مگر نکشتیدش؟ - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : مانی فرزانه

عنوان : آدرس آرشیو؟
با سلام ، چون نام نویسنده در تیتر نوشته موجود نیست . پیدا کردن آن در آرشو امکان پذیر نیست. اگر ممکن است اصلاح نمائید.از سیامک پورجرنی مطالب دیگری در آرشیو موجود است.
٨۶۱۷۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۷       

    از : گودرز رودبارکی

عنوان : hadi shahab
در اینجا نوشته ای از آقای سیامک پورجزنی میخوانیم که با عنوان "مگر نکشتیدش؟ " که به بهانه ی داسنان سازی های سردمداران و طرفداران حکومت کشتار اسلامی در ننگین نامه های خود به مورد احسان طبری پرداخته است. بهیمن خاطر حتی به وقایع بعداز ۱۳۲۰ هم اشاره کرده است.
راهیان آگاه چپ ایران می دانند که از ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد چه گذشت و بعداز کودتا حکومت شاهنشاهی در زندانها چه کردو چه انشعابات و جدائی ها صورت گرفت .البته منابع تحقیقاتی معتبر در دسترس است .جدا از اینکه حزب توده ، جبهه ملی ، ساهپرستان ، مذهبی ها تمام یا بخش هائی از آنها را قبول نداشته باشند.
هرکس نمی تواند بمیل خود هر چه خواست در طرفداری یا مخالفت با یک فرد یا یک جریان بنویسد . مارکسیست ها بدلایل زیادی باید سرمشق دیگر جریانان و نحله های فکری باشند.
خواهشمندست با رعایت این اصول با نوشته ی آقای پورجزنی برخورد کنیم شما چه بپذیرید چه نپذیرید هریک از نیروهای چپ ، جریان های چپ ، تشکیلات های چپ بخصوص بعداز ۱۳۲۰ دارای میراث های مادی و معنوی معینی می باشند که در تاریخ معاصر تاثیرات متفاوتی داشته و دارای جنبه های مثبت و منفی می باشند .
جنبش چپ با تمام فراز و نشیب هایش باید تقویت و برای مبارزات مردم ایران بیش از پیش منشا اثر و با اشتباهات کمتر وظایف خود را انجام دهد. فراموش نکنیم که نظیر تمام وقایع و شکست هائی که در ایران اتقاق افتاده به اشکال دیگری ـ کم وبیش ـ حتی در کشور های اروپائی صورت گرفته است . اگر بنابود فرمانداری نظامی بعداز کودتای ۲۸ مرداد بر جّو سیاسی ایران حاکم شود شاملو ها ، کسرائی ها ، ابتهاج ها و.... نمی توانستند بر یاس و شکست غلبه کنند و دیدیم که بعداز انقلاب نیز تا آخرین لحظه حیات جز به خوشبختی مردم به چیز دیگری نیندیشیدند.
٨۶۱٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱٣۹۷       

    از : کیا

عنوان : آقای شهاب
مقدمه کامنتی شما عالی و جالب است ولی نکاتی را که با شماره گذاری تاکید دارید قابل بحث میباشند.
۱. طبری بیشتر فیلسوف و تاریخ نگار .... است و اثرات متفاوتی از خود بجا گذارده است و ترجمه نکردن کاپیتال بوسیله او نشان از بی سوادی ایشان از مبارزه کارگری و اجتمایی نیست، در هر حال عضو رهبری حزبی بود که مدعی و عضو احزاب کارگری است. و حمایتتش از شوروی و تئوری رشد غیر سرمایه داری هم از همینجا نشئت میگیرد. که اکنون پس از سقوط شوروی موضویی اکتیو نیست.
در مورد مناظر ه تلویزیونی "ایده الیسم، ماتریالیسم " که آیا درست بود را میتوان پنجاه پنجاه یی دانست.
در مورد انتقاد از خود هم کاری کرده اند ولی شاید کافی نباشد!
٨۶۱۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱٣۹۷       

    از : کیا

عنوان : رفیق سیامک، تنها به قاضی نرو!
بر اساس مقالات نمیتوان کسی را اتهام زد چون راه جمهوری اسلامی است.
ما میبایست به نظرات دیگران احترام بگذاریم و در بحث و انتقاد با دلایل ابراز نظر کنیم.
٨۶۱۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱٣۹۷       

    از : Hadi shahab

عنوان : آقایان محترم طرفدار احسان طبری
آقایان محترم طرفدار احسان طبری ,

شما که اینجا در مورد شخصیت , دانش و نبوغ مارکسیستی طبری مینویسید.
بد نیست که میان دو چیز قبل از همه تفاوت قائل شویم.

اول اینکه ما با یک نفر دوستی داریم و بر اساس یک رابطه معرفتی و احساسی داریم
و سعی در این داریم که نام او نیکو بماند. من فکر میکنم اینگونه طرفداری کردن ها معمولی است و ما در جامعه که در ان زندگی میکنیم بسیار شاهد ان هستیم.
خیلی از ما ها دوستانی داریم که متعلق به طبقات گوناگون هستند اما از اینکه
رفتار مهربابانه دارند و به انسانها پیرامون خود ارزش میگذراند آنها را دوست میداریم.

دوم اینکه ما با یک نفر را به لحاظ سیاسی میشناسیم سوا ی اینکه با این فرد دوستی داریم یا او را شخصا نمیشناسیم. در اینمورد طرفداری یا عدم طرفداری ما از نظرات ان فرد دیگر نمیتواند بر اساس رابطه دوستیمان باشد. صرف اینکه مارکسیست یا غیر مارکسیست باشیم اینجا بر اساس فکر سیاسی خودمان با او هم جهت و یا با زاویه مشخص به افکار او برخورد میکنیم.

ما نمیتوانیم بر اساس دوستیمان نظرات فرد مزبور را در نظر نگیریم و با رودر بایستی با او
بر خورد کنیم.

احسان طبری تا آنجا که من میدانم
۱. کتاب کاپیتال مارکس را ترجمه نکرده بود وحل مشگل جامعه ایران را از مبارزه کار و سرمایه نمیدانست به همین دلیل هیچ مقاله یا کتابی از او منتشر نشده اما کتاب شعر و عرفان از او منتشر شده.
۲. ا یشان با تمامی تیز هوشی و فرزانه گیش میبایست میدانست که بحث ماتریالیسم و ا یده الیسم سر لوحه یا موضوع اصلی مارکسیسم نیست بلکه بحث مبارزه طبقاتی در یک نظام سرمایه داری است و بس.
داخل شدن به این مناظره تلویزیونی "ماتریالیسم و ا یده الیسم " چیزی جز بر آوردن خواست نظام سرمایه دا ری اسلامی نبوده و نیست.
همه ما به خوبی میدانستیم که مردم از گفته های طبری در این مناظره چیزی نمیفهمیدند. اما همه مردم خوب میفهمیدند فرق بی خدا و با خدا آنجا که مجری برنامه هر از چند گاهی طرفین مناظره را با بی خدا و با خدا معرفی میکرد.


۳. برای احسان طبری مبارزه طبقاتی سر لوحه مبارزه سیاسی در جامعه ایران نبود . ایشان و دیگر افراد اصلی حزب توده همراهی و همسویی با اتحاد شوروی سابق را اساس سیاست خود کرده بودند این نگرش معتقد به آن بود که باید هر کاری کرد که تضاد حکومت اسلامی با امریکا افزایش یابد.
طرفداران این سیاست میگفتند که دست گیری و شکنجه رهبری حزب توده کار انجمن حجتیه است. و خط امام ضد امپریالیستی است !!!!!
....
۴. متاسفانه بعد از ۳۹ سال طرفداران احسان طبری و حزب توده حا ضر به یک انتقاد سالم از خود در اینباره نیستند.

۵. اگر یک چیز بین مجاهدین خلق و حزب توده مشابه باشد آن عدم انتقاد به سیاست های خودشان میباشد.

