ناگزیری انقلاب ۱۳۵۷ و گریز پذیری رفتارهای سیاسی! - بهزاد کریمی

نظرات دیگران
  
    از : غلام سفید کوهی

عنوان : آقا‌ی صفا! انقلاب بلشوکی آیا اراده گرایانه نبوده؟
سوال از آقای صفا، با این تعریفتان از سه‌ پایه بودن نظر هگل(تز + آنتی تز‌ = سنتز) آیا میتوانید توضیح دهید شکست سوسیالیزیم سابقا موجود را؟ رژیم سرمایه داری در روسیه فعلی به صورتی‌ طبیعی در مسیر تغییر به پدیده مسلط تبدیل شده یا انقلاب بلشویکی؟ انقلاب بلشوکی آیا اراده گرایانه نبوده؟ به نظر من بوده، کما اینکه فدائیان هم اقدامشان آگاهانه و اراده گرایانه. ولی‌ باید یادمان باشد که هر دوی این اقدام در تاریخ ثبت شده، اینکه سود یا زیانشان بیشتر بوده بحثی‌ است جداگانه.

سوال از آقا‌ی صفا، اگر شیوه‌ای تاثیر گذارتر از روش فدائیان در آن مقطع امکانش را بود، چرا ما از آن خبر نداریم، اگر شما دارید لطفا در سطح جامعه نشر دهید به نظرم منظور آقا‌ی کریمی‌ از امکان شیوه‌ای غیر از روش فدائیان با آن اپوزیسیون آن زمان بکلی شدنی نبود، اگر هم بود میبایستی از جنس فدایی می‌‌بودند با هر نام دیگر. بجز خمینی، مجاهد، فدائیان تا مقطع انقلاب جریان قابل مطرحی در مقابل شاه نبود

سوال از آقای صفا، راستی‌ تعریف جدیدی از خودجوش بودن انقلاب در این عصر جدید لازم است که جهان شمول باشد، نه اینکه یه جا مثل گرجستان، اوکراین، ایران و ... بگیم اینها طرفداران سرمایه، هوادار امپریالیستها، و ... هستند و هر جا با چارچوب سیاسی - ایدئولوژی ما انطباق کرد مثل لبنان، ایران، سوریه، روسیه و ...، به‌‌‌ به‌‌‌ بگیم در نهایت اضافه کنم جهان امروز دیگر ابتدی قرن بیستم نیست، مردم میلیون میلیون آگاه شده‌اند، چپ از هر نوعش باید خودش را با مردمان این عصر تطبیق دهد، نه اینکه خودخواهانه خود را همه چیز دان نشان دهد، و بعدش بلای سوسیالیسم سابقا موجود سرش بیاد. یادمان باشد که آن ۲۰ یا ۳۰ میلیون اعضای حزب کمونیست
شوروی هیچ تلاش موثری برای جلو گیری از سقوط نکردند خیلی‌ خرسند خواهم شد اگر بر پایه این چند سطر که نوشتم، تشخیص بدید که آیا من هم نارسیست هستم یا نه. اضافه کنم که نوشته‌های شما در اخبار‌روز را دنبال می‌‌کنم
سپاس از توجهتان
غلام سفید کوهی
۲۳-۰۳-۲۰۱۴
۶۱۷۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹٣       

    از : غلام سفید کوهی

عنوان : اشاره‌ای کوتاه به نمدمالی بهزاد کریمی‌ توسط دو عزیز چپ ایرانی‌ آقایان صفا و صدری‏
اشاره‌ای کوتاه به نمدمالی بهزاد کریمی‌ توسط دو عزیز چپ ایرانی‌

سوال از آقای خسرو صدری، جناب صدری! چرا اینقدر خشن آقای کریمی‌ را نمد مالی‌ کردی؟ سخنان شق و کماندویی

شما من را یاد جو زندان خمینی ضّد امپریالیست می‌‌اندازد. راستی‌ این سنت پسندیده ایرانی که سال جدید کدورت از دلمان

دور کنیم را بجا انتخاب کردی و سر و ته قضیه را با آقای کریمی‌ فعلا به هم آوردی. ولی‌ من انتظار دارم که سر فرصت

نظرات آقا‌ی کریمی‌ را نقد کنید

سپاس از توجهتان
۶۱۶۷۴ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹٣       

    از : خسرو صدری

عنوان : سال نو مبارک
ضمن تبریک سال نو به آقای بهزادکریمی عزیز از ادبیات ناپسند پیام قبلی ام عذر می خواهم.
۶۱۶۶۱ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹٣       

    از : مهران همایون

عنوان : گسیخته از بستر تاریخ
آقای کریمی
متاسفانه مطالب شما و حتی آقای تابان با انتخاب برخی از وقایع تاریخی ، و نه تمام آن و بی نوجه به روند تاریخی وقایع ، بیشتر یک مطلب احساسی است تا یک تحلیل تاریخی از انقلاب. یک مثال تاریخی و برای یاد آوری و به منظور نشان دادن منظور خود بیان میکنم.
اگر یادتان باشد در ابتدای سال ۶۰ ،حکومت گران به شدت به بحران های مداوم درگیر بودند.از یکسو اختلافات با بنی صدر هر روز اوج تازه ای میگرفت و از سوی دیگر مجاهدین به سمت درگیری های بیشتر و از طرف دیگر چرخه اقتصاد هنوز راه نیفتاده بود و رابطه با دنیای غرب هم با چالش همراه بود.
در این دوره همین حکومت مذهبی تصمیم به گفتگو و مناظره با مخالفین گرفت .(امری که در زمان حاضر یک آرزوی غیر قابل امکان است)
اگر یادتان باشد دو گروه حاضر به مذاکره نشدند یکی مجاهدین خلق ،که برای اعلام جنگ مسلحانه آماده میشد و دیگر نهضت آزادی(یا بهتر گفته باشم مهندس بازرگان)
که اصولا حرف بر سر یک میز نشستن با کفار (چپها) را جایز نمیدانست.
اتفاقی که در ابتدای سال شست افتاد اگر با درایت تمام سازمانهای سیاسی و بخصوص سازمان مجاهدین خلق ،مورد استقبال قرار میگرفت و اگر سازمان مجاهدین خلق به اقدامات تروریستی و کور اقدام نمیکرد ، آیا وقایع اینچنین پیش میرفت؟
چرا هیچ یک از شما تحلیل گران نقش مخرب سازمان مجاهدین را در نابودی آزادی هایی که تا آن زمان درایران بیسابقه بوده را یاد آوری نمیکنید تا گذشته چراغ راه آینده باشد.
ضمنا گفته پاکنژاد هم کاملا درست بوده ولی در این خصوص هم یک یاد آوری کوچک دیگر هم لازم است و آن وقایع کانون نویسندگان بود که سکولارهایی که آنزمان عضو کانون نویسندگان بودند ،سکولارهای دیگری چون "به آذین" و"سایه" و "کسرایی" و بسیاری دیگر را از یک تشکل صنفی اخراج کردند.
شرایط در آن دوره اینجنین بود و اتفاقا کسانی که در حکومت نبودند،اعم از اپوزوسیون و یا منتقد بسیار بد عمل کردند و شرایط حساس آن موقع را درک نکردند
۶۱۶۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹۲       

