سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تأویل - شکوفه تقی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : بیایید بر تیرگی درن شمشیر بکشیم، و بکشیم آن دشمن جان را، عدوی زلال نهان را!
آقا یا خانم س. ا. که مثلاً نقد نوشته ای. س.ا. د. م. ک . گ. چقدر تهوع آور است پشت خانه ی اینترنت! هر کسی بعد از بد مستی شبانه می رود و آنجا بالا می آورد.
راستی چه بر ما گذشت که این همه خرد و حقیر شدیم.
آقا یا خانم س. ا. شما این شعر را خوانده اید؟
اگر نخوانده اید با کدامین وجدان نظر نوشته اید!؟ و اگر خوانده اید برداشت شما از این شعری که پر است از خیال چه بوده است؟ که آنگونه تاخت و تاز کرده اید؟
شما اصلاً روی کلمه ی تأویل اندکی اندیشیدید؟ اگر نه پس چرا نگاه لوچ و یکوری و سبک سری خود را به حساب دیگری می گذارید؟
شعر نام اش تأویل است. تأویل بانوی شاعر از زیبایی یک بهار اجتماعی ی پر از خیال و کوچه هایی است که آدم را به شاهراه فردا می برد و دوباره به خانه ی پدری و مادری می رساند، برای پایکوبی. داستان غم انگیز انسان تبعیدی است که روزی چلچله وار بر می گردد.
لطف کنید و دوباره شعر را بخوانید و اگر وجدان شما نگذاشت خواب به چشمانتان بیاید، یقه ی خود را بگیرید، و بیایید پوزش بخواهید تا به زندگی بر گشته، در تیرگی درون نمیرید. به راستی چه بر ما گذشت که این شدیم!؟

برای عده ای شعر و هنر و ادبیات چیزشان هم نیست. می آیند اینجا تا عقده خالی کنند. غافل از اینکه این کار از نقطه نظر روانی تأثیر بلند مدت اش بر عکس آنچه آنها می پندارند است، اصلاً مثبت نیست بلکه شدیداً منفی است. به بن بست می رساند آدمی را. بیچاره و حقیر و درون چو قیر می سازد. و این خیانت است به چشمه واری، به زلالیت انسان.
بیایید تمرین کنیم برای زیبا دیدن، برای وجدان داشتن؛ برای انسان بودن، می دانم دشوار است، اما شدنی است. بیایید بر خود خواهی و حقارت های درون شمشیر بکشیم، بیایید تلاش کنیم هم نشین روشنی، گل، و زیبایی شویم در این بهار.
«صد بار بدی کردی و دیدی ثمر اش را
خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی!؟»

بسیاری در این جهان با مهربانی، با انسانی نگاه کردن بیگانه اند. آنها حتی شاید نمی دانند که جز جهان کینه توزی هایشان، جهان دیگری نیز می تواند وجود داسته باشد.
برای بسیاری همانطور که نوشتم شعر و ادبیات و هنر اصل نیست، اصل تیرگی درون را وا کردن است و جهانی را با تلخ آن همراه.

بگذارید یک مثال زنده برایتان بزنم از همین پایگاه اینترنتی: چندین بار کس یا کسانی آمدند و بر شعر دکتر اسعد رشیدی خرده گرفتند، و گاه بجا. اما همان شاعر وقتی چندی پیش یکی از شاهکار های خود را سرود، فقط یک نفر برایش پیام گذاشت. فکر کنم آقای شرنگ بود.
من اینجا مدت هاست که نمی نویسم، ولی گاه نمی شود برای ترانه، برای منصور و ... ننویسی. گاه نمی شود زشت ِ بی انصافی را ببینی و بنشینی.

ما عموماً ضعیف کشیم. درست مثل لمپن هایی که منتظرند یک بچه ی یتیم و بی کس گیرشان بیاید برای عقده های کودکی را خالی کردن. اگر راست می گویید، بیایید به شعر بزرگان دوران خرده بگیرید تا حاصل کارشان بهتر شود. شما ها اما این شهامت ها را ندارید. از کودکی عادت کرده اید به زور گویی به ضعیف تر ها، چون وقتی ضعیف بودید به شما زور گفتند. حتی ممکن است یادتان رفته باشد، اما ناخود آگاه شما آن تلخ را بخاطر سپرده دارد. و گه و بیگه بی اجازه ی شما آن را از اعماق به سطح آورده شورش تیره پا می کند در وجودتان. بیایید خود را بشناسیم و بر زشتیهای درون پیروز شویم، وگرنه دیر یا زود انسان را از پای در می آورد.
در طول سال در این پایگاه اینترنتی ده ها انشاء چاپ می شود به جای شعر، اما در این دوران دو ریالی دوست بازی ها، منتقدین می گردند تا لقمه ی اندازه ی دهان خود پیدا کنند، و یا اینکه دعوا های شخصی خود را پشت دو حرف مخفی شده ارائه دهند.
بیایید نترسیم از ترسیدن، بیایید کمی بترسیم، شاید به خود آمدیم برای نجات.
۲٣۰٣۲ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست