از : لقمان تدین نژاد
عنوان : پوزش و توضیح کوتاه
آقای پارسای عزیز،
بار دیگر به من لطف کرده و اشتباه مرا روشن کردهاید و بابت همین مثل همیشه از شما تشکر میکنم و لطفتان همیشگی باد! به همان نسبت افتخار می کنم که نوشتهی مرا صادقانه و خالی از تظاهر یافتهاید. معمولاُ اینگونه اشتباهات، و یا غلط های املایی-دستوری برای چیزی که منتشر میشود پذیرفتنی نیست. به آقای باقرپور گرامی زحمت خواهم داد در مورد تصحیح اشتباه و بی مبالاتیِ خود. نباید دربست اعتماد می کردم به وُرد (Word) برای پیدا کردن یک کلمه و جایگزین کردن آن (find/replace).
جناب تبریزیِ گرامی،
هرچند کاراکترها و اتفاقات کوچک و بزرگ این داستان از دل واقعیت ها و مشاهدات شخصیِ خودم آفریده شدهاند اما اجازه بفرمایید این نوشته را نگهداریم در کاتِگوری و ژانرِ داستانهای تخیّلی. هدف من از اول کار نوشتن داستانی بود که خصوصاً واقعیات را بپوشاند در چند لایه از تخیّل و فرا-واقعیت. من بشخصه به دلایلی شعر شاملو را وقتی که خوانده میشد، «نازلی سخن بگو» بیشتر اساطیری و مؤثر می یافتم تا وقتی که تبدیل شد به «وارطان سخت بگو» که گویی شعر از فضاهای تاریخی-جهانی-اساطیری بازگشته بود به یک تاریخِ محدود و مقطعی، هرچند توفانی و تاریخ ساز. البته که این موضوع جای بحث دارد.
بزرگانی از نظایر ناصر مهاجر گرامی و بسیاری آرمانخواهان دیگر از طریق خاطره نویسی، جمع آوری اسناد جنایات جمهوری اسلامی، سخنرانی و سمینار و غیره، و انعکاس آن در سایت های مختلف هرچه در توان داشتهاند واقعیات جنایات جمهوری اسلامی را از خطر فراموشی و بیتفاوتی نسبت به آن نجات دادهاند. این داستان را یک پاراگراف کوتاهِ تخیّلی تلقی بفرمایید در برابر بنای عظیمی که افراد و سازمان ها و بنیادها در خصوص شخصیت واقعیِ قربانیان برپا ساختهاند. اطمینان دارم که قرینهی واقعی-حقیقیِ کاراکتر اصلیِ این داستان اینجا و آنجا به خوبی در ادبیات سازمانهای مبارز ایران ثبت شده و قابل پیدا کردن است.
با سپاس از توجه و کنجکاوی های بجای شما.
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۱۵ مه ۲۰۱۶
۷۴٣۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ ارديبهشت ۱٣۹۵
|