بهروز خلیق، و گناه کفرآمیز و نابخشودنی او - بهرام خراسانی

نظرات دیگران
  
    از : mohsen tajfar

عنوان : خراسانی
خراسانی عزیز چنانچه یکی از داستان های خراسانی بزرگ رابخوانم لذت بردم لیکن درسخن خلیق علیرغم شباهت های ظاهری با یاوه های امبر یالیستی بوبر حقیقتی علمی وجود دارد که تر انگیز است(کی شعر تر انگیزد خاطر چو حزین باشد)
۵٨۴٣٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣۹۲       

    از : محسن درزی

عنوان : بهرام خراسانی عزیز ، چرا نوشته شما رو دوست دارم !؟
بهرام خراسانی عزیز ، چرا نوشته شما رو دوست دارم !؟
۱_توانأی نظری در مورد موضوعی که واردش شدید،دارید.۲_برخوردتان چه در مفهوم چه در محتوا،یاری دهنده به بحث و بحث کنندگان است. ۳_برخورد نقد کنندگی تان با آقای خلیق هم انسانی‌ و هم بی‌ تعارف است. ۴_ بر هر حل بحث رو نبسته اید،،،که یعنی‌ حرف آخر رو زده‌اید.۵_ ۶_ ۷ و،،،، اما حرف آخر مطلب طولانی بود،،،ولی‌ چون برایم کشش داشت خواندم. یک شوخی‌ هم بکنم :(چون از من نام بردید ، خوش خوشانم شد)ببخشید در بحث جدی شوخی‌ کردم. (ترک عادت،،،چی‌؟) پیروز باشید!
۵۷٨٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : تبادل نظر و گفتگو
گرچه با آقای معمار موافقت کامل دارم بر اینکه دعوت به مناظره پسندیده تر است، از دعوت به مطالعه. پس از مناظره، طبعا کسی که کم آورده، خود نیاز به مطالعه را حس خواهد کرد.
‫اما ناچارم به آقای بهبودی پیشنهاد کنم، اگر قصد ایشان از نوشتن در بخش «نظر شما» تبادل نظر و گفتگوست، شایسته است، که ایشان‫ نوشته خود‫ را قبل از ارسال برای انتشار‫ مطالعه کند،‫ و اگر خود توانست متوجه منظور و هدف نوشته‫ شود، قطعا و یقینا ‫مطلب ارسالی مفید فایده زحمتکشانی، که ایشان اخیرا به جهان بینی شان گرویده اند، نیز خواهد بود.
۵۷٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣۹۲       

    از : برزویه طبیب

عنوان : اینکه خودش دگماتیسم محض است
به اقای پهرنگ گرامی : من اقای خلیق را هرگز به ریاکاری متهم نکرده ام کلام من اجباری بودن حرکت او ست . شما و یا هرکس دیگری نمیتواند اغتشاش فکری را تئوریزه کند مگر اینکه مغشوش سخن پگوید . از طرف دیگر قبول یا رد مارکسیسم نیازی به مطالعه کامل ان ندارد ولی بحث تئوریک چیز دیگری است . مثلا اقای مسعود معمار میفرماید یک دولت سوسیالیستی نشانشان بدهیم .ولی این مغلطه کامل است . اقای خلیق ادعا نکرذه است که سوسیالیسم موجود پیروزمند نداریم پس تئوری مارکس باطل است ( حتی این ایراد گیری هم بی پایه میبود )ایشان ادعا کرده اند انقلاب سوسیالیستی انجام نشده . آیا اقای خلیق در تمام عمرشان نام کمون پاریس را نشنیده است ؟ البته که شنیده ولی چطور میتواند ادعا کند که انقلابات مورد نظرمارکس اتفاق نیفتاده است ؟ اگر این مغشوش نیست پس چیست ؟ من نیز اعتقاد ندارم که گفته های مارکس ایه قران است . ولی کسی که ادعا میکند تغییراتی در طبقه کارگر صورت گرفته ، قبل از هر حکمی باید اثبات کند که این تغییرا ت چه بوده و چرا نظریات مارکس را باطل میکنند ،وگرنه من هم حکم میدهم که از زمان نوشتن مقاله اقای خلیق ، همین چند روزه ،تغییرات دیگری در طبقه کارگر روی داد که نظریات مارکس را اثبات میکند ! ایا شما به من نخواهید گفت داداش حرف مفت نزن ؟چه تغییراتی و چراو چگونه ؟ از طرف دیگر نه مارکس ونه انگلس نه هیچ انقلابی دیگری به احترام و تمجید نیازی ندارد مخصوصا که مرده باشند. اتفاقا این بهترین و آخرین ترفند است که اعلام کنیم مارکس بزرگترین متفکر تاریخ بوده ولی هرچه گفته فقط به درد قرن نوزده میخورد، بدون اینکه حجتی در غزت او و یا عتیقه شدن افکارش بیاوریم ، .فقط حکم صادر میکنیم و اسمش را می گذاریم مبارزه با دگماتیسم . اینکه خودش دگماتیسم محض است . برزویه طبیب
۵۷٨۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣۹۲       

