ملاقات با «مارکس» - خسرو ثابت قدم

نظرات دیگران
  
    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : جناب Siamak Attar محترم و گرامی؛
آنچه بینِ حقیر و دوستِ محترممان ملاحظه می فرمائید، یک اختلافِ نظر، یک تفاوت در نگرش، یک تفاوت در شناخت، و امثالِ آن است. این هیچ ایرادی ندارد، خوب هم هست.
سری نوشتارِ "سطحِ فرهنگ" صرفاً بطورِ مستند به بیسوادی، مردم فریبی، درغگوئی، استفاده ابزاری از متون و اخبار، ادعاهای دروغین، و اموری شبیه این (بویژه در میانِ افرادِ موسوم به اپوزیسیون) می پردازد و غالباً افرادی را به زیرِ ذره بین می بٓرد که در عینِ بیسوادی، ادعاهای شگفت آور دارند.

می دانید که این نوشتار از سوی اغلبِ رسانه های فارسی رد می شود و مسکوت گذارده می شود.

درود بر شما
۷۵۲۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱٣۹۵       

    از : Siamak Attar

عنوان : [«سطحِ فرهنگ» و «فرهنگِ سطحی» در جامعه بامزه ما ۸
با سلام به آقای ثابت قدم

فقط میخواستم بگویم با توجه به یادداشت های آقای حمید صالحی حالا میتوانید قسمت هشتم از یادداشت های «سطحِ فرهنگ» و «فرهنگِ سطحی» در جامعه بامزه ما» را بنویسید.
۷۵۲۵۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱٣۹۵       

    از : حمید صالحی

عنوان : اشکالی یک ریال
بهیچ وجه قصد جوابگویی به جناب ثابت قدم که حالا معلوم هم هست با قایق نشینان کوبائی در سواحل احتمالا میامی مشغول مبارزه با فیدل کاسترو هستند نداشتم فقط خاطره ای را از باب مزاح عرض میکنم در دوران برادر اسدالله لاجوردی در زندان اوین که بسیار هم ازادیخواه و ضد مارکس بود یک اقائی را اوردند بنام اقای موسوی ایشان در اطاق های زندان اوین می امد وبا زندانیان مارکسیست در رد مارکس و مارکسیسم بحث میکرد و مثل جناب ثابت قدم در مضار این ایین و مخصوصا نوع لنینی و استالینی ان با حرارت سوزانی سخن می گفت بعد ها یک کتاب چاپ کرد بنام صد اشکال به مارکس و قیمت ان را گذاشت ده تومن و در زندان می فروخت ما حساب کردیم ایشان اشکالی یک ریال حساب کرده بودند امیدوارم شما بعد ها گران حساب نکنید دوست من شما در انتهای ان صفی قرار دارید که خیلی از شما ناز تر ها سر صف را گرفته اند البته ناز از نوع برادر لاجوردی نه بیشتر
۷۵۲۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ تير ۱٣۹۵       

    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : آقای «بهرنگِ ایرانی» گرامی و محترم،
آقای «بهرنگ ایرانی» گرامی و محترم،
شما بدرستی فرد یا افرادی را ترسیم فرموده اید که - بنظرِ من - جزوِ بیسوادان یا کم سوادان و از لحاظِ فرهنگی جزوِ ضُعفا هستند. این قبیل افراد، در هر مرام و مذهب و مکتبی یافت می شوند.

امروزه حتی طرفدارانِ فوتبال به ۳ گروهِ عُمده تقسیم می شوند، چه برسد به طرفداران و پیروانِ «مارکس» و غیره. اینان شاید بعضاً به ۱۰ گروه تقسیم بشوند.

هیچ اجتماعِ بزرگِ انسانی ئی یکدست نیست. طبیعت اساساً نمی گذارد که یکدست باشد. اینست که مارکسیست ها نیز خوب و بد، دانا و نادان، خلافکار و قانونگرا، خشن و مهربان، و غیره را با هم دارند. چون انسانند. این مسائل «معضلِ انسانی ست». در هر قشر و گروه و دسته ائی هم ایشان وجود دارند و هم اوشان.

وانگهی ادعای«مارکسیسم» و امثالهم یک بحث است؛ دانش و اطلاعاتِ واقعی و کافی داشتن از آن مکتب یک بحثِ دیگر است. در میانِ هموطنان - به تجربه من - شاید از هر ۱۰۰ ادعا کننده یکی از اطلاعاتِ کافی در این زمینه برخوردار باشد. این بر می گردد به عدمِ رابطه ما ایرانیان با مطالعه و ترجیحِ آموزش های شفاهی بر آموزش های مطالعاتی.

