از : البرز
عنوان : مضامین شادابِ اشعار
اسماعیل جان خوئی، این شعر زیبایت را چند بار خواندم، بخصوص این بیت از شعر را که می گوید، «از شمایان نیستم، از جهانی دیگرم، هم مکان ام با شما، لیک از زمانی دیگرم» تا دریابم مقصود شعر شما، از «شمایان» کیانند، اما ره به جایی نبردم،
و هرچه اندیشیدم تا کسی را در جایی از این سرزمین گربه ای شکلمان بیابم، که تمام گوشه هایش سالم باشد، اما نیافتم، الی حافظ که قرنها است، جسما در بین ما نبوده، اما فکرا، از طریق مضامین شادابِ اشعارش هر روز و ساعت با ماست، صرفنظر از آنکه، خان باشیم یا رعیت، کارخانه دار باشیم یا کارگر، شیخ باشیم یا منکر وجود خدا، اهل بزم باشیم یا اهل جنگ. اگر هم اهل شعر نباشیم، کتابش به سفره نیم دار یا پر رونق نوروزمان سالی یکبار جلایی تازه می دهد
«دوزخ ام اینجاست، این جا با شما، کز قهر و مهر، می کُشیدم هر دم و بخشید جانی دیگرم»
زیباتر از این بیت در وصف حال سرزمینمان ایران و ما مردمانش نخوانده بودم. و از جایی که شاهدم، همه ما یواش یواش و کم کمَک، عادت می کنیم به آشکارا سخن گفتن با یکدیگر، احساسم این است، که ما بالاخره مصمم شده ایم به اینکه، با از ظن خود یار یکدیگر شدن، گرهی از گرههای ظاهرا کور کشور گشوده نخواهد شد.
۶۲٨۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣۹٣
|