    از : عیسی صفا

عنوان : تناقض چشگیر!
آقای بهزاد کریمی نوشته خود را « سنتز» تز ملک محمدی و آنتی تز پاسخ فواد تابان می داند و می خواهد خود به شیوه « دیالکتیکی» سنتز ارایه دهد. هگل می گفت می توان از نظریه دیالکتیکی من سو استفاده کرد و آنرا به «مهمل» تبدیل کرد.ملک محمدی و تابان اگر با هم در یک سازمان سیاسی بودند « پدیده واحد» و نظریات آنان به دو گرایش چالش بر انگیز در درون سازمان تبدیل شده بود ، آنگاه کسانی می توانستند ادعای ارایه سنتز کنند. مطلب عمیق و کمتر شناخته شده ای در اسلوب دیالکتیک هگل وجود دارد که مشکل ما را حل خواهد کرد. نظریه هگل سه پایه است و به غلط به تز ، آنتی تز و سنتز ساده اندیشانه بیان شده است و برداشت مکانیکی و اتوماتیک بین آنها بر قرار شده است. سه پایه هگلی شامل پدیده حاضر و موجود و مسلط ، پدیده نوین و غیر مسلط در درون آن است که در تغییر به پدیده مسلط تبدیل می شود.این پدیده نوین در آینده بنوبه خود نفی خواهد شد.یعنی ارزش« دوبل» در نفی دارد ، چون یکبار خود کهنه را نفی کرده است. یعنی آنتی تز معادل تز نیست و ارزش دوبل دارد! از طرف دیگر هگل می گوید نهایت ها به واسطه نیاز ندارند ، چون خود مستقل هستند! نظر ملک محمدی در رد انقلاب بهمن و فواد تابان در دفاع از آن دو نظر در نهایت یک موضوع هستندو نیازبه واسطه گری بهزاد کریمی از نظر دیالکتیکی ندارند.
آقای بهزاد کریمی میانه را گرفته و می گوید انقلاب باید در نیمه راه متوقف می شد و با این جملات معترضه به فواد تابان پاسخ می گوید که : « الگویی که مبین اجتناب ناپذیر دانستن انقلاب است و نهادن مسئولیت آن به تمامی بر عهده دیکتاتوری است.»
اخیرا آقای بهزاد کریمی در مصاحبه ای تلویزیونی به مناسبت سالگرد سازمان فداییان خلق در دفاع از مبارزه مسلحانه چریکی می گفت که دیکتاتوری هیچ راه دیگری برای مبارزه نگذاشته بود. یعنی در دیکتاتوری شاه امکان مبارزه سیاسی وجود نداشت. حکمی که خود غلط از نظر واقعی و بی پایه از نظر منطقی است.چطور امکان مبارزه مسلحانه چریکی که بارها از مبارزه سیاسی از نظر تدارک و انجام عملی آن دشوارتر است وجود داشت ولی امکان مبارزه سیاسی که ساده تر است نبود؟ معیار های دو گانه و چند گانه آقای بهزاد کریمی را چگونه باید فهمید؟ ایشان در دفاع از گذشته چریکی سازمان فداییان مسولیت آنرا « به تمامی بر عهده دیکتاتوری» می داند ، ولی به فواد تابان اعتراض می کند که چرا انقلاب را به مسولیت دیکتاتوری ارجاع می دهد. چطور ایشان تصمیم گیری در سازمان فداییان در مورد انتخاب مشی مسلحانه که امری آگاهانه و ارادی بوده را « اجتناب ناپذیر» دانسته و تا حد یک ضرورت بالا می کشد ، ولی انقلاب را که دارای جنیه های خود جوش و غیر قابل مهار در یک زمان مشخص است را « اجتناب پذیر» معرفی می کند؟ معنای این گرایش نارسیستی چیست؟
۶۱۶۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : حضور فریبا علیخانی
شما نوشتید : « البته از حاکمان عربزده ی ایران نمیتوان انتظار متولیگری بنائی را داشت که قرنها زیر تاخت و تاز اجدادشان بوده. » این نوع نگرش به تاریخ ٫ نفی وجودی خویش است در عین حال کاملأ فاشیستی است.
شیوه نگارش و گفتار بستگی به عوامل گوناگونی دارد که به نگارنده میسپارم
شما یک جمله پیشنهادی نوشتید : « این ما بودیم که نتوانستیم با تاریخ معاصر خویش ارتباطی ارگانیک برقرار کنیم. » از نظر مفهومی ٫آقای کریمی درستر نوشته است ( پشت سر گذاشته‌هایمان ) ٫ چون به نیروها و مردمانی در گذشته اشاره میکند ٫ با تاریخ مگر میشود روابط ارگانیک برقرار کرد ؟ حداقل مینوشتید ( با جامعه پیشین ) ٫ در هر حال ترکیب ( پشت سر گذاشته‌هایمان ) هم گذشته را نشان میدهد هم به ( ما ) تأکید دارد هم روند و پروسه را بتصویر میکشد و هم به نیروی اجتماعی اشاره میکند. پیشنهاد شما هم از نظر مفهومی غلط است هم بیروح و برای توضیح مطلب به چند واژه دیگر نیازمندید.
۶۱۶٣۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : شیوه نگارش
‫خانم فریبا علیخانی، ‫ضمن تایید آن بخش از نظر شما که نگاشته اید،‫ «... کمتر کسی میتوان یافت، بتواند یک متن چند خطی را بدون غلط بخواند.....»، میخواهم اضافه کنم، اگر آقای بهزاد کریمی را دعوت به خواندن نوشتار خودش کنید، به احتمال قریب به یقین، این خوانش همراه با تپق ها و قطع شدنهای طولانی همراه خواهد بود.

اشکالاتی چنین، ‫در نوشته های فارسی نویسان را، قبل از انتصابشان به «زبان الکن فارسی»، باید در شیوه نگارش این اشخاص جست.

‫غالب فارسی نویسان، از جمله من و شما و نیز آقای بهزاد کریمی،‫ تسلط چندان(رغبت چندانی) به رعایت دستور زبان فارسی نداریم. غالب جملات، آنگونه نوشته میشوند‫، که میگوییم، یا گفته شده و یا شنیده ایم.

‫در این شیوه نگارش، که در زمان خودش توسط صادق هدایت و صادق چوبک شروع، و کم کم در طول زمان به مذاق بسیاری از فارسی نویسان خوش آمد، اشکالی وجود ندارد، بل سبب تحرک و انعطاف بیشتر را در نگارش فارسی فراهم آورده است.

‫اشکال در شیوه استفاده از این شیوه نگارش است. این شیوه نگارش، که شاید بتوان به آن نام نگارش محاوره ای را داد، زیر قلم برخی از استفاده کنندگانش، به گونه ای همگون و روان مورد استفاده قرار نمی گیرد. مثلا‫ گاها مجبور ‫به رعایت برخی نکات دستور زبانی، که ناگهان به ذهن نویسنده خطور کرده، میشود. یا از ابزارهایی چون ویرگول و نقطه، آنگونه که باید بهره گیری نمیشود.

‫و با شما کاملا موافقم در اینکه، درک نوشتار آقای بهزاد کریمی، بواسطه شیوه نوشتاری ایشان، چندان سهل و ساده نیست. شاید ایشان اینگونه مینویسد، تا خواننده اش را به چند بار خواندن نوشتارش مشغول دارد.
۶۱۶۲٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣۹۲       

    از : فریبا علیخانی

عنوان : زبان الکن فارسی
این یادداشت صرفا ً تذکریست دوستانه در جهت بهبود فهم تفکر آقای بهزاد کریمی ولاغیر.
شما میدانید که زبان فارسی از کمبودهای بسیاری در رنج است. شاید گزاف نگفته باشم که کمتر کسی میتوان یافت، بتواند یک متن چند خطی را بدون غلط بخواند. البته از حاکمان عربزده ی ایران نمیتوان انتظار متولیگری بنائی را داشت که قرنها زیر تاخت و تاز اجدادشان بوده.
سخن کوتاه، دوست گرامی هرچه در بیان افکارتان از ترکیبات ساده تر سود بجوئید و جملاتتان کوتاه تر باشد به همان میزان مفهوم تر خواهد بود. خواهش میکنم به دو نمونه زیر که اندکیست از بیش توجه بفرمائید، شاید در نوبتهای آینده درخواست مرا ملکه ذهن خویش قرار دهید.
(بخش تفاسیر ...): این، ماها بودیم که نتوانستیم نسبتی درست با پشت سر گذاشته‌هایمان برقرار کنیم!
آیا این جمله منظور نظر شما نیست؟ این ما بودیم که نتوانستیم با تاریخ معاصر خویش ارتباطی ارگانیک برقرار کنیم.
(بخش: نرفتن ...) محوری ترین گرهگاه در آسیب شناسی عملکرد بن سکولار انقلاب در جریان انقلاب را باید در مفلوج ماندن این بن دانست آنگاه که بن دینی توانست با ورود نیروی میلیونی توده "عدل علی" باور به صحنه، شریک- رقیب خود را آچمز کند!
آیا اینگونه نمیتوان سلیس تر و مفهوم تر آن نظر را بیان داشت؟ گره اصلی در آسیب شناسی ی عملکرد |بن| سکولار شرکت کننده در انقلاب آنجاست که توسط شریک-رقیب خویش (|بن|دینمدار) با به میدان آمدن نیروی میلیونی ی |عدل علی| باور به موقعیت آچمز و ناتوانی درآمد.
شاید بگوئید که یک مفهوم را میتوان در قالبهای مختلف زبانی بیان داشت. کاملا ً صحیح است. لیک لازمه ی ایستادن شخصی چون شما در جایگاه سخنور بعنوان یکی از رهبران بخش چپ اپوزسیون ایران، می طلبد افکار خویش را در لفافی ساده و سلیس از زبان فارسی بیان دارید تا بتواند طیف وسیعی از ایرانیان را دربرگیرد.
۶۱۶۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : صبوری ناصبور
در ضد انقلاب شاه و امپریالیسم و غیره بودن فدائیان اسلام و خلق از اکثریت و اقلیت و اشرف و کشتگر و غیره و مجاهدین اسلام و خلق و میملام و غیره تردیدی نیست.
ضدیت ضمنا در ذات عیرانیان است.
کمتر ملتی در خودستیزی به گرد عیرانیان می رسد.

مسئله فقط این است که ضد چیزی بودن رابطه ای سه عضوی است:
حسن (عضو اول) از فرط حسادت (عضو دوم)، ضد حسین (عضو سوم) است.

و گرنه ضد حسین بودن انتزاعی حسن بی معنی، کشکی و عوام فریبانه است.

هم از موضع ارتجاعی می توان ضد چیزی بود و هم از موضع انقلابی.

بنا بر تحلیل روندهای جامعه ایران، مخالفت همه این دار و دسته ها با دربار پهلوی پس از انقلاب سفید شروع شده است و لذا ماهیت فئودالی ـ ارتجاعی دارد.
گول هارت و پورت و شعر و شعار را فقط کودکان و ساده لوحان می خورند و نه خوداندیشان خردگرا.
۶۱۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲       

    از : احمد صبوری

عنوان : نوشتن برای نوشتن
تحولات تاریخی زاده تخیلات اراده گرایانه ما نیستند بلکه مجموعه ای از شرایط مهیا می شوند تا تحول در شکل خاصی صورت پذیرد
سازمان فدائی طبقه اجتماعی خاصی را هرگز نمایندگی نکرد در قبل از انقلاب از حمایت دانشجویان متعلق به بخش پائینی (بچه کارمندان جزء) برخوردار بود و در اوائل انقلاب موقتأ نماینده طبقه متوسط مدرن شد اما سیاست هواداری از رژیم این بخش جمعیت را برای همیشه فراری داد بخش فدائیان اقلیت بدلیل ضعف تشکیلاتی هرگز نتوانست نیروی گریزان از بخش اکثریت را متشکل کند.
بخشی از سازمان اکثریت مدت ها ست می خواهند پلی شوند بین رژیم و طبقه متوسط و بخش دیگر می خواهد پلی شود بین بقایای متمول سلطنت و طبقه متوسط این مطلب در نهایت در این راستای دوم نوشته شده است.
انقلاب یک حریق مدهش در انبار کاه رژیم پهلوی بود به محض وقوع آتش ایستادن در مقابل آن نا ممکن بود . سازمان شما و ما اعتبارش ناشی از خصومت آشتی نا پذیرش با پهلوی ها و ضدیتش با امپریالیست ها بود تصور کنید خارج از آن فضا و مکان یک انسان مریخی می آمد و می گفت تر مز کنید و حرف بختیار بشنوید سرنوشتش چه می شد. رفقای بختیار که خیلی هم صلح طلب و بزعم آن روز سازشکار بودند و سهمی از قدرت شاه را طالب بودند این نکردند یک سازمان چریکی که سالی ۵۰ عضوش را شاه می کشته می توانسته خواستار توقف انقلاب شود؟.
انقلاب و شرکت در آن یک پدیده طبقاتی است شما آنروز بچه کار مندان جزء بودید منطق حرکتتان با امروز متفاوت بود آنروز آرزوی شما برابری بود امروز ادبیات شاعرانه باور بفرمائید شما بحث علمی نمی فرمائید شما آرزوهای امروزتان را جای دیروز می گذارید
. شاه رهبر بی منازع انقلاب ایران بود شما یک آدم خودخواهی را سی سال سر قدرت بگذارید کسی که خیلی هم با هوش نبود (یکی از بچه های این بابا تحصیل هم نکرد) و در بسیاری مواقع یک کمکی هپل هپول هم بود . آدمی که صمیمی ترین رفقایش قبولش نداشت آدمی که در انتها متکی به چند ده هزار خانواده نظامی و ساواک و سرمایه داران بزرگ و طرفداران یک مذهب کوچک شده بود.
واقعی صحبت کنید در آستانه انقلاب شما یک مورد طرفدار رژیم در میان مردمان عادی می شناسید؟ شاه اگر ۵ در صد جامعه حمایتش می کردند مانده بود آمار گالوپ نشان می دهد که در آستانه انقلاب حمایت از شاه از مارجین خطای نظر سنجی کمتر بوده است. شما می فرمایید کسی می آمد می گفت که خلایق ترمز به این مشنگ فرصت دهید؟ بنظرم خودتان تئوری های امروزتان که گریزان از انقلاب هستید را باورتان شده است. نه ما به انتهای عصر انقلابات رسیده ایم و نه با وجود شاه می شد راه دیگری رفت برای بدست آوردن دل طبقه متوسط به شیوه دیگری طنازی کنید این روش امروز را جای دیروز جا زدن غیر علمی است. آیا فردی از میان مردم و با اعتبار اجتماعی ۲ آنروز داد زد که خلایق ترمز
اشتباه شما جدی نگرفتن نظر شکری در سال ۵۸ بود !!
یاد شکری و دکتر غلام و شکوهی و هزاران دیگر"" گرامی و جاودان باد
۶۱۶۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : با خرافه نمی توان جامعه را به پله های بالاتر هدایت کرد
پیروزی ضد انقلاب (سفید) فئودالی ـ فوندامنتالیستی را به هیچ دلیلی نمی توان جبری و ضرور (ناگزیر) جا زد.
به همان سان که پیروزی ضد انقلاب اکتبر در اتحاد جماهیر شوروی را نمی توان امری ضرور و جبری تلقی کرد.
جبری پدیده ای است که به حکم قوانین و قانونمندی های عینی هستی اجتماعی صورت گیرد:
جبری پیروزی انقلابات اجتماعی است و نه شکست آنها.

این شکست ها دلایل عینی و سوبژکتیف (به اصطلاح، « ذهنی») روشنی دارند که باید تحلیل و کشف شوند تا خطاهای خطیر دوباره تکرار نشوند.