    از : میم حجری

عنوان : پسا مدرنیته هم واقعیت، هم ایدئولوژی
http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۰/۱۱/blog-post_۷۳۶۲.html
۵۷٨۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : بیراهه زدن
اصولأ نقد و استدلالی در کامنتها نیافتم بجز تحقیر مخالف و یا اسطوره ای دیدن باورها.
اگر آقای خلیق ذکر کرده که پیش بینی کارل مارکس اشتباه بوده جای بحث ندارد اینکه تحلیل نیست بلکه فاکت تاریخی است٫ کسی که قبول ندارد میتواند امروز در جهان یک کشور سوسیالیست مد نظر مارکس را نام ببرد. یا طبقات کلاسیک را در جامعه امروز بشکل شفاف معرفی کند ٫ جوابش دو سه کلمه بیشتر نمیشود و ایرادات برطرف میشود و آقای خلیق هم بطور حتم از شما تشکر میکند. در دنیای امروز کریستف کلمب ها دیگر به کشتی و سالها درد و رنج سفر برای کشف سرزمینها نیازی ندارند . اولین نقشه آمریکا در موزه بدرد هیچ جهانگرد و تاجر و شهروند نمیخورد فقط بدرد موزه میخورد که بیاموزیم هر چیزی زمان حالی داشته است.
اما در مورد تاریخ چپ و مارکسیسم اگر شبهه ای دارید که ایشان درست درک نکرده یا کم اطلاع است. در دنیای امروز ممکنترین کار دعوت به مناظره است نه دعوت به مطالعه.
۵۷۷۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : دیالک تیک استثناء و قاعده
حضرت البرز.
خیلی ممنون از بردن نام انگلس.
برای درک این مسئله به دو نکته بهتر است که اشاره شود:
دیالک تیک خاستگاه طبقاتی و پایگاه طبقاتی
خاستگاه در این دیالک تیک تعیین کننده ی پایگاه است.
شیوه زیست تعیین کننده شیوه تفکر است.
به همین دلیل «طرز تفکر در کاخ و کوخ یکسان نیست» (فرویرباخ)

ولی پایگاه طبقاتی توده ای و هومانیستی می تواند تحت شرایطی به دلیل استقلال نسبی اش از سالوادور آلنده ی اشراف زاده، سوسیالیستی سرسخت پدید آورد و از پینوچه فقیر زاده، فاشیستی.

نکته دیگر شناخت افزاری است که از برتولت برشت به میراث مانده است:
دیالک تیک استثناء و قاعده
برشت کتابی تحت این عنوان نوشته است که مسعود بهبودی بدبخت هنوز بختیاری خواندن آن را نداشته است.
در دیالک تیک استثناء و قاعده تعیین کننده قاعده است.
ولی همیشه استثنائاتی تحت شرایط معینی و نه بدون دلیل وجود داشته اند و وجود خواهند داشت.
ولی تعیین کننده نیستند.
وجود استثناء ها قاعده را بی اعتبار نمی سازد.
طبقاتی بودن شعور به قدری است که با تحلیل شعر و قصه و تابلو و سمفونی و غیره هر کسی می توان به جهان بینی او و نتیجتا به پایگاه طبقاتی او پی برد.
ما آزموده ایم در این باره بخت خویش.
اما در رابطه با اشارات دوست خردمندمان «خنگ»:
حق با شما ست.
شعور مسعود بهبودی هم از خوانندگان زباله های امپریالیستی بیشتر نیست.
از چه شما چه پنهان که مسعود بدبخت دهها سال از عمر خود را صرف خواندن و تماشای این زباله ها کرده است و اخیرا به جهان بینی زحمتکشان رسیده است.
مارکسیسم ـ لنینیسم اما چیزی از جنس خورشید است.
فقط باید نشان توده داده شود تا به حقانیت بی چون و چرایش وقوف حاصل کنند.
از شما چه پنهان که توده های زحمت بطور «غریزی ـ طبقاتی» این ایدئولوژی را دارند و عملا نمایندگی می کنند.
ولی دریغا که سگ ها از همه نوع، آزادند و سنگ ها از همه نوع، در بند (سعدی)
۵۷۷٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : بهرنگ ایرانی

عنوان : فرصت نقد
آقای برزویهء طبیب،سلام.
قبل از هر چیز،باید عرض کنم که نه من خودم را در جایگاهی می بینم که وکالت آقای خلیق را بعهده بگیرم و نه ایشان احتیاج به چنین مدافعی دارند.بعلاوه من در هیچکدام از اظهار نظرهایم هم نیت دفاع تمام و کمال از دیدگاه های خلیق و سازمان متبوعش را نداشتم و اساسا از نظر حقیر قرار گرفتن در یک رابطهء مراد و مریدی پسندیده نیست.این که ایشان بدون مطالعه کافی تعالیم مارکس ،این تعالیم را کافی نمی داند و یا از منظر نگاه شما گویا به شکل مصلحتی تن به چنین کاری داده است هم دیدگاهیست و قابل احترام .ولی به نظر شما چند درصد از کسانی که ادعای مارکسیست بودن داشته و دارند ،آثار مارکس را بطور کامل مطالعه کرده اند و سپس مارکسیست شده اند؟من در صحبت آقای خلیق نه تنها بی احترامی نسبت به مارکس را ندیدم،بلکه نوعی اعتراف به اینکه ایشان انسانی با نبوغ است را هم می شد دید.این نقل قول منتسب به مارکس که :"من هم خود را مارکسیست نمی دانم" در حقیقت پاسخی منطقی است برای رد ادعای "پایان ناپذیر بودن مارکس" و ایجاد فرصت برای نقد اندیشه های مارکس.حتی اگر فرض کنیم که فردی با داعیه نقد این اندیشه دست به چنین کاری بزند ولی به خوبی قادر به انجام این کار نباشد.منطقا نبایداز منظر پیغمبر دانستن مارکس ،با او از این که اجازهء نقد کردن را به خود داده،به مثابه مجرم برخورد کرد.(که بعضی از دوستان چنین می کنند) مگر مارکس محصول نقد دیالکتیکی هگل نیست؟شاید بعضی ها فکر می کنند نقد دیالکتیکی تنها تا زمان مارکس یا فقط برای اندیشه های کسانی غیر از مارکس،مشروعیت دارد؟من باشما همعقیده ام از این که می گویید،آقای خلیق بدلیل برخی از مواضع سیاس اش قابل نقد است. بعنوان مثال مواضع ایشان در ارتباط با تحولات لیبی یا اختلاف مواضع ایشان قبل و بعد از انتخابات ۹۲ از نظر من نمی تواند قابل تایید باشد.ولی این که ایشان امروز ریاکارانه و صرفا برای جلوگیری از گسستگی تشکیلات متبوعش چهره اش را آگاهانه می خراشد،برایم قابل قبول نیست .چرا که با دقت در مواضع قبلی ایشان می توان پیش بینی مواضع فعلی را کرد.اتخاذ چنین مواضعی برای من خیلی تعجب آور نبود.فقط در این نوشته با صراحت بیشتر و بدون پرده پوشی نظراتشان را مطرح کردند. که به گمانم و بقول آقای خراسانی ،از این بابت،به نوعی شایستهء تحسین هم هستند.با سپاس
۵۷۷٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : الف رستمی

عنوان : موضعگیری سیاسی یا بحث فلسفی
جدا از اشکالات و نقصان ها در سخنان خلیق، آنچه می توان و باید بر آن دست گذاشت این است که صحبت های او بیش از هر چیز یک موضعگیری سیاسی است. بهرام خراسانی هم متاسفانه به نوعی همین کار را تکمیل می کند.
اساسنامه های مصوب سازمان فدائیان اکثریت از وفاداری به ماتریالیسم دیالکتیک شروع کرده و تا آخرین کنگره به ترکیب نا روشنی از مارکسیسم و دیگر اندیشه ها رسیده است که تا آنجا که به یادم هست هنوز بهره گیری از مارکسیسم در آن برجسته دیده شده است.
اکنون رهبر سازمان فدائیان اکثریت با قرن ۱۹ امی خواندن مارکسیسم (دقت کنید که قرن بیستم هم نمی گوید و بدین ترتیب لنینیسم و انقلاب اکتبری هم در کار نیست) و غیر قابل استفاده شدنش در این روزگار، بینشی را زیر سئوال ببرد که بکارگیری آن در اسناد پایه ای سازمان در کنگره مورد تصویب قرارگرفته - حتما نظر شخصی است و در این سازمان مجاز است - و هیچ چیزی هم به جای آن نمی گذارد و حتی متوجه هم نیست که نمی گذارد. (تصور کنید بر اساس صحبت های خلیق رهبر اکثریت بخواهید برنامه آموزشی برای اعضا و کادرها بنویسید و به اجرا بگذارید تا این بی مبنایی روشن شود. )
به نظر می رسد ایشان به جای ارتقای اندیشه های لازم برای بکار گیری در جهت اهداف سازمانی، مشغول رقابت و مبارزه با احزاب و سازمان های دیگری است که از قضا به اندیشه سوسیالیسم علمی شان وفادار مانده اند. باید دید دلیل این موضعگیری سیاسی چیست؟ چه فشاری از جانب آن ها وجود دارد که خلیق را به زدن ریشه ها وامی دارد؟ آیا براستی اینهمه ندامت نامه های پی در پی، انسجام سازمانی، ارتقای سطح تحلیل ها و برنامه های سیاسی و جذابیت برای گسترش پایگاه اجتماعی به اکثریت داده است، یا هر روز که می گذرد به پراکندگی بیشتری دامن می زند که در دور بعد با ندامت ها و نوآوری های بی پشتوانه جدیدی توجیه می شود؟
۵۷۷٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : عیسی صفا

عنوان : پاسخ
آقای بهرام خراسانی ! بهروز خلیق از موضع یک محقق دانشگاهی در باره مارکسیسم ـ لنینیسم حرف نزده است . وی به ایدئولوژی رسمی احزاب کمونیست حمله کرده است. او در تلاش است برای « اتحاد چپ» که با مرزبندی با کمونیسم فعالیت می کند، محمل تئوریک درست کند. او به ایدئولوژی سابق خود و سازمانش پشت کرده است ، ولی آیا فداییان اکثریت با کنار گذاشتن مارکسیسم ـ لنینیسم که از نظر شما آیه های بی بو و بی خاصیت هستند ، درشناخت اوضاع جهان و ایران و موضع گیری واقع بین تر شده اند؟ به بیانیه های آنان در مورد روحانی و خوش بینی بی پایه آنها در مورد تعییر شرایط سیاسی ایران نگاه کنید. فکر می کنید چرا بخشی از این سازمان پای همکاری به قول خود آقای خلیق با « نئو کانها» پیش رفته است؟ حتما شما نام این سقوط به جهنم را هم واقع بینی وجدا شدن از دیدگاه « آیینی» می دانید !
۵۷۷٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : فردریش انگلس
‫آقای بهبودی، از قرار آن حریف روشن بین که فرموده « طبقاتی تر از شعور چیزی یافت نمیشود» یادش رفته از خاستگاه اجتماعی‫ فردریش انگلس، یار صمیمی و وفادار کارل مارکس‫ سخنی به میان آورد.
‫این دو دوست در همکاری با یکدیگر جزوه مانیفست کمونیسم را نوشته و نشر دادند.
و ‫‫اگر مساعدتهای مالی و فکری‫ فردریش انگلس نبود، کارل مارکس توانایی پیشبرد پژوهشها، نوشتن و نشر‫ جلد اول کتاب سرمایه را نداشت، جلدهای دوم و سوم کتاب ‫‫بعد از درگذشت کارل مارکس توسط فردریش انگلس چاپ و نشر شده است.
۵۷۷٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : برزویه طبیب

عنوان : من هم نظرم را تغییر دادم
من هم نظرم را تغییر دادم
اقای بهرنگ نوشته اند «نه وفادار ماندن به یک اندیشه به خودی خود افتخار است، و نه رویگردانی از آن، یک گناه. مهم آست»
من نیز با شما هم عقیده ام که تغییر طرزتفکر و یا ثبات ان نه مایه افتخار است ونه موجبی برای نکوهش . ولی مشروط بر اینکه دلایل متقنی برای هریک بتوان ارایه داد . وقتی آقای خلیق ، در کاستی های مارکسیسم از براهینی استفاده میکند که نمایانگر کاستی اطلاع او ا ز مارکسیسم است ، نشان دهنده غیر جزمی بودن اندیشه او نیست . بالعکس نشان میدهد که ایشان بدون تحقیق حتی مختصر ، حکمی مبنی بر عدم کفایت مارکسیسم صادر کرده اند که حد اعلای جزمیت است .
اما این جزمیت اندیشه ، در موضع گیری های دیگر او دیده نمیشود .ا زطرف دیگر این سطح نازل اگاهی ازمبانی مارکسیسم نیز نمیتواند دراو حقیقی باشد . پس جواب معما چیست ؟
من حدس میزنم که مسئله از جای دیگری آب میخورد وگرنه صحبت از فلسفه و تاریخ نیست . سازمان تحت رهبری اقای خلیق ، سازمانی چپ ، دموکرا ت، ازادیخواه و عدالت جو است . این سازمان ، از نظر پتانسیل تبدیل به تشکیلات چپی قرن بیست یکمی ، از تمام سازمان های دیگر یک سر و گردن بالاتر است . مشکل اساسی سازمان، ناهمگونی اندیشه و طرز تفکر اعضای آن است . این هسته درونی موزاییک، با پوسته بیرونی سازمانی که مستلزم همگونی بنیاد های فکری اعضای آنست ،در تضاد است . آقای خلیق میخواهد این پوسته را حفظ کند و بنابر این به انجام این بند بازی ها مجبور میشو د. چطور ممکن است شخصی که جند صباحی پیشتر به تحلیل طبقاتی دولت و جامعه ایران پراخته بود ،ناگهان تحلیل طبقاتی را در مورد جامعه ایران مردود اعلام کند؟ پیشهاد من به اقای خلیق و سازمان تحت رهبری ایشان اینست که پوسته تنگ سازمان همگون ، چه مارکسیستی ، چه پوپری ،چه پسا مدرنیستی را رها کرده ،و شکل جبهه بخود بگیرند. این جبهه میتواند اتحاد عمل سیاسی و اجتماعی آنهارا ،(با حفظ استقلال رای در عمل و پذیرش مستقلانه مسئولیت نتایج این اعمال ، وحفظ حق انتقاداز یکدیگر) محفوظ داشته ، و امکان تدوین دور نماهای سیاسی اجتماعی گوناگون را به گروه های متشکله، ونه اعضای منفرد، آن بدهد، بدون اینکه لازم باشد در مورد بنیاد های نظری وپراتیکی عام ، توافق صورت گرفته باشد، و یا گروهی بنام اکثریتی های داخل خواستار شرکت در انتخابات و گروه دیگر با نامی مشابه خواستارتحریم و درنهایت سازمان خارج کشوری اعلام نه تحریم نه شرکت ، بلکه رای ندادن ) کند .اگر خواننده ، مقاله اقای خلیق را بازخوانی کند و بجای جهان ودوران و سایر کلماتی از این قبیل ، کلمه سازمان ما ویامفاهیم مترادف را بگذارد ، منظور من بهتر درک میشود.
مشکل اصلی سازمان ، حفظ اتحاد صوری اعضای ان ، به قیمت ابهام واغتشاش در نظر و در عمل به بهانه دموکراسی درون سازمانی نیست . و بدتر از همه تئوریزه کردن این اغتشاش ، بعنوان تزهایی درباره پارادایم ها ، مشکل را نهادینه میکند . روشن نبودن مرزهای نظر و پراتیک گروهبندیها ناپیدای درون ان ، مشکل اصلی سازمان است و اقای خلیق نه بعنوان تئوریسین اغتشاش فکری وپراتیکی، بلکه بعنوان کسی که به این وضعیت باید سروسامان دهد ، وظیفه خطیری دارد.برزویه طبیب
۵۷۷۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : خنگ خدا

عنوان : شدیدا عاشق اندیشهای مارکس هستم اما...
جناب مسعود بهنودی: خدا را شکر گزارم که امروز فهمیدم شما طرفدار اندیشه های مارکس و لنین هستید. تا بحال چنان در لفافه حرف می زدید که این خنگ خدا نمی فهمید که شما دنیال چی هستید.
رفیق عزیز: من هم شدیدا طرفدار اندیشه های مارکس هستم و مانند شما معتقد هستم که تا بحال در علوم اجتماعی دقیقتر و فراگیر تر از اندیشه های ایشان کسی نبوده که مسائل جامعه را تبئین کند. اما معتقد هستم که احتمال پر در آوردن فیل ها در هندوستان و پروازشان خیلی بالاتر از ایجاد جامعه ای است بر مبنای اندیشده های مارکس. بیش از ۹۸ در صد جمعیت تقریبا ۷ میلیاردی جهان در روز حتی صفحه ای هم مطالعه می کنند و آنهائیکه هم مطالعه می کنند نشریات و کتابهای مبتذل از نوغ ماجرا های عاشقانه بیل کلینتون و لونیسکی را می خوانند-- در حقیقت فقط می خرند و در خواندشان هم شک دارم--- می بخشید بگذارید خودم را تصحیح کنم حتی اینگونه کتاب های بی ارزش ر در مقایسه با میلیون ها مجله و نشریه و بر نامه های تصویری و شنیداری بمانند ادبیان کلاسیک می مانند. اندیشه های مارکس برای آنهایی است که در خلوت خود در دنیای ارمانی خویش زندگی کنند و خدای نکرده از دست این عوام و عوام پرستی و فرهنگ و زندگی مبتذل دست بخود کشی نزنند که حتی این امر نیز چندان بی ارزش شده است که بر عکس خود کشی های سابق که اسم و نشانشان برای خد اقل چندین دهه زنده می ماند اثار و نام و نشان شان قبل از غروب خورشید غروب می کند و از یاد ها می رود. خدا پشت و پناه آنهایی باشد که در این عصر زندگی می کنند و خصوصیات و اخلاقیات انسانی شان را از دست نداده اند. می فهمند ولی نمی توانند کاری انجام دهند. بقول فروید --- که عصر ما در مقایسه با عصر ایشان به قرون وسطی بیشتر شبیه است--- می گفتند که اکثریت بقریب ادمها به افسانه مریم باکره بیشتر از تئوری های علمی داروین علاقه و باور دارند. همانطوریکه مردم شناس شهیر فرانسوی لوی استراوس فرموده اند ایکاش من در قرن نوزده به دنیا می آدم و شاهد این وضغ اسفناک و ماشین هایی که خود را انسان می نامند نمی بودم.
۵۷۷۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : خنگ خدا

عنوان : مرا روشنگری کنید
کسی از حرف های طویل این اقای بهرام خراسانی چیزی فهمید؟ یا اینکه من یکی فقط خنگم. اگر کسی ایشان را فهمیده اند لطفا من خنگ را هم روشنگری کنند.
۵۷۷۷۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : طبقاتی تر از شعور چیزی یافت نمی شود
آقای بهرامی، به قول بهرنگ ایرانی و شاید هم آقای خراسانی خود را چندی پیش داوطلبانه اوپورتونیست نامیده بودند و اکنون ادعای قبلی خود را اثبات تجربی می کنند.
از شیوه سفسطه بعضی ها ظاهرا خیلی خوش شان آمده است.
دلیلش هم این است که این سفسطه از سوی فلاسفه امپریالیسم پیشاپیش بطرزی همه جانبه صورت گرفته است.
کتاب ها همه آماده اند و سخن ها همه گفته:
فقط باید قلم برداشت و رونویسی کرد.
بحث حضرت خلیق اصلا پارادیم نیست که علامه خراسان به تفصیل رونویسی کرده اند.
بحث بر سر کتمان حقیقت عینی و رقصیدن به ساز باد شرطه است.
خواجه شیراز بهتر از علامه خراسان حتی می دانست که مطمئن ترین معیار کشف حقیقت، محک تجربه است.
امروزه حتی درنده ترین درنده ها به صحت ارزیابی مارکس اعتراف می کنند.
ولی صرفنظر از همه این قضایا مارکسیسم ـ لنینیسم مطمئن ترین جهان بینی است و آلترناتیوی برای آن وجود ندارد.
به همان سان که شیمی و فیزیک و بیولوژی بی آلترناتیوند، مارکسیسم ـ لنینیسم هم بی بدیل و بی آلترناتیو است.
برای همه دوران ها.
تا ابد!
ما در لحظه لحظه زندگی خود، آزموده ایم در این باره بخت خویش.

قدر زر زرگر شناسد
قدر گوهر، گوهری.

جهان بینی ولی امری طبقاتی است و هر کسی نمی تواند هر جهان بینی را بپذیرد، حتی اگر بروشنی آفتاب باشد.
به قول حریفی روشن بین، طبقاتی تر از شعور چیزی یافت نمی شود.
طبقات اجتماعی می توانند از سر بگذرند، ولی نمی توانند از جهان بینی خویش صرفنظر کنند.
شعور طبقاتی شوخی نمی پذیرد.
۵۷۷۷۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : نقد نظری یا نقد شخصیتی ؟
آقای خراسانی ٫
بالاخره شما هم نوشته آقای خلیق را با استدلال جواب ندادید فقط ایراد گرفتید و چندین بار تأکید کردید که ایشان ۴۷ بار از واژه " پارادایم " استفاده کردند ٫ اولأ ایرادی ندارد دومأ مقاله خودتان را مرور کنید قطعأ بیشتر از ایشان از این واژه استفاده کردید. اصطلاحاتی همچون " توپ ٫ خفن ٫ تابلو و ... " بر عکس ادعای شما کاملأ بامعنی و نشانگر رشد و بالندگی نسل جوان بنابه ضرورت اجتماعی پدیدار شده اند .
مقایسه دیگ و ریگ شما که چندین بار اشاره کردید ولی استدلال نکردید که چرا آن دیگ بقیه ریگند ٫ پیداست که دید شماست . عوض دعوت به مطالعه ٫ نظرات را نقد و بررسی کنید چون بنوعی تحقیرآمیز جلوه میکند و بجای اینکه بارها تأکید کنید این حرف مثلأ متعلق به آقای کاتوزیان است بهتر بود وجود طبقات مورد نظر را اثبات میکردید.
در مورد تأثیر ماده یا ایده بر چیستی یا کیستی هر پدیده ای و بدنبالش نگرش فلسفی مارکسیستی که منجر به تز ارجعیت زیربنا بر روبنا میگردد. اکثر فلاسفه ماتریالیست و ایده آلیست معاصر برخلاف فلاسفه کلاسیک ٫ نقش هر دو را ضروری و لازم و ملزوم میبینند فقط بر سر پیدایش ازلی اختلاف نظر دارند ٫ مانند مرغ و تخم مرغ .
در این باب فیلسوف خیام پیامی داد که بیهوده به کشف ازل همت نگمارید که هر دو بهم وصلید :
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
زین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
برای پاسخ به چگونگی پیدایش جهان هم از سه ابزار مفهومی فلسفه ٫ دین و افسانه و یا آمیزه ای از آنها که گفتید ٫ بنظر من دین و افسانه اولأ در همان فلسفه نهفته است دومأ فلسفه ابزار پاسخ نیست بلکه جهانبینی است چه ماتریالیستی باشد چه ایده آلیستی چه تلفیقی از هر دو. از علوم مختلف از جمله جبری ٫ تجربی ٫ منطق و یا روایات و افسانه میتوان بعنوان ابزار نام برد.
۵۷۷۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۲       

    از : بهرنگ ایرانی

عنوان : نه این افتخار است و نه آن گناه
آقای بهرامی دست مربزاد.بسیاری از مطالبی را که در ذهن داشتم و با زبان بی زبانی در صدد گفتنش بودم،شما با زبانی شیوا و به زیبایی بیان کردید.یکی از فرازهای بسیار نغز نوشته شما نکتهء فوق العاده با اهمیت زیر است.
"نه وفادار ماندن به یک اندیشه به خودی خود افتخار است، و نه رویگردانی از آن، یک گناه. مهم آنست که اندیشه هرکس از چه ژرفایی برخوردار است، چه گرهی را میگشاید، و میان کنش و پندار او، تا چه اندازه سازگاری وجود دارد. "
نکته ای که "تفکر آیینی " قادر به درکش نیست و به هیچوجه آن را بر نمی تابد،دقیقا همین است.خداوندانه حکم صادر می کند ،از موصع بالا به همه نگاه می کند و درصورت لزوم برای ارزیابی درستی یا نادرستی ادعاهایش به جای آنکه متر و معیارش واقعیات موجود باشد.به فاکتهایی از متون مقدس (منابع اعتقادی) استناد می کند تا دهان طرف مقابل را ببندد.در صورت مشاهدهء پافشاری طرف مقابل براحتی آب خوردن او را به ارتداد متهم می کند.حکمش هم که دیگر بر کسی پوشیده نیست.آیا نتیجهء چنین برخوردی چیزی جز به مرخصی رفتن اندیشه است؟بی گمان نه.
۵۷۷۶٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۲       

    از : برزویه طبیب

عنوان : حکم بده دلیل نیار
نویسنده میخواهد بگوید مارکس اندیشمند بسیار بزرگی بوده ولی اساس یافته های او ، یعنی نقش طبقه کارگر در گذر از سرمایه داری په سوسیا لیسم ،جفنگ است حالا چرا او از کسی جفنگ گو( از نظرایشان) تمجید میکند ، من فقط حدس میتوانم بزنم . دوم اینکه او به اقای خلیق توصیه میکند اقا جان فقط حکم بده که ای مردم ،مارکسیسم قصه ای بود که در قرن نوزدهم تمام شد . اگر دلیل و مدرک ومثال از تاریخ بیاوری ، حسن یا حسینی پیدا شده و بی پایه بودن آنها را نشان خواهند داد . اگر هم میخواهی مقاله ات خیلی کوتاه نشود چند اسم خارجی ردیف کن تا کسی نفهمد تو چی میگی . اگر همینجوری حکم بدهی ،من هم لازم نیست برای ماستمالی ایراد های مربوطه ، مقاله بنویسم .برزویه طبیب
۵۷۷۶۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۲       

    از : میم حجری

عنوان : روشنگری به عوض عوام فریبی
تحلیلی بر فرازهائی از مقاله جناب خلیق:


http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۳/۱۰/۴۹.html
http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۳/۱۰/۵۰.html
http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۳/۱۰/۵۱.html
http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۳/۱۰/۵۲.html
.....
۵۷۷۵٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۲