از : مناف مناف
عنوان : شخصیت مادر صغری از زبان یکی دوستان خانواده
بیماری مامان صغری، مادر ناهید، مرا به آن سالها برد. مادربزرگ سرحال و با نشاط که همه دشواری های همسر بودن در یک جامعه سنتی، درد فرزند دربندش، نگهداری از نوه دلبندش که از کودکی باید الفبای محرومیت و ستم را می آموخت، انبوه مشکلات اقتصادی که با زندگی مردمان زحمتکش این دیار همواره آمیخته است، زخم زبان های خانواده مذهبی در نکوهش فرزندان سربراه نشده اش......همه و همه را به جان می خرید و مشتاق و شاد چهره خندان و پر محبتش را از پشت شیشه ها نثار همه ما می کرد. چقدر چهره اش عزیز بود، چقدر خود را در رساندن اخبار از ...به ...، از هر آشنایی به آشنای دیگر مسئول می دانست. در روزهایی که بسیاری از خانواده ها از فرط رنج و اندوه یارای همراهی با فرزند را نداشتند او همیشه مشوق ناهید بود که بماند، پایدار باشد و از شرافت و وجدانش دفاع کند. میان بچه های مشابه .... که هم پدر و هم مادر در بند بودند ، ... از همه شادتر و سرزنده تر بود و این بیش از همه ازروحیه شاداب و صبور مامان صغری مایه می گرفت. در روزها و سالهای بعد هم همیشه یار و یاور فرزندان و نوه هایش بوده است. بی هیچ چشمداشتی. خانم صفایی واقعا با صفاست. عادلانه نبود که در سالهای واپسین رنجی بکشد و دردی را فرو خورَد. اما مگر کاردنیا تاکنون به عدالت رفته است؟ آن هم برای پدر ومادرهایی از این دست. میدانم که او باز صبور می ماند . چند روز پیش که از رفتن به بیمارستان امتناع می کرد و حاضر نبود به کسی دردسر دهد و نای برخاستن نداشت، همین که در گوشش گفته شد که اگر پیش دکتر نیایی قلب ... تاب این همه استرس را ندارد و بیمار می شود ناگهان دوباره جان گرفت و برخاست. باز هم انگیزه اش حفاظت از فرزندش بود. ... عزیزم روزهای سختی در پیش داری. در کنارت هستیم با تمام قلب و روحمان. کاش هرجا نیاز باشد روی ما حساب کنی.
۷۵۷۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۵
|