خشونت همین نزدیکی‌هاست - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : جمال تهرانی

عنوان : زن..تنها ابروی مانده جهان..
با سلام..

زمانی که سومین فرزندم از رحم مادر بیرون خزید..اولین نگاهم را جهتی بردم که بدانم چیست،زیرا دو پسر داشتم و ارزوی...ارزوی یک دختر داشتم.
در خانواده ئی زاده و بزرگ شدم که چندین برادر بودیم،۷ برادر !!
انگار یک خواهر بمانند نیمه دوم..نیمه اصلی،نیمه ئی که قطعه کوچکتری را ،کامل میکند...از من جدا بود و کم داشتمش..این احساس سی و هفت سال با من بود تا صاحب دختری شدم.از همان دقیقه تصمیم گرفتم تمام کوششم را ،اگاهی و دانشم را ،اگر چه محدود و نا کافی بود...در راه پرورش او بکار برم..اعتماد بنفس او..و اموری که با امنیت یک "زن " در جهان بی قانون و بی ثبات امروز..بستگی مستقیم دارد..شعر بنی ادم اعضای ...سعدی شاعر بزرگ ما ،همواره تمام دین و ائین و فلسفه زندگی من بوده..و تزریق این فلسفه به کودکانی که در غرب امروز..زائیده و تربیت میابند..اسان نیست..نبود!.امروز او بیستو پنج ساله است.
از زمان کودکیش از نامردی ان قشر نامردان روز گار که در تربیت و مهار ان زائیده لعنتی خود..عاجزند، از ان نامردانی که تمام بیماری های درونی خویش را در ید قدرت جسمی میدانند که یک " مادر " را بزنند!!! خشونت و زدن یک مادر!! هنوز بعد از شستو اندی سال نمیفهمم چگونه یک مرد میتواند مادری را ، یک زن " موجودی که امروز ابروی جهان است...را بزند؟؟؟ کلاس اول دبستان اموختیم: بهشت زیر پای مادران است!
راستی شده گاهی فکر کنید که :
اگر از بدو پیدایش خانواده،قبیله و سیر تکاملی انسان و جامعه،، چنانچه زنان بجای مردان قدرت اداره امور زندگی و جوامع را در دست میگرفتند...امروز ما ،بشر چگونه میزیست؟؟
اگر زنان قدرتمندان و فرمانروایان جهان امروز بودند...چه بود احوال بشر امروز...دوشنبه چهارم ماه جولای؟؟؟
این فکر سالهاست که با من است...باری دخترم..به او اموختم که از جسم و "خود " خود دفاع کند و شجاعت را در او پروراندم..در اسکاندیناوی زندگی میکنم..سالهاست.
سیو اندی سال است که ایران را هم ندیده ام..دخترم اگر امروز در هر کجا که باشد..من نگرانش نیستم...خیال میکردم با امنیت و اسوده خاطری نسبت به دخترم..از فکر تبعیض و زنان و مردان و درد این مقوله ،کمی اسوده ام..اما ابدا اینطور نیست..
وقتی از این دست مقاله ها را میخوانم..یا در همین کشور هر شب در اخبار از تجاوزات در کنسرت های بزرگ..هر شب..میگویند که نمیدانم پلیس و نگهبابان مخفی..چه "گلی" میخورند...باز در نهان رنج میبرم..تا کی بایداین حوادث را بشنویم و بخوانیم و..شب هنگام تا دوساعتی به چپ و راست بغلطیم و عاقبت هم بر خلاف خواسته ،با قرص خواب ..بخوابیم..تا کی؟
سالهای پیش..شعری از " جبران" نویسنده و شاعر نامدار و بزرگ عرب..خواندم:
کودکان تو..من..متعلق به ما..نیستند..تمام کودکان جهان به تو و من ..ما تعلق دارند .ما کودکان بس بی شماری داریم!
راستی که حقیقت محض است.دختران ان کنسرت ها یا جهان دختران من و ما هستند.
وقتی میخوانم در روزنامه ئی که مردی زنش..یا دخترش را زده است..و مورد ازار و اذیت قرار داده..چنان سراسر وجودم را خشم فرا میگیرد که با تجسم:
داشتن او در یک محل دور....قطع کردن هر دو دستش..اگر تجاوز کرده با بریدن ان زائیده کثافتش..با شدید ترین شیوه شکنجه دادنش....چنین خیالاتی مانند اب سردی ست که ارامم میکند! دل این کارها را ندارم،تنها مسکنی ست خنده دار!!
اما در خاتمه..تا زمانی که تمام نظام اقتصادی موجود جهان در هم نریزد و نابود نگردد، هیچ یک از مشکلات امروز بشر، بر طرف نخواهد گردید!
جمال تهرانی.نروژ
۷۵۱٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱٣۹۵