
۵۷٣۷٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بابک مهرانی
عنوان : پاسخی برای مهناز محترم
با تشکر از توجه شما به کامنت قبلی ،
نگارنده با داشتن فقط یک رای، بیش از این؛ "جمهوریخواهان ایران طیف وسیعی از نیروهای سکولار دموکرات و دین باوران می باشند که خواهان جدائی دین از حکومت هستند .." نمی توانم بنویسم. در بارهء کم وکیف و جزئیان زیر مجموعه های نیروهای نامبرده در بالا حتی سکولار و دموکرات که ظاهرا همه چیز روشن و حل شده بنظر میرسد. چندین گروه و سازمان جمهوریخواه در حال تلاش برای همگرائی می باشند.
از آنجائیکه اس و اساس جمهوری های سکولار ، مجلس نمایندگی و قانون اساسی آن می باشد. تمام نقطه نظرات شما در هنگام تدوین قانون اساسی توسط نمایندگان مردم، می تواند در نظر گرفته شود. تا آن زمان نیز گفتمان و روشنگری واجب است تا نمایندگان سکولار و دیندار آتی ، در این موارد از تمام تجربیات تاریخی و سیاسی قبل و بعداز مشروطه تا بحال بهره گیرند. تا اصول جدید قانون اساسی، منسجم و تمام منفذ ها را برای دخالت دین در حکومت ببندد.
نگارنده در اینجا نه در مورد طیف گوناگون سکولار اعم از راست راست ، تا چپ چپ اظهار نظری می کنم و نه در بارهء طیف دینداران که مطابق منشور جهانی حقوق بشر حتی در موارد اتهام ، تخلفات آنها باید در دادگاهها رسیدگی شود.
۵۷٣۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : روشنفکر دینی و غیردینی اصطلاح سیاسی است تا مفهومی ٬ روشنفکر روشنفکر است
با نظر آقای مهرانی موافقم ٬ بدون مدرک و دادگاه نمیتوان کسی را محکوم کرد. سرف پست داشتن در حکومت هیچ چیزی را ثابت نمیکند. در ضمن بزرگترین دانشمندان و پژوهشگران علمی چه در گذشته چه در حال باورهای دینی داشته و دارند مانند آلبرت انشتین و روشنفکری هیچ ربطی به خداباوری و خداناباوری ندارد یکی از بزگترین روشنفکران ایران قائم مقام فراهانی که صدراعظم دربار قاجار بود که بزرگترین کشتار جمعی هم در زمان صدارت وی بوقوع پیوست هم خداباور بود و هم جنایت دستگاه حاکمه بخاطر وجود وی در قدرت نتیجه گری نشد بلکه بخاطر اقدامات اصلاح طلبانه در ساختار حقوقی و فرهنگی و اجتماعی او را امیرکبیر کرد. همچنین ابوعلی سینای دربار نشین که خدمات او از جمله در علوم پزشکی جزو یکی از پایه های این علم در جهان تدریس میشود. اعتقادات مذهبی و غیرمذهبی یک مسئله کاملأ فردی است و هر گونه تفتیش عقاید و تحقیر دیگران ریشه در افکار متحجرانه و استبدادی دارد حالا میخواهد هیتلر باشد یا استالین و یا مصباح زدی باشد یا رجوی در مورد مفهوم چپ هم هر کسی خود را چپ تعریف کرده و کوشیده چپ را در مکتب خود خلاصه کند از مکتب مارکسیسم تا مائوئیسم یا همینطور احزاب مختلف از حزب کمونیست کارگری تا حزب توده ٬ میتوان همه را بنابه اهداف یا گفتمان یا اعمالشان جزو چپ نامید اما مفهوم چپ چه تاریخی چه نظری خیلی وسیعتر از آنست که بتوان آنرا با ماتریالیسم یا مارکسیسم توضیح داد چون بیشترمتعلق به روشنفکران و کنشگرانی بوده که خداباور بودند و آنزمان هنوز کارل مارکس بدنیا نیامده بود.
روشنفکر دینی و غیردینی اصطلاح سیاسی است تا مفهومی ٬ روشنفکر روشنفکر است
نقش برخی از کنشگران سیاسی در ایران امروز که به * روشنفکران دینی * یاد میشوند مانند آقای تقی رحمانی نه تنها مخرب نیست بلکه گفتمانی است در برابر متحجرین و در جهت دموکراتیزه کردن جامعه ٬ اگر هم مفهومی بنگرند حقشان است مانند احزاب دموکرات مسیحی از جمله در اروپا.
منتها چون خیلیها صفاتی مانند روشنفکر یا اپوزسیون را در مالکیت خود میدانند ٬ برای دیگران حد و حدود قائل میشوند و حوزه فعالیت برایشان تعیین میکنند ... بجای ارائه برنامه و راهکار و توضیح کیستی خود ٬ برنامه های دیگران را بیفایده و کیستی دیگری را نفی میکنند.
با هزاران مدرک مستند میتوان کاملأ دید که نقش این کنشگران در ارتقاء فرهنگی ٬ اجتماعی و مدنی جامعه در این سه دهه چقدر چشمگیر و تعیین کننده بوده است.
۵۷٣۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۲
|
از : کیوان الف
عنوان : اقای مهرانی بجای درس دادن
آقای مهرانی لطف کنید بجای درس دادن و آوردن برخی از مفاد حقوق بشر که در هر سایتی موجود هست و هزاران هزار بار چاپ شده و صغیر و کبیر (بغییر از مسلمین ناب محمدی وبقول شما روشنفکران دینی) آنقدر خوانده اند که حفظ شان شده، به نوشته خود نگاهی غیر دینی بکنید تا متوجه قضایا بشوید.
ابتدا اینکه مفاد حقوق بشر برای بشر ها نوشته شده نه برای آنانکه برای چپاول و غارت یک جامعه و ملت دست به کشتار بشر زده و کماکان میزنند و جنایاتشان را حاشا میکنند. در همین رابطه هست که در آلمان فاشیست ها (همفکران "روشنفکران" دینی در ایران) اجازه فعالیت ندارند ولی دمکرات مسیحی ها بخاطر قبول قوانین موجود در آلمان و کشتار نکردن مخالفانش وقتی در قدرت هستند، نه تنها ممنوع فعالیت نیستند بلکه یکی از دو حزب بزرگ این کشور هستند. امید است که متوجه این مسئله به این واضحی بشوید.
دوم آنکه این "روشنفکران" دینی شما نه تنها وقتی در قدرت بودند بلکه هنوز که هنوز هست بخاطر قبول قوانین اسلام خواهان گردن زدن (ذبح اسلامی) تمامی کسانی هستند که مرتد بحساب میایند (فراموش نکنید که موسوی در دانشگاه بابل در دوران انتخابات -انتصابات- ۸۸ گفت که آنهایی که در دهه شصت اعدام شدند مرتد بودند. یعنی قتل شان واجب. بدین جهت صحبت از آزادی عقیده در نزد اینان بیشتر به شوخی تلخی که از سر ناآگاهی و ندانستن تاریخ هست میماند تا احترام به منشور حقوق بشر. لطف کنید بجای پرخاش و تهمت زدن به من و مخالفین تان و رونویسی منشور حقوق بشر بروید تاریخ ۳۵ ساله اخیر ایران و کسانی که در قدرت بودند و اعمالی که کرده اند را بخوانید تا همانند یک روشنفکر واقعی نه دینی جوابگو باشید
۵۷٣۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۲
|
از : مهناز
عنوان : روشنفکر دینی خطرناکتر از سنّت گرایان
آقای بابک مهرانی،
با عرض سلام، نوشته شما بنظر صحیح و متین میاید، ولی بخاطر ادغام دو سه مقولهٔ بسیار متفاوت کمی گمراه کننده است! من نظرم را برای ملاحظه و نقد دوستان فهرست وار در اینجا میآورم.
۱- میفرمائید : "جمهوریخواهان ایران طیف وسیعی از نیروهای سکولار دموکرات و دین باوران می باشند که خواهان جدائی دین از حکومت هستند که شباهتی به جمهوری اسلامی ندارد...." کاملا درست است. ولی تصریح نکردید که آیا شما "روشنفکران دینی" را نیز در این طیف قرار میدهید؟ اگر چنین است بنظر من آنها اصلا در این طیف قرار نمیگیرند.
۲- دو واژه "دیندار" و "دینی" بکلی با هم متفاوتند. اولی تعریفی از باورهای یک فرد میدهد و دومی صفتیست که وقتی پیشوند یک واژه قرار میگیرد معنی آن واژه را تغییر میدهد و ماهیتش را دگرگون میسازد (مثلا: "مردم سالاری دینی"، "حقوق بشر دینی" و غیره)
۳- یک روشنفکر میتواند دیندار باشد یا بی دین، خدا باور باشد یا خدا ناباور، سفید پوست باشد یا رنگین پوست، زن باشد یا مرد.... و تمام این خصوصیات در افکار و نظراتش تأثیر گذارند ولی مانعی برای تحول و تکامل او نخواهند بود. اما هرگاه این خصوصیات تئوریزه شده و بعنوان اصل و زیربنای مکتب فکری قرار گیرند، آنگاه متفکر به بنبست عدم رشد بر میخورد و دور خود میچرخد. به این صورت که هرگاه تضادی بین جهان اطراف و بستر فکری خود میبیند بجای اینکه بپذیرد که آن بستر پوسیده شده و باید بدور انداخته شود تمام تلاشش را بر این قرار میدهد که آن بستر پوسیده را به هر شکلی احیا کند و برای جامعه قابل قبول سازد. بخصوص اگر ببیند که مردم جامعه تعلق خاطر شدید به آن دارند و مایل نیستند براحتی از آن عبور کنند. غافل از اینکه وظیفه روشنفکر بیرون کشیدن جامعه از تحجر و پوسیدگی است نه همگامی با تودههایی که نمیخواهند آنرا را رها کنند.
شاید یک مثال بتواند روشنگر باشد. در دنیای غرب نژاد پرستی امریست گسترده و جا افتاده. بسیاری از روشنفکران غربی نژاد پرست بودهاند و این در افکار و نظراتشان هم منعکس گردیده. اتفاقا چون نژاد پرستی در سطح جامعه گسترده و عمیق بوده این روشنفکران طرفداران زیادی هم داشته اند. ولی در طول زمان و با تحولات اجتماعی این نظریات نیز تحول یافته، و با وجود مقاومت بسیاری از مردم افکار نژاد پرستانه تعدیل گردیده. بطوریکه امروز اگر متفکری به وضوح چنین نظراتی ابراز کند با واکنش منفی جامعه روبرو میگردد. این روند، یعنی تحول تدریجی نژاد پرستی، در یک بستر آزاد و فارغ از ایدئولوژی و مکتب گرایی امکان پذیر است.
حال مقایسه کنید حضور اجتماعی "روشنفکر نژاد پرست" را با مکتبی بنام "روشنفکری نژاد پرستانه". اولی گرچه ممکناست در مقطعی از زمان طرفداران زیادی داشته باشد ولی مجبور به تعامل با روند تکاملی جامعه است و خواهی نخواهی تعدیل میگردد. ولی دومی به عنوان مبنائی برای آموزش و تعلق روشنفکران (مثل یک کلوپ روشنفکری!) چون به عنوان یک مکتب و ایدئولوژی هم تعامل ناپذیر است و هم متشکل، جذب کننده، و تأثیر گذار، باعث ایجاد ساختار هایی چون فاشیسم و نازیسم و نهادینه کردن نژاد پرستی در جامعه میشود.
۳- منظور من از مثال فوق مقایسه دینداری و نژاد پرستی به لحاظ ارزشی نیست. من دین داری را امری منفی نمیدانم و برای دینداران احترام قائلم. ولی مکتب و ایدئولوژی دینی را به عنوان پایه و اساس "روشنفکری"، "مردمسالاری"، "حقوق بشر"، "قانون گذاری"، و بطور کلی جهت دهی اجتماعی و سیاسی به جامعه همانقدر خطرناک میدانم که "مکتب نژاد پرستی" را.
۴- در ایران اکثریت جامعه دیندار است، و دقیقا به خاطر وسعت دینداری بین مردم است که نهادها و مکاتب اجتماعی و سیاسی باید "غیر دینی" باشند. چون درست مانند جامعه ای با اکثریت نژاد پرست که براحتی میتواند "مکتب نژاد پرستی" را در خود پرورش دهد و آنرا جا بیاندازد، در جامعه دینداران استبداد و تحجر دینی براحتی قابل جا انداختن است. اگر مردم ایران دیندار نبودند حضور افرادی با نظریه ولایت فقیه و حکومت روحانیون و غیره خطر چندانی نداشت.
