از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : زیاد دیده ام آدم هایی را که حرف می زنند، ولی سر بزنگاه یواشکی می گریزند. احمد از آنهایی بود که تلاش
می کرد آدم های در راه عدالت و آزادی فریاد گشته را بیابد و با آنها صمیمی و مهربان باشد. گویی برای او این یک وظیفه بود.
ماندگاری را در خاطره ی آدمی برجای می گذاشت.
در زمانه ای که دروغ بافی، ترفند و توطئه هنر است، خوش به حال احمد های آنگونه نیک و زلال جاری شده. وقتی از احمد ها، از چشمه واران تاریخ سخن به میان است، دیگر گفتن به زبان معمول دشوار می گردد.
پندار های نیکویی را می کاشتی
در باغِ خیال کسی
که با تو روبرو شده بود.
رفتار تو
آدمی را مجبور می کرد
از کوچه باغ های پر از صمیمیت
بگذرد بی اختیار.
در گذر تاریخ
کاروان های امید
به راه می افتد
وقتی لبخند تو و چون تو
بر تیرگی های زمانه پیروز می شود
و در آدمی طلوع می کند
چیزی شبیه هَزار زمزمه ی بیشه زاران
در بهاران.
با خُور نهانی، به آسانی
از خود - از آدمی
روشنای رود می ساختی
زمزمه های کوهستان
سرود می ساختی
و چشمه چشمه
جاری می شدی
آفتابی، بهاری می شدی
و ثبت می گشتی
نازدودنی، همیشه بودنی!
احد واحدی گرامی، ممنونم که از مرد یاد کردید.
۷۰٨۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۴
|