آسمانِ آبی و زمستانِ سیاه - خسرو باقرپور

نظرات دیگران
  
    از : البرز

عنوان : صدای خراشیدن دَلو به کف
سخنی برای خوزستانم، خوزستانت، خوزستانش یعنی خوزستانمان. زمینی که این روزها در لایه ای از غبار پیچیده شده، و دردناله های کهنش را از بغض گلوها بگوش می رساند.
حتما همه می اندیشیم، اگر خوزستان مملو از نخلستان بود، آیا باز هم غبار امکان جولان داشت. راستی چرا خوزستانمان مملو از نخلستان نیست


اگر تا دیروز ابرهای سیاه دلتنگم میکرد،
اگر تا دیروز در اشتیاقِ دیدنِ رویِ آبی رنگِ سقفِ زمین،
با جاروی خیال و واقع، ابرهای سیاه را می روفتم


امروز می اندیشم،
نکند رُوفت و رُوبهای شاعرانه ام،
سقفِ زمینِ خوزستانمان تهی از ابر گذاشته

از هر خمره، هر چند هم عمیق، فقط برداریم،
صدای خراشیدن دَلو به کف بگوش خواهد آمد

بوسه در غبار،
خنده در غبار،
شادی در غبار
سه مفهوم بی معنا و گنگ در غبار

البرز
۶۶٨۲۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹٣