سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اورانیوم دهان ما را سرویس کرد


عبدالقادر بلوچ


• کاش از اولش ما یک چیز درست و حسابی‏ای را برای غنی کردن انتخاب می‏کردیم. کلاً چیزهای هسته دار خطرناک هستند. اگر هسته‏اش بپرد در گلوی آدم، آدم کارش تمام است. می‏خواستم بروم به نظام بگویم حالا که اینقدر خرج می‏کند کمی بگذارد رویش بی هسته‏اش را درست کند تا گلویمان را نگیرد. اما دیر شده بود و قرار داد را با روسیه بسته بود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۰ آذر ۱٣۹۲ -  ۱ دسامبر ۲۰۱٣


 
 در جهان، چیزی بی چشم و روتر از این اورانیوم پیدا نمی‏شود. اینهمه ما لی‏لی به لالایش گذاشتیم اما آخرش ما را سنگ روی یخ کرد.
کاش از اولش ما یک چیز درست و حسابی‏ای را برای غنی کردن انتخاب می‏کردیم. کلاً چیزهای هسته دار خطرناک هستند. اگر هسته‏اش بپرد در گلوی آدم، آدم کارش تمام است. می‏خواستم بروم به نظام بگویم حالا که اینقدر خرج می‏کند کمی بگذارد رویش بی هسته‏اش را درست کند تا گلویمان را نگیرد. اما دیر شده بود و قرار داد را با روسیه بسته بود. روسیه هم لامصب از چسب دوقلو بدتر است. یک بار که قرارداد را بست تا آدم تمام نکند پروژه‏ او تمام نمی‏شود. اوایلش عمه جان می‏گفت: "تا رآکتور اتمی بوشهر آماده بشود اورانیوم ما هم غنی شده و آمریکا هیچ غلطی نمی‏تواند بکند". می‏گفتم: "عمه‏جان! اینطوری که تو حرف می‏زنی انگار روسیه برنج را دم کرده ما باید فوری کبابها را بگذاریم".
برای اینکه لج مرا در بیاورد قبول نمی‏کرد که تا پوتین ما را کباب نکند پوتین‏هایش را در نمی‏آورد. کاش فقط همین بود. نظام شب و روز، وقت و بی وقت می‏رفت پاکستان تا از ژنرال عبدالغدیرخانِ کنس برای ما فرمول غنی کردن بخرد. می‏گفتم: "عمه‏جان دیگی که پاکستان برای ما بار بگذارد تا قیامت هم به جوش نمی‏آید". جوش می‏آورد و کف بر لب، جان مرا به لب می‏رساند. تهمت می‏زد که نژاد پرستم و غربزده و کشورهای دوست و همسایه را دست کم می‏گیرم. آخرش کشورهای دوست و همسایه تا شیر شدن دشمنان پشت سر ما ماندند و بعد گفتند که با شیر نمی‏شود در افتاد. گذاشتند رفتند و ما ماندیم و یک عالمه تحریم.
حالا درست است که شما مخالفید، ولی خیلی خوب شد که ملت ما در انتخابات شرکت کرد و به تغییر رأی داد و دولت تدبیر و کلید را انتخاب کرد. تا قبل از این انتخابات، آقا حیوانکی فکر می‏کرد که ملت اورانیوم غنی شده می‏خواهد. برای همین تا دو بشکه نفت می‏فروختیم آنها را می‏داد دست سپاه که سانتریفوژ راه بیندازد. اوه! از اینجا بگیر تا دشت نینوا، همه جا پر شده بود از ماشین رختشویی. هی توی دل من یکی رخت می‏شست. با خودم می‏گفتم این چه کاری است که ما نشسته‏ایم و دوباره می‏خواهیم چرخ را اختراع کنیم. عمه جان می‏گفت: "خوبه خوبه، نمیخواد برای ما ادای آدمای چیز فهم رو در بیاری و حرفای گنده گنده بزنی. تو اگه عقل درست و حسابی‏ای داشتی بعد اینهمه سال که خارجی، هشتت گروی نهت نبود."
جوابش را داشتم اما شما عمه‏جان مرا نمی‏شناسید یک بار که ضرب یک چیزی را گرفت آنقدر آن را تکرار می‏کند که حال آدم خراب می‏شود. هشت سال تمام شب و روز داد می‏زد: "جنگ جنگ تا پیروزی." آخرش که حضرت امام سلام‏الله علیه آن نوشیدنی سمی را میل فرمودند پرسیدم که عمه جان کو پیروزی؟ گفت: "ما پیروز شدیم تو نمی‏فهمی."
حالا هم که بر اساس توافقنامه ژنو باید شش ماهه بساط غنی شدن و کوفت و زهرمار را جمع کنیم، عمه جان به شکرانه‍ی اینکه غربی‏ها حق غنی سازی ما را پذیرفتند، شله زرد و کلوچه‍ی شُکرِ فاطمه زهرا پخش می‏کند.
از بس کفری هستم می‏خواهم جیغ بنفش بکشم. اما یادم می‏آید که بنفش رنگ انتخاباتی شیخ روحانیست. می‏ترسم عمه جان فکر کند نذر شله زرد و کلوچه‏هایش را خدا قبول کرده و برادرزاده‍ی خلش را به راه راست هدایت کرده است.
باری جویای احوالات باشید این داستان غنی کردنِ اورانیوم دهان ما را سرویس کرده است. شما تعریف کنید. چه خبر؟ داریم به کجا می‏رویم؟


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست