معنای جهان؟ - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
  
    از : علیرضا قلاتی

عنوان : سالها پیروی مذهب رندان کردم...
در دهِ ما بود بُرنایی چو ماه
اوفتاد آن ماهِ یوسف وش به چاه
در زبر افتاد خاک او را بسی
عاقبت زانجا برآوردش کسی
خاک بر وی گشته بود و روزگار
با دو دم آورده بودش کار و بار
آن نکو سیرت محمد نام بود
تا بدان عالم ازو یک گام بود
چون پدر دیدش چنان،گفت ای پسر
ای چراغ چشم و ای جان پدر
ای محمد با پدر لطفی بکُن
یک سخن گو،گفت آخر کو سخُن

کو محمد؟کو پسر؟ کو هیچ کس؟!(اشاره در رندی به حضرت رسول)
این بگفت و جان بداد.این بود و بس
در نگر ای سالکِ صاحب نظر
تا محمد کو و آدم، در نگر(اشاره به تمام پیامبران)
آدم آخر کو و ذرّیّات کو
نامِ جزویّات و کلّیّات کو؟
کو زمین کو کوه و دریا کو فلک؟
کو پری؟ کو دیو و مردم کو ملک؟
کو کنون آن صد هزاران تن ز خاک؟
کو کنون آن صد هزاران جانِ پاک؟
هر دو عالم را و صد چندان که هست
گر بسایی و ببیزی آن که هست
چون سرایِ پیچ پیچ آید تو را
بر سرِ غربال هیچ آید تو را
مغزِ جانِ عاشقان یادی بُوَد
غیر از آنش هر چه بُد بادی بود
هر که شد از زهرِ بدعت دردمند
بس بُوَد تریاکش این حرفِ بلند...
عطار،منطق الطیر...
۷۱٨٣۰ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣۹۴