۵- کسانی که ٔبر خود نام "روشنفکر دینی" گذارده اند دغدغه اصلیشان جا انداختن دین به عنوان بستر فعالیتهای اجتماعی و سیاسیست. این افراد چون میدانند دین سنتی کاربردش به اتمام رسیده در پی آنند که فرم نوینی به دین دهند که برای دیندارانی که از تحجر دینی بستوه آماده اند قابل پذیرش باشد. بنظر من این جماعت از سنّت گرایان خطرناک ترند، زیرا هر کس که ادعا کند که میتواند دین مردم را از تحجر سنتیان نجات دهد از طرف مردم دیندار بخاطر عطششان برای پایبندی به دین براحتی پذیرفته میشود، و در نهایت نوعی دیگر از ایدئولوژی سلطه و تحمیل دین در جامعه جا میافتد.
۶- بر خلاف نظر بسیاری، معتقدم که اتفاقا چون مردم ایران دیندارند و آمادگی پذیرش تسلط دینی (حالا به شکل انسانی تر و مدرن تر) را دارند وظیفه روشنفکرانی اینست که بر ساختار غیر دینی اجتماعی تأکید کنند و از هل دادن مردم بسمت "جامعه دینی مدرن" بپرهیزند، چون بهر حال جامعه "دینی" (و نه مرم دیندار) در هر فرمش بلا خیز خواهد بود!
۵۷٣۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بابک مهرانی
عنوان : پاسخ به کیوان الف
متاسفم که موجب آزردگی جنابعالی گردیم.
خواهشمندست به دو ماده از منشور جهانی حقوق بشر عنایت فرمائید:
ماده ی ۱۸
هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه ، وجدان و دین بهره مند شود : این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد ، در قالب آموزش دینی ، عبادت ها و اجرای آیین ها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی ، به طور خصوصی یا عمومی است .
ماده ی ۱۱
۱ ) هر شخصی که به بزه کاری متهم شده باشد ، بی گناه محسوب می شود تا هنگامی که در جریان محاکمه ای علنی که در آن تمام تضمین های لازم برای دفاع او تأمین شده باشد ، مجرم بودن وی به طور قانونی محرز گردد.
۲ ) هیچ کس نباید برای انجام دادن یا انجام ندادن عملی که در موقع ارتکاب آن ، به موجب حقوق ملی یا بین المللی جرم شناخته نمی شده است ، محکوم نخواهد شد. همچنین هیچ مجازاتی شدیدتر از مجازاتی که در موقع ارتکاب جرم به آن تعلق می گرفت ، درباره ی کسی اعمال نخواهد شد.
نگارنده تلا ش می کند با دگر اندیشان اعم از مذهبی و غیر مذهبی برخوردی دوستانه سازنده و انتقادی داشته باشد و امیدوارم فعالیت کنشگران سیاسی ایران به تشکیل و تکامل احزاب مدرن در ایران فرا روید.
باور کردنی ست که حزب دموکرات مسیحی در آلمان از سوسیال دموکرات ها ، سبزها و چپ ها بزرگتر است.
ما سالها و سالها باید کار کنیم تا بعداز انحصار سلطانی و ولائی به سیستمی چند صدائی برسیم . سخت است؟
اینکه نیروهای مذهبی ایران رحم به صغیر و کبیر نکرده اند را نصف مردم خوب میدانند. ولی همه مثل شما با این حکومت برخورد نمی کند . حدود نصف شرکت کنندگان در انتخابات به قالیباف ، جلیلی ، ولایتی و رضائی رای دادند. در ست است که از این مصیبت ناراحت هستیم ولی این که علاج درد نیست. نیروهای مذهبی در شرائطی استثنائی قدرت گرفتند و حکومت را اشغال کنند با پول نفت و با حربهء مذهب تیشه بر ریشه جامعه عرفی ایرانزندند . جواب نداد . فقظ میراثی شوم باقی گذاشت.
برای گریز از این شرائط مردم نقش تعیین کننده دارند مگر آنرا قبول نداشته باشیم.
با عصبیت و شعار نمی توانیم مردم را علیه این حکومت مذهبی بشورانیم. باید دست با تمام نیروهائی که جدائی دین از حکومت را قبول دارند همفکری و همراهی کنیم . نه چپ به تنهائی و نه نیروهای سکولار به تنهائی می توانند به این مهم نائل آیند.
جمهوریخواهان ایران طیف وسیعی از نیروهای سکولار دموکرات و دین باوران می باشند که خواهان جدائی دین از حکومت هستند که شباهتی به جمهوری اسلامی ندارد. کار ساده ای نیست.
۵۷٣۵۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۲
|
از : کیوان الف
عنوان : چند نکته در حاشیه نظرات اقای مهرانی
آقای مهرانی با اجازه شما چند نکته را در خصوص نظرات شما میاورم تا شاید درس آموز باشد
۱. یک فرد دینی در نهاد نمیتواند روشنفکر باشد. روشنفکر کسی است که مسائل و رویداد های اطراف خویش را با دیدی انتقادی نگاه میکند و ابدا نتیجه قبل از بررسی را قبول ندارد و بنابراین نیتجه ای که در نهایت و از بررسی علمی رویداد بدست آمده است را میپذیرد و برای بهبود آن پدیده قدم برمیدارد. بر عکس یک فرد دینی همه مسائل از قبل برایش مشخص شده و تمامی این نتایج هم ابدا قابل انکار و یا تغییر و حتی تعدیل نیست. حل تمامی مسائل در کتاب اسمانی شان وجود دارد و ابدا مهم نیست که این کتاب ۲۰۰۰ سال پیش نوشته شده باشد یا ۱۴۰۰ سال پیش. فردی که قادر بقول واقعیات نیست و قدرت تغییر و تعدیل و احیانا انکار یک پدیده را ندارد، نه یک روشنفکر که یک تاریک فکر محص هست. دقیقا از همین رو هست آنانی که شما آنها را "روشنفکر دینی" خطاب میکنید و کلی هندوانه زیر بغل شان میگذارید و بادشان میکنید هنوز جنایتکار قرن؛ امام راحل و معصوم شان هست و ابدا جنایتی در طول این ۳۴ سال اتفاق نیافتاده و بقول امام شان "اینها خودشان، خودشان را شکنجه میکنند" چرا که تمامی این "روشنفکران دینی" حداقل از سال ۵۷ تا ۷۰ شکنجه گر، بازجو، جاسوس، چماقدار و پاسدار امام بودند.
