کالایی‌سازی نیروی کار در دولت یازدهم - محمد مالجو

نظرات دیگران
  
    از : مسعود بهبودی

عنوان : تیتر مطلب
خیلی ممنون.
من نوشته ام که تیتر مطلب گمراهساز است و غلط
همین
۶۱۶۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹۲       

    از : حسن نکونام

عنوان : تحلیلی علمی و مستند
ابتدا در پاسخ بهبودی بگویم که ، مالجو منکر تولید کالائی و کالاسازی نیروی کار در دوران های پیش نیست. او ابتدا بطور کوتاه و مفید و با تجرید، روند کالا شدن نیروی کار را مرور میکند. سپس تحلیل خود را بطور کنکرت و مشخص بر ایران و شرایط امروز نیروی کار تمرکز میدهد تا نشان دهد که کالائی شدن نیروی کار(یا به بیان خود وی، کالائی سازی نیروی کار) در ایران امروز و با سیاست های دولت یازدهم، تشدید نیز شده است. مالجو با تحلیل روندها، سازوکارها و رویکردهائی که بویژه از بعد از جنگ ایران و عراق، در جامعه ایران صورت گرفته، و تغییرات متلازم و منتج از آنها در نیروی کار در ایران را، بطور علمی و مستدل و مستند دنبال میکند. او بدرستی بر کمبود پژوهش های علمی در این زمینه ها انگشت می گذارد. حق با مالجو است. یکی از بزرگترین ضعف ها و کمبودهای ما در این عرصه، و بسیاری عرصه های دیگر، کمبود بررسی ها و پژوهش های علمی و مستند است. این ضعف و کمبود البته ریشه در سیستم آموزشی جامعه ایران دارد،که موسسات آموزشی جامعه را به «بنگاههای مدرک سازی» تبدیل کرده است.، و جای بحث آن اینجا نیست. بسیاری از همین جریانات سیاسی و باصطلاح انقلابی و کسانی که خود را چپ و سوسیالیست و کمونیست و هوادار کارگر و جنبش کارگری میدانند، و از زیر و بم منشویک ها و بلشویک ها، و جنبش های دهقانی در چین و ویتنام و کره و کوبا و غیره و غیره، با خبرند، خود جامعه ایران را، متابولیسم اجتماعی آنرا، و بسیاری از داده های لازم آین جامعه را، که لازمه یک تحلیل علمی و مستدل و مستند از روندها و فعل و انفعالات تاریخی و اجتماعی هستند، نمی شناسند. به انبوه صفحات پر شده روزانه اینها در نشریات و سایت ها و کتاب هایشان بنگرید. همه این «تولیدات»، بیان های نظری صرف، اعلام موضع و عقیده و آرمان و شعارهای همیشگی است. همه هم، متخصص در همه زمینه ها بوده، و «وظیفه» خود میدانند تا در همه این زمینه ها اظهار نظر کنند.نوشته هائی مانند این نوشته مالجو، و چند مورد نادر دیگر، استثنائاتی بر این قاعده اند. حرف در این مورد زیاد است، و فعلن بهمین بسنده میکنم.

اما چند نکته ای در مورد همین روند هائی که مالجو به تحلیل آنها پرداخت، بنظرم میرسد، که در این جا عنوان میکنم.

اول- کارگران مهاجر: گارگران مهاجر بسیاری، بویژه از افغانستان، و شاید هم از عراق و از جاهای دیگر ، در دهه های اخیر به ایران آمده اند، که وجود اینها نیر، بر کمیت و کیفیت نیروی کار در جامعه ایران، و بر سوخت و ساز طبقاتی و لایه بندی های اجتماعی، دارای تاثیرات معینی هستند. بویژه مهاجران افغان که جمعیت بزرگی هستند و دهه هاست که در ایران زندگی میکنند، و با زاد و ولد در ایران، دوسه نسل را شکل داده اند که، علاوه بر شرکت در تولید اجتماعی در آن جامعه، با مشکلات بسیاری هم دست به گریبان هستند، که آثار فرهنگی خاص خود را نیز دارند. افغان ها علاوه بر انجام کارهای بسیار سخت و شاق، که گویا ایرانی ها از انجام آنها امتناع میکنند، همواره مورد تبعیض، هم از جانب حکومت، و هم از سوی افکار عقب مانده لایه هائی از جامعه، قرار میگیرند. وجود کارگران خارجی در جامعه، بویژه دست کارفرمایان را، در دامن زدن به «رقابت» برای استثمار بیشتر نیروی کار بازتر هم میکند.