با احترام

هادی شهاب
٨۶۱۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ مرداد ۱٣۹۷       

    از : سیامک رهگذر از آلمان

عنوان : قابل توجه رفقای گرامی
بعد از خواندن برخی نوشتجات جناب خسرو ثابت مقدم پی بردم که ایشان نمی تواند یک چپی باشد و شاید هم یک سلطنت طلب؟ ایشان میآید در یک سایت چپی و بر علیه اسطوره چپ ایران استاد طبری مینویسد چۉنکه یکسری از اینها هنوز دلخورند چرا شاخ شاه دیکتاتور با انقلاب ۵۷ شکسته شد. بنابراین شخص طبری که سهم بسزائی در مبارزه بر علیه شاه هم داشت و در گسترش اندیشه های ماتریالیستی و مارکسیستی تلاش کرد گویا به مزاج برخی هنوز نمیسازد و با طبری دشمنی دارند. حالا میفهمیم که چرا جناب ثابت قدم بخاطر ترسش از افشا شدن از ادامه بحث طفره میرود. شاهکار سایت اخبار روز است که یک غیر چپی بیاید اینجا و به چپها توهین کند.
٨۶۱۱۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣۹۷       

    از : سهراب نظری

عنوان : ادامه راه تمام آزاداندیشان سوسیالیست
۱_احسان طبری شخصی دانشمند,فاضل و فرهیخته بود........۲_سیاستهای حزب توده در سالهای ۱۳۲۰ و۱۳۶۰ نه به جهت تاکتیکی بلکه کاملأ استراتژیکی باعث اشتباهات فاحشی گردیدکه منجر به تلاطم در حرکتهای سیاسی _اجتماعی ایران به ویژه جنبش چپ گردید که ضربات جبران ناپذیری آن هنوز پا برجاست.....۳_از تمام دوستان ورفقای کامنت گذار استدعا دارم که در این برهه از زمان وبا وضعیت خطیر میهنمان ایران,افکار وعقاید خود را به یکدیگر نزدیک وپیوندمان را هر چه بیشتر مستحکمتر نما یم ........بنابر این تقاضا دارم مقاله ....گسترش مبارزات اخیر در ایران وضرورت شکل گیری یک اپوزیسیون مردمی_فرامرز دادور_ را که هم در سایت سازمان اتحاد فداییان خلق ایران و هم در سایت سازمان فداییان خلق ایران -اکثریت-منعکس شده است را بخوانند........با آرزوی تشکیل .....جبهه متحد دمکراتیک ایران...
٨۶۱۰۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣۹۷       

    از : آ بزرگمهر

عنوان : منطق خسرو ثابت قدم همین است دیگه
واقعا نمی دانم خسرو ثابت قدم با کدام انگیزه وقت دیگران را میگیرد و با سماجت «حکم » های تکراری کسانی که بقول زنده یاد احمد شاملو "با تیپای مردم در سال ۵۷ از قدرت پائین کشیده شدند و هنوز از درد آن تیپای تاریخی آه و ناله می کنند" .... را برای بازگشت به قبل از ۵۷ مرور می نماید .....
ـ «زمانِ «متقاعد کردنِ طرفِ گفتگو» - که مُدِ بیسوادانه مباحثاتِ اکثرِ جوانانِ پنجاه و هفتی ... ...»
ـ « اکنون همه ما ، در کهولت از نظرات متضاد می آموزیم»
ـ «ماقبل و مابعد اینترنت..»
ـ « جامعه ایران دشنان ـ بخوان دشمنان ـ بسیار فراوانی دارد ...»
ـ « دشمن شماره یک اش جهل است و بیسوادی عمیق و فراگیر ...»
ـ « ..بعد از اینست که نوبتِ جمهوری اسلامی و امپریالیسم و صهیونیزم و فلانیسم می شود. ریشه ریشه، جهل است و بیسوادی. ..»
ـ « این جهل، اکنون، بواسطه‍ی اینترنت خوانی و تقلیلِ مطالعه به هجویاتِ شبکه های اجتماعی، بجای مطالعه و تحقیقِ اصولی، دوچندان شده است...»

متاسفم که خسرو ثابت قدم هنوز جرات نمی کند وارد یک ببحث جدی و علمی شود که بفرض این که « دشمن شماره یک جامعه ایران جهل است و بیسوادی عمیق و فراگیر..» چگونه می بایست بعداز انقلاب مشروطه تا کنون بر این «دشمن شماره یک » جامعه ایران غلبه می شد؟ همین که تکرار کنی جهل جهل جهل که مشکل حل نمیشود. یا به جوانان ۵۷ طعنه زدن که مسوئلان فرصت سوز را تبرئه نمی کند؟
حالا پشنهاد جنابعالی چیست؟
ممکن است دیگران را ارشاد کنید؟
٨۶۱۰۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣۹۷       

    از : کیا

عنوان : جناب ثابت قدم
"این جهل، اکنون، بواسطه‍ی اینترنت خوانی و تقلیلِ مطالعه به هجویاتِ شبکه های اجتماعی، بجای مطالعه و تحقیقِ اصولی، دوچندان شده است."
۱.آگاهی فقط با مطالعه اصولی "چگونه اصولی؟" تامین نمیشود ،در بحث ،در تجربه و.... بخصوص در زمان ما در اینترنت حاصل میشود.
۲.بازی با آگاهی "اخبار دروغ وفریب"همیشه موجود بوده است ،مهم آنست که در توضیع چگونگی آن برای طالبان تلاش شود." ماتریالیسم دیالکتیک".
من متاسفم که فهمیدن همدیگر را دشوار میکنیم، هر چه باشد هدفمان یکسان است و قصد پست گرفتن و تاراج کردن دیگران را نداریم.
خواهشا در بحث ها شرکت کنید ،تا به روشنی و کار برد دیالکتیک در جامعه،هرچند کرم شبتابی و اینترنتی باشد بیفزاییم.
٨۶۱۰٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ مرداد ۱٣۹۷       

    از : مجید اصلانی

عنوان : یاد و خاطره طبری کرامی باد
طبری به درستی یکی از شخصیتهای بر جسته فرهنگی و اجتماعی صد سال اخیر کشور ماست من او را وقتی که بیش از ۱۷ سال نداشتم با این قطعه شعرپر معنی و زیبا شناختم که جهان بینی مرا در اوان جوانی شکل داد:

هستی نبرد است در کوره آن.
فلز جان را باید گداختن
ویژه انسان باشد در جهان
شادی ساختن
شرم و ننگ بر کسانی که به توبه کشانداندش
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
٨۶۰۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۷       

    از : امید سحر

عنوان : به جای ستیز با روشنایی، از طبری بیاموزیم ( برگی در گردباد)
درکتاب "پادشاه خورشید" که دو روز پیش آنرا خریدم و با اشتیاق خواندم، مجموعا ۱۸ مقاله مهم و خواندنی از طبری به چاپ رسیده که آنها را درفاصله مهرماه ۱۳۶۰تا اردیبهشت۱۳۶۲(پیش از یورش دوم گزمگان ارتجاع) در مجله چیستا و با نام مستعار کاووس صداقت به چاپ رسانده بود(درنظر قبلی اشتباها مجله را هدهد و نام مستعار را ا.طباطبایی ذکر کرده بودم که مربوط به مقالات مشابه ایشان در مجله هدهد بود و نه این کتاب - با پوزش)

در اینجا مایل هستم بجای ادامه این "سوزن دوزی بی انتها"(ا.ط) که نسخه آنرا "هیچ" انگارانی چون خسرو ثابت قدم قصد دارند به شکلی هدفمند یا غیر هدفمند برایمان بپیچند، و نیز برای تلطیف فضای کنونی، بخشهایی کوتاه از مقاله "برگی در گردباد" را ازکتاب مذکور برایتان نقل کنم( اولین انتشار در مجله چیستا شماره۴ آذرماه۱۳۶۰).
طبری در این مقاله با اشاره به فلاسفه پوچ گرا و"هیچ" انگاری چون نیچه و سورن کی یر که گارد، که برای حل معضلات و خوشبختی بشریت به دنبال "اختراع نسخه فوری و فردی" هستند، می نویسد:

"... مسئله فقط در مقیاس جمعی (ونه فردی)، و در مقیاسِ تاریخی طولانی (ونه فوری) و در مقیاسِ مبارزات آگاهانه قابل حل است و نه تنها در سیر خود به خودی؛ لذا دست و پا زدن فلاسفه -با همه حسن نیت آنها- دست و پا زدنِ مگس در تار عنکبوتِ وحشیِ زمان و تاریخ است... هزاره ها طول کشید تا بشر اجزاء این مسئله و شیوه های حل آن را به تدریج یافت. هزاره ها حماقت و یا جسارتِ احمقانه (شاید ضرور) را مرتکب شد تا به اینجا رسید. صدها متفکرِ نابغه پدید شد تا گره ها را گشودند. گاه در زمینه فلسفه، گاه علم و گاه هنر، گاه اسلوب کار، گاه شیوه ی پیکار، گاه موازینِ رهبری و سازماندهی، و صدها قهرمان جان برکف پدیدار شد تا زنجیری گسست. صدها جنبشِ پرتوان روی داد تا گامی به پیش برداشت. نه تنها فتح ها بلکه شکست ها نیز(وشاید بیشتر) معلم بود. گمراهی ها نیز راهنمایی کرد. کاروانِ انسانی، خون آلود و اشک آلود آمد و آمد و آمد تا به اینجا رسید که جایی است معتبر...
ولی حلزونِ تاریخ هم، راهِ خود می رود و به شتابِ شادمان یا غم زده ی ما کاری ندارد. آری حلزونِ تاریخ به عمرِ کوتاهِ ما بی اعتناست ولی او مسیرِ پیش رونده ی خود را با سرسختی طی می کند و از لای همه سنگ ها و از فراز و نشیبِ خشنِ همه ی کُنده ها می گذرد. نویسنده بزرگ، ماکسیم گورکی گویی با درکِ جوهرِ تحولاتِ تاریخی بود که می گفت: "شور و جنونِ قهرمانان را ثنا گوییم، زیرا خودِ زندگی است."

مقاله آموزگار کبیرِ چند نسل از کمونیست های ایران و خاورمیانه، با این نثر موزون شاعرانه به پایان می رسد:
"و اینک در خُنَکایِ این عصرِ پاییزی، من در نقطه ی مجهولِ تاریخ، ولی بر سرِ شاهراه عظیمِ چرخشِ آن ایستاده ام. قلبم نیمی خون و نیمی نور است. به فردا مشکوک و به پس فردا مطمئنم. می دانم که دنیا ابدا و ابدا تابع آرزوهای من نیستو آرزوهای من دور و دراز است و من چاره ای ندارم جز اینکه این رشته ی طلایی را بر خود بپیچم و با آن در دخمه ابدیِ نیستی پای گذارم.ولی مسلما در پیکره جاویدان بشریت کوشنده و پوینده خواهم زیست. چنان که تمام سازندگان تمدنِ انسانی در من و معاصران من زیستند و من لحظه ای گذرا از هستیِ جاویدِ پهلوانِ تناوری بودم که "بشر" نام دارد."

آری، طبری و طبری ها زنده اند و می زیند. انکارِ آنها چیزی جز "دست و پا زدنِ مگس در تار عنکبوتِ وحشیِ زمان و تاریخ" نیست. دشمنان حقیقیت، تنها عِرضِ خود می برند و زحمتِ ما می دارند!/ والسلام
٨۶۰۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۷       

    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : ممنون از گفتگو و آخرین کامنتِ این حقیر
زمانِ «متقاعد کردنِ طرفِ گفتگو» - که مُدِ بیسوادانه مباحثاتِ اکثرِ جوانانِ پنجاه و هفتی بود - دیرزمانی ست که سپری شده است. اکنون، همه ما، در کهولت، با هم گفتگو می کنیم و از نظراتِ متضادِ هم می آموزیم.
چنین است که من از این گفتگو ممنونم و در عینِ حال آنرا ادامه نمی دهم. حمل بر بی ادبی نشود.

دوستی جای «اشاره به خنجرِ دشمن» را در این کامنت های کوتاهِ بنده خالی یافته است. به نوشتجاتِ گذشته این حقیر در زمانِ ماقبل و مابعدِ اینترنت مراجعه بفرمائید.
در ضمن دشمنِ جامعه ایران، این «حکومتِ نادر در تاریخ» تنها نیست. جامعه ایران دشنانِ بسیار فراوانی دارد. دشمنِ شماره یک اش جهل است و بیسوادیِ عمیق و فراگیر.
بعد از اینست که نوبتِ جمهوری اسلامی و امپریالیسم و صهیونیزم و فلانیسم می شود. ریشه ریشه، جهل است و بیسوادی.
این جهل، اکنون، بواسطه‍ی اینترنت خوانی و تقلیلِ مطالعه به هجویاتِ شبکه های اجتماعی، بجای مطالعه و تحقیقِ اصولی، دوچندان شده است.

ممنون
٨۶۰۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۷       

    از : خسرو صدری

عنوان : روایت خود زنده یاد طبری از بحث در باره خدا
در رابطه با گفته آقای سروش در مورد "بحث خدا" که دوستان به آن اشاره کردند:

حدود ۱۰ سال پیش در وبلاگم مطلبی با عنوان" خاطره ای از مناظره تلویزیونی احسان طبری" نوشتم ، که بخشی از آن را عینا اینجا می گذارم:

"یک روزصبح دراوایل خرداد ماه ۱۳۶۰ قرار بر این می شود که من به منزل احسان طبری، که در یکی از فرعی های امیرآباد شمالی قرار داشت ،بروم و اورا به همراه ابوتراب باقرزاده و رفعت محمد زاده( اخگر) با اتومبیل به دفتر انتشارات حزب توده ایران واقع درخیابان ایرانشهر بیاورم .(این هردو درجریان قتل عام زندانیان سیاسی درسال ۶۷ اعدام می شوند. باقرزاده در هیچ مصاحبه و "شو" تلویزیونی شرکت نکرد ).ابتدا سراغ طبری بعد باقرزاده و سپس اخگر رفتم . طبری با سوار شدن دو رفیق دیگر شروع کرد به تعریف کردن از جریان ضبط سومین جلسه مناظره تلویزیونی که روزقبل صورت گرفته و هنوز از تلویزیون پخش نشده بود: " ...من دیروز دوباره به موزیک متن برنامه که آدم را یاد فیلم های وحشتناک می اندازد ، اعتراض کردم...همانطور که انتظارش را داشتیم بالاخره این ها برای این که مارا در مقابل مردم بر مسند ضد خدایی بنشانند، شروع کردند به بحث در باره خدا. وقتی سروش داشت صحبت می کرد ، من روی یک تکه کاغذ این آیه قرآن را نوشتم که.... ( معنیش را هم توضیح داد که در مورد به نیکی رفتارکردن حتی با کفار بود ،مادامی که نخواهند برعلیه اسلام اقدام کنند) و ادامه دادم که ما به مذاهب احترام می گذاریم و این کار درستی نیست که شما می خواهید مارا به عنوان افرادی ضد دین نمایش دهید.و کاغذ را دادم به آقای مصباح و او دیگر به بحث در مورد خدا ادامه نداد. در پایان ضبط برنامه هم دستش را پشت من گذاشت و گفت که حق با شما بود". طبری آنگاه به انتقاد از دکتر سروش و طیب ، مجری برنامه پرداخت و آن ها را "مشکوک به حجتیه ای بودن" دانست."

من پس از انقلاب در دبیرخانه ح.ت.ا کار می کردم و از نزدیک با رهبران و مسئولین حزب تماس داشتم. حدود سی سالی هم می شود که دیگرتوده ای نیستم. کسی را ولی نمیشناسم که با این افراد تماس داشته و مجذوب انسانیت و صداقت و از خود گذشتگی آن ها نشده باشد. از تجربه دیداربا احسان طبری برخی هنرمندان و افرادغیر سیاسی مطالبی اظهار داشته اند که موید این نظر من است.
٨۶۰۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۷       

    از : احسان ولدبیگی

عنوان : آقای ثابت قدم! کمی آهسته تر
ری مانک، نویسنده زندگینامه دو جلدی برتراند راسل، در مقدمه کتابش به عادت منظم راسل به نوشتن اشاره می کند و بعد اضافه می کند هیچ تنابنده ای نمی تواند ادعا کند تمام نوشته های راسل را خوانده است چون خواندن این حجم از نوشته از یک نویسنده – کتاب های علمی، فلسفی، اجتماعی، سیاسی، مقالات، نامه ها، ... – از توان هیچ محققی بر نمی آید. احتمالا زندگینامه نویس احسان طبری هم باید در مقدمه کتابش چنین اعترافی بکند!
این نکته هم که تمام نوشته های طبری به نام خودش نیست هم مزید بر علت است. کاش تا هنوز کسانی که طبری را از نزدیک می شناختند زنده هستند زندگینامه نویس طبری دست به کار شود.
بزرگانی مثل او شاید هر ۲۰۰ سال پدید بیایند درضمن در جواب آقای ثابت قدم که میگوید «کورانی» که امثالِ «طبری»، «یک چشمی شان» بود. در واقع برای آنان «افسانه» می گفت و آن «ساده باوران» را مجذوب می کرد. باید بگویم لیست این کوران و ساده دلانی که مجذوب طبری شدند و بودند بسیار بلند بالاست و فقط میشود پرسید و اسم بیاوریم که چه کسانی مجذوب دانش و متانت او نبودند یا نشدند؟
از نیما یوشیج پدر شعر نو که بعد از مهاجرت طبری شعر پی دارو چوپان را به یادش سرود بگیرید تا تقریبن همه بزرگان و نام اوران عرصه ادب و هنر و فرهنگ ۱۰۰ ساله اخیر. خیلی جالبه که در تمام نوشته آقای ثابت قدم کلمه یا نامی از خنجر خون چکان دشمنان مردم ایران نیست و این زیاد عجیب نیست. حال و روز شما را درک میکنم!
٨۶۰٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۷       

    از : سیامک رهگذر- از آلمان

عنوان : باری دیگر سخنی با جناب- خسرو ثابت قدم
قبل از نوشته پائین من خطاب به شما نوشته ای اولی ارسال کردم که در آن همین انتقادی که شما به زنده یاد احسان طبری کردید حتی شدیدترش آوردم ولی به دلیلی برای من مجهول منتشر نشد. درست است که شوروی سابق آن بهشتی نبود که حزب توده و شخص متفکری مثل طبری به ما جوانان اوایل انقلاب القاء میکردند. ولی در دوران جنگ سرد که جهان به دو بلوک شرق کمونیستی و غرب سرمایه داری تقسیم شده بود روشنفکران چپی یا مارکسیستی مثل طبری شاید فکر میکردند که بایستی حتما زیر چتر حمایت برادر بزرگ شوروی باشی تا بتوانی حرفی برای گفتن داشته باشی. شما ولی امروز نشستید و طبری دیروزی را متهم میکنید به آلت دست شوروی بودن در حالیکه حتی برای چنین عملکردی هم میشود صدها توجیه و دلیل آورد که خود توده ای های استاد در آن هستند و نیاز به دفاع من اقلیتی سابق نیست.
جناب ثابت قدم کسی هم سعی نمیکند از زنده یاد طبری بت یا امام بسازد! ولی این شیوه برخورد شما که گفتید طبری "هیچ" بود نه تنها غیر منصفانه و فارغ از شناخت شماست بلکه مغرضانه است و در خدمت ارتجاع مذهبی که سعی دارد با کوبیدن یکی از بزرگترین تئوریسین های مارکسیست ایرانی مثل طبری کل چپگرائی ایرانی را بی هویت نشان دهد و از اعتبار بیاندازد و شما نوعی هم همصدا شدید! طبری که یکی از مولفین و آموزگاران مارکسیست در ایران بوده و هزاران جوان الفبای مارکسیسم را از زبان او آموختند آنوقت چطور شما به خودتان این اجازه را میدهید بگوئید که او "هیچ" بود؟ شما اینهمه خودبزرگ بینی را از کجا میآورید که به طبری که رژیم اسلامی بیش از هر چیز از چنین شخصیت بزرگ و متفکر وحشت داشت مهر باطل هیچ بودن میزنید؟ واقعا شرم آور و خجالت آور است که خودتان را به نادانی میزنید و آیا واقعا نمیدانید که طبری را اسیر کردند و زدند فک و چانه او را شکستند تا با زور شکنجه و شلاق مجیز گوی اسلام شود و اگر او اینکار را هم کرد چونکه خوب میدانست که در بین هواداران او که شناختی حتی کوچک از او دارند کسی چرخش او را باور نمیکند که پیامبر مارکسیست به ناگهان اسلام آورده و تبدیل به یک مسلمان مرتجع شده. در حقیقت زنده یاد طبری میخواست با این نمایشش مسلمانهای مرتجع را به سخره بگیرد و به عامه مردم نشان دهد که مزدوران رژیم اسلام فاشیستی چه ابله و زود باورند که کسی را که با همه تار و پودش یک عمر مارکسیست بوده اجباری مسلمان کنند و آنان را رسوا کرد و به ریششان باید خندید!
جناب خسرو ثابت قدم شما اگر پرنده آزادی را بگیرید و پرو بالش را هم قیچی بکنید و در قفس ( زندان! ) نگه داری کنید آنوقت میتوانید مدعی شوید که حالا آن پرنده مرغ خانگی شده! حتی عبدالکریم سروش که با احترام از شخصیت طبری یاد میکند حاضر نشد با کسی که به اسیری گرفته شده بحث بکند چونکه یک بحث برابر با شخصی که زنجیر شده نیست!
مشکل امثال خسرو ثابت قدمها اینست که جایگاه علمی و سوادی و نبوغی شخصی مثل زنده یاد طبری را قدر نمیشناسند و حرفهای یک مشت مذهبیون مرتجع که دنباله رو ارتجاعی ترین دین آنهم اسلام عربها هستند را در دهان خود گذاشته و در بوق میدمند!جناب ثابت قدم که اعتراف میکند زنده یاد طبری هم قربانی نظام اسلامی ضد بشری بوده پس درک میکند که او را به جُرم "هیچ" بودن نبوده که آزار و شکنجه دادند بلکه شکستن او بایستی درسی میشد برای دیگر مارکسیستها و چپهای ایرانی تا با زور و اجبار در بیرق اسلام ارتجاعی خودشان سینه بزنند وگرنه سزایشان زندان و شکنجه است! جناب ثابت قدم هنوز هم دیر نیست که تجدید نظر در ارزیابی اشتباه خود نسبت به بزرگمرد مارکسیست ایرانی زنده یاد طبری بکنید و به جایگاه واقعی او احترام بگذارید اگر که خود را یک مارکسیست واقعی میدانید؟ لنینسم او را به انحراف کشاند و لنین معتقد بود هدف وسیله را توجیه میکند حتی شده با اعدام و زندان طبقه خودش را بایستی در قدرت نگه دارد وگرنه باور نمیشود کرد که شخص طبری هم موافق اعدام کسی بخاطر عقاید سیاسی اش بوده؟ خلاصه کلام جناب ثابت قدم با این گفته شما که طبری"هیچ" بوده قلب خیلی از مارکسیستها را به درد آوردید و چطور میخواهید مرحم زخم هم باشید وقتیکه نقش نمک پاش روی زخم را برعهده گرفتید همصدا با مرتجعین اسلامی؟
٨۶۰٨٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۷       

    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : از نظرِ شخصیِ بنده، فقط جای تأسف دارد و بس
۱- هنگامی که «تقریباً» هر چهره ای که به هر دلیلی مطرح می شود، از «هیتلر» بگیرید تا «خمینی» تا «کیم کارداشیان» تا «امیرِ تتلو» تا «مائو» تا «ترامپ» یا هر «چهره» دیگری، شیفتگان و مخالفانِ خود را دارد، چه جای تعجب است که یک «لیدرِ سیاسی» چنین نباشد؟
همه این افراد شیفتگان و مخالفانِ خود را دارند و این طبیعی ست.
این موضوع جای تعجب نیست؛ اما جای تأسف هست.

۲- یکی از مشکلِاتِ کنونی در فرهنگِ ایران و ایرانی، «سکوت» است. چنانکه برای نمونه در «جنجالِ سوئد - بنیادِ پژوهش ها» شاهد بودیم. از چیزی حدودِ ۱۰۰ نفر، تنها تعدادی انگشت شمار شهادت داد (چه به این سَمت، چه به آن سَمت) و از این تعدادِ انگشت شمار هم، لااقل ۲ نفر، سیاستِ «نه سیخ بسوزد، نه کباب» را پیشه کردند.
الآن هم بهترین شاهدان، فراریانی اند که بر اساس دروغ ها و فریب های «حزبِ توده ایران» به شوروی گریختند و آنجا فهمیدند که سالها، چه دروغ ها که از این حزب در باره «بهشتِ سوسیالیسم» نشنیده بوده اند.
و «سر تئوریسینِ» این حزب که بود؟ همین مرحومِ «طبری».

۳- گذشته از ۲ موردِ بالا:
«طبری» کسی ست که سالها خود را به دروغ، به لااقل ۲ نسلِ ایرانی، بعنوانِ مارکسیست و مارکس شناس معرفی می کرد. در واقع به افرادی که نه مارکس را خوانده بودند، و نه منابعی برای خواندن و شناختن داشتند. در واقع به «کورانی» که امثالِ «طبری»، «یک چشمی شان» بود. در واقع برای آنان «افسانه» می گفت و آن «ساده باوران» را مجذوب می کرد.

یکی از این «دروغ ها و فریب ها» بدین صورت افشا می شود:
در حمایتِ بی دریغ و متعصبانه «طبری» از شوروی شکی نیست.
در وجودِ اعدام و شکنجه نیز در شوروی شکی نیست.
یک مارکسیست اما، بنا به آموزه های مستقیمِ مارکس، «نمی تواند» طرفدارِ مجازاتِ اعدام باشد.

از نگاهِ من، این تعصبِ شماست، این فقدانِ اُبژکتیویته است که هنوز هم امثالِ «طبری» را جایگاهی تحسین برانگیز می بخشد. جایگاهِ واقعی او در کنارِ مابقیِ قربانیانِ این نظامِ عجیب و غریب است - نه بیشتر، نه کمتر.
٨۶۰٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱٣۹۷       

    از : احمد میرزا

عنوان : « دانکو» ی ما!
طبری کوبی ازاین رو ست که ارثیه معنوی او پیوسته سرشت پارازیت ها و بینوایان مدعی فکری و فرهنگی را به خودشان یاد آوری می کند. در نوشتاری با عنوان«نبرد اجتماعی و موازین اخلاقی » طبری می نویسد«دا ستان بسیار زیبای دانکو را به خاطر آورید؛ وقتی قومی در بیشه ای انبوه گم شدند یکی از مسافران؛ دانکوی دلیر؛ سینه حوذرا درید؛ دل خودرا که چون گوهر شبچراغ می درخشید بیرون کشید و راه جنگل را روشن ساخت و گم گشتگان را از بیشه بیرون آورد و سپس در همان جا به زمین افتاد و مرد. البته پست فطرتانی پیدا شدند که از ادامه طپش وپرتو فشانی قلب دانکو پس از مرگ خود او؛ هراسان شدندوبا حسد و کینه ای رذیلانه آن را لگدمال کردند تا خاموش شد؛ ولی این چراغ کار خودرا کرده و اسیران گم گشته را از ظلمت رهانده بود. عناصر رشگین در مقابل این واقعیت عاجز بودند؛آنچه که باید بشود؛ شده بود»
٨۶۰٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : پویا تندیس

