سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تزهائی پیرامون نظریه‌ها و پارادایم‏ها - بهروز خلیق

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : داوود نوائیان

عنوان : حداقل، ۲۱ سال تاخیر
درود به دوست فرزانه و عزیزمان بهروز، به خاطر مقاله خوب اش

با ۲۱ سال تاخیر!

در