مثلا دربار و امپریالیسم در مسیر مدرنیزاسیون جامعه به دلیل سمتگیری ایدئولوژیکی ـ طبقاتی بورژوائی واپسین، به دلیل وداع با فلسفه کلاسیک بورژوائی، و حزب «کمونیست» شوروی به دلیل وداع با مارکسیسم ـ لنینیسم و گندیدن در منجلاب استالینیسم، فاقد ساز و برگ نظری و ایدئولوژیکی برای مبارزه بر ضد فئودالیسم، مذهب و روحانیت در ایران و ایدئولوژی بطبقات اجتماعی واپسین در شوروی بوده است.

در هر دو کشور مناسبات تولیدی به زور تغییر داده می شوند، ولی روبنای ایدئولوژیکی دستخوش تحول بنیادی نمی شود.
در ایران تنها طریق مبارزه طرفداران انقلاب بورژوائی سفید بر ضد روحانیت، ایدئولوژی فئودالی یعنی خرافه و مذهب، جوک پرانی، تمسخر و اشاعه بی بند و باری به عنوان مشخصه های مدرنیزاسیون بوده است.

فلاکت دربار پهلوی و امپریالیسم در ایران و بدبختی حزب «کمونیست» شوروی در شوروی این بوده که مهمترین ساز و برگ نبرد ایدئولوژیکی اولی، آنتی کمونیسم و دومی استالینیسم بوده است.
با آنتی کمونیسم ولی نمی توان بر ضد فئودالیسم، روحانیت، خرافه و مذهب مبارزه کرد.
چون آنتی کمونیسم خود خرافه ای دیگر است.
با استالینیسم نیز نمی توان سوسیالیسم ساخت، چون استالینیسم خود خرافه ای دیگر بوده، است و خواهد بود و با خرافه نمی توان جامعه را به پله های توسعه برتر هدایت کرد.
ولی می توان آبروی سوسیالیسم را برد و توده مردم را نومید و منفعل ساخت.
۶۱۶۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲       