۲. شما حق دارید خود را چپ بدانید ولی لطف کنید چپ را تعریف کنید تا سو تفاهمی نشود. یک فرد چپ با دین و دستگاه دین مخالفت بنیادی دارد چرا که دستگاه دین ساخته شده تا حرکت سرمایه حال چه در دوران بادیه نشینی در عربستان و چه در پیشرفت غول اسای تکنولوژی که کاهنات را در دست گرفته نه کاهنات انسان ها را. بنابراین یک فرد چپ اگر بواقع ماتریالیست هست و سوسیالیست، هیچ توهمی و دوستی با عاملین و آمرین استثمار انسان نداشته و ندارد.
۳. اگر یادتان باشد، بعد از بهمن ۵۷ خبرنگاری از منتظری پرسید شما را در زندان های شاه چگونه شکنجه و ازار میدادند. منتظری گفت از صبج تا نزدیکی ها ظهر ما را گشنه نگه میداشتند و یک روز هم یک ساواکی یک چک به محمد (پسرش) زد. آری اگر سروش و کدیور و مهاجرانی و گنجی و اشکوری ..... از طرف رژیم اسلامی صدمه دیدند همانا گشنه ماندن از صبح تا نزدیکی ها ظهر بود و "هجرت" به سرزمین شیاطین بزرگ و کوچک و احتمالا خوردن گوشت ذبح اسلامی نشده.
۵۷٣۴٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بهرامی
عنوان : از آقای مهاجرانی کاش سکوت میکردید! تا ایکاش ما سکوتمان را می شکستیم.!
با درود
دوست ندیده"ابوالفضل محققی" نوشته ای دارد در باره"عطاالله مهاجرانی" با عنوان
*«آقای مهاجرانی کاش سکوت میکردید!»*
سالها است که یک سوال تکراری فکر من را بخودش مشغول کرده است و اما سوال
چرا بعد از۳۴ جنایت مکرر و مشارکت تمام مسئولین «از تمام جناحها»ی جمهوری
اسلامی هنوز تعداد قابل توجهی از فعالین سیاسی نسبت به ماهیت "حکومت اسلامی"
و مسئولین ریز و درشت ان "متوهم اند"؟
واقعا چه اتفاقی باید بیفتد تا فعالین سیاسی٬ بخصوص هموطنان مقیم خارج بپذیرند که
این رژیم "اصلاح ناپذیر"است.هزاران هزار اعدامی٬ زندانی٬ معتاد٬ فاحشه٬ بی خانمان٬
فساد و دزدی سیستماتیکی از جانب همین کاربدستان حاکم و فامیلهای معزولشان انجام
می شود. در زندانها رسما به زندانیان«زن و مرد» تجاوز شده و میشود٬ سن اعتیاد و
فحشا به زیر ۱۵سال رسیده٬ طبق امار رسمی دولت بیش از ۵۰درصد خانواده ها زیر
خط فقر هستند٬ طبق امار بهزیستی ۳۰درصد زنان خود فروش با اطلاع شوهران خود
دست به اینکار می زنند. واقعا چه اتفاق دیگری باید بیفتد تا بفهمیم راه نجات مملکت ما
خلاصی از "حکومت اسلامی" است و فرقی بین رهروان خامنه ای و رفسنجانی نیست.
چند نمونه از رفتار و کردار "عطاالله مهاجرانی" را در پایان یاداور میشوم شاید ایشان
از این موارد بی اطلاع هستند و امیدوارم که تاثیری در حد تعملی دوباره داشته باشد.
*****
نظر عطاالله مهاجرانی راجع به سلمان رشدی در کتاب «نقد توطئه ایات شیطانی»
"بزرگترین جرم رشدی "شک در موضوع وحی "است.او به پیغمبر توهین کرده
نسبت بد به زنان او داده جبرئیل را مسخره کرده و با توجه به چنین اهانتهایی که
به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست حکم او همان فتوای امام خمینی است.
- مهاجرانی تاکید میکند در اسلام توهین به پیغمبر سزایش مرگ است و فقوای خمینی
هم چیز عجییی نیست.
- براساس قانون ولایت فقیه را قبول دارم و خارج از انرا قبول ندارم«مصاحبه با العربیه»
- ببینیم نظر مهاجرانی راجع به خامنه ای چیست؟ این سخنان بعد از اختلاس«سه میلیارد
دلاری» گفته شده است. همانطور که میدانید مهاجرانی در لنن زندگی می کند و اجبار و
ترسی برای تمجید از خامنه ای ندارد . *نظر عطاالله مهاجرانی راجع به خامنه ای*
"خود من که از آغاز انقلاب در مجلس بودم و در دولت بودم و آیت الله خامنه ای را میشناسم
بعنوان منتقد ایشان اقرار میکنم که یک نقطهی خاکستری حتی نه تاریک در زندگی اقتصادی
ایشان و خاندانشان نمی شود پیدا کرد»" معنی این دروغ را میفهمید چیست؟
سر ناکسان را برافراشتن - وز انان امید بهی داشتن
سر رشته خود گم کردن است - به جیب اندر مار پروردن است «جناب فردوسی»
۵۷٣۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣۹۲
|
از : بابک مهرانی
عنوان : قوچانی: "روشنفکران دینی البته با تجدیدنظرطلبی گسترده در مفاهیم مذهبی به سرعت به دگراندیشان پیوستند،"
با سلام به جناب محققی عزیز ، با شما مواقفم که نسبت به مصاحبه آقای مهاجرانی توجه داشته اید، مگر حاکمیت جمهوری اسلامی چندتا فرهنگی مثل او دارد که آنقدر فرا جناحی عمل کرده اند که مهر "روشنفکر دینی" خورده اند؟
با این وجود به یک نکته باید توجه نمود که این هموظنان "روشنفکر دینی " سروش ، کدیور ، آغاجری،اشکوری، مهاجرانی و همفکرانشان که در درون حکومت با تمام جنایت هایش مستقیم یا غیر مستقیم گره خورده بودند و منشاء کارهای درست و نادرستی بودند. هم در گذشته و هم امروز با سایر مسئولان ، کادر ها در جناحهای مختلف جمهوری اسلامی موسوم به راست و چپ ، روحانی و غیر روحانی ، سپاهی و بسیجی ، اصول گرا و "اصلاح طلب" فرق دارند.
واقعا فرق دارند ، اگر علیه سیاهکاری ها و نا مردمی های جمهوری اسلامی با همان باورهای دینی خود روشنگری کنند وگرنه اطلاق "روشنفکر دینی " بی معنی است.
اگر ما شکی نداشته باشیم که نامیردگان، مثل ما طعم تهدید و فشار را چشیده و میدانند که در کشور و بر مردم و دگر اندیشان چه گذشته و میگذرد .
با وجود این ، آنها نه مثل ما ، بلکه هر کدام از این هموطنان مطابق با باور و تجربه مشخص خود به گذشته ء خونبار بعداز انقلاب نظاره و عمل می کنند.
ما هم در ۳۵ سال بعداز انقلاب چپ و راست زدیم و افراط و تفریط کردیم.ولی در قدرت و حکومت نبویدم . مسئول جنایت حکومت نیستیم. اگر حتی هنگام جنایات پشت بام مدرسه رفاه، با سکوت نظاره کردیم . امروز از غفلت و بی خیری خود راجع به مبانی حقوق بشر و پای بندی به آن شرمسار هستیم
ما می توانیم به این هموطنان بگوئیم :
توجیه نقش نیروهای قدرتمند مافیائی جمهوری اسلامی با انگیزیسیون و مقدس مآبی قرون وسطائی بهر شکل آن ، به ادامه ء حیات این نیروها در ایران کمک می کند . کما اینکه در اوج "اصلاح طلبی" آنها را در نیروهای "خود سر " محدود نمودند . ولی درسال ۸۸ این نیروهای "خودسر" چهره خود را با ابعاد غول آسائی نشان دادند. همین جا بخشی از کادرهای جمهوری اسلامی با همان شکنجه و بازجوئی ها روبرو شدند که قبلا دگر اندیشان تحمل کرده بودند. همان مصاحبه های تلویزیونی... "مهاجرت " جدیدی نیز شکل گرفت.
حرف پایانی:
در حالیکه زندانهای جمهوری اسلامی پر از کنشگران سیاسی از طیف های مختلف حکومتی و مخالف می باشد. معلوم نیست قدرت حکومتی چه خواهد کرد؟
محمد قوچانی در سرمقاله ء مهرنامه شماره ۳۰ ـ برخاستن چپ از دنده راست.
به بهانه ء ستایش از رفسنجانی و روحانی "ناجی" جمهوری اسلامی ، تا آنجا که توانسته پرونده سنگینی برای چپ و "جناج چپ" حکومت، دانشجویان خط امام ، اصلاح طلبان و..و.. از دهه ۶۰ تا امروز درست کرده است که اغلب در زندان یا تبعید هستند. سهم "روشنفکر دینی " گویا در این ماجرا از همه بیشتر است.
قوچانی نوشته است :
"روشنفکران دینی البته با تجدیدنظرطلبی گسترده در مفاهیم مذهبی به سرعت به دگراندیشان پیوستند،"
"http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/۲۰۱۳/september/۰۱/article/-b۶ae۴۵۸c۶۰.html
در شرائطی که بخشی از سیاهکارترین نیروهای جمهوری اسلامی "مهاجرانی" ها را در حد "مرتد" تبیین می کنند و ندانم کاریها و جنایات خود بحساب بخشی دیگر از کادرهای حکومت می گذارند تا مردم را فریب دهند. وظیفه ء ما بعنوان نیروهای چپ و دموکرات است که غلیرغم تمام سوابق دهشتناک جمهوری اسلامی با دقت ، ظرافت روشنی و شفافیت در دفاع از حقوق انسانی "مهاجرانی " ها و زندانیان سیاسی بکوشیم و مسئولان حکومت از صدر تا ذیل را به چالش بکشانیم . این به معنی تعطیل انتقاد و پلمیک با "روشفکران دینی " نمی باشد.
بابک مهرانی
جمهوریخواه
۵۷٣٣۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣۹۲
|
از : کیوان الف
عنوان : توهم یا همدلی و همفکری با جنایتکاران رژیم اسلامی
اقای محققی یا شما هنوز کماکان به کسانی که ۳۴ سال تمام هست که میکشند، نابود میکنند، غارت و چپاول میکنند، تجاوز و شکنجه میکنند، میلیون ها کودک را از مدرسه رفتن مانع شدند، دهها هزار زن را برای لقمه نانی به تن فروشی کشاندند و طبق آمار خودشان ۱۰ میلیون معتاد درست کردند و ...... توهم دارید و یا با آنها همدل و همفکرید. آخر مگر میشود کسی ادعای آگاهی کند و به یک جنایتکار سانسور چی که سالها هست در سرزمین سازنده اسلام سیاسی و آخوندیسم و با انبوه ثروتی که از سرمایه کشور خارج کرده هر از گاهی گشاده دهانی میکند بگوید که "از جناب مرد بافرهنگ و فرهیختهای چون شما انتظار نمی رفت" اقای محققی اگر شما هنوز از ترس آخرت و شب اول قبر و قیامت و جهنم و ..... (این جعلیات و خرافاتی اسلامی) چنین لقب هایی به این اشخاص میدهید (بخصوص در این روز ها)، لطفن در پیش خودتان نگهدارید و رسانه ای نکنید تا نمکی انبوه بر زخم خانواده های جان باخته گان نپاشید. لطفن بروید در خلوت خود نوشته خود را یک بار دیگر بخوانید و منصفانه بگوید که انسان میباید از این دست نوشته ها شرمنده خود شود یا به آن افتخار کند. اگر شق دوم درست هست لطفن در سایت های وابسته به رژیم جنین مطلبی را بنویسید
۵۷٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : جامعه استبدادی ۵۷
برداشت هر شخص از رویدادها متناسب است با شناخت فرد از جامعه ( بستر اجتماعی و ساختار حقیقی ) و همینطور اهداف سیاسی .
معمولأ هر کسی قربانیان خود را شهید و دیگری را انتقام برحق یا بدرک واصل شده تلقی میکند.
انقلاب ۵۷ اثبات کرد که جامعه ایران استبدادی بوده و کسی دیگری را برسمیت نمیشناخته است. با کنار گذاشتن یک دیکتاتور و انقراض حکومت ٬ از حزب الله گرفته تا مجاهد از طرفداران حجاب اجباری گرفته تا طرفداران کشف حجاب ٬ از مخالفین دولت موقت همچون محمد منتظری ها گرفته تا اسلامیستهای منهای روحانیت از *الله گویان بکوبید بیخدایان را* تا *دین افیون ملتهاست * از جامعه بیطبقه توحیدی تا دیکتاتوری پرولتاریا از آذربایجان تا آمل هیچکدام نه تنها دیگری را برسمیت نمیشناختند بلکه در جهت حذف دیگری عمل میکردند. این وسط اقلیتی از کنشگران دموکرات برای نمونه ( طرفداران حجاب اختیاری ) و دعوت کنندگان به عدم خشونت ازجانب هر دو جناح با انگهای مختلف از جمله سازشکار سوختند.بخصوص که حزب الله جایگاه خاص حکومتی داشت و نقش مضاعف داشت هم خود انحصارگرا بود و هم مدیون تاریخی رجوی هاست که بستر لازم را فراهمتر و به اعمالش مشروعیت بخشید.
من از کلام آقای مهاجرانی کنش و واکنش این را فهمیدم که در محیط نزاع دهن منطق و نقد بسته است. بقول احسان طبری : وقتی احساسات از در وارد میشود منطق از پنجره بیرون میرود. بفرض اگر چپ در قدرت قرار میگرفت و مجاهدین در مقابل حکومت دیکتاتوری پرولتاریای مد نظر آنزمان ما اعلام مبارزه مسلحانه کرده و دفتر حزب کمونیست بالغ بر هفتاد کادر حزب را شهید میکردند حتمأ فقط دست به انتقاد نمیزدیم .تجربه شکست مشروطیت ٬ کودتای ۲۸ مرداد ٬ انقلاب ۵۷ ٬ کشتار ۶۰ و ۶۷ از سوئی و ترورهای مخالفین نظام و گفتمان حذف از سوئی دیگر٬ جامعه را با سیاست بنحوی پرورانده که ٬ در عین مخالفت با نظام ٬ حاضر به حذف کورکورانه نمیشوند. بدین معنی که نسل ۵۷ روی نخواستن حکومت پهلوی متحد شدند ولی نسل امروزی هم در ۷۶ هم ۸۸ هم ۹۲ بطوری سیاستورزی کرد که مخرج مشترکش (اتحاد بر سر خواستن چیزی است نه نخواستن حکومت) .جامعه مسلمأ از رفتارش مشخص شده است که هر گونه تغییری که با حمام خون همراه باشد٬ ممکن نخواهد کرد. طبق تجاربی که ذکر کردم همگی با کشتار بیرحمانه همراه گشته و این وسط روشنفکران و کنشگران اجتماعی و در کل ٬ جامعه ضربه دیده است.
برای نمونه جنبش دانشجوئی یا اتحادیه معلمان که نماینده برای وزارتخانه ها فرستادند و در جلسات وزارتی شرکت میکنند حتی درنوع فعالیتهای صنفی هم شاهد بودیم ٬ اول سندیکای هفت تپه سالها بعد سندیکای اتوبوس رانی ٬ مدیرانی که سیاست آرمانگرایانه را پیش میبردند عزل کردند و سیاست جامعه محور را برگزیدند.
این تجارب بقیمت از دست رفتن خیلی از بهترین و صادق ترین جوانان و سه دهه بدبختی و فلاکت بدست آمده ٬ جوانی که یک کلیه را بناچار فروخته حتمأ دومی را فدای سیاست انتقامجوئی و هرج و مرج نخواهد کرد . درسته من ۵۷ نوجوان بودم ولی خیلی از جوانها کلیه و تباهی زندگیشان را از من نوعی طلبکارند باین استناد که اگر امکان بهتر شدن خارج از دستتان بود چرا نظم قبلی را بهم زدید ؟
آقای مهاجرانی که جای خود ٬ دیدیم در انتخابات ۹۲ جامعه چه رویکردی نسبت به آقای هاشمی داشت در یک کلام میتوان دید که هر کنشگر سیاسی بخصوص کنشگری که تأثیر گذار در صحنه قدرت سیاسی است بهنگام اندکی تمایل به خواست عمومی مورد استقبال قرار میگیرد نه پرونده گشائی ٫ بدین معنی که امروز کیست و چه میکند نه دیروز کی بود و چکار کرده است.
۵۷٣۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : رفیق سید عباس ارمنی
عنوان : نظر( البته با اجازه بزرگتر ها)
خدمت جناب محققی
دوست گرامی دو مسئله وجود دارد که خیال میکنم جنابعالی نسبت به آن عنایت کافی نداشتید نخست اینکه وقتی بحث نظری در مورد " مرگ "در بین است و قرار است دو فرد از گرایشات متفاوت فلسفی راجع به آن بحث کنند طرح یک مسئله سیاسی آن هم موضوعی تا این اندازه حاد و داغ انحراف از موضوع بحث است صرفنظر از اینکه پاسخ آقای مهاجرانی چه بوده ،کار آقای نیکفر بنوعی از میدان به در بردن حریف به هر قیمت بود(با همه احترامی که برای ایشان قائل هستم)، البته میشه چنین رفتاری داشت و شاید به سلیقه خیلی ها هم خوش بیاد ولی این رویه بحث و گفتگو مناسب دو آدم فرهیخته و آکادمیک و محقق نیست.
موضوع دوم اینکه چرا ما سعی داریم نقش جریانات سیاسی را در شکل گیری این نوع حوادث(قتل عام زندانیان۶۷) به صفر برسانیم چرا برای نمونه در بیان دلائل تغییر فضای سیاسی کشور و بروز خشونتهای گسترده به نقش مخرب مجاهدین اشاره نمیکنید البته درست تر آن است که بگوئیم مجاهدین و دیگر جریانات افراطی ولی در راس آنها مجاهدین ، این جریان به ظاهر سیاسی که درهای خودش را به روی همگان بسته و با توده هوادارش هر چه میخواهد میکند عملا در طی این سالهای بعد از انقلاب یکی از عوامل موثر در به خشونت کشیدن فضای سیاسی کشور بوده سی خرداد شصت و عواقب آن را که بخاطر دارید رفتار غیر اخلاقی و غیر مسئو لانه آنها واقعا موجبات مرگ هزاران نفر در سرتاسر کشور را از طرفی و توجیه اعمال خشونت از طرفبخشی ازحکومت را به همرا داشت و بعد از آن عملیات فروغ و عواقب آن که از جمله نتایج آن کشته شدن هزاران هوادار بیچاره مجاهد در این عملیات وکشتار زندانیان در سال ۶۷ و منتفی شدن امکان جایگزینی "منتظری" بجای خمینی که بی شک این جایگزینی تاثیرات مثبت بزرگی را با خود همراه میداشت ، حالا سوال من از جنابعالی اینست که آیا نقش مجاهدین کمتر از حکومت بوده و سوال دیگرم اینکه در تمامی این سالها حتی یکبار شما و دیگر دوستان به این واقعیت اشاره داشته اید آقای محققی من از سن و سال شما اطلاع ندارم ولی سن من خوب قد میده که حوادث بعد از انقلاب را بخاطر بیاورم ، دوست گرامی در خشونت ورزی به استثناء چند سازمان همگی دخیل بودند فضا فضای انقلابی گری بود و صحبت این بود که چه کسی زودتر هفت تیر میکشه طرف مقابل را از پا در میاره در چنین شرایطی که بیخردی جمعی در شکل گیری آن سهیم بوده نمیشه انگشت اشاره را فقط به طرف حکومت گرفت و ننه من غریبم بازی در آورد که این هفت تیر کشیده بقیه راکشته یا اگر این کار را کردیم همه حقیقت را بیان نکردیم و از "محققی " مثل جنابعالی انتظار بیان آن جنبه های از واقعیت هست که زود و راحت دیده نمیشه وگرنه تکرار اینکه این که حکومت آدم کشته دیگه چیزی است که عیان است و سی و چند سال است که اپوزیسیون رسالت خودش را به بیان همین چها رتا کلمه حرف محدود کرده و هی چها رتا فحش به حکومت میده و چها رتا مدال به سینه خودش میزنه .
گذشته از همه این حرفها چرا ما اصرار داریم روی نقاط افتراق تاکید کنیم و از دوست دشمن بسازیم این بابا (مهاجرانی) مسلمان است و با هزار رشته با این نظام مربوط است اینکه چیز پنهانی نیست ولی با همه این تفاصیل نشان داده آدم خشونت طلب و خشونت گری نیست و حاضر است در کنار یک فیلسوف مادی گرا بنشیند و با به بحث بپردازد و تا حد ممکن به حجت های عقلی و فلسفی تمسک کند ، دوست گرامی باید چنین رویکردی را مغتنم شمرد و خوشحال بود که بخشی از جامعه از هیجانات انقلابی فاصله گرفته و به خرد گرائی روی آورده و حاضر است دیگران و دگر اندیشان را به رسمیت بشناسد.
آقای محققی جان آنچه عرض کردم نتیجه مشاهدات و تجربیات شخصی و کم وبیش مطالعه مسائل مرتبط با آن تاریخ است ادعای اینکه همه این عرایض حقیقت محض است و توضیح همه آن پیچید گیها هست را ابدا در بین نیست و خوشحال خواهم شد تا نظر شما و دیگر دوستان را هم در خصوص آن بدانم
موفق و سر بلند باشید
۵۷٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : مانی فرزانه
عنوان : مهاجرانی ها به جمهوری اسلامی باز میگردند..
آقای محققی سلام،
شما حتما بهتر میدانید که جایگاه عطالله مهاجرانی در جمهوری اسلامی کجا بوده و هست . ایشان با دوستان کارگزاران سازندگی تلاش کردند که قانون اساسی را بنفع هاشمی رفسنجانی تغییر دهند تا او بعداز ۲ دوره صدارت، باز هم حکومت کند. این موضوع بسیار مهم است و میزان پای بندی این افراد را به حق حاکمیت مردم نشان میدهد. که شما متاسفانه او را "اصلاح طلب" می نامید . چه انتظاراتی دارید. مگر چاقو دستشو می بُرّه ؟
مهم نیست که رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه از عدالت اجتماعی دم میزد به
قول خودمون چراغ راهنمای "چپ" میزد و لی به "راست" میرفت.
حق حاکمیت مردم و اصلاح دائمی قانون انتخابات از مبانی اصلاح طلبی است . آقایان با حذف نخست وزیر از قانون اساسی و افزایش قدرت "ولی مطلقه فقیه" و تقسیم پست ها بین خودشان و تشکیل نهاد های انتصابی حق حاکمیت و انتخاب مردم را اساسا کنار گذاشتند. حکومت پارلمانی را بکلی به سخره کشیدند. صفت "اصلاح طلب" به معنی عرفی آن شایسته آنها نیست.
ولی ، آری در چارچوب مشروعه "اصلاح طلب" تلاش می کند تا ولی مطلقه فقیه را به ولی فقیه تعدیل کند ـ سعید حجاریان ـ حتی در "عالیترین" فرم آن اکبر گنجی حکومت جمهوری اسلامی را بدون سلطان و فقیه میخواهد. ولی با سکولاریسم هرگز سازش نمی کند و رابطه اش با جمهوری یا "جمهوری ایرانی " مثل جن و بسم الله می باشد.
آقای محققی حتی نهاد های راست سنتی جمهوری اسلامی با تغییر قانون اساسی بنفع رفسنجانی موافقت نکردند. همین عطاالله مهاجرانی به تعبیر محمد قوچانی "راست مدرن" پیشنهاد کاندیداتوری حسن روحانی را داد. " روحانیت مبارز " بنا بر ماهیت سنتی خود حسن روحانی دانشگاه دیده و حقوق دان "مدرن" را بر نتافت .