عنوان : احسان طبری نیازی به دفاع ندارد!
ممنون آقای پورچزنی و ممنون اقای شاکری از شعر زیبای سعدی

آن گه که در لَجَنِ مَرموزْ، مارها می خوابند،
و کرکس، شاهِ آدم خواران، در لانه می خَزَد،
و سراسرِ هَستی در آبِ تیره تَعمید می یابد،
و خاکسترِ فراموش را
بر سرِ خاکِ لاله و تبِ گل های زَرْد می پاشند،
به تنهاییِ غُرور آمیزِ قُلّه ها می اندیشم.
٨۶۰٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : امید سحر

عنوان : اظهارنظر
نظرگیر بودن نوشتار جناب جزنی(۱۴نظر تا این لحظه) که در خصوص سایر نوشتارهای منتشرشده درسایت وزینِ اخبار روز(ضمن احترام به همه نویسندگان آنها) امری تقریبا کم سابقه است، نشان از اهمیت سیمای دانشمند فرهیخته و فرزانه زنده یاد احسان طبری و زنده بودن آرمانهای بشردوستانه وی پس از چنددهه دارد. لذا بیاناتی از این قبیل که "مرحوم طبری هیچ بود!"، صرفا میتواند از سر ناآگاهی یا بی انصافی و بعضا عداوت با خادمین فرهنگی جامعه ایران باشد. نفی کردن وجود یا اثربخشیِ یک شخصیت، پدیده یا واقعیت همیشه کار آسانی است اما رد کردن آن با بحث و اقناع برپایه منطق و استدلال، البته زحمت مضاعف و سواد و دود چراغ و سینه سوخته را می طلبد.

امثال احسان طبری را شاید بتوان مانند جوردانو برونوها بطور فیزیکی کشت(کما اینکه که عوامل ارتجاع و امپریالیسم موفق به اینکار شدند)، اما اندیشه های والا و انسانی آنها را هرگز! طبری در میان ایرانیان همچنان زنده است و می نویسد! نمونه اش کتاب جدید الانتشار "پادشاه خورشید" (نشر پژواک فروزان۱۳۹۷)حاوی مقالات مهمی که درمقطع قبل از کشتنش با نام مستعار ا.طباطبایی" در مجله "هدهد" به سردبیری زنده یاد صدری افشار به چاپ رسانده بود.
http://uupload.ir/files/۴zuv_photo.jpg

و این دقیقا همان شبح و کابوسی است که به قول جناب پورجزنی که اکنون بهد از چند دهه از دل تاریخ به هیأتی هولناک‌تر و در ابعادی دهشتناک‌تر بیرون آمده و منتشر کنندگان تازه از راه رسیده ماهنامه "قلم یاران" (در واقع دوستان حسین بازجو) را به وحشت انداخته و خوابشان را آشفته ساخته است و نه چیزی دیگر!

برتولد برشت درجایی نوشته (نقل به مضمون): "کسانی هستند که فقط یک روز از عمرشان را مبارزه می کنند؛ آنها از جرگه خوبان هستند. دیگرانی هستند که یک سال مبارزه می کنند؛ آنها بهترند. کسانی هم هستند که سالها از عمر خودرا صرف مبارزه می کنند که آنها بسیار بهترند ولی انهایی که تمام عمرشان را صرف مبارزه می کنند، انسانهای والایی هستند". قضاوت در باره انسانهای والایی چون ارانی ها و وارطان ها رضایی ها و جزنی ها، طبری ها و کیانوری ها و امیر انتظام ها و امثالهم... با این سادگی نیست. به ویژه و به قولی در مورد "احسان طبری که در گذشته آن همه زیبا بود و آن همه سرها به سویش چرخیده بود و کتاب هایش آن همه روح ها را به پرواز در آورده بود..."/ والسلام.
٨۶۰۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : کیا

عنوان : بهروز عزیز
۱.تقسیم بندی های طبقه ،قشر و... کلاسیک کردن یک تئوری است در واقع این تقسیم بندی و تعریف ها از نظر من در هم تداخل میکنند بگیم تا در صدی مثلآ ۱۰ درصد.
۲.مارکسیسم ،سوسیالیسم ،مائو ایسم و.... که ریشه در مارکسیسم دارند در این تعریف کمی جا بجایی از خود نشان میدهند، آنچه مهم است و هسته اصلی است نگاه طبقاتی و سعی در بکار گیری علم است " که همیشه هم موفق آمیز نیست" و جستجوی راه حل هاست که باز هم بایکدیگر با سایه روشن به تداخل میرسند .
من حتی جریانی که همه از آن دوری می جویند مانند مجاهدین را در این طیف قرار میدهم چونکه سعی دارند از سوسیالیسم علمی استفاده کنند.
۲.مبارزان واقعی با مردم می بایست در تماس باشند حال از هر ق دیت ایده،قشر وطبقه ای و مسلما همانطور که شما به حق اشاره کرده اید، رو راست باشند و آگاهی دهند .
این عمل ریسک ها ی فراوانی را در خود دارد ،شکست،بد نامی،نا امیدی، زندان و مرگ.خلاصه ساده نیست.
٨۶۰۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : جمشید برومند

عنوان : آغاز فاجعه گزار به سوسیالیزمی بود که صورت نگرفت !
دوستان گرامی ! بر خلاف قطعنامه های احزاب برادر در دوران «سوسیالیزم واقعا موجود» در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۶۹ گزار سرمایه داری به سوسیالیزم در مقیاس جهانی با موفقیت صورت نگرفته بود. پس تا آن مرحله هم که گزار انجام شده بود می توانست بر گشت پذیر باشد که دیدیم چگونه فروپاشید.
وقتی احزاب برادر شمول حزب توده دنیا را جنان ارزیابی کردند و مناسبات ، توانائی ها و قدرت «سوسیالیزم واقعا موجود» را بر تر از سرمایه داری جهانی و امپریالیزم ارزیابی کردند بدیهی بود که رقیثب را دست کم گرفته و راهکارهای نادرست و نامناسبی برای گسترش مناسبات سوسیالیستی اتخاذ کردند و هرکس را که با غرب ستیزه کرد را بنفع «سوسیالیزم» بحساب آوردند.
از این رو رهبران حزب توده که در خارج از ایران می توانستند به مقایسه واقعی اردوگاه سوسیالیزم و سرمایه داری بنشینند باید پرسید چگونه قطعنامه های غیر واقع بینانه و غیر علمی احزاب برادر را تائید کردند؟
فاجعه از آنجا شروع شد.
٨۶۰۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : نامی شاکری

عنوان : حضرت سعدی می فرماید که :
یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت، و ثنایی برو بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند، و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همی‌رفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند. در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه خود می‌خواهم اگر انعام فرمایی
رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ.
امیدوار بود آدمی به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
سالار دزدان را برو رحمت آمد و جامه باز فرمود، و قبا پوستینی برو مزید کرد و درمی چند.

حضرت سعدی
٨۶۰۷۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : بهروز الف

عنوان : سایت اخبار روز محل تبادل نظر هست نه سخنان هیستریک و جاهل بازی
گویا نوشته من بد جوری غیرت!! توده ای "به بهروز الف" را به هیجان آورده و چون خیلی موافق نام واقعی افراد هست (شاید برای تحویل به پیک نت) خود را در پشت نام من مخفی کرده و هیستریک و جاهل وار نوشته از آنجایی که سایت اخبار روز محل اینگونه روش و رفتار نیست، پاسخی بر نوشته اش ندارم و تنها روی سخنم به آقای کیا هست که خواهان بحث برای روشنگری هستند
آقای کیا عزیز آیا وظیفه یک روشنفکر و بخصوص چپ این نیست که حقایق را بگوید و مردم را آگاه کند تا جامعه بسوی پیشرفت برود؟ اگر چنین هست که هست پس وظیفه چپ واقعی در سال ۵۷ و به بعد نشان دادن خواست های بس ارتجاعی نیروهای مذهبی بطور اعم و نتیجه تسلط آنها بر جامعه بود نه با آنها پشت میز نشستن و مصاحبه کردن. چپ های واقعی بر علم و آگاهی تکیه دارند اما مذهبیون بر شارلاطان گری و هوچی گری چرا که حتی یک جمله و خواسته انسانی و مترقی ندارند
حال این دو نیرو چرا باید با هم مناظره کنند و امام آنها را به دروغ ضد امپریالیست معرفی کنند و مردم را بفریبند معلوم نیست اگر شما میدانید آگاهمان کنید
بنابراین واقعیت ها را به مردم گفتن و فریب اشان ندادند نه تنها چپ روی نیست و بقول شما "هروئین" نیست بل تنها راه چپ بودن هست
آیا آن "چپ" های که در عراق، مصر،سوریه،لبنان،اتیوپی، و کشور های مختلف آمریکای جنوبی و مرکزی که به بیعت مذهبیون رفتند و فاجعه ها ببار آوردند و بجز بدنامی چیز دیگری برای چپ های آنجا به ارمغان نیاوردند و جوامع را به مرتجع ترین نیروها سپردند، مورد نظر شما هست؟
جالب تعریف شما از خلق هست. خلق یعنی نیروهای سیاسی!!! هماره در این فکر بودم که موافقین حزب توده ارادت خاصی به حزب کمونیست شوری دارند نه مائویسم . جبهه متحد کارگر و دهقان و خرده بورژوا و سرمایه دار که تئوری مشعشانه!! مائو برا تشکیل جمهوری دمکراتیک نوین هست. حال ما در زمان ما نیستیم بل در زمان جهانی شدن سرمایه و یکی شدن سرمایه داران و امپریالیست ها و تئوری سرمایه داری ملی راهی موزه ها شده.
ضمنن برطبق اساسنامه حزب توده، این حزب یک حزب چپ نیست همانی است که شما آن را جبهه متحد خلق مینامید
شاد باشید و کامروا
٨۶۰۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : سیامک رهگذر- از آلمان

عنوان : به جناب خسرو ثابت قدم
آقای محترم نوشتید:"قرار دادنِ "هیچ" در نور؟بدنباله اش:"مرحومِ "طبری" هیچ بود." بنظر من خود شما هم احساساتی با شخصیت سرشناس چپ ایرانی بنام احسان طبری برخورد کردید و حالا از سرکار عالی باید پرسید آیا بنظر شما بخاطر جُرم "هیچ" بوده که طبری را به زندان افکندند و شکنجه کردند؟ اگر او "هیچ" بوده چه نیازی به گرفتن اعترافهای اجباری از او با زور و شکنجه بوده و بایستی به اسارت گرفته میشد؟ چرا رژیم ملائی از "هیچی" یک شخص اینهمه وحشت داشت بنظر شما؟ مگر نه اینکه رژیم اسلامفاشیستی ملایان جنایتکار سعی کرده با شکستن طبری که یکی از رهبران اشاعه دهنده مارکسیسم در ایران بوده کل جریانات چپی را بکوبد و آنها را بی ارزش جلوه دهد؟ چرا در قضاوت خودتان نسبت به فردی که یک عمر در راه اعتقاد خودش مبارزه کرد و برای آگاهی چپی مردمش تلاش کرد اینقدر بیرحمانه قضاوت میکنید حتی شده من و شما نوعی از حزب توده بخاطر خطاهای گذشته و شاید حالش هنوز خوشمان نیاید! آیا جنابعالی در حد و مقام دانشی و علمی برابر یا حتی بالاتر از احسان طبری هستید که اینطور نمره هیچی یا صفری به او میدهید؟ کارنامه مبارزاتی خودتان را رو کنید تا ببینیم چقدر از رژیم ملائی سیلی خوردید و مقاومت کردید؟ نوشته زیر را که در همین سایت اخبار روز درج شده برایتان میآورم تا شاید درس عبرتی باشد برای برخی یاوه گویان قدرنشناس که همصدا شدند با ارتجاع مذهبی که هنوز از احسان طبری کشته شده وحشت دارند و هنوز سعی در خراب کردن او دارند با شیوه های مختلف و از دهانهای مختلف:و اینک متن دکتر سروش در باره ی احسان طبری شکنجه شده در منزل محمد تقی جعفری، به نقل از اخبار روز:سروش: طبری را با دهان و فک شکسته برای مناظره آوردند!
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com- چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵ - ۴ ژانویه ۲۰۱۷-
اخبار روز- مناظره های احسان طبری بعد از دستگیری همواره جزو نقاط پرسش برانگیز در تاریخچه ی فعالیت های وی بوده است. چطور شد کسی که یکی از بزرگترین فیلسوفان مارکسیست ایران خوانده می شد، در برابر دوربین اعترافات جمهوری اسلامی اسلام آورد؟ هر چند پاسخ این پرسش در کلیت خویش روشن است اما با این حال جزئیات آن چه بر احسان طبری گذشت، را تنها معدود کسانی می دانند که تا به امروز در برابر آن سکوت کرده اند.
عبدالکریم سروش فیلسوف اسلامی در متنی که به دفاع از پیشنهاد مناظره مجتهد شبستری با علما منتشر کرده، به گوشه ای از این ناگفته ها اشاره کرده است. در این متن که تاریخ «دی ماه ۹۵، کریسمس ۱۷» را در پای خود دارد، در این مورد چنین آمده است:
«در آغاز انقلاب که هیمنه‌ی هائل «چپ‌روان کافر کیش»، مومنان را ناآرام کرده بود، بنگاه صدا و سیما مرا و آیت‌الله مصباح یزدی را نامزد و دعوت به مناظره کرد. از آن سوی دیگر هم، آقایان احسان طبری و فرخ نگهدار آمده بودند تا از اصول و فروع باورهای خویش دفاع کنند (مشروح آن مناظرات اینک طبع و نشر شده و در دسترس همگان است. گرچه مرا در تحریر و طبع و نشر آن مطلقا نظارتی و دخالتی نبوده است و از میزان دقت متن مکتوب بی‌خبرم).
هفت جلسه به سر آمد و بحث ما به سر نیامد، تا وقایع خونین خرداد ۱۳۶۰ بر آن مهر خاتمت دائم نهاد. با این همه، نکات بسیار روشن شد. از جمله این‌که در یکی از جلسات که سخن از موضوع بحث جلسه آینده می‌رفت و مصباح یزدی موضوع خدا را پیشنهاد کرد، احسان طبری برآشفت که در آن بحث شرکت نخواهد کرد حتی اگر حزب، وی را ملزم به آن کند و یادداشتی به آقای مصباح داد که: مرا ملحد نخوانید، من ملحد نیستم. پس از خاتمه‌ی آن مناظرات، یک بار دیگر احسان طبری را دیدم و آن شبی از شب‌های ماه رمضان -سال۶۳؟- بود که وی را از زندان به خانه مرحوم محّمدتقی جعفری آوردند و مرا هم بدان مجلس فراخواندند. حال و روز خوشی نداشت و دهان و فک‌اش گویا شکسته یا کج شده بود. جعفری می‌خواست‌با وی محاجه کند، اما من مطلقا خوش نداشتم که با اسیری در بحث شوم، و نشدم. یک‌بار که آقای جعفری سخنی در نقد شوروی (سابق) گفت، احسان تکانی خورد و دفاعی غیورانه کرد...»
در ضمن جناب ثابت قدم تا به حال این موضوع هم فکر کردید که زنده یاد طبری با همه نبوغ و سواد و شعوری که داشت میتوانست خودش را بهتر به رژیم ملایان بفروشد برای یک زندگی راحت و لوکس بدون دردسرهای سیاسی ولی چرا از پست و مقام و زر و زندگی اشرافی چشم پوشید لابد به نظر شما برای "هیچ" بودن خودش؟
٨۶۰۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : به بهروز الف

عنوان : جریان مجهول الهویه شما چه گلی به سر مردم زد؟
با اسم مستعار و با باد در غبغب خیلی سهل میتوان به احزاب و شخصیت های صاحب نام و کارنامه پرید و تخریب کرد. شما در آن سال که حزب و سازمان گفتگو را به نفع جامعه و آینده ایران و مناسترین راه رقابت سیاسی تشخیص دادند، کجا بودید و با کدام نیروی آینده اندیشی همکاری میکردید؟ در میان میلیشیا بودید یا شعار انقلاب سوسیالیستی میدادید با مثل محمد ارسی همراه با برادران حزب الله به دفاتر حزب و سازمان حمله میکردید؟ شما که تاریخ را خوب خوانده بودید و مثل کف بین ها دست روحانیت و مذهبی ها را خوانده بودید، چه کردید؟ و به کجا رسیدید؟ با همین آینده اندیشی و شناخت تاریخی امکروز دست به دامن ترامپ و نتانیاتهو شده اید؟
٨۶۰۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : hadi shahab

عنوان : فکر کردن زحمت داره و ما موظف به انجام آ ن هستیم
آقای سیامک پورجزنی,

باور کنید وجدان هر آدم با انصافی از اینکه یک آدم بر خلاف میلش
مجبور به اعتراف علیه خودش یا حزب یا سازمان مورد علاقه ا ش آزرده میشود.

من بعنوان یک نفر مخالف حزب توده از اینکه جلادان حکومت اسلامی
رهبران این حزب را مجبور به اعتراف دروغ یا توبه کردند بشدت ناراحت شدم .

آقای سیامک پورجزنی,
همانطور که دیگران نیز در اینجا نوشته اند خوب است که شما انصاف به خرج
بدهید و منظور خودتان را از خلق بیان کنید.

لنین و نظرات لنین در مورد دولت پرولتاریا کمترین نقطه مشترکی
با نظرات حزب توده راه رشد غار سرمایه داری و دفاع از مرتجع ترین
حکومت تاریخ ندارد .
دوست گرامی ,
حتی اگر به فرض اینکه لنین و مارکس از قبر برمی خواستند
و از این حکومت دفا ع میکردند آیا من و شما نیز مانند امت حزب الله
از آنان پیروی کرده و از این حکومت دفاع میکردیم .
آقای محترم ,
فکر و منطق انسان باید تصمیم گیرنده باشد نه اینکه ما برای
خودمان از مارکس , لنین و یا طبری برای خودمان پیامبر بسازیم .

فکر کردن زحمت داره و ما موظف به انجام آ ن هستیم

با احترام
هادی شهاب
٨۶۰۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : کیا

عنوان : آقای بهروز
رئالیستی بودن خاصیت چپ است!
مذهب افیون است، درست است ولی چپ روی ، چپ هروئین است!

در جوامعی که مذهبی هستند ،چپ میبایست همچنانکه استقلال فکری خود را حفظ می کند با دیگران" مذهبیون " کار کند،این کار چپ را چند برابر میکند.
اگر شما حق داشته باشید ،در چنین جوامعی مثالی بزنید که چپ به حاکمیت رسیده است ویا موفقیتی نسبی داشته است.
تاریخ حزب توده ایران با تمام خطاهایش متعلق به چپ است و چپ واقعی باید از آن آموزش بگیرد و انرا تصحیح کرده و دفاع کند .
بیژن جزنی که قهرمانی در چپ است هم از حزب توده ایران شروع کرد با تصحیح مواضع .
کلمه خلق یا خلق ها جانشین کلمه ملت یا مردم است و جبهه متحد خلق به معنی اتحاد همه نیروهای سیاسی از ‌کارگر تا انواع قشرهای خورده بورژوازی و سرمایه داری ،تمام قوم ها سرزمین را شامل مشود
٨۶۰۶۵ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : توده ای

عنوان : این سمپاشی و کینه توزی بی دلیل نیست!
۱- بر هیچکس پوشیده نیست که رژیم جمهوری اسلامی در سرکوب دهه شصت کوشید تا رهبران و اعضا و هواداران همه جریانات سیاسی را به اعتراف گیری بکشاند. و کسانی که آن روزها و ماهها و سال ها را تجربه کرده اند، حتما به خاطر می آورند که هیچ جریانی را نداشته ایم که جمهوری اسلامی آنها را به پای اعترافات تلویزیونی نکشانده باشد.
۲- و البته روشن است که اگر جریان مورد نظر، حریانی با هویت اجتماعی و تاریخی و توان نظری و تحلیلی چون حزب توده ایران در جامعه بوده و نظریه پردازان برجسته ای چون احسان طبری داشته باشد، شکستن آنها و اعتراف گیری از آنها برای رژیمی که خود را نماینده گفتمان ایدئولوژیک سومی می دانست که اسم آن را هم نه شرقی و نه غربی گذاشته بود، بمراتب مهم تر بود تا آنجا که آقایان بسیار مایلند افتخار فروپاشی سوسیالیسم را نتیجه ظهور اسلام سیاسی خود وانمود کنند.
۳- اتفاقا مناظره های تلویزیونی سال های اول انقلاب یعنی دورانی که هنوز جامعه بشدت متاثر از فضای آزاد بوجود آمده در شرایط انقلاب بود ، تاثیر چشمگیری در معرفی توانمندی های نظری و تحلیلی حزب توده ایران برای افکار عمومی یعنی توده های مردم داشت. توانایی تحلیلی و نظری و واقع بینی سیاسی حزب توده ایران نه تنها در این مناظره ها بلکه در بحث های خیابانی و دانشگاه ها ، محل های کار و زندگی و همه جا مشهود بود. نباید از یاد برد که شرایط سیاسی جامعه در زمان برگزاری مناظره های تلویزیونی کم و بیش به گونه ای بود که در فاصله زمانی اندکی در ایران توده ای ها، فدائیان و حتی مجاهدین در انتخابات شرکت می کردند. بر این اساس استفاده از فرصت و تریبون تلویزیون حتی برای چند ساعت برای طرح اعتقادات و باورهای کمونیستها با مردم نه تنها قابل سرزنش نیست بلکه یک گام درست نیز بوده است.
۴- این البته به معنی انکار وجود برخی اشتباهات در پیش بینی روند آتی رویدادهای اجتماعی و سیاسی ایران و نقش روحانیت عمدتا به عنوان نماینده اسلام سیاسی مرتجع در آن از سوی حزب توده ایران نبوده است. اشتباهی که بعدا در اسناد مهم حزبی نیز به آن اشاره شد. ولی نکته مهم این است که کدام جریان سیاسی می تواند مدعی شود که تحلیلش در ارتباط با رویدادهای سال های اول انقلاب فارغ از اشتباه و یا حتی اشتباه کمتر از حزب توده ایران بوده است؟ نباید فراموش کرد آنچه را که حزب توده ایران به نام خط ضد امپریالیستی و مردمی در جمهوری اسلامی مورد حمایت قرار می داد، همان پتانسیل و ماهیتی است که نزدیک به سه دهه بعد در قامت جنبش سبز قد برمی افرازد که آشکارا حامل خواستهای دموکراتیک و آزادی خواهانه و تا حدی نیز عدالتخواهانه مردم ایران بود.
۵- القای این باور که اگر حزب توده ایران نیز مانند برخی دیگر از جریانات چپ در همان سال اول انقلاب به رویارویی با حاکمیت برآمده از انقلاب با پایگاه عظیم مردمی خود برمی خاست، لابد موفق به تغییر توازن قوا به نفع نیروهای مدافع آزادی و....می شد، دروغی بزرگ بیش نخواهد بود. برخی ها از یک سو نقش حزب توده ایران را در ارتباط با رویدادهای مرتبط با انقلاب ۵۷ چندان مهم و تاثیرگذار نمی دانند و از سوی دیگر چنان القا می کنند که اگر مثلا حزب توده ایران نیز مانند برخی دیگر از نیروهای چپ از همان ابتدا با جمهوری اسلامی در می افتاد و...، گویا قادر به تغییر روند وقایع می شد! این رویکرد ناتوان از درک تغییرات و تحولاتی است که در دهه شصت در حاکمیت رخ داده است و با نگاهی اینهمانی می کوشد تصویری از جمهوری اسلامی فاسد ، دیکتاتور و ضد مردمی امروز ارائه دهد که گویا در سال های۶۱- ۵۷نیز چنین بوده است.
۶-همگامی با شریعتمداری ها و شکنجه گران و اعتراف گیرندگان دهه ۶۰ شایسته کسانی که خود را انقلابی و مخالف این وضعیت می دانند، نیست. منتقدان احسان طبری چه خوششان بیاید یا نه ، ایشان از جایگاهی برجسته در بین صاحبنظران و نظریه پردازان جنبش کمونیستی در جهان معاصر برخوردار است و با گردوخاک هایی که عمدتا از طریق برخوردهای شعاری و غیر تحلیلی و غیر نظری و سطحی سعی در تخریب ایشان دارند، چهره این نظریه پرداز زیر غبار نخواهد رفت.
حقیقت آن است که علت اساسی تهاجم به حزب توده ایران و شخصیت برجسته و فرزانه ای چون احسان طبری را باید در رشد دوباره افکار و اندیشه های حزب توده ایران در جامعه جستجود کرد. مطمئناً در یک فضای گفتگوی آزاد بسیار بهتر می توان به نقد بررسی کارنامه مدعیان چپ در ایران (البته اگر از هویت قابل بحث و دارای اسم و رسمی سخن بگویند و نه به عنوان یک فرد تازه از راه رسیده و فاقد هویت تاریخی که بتوان بر گذشته اش پرتو انداخت) و از جمله کارنامه حزب توده ایران پرداخت.
بنا براین منتقدان مدعی چپ از حزب توده ایران بهتر است بکوشند تا اگر حرف حسابی دارند، آن را در قالب بحث های نظری جدی بویژه با توجه به روند مواضع و تحلیل های سیاسی و نظری حزب در طی چهار دهه گذشته و با تمرکز بر سال های اخیر دنبال کنند و از همسویی با جریانات ارتجاعی ضد کمونیستی بورژوازی و ارتجاع مذهبی اجتناب کنند.
٨۶۰۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : علی قدیمی