شما در متن تان تفکیکی بی نهایت مهم کرده اید که در زیر بدان اشاره می کنم و از آن قدردانم. من این تفکیک را عمداً نیآورده بودم تا متن شلوغ تر از آنچه هست نشود.
«مارکسیسمی» که یک فردِ ایرانی در دایره های نخستینِ مطالعاتی اش یاد می گیرد، ملغمه زشت و غلط و بی معنائی ست از ۳ چیز:
- مارکسیسم
- لنینیسم
- استالینیسم

در مطالعاتِ اصولی و اسلوبی، در غرب، این ۳ مقوله را شدیداً و اکیداً از همدیگر تفکیک می کنند. ما هنوز تا این مرحله شاید صد سالی فاصله داریم.
۷۵۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۵       

    از : masoud memar

عنوان : فلسفه زمانی پایان میپذیرد که سوالی مطرح نگردد
محتوای نامه کاملأ طبیعی است و با سیر فکری فلاسفه کاملأ قابل فهم است ٬ اصولأ همه فیلسوفان از بدو اندیشیدن و فلسفیدن بدنبال فهم و درک وقایع هستند و یافته های جدیدتر و وقایع و تجارب نوین او را وادار به تکمیل یا بازنگری در داده های خود میکند بقولی فیلسوف یک پیغمبر نیست که خود نیافریند و داده های آفریننده را رسالت کند . امروز در آستانه قرن بیست و یکم یافته های فلاسفه احکام لایتغیر نیست که با مراجعه و کلیشه برداری از آن به مسائل روز پاسخ داد . کشفیات کارل مارکس بخصوص در حوزه اقتصاد میتوان گفت نه تنها ارزشمند است بلکه غالبأ لایتغیر هستند از جمله ارزش اضافی در تولید . اما در حوزه اجتماعی و سیاسی بخصوص نقش و تأثیر فزاینده روبنا بر زیربنا از آغاز قرن بیستم و فرم نوین زیست و خانواده در عصر فنآوری نرم و حوزه دیالوگ در عصر کامپیوتر وقایع نوینی هستند که بررسی و یافتن راه حل بر عهده فیلسوفان و اندیشمندانی است که آن را دیده و تجربه کرده اند .
۷۵۲٣٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۵       

    از : بهرنگ ایرانی

عنوان : این هم آیینی است
این برخورد را مقایسه کنید با برخورد کسانی که ایشان (مارکس) و سیستم فکریشان را ملک طلق خود می انگارند و هر برداشت دیگری غیر از آنچه خود از تفکرات ایشان دارند را توطئه گرانه ،رسوخ اندیشه های دشمنان طبقه ی کارگر در جنبش کارگران و زحمتکشان می دانند. ضمن این که خود را میزان سنجش فاصله ی دیگران از تفکرات مارکس می پندارند ،در عین حال علی رغم این که ادعا می کنند، مارکس با جزم اندیشی مخالف است ،نگاهشان به مارکس و مارکسیسم و بویژه(م_ل) به غایت آیینی است. به راحتی آب خوردن مخالفان فکری خود را لیبرال و نئولیبرال می نامند. کافی است یک بار برنامه ی شنبه شب های تلویزیون پیام افغان را با عنوان "استقلال،آزادی،عدالت اجتماعی" تماشا کنید و ببینید مجری برنامه (آقای محیط) با چه عصبیتی تقریبا همه را با اتهاماتی نظیر بریده،خائن،جانی، جاسوس و گاها با فحش های ناموسی می نوازد.عجیب است که این نحله از تفکر با اعتماد به نفس زائد الوصفی غیر از خودش ،تقریبا همه را نادان و گم کرده ره تصور می کند و فکر می کند که بهترین راه حل هر مشکلی را در جیب دارد.اگر هم یک زمانی حاضر می شود که در باره ی مسئله ای به بحث بنشیند،ابدا به این فکر نمی کند که ممکن است در پایان بحث چیزی هم او از دیگران بیاموزد،بلکه او قبلا به این باور مسلم رسیده که رسالتش این است که در این بحث باید کسانی را از گمراهی برهاند.ناگفته نماند که منطقا هم ممکن است بتواند،با ارائه ی مطالب با ارزشی به ارتقای بحث یاری برساند ولی با رویه ای که در پیش گرفته می شود عملا به جای همگرایی موجب واگرایی و تشتت می شوند. به جای این که پیدا کردن دوستان و همراهان را برجسته کنند ،بیشتر به دنبال دشمن می گردند.برایشان خیلی جذاب است که دیگران را با اتهام زنی به طرف دیگر هُل دهند تا برتری خویش را بهتر ثابت کنند .مگر این که اتوریته ی اندیشگی آنها پذیرفته شود و مورد تحسین قرار بگیرد.طرف ،بازاری است و ربا خوار .ولی همین قدر که در محفلی، از این دوستان تعریف کند و تاییدشان کند و چند بار از پرولتاریا و مارکس و مارکسیسم حرف بزند و البته بهتر است چندتا فحش آبدار هم نثار امپریالیسم و نئولیبرالیسم و.. بکند قند توی دلشان آب می شود و حلوا حلوایشان می کنند ولی حالا اگر روشنفکر مزد بگیری بیاید در نهایت صداقت و باور به عدالت اجتماعی و آزادی و دموکراسی از گذشته ی اینان یا از سیاستهای فعلی شان نقدی به میان آورد،در بهترین حالت باید پیه ی تحمل نگاه مشکوک و عاقل اندر سفیه اینان را به تنش بمالد.کافی است مثلا از اینان سوال شود که :شما چگونه مارکسیست شدید و چه موقع فهمیدید که م_ل هستید؟این یعنی ناسزا !.باید خودت را برای حملات بی امانی از جانبشان آماده کنی.چرا؟ چون در ایران خیلی ها با مطالعه ی رمان های مادر و چگونه فولاد آب دیده شد و کتاب اصول مقدماتی فلسفه ی ژرژپلیتسر ، چپ از نوع م_ل شدند.گویی مارکس اساسا بدون لنین نمی توانست موجودیت داشته باشد یا برعکس.واقعا یکی از دلایل مهم این همه پراکندگی در صفوف چپ همین ویژگی خود حق پنداری نیست؟
۷۵۲۲٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ تير ۱٣۹۵       

    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : با سپاس و تشکر
دوستانِ محترم، نخست ممنون از توجه و وقتی که برای مطالعه متن گذاشته اید.
تلاش می کنم تا در حد توانم به یکایکِ نظراتِ محترم پاسخ بدهم.

۱- «همنشینِ بهارِ» گرامی و محترم، درود به روحِ پژوهشگرِ شما،
ظاهراً اشتباهی صورت گرفته است. در جملاتِ لاتینی که در انتهای متن تان آورده اید، این جمله به چشم می خورد:
Marx"s famous remark, quoted by Engels in a letter to Eduard Bernstein (November ۱۸۸۲)

حال به این جمله حقیر توجه بفرمائید:
- نامه «انگلس» به «ادوآرد بِرنشتاین»، ۲/۳ نوامبر ۱۸۸۲.
متوجه منظورم می شوید؟ هر دو منبع، یکی ست: نامه «انگلس» به «ادوآرد بِرنشتاین» مورخِ ۲/۳ نوامبر ۱۸۸۲. این جمله معروف شده «مارکس»، به قلمِ خودش وجود ندارد.

۲- آقای «امیر ایرانی» گرامی و محترم،
بنده هم با فرمایشاتِ شما موافقم. قداست و انتقاد ناپذیری از افراد پیامبرانی معصوم و فضائی «سِکت وار» درست می کند. و نتیجه هم که روشن است. من این حالات را تعصب می دانم.

۳- آقای «حمید صالحیِ» گرامی و محترم،
از نظرِ من شما دچارِ «خطای فکری» شده اید. حس می کنم که این خطای فکری ناشی از تعصبی باشد که بروی سوسیالیسم یا ممالکِ نامبرده دارید:
کوبا: تا پیش از کاپیتالیستی شدنِ کوبا، مردمِ کوبا با شورت و زیرپیراهن، سوار بر تایر و چوب، در دسته های صدنفری خود را به آبهای خطرناک می زدند تا به ساحلِ امپریالیسم برسند. این مردم، به احتمالِ بسیار زیاد، بیشتر از من و شما از سوسیالیسم می دانستند، چون در مدارسِ سوسیالیستی درس خوانده بودند. من نامِ چنین شرایطی را «فلاکت» می گذارم.

چین و شوروی: همیشه ممالکی قدرتمند، وسیع، غنی، نظامی، و نسبتاً پیشرفته بودند. صدها سال قبل از سوسیالیستی شدن هم چنین بودند. تاریخِ ۷۰ سال سوسیالیسم در این ممالک، در مقایسه با قدمتِ آنها، یک ثانیه محسوب می شود. موقعیتِ جهانیِ آنها ربطی به این یک ثانیه ندارد.