کارگزاران رفتند سراغ " چپ سنتی" سید محمد خاتمی از "روحانیون مبارز" و دیدیم در ۲ خرداد مردم به او رای دادند. شما نیک میدنید ماجرای روحانیت مبارز و روحانیون مبارز بر سر چه بود ؟ عطاالله مهاجرانی همیشه با رفسنجانی ، روحانی و امثالهم بوده است . آیا واقعا اینها "راست مدرن" هستند یا "اصلاح طلب" یا فرقی نمی کند ؟
بهر صورت شما چگونه از عطالله مهاجرانی با این پیشینه انتظار دارید تا مثل یک " اصلاح طلب" که احتمالا باید در حناح "چپ " حاکمیت رشد و نموکرده باشد چند نفر از آنها بسیار معروف شده اند در رسانه ها حرف بزند و سفره ء دلش را باز کند؟
کدام یک از این دست آقایان یک روده ء راست دارند. گنجی ؟ ابراهیم نبوی ؟ سروش؟ کی ؟ لطفا نام ببرید؟
چرا این آقایان شمول مهاجرانی میخواستند رفسنجانی بیش از دو دوره حکومت کند؟ کدام تخم دو زده ای کرده بود؟نقش تعیین کنند در ادامه ء جنگ؟ رفرم های افتصادی نئوکانی ؟ ترورهای مخالفان خارج از کشور ؟ قتل های زنجیره ای ؟ کشتار زندانیان سیاسی سال ۶۷ ؟ معامله با ریگان و مذاکره با مک فارلین بزعامت حسن روحانی از طرف رفسنجانی ؟
راستی چرا حسن روحانی با آن همه تجربه ء امنیتی حاضر نشد وزیر اطلاعات رفسنجانی بشود؟
با این وجود ، عطاالله مهاجرانی روحانی را در سال ۷۶ کاندیدای ریاست جمهوری کرد.
حرف آخر:
وقتی امروز حسن روحانی بریاست جمهوری رسیده، معلوم است که عطا الله مهاجرانی هم بعداز ۱۶ سال به آرزوی خود رسیده است و قند در دلش آب می کند گزینه ء دیروز او امروز در صدر می باشد و دیدی و شنیدی که از همان روزهای اول تحلیف ، زمزه ء بازگشت مهاجرانی ها از رسانه های داخلی شنیده شد.
مهاجرانی نه می خواهد و نه می تواند غیر این باشد.
مهاجرانی ها به جمهوری اسلامی بازمیگردند.
موفق باشید
۵۷٣۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : جابر
عنوان : سیاست اعتدالی؟!
نمیدانم منظور شما از سیاست اعتدالی و تعادل نیرو چیست که به گفته شما آقای مهاجرانی آن را دنبال میکند. آقای مهاجرانی نگران این است که پرونده خودش رو شود، از اینرو صلاح خود را در آن می بیند که با حمایت از سایر جنایتکاران جمهوری اسلامی و دعوت به بخشیدن آنها خود را از مخمصه بیرون بکشد. همین انگیزه باعث میشود که جناحهای مختلف نظام همیشه در بحرانها کنار یکدیگر قرار بگیرند تا نظام جمهوری اسلامی سقوط نکند و منافع آنها که به هم گره خورده، در خطر نیفتد. حالا یک عده از این نکته ساده نتیجه گیرهای عجیب و غریب میکنند و اینگونه وانمود میکنند که جناحهای مختلف اهداف مختلف دارند و با یکدیگر در جنگند، این از ساده نگری آنهاست. وگرنه در این سی و چهار سال بارها و بارها خلاف اینگونه ادعاها ثابت شده است.
۵۷٣۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : لینک به مطلب
جناب محققی،
کاش سکوت میکردید و اینهمه بد و بیراه را نثار یک شبح نمیکردید که هرچه دنبال او گردیدم بجایی نرسیدم.
جناب مهاجرانی شخصیت معروفی ست که حرفهای زیادی زده است ولی کودنی من قادر به کشف مطب مورد نظر شما نشد. کاش یا سکوت میکردید و یا لینک به این مطلب را ذکر میفرمودید. بدون مدرک میشود به در و دیوار ناسزا گفت و دق دلی خالی کرد.
۵۷٣۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : مهناز
عنوان : بر چه باید گریست
جناب آقای محققی،
با عرض سلام، قلم شما تواناست و آنچه مینویسید چون از دل بر میاید ناچار بدل مینشیند. این مقاله نیز استثنا نیست. امیدوارم آنچه میگویم باعث آزردگی شما و خوانندگان نشود.
منهم برنامه پرگار را دیدم و سخنان مهاجرانی را شنیدم. متاسفانه باید عرض کنم که آن سخنان آنقدر دردناک نبود که خواندن این مقاله، زیرا سخنان آقای مهاجرانی همان بود که از او (و همقطارانش) انتظار میرفت و میرود. آنچه برایم دردناک است اینست که ببینم فردی که جنایات وحشتناک سی و چند ساله را آنگونه که هست درک و لمس میکند خطاب به مهاجرانی میگوید: "حضور فرهیختگانی چون شما برای ملت نعمتی میتوانست باشد". بدبخت ملتی که حضور افرادی چون مهاجرانی باید برایش نعمت باشد.
در جای دیگر میفرمائید: "بهرحال شما محظورات و معذوریتهای خود را دارید و نیمنگاهی که می تواند از تماشاگری بستان به دورتان کند و نهایت این که اگر این قضاوت نه محصول تقیه بل برخواسته از اعتماد و ضمیر شما باشد؛ که آنرا دیگر نمی دانم چگونه می توان توضیح داد...." و ادامه میدهید: "اگر چنین نباشد باید بر انسانیت گریست." آقای محققی، آیا منظورتان اینست که اگر دلیل برخورد سرد و غیر انسانی آقای مهاجرانی با این جنایت محذورات و معذوریتها و تقیه باشد قابل توجیه است و به خاطرش نباید به انسانیت گریست؟ یعنی جنایتی که هر کس با ذرهای انسانیت را تکان میدهد میتوان بخاطر مصلحت و محذورات و تقیه و غیره ماستمالی کرد و همچنان به عنوان یک انسان شریف و فرهیخته و نعمتی برای یک ملت بشمار آمد؟ یعنی "نشاندن جنایتکاری چون پور محمدی ٔبر راس عدالت خانه" را میتوان به صورت "حمایت از سیاست اعتدالی و توازن بخشیدن به تعادل نیرو" تعریف کرد؟
نخیر جناب محققی، شناخت افراد همانطوری که هستند (و نه آنطور که میخواهیم باشند)، و درک ماهیت کلیت جمهوری اسلامی و عمالش (چه در قدرت و چه رانده شدگانی در تلاش برای کسب قدرت)، اتفاقا باعث نجات انسانیت است نه گریستن به آن. آنگاه که نتوانیم عدم انسانیت را ببینیم و با وجود تجربیات پی در پی و سال به سال خود را با گفتن "انشاالله گربه است" گول بزنیم وقت گریستن است.
۵۷٣۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|