از : البرز
عنوان : برای برقراری آزادی و عدالت اجتماعی در کشور
آقای عاصمی گرامی، با امید به اینکه از بحث خسته و از من دلگیر نشده باشی. براستی حق به جانب شماست، وقتی می نویسی؛ «...هدف ...[نباید] خارج ساختن دیکتاتوری واقعی از زیر ضربه[باشد] است...».
این روزها عددِ قابل توجهی از چپ های شناخته شده، با بهانه قرار دادن استبدادِ ولایی حاکم بر کشور، مشغولِ دوخت و دوز و رفوکاری پرچم پوسیده "آریامهری" برای اهتزاز مجددش هستند.
برخی دیگر از چپ های شناخته شده، علیرغمِ داشتنِ تجربه زندگی دردناک و در محنتِ مردم شوروی تحتِ لوای دیکتاتوری پرولتاریا!!!، گویی هنوز هم نمیتوانند بپذیرند، علاوه بر چوب لای چرخ گذاشتنِ عنصرِ امپریالیستی خارجی، بخش بزرگِ گناهِ واژگونی آن چرخ بزرگ، که به قیمتِ خونِ میلیونها انسان پایه گذاری شد، متوجه اصولِ غیر دموکراتیک غالبِ بر آن چرخ بود. و با یکدنده گی خام خود، درست به مانند اصول گرایان اسلامی، که تقصیر افتضاحاتِ به بار آمده، توسط اسلام سیاسی را نه بر عهده آموزه های خودِ این دین، بل بر عهده اشخاصِ ناپاک میدانند، سعی دارند، آزموده را دوباره بیازمایند.
و برخی دیگر از چپ ها، چنان غرقِ در ایده های رفرمیستی خود هستند، که به هیچ وجهی متوجه نیستند، که رفرمهای موردِ نظرشان، یکی پس از دیگری نقش بر آب میشود.
اما باید خاطر نشان کنم، که کشور میتواند، از راه رفرمها اصلاح شود، ولی این موفقیت از راهِ زد و بند در بالا به دست نخواهد آمد، چه اگر بالایی ها به واقع میخواستند، به اصلاح امور کشور بپردازند، اینهمه بی قانونی، اختلاس و ارتشاء در کشور وجود نمی داشت. رفرمها در سایه متشکل شدن مردم در اجتماعات صنفی اشان، یعنی فشار از پائین است، که موفق خواهد گردید.
با همه توصیفات فوق از نحله های مختلف چپ، ایجاد سازمان یا تشکیلاتی مجزا از آنچه که هست را، راهکار برون رفتِ چپ از مشکلاتش نمیدانم. چپهای دموکرات و آزاداندیش باید هر آنجایی که هستند، بمانند، و با ترغیب و تشویقِ تشکیلات و سازمان خود به گرد هم آمدن پیرامونِ منشورهایی آزادیخواهانه، مردم کشور را در جبهه ای متحد بر علیه استبداد و برای برقراری آزادی و عدالت اجتماعی در کشور سازمان دهند.
....................
واژه های داخل [گیومه] از من است.
۶۹۷۴۷ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : محک شناخت نبود آزادی!
۲۳ اوت ۲۹۱۵
البرز گرامی،
آن هنگام که بحث روشنگرانه موضع ضد کمونیستی و ضد توده ای را بر ملا می سازد که در پستوی اندیشه پوزیتویستی لانه دارد، همچنین افشا می سازد که این اندیشه در خدمت تائید و حفظ شرایط دیکتاتوری واقعی و حاکم ارتجاع در ایران عمل می کند! افشا می سازد که این اندیشه از چه شیوه هایی بهره می گیرد!
با دریده شدن لعاب رنگ باخته "چپ" از سیمای به اصطلاح انتقاد، روشن می شود که طرح «امثال آقای بابک زنجانی ها»، با هدف مسکوت گذاشتن دیکتاتوری ولایی انجام می شود که شرایط هستی زنجانی ها را در ایران ایجاد ساخته است! زنجانی ها، نوعی دیگر از «عمله» ارتجاع!
هدف به اصطلاح انتقاد به غیر دموکراتیک بودن چپ، خارج ساختن دیکتاتوری واقعی از زیر ضربه است. برخورد خصمانه به چپ انقلابی ی مارکسیست- توده ای در ایران که نشان تشدید و تعمیق نبرد طبقاتی و محک شناخت شدت تضاد میان آزادی خواهی و سلطه دیکتاتوری در جامعه ایرانی است، با هدف به گمراه کشاندن جنبش چپ عملی می گردد!
همین و بس!
۶۹۷٣۷ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : برای تزئین استبداد و اطاعتِ کورکورانه از واژه سانترالیزم دموکراتیک سود می جست،
آقای عاصمی گرامی؛ آنجا که شما می نویسی؛ «...کارگر، فردی است که برای گذران زندگی خود، چیزی جز فروش نیروی کار خود در ”بازار سرمایه“ ندارد...» با تعریف شما از کارگر و طبقه اش هیچ مشکلی ندارم، و اگر به قسمتِ اولِ یادداشت سابقم توجه کنی، تعریف ارائه شده شما را بگونه ای دیگر نوشته و تأیید کرده ام.
اما بحثِ من اینجاست، که چپ سنتی کشور، که همواره به شکلی از اشکال خود را به روز می کند، علیرغم وجودِ عینی «...نزدیک به ۸۰۰ نفر از کارگران شرکت های برق منطقه ای استانهای مختلف کشور...» و «...تعداد ۱۲ میلیونی لشکر کارگران ایران...»، به مانندِ کمونیستهای بوروکراتِ روسی عمل می کند، که شما در باره اشان می نویسی؛ «... سال های ۱۹۶۰ در اتحاد شوروی نظریات اصلاحی برای برنامه اقتصادی در مرحله گذار از رشد در سطح به رشد در عمق، طرح شدند، اما زیر فشار دستگاه بوروکراتیک ادامه نیافتند و پا نگرفتند...»
جنبشِ چپ سنتی به روز شده، امروز هم دست از پشتک و وارو زدنهای سابقش نَشُسته، و همچنان مرغش، در حلِ مشکلاتِ مبتلابه چپ، یک پا دارد، و آن هم اینکه به استبدادی که قانوناً دیکتاتوری پرولتاریایش نامیده، و مطابق آن سابقاً هر صدایی را تحتِ عناوینی چون تروتسکیسم، پلخانوفیسم، رویزیونیسم، مائوئیسم و... به خاموشی می گرایانید، و برای تزئین استبداد و اطاعتِ کورکورانه از واژه سانترالیزم دموکراتیک سود می جست، لعابِ دموکراسیخواهی را بیشتر کرده، اما واقعِ مطلب این است که، که کَل حسن همیشه مساوی با حسن کَل بوده و خواهد ماند. و در این معرکه درمانِ کچلی حسن آقاست، که مهم است، ولی دائم در طول و عرض سده اخیر از سوی چپِ سنتی به فراموشی سپرده شده.
شما، من و بسیاری دیگر از دوستانِ خواننده این سطور شاید بتوانیم به راحتی به اشتراک نظر برسیم، راجع به اینکه، وزارتِ فرهنگ و هنر دودمانِ پهلوی، و وزارتِ ارشاد ج.ا، با سیاستِ دهشتناکِ ممیزی یا سانسور خود لطماتِ شدید و جبران ناپذیری بر روندِ تولیدِ اندیشه وارد ساخته و میسازند. وجودِ دیکتاتوری و استبداد در لایه های مختلفِ جنبش چپ نیز، اسبابِ درجا زدنِ این جنبش را فراهم آورده است. به بیانی دیگر، اگر آزادی بیان در جنبش چپ جایگاهِ واقعی اش را یافته بود، ایرانِ پس از قیام بهمن ۵۷، به همان بلایِ ایرانِ پس از جنبشِ ملی کشور در اوانِ دهه سی شمسی دچار نمیشد.
از اخبارروز مثالهای زیادی آورده ای، ضمنِ سپاس از این نشریه، بابتِ رعایتِ نسبی آزادی و آزادی سخن، میخواهم من هم مثالی از این نشریه محترم آورده، و توجه شما را به بخشِ ادبیات این نشریه محترم جلب کنم،
آیا بواقع جز این معدود دوستانی که اشعار و نوشته هاشان به یُمنِ مثل معروف (آش کشکِ خاله تِه، بخوری پاتِه، نخوری پاتِه) آویزه گوش و چشممان شده اند، هیچکس و فردِ دیگری مطلبی برای این بخش از نشریه روانه نمی کند؟
البته در پاسخ به زبان درازی چون من، میتوان گفت، چار دیواریه و اختیاری. اما واقع مطلب این است که هیچ گوشه ای از خانه های فرهنگ ایران به روالی دیگر اداره نمیشود.
آقای عاصمی گرامی، مقصدِ مقصودم این نیست، چون هیچ جای سالمی در اجتماعاتمان نیست، باید تلاش برای آزادی و عدالتِ اجتماعی را متوقف کنیم، بل بعکس مقصودم این است، که باید با آموزشِ آزادی و آزاده گی به مستبدین جا خوش کرده در صفوفمان، به امر آزادی سخن در تجمعاتمان معنایی حقیقی دهیم. و گمان می کنم، تنها از این طریق است، که خواهیم توانست هم بر کمیت و هم بر کیفیت جبهه ضد استبداد و خودکامگی افزوده، و از این راه بر ادامه دور باطل استبداد در کشور پایانی قطعی ترسیم کنیم.
در باره طبقه سرمایه دار(بورژوا) و شرایطش، لازم می بینم که تکرار کنم؛
تجار بزرگ، صاحبانِ کارخانجاتِ مونتاژ و متمولینِ صاحب منصب که عنوان بی مسمای طبقه سرمایه دار را چسبیده به ناف خود حمل می کنند، در واقع میتواند یکی از افرادِ بسیار معمولی اجتماع بوده باشد، که بر حسب تصادف در راهی قرار گرفته که در کشور بی قانونی چون کشور ما، با استفاده از زیرکی خود، به خدم و حشم کنونی اش رسیده است، که به بادی دیگر واژگون میشود، امثال آقای بابک زنجانی ها در تاریخِ سرمایه دارهای!!! کشورمان کم نیستند.
۶۹۷۰٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ مرداد ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : طبقه کارگر ایران پدیده ای واقعی و زنده!
۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۱۹ اوت ۲۰۱۵
طبقه کارگر ایران پدیده ای واقعی و زنده!
البرز گرامی!
می نویسید: «با تعاریف موجود از طبقه کارگر و نقش این طبقه، وجود چنین طبقه ای در کشورمان عینیت مادی ندارد ...».
در همان تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ که شما جمله پیش را نگاشتید، ”فراخوان اتحادیه آزاد کارگران به کارگران شرکتهای پیمانکاری“ در ”اخبار روز“ انتشار یافت که لابد مطالعه کردید. در پایان این «فراخوان»، و خطاب به «کارگران و همکاران در سراسر کشور»، آماری ارایه و وضعی برشمرده می شود که برای بحث ما شایان دقت است. گفته می شود: «از جمعیت حدود دوازده میلیونی ما کارگران تحت پوشش قانون کار در کل کشور، چهار میلیون نفرمان در شرکتهای پیمانکاری از ایرانخودرو تا سایپا و ذوب آهن و صنایع فولاد تا صنایع پتروشیمی و نفت و گاز و شرکتهای خصوصی و خدماتی مشغول بکاریم و در ازای کار برابر، از مزد و مزایای نابرابر برخورداریم ...».
در روز قبل، ۲۵ مرداد، روز اولین کودتای خائنانه و نافرجام شاه- آمریکایی- انگلیسی در مرداد سال ۳۲ در ایران، خبر دیگری نیز در ایران منتشر و همان روز در ”اخبار روز “ نقل شده است مبنی بر این که «نزدیک به ۸۰۰ نفر از کارگران شرکت های برق منطقه ای استانهای مختلف کشور صبح امروز در مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند ...». عینیت این خبرها، به اندازه کافی گویاست برای نشان دادن برداشت نادرست از طبقه کارگر ایران و روحیه مبارزه جویانه آن!
البرز گرامی! دو اندیشه به طور پیگیر مایل است واقعیت عینی بود و نبرد طبقه کارگر ایران را نفی کند،
اول- اندیشه ای که بنا به منافع طبقاتی خود، مخالف سازمان یافتگی آگاهانه و مبارزجویانه طبقه کارگر ایران است، و لذا واقعیت وجود و نبرد آن را نفی می کند! زحمتکشان را ”امت“ قلمداد کرده، تا منافع آن ها را در دفاع از هستی خود و خانواده شان، نادیده بگیرد!
آمار ارایه شده اما پاسخی عملی و افشاگرانه علیه این جریان طبقاتی مدافع منافع طبقات حاکم است که موضعی ضد جنبش کارگری داراست. تعداد ۱۲ میلیونی لشکر کارگران ایران، حدود ۲۵ درصد همین لشگر در کشور امپریالیستی آلمان، یکی از صنعتی ترین کشورهای جهان و دومین صادر کننده فراورده ها در جهان است.
دوم- اندیشه دیگری که به نفی عینیت طبقه کارگر پناه می برد، و توانسته بخشی از جنبش ”چپ“ و ”ترقی خواه“ و ... را هم به حیطه تحمیل تبلیغات ایدئولوژیک رنگ باخته خود جلب کند، می کوشد، تعریف علمی از طبقه کارگر را از این طریق به فراموشی بسپارد که با انواع برداشت های اراده گرایانه و دلبخواهی که از «مانیفستهای کمونیستی روسی، آلمانی و فرانسوی» و غیره به قرض می گیرد، که شما هم به آن اشاره دارید، تعریف علمی از طبقه کارگر را با به اصطلاح ”تعریف“هایی جایگزین سازد و به ذم خود مساله را حل شده بنماید، که به گفته زنده یاد احسان طبری در ”انسان و جامعه انسانی“ (ص ۱۲)، نادرست نیستند و می توانند حتی بخشی از واقعیت را نشان دهند - برای نمونه گرایش به راست «تهیدستان از فرط استیصال» که شما به آن اشاره دارید، اما تعریف علمی ی مارکسیستی- توده ای را از طبقه کارگر مخدوش و در پرده قرار می دهند! احسان طبری این مضمون را در آنجا در دو سطر موزون و شعرگونه چنین برمی شمرد: «پژوهش هایی می خوانید که به خودی خود فاقد هسته عقلانی یا نادرست نیست، ولی از کنار هدف می گذرد و اندیشه را در گُم بیشه مباحث رنگارنگ و تفکیک نشده گمراه می سازد.»
کارگر، فردی است که برای گذران زندگی خود، چیزی جز فروش نیروی کار خود در ”بازار سرمایه“ ندارد. این تعریف علمی مارکسیستی- توده ای را نمی توان با هیچ ترفند و تعریفی نفی کرد. در شرایط کنونی که همراه است با رشد نیروهای مولده در مرحله انقلاب انفورماتیک، ترکیب طبقه کارگر لایه بندی های جدیدی را قابل شناخت می سازد. فروشنده نیروی کاری که اکنون در تنهایی اطاقش به تولید ”نرم افزار“ می نشیند، همانند ”چاقو ساز“ صد سال پیش که در خانه خودش در کنار نهر آبی، به صیقل دادن ”تیغه های خام“ می پرداخت و برای هر دانه مزدی دریافت می کرد، لایه ای جدید از فروشندگان نیروی کار است که همانند ”روزمزدان“ گذشته، نیروی کار خود را روزانه به فروش می رساند، و هر لحظه در خطر بیکاری و گرسنگی قرار دارد.
و یا، لشگر بیکاران که با لایه های جدید کارگران پیمانکار، توسعه یافته که از سرنوشت سخت آن ها و نبرد روزانه شان در «فراخوان» پیش سخن رفت، لایه های جدیدی که در خانه در انتظار فراخوانده شدن به کار، روزها در انتظار می نشیند، تا ساعتی مشغول به کارگر شوند، مانند کارگران ساختمانی سر میدان ”حسن آباد“ و کنار دیوار ”اطفایه“ در تهران هشتاد سال پیش، روزمزدان بلاتکلیفی هستند که لایه های جدیدی را در طبقه کارگر تشکیل می دهند.
اندیشه ای که آگاهانه و یا ناآگاهانه، با بی دقتی و کم اطلاعی مزمن خود، در جهت ایجاد ابهام در شناخت از ترکیب طبقه کارگر در لایه های کنونی آن گام برمی دارد، به طور عینی به جریانی در تائید شرایط حاکم و نهایتاً در خدمت اندیشه نخست دگردیسی می کند که عمده را نمی بینید و تمام نیرو و هم خود را در به انحراف کشاندن بحث اصلی به کار می گیرد.
سکوت پرسش برانگیز درباره خشونت عینی حاکم ارتجاع و رژیم دیکتاتوری و یورش به مواضع تبلیغی و سرکوب گرانه آن فراموش می شود و در هیچ بیان و نوشتاری جایی نمی یابد، در حالی که برخورد نادرست احتمالی این یا آن فرد و جریان، که گویا ”چپ“ نیز است، به مساله اصلی و موضوع بحث و جدل بدل می گردد.
در بحث در باره برنامه اقتصاد ملی برای ایران در ”اخبار روز“ که میان نظریه پرداز حمید آصفی و نگارنده انجام شد، که لابد دنبال کردید، برداشت در باره مساله ”آزادی“ و موازین قانونی حافظ حق بیان نظر و عقیده، نکته مرکزی ای مطرح شد که به نظر می رسد برای کل گفتگوی کنونی در زمینه مورد بحث، ازجمله به قول شما مساله «ممیزی» و «سانسور»، نیز صادق است. در آن جا با اشاره به ناتوانی مسئولان اتحاد شوروی در شناخت ضرورت اصلاحات اقتصادی که نهایتاً زمینه پیروزی ضد انقلاب را در این کشور و دیگر کشورهای سوسیالیستی سابق در اروپا ایجاد نمود، به این نکته مرکزی اشاره شد که باری دیگر تکرار می شود.
