اورانیوم دهان ما را سرویس کرد - عبدالقادر بلوچ

نظرات دیگران
  
    از : ‫البرز

عنوان : درست‫ تو زمین خودشون جا خالی دادند
عبدالقادر عزیز،‫ پرسیدی «چه خبر؟»‫. نون سنگکی محل داستان دیگری گفت، ‫شما که خودت اهل فنی و حکمت‫، بعد شنفتن قصه ‫نون سنگکی، خودت قضاوت کن.

القصه، ‫بعد از اینکه شیخ اعظم‫ ملتفت شد، نقشه ای عوضی در اختیار داشته، و راه قدس اصلا از کربلا نمی گذرد، بس که از اشتباهش شرمنده شده بود، چاره کار را در نوشیدن جام حلاحلی دید، که در گوشه ای از صندوقچه ‫ لباسهایش، برای روز مبادا ذخیره کرده بود.

‫عالیجنابان سرخ پوش، خاکستری پوش و زرد پوش، وقتی ملتفت قضیه جام حلاحل شدند، از شدت هیجان و شاید هم ترس،‫ جیغهایی کشیدند که اون موقع‫ هیچ رنگی نداشت، و در پیامد این جیغها، و با ‫معتاد شدنشان به هسته، که گویا چیزیه شبیه به شیشه‫‫، بر شدت و حدت جیغهایشان افزوده گردید‫.

‫بعدا کاشف به عمل آمد که، همزمان با جیغهای عالیجنابان،‫ عده کثیری‫ از ‫اهالی ایران، ‫‫بدون هیچ علتی، نه در خانه های خود، بل در «هتلهای پر ستاره» شیخ اعظم، و جمع دیگری، برخی در خانه های خود، و برخی‫ در بیابانهای اطراف شهر ها، جان به جان آفرین تسلیم کرده اند.

‫در اثر این اتفاقات پی در پی، تقریبا ‫همه مردم ایران‫، یا میس مارپل، و یا کارگاه جانی دالر، شده، و سخت مشغول حل معمای فوت ناگهانی عدد قابل توجهی‫ از نفوس ایرانی بودند. تا اینکه زد و یکی از «اونها» به جای هسته و شیشه، داروی نظافت نوشجان کرد.

‫و بالاخره و ‫سرانجام و ‫به یکباره، سیدی از عالم جنت، آنهم از نوع خندانش، ظهور، و هشت سال خلایق را با چهره ملیحش سرگرم نمود. و همه «اونها»‫، هم هسته، و هم شیشه، خود را، هم در خفا و هم آشکار، مصرف، و بعد از‫ کیفور شدن، درست عین کاکا رستم، صادق هدایت، هر کدام سر چهارراه خودش، مشغول خدمت به اهل محل بودند .

‫تا که زد و قرعه به نام حاج محمود آقا خورد، از جایی که حاج محمود آقا، نه درس انشاء، نه درس دکلمه و نه درس سخن، ‫به حد کمال آموخته بود، هم قضیه هسته، و هم قضیه شیشه را به کوچه های باریک کشانده، و علاوه بر آن مشغول کلنجار رفتن با ستاره داوود مقدس شد.

‫در اون کوچه های سرد و‫ باریک، جیغهای سبز، یکهو، تبدیل‫ شد به نعره های سبز، و از جایی که صاحبان جیغهای سبز حسابی غافلگیر شده بودند، و دیگر اینکه، حوصله شنیدن نعره های سبز را نداشتند، و قصد و هدفشان‫ فقط پیوند جیغهای سبز به دوران طلایی مورد ادعایشان بود. درست‫ تو زمین خودشون جا خالی دادند. و این شد، که دوباره حاج محمود آقا و انصارش جلوسی مجدد بر تخت طاووس کردند.

‫حاج محمود، از جایی که اولاد ذکور شایسته ای نداشت، ‫قصد آن داشت تاج شاهی را بعد خود، بر سر، یار حمام و گلستانش حاج اسفندیار بنشاند.
اما حاج حسن آقا در معیت ظریف نیویورکیش، که گلویشان فشرده شده، و نای جیغ کشیدن نداشتند، و ‫رنگ چهره هاشان به بنفشی گرویده بود، برای رهایی از «آن وضعیت»‫ با پولیتیکی خاص همه را فتیله پیچ و روانه اتاقهای عقبی کردند. ‫ تا به امروز، حسن آقا به بهانه های مختلف، از ورود به حوالی تخت طاووس حذر، و تاریخ تاجگذاری را عقب انداخته، حالا این هم یک پولیتیک دیگه هست، و یا اینکه درست مثل کریم خان زند، خاکی و مددکار مردم، آینده نه چندان دور، سیه روی کند هر که در او غش باشد.
۵۹۰۶۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۲       

    از : س س

عنوان : عجبا ازبی حیایی اخوند
بسیارجالب اقای بلوچ! عجبا ازبی حیایی اخوند وساده‌ دلی امت همیشه ...
۵۹۰٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : از این ستون به اون ستون فرجی ست
‫عبدالقادر عزیز، اینجور که شما شرح وقایع اتفاقیه را قلمی کرده ای، در جواب سئوال «داریم به کجا میرویم؟»

‫باید گفت، ‫با این اپوزیسیون بی برنامه و متفرق، جایی جز در خانه حسن آقای کلیدساز و خانه همان عمه جانی که شله نذری پخته، مأمن دیگری برای ملت باقی نمانده.

‫هر چه باشه، در اثر پولیتیک صدمن یک غاز، حسن آقای کلیدساز و ظریف نیویورکی اش‫، گویا حسین آقای یانکی، بنیامین داوودی، بندرابن ریاض، شیخ ولید اماراتی، و شیخ عبیدالله قطری، دیگر قصد شخم زدن ایران با بمبهای خوشتراش انگوری شان را ندارند.

‫مملکت ایران بس که گرفتار بی برنامه گی، و حرفهای صدمن یک غاز، از چپ و راست، دنیای سیاستش بوده، دیگه مردم ایران تبدیل شده اند، به پیروان سرسخت مکتب، از این ستون به اون ستون فرجی ست.
۵٨۹۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱٣۹۲