دوم- دانشجویان و دانش آموزان: در هر شهر و شهرکی در کشور دانشگاه دایر کرده اند. بسیاری از این دانشگاهها و مراکز عالی تحصیلی هم خود به بنگاهی سرمایه گذاری تبدیل شده است، با شهریه ها و مخارج بالای تحصیلی و زندگی. بیکاری و نبودن امکانات و فضاهائی که نیروهای جوان کشور، بتوانند علایق و امکانات بروز استعدادها و توانائی های خود را دنبال کنند، رفتن به دانشگاه را به نوعی «شغل» تبدیل کرده است. آمار شرکت کنندگان در کنکور دانشگاهها همین واقعیت را نشان میدهد. فقر و مشکلات خانواده ها در تعمین هزینه های تحصیلی فرزندان، و گرایش روز افزون خود جوانان به زندگی «مستقل» از خانواده، و یافتن راهی برای ورود به جامعه، باعث میشود که این جوانان برای تعمین مخارج زندگی خود، ناچار به فروش نیروی کار خود، باشکال موقت و دیمی و نامطمئن و با مزدی ناچیز بپردازند. تازه وقتی تحصیل را هم تمام کردند، باید به خیل بیکاران ذخیره بپیوندند.

سوم- پراکندگی جغرافیائی ایران، و تاثیر عوامل قومی و مذهبی در استثمار نیروی کار: مالجو بدرستی از نبود یا کمبود داده های مربوط به استان ها و نقاط مختلف کشور میگوید. برای اینکه این موضوع را ملموس تر کنم، با مثالی شروع میکنم. در استان کردستان، واقعیتی داریم بنام «کارگران کولبر». اینها کارگران زن و مرد و کودک و جوان کردی (بله فقط کرد، زیرا که غیر کردها قادر به پیمودن آن همه کوههای صعب العبور نیستند) هستند که تجار و کارفرمایان کرد(و شاید هم، کرد و غیر کرد) آنها را به بردگی گرفته اند. بیکاری و فقر هم چنان بر زندگی آنها سنگینی میکند، که ناچار به این کار پرخطر هستند، تا اگر بویسله گلوله های افراد مسلح پایگاههای سر راهشان، بقتل نرسند، نانی به سفره خود و خانواده اشان برسانند. کارگر عرب خوزستانی که نگاه حکومت باو «امنیتی» است و جائی هم باو کار نمیدهند، مجبور است که خوشحال باشد که یک «عرب همزبانش»، کارفرمای اوست، که توانسته است در بند و بست با نهادهای حکومتی یک «پیمانکاری» ایجاد کرده و همزبانش «عبدالحمید» را بعنوان نگهبان فلان شرکت بگمارد. از آن نهاد حکومتی دو میلیون تومان در ماه برای «عبدالحمید» بگیرد، و به او سیصد هزار تومان بدهد. با ین تعمیم منطقی میتوان همین را در مورد آذری و بلوچ و ترکمن و غیره هم گفت. مگر همین حکومت برای استخدام در نهادهای بسیار مهم و حیاتی خودش، شیعه دوازده امامی ذوب شده در ولایت فقیه را بکار نمیگیرد؟ میخواهم بگویم که پراکندگی جغرافیائی و تفاوتهای مذهبی و قومی نیز بعنوان عواملی در تشدید کالائی شدن نیروی کار و استثمار، اثرگذارند.

چهارم-نزاع باندها و جناح های حکومت، و کندن نیروهائی از آن: وجود تضادهای طبقاتی درون جامعه، و اشکال متفاوت مبارزه طبقاتی در تمامی عرصه های حیات اجتماعی طبقات، انعکاس خود را بشکل نزاع ها و درگیری ها، و اینهم اشکال مختلف، در درون باندها و گروهبندی های مختلف حکومت نشان میدهند.اوضاع بحرانی حکومت در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، هم در حوزه خارجی و هم در حوزه داخلی، باعث شده و میشود که بطور مدام عناصری از حکومت، همانند الکترونهائی که مدار انرزی خود بدور هسته را رها میکنند، از حکومت جدا شده و یا به اخراج و به بیرون پرتاب شوند. وضعیت وخیم مالی نهادها و ارگانهای حکومت، همانند بنیاد شهید، بنیاد جانبازان، سپاه پاسداران، بسیج و دهها و دهها بنگاههای دیگر با نامها و عناوین مختلف، قادر به نگهداری پرسنل خود نبوده و توان مالی پرداخت حقوق آنها را از دست بدهند. بناچار عده ای را اخراج میکنند، و برخی نیز بر اثر همین اختلافات، خود این نهادها را ترک میکنند. همه این جداشدگان و یا اخراج شده ها، انسانهای متمولی نیستند که بتوانند از نظر اقتصادی روی پای خود بایستند. خیلی از اینها نیز به لشکر فروشندگان نیروی کار خود و به خیل بیکاران میپیوندند.
نتیجه گیری من اینست که نه تنها در جامعه ایران، که تحلیل مالجو بدرستی نشان میدهد، بلکه در کل جهان، روند «پرولتریزه» شدن در حال پیشروی است. جهان با تمامی عظمتش، میدان فکر و عمل کمونیستهائی است که حرفی تازه برای گفتن دارند، و نه تکرار راههای رفته و به بن بست رسیده. سپاس از شکیبائیتان
خوشحال میشوم اگر مالجو گرامی و دیگر گرامیان، به یادگیری بیشترم کمک کنند.
۶۱۶۴۰ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : تیتر مطلب
مگر نیروی کار قبلا کالا نبود؟
۶۱۶۱۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