مارکس و انگلس، بانیان نخست سوسیالیسم علمی، ابرازنظرهای بسیار محدود و عامی در آثار خود در باره اقتصاد سیاسی سوسیالیستی ارایه کرده اند. موضع آن ها، بیان این واقعیت است که برای آن ها برپایی چنین اقتصاد مردمی، وظیفه آیندگان است. مارکس تنها از بررسی شرایط حاکم بر نظام اقتصادی- اجتماعی سرمایه داری، نتیجه گیری قانونمند در باره پایان مالکیت شخصی و برقرار مالکیت عمومی را بر ابزار تولید اساسی اجتماعی در جامعه آینده ضروری اعلام می کند. از این روست که به قول ئکهارد لیبرام Ekkehard lieberam و همکاران اقتصاددان آلمانی دیگرش که کتاب ”اصلاحات البریشت“ را امسال انتشار داده است، تجربه برپایی اقتصاد سوسیالیستی، «سرزمین ناشناخته» است که باید گام به گام شناخته شود، تا بتواند ساختار اقتصادی متناسب شرایط آن برپا گردد.
بدیهی است که ابرازنظر آزاد و بدون هر نوع فشار و خطر، پیش شرط برای یافتن شرایط چنین «سرزمین ناشناخته» است! بدون گام های محتاطانه- اصلاح گرانه و در عین حال هدفمند در شرایط وجود امکان ابرازنظر آزاد برای طی این دوران بغرنج، پیروزی ناممکن است. بحث آزادی که تنها در دوران حیات لنین و تا برگزاری هفتمین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی تداوم یافت. اصلاحات اقتصادی در دوران حیات لنین، ”کمونیسم جنگی“ در مرحله جنگ داخلی، ”سرمایه داری دولتی تحت هدایت حزب کمونیست“، در مرحله تجاوزات شانزده کشور خارجی به اتحاد شوروی تازه پا و نهایتاً برنامه اقتصادی ”نپ“ لنین که بازگشتی قاطع به اقتصاد مختلط دولتی- خصوصی است، بیان این راه پرتضاریس است که باید در اتحاد شوروی طی می شد. در مقاله پیش طرح شد که در سال های ۱۹۶۰ در اتحاد شوروی نظریات اصلاحی برای برنامه اقتصادی در مرحله گذار از رشد در سطح به رشد در عمق، طرح شدند، اما زیر فشار دستگاه بوروکراتیک ادامه نیافتند و پا نگرفتند، همان طور که برنامه اصلاح والتر اولبریشت که موضع کتاب پیش گفته اقتصاددانان آلمانی است نیز در همین دهه در آلمان دموکراتیک زیر فشار رهبری اتحاد شوروی پا نگرفت. دیرتر برنامه اقتصاد لنینی از طرف مائوتسه تنگ به عنوان اقتصاد دوران ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه نامیده شد، و اکنون نیز پس از پستی و بلندی های بسیار در جمهوری خلق چین به مورد اجرا گذاشته شده است و با موفقیت ها و در عین حال با خطرات جدی نیز روبروست.
نابخردی تام است اگر نیروی چپ انقلابی بپندارد که بدون آزادی کامل ابرازنظر و عقیده از یک سو و آمادگی اجتماعی (رهبری اجتماعی) برای اصلاحات مداوم، می توان «سرزمین ناشناخته» را شناخت و راه موفق طی آن را یافت. به گفته لیبرام در پیشگفتار کتاب خود، بی توجهی به ضرورت پایبندی به «آزادی های قانونی سوسیالیستی» که «اقتصاد بازار سوسیالیستی را از این طریق به ثمر می رساند که آزادی های بورژوایی را حفظ و به سطح آزادی های سوسیالیستی ارتقا و رشد می دهد»، گذار از این «سرزمین ناشناخته» نامکن است.
اهمیت حفظ آزادی بیان و عقیده، تنها یک نکته تئوریک، یک نظریه ی سیاسی واقع بینانه نیست. ما با یک اصل فلسفی و با اسلوب شناخت و منطق دیالکتیک ماتریالیستی روبرو هستیم که توضیح همه جانبه آن را باید به فرصتی دیگر موکول داشت. آنچه در این سطور باید مورد تاکید قرار داده شود، این نکته است که چپ انقلابی، اندیشه مارکسیستی- توده ای، از ناکامی ها و شکست ها که به فاجعه پیروزی ضد انقلاب در کشورهای سوسیالیستی سابق اروپایی انجامید، آموزش همه جانبه به دست آورده است. اندیشه مارکسیستی- توده ای عمیقاً تردید ندارد که بدون آزادی بیان و عقیده در جامعه و در همه ساختارهای اجتماعی و رهبری جامعه، ازجمله و به ویژه در درون حزب طبقه کارگر، شناخت «سرزمین ناشناخته» که جامعه و نیروهای تغییر دهنده روزانه با آن روبرو و دست بگریبان هستند، ناممکن است.
از این روست که سخن شما، البرز گرامی، سخنی به جا و متین است که با «سیاست ممیزی و سانسور» هیچ نیروی صادقی، و به ویژه نیروی چپ که وظیفه ساختمان بغرنج یک جامعه انسانی را در برنامه خود اعلام کرده است، راه به جایی نمی برد. پایبندی به این آموزش نظری- فلسفی و تکرار پیامدهای خطرناک بی توجهی به آن در صحنه اقتصادی- اجتماعی در جامعه، اما نمی تواند وظیفه روز مبارزه با دیکتاتوری واقعاً موجود را ازجمله در ایران، در پرده نگهدارد و ما را بر آن دارد، اولی را موضوع بحث مداوم خود قرار دهیم، و از دومی با سکوت بگذریم.
هنگامی که شما در پایان ابرازنظر خود به درستی می نویسید که «جنبش چپ ... در سایه اتحاد خود، به نیروی بالقوه، بارور و ترقیخواه تبدیل شده، و از این راه جنبش چپ خواهد توانست بجای دویدنِ مستمر و بی انقطاعِ خود به دنبالِ دیگر نیروهای جامعه، در کنار آنها، نقشی موثر در تعیین مسیر حرکت داشته باشد»، نقش مبارزات جنبش چپ را در مرحله کنونی در چهارچوب ”اتحادهای اجتماعی“ برجسته می سازید - که موافقت و دفاع از آن بلاتردید است -، باوجود این نباید نقش مشخص و خاص نیروی چپ در جامعه در همین مرحله تعطیل و از مدنظر دور شود. زیرا بدون شناخت و طرح این نقش مشخص و خاص نیروی چپ، اولاً خواسته یا ناخواسته، به آنچه که شما به درستی نفی می کنید، یعنی به «دویدنِ مستمر و بی انقطاعِ خود به دنبالِ دیگر نیروهای جامعه» تن می دهد، و ثانیاً موضع طبقاتی این جنبش نامفهوم گشته و پرده پوشی می شود.
نقش مشخص و خاص جنبش چپ، به ویژه چپ انقلابی، که موضوع صحبت مرکزی در مقاله آموزش از تجربه اخیر مردم یونان نیز است، و در ابرازنظر ”محمد حسین“ نیز به آن اشاره شده بود، همان شرط ندویدن «مستمر و بی انقطاع به دنبال دیگر نیروهای جامعه» است. این به معنای نفی همکاری صادقانه و متساوی الحقوق با دیگر نیروها در اتحاد اجتماعی و کوشش به منظور تحقق بخشیدن به هدف مورد توافق کلیه نیروها نیست. حفظ مواضع برای چپ انقلابی در مبارزات در جامعه به معنای پذیرش مسئولیت در برابر اتحاد از موضع برداشت طبقاتی خود است.
برای نمونه، مبارزه برای برپایی جبهه ضد دیکتاتوری از ”پائین“، پایبندی به هدف مشترک برای پرپایی چنین جبهه است. به نظر چپ انقلابی، تنها جبهه ضد دیکتاتوری که از حمایت وسیع توده های زحمتکش برخوردار باشد، قادر است گذار از دیکتاتوری را به گذاری از مضمون سلطه گری که شما بارها برجسته ساخته اید، ارتقا دهد و خطر بازتولید دیکتاتوری را بر طرف سازد. لذا مبارزه برای تفهیم ضرورت دفاع از منافع زحمتکشان به منظور جلب آنان به مبارزه ضد دیکتاتوری، که موضع خاص چپ انقلابی را تشکیل می دهد، عملاً و نهایتاً به مفهوم تقویت مبارزه و ایجاد شرایط پیگیر به منظور دستیابی به هدف برپایی جبهه ضد دیکتاتوری است.
همین مفهوم در مساله ملی مطرح و صادق است. تبدیل ایران به کشور نیمه مستعمره سرمایه مالی امپریالیستی، باتلاقی که اکنون مردم یونان بیشتر و بیشتر در آن فرو می روند، و ادامه اجرای دستورات سازمان های مالی امپریالیستی در ایران برای اِعمال سیاست ”خصوصی سازی و آزادی سازی اقتصادی“ که سیاست رسمی دولتی و فرمان و ”حکم حکومتی“ غیرقانونی دیکتاتوری را نیز تشکیل می دهد، در وحله اول به معنای نابودی و پایمال شدن منافع زحمتکشان در کلیت لایه بندی های قدیم و جدید آن و به ویژه زنان زحمتکش است. رابطه مستقیم و بی واسطه مبارزه برای حفظ منافع ملی و مبارزه برای منافع زحمتکشان، از این واقعیت عینی ناشی می شود.
زحمتکشان اولین قربانیان سیاست ضد ملی و اولین قربانیان سلطه نواستعماری امپریالیستی هستند، از این رو منافع آن ها، در مرکز منافع کل جامعه قرار دارد، از این رو زحمتکشان و طبقه کارگر به عنوان نیروی آگاه اجتماعی، با دفاع از منافع خود، از منافع کل جامعه دفاع می کند. از این رو نیز با ارتقای سطح آگاهی طبقه کارگر و تجهیز و سازماندهی آن به مثابه پیگیرترین نیروی ضد دیکتاتوری و ضد سلطه امپریالیسم، جبهه گسترده ضد دیکتاتوری به توان مبارزترین نیروی اجتماعی برای دستیابی به هدف مردمی و ملی خود دست می یابد. از این رو است که چنین جبهه ضد دیکتاتوری قادر است پیگیرترین و بلندترین گام ها را به سوی برقراری آزادی و دفع سلطه گری ارتجاع داخلی و خارجی بردارد.
بر این پایه است که موضع مشخص و خاص چپ انقلابی مبنی بر پایبندی و روشنگری برای ضرورت تجهیز زحمتکشان از طریق طرح خواست های دموکراتیک و میهن دوستانه آن ها در مبارزه برای برپایی جبهه ضد دیکتاتوری، موضعی منطقی و انقلابی است! این به معنای توافق بر سر مواضع بینابینی با نمایندگان دیگر نیروهای شرکت کننده در اتحاد نیست. در عین حال اما به معنای عقب نشینی از مواضع علمی چپ انقلابی، بیش از موعد و به اصطلاح به عنوان پیش شرط برپایی جبه ضد دیکتاتوری از ”بالا“ نیز نیست! برای نمونه، عقب نشینی غیرمستدلی که از تز نادرست «گذار ایران از سرمایه داری در شرایط کنونی ممکن نیست» نتیجه می شود. نتیجه گیری ای که عملاً «دویدنِ» و دنباله روی از منافع بورژوازی از کار در می آید که در پذیرش ”اقتصاد سیاسی“ یک جامعه ”سرمایه داری دموکراتیک“ تجلی می یابد که در آن حقوق دموکراتیک طبقه کارگر در برخورداری از سندیکای آزاد و غیره گویا تضمین می شود. آن طور که در مقاله پیش گفته ”نامه مردم“ انجام شده است.
۶۹۶۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : اگر سیاستِ ممیزی، حذف و مبناهای آن انسانی و صحیح است، پس چرا...
آقای عاصمی گرامی، هرگز مدعی عدم وجودِ طبقات در کشورمان نبوده و نیستم، آنچه می گویم، این است که، با تعاریفِ موجود از طبقه کارگر و نقش این طبقه، وجودِ چنین طبقه ای در کشورمان عینیتِ مادی ندارد. با مراجعه به تاریخ کشور، میتوان دید که؛
طبقاتِ بسیار تهیدست از فرط استیصال آلتِ دست مستبدینِ حاکم بوده اند، نمونه هایش را در کودتای دهشتناک مردادماهِ سالِ ۳۲ شاهد بودیم، و نیز دستجاتِ موسوم به فشار که از اولین روزهایِ پس از قیام بهمن ۵۷ به تمامی کتابفروشیها و اجتماعاتِ دموکراتیک حمله می کردند.
کارگرانِ کارخانجاتِ مونتاژ کشور و کارمندانِ رده پائین ادارات دولتی و خصوصی که وجودِ چشم انداز بیکاری، ایشان را چنان به همان باریکه جویی از حقوق ماهیانه متکی کرده است، که قدرت هر نوع مانوری را از ایشان برای احقاقِ حقوق سلب می کند، که اگر بخواهم تعریفی از این هموطنانم ارائه کنم، که خود را هم جزعی از این طبقه می دانم، زحمتکشانِ بی ابزاری هستیم، که علیرغم بودن در صفهای گاها دو هزار نفری و شاید بیشتر در محلهای کار، بواسطه احساسِ مالکیت بر همان باریکه جویی که محل تأمین زندگیمان هست، قدرتی برای اتحادی صنفی نداریم، مگر آنکه درد به استخوان رسیده باشد.
تجار، صاحبانِ کارخانجاتِ مونتاژ و متمولینِ صاحب منصب که عنوان بی مسمای طبقه سرمایه دار را چسبیده به ناف خود حمل می کنند، در واقع میتواند یکی از افرادِ بسیار معمولی اجتماع بوده باشد، که بر حسب تصادف در راهی قرار گرفته که در کشور بی قانونی چون کشور ما، با استفاده از زیرکی خود، به خدم و حشم کنونی اش رسیده است، که به بادی دیگر واژگون میشود.
فعالین چپ کشورمان بی توجه کافی به مختصات کشور، در عرض و طول سده اخیر در صداقت کامل قصدِ آن را داشته اند، که مشکلاتِ جامعه ایرانی را بر اساسِ طرحهای مندرج در مانیفستهای کمونیستی روسی، آلمانی و فرانسوی حل و فصل کنند. طبقات موجود در کشور ما مختصات خاص خود، و بنابراین مشکلاتش نیز بر اساسِ طرحهایی منطبق بر این مختصات قابل حلند.
انقلابات اجتماعی را هم عرض و طول با اعمالِ خشونت تعریف نمی کنم، غرضم از پرهیز از خشونت، رو به سوی دوستانی از اپوزیسیون داشته و دارد، که به بهانه اعمالِ روشهای خشن از سوی ج.ا در محیطهای فرهنگی، ملی، ورزشی، زنان، جوانان و... ترویجِ مقابله به مثل می کنند. از جایی که معتقدم، با استفاده از خشونت به دموکراسی و زندگیِ بهینه در کشور نخواهیم رسید، روشهای خشونت بار را نمی پسندم.
بر غالبِ نیروهای چپ کشور، علیرغم دفاعِ کلامی از دموکراسی و آزادی بیان و نکوهش مستمر و بجای ج.ا، نوعی از ممیزی ( یعنی سانسور یا زیر پا گذاشتنِ حقِ آزادی بیان) حاکم است.
در یکی از نشریات اپوزیسیون، مسئول ستونی از نشریه، در کمال ادب در پاسخ به سئوالم، که چرا مطلب و نظرم را چاپ نمی کنی؟، نوشت، چون از آنها خوشم نمی آید.
حال پرسش این است، اگر سیاستِ ممیزی، حذف و مبناهای آن انسانی و صحیح است، پس چرا صبح تا شام مشغولِ صف آرائی در برابر ج.ا و کارگزارانش هستیم، که سیاست حذف و قلع و قمع اندیشه مخالف را انجام می دهند
هم از این رو بود، که در یادداشت سابقم نوشتم؛ که جنبش چپ، با تأکید موکد بر نهادینه کردنِ آزادی های اجتماعی، و نیز کوشش در جهتِ جاری و ساری کردنِ عدالت اجتماعی در جامعه است، که در سایه اتحاد خود، به نیرویی بالقوه، بارور و ترقیخواه تبدیل شده، و از این راه جنبش چپ خواهد توانست بجای دویدنِ مستمر و بی انقطاعِ خود به دنبالِ دیگر نیروهای جامعه، در کنار آنها، نقشی موثر در تعیین مسیر حرکت داشته باشد
۶۹۶۴۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : با حسن نیت هم نباید راه تداوم دیکتاتوری را سنگفرش نمود!
عنوان: با حسن نیت هم نباید راه تداوم دیکتاتوری را سنگفرش نمود!
البرز گرامی، صراحت، نشان صداقت و دوستی است. شما «طبقاتی دیدنِ حل مشکلات جامعه را منطبق با واقعیت ارزیابی» نمی کنید. استدلال شما در نفی سرشت طبقاتی جامعه ایران کنونی چیست؟ این که «اساسا در ایران طبقه کارگری با مختصاتی که کارل مارکس و فردریش انگلس تبیین کرده اند، نمی بینم» و یا «مطابقت صد در صدی نداشتن ... اعتراضات و قیامهای مردمی کشور در سده اخیر با مانیفستهای کمونیستی شناخته شده»، استدلال ”محکمی“ برای نفی سرشت طبقاتی جامعه کنونی ایران نیست!
به این بحث های جدید می توان به طور مجزا ادامه داد. آنچه که اما باید نگارنده نیز با صراحت مطرح سازد، باز می گردد به «شیوه های خشونت پرهیز». به نظر من طرح مساله در سخن شما، نیاز به تدقیق دارد!
شیوه های خشونت آمیز که اکنون از نوع فاشیست مآبانه آن در ایران اِعمال می گردد، خشونتی است که رژیم دیکتاتوری برای به مورد اجرا گذاشتن اقتصاد ضد مردمی و ضد ملی دیکته شده توسط سازمان های مالی امپریالیستی اِعمال می کند! مگر این طور نیست؟! نگارنده نیز با شما هم عقیده است که اِعمال زور و خشونت، عملی زشت و نادرست و غیرقانونی و نهایتاً مخرب است، اما مخاطب برای نهی آن، نیروی ”چپ“ نیست! ارتجاع حاکم است که به منظور حفظ منافع طبقاتی خود، سبعانه ترین سرکوب غیرقانونی را در ایران به مورد اجرا گذاشته است.
این ادعا که گویا ”انقلاب اجتماعی“ اِعمال خشونت است، اداعایی نادرست است. ”انقلاب اجتماعی“ در طول تاریخ، ازجمله در سده اخیر تاریخ میهن ما، اِعمال حق آن هایی است که حقوقشان به طور مستمر و پیگیر پایمال گشته است. حق ستانی ای است که به آن نسبت دردناک و طولانی از کار در می آید، که اِعمال خشونت طبقات حاکم شدید و مستمر است!
با جابجایی واقعیت های تاریخی در برداشت و ارزیابی ها، نمی توان «شیوه های خشونت پرهیز» را مستقر ساخت. رژیم دیکتاتوری ای که با انواع ”مهندسی های انتخاباتی“، با انواع حیله های ”استصوابی“، با انواع ”حکم های حکومتی“ با سرکوب و زندان و ”حصر“ و ...، «حقوق ملت» را که در قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب بهمن ۵۷ بزرگ مردم میهن ما تصریح شده است، پایمال و سرکوب می کند، مخاطب است و باید مورد خطاب قرار داد! از این رژیم باید پایبندی به «شیوه های خشونت پزهیز» را طلب نمود و نه از ”جنبش چپ“ زیر فشار.
تجربه نشان داده است که مخاطب قرار دادن غیر مستدل ”جنبش چپ“ و سکوت ناخواسته نسبت به جنایت روزانه رژیم دیکتاتوری، آگاهانه و یا ناآگاهانه موضعی در تائید شرایط کنونی و تداوم آن از کار در می آید، شیوه ی پوزیتویستی در خدمت حفظ منافع طبقات حاکم در جامعه طبقاتی!
۶۹۶۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : «دانای کل»؟
عنوان: «دانای کل»؟
آقای محمد حسین گرامی، حق بیانِ نظر و عقیده، حق انسانی هر کس است. یکی از مرکزی ترین زمینه های نبرد اجتماعی در ایران و نه تنها در ایران، نبرد برای برخورداری از این حق است که اگر کسی حرفی گفتنی دارد و یا می پندارد که دارد، بتواند آن را بدون وحشت از فشار و سرکوب ابراز دارد. «موضع دانای کل» که شما به نگارنده نسبت می دهید، در زمره ابزار سرکوب هایی است که در ایران کنونی، ابراز بیان نظر و عقیده را ناممکن ساخته است. ابزارهای حاکمیت دیکتاتوری علیه ابرازنظر و عقیده، زندان و شکنجه و قتل است. چرا باید شما خود را مجبور بدانید، شکل ”نرم“ این ابزار را با مضمونی ”اخلاقی“ به خدمت بگیرید؟ نگارنده حق دارد نظر خود را مطرح سازد و شما نیز حق دارید آن را مورد بررسی انتقادی قرار دهید که داده اید.
شما معتقدید در یونان بحث در باره سیاستی که باید سیریزا اتخاذ می کرد، در وسعت مطرح شده است، ولی «مردم یونان گزینه خروج از اتحادیه اروپا را نپذیرفتند». شما از نپذیرفتن مردم یونان به این نتیجه می رسید که «ظاهرا مسئله پیچیده تر» از آن است که نگارنده گویا با نگرشی ساده نگرانه مطرح ساخته.
بحث نگارنده در مقاله، بحث در باره راه حل برای مساله «پیچیده» یونان که شما طرح می کنید، نیست. بلکه صحبت بر سر آن است که بحث در این باره به پایانی نرسیده بود که به این تضاد پاسخ دهد که «جایگزین» برای «نه» بیش از ۶۱ درصدی مردم علیه «سیاست ریاضت اقتصادی»، چیست؟ این جایگزین نمی توان ادامه همان سیاست باشد! اینطور نیست؟
همان طور که می بینید، نظر نگارنده برجسته ساختن ”اسلوب“ نارسا و معیوب به کار گرفته شده در مبارزات اجتماعی در یونان است. موضع بحث در باره کمّیت و یا کیفیت، درستی و یا نادرستی نظرهای ابراز شده در یونان توسط حزب کمونیست و سیریزا و ... نیست. همچنین هدف تعیین تکلیف برای مردم یونان نیست. بدین ترتیب می توان پذیرفت که تهمت «تحریف» شما نسبت به هدف من، مستدل نیست. این ادعا که گویا نگارنده می کوشد «واقعیت ها را تحریف [کند] تا با نظراتتان بخواند» از این رو مستدل نیست، زیرا ریشه در بدفهمی لابد ناخواسته از سخن من دارد! «و این درست نیست» که شما آن را از «موضع دانای کل» به من گوشزد می کنید، در واقع مخاطب دیگری دارد!
آنچه که به بحث ”اسلوب“ مورد نظر نگارنده برمی گردد، در ارتباط قرار دارد به نظر مشخصی که در مقاله در ارتباط با مبارزات در ایران طرح شده است. در مقاله مورد انتقاد شما (و همچنین در مقاله ”اتحاد برای گذار از دیکتاتوری و برنامه اقتصاد ملی“ (اخبار روز ۱۴ مرداد ۱۳۹۴)) این نکته مرکزی در بخش ”دوم- آموزش سیاسی، آگاهی اجتماعی، پیش شرط تجهیز توده ها“، مطرح شده است که «آیا برای برپایی جبهه گسترده ضد دیکتاتوری باید برنامه اقتصاد ملی برای مرحله ملی- دموکراتیک فرازمندی جامعه مطرح گردد، و یا برنامه اقتصادی یک نظام سرمایه داری ”دموکراتیک“ کافی است؟» آموزش پراهمیت از وقایع یونان که البته نباید به طور مکانیکی انجام شود، برجسته ساختن ضرورت بحث وسیع تر در این باره است که آیا می توان جبهه ضد دیکتاتوری را «از بالا» و یا باید آن را از «پائین» برپا داشت؟
آقای محمد حسین گرامی، شما در باره مضمون بحث طرح شده در مقاله که برای سرنوشت جبهه ضد دیکتاتوری و گذار از دیکتاتوری و به ویژه برای شناخت و درک «اقتصاد سیاسی جایگزین» برای شرایط کنونی و هنگام گذار از دیکتاتوری پراهمیت است، نظر و گفتنی ای برای طرح و از این طریق کمک به پاسخ به پرسش اصلی دارید؟
عنوان: با حسن نیت هم نباید راه تداوم دیکتاتوری را سنگفرش نمود!
البرز گرامی، صراحت، نشان صداقت و دوستی است. شما «طبقاتی دیدنِ حل مشکلات جامعه را منطبق با واقعیت ارزیابی» نمی کنید. استدلال شما در نفی سرشت طبقاتی جامعه ایران کنونی چیست؟ این که «اساسا در ایران طبقه کارگری با مختصاتی که کارل مارکس و فردریش انگلس تبیین کرده اند، نمی بینم» و یا «مطابقت صد در صدی نداشتن ... اعتراضات و قیامهای مردمی کشور در سده اخیر با مانیفستهای کمونیستی شناخته شده»، استدلال ”محکمی“ برای نفی سرشت طبقاتی جامعه کنونی ایران نیست!
به این بحث های جدید می توان به طور مجزا ادامه داد. آنچه که اما باید نگارنده نیز با صراحت مطرح سازد، باز می گردد به «شیوه های خشونت پرهیز». به نظر من طرح مساله در سخن شما، نیاز به تدقیق دارد!
شیوه های خشونت آمیز که اکنون از نوع فاشیست مآبانه آن در ایران اِعمال می گردد، خشونتی است که رژیم دیکتاتوری برای به مورد اجرا گذاشتن اقتصاد ضد مردمی و ضد ملی دیکته شده توسط سازمان های مالی امپریالیستی اِعمال می کند! مگر این طور نیست؟! نگارنده نیز با شما هم عقیده است که اِعمال زور و خشونت، عملی زشت و نادرست و غیرقانونی و نهایتاً مخرب است، اما مخاطب برای نهی آن، نیروی ”چپ“ نیست! ارتجاع حاکم است که به منظور حفظ منافع طبقاتی خود، سبعانه ترین سرکوب غیرقانونی را در ایران به مورد اجرا گذاشته است.
این ادعا که گویا ”انقلاب اجتماعی“ اِعمال خشونت است، اداعایی نادرست است. ”انقلاب اجتماعی“ در طول تاریخ، ازجمله در سده اخیر تاریخ میهن ما، اِعمال حق آن هایی است که حقوقشان به طور مستمر و پیگیر پایمال گشته است. حق ستانی ای است که به آن نسبت دردناک و طولانی از کار در می آید، که اِعمال خشونت طبقات حاکم شدید و مستمر است!
با جابجایی واقعیت های تاریخی در برداشت و ارزیابی ها، نمی توان «شیوه های خشونت پرهیز» را مستقر ساخت. رژیم دیکتاتوری ای که با انواع ”مهندسی های انتخاباتی“، با انواع حیله های ”استصوابی“، با انواع ”حکم های حکومتی“ با سرکوب و زندان و ”حصر“ و ...، «حقوق ملت» را که در قانون اساسی بیرون آمده از دل انقلاب بهمن ۵۷ بزرگ مردم میهن ما تصریح شده است، پایمال و سرکوب می کند، مخاطب است و باید مورد خطاب قرار داد! از این رژیم باید پایبندی به «شیوه های خشونت پزهیز» را طلب نمود و نه از ”جنبش چپ“ زیر فشار.
تجربه نشان داده است که مخاطب قرار دادن غیر مستدل ”جنبش چپ“ و سکوت ناخواسته نسبت به جنایت روزانه رژیم دیکتاتوری، آگاهانه و یا ناآگاهانه موضعی در تائید شرایط کنونی و تداوم آن از کار در می آید، شیوه ی پوزیتویستی در خدمت حفظ منافع طبقات حاکم در جامعه طبقاتی!
۶۹۶۴۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : در سایه اتحاد خود، به نیرویی بالقوه، بارور و ترقیخواه تبدیل شده...
آقای عاصمی گرامی، گمان می کنم، که در دو یادداشت سابقم که پای همین نوشتار درج شده، به حدی که در توانِ اندیشه ام بوده، در بابِ پیشنهادم در باره چگونگی و راهِ خروجِ جنبش چپ و در مجموع جامعه امان از بحرانهای درگیر نوشته ام.
نه تنها شما و دیگر هموطنانم را تشویق به، «تنها به ”کار فرهنگی“ و دقیق تر، نظری بپردازیم» و «انتظار روز موعود» نمی کنم، بل معتقدم، باید همه شیوه های خشونت پرهیز را برای نهادینه کردن دموکراسی در جنبش چپ به شکل اخص و در جامعه ایرانی به شکل عام بکار گیریم. چرا که دموکراسی از نوعِ ایرانی اش متولد نخواهد شد، مگر آنکه همه ما در مسیر این زایش، طاقتِ دردهای این زایش خجسته را، داشته، و تا حدِ توان لحظه ای از فعالیتهای اجتماعی مشترک کناره نگیریم.
با توجه به مختصاتِ عینی جامعه ایرانی، تأکیداتِ بیش از حدِ اعتدال شما را، در باره طبقاتی دیدنِ حل مشکلات جامعه را، منطبق با واقعیت ارزیابی نمی کنم. اساساً در ایران طبقه کارگری با مختصاتی که کارل مارکس و فردریش انگلس تبیین کرده اند، نمی بینم. هم از این روست، که مبناهای اعتراضات و قیامهای مردمی کشور در سده اخیر نیز با مانیفستهای کمونیستی شناخته شده، مطابقت صد در صدی نداشته اند.
گمان می کنم، که جنبش چپ، با تأکید موکد بر نهادینه کردنِ آزادی های اجتماعی، و نیز کوشش در جهتِ جاری و ساری کردنِ عدالت اجتماعی در جامعه است، که در سایه اتحاد خود، به نیرویی بالقوه، بارور و ترقیخواه تبدیل شده، و از این راه جنبش چپ خواهد توانست بجای دویدنِ مستمر و بی انقطاعِ خود به دنبالِ دیگر نیروهای جامعه، در کنار آنها، نقشی موثر در تعیین مسیر حرکت داشته باشد
۶۹۶۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۴
|
از : محمد حسین
عنوان : نه ، آقای عاصمی
آقای عاصمی واقعیت ها را تحریف نکنید.
بحث لزوم خروج از اتحادیه اروپا در تمام این مدت مطرح بود. بخش بزرگی از سیرزا مخالف آن بود و حزب کمونیست یونان، آن را ضروری می دانست و بارها متذکر شد که چاره ای جز آن نیست. نظرات نمایندگان حزب کمونیست یونان هم وسیعا پخش شده بود. در همین رفراندوم هم حزب کمونیست یونان با امید به اینکه مردم از سیر وقایع سیاسی درس گرفته اند، رای خود را با اصرار بر خروج از اتحادیه اروپا به رای باطله تبدیل کرد تا پشتیبانی مردم از رایش را به نمایش بگذارد. بخشی از نظرات جناح چپ سیرزا را هم همین جا در اخبار روز خواندیم و دیدیم که بحث شده است.
مردم یونان گزینه خروج از اتحادیه اروپا را نپذیرفتند.
ظاهرا مسئله پیچیده تر از این تحلیل شماست. واقعیت ها را تحریف می کنید تا با نظراتتان بخواند و این درست نیست.
مطلب شما طوری نوشته شده که انگار ده ها هزار کمونیست یونانی سطح درک و شعورشان به اندازه زنده یاد جوانشیر نیست یا اینکه درد آنجاست که آن ها فرهاد عاصمی ندارند.
نمی دانم کی می خواهید از این موضع دانای کل دست بردارید.
۶۹۶۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : پیشنهاد شما چیست؟
البرز گرامی، پیشنهاد شما چیست برای چگونه «عناصر دموکرات در اجتماعات» تربیت کردن، تا «از این راه اجتماعاتی دموکرات» آفریدن!؟ آیا باید تنها به ”کار فرهنگی“ و دقیق تر، نظری بپردازیم که اینجا و آنجا بگوش می خورد؟ آیا باید مبارزه برای تغییر شرایط سلطه گرانه حاکم را تا پایان ”کار فرهنگی“ تعطیل کنیم؟ آیا باید در انتظار روزی بنشینیم که دیگر «در اکثر اجتماعات – سازمان ها و احزاب اپوزیسیون -، صداها به بهانه حفظ وحدت حذف [نگردند؟] و یا امر به خفقان» نشوند؟! تردید ندارم که پاسخ منفی است و شما و من در این زمینه توافق داریم!
زندگی شخص نگارنده، پاسخی آگاهانه به نفی چنین ”انتظار روز موعود“ است! بیست و پنج سال است که نگارنده از حق اساسنامه ای شرکت حتی در حوزه حزبی (حزب توده ایران) محروم شده است! آیا چنین شرایطی مرا مجاز می ساخت به وظایف خودم به عنوان یک توده ای عمل نکنم و از مصالح عالیه حزب طبقه کارگر ایران دفاع بعمل نیاورم؟
به نظر من، مبارزه برای دموکراتیزه کردن جامعه و تصحیح برداشت های مبارزان از وحدتی دیالکتیکی برخوردار است. همان طور که مبارزه علیه سلطه گران، شکل مشخص مبارزه علیه سلطه گری طبقات حاکم در جامعه طبقاتی است، ازجمله در ایران، مبارزه به منظور ارتقای سطح آگاهی مبارزان، مبارزه و ”کار فرهنگی“ و آموزشی مشخص برای همین امر، برای پایان دادن به «حذف»ها و حکم های «خفقان» است. جدا سازی این روندِ یک پارچه ی دیالکتیکی نادرست و شیوه ای معلول است.
هم اکنون جدل فکری با اندیشه سوسیال دموکرات در حزب توده ایران بحث اساسی را میان خط مشی انقلابی و اندیشه سوسیال دموکرات در حزب طبقه کارگر تشکیل می دهد. اندیشه سوسیال دموکرات می کوشد مصوبه های انقلابی ششمین کنگره حزب توده ایران را از این طریق خنثی و بلااثر سازد که مضمون دیگری را جایگزین مضمون «مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب» قرار دهد که تعریف تصویب شده در این کنگره از مرحله کنونی فرازمندی جامعه ایرانی است. بررسی ی پدیده را نگارنده در مقاله ای با عنوان ”اندیشه سوسیال دموکرات و حزب توده ایران“ در دست تهیه دارد.
به منظور دستیابی به این هدف، اندیشه سوسیال دموکرات بدون هر مقدمه و بدون مصوبه ی حزبی، این ادعا را مطرح می سازد که «در شرایط کنونی در ایران، گذار از نظام سرمایه داری ممکن نیست»! این تز نادرست که به پیشگویی می ماند (اثبات نادرستی آن در نوشتارهای دیگر انجام شده است) - به نادرست - از مصوبه ای در ششمین کنگره نتیجه گیری می شود که در آن گفته شده است: «در شرایط کنونی در ایران، شرایط گذار به سوسیالیسم وجود ندارد!»
تز اخیر مستدل است! در ایران شرایط عینی و شرایط ذهنی گذار به سوسیالیسم وجود ندارد! در این امر تردید روا نیست! اما نتیجه گیری از این تز درست برای حزب طبقه کارگر که هدف نهایی خود را در همین مصوبه ایجاد شرایط گذار به سوسیالیسم در ایران اعلام می کند، تز ناممکن بودن گذار از سرمایه داری نیست. برعکس، اگر قرار است بیش از مصوبه ششمین کنگره در نشریات حزبی نکته ای در این باره بیان گردد، می تواند تنها این نکته باشد که وظیفه توده ای ها اندیشیدن و کوشش برای ایجاد پیش شرط هایی است که شرایط گذار به سوسیالیسم را در کشور ایجاد و یا به ایجاد شدن آن کمک می کند! تز «ناممکن بودن گذار از سرمایه درای» مبارزه برای هدف سوسیالیستی را به قول احسان طبری «لق» می کند!
پیامد طرح تز نادرستِ «در شرایط کنونی در ایران، گذار از نظام سرمایه داری ممکن نیست» را می توان اکنون در مقاله پراهمیت اخیر نامه مردم با عنوان ”اتحاد عمل و تشدید مبارزه برای تحقق حقوق و آزادی های دموکراتیک، ضروری و تاریخ ساز است“ مشاهده نمود. در این مقاله (۱) به جای ارایه و دفاع از ”اقتصاد سیاسی“ی «مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب» که مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران در سال ۱۳۹۱ است، ”اقتصاد سیاسی“ی یک نظام سرمایه داری ”دموکراتیک“ مطرح می گردد که در آن باید آزادی ها و حقوق صنفی زحمتکشان در کلیت آن حفظ گردد. مقاله چنین عقب نشینی از مصوبه ششمین کنگره حزب توده ایران را از این رو ضروری ارزیابی می کند، زیرا باید به درستی در جبهه گسترده ضد دیکتاتوری، جا برای شرکت لایه هایی از بورژوازی میهن دوست نیز ایجاد شود.