۴- آقای «کیا»ی گرامی و محترم،
نامه «پنهان نگاه داشته شده‌« نبوده است. واقعاً گُم شده بوده است. به این بخش از متن توجه بفرمائید: [«داف» در کتابِ خاطراتِ خود (Notes from a Diary, ۱۸۷۳-۱۸۸۱) بخش هائی از این نامه را نقل می کند، اما نامِ گیرنده نامه را افشا نمی کند].

۵- آقای «سعید ح» گرامی و محترم، درود به روحِ پژوهشگرِ شما،
منبعِ شما و حرفِ شما کاملاً صحیح است. همه منابعِ جدید دقیقاً به همین منبعی که شما فرمودید ارجاع داده اند. من در باره منابع نخواستم «خیلی عقب» بروم. برای همین اگر توجه بفرمائید ذکر کرده ام: [این نامه در متونِ قابلِ دسترسِ آلمانی تنها یک جا آورده شده است، آنهم نه بطورِ کامل]. منظورم از «متونِ قابلِ دسترسِ آلمانی» همان چیزی ست که در آلمان (verzeichnis lieferbarer bücher) می گویند.

۶- «یک خواننده اخبار روز» گرامی و محترم،
ابداً. قصدِ من ابداً کوبیدن نیست. کوبیدنِ هیچکس. منتهی «یکی» از عرایضم اینست:
معلوماتِ یک مارکسیستِ ایرانی - طبیعتاً نه همه؛ بلکه عمدتاً - بر چه پایه و اساسی بوده است؟ جز بر پایه و اساسِ جزواتی زیراکسی و چند صفحه ای و اغلب هم ناقص و غلط و غلوط؟
فکر می کنید در میانِ ایرانیانی که خود را مارکسیست می دانند و می خوانند، چه درصدی مطالعاتِ اصولی و سیستماتیک داشته یا دارند؟ (منظورم فیسبوک و رسانهای اینترنت نیست). یعنی می خواهید بفرمائید بالای ۱۰ درصد؟

در چنین جوی طبیعی ست که نه تنها مرحومِ «مارکس»؛ که هر اندشمندِ پیچیده دیگری نیز غلط و نادرست منعکش بشود.
اگر مایلید بدانید که «الیتِ جامعه ایران» در چه وضعیتِ سوادی و فرهنگی و اخلاقی بسر می برد، از روی لطف نیم نگاهی به سری نوشتارِ زیر بیندازید (که تقریباً همه رسانه های ایرانی از انتشارِ آن امتناع می کنند):
[«سطحِ فرهنگ» و «فرهنگِ سطحی» در جامعه بامزه ما] ۱ تا ۷ قسمت.
۷۵۲۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۵       

    از : همنشین بهار

عنوان : نامه مارکس به «ژول گسد»
سلام بر جناب آقای خسرو ثابت قدم
به سهم خویش از شما تشکر میکنم.
در مورد بیان کارل مارکس که در «توضیحات و منابع»(شماره ۵)، اشاره فرمودید.

کارل مارکس در اواخر عمرش نامه‌ای به «ژول گسد» Jules Guesde از رهبران بخش مارکسیست جنبش کارگران فرانسه، نوشت و ضمن یک سری انتقاد به وی (...) تصریح نمود:
"What is certain to me is [that, if this is Marxism, then] I myself am not [a] Marxist"
آنچه برای من مسلّم شده این است: اگر مارکسیست اینه (که شما مدعی‌اش هستید) من مارکسیست نیستم.
...
Karl Marx: his life and thought: David McLellan, ۱۹۷۳, p. ۴۴۳
Marx"s famous remark, quoted by Engels in a letter to Eduard Bernstein (November ۱۸۸۲), can be found in Marx and Engels, Werke, Vol. ۳۵. p.۳۸۸.
"Ce qu"il y a de certain c"est que moi, je ne suis pas Marxiste"