    از : خسرو صدری

عنوان : از مارکسیم به ماکیاولیسم با بهزاد کریمی!
این تحلیل آقای کریمی تنها تاسف را برمی انگیزد.
میگوید:"چرا سکولار دمکرات‌ها و نیز مذهبی‌های نیمه سکولار که دغدغه دمکراسی را هم داشتند وقتی شاه گفت شنیدم صدای انقلاب شما را، همگی‌مان تصمیم گرفتیم که نشنویم این صدا را؟! شاه وادار به عقب نشینی شد ولی ما در عمل به او گفتیم بی خود فرمودید! برای چه؟ چون در آن مبارزه ملی، توافق‌های متضمن اهداف واقع بینانه و مرحله‌ایی، ارج و قربی پیش نیروی سکولار نداشت. در مبارزه ما انقلابیون چپ نیز به طریق اولی. در نگاه سیاسی ما، جایی وجود نداشت برای عقب نشاندن قدرت مستقر تا که بخواهیم و بتوانیم عقب نشینی به بیان و عمل درآمده آن را سکویی برای تمدید قوای خود قرار بدهیم. ماها در کار انقلاب بی ترمز بودیم."
حال می توان فهمید که چرا شهریار آهی ایشان را به کنفرانسش دعوت کرده بود.
شما می توانستید ترمز انقلاب شوید، ولی معلوم نیست که درآن صورت امروز کجا تشریف داشتید.
"...و در زمانی که انقلاب توانسته بود امتیازهای بزرگی را از رژیم بگیرد، ما جملگی و عملاً به سود خمینی فریاد زدیم: بختیار، نوکر بی اختیار! در حالیکه همین زمان، انقلاب به امتیازهای بزرگی چون آزادی آخرین زندانیان سیاسی تا انحلال ساواک، آزادی کامل مطبوعات و بیان تا خروج از "پیمان سنتو" و شروع بیرون رفتن مستشاران نظامی از کشور و دیگر موارد مهم سیاسی نایل آمده بود! کدام عقل سیاسی می تواند چنین شتاباندن‌های بی حساب و کتاب سکولارهای شرکت کننده در انقلاب را توجیه کند و بر ما ببخشاید چنین فرصت سوزی‌ها را".
در صورتی که آرزوی امروز شما و آقای ملک محمدی ،درماندن شاه برآورده می شد، همه این امتیازات را نظام پادشاهی پس از فرونشستن طوفان خشم مردم از آن ها باز پس می گرفت. رفتن مستشاران هم بخاطر ترس جان و به ابتکار خودشان بود، نه این که شاه آن ها را اخراج کرده باشد.
سکولار دمکرات من درآوردی امروز آقای کریمی ، معجونی است از"چریک‌های فدایی خلق ایران، حزب توده ایران، پیکار، جبهه ملی ایران، مجاهدین خلق ایران، نهضت آزادی، خلق مسلمان"، که از زبان پاکنژاد بیان می کند و درعالم خیال امروزش ، سلطنت طلب ها را هم (براساس آنچه گفت) احتمالا به آن ها می افزاید. در ادامه:
"در توضیح علت این بی فراستی سیاسی، از این سخن گفته می شود که نیروی سکولار دمکرات انقلاب کرده، از آن رو با بن ضد سکولار انقلاب در آمیخت که خود در سطح نازلی از فهم آزادی و دمکراسی قرار داشت. بدین معنی که، یا آزادی خواهی خود او با تقیدهای ایدئولوژی همراه بود و دمکراسی‌اش نیز تحت الشعاع نگاه طبقاتی آن، و یا که رفع دیکتاتوری را خود بخود تحقق دمکراسی می فهمید. و در نتیجه، نگرفت خطر تداوم هم سویی با بن دینی را. این نکته، نادرست نیست..."
این سکولار دمکرات که به گفته ایشان غلط کرده بود که انقلاب کرده بود و حالا غلط کرده که تقیدهای ایدئولوژی و نگاه طبقاتی دارد، با اینحال معلوم نیست که چه تحفه ای است( از نظر خود ایشان عرض می کنم) که می گوید :"سهمش را خوردند و پس ندادند"!
آقای کریمی که سه سه بار نه بار از مارکسیست بودن که هیچ ، از انقلاب کردن هم نادم و شرمسار است ، از کدام حق و سهم خورده شده صحبت می کند؟ سهم آنانی خورده شد که با آرمان رهایی طبقات زحمتکش و عدالت اجتماعی شهید شدند و در خاوران خفته اند و نه کسانی که افکار بی ربط و انسجام خود را به روی کاغذ می آورند و آبروی چپ ها را می برند.
می گوید: "از ماکیاولی یاد کنیم که نقل به مضمون گفت: برای آنکه درست سیاست کنی، جای خود بشناس"!
کاش لااقل ازماکیاولش یاد می گرفت و درپیرانه سری جایی می ایستاد که بتوان فهمید چپ است، سوسیال دمکرات است، لیبرال است، اصلاح طلب است، سرنگونی طلب است، یا چه اعجوبه دیگری است. چهل سال است که هر ۵ سال به ۵ سال موضعش را عوض کرده است و هنوز درآسمانها سیر می کند و به دیگران می گوید که :"جای خود را بشناس"!
آقای کریمی! بسیاری ازآن حزب اللهی ها که شما از آن ها یاد کردید، سالهاست که با درکی دیگر در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی و هنری ، برای بهتر شدن وضع زندگی آن مردمی که شما فقط و فقط تصویری مجازی از آن ها در ذهن فرتوت دارید، مبارزه می کنند و هزینه می دهند. این مثنوی نویسی های بی قافیه شما روی به ترکستان دارد و ناشیانه دل کسانی را می خواهد خنک کند که دشمن عدالت اجتماعی هستند.
این نثر "شاعرانه" ، حکایت از بی خبری نگارنده از فکر آشفته می کند.
۶۱۶۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