بحث در باره این نکته که آیا می توان بدون تجهیز زحمتکشان جبهه ضد دیکتاتوری ای از پائین برپا داشت، و شرایط چنین تجهیز زحمتکشان در ایران چیست، از این رو بدون پاسخ گذاشته می شود، زیرا که طرح کننده پرسش ها «ذهن بسیار پیچیده» دارد و به طرح «حاشیه هایی» می پردازد «که عملا در هر موضوعی به سد سکندر تبدیل می شود» و یا از آنجا که «بحث یک سری اصول و پیش شرط هایی دارد که استاد طبری به خوبی فرمولبندی کرده است ... [و] این پیش شرط ها در بحث با آقای عاصمی» توسط او رعایت نمی شود، مضمون جدی پرسش ها بی جواب گذاشته می شود! (نقل قول ها از نامه هایی در همین رابطه عملی شد)
خب، البرز گرامی، آیا می توان به علت چنین برخوردهایی که شما آن را «صداها به بهانه حفظِ وحدت حذف، و یا امر به خفقان میشوند»، از توضیح و موشکافی انتقادی مواضع نادرست چشم پوشید و برای تصحیح مواضع نادرست نکوشید؟ آیا مبارزه با اولی، به معنای توضیح و تشریح دومی نیست که همان بیان وحدت دو روند است؟
به نظر می رسد بدون باور و پایبندی پیگیرانه به شناخت طبقاتی از جامعه، نمی توان سرشت طبقاتی پایبندی به ”آزادی“ را درک کرد و مبارزه برای تفهیم آن را به مثابه مبارزه روز و در عین حال دراز مدت دریافت. پیامد پایبند نبودن اندیشه به واقعیت طبقاتی ”آزادی“ در جامعه طبقاتی، در برابر هم قرار دادن دو سوی تضاد دیالکتیکی و بی توجهی به وحدت این دو از کار در می آید.
بدون درک دیالکتیک وحدت این دو روند، توصیف وضع و نارسایی ها ممکن است، اما حرکت برای تغییر شرایط از نفس می افتد. اکنون دو بار است که این پرسش بی جواب مانده است که آیا برای تغییر شرایط، جز مبارزه برای گذار از دیکتاتوری کنونی و لذا جز شناخت و درک مضمون ”اقتصاد سیاسی“ی مرحله ملی- دموکراتیک جامعه به مثابه جان مایه آنچه که باید جایگزین دیکتاتوری گردد، وجود دارد؟
بحث پراهمیت و آموزنده را نگارنده در ”توده ای ها“ نیز دنبال خواهد کرد.
۶۹۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۴
|
از : امیر ایرانی
عنوان : تحول خواهی در یک کشور باداشته های همان کشور تحقق پذیر است
گروهی با تعاریف خویش پسند ،مبارزاتی به محوریت طبقه ای بنام کارگر طراحی می کنند؛ وبه شیوه تبلیغ گرایانه ،نه بر اساس روشنگرایانه به پندار خویش ، اقدامات مبارزاتی را دارند به پیش می برند و یا در گذشته به پیش برده اند. که در این مورد تاریخِ سر زمین ایران ، نشانه هایی را نشان می دهد که این پیش روندگیِ آنان در مقاطعی یک پس روندگی را بر تحولات اجتماعی خواسته یا ناخواسته تحمیل کرده است. می دانیم:آن طبقهء کارگری که توان تحول آفرینی را بر طبق ادبیات مارکسیستی خواهد داشت ؛ در یک بستر خاصی، آنهم در محیط های سرمایه داری پرورده و نمود پیدا می کند. هر نظام اجتماعی ویا اقتصادی توان پرورش دهندگی آن طبقهء کارگر با توان تحول خواهی را نخواهد داشت. این نکته ایست :که بسیارانی با ادبیات چپ ،یا نسبت به آن جاهلند و یا آگاه!. آنکه جاهل است چارهای ندارد که بر جهالت خویش چیرگی یابد. اما اگر آگاهی دارد و ادامه دهنده راه خویش است ، این می تواند پیامی در بر داشته باشد و آن پیام هم اینست: که آن آگاه به موضوع؛ ادامه دادن را نوعی دکانداریِ مبارزاتی برای خویش می بیند که بستن درب این دکان را دور از عقل ِ سوداگرایانهء خویش می بیند. شکافتن وپرداختن به موضوع خود بحث دیگری را می طلبد و توان دگری را.:::::::::::باید گفت: وقتی روند تحولات اجتماعی ایران در دوران قاجار و بعد از آن را مورد توجه قرار دهیم نظام اقتصادی،یک نظام طنز گونه بوده که بصورت طنز می توان آنرا یک نظام "اقتصادی قجریه" (دخل و خرجی) نام نهاد. این نظام اقتصادقجریه ای: چه در دوران قجر و چه در دوران بعدی که نفت فروخته می شد و بخشی از در آمد را به نهادهای اجتماعی تزریق می کردند یک روند تکاملی( برآیشی)را طی کرده، که در دوران سیاستهای خاص خامنه ای به مدیریت دلقکانی بنام احمدی نژادیان به اوج تکاملی خویش رسید وآن اقتصاد قجریه به اقتصاد "نو قجریه" تبدیل شده است. واضح است :که اقتصاد قجریه و نئو قجریه و نفت فروشی، طبقه ای کارگر به آن معنی؛تحول خواهی و تحول طلبی را ایجاد نخواهد کرد. البته این را باید یادآوری کرد: درگذر ازدوران قجر تا کنون بزرگانی ؛ تلاشهایی را داشته اند که اقتصاد کشور را از حالت قجریه و نو قجریه خارج کنند اما به تیرهای غیبی که مشخص بوده از کجا پرتاب می شوند گرفتار شدند. از جمله: امیرکبیر ، زنده یاد دکتر مصدق،و در دوران جدید خاتمی و در شرایط فعلی شاید روحانی که برای این آخری تیر غیب می تواند معنی دیگری یابد و چند نفر دیگر. اقدامات این بزرگان از طرف دیگرانی که ادبیات مبارزاتی دیگری را برای خویش تعریف کرده اند ممکن است :بعنوان نماینده جهان سرمایه دار مالی و یا سرمایه دار بی مالی و..... یا نماینده امپریالیست......فلان مطرح شوند. اما اقدامات آن بزرگان در تاریخ ایران قطعا" مورد توجه ایرانیان خو.اهد بود. در رابطه با اقتصاد قجریه(دخل و خرج) در پای نوشتاری دگر نظری ظنز گونه ارسال گردید که به تشخیص تلاشگران سایت مفید اخبار روز منتشر نگردید که بطور خلاصه در اینجا بدان اشاره شد .هدف از آوردن مطالب بالا اینست که گفته شود:هر مبارز یا فعال اجتماعی قطعا" هویت ملی خاصی که معرف کشور ی نیز می باشد را دارد!.این هویت اورا بطریقی مقید می کند در اولویت بندیِ تحول خواهی باید ابتدا مردمان سرزمین خویش را مد نظر داشته باشد . آن قید و آن اولویت فرد را بسمتی خواهد برد که داشته های تئوریکش و آرمان هایش می توانند برای خودش محفوظ باشند و گاها" قابل احترام!. اما آن فرد باید شرایط و پتانسیل های موجود سرزمینی را دراقدامات تحول خواهانه درنظر داشته باشد. واین روندی است؛ که تحول خواه واقع بین،چاره ای جزء پذیرش ندارد. درغیر اینصورت، اقدا مات آن ،اقدامات تبلیغ گرایانه در خدمت آن تئوری هایش و آرمان هایش خواهد بود که در نهایت یک حرافی بیش پنداشته نخواهد شد
۶۹۶۱۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ مرداد ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : تنها با وجودِ عناصر دموکرات در اجتماعات و از این راه داشتنِ اجتماعاتی دموکرات است...
آقای عاصمی گرامی، بی تردید با غالبِ جملاتِ نظر شما موافقم، اما شاید نتوانسته ام مضمونِ نظرم را آشکارتر و آنگونه که مقصودِ نظرم بوده، بنویسم. بنابراین ذیلا تلاش می کنم، مطلبم را به گونه ای روشنتر طرح کنم
عدم توجه کافی و در اولویت اول قرار نگرفتن دموکراسی در اجتماعاتِ مختلفِ اپوزیسیون، حلقه گمشده یا به بیانی بهتر حلقه در سایه قرار گرفته، در مبنا یا مبناهای گذار از استبداد است، که به عدم موفقیت این گذار، علیرغم کوششهای جان سختانه و پیگیر صد و نه ساله گذشته، منجر شده است.