با کمال احترام و تشکر مجدد از شما
همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net
۷۵۲۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : فیلسوفان واندیشمندان انسانمدار
جدا از اهداف ارائه نامه یا درست یا نادرست بودن آن، اما می توان گفت:نوشتار نویس ارجمند جناب "ثابت قدم" با این اقدامش خواسته یا ناخواسته ذهن را به سمت توجه دادن به فلاسفه و اندیشمندانِ انسانمدار می برد و پذیرش نکاتی مهم از آنانرا مورد توجه قرار می دهد!. ::::: در برخورد با فلاسفه و اندیشمندان نگرشی وجود دارد که می گوید: هر فیلسوف یا اندیشمند انسانمدار! اگر تمام نظراتش راه گشا نباشد اما بخشی از نظراتش، قطعاً! حل کننده بعضی از مشکلات بشری خواهد بود!. این نگرش معتقد است:همانطور که بعضی از نظرات اقتصادی "آدام اسمیت" در مراحلی از روند تحولخواهی یک جامعه می تواند کار ساز یا راه گشاه باشد ،نظرات اقتصادی فیلسوف و اندیشمندی همانند "مارکس " در مراحلی از روند تحولخواهی یک جامعه نیز قطعاً کارساز یا راه گشاه خواهد بود!. و گفته شده: اگرچه این نوع اندیشمندان انسانمدار نادیده گرفتنی نیستند اما تحت هیچ شرایطی بشریت از نظرات مفید و راه گشای این نوع فلاسفه واندیشمند محروم شوند!. طرفداران نگرش بالا نیز می گویند:متاسفانه عملکرد گروه هایی که خود را وارث آن فلاسفه و اندیشه هایشان می پندارند؛ چنان بوده؛ که باعث شده یا می شود؛ در دوره هایی؛هم خود آن فلاسفه واندیشمندان و هم اندیشه های آنان به محاق بروند. یکی از روشهای به محاق فرستادن و یا محو کردن اینست: که از آن فیلسوف و اندیشه اش یک قدیس نقدناپذیر ساخت! و مطلقیتی برای او و عقیده اش قائل شد. که مطلقیت همانا و حتی محو شدن همانا!.
۷۵۲۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۵       

    از : حمید صالحی

عنوان : ستاره ای دیگر از ستارگان نابغه
این جناب ثابت قدم که ظاهرا در شناسایی مارکس هم به روش پدران بسیار ثابت قدم میباشد فرمودند پس از فلاکت شوروی و چین و کوبا دوباره مارکس به محاق فراموشی رفت و البته بعد از بحران ۲۰۰۸ مجددا مطرح شد فقط یک سوال مانده که اگر این کشور ها فلاکت زده شده اند چگونه اولی و دومی میراثی عظیم از رشد و پیشرفت را تا حد قدرتهای طرازاول جهانی بجا گذاشته اند و کوبا هم بنا به اذعان جناب اوباما که صد البته ابدا هم فلاکت زده نیستند همین چند ماه قبل فرمودند بسیار نکات برای اموختن ما دارند حال می ماند که ایشان نامه ترجمه فرموده اند یا ناله های طولانی مدت برادران محترم کاسب های بازار را تکرار کنند والله اعلم !!
۷۵۲۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۵       

    از : کیا

عنوان : نامه با تاخیر ,۷۰ سال بعد از ملاقات چاپ شده‌ است!
من معتقدم که مارکس در چهار چاپ نامه میتواند قرار بگیرد ،ولی‌ نامه یی که ۷۰ سال پنهان نگاه داشته شده‌ مثل کتاب آسمانی یی است که بعد از پیامبرش جمع آوری شود!
۷۵۲۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱٣۹۵       

    از : سعید ح.

عنوان : نامه
آقای ثابت قدم گرامی، با تشکر از شما برای ترجمه این نامه. البته متن کامل این نامه از سوی انتشارات نامدار آلمانی شرقی سابق، انتشارات (Dietz)، به آلمانی ترجمه شده است. نگاه کنید به :
Erinnerungen an Karl Marx / Mit ۱۱ Zeichn. von N.N. Shukow،Berlin ۱۹۵۳, S. ۱۰۵-۱۰۸
موفق باشید
۷۵۲۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۵       

    از : یک خواننده اخبار روز

عنوان : نشر نامه ناشناخته یا بهانه ای برای کوبیدن کمونیستها
نخستین شرط انصاف آنست که از آقای ثابت قدم به خاطر ترجمه این نامه سپاسگزاری کزد. ولی نباید ناگفته گذاشت که آقای ثابت قدم به شکرانه این نامه بخش عمده کمونیستهای عالم را در صد ساله اخیر،«به ارمغان آورندگان بدبختی» و یا نوعا حزب اللهی خوانده است. ایشان تلقی خود از مارکس را تلقی طرفداران اندیشه های مارکس پنداشته و نوع جدیدی از تحسین مارکس را به نمایش گذاشته است، که صد سال است با آن آشنائیم: کمونیستها بدند ولی مارکس خوب بود.
۷۵۲۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱٣۹۵