عنوان : مگر حزب توده با ارتجاع همکاری نکرد
شادروان طبری و بسیاری از توده آی ها قربانی سیاست حزب توده در ایران شدند.
در سال ۵۷ جوانان آن روز نه تجربه دوران رضا شاه را داشتند ونه سال های سی تا سی دو را به چشم دیده بودند.دوجریان تجربه داشتند حزب توده و جریانات دینی.
حزب توده در سال ۵۷ با داشتن کادرهای ورزیده وبا تجربه توان آن را داشت که جامعه ایرانی را بسوی قانون و آزادی سوق دهد اما بلندپروازی ودشمنی با هرچه نام غربی و بورژوایی داشت ایران را به مسلخ اخوندها برد. اگر آخوند طبری را به تلویزیون آورد حزب توده هم امیر انتظام را سی سال به زندان برد وقطب زاده را به پای چوب دار کشاند. از یک جوان بیست ساله انتظاری نیست ولی از کسانیکه در شوروی سابق بودند وگرم سرد دنیا را چشیده بودند انتظار است با شعارهای توخالی و ضد غربی مردم را تحریک نکنند. آیا در سال ۵۷ مردم ایران همان سوسیالیسم حزب را میخواستند ویا فضای باز دمکراتیک؟
نه جانم آنکه باید روی صندلی قضاوت تاریخ قرار گیرد رهبری حزب توده در ایران است که با سیاست خود جامعه ایرانی را به قهقرا و نکبت تاریخی واخوندی کشاند.
٨۶۰۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : نشیط کیوان

عنوان : اشتباه های یک تحلیل
نویسنده محترم مقاله ، دو موضوع را می باید از هم تفکیک میکرد . اقای احسان طبری را در جامعه ایران ، در وحله اول به عنوان یک فعال سیاسی " حزب توده " می شناسند و سپس بعنوان یک پزوهشگر اجتماعی . اینکه مرتبه پزوهشگری او در چه مرحله بوده ، بحث دیگری است . بنظر من ، ایکاش آقای طبری و امثال او را وارد عالم سیاست نکنند ، به دلیل اینکه عالم سیاست ویژه گی خواص خود را دارد . جامعه روشنفکری ایران ، رفتارهای سیاسی و تصمیم گیرهای سیاسی حزب توده ایران را درمدت سه ویا چهار سال بعد از رویداد سال پنجاه وهفت دیده اند و آقای احسان طبری خود محصول آن نظرات سیاسی بوده است و به همین دلیل در مقابل اندیشه منحط رژیم اسلامی هم توان مقابله را ندارد . قصد من در اینجا باز کردن و تحلیل کردن عملکرد گذشته حزب توده نیست . اما حزبی که بجای ایجاد فرصت برای فعالیت های سیاسی ، منتظر فرصت می باشد و یا برای کار سیاسی ، نفوذ سیاسی را در الویت قرار میدهد ، نمی توان اندیشه سیاسی آقای طبری ، کادر بالای سیاسی حزب را مجزا کردو از او انتظار داشت که حداقل از اندیشه های اجتماعی ات دفاع کن .
٨۶۰۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : بهروز الف

عنوان : به آقا یا خانم کیا
اگر چپ ها
۱. تاریخ حداقل ۱۰۰ ساله ایران را نخوانده بودند که مسلمین ناب محمدی با آن تفکرات مخرب و جنایت خواهانه چه صدماتی که به پیشرفت و ترقی جامعه نزدند
۲. تاریخ را نخوانده اند که جبهه متحد خلق معنی مارکسیستی ندارد چرا که قمه کشان و آدمکشان مسلمان هم طبق تعریف از اعضای این “خلق” بدون تعریف هستند
۳. اسلام و هر مذهبی افیون توده ها است و تنها درست شده اند که مردم را درخرافات غرق کنند که مالکان و سرمایه داران به غارت و چپاولشان ادامه دهند و رهبران مذهبی ( از هر نوع أن و بدون استثنا) جیره خواران مالکان و سرمایه داران هستند و نقش شان تنها مخرب و ارتجاعی و وحشیانه هست
۳. اگر چپ کتب مارکسیستی که هیچ حتی نوشته هماره یاد بیژن جزنی درباره عدم همکاری با مذهبیون از هر قماش را نخوانده هست
این چپ که نماینده اش حزب توده بخصوص رهبرانش هست بهتر است بروند گوشه ای ماست خودشان را بخورند و به سیاست و جامعه دخالتی نکنند
اگر چپ به موارد فوق آگاه بود قاعدتن در هر زمان بلی در هر زمان با آدمکشان و منجمد فکران مسلمان همانند سروش و بهشتی و مطهری و ..؛. به مناظره !! نمینشست تا آنان. را برای قتل عام ازادیخواهان، سوسیالیست هاو کمونیست ها ترغیب نمیکرد. مسلمین محمدی ۱۴۰۰ سال پیش هم همانند سال ئ۱۳۵۷ و یا کنون مرتجع بودند و جنایتکار و کماکان خواهند بود. ضمنن قبل از تشکیل جبهه متحد خلق اولا یک تعریف. از خلق بدهید که ببنیم جه کسانی خلق به حساب میایند تا در باره تشکیل جبهه صحبت شود
٨۶۰۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۷       

    از : کیا

عنوان : به گذشته پرداختن واز آن نیاموختن!
گیریم طبری در تصمیم های تعیین کننده حزب توده ایران مقصر بود و همه میدانیم در اول انقلاب هنوز مرحله که بر که تکمیل نشده بود نشست تلویزیونی چپ ها با بهشتی ودیگر مذهبیون را نمیتوان در آن برهه زمانی اشتباه یا خیانت دانست،اینکه حاکمان مذهبی دست به قلع قم زدند و حتی مذهبیون مترقی را هم تحت فشار و زندان حصر نگه داشتن خود نشانی از درست بودن تاکتیکی این نشست میتواند باشد.
حال از گذشته باید درس آموخت.
جبهه متحد خلق را تشکیل دهیم وازمقصر شمردن نیروهای اپوزیسیون معقول خود داری کنیم.
هرچه باشد طبری در ارتقاع چپ نقش داشته است و کارهای علمی اش همیشه ماندنی و قابل استفاده است.
٨۶۰۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۷       

    از : بهروز الف

عنوان : واقعیت ها را گفتید ولی با سانسور
شکنجه و زندان اعدام هر کس بخاطر اندیشه اش نزد هرکس جز جزم اندیشان محکوم هست ولی آقای پور جزنی چرا فقط به بخشی از واقعیت ها که کمک به نوشته و قصد شما را دارند را تکیه کرده اید؟ مگر نه اینکه تمامی کسانی که تاریخ را تحریف میکنند چنین راهی را در پیش میگیرند. در اینجا تنها به یک جمله شما میپردازم. مینویسید “در اینکار اصلاح طلبان و اصولگرایان همدستند. مثل آن روزها که سروش کنار مصباح می نشست. مثل آن روزها که بهترین فرزندان آفتاب و باد را در دهه ی طلایی ۱۳۶۰ به قتلگاه و خاوران می بردند...." ولی نمینویسید که سروش و مصباح و بهشتی و کیانوری و فرخ نگهدار و طبری و ........ در کنار هم مینشستند و در وصف امام ضد امپریالیست نوحه خوانی میکردند و از ضبح اسلامی هزاران هزار پیر و جوان و کودک بدست برادران خط امام ( اصلاح طلبان امروزی) پای کوبی میکردند و آنان را دست نشانده گان امپریالیست میخواندند. آیا جنایت تنها وقتی که سراغ مودمان میاید بد است؟ عملکرد رهبران حزب توده و از جمله احسان طبری همانند عملکرد رهبران احزاب کمونیست کشورهای بلوک شرق هست که با تمامی خدمت در سازندگی بنیادی جامعه ولی بخاطر اطاعت کورکورانه (کتابی که خود حزب توده نشرش داده) و تصفیه های درونی در راستای خواست های حزب مادر، جامعه را دو دستی به فاشیست ها سپردند و دستاوردهای انسانی را از بین بردند. خیل گدایان و بی خانمان ها و کارخانجات عمدن ورشکسته شده و غارت ثروت ملی و چهره های عبوس و غمگین مردم را در پراگ و بوداپست و ورشو ببینید تا عمق فاجعه ها و ضرباتی که همفکران طبری ها به سوسیالیست و مردم وارد کردند را ببینید تا در قضاوت های خود یکطرفه نروید
شاد و سلامت باشید
٨۶۰۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۷       

    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : قرار دادنِ "هیچ" در نور؟
جالب است که نویسنده - ظاهراً از روی احساسات - هنوز، بعد از این همه زمان که خواننده طالبِ دانستن را قاعدتاً راضی باید کرده باشد، از یک "هیچ" فردی محترم و قابلِ ستایش می سازد.
مرحومِ "طبری" هیچ بود. چون از تصمیم گیرندگانِ "حزبِ توده ایران" بود. و خطاهای غیر قابلِ بخششِ این حزب برای همه کسانی که مایل بودند واقعیت را بدور از احساسات بدانند، سالهاست که روشن است.
شما - احتمالاً فقط از روی احساسات و گرایش های سیاسی - یک "هیچ" را نورانی کرده اید.

جدا کردنِ احساسات و وابستگی ها در هنگامِ قضاوت یا بررسی کارِ بسیار بسیار دشواری ست.

احترامِ این مرحوم بیشتر از احترامِ بقیه قربانیانِ حکومتِ عجیب و غریبِ ایران نیست.
٨۶۰۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱٣۹۷