با مراجعه به آثار و تاریخِ گروهها، سازمانها و احزاب اپوزیسیون این عدم توجه بوضوح قابل مشاهده است. در اکثر اجتماعات، صداها به بهانه حفظِ وحدت حذف، و یا امر به خفقان میشوند. با وجودِ چنین بیماری حادی در اجتماعاتی که باید پرچمدار گذار از استبداد باشند، نتیجه آن شده، که در پسِ هر قیامی، مستبدین از نفس افتاده با مستبدینی تازه نفس تر و به مراتب خشن تر تعویض شده اند.
از جایی که معتقدم در یک جامعه استبداد بنیان، آزادی و عدالت اجتماعی نمی توانند مفاهیمی واقعی و حقیقی باشند، هم از این رو، گمان می کنم، تنها با وجودِ عناصر دموکرات در اجتماعات و از این راه داشتنِ اجتماعاتی دموکرات است، که قادر خواهیم بود، به منشوری فراطبقاتی به منظور نهادینه کردن اصول دموکراسی در جامعه برسیم.
۶۹۶۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱٣۹۴
|
از : فرهاد عاصمی
عنوان : «منشور مشترک»
البرز گرامی، با تشکر متقابل برای بحث سازنده که بودش، استه تیکِ زشتی ی برخوردهای کینه توزانه را دو چندان قابل شناخت می سازد، مایلم رشته فکر شما را این چنین دنبال کنم: «منشور مشترک»، برای «متحد شدن ایرانیان» قانون اساسی نام دارد. ستون فقرات آن را «حقوق ملت» و مضمون ”اقتصاد سیاسی“ آن را یک برنامه اقتصاد ملی ”خاص“ تشکیل می دهد که باید در خدمت حفظ حقوق مردم و منافع ملی قرار داشته و پاسخگوی شرایط لحظه کنونی باشد.
با متمرکز کردن بحث دور این محور، دستیابی به توافق مورد نظر شما ممکن به نظر می رسد. توافقی که وظیفه نخست آن کوشش برای گذار از دیکتاتوری کنونی است.
پیشنهاد مقاله پراهمیت نامه مردم ۲۳ تیر ۹۴ با عنوان ”اتحاد عمل و تشدید مبارزه برای تحقق حقوق و آزادی های دموکراتیک، ضروری و تاریخ ساز است“، دارای چنین محتوایی است (۱). ضرورت تدقیق محتوای مقاله به چشم می خورد. تدقیقی که برای ایجاد پیش شرط تحقق بخشیدن به ”جبهه ضد دیکتاتوری“ ضروری به نظر می رسد. این نکته، در ضمن آموزشی است که از وقایع یونان نتیجه می شود.
در مقاله ای با عنوان ”جبهه ضددیکتاتوری، شعاری امروزین؟ کارپایه اتحادهای مردمی و ملی“ در سال ۱۳۸۷ که در ”توده ای ها“ انتشار یافت، از سند تاریخی از سال ۱۳۵۵ به قلم زنده یاد منوچهر بهزادی بهره برده شد. در آن مقاله، بهزادی زمینه نظری و سیاسی برپایی یک جبهه ضد دیکتاتوری را ترسیم می کند که در سال ۱۳۸۷ و اکنون نیز در حقانیت آن تردیدی روا نیست. او به اهمیت تلفیق مبارزه ملی و ضد امپریالیستی در ارتباط با برپایی جبهه ضد دیکتاتوری اشاره دارد. درستی این موضوع برای سال ۸۷ مستدل شد. نشان داده شد که کماکان مساله به ثمر رساندن اهداف ملی و دموکراتیک انقلاب بهمن ۵۷ مساله عینی مرکزی را در هستی اجتماعی ایران تشکیل می دهد و باید با طرح شفاف آن ها، آن را به آن اهرم به قول شما «فراطبقاتی و فرامذهبی و فرامرامی» بدل نمود که می تواند لایه های وسیع مردم میهن ما و ازجمله تا درون حاکمیت و پیرامون آن را به دور آن مجتمع سازد. تدقیق مضمون مقاله پیش گفته نامه مردم برپایه نظر فوق قرار دارد. مساله مرکزی در تدقیق پیشنهاد مقاله نامه مردم این نکته است که ”اقتصاد سیاسی“ مرحله ملی دموکراتیک فرازمندی جامعه ایرانی، یک اقتصاد سیاسی سوسیالیستی نیست، در عین حال که یک اقتصاد سیاسی مبتنی بر مدل های سرمایه داری از نوع ترکیه و ... نیز نیست!
آیا پیشنهاد دیگر برای یک «منشور فراطبقاتی» وجود دارد؟
راه دستیابی به چنین توافقی کدامست؟
آیا طرح و مستدل ساختن مضمون پیش، پیش شرط تجهیز «فراطبقاتی» توده ها و نمایندگان لایه های آزادی خواه و میهن دوست نیست؟
شاید بتوان با تداوم اندیشیدن دور محور پیشنهاد شده، راه دستیابی به آن را هموار نمود!
۱- نگاه شود به ”اتحاد برای گذار از دیکتاتوری و برنامه اقتصاد ملی ...“، اخبار روز ۱۴ مرداد ۱۳۹۴
۶۹۶۰۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱٣۹۴
|
از : البرز
عنوان : علتِ این دور خود گشتنها و تداوم بی انقطاع دور باطل استبداد در سده اخیر تا به امروز
آقای عاصمی گرامی، ضمن تشکر از عنایت و محبتی که نسبت به نظراتم داری، در بابِ مسائل یونان و چند نکته دیگر چند مطلب را قابل توجه میدانم.
از تجربیات یونان و تمامی دیگر تحرکاتی که در کره خاک واقع میشود میتوان آموخت، اما تمام این آموخته ها نتوانسته کشورمان را در عرض و طولِ سده اخیر به مقصدِ تعیین شده اولین حرکت مردمی(انقلاب مشروطیت) در آغاز سده نزدیک کند. به عبارتی دیگر، هنوز هم کشورمان درست به مانندِ آغاز سده، از نبودِ آزادی بیان، آزادی اجتماعات، امنیت شغلی و قضایی و.... در رنج است.
گمانم بر این است، که از آغاز سده، با اینکه شور و هیجان آزادیخواهی را میتوان از لابلای واژه ها، جملات و نوشتار قریب به اکثریتِ هموطنان مشاهده و حس کرد، سوی این واژه ها در جهتِ مطلوب نبوده، که اگر می بود، نمیبایست پس از قیام بزرگ و مردمی کشور در بهمن ۵۷، به جای اول، یعنی استبدادی خشن تر رجعت میشد
بنا بر ملاحظات فوق، معتقدم علتِ این دور خود گشتنها و تداوم بی انقطاع دور باطل استبداد در سده اخیر تا به امروز، در این نهفته، که هر یک از ما ایرانیان، هر جمعی از ما ایرانیان، مشکل و راه حلش را در خارج از خود جستجو می کنیم. به عبارتی واضحتر، اینکه در جامعه ایرانی دور باطل استبداد را روی توقف و ایستادن نیست، بخاطر آن است، که در جامعه مطلبی جز استبداد جاری و ساری نیست.
هم از این روست، که گمان می کنم، اولین و مهمترین وظیفه هر ایرانی و هر جمع ایرانی وطن دوستی، پرداختن به مهیا کردن شرایط برای متحد شدنِ ایرانیان حول منشوری مشترک است، تنها با بودن و همکاری ایرانیان در چنین اجتماعاتِ مشترک و غیر تحمیلی است، که ایرانیان توان ایجادِ دموکراسی از نوعِ ایرانیش را خواهند داشت.
مشکلاتِ امروزین کشور را، لازم است فراطبقاتی، فرا مذهبی و فرا مرامی ببینیم، و الی هر یک از این مشکلات به تنهایی قادرند کشورمان را در معرضِ مصیبتهای طاقت فرساتری قرار دهند:
وقتی خشکسالی و کمبودِ آب در کشور به اسخوانِ محیط زیست کشور رسیده، و محیط زیست کشور به سمتِ فنا و نابودی کامل پیش می رود، بیش از آنکه محتاج این باشیم، که دریابیم کدام طبقه، مذهب و مرام ایرانی اسباب این مصیبت اجتماعی را فراهم آورده، محتاجِ گرد آمدنِ تمامی ایرانیان وطن دوست و استفاده از خردِ جمعی برای یافتنِ راه حلی برای برطرف کردن مشکلات محیط زیستی کشور هستیم.
بیکاری و لشکر عظیم بیکاران کشور که شرایط مساعدی را برای سربازگیری باندهای مخوف قاچاق مواد مخدر، فحشاء و جنایت را فراهم آورده، یکی دیگر از مشکلات ملی است، که اساسِ زندگی را در کشور در معرضِ مخاطره قرار داده است.
ارتشاء و اختلاس در دستگاههای اداری و قضایی که خود ریشه های متفاوت و خاص خود را دارد، خود تبدیل به عاملِ بازدارنده بزرگی در اجتماع بدل شده است.
سیاستهای هم به نعل و هم به میخِ، ج.ا اعتبار و حیثتِ ایرانی را در جامعه جهانی دائم در معرض مخاطره دارد.
تمامی مشکلاتِ فوق الذکر مشتی از خروارها مشکل است، که میتواند یافتنِ راه حل برایشان، مبنایی برای اتحاد نیروهای مختلف اپوزیسیون زیر سقفِ منشوری مشترک باشد.
۶۹۵۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱٣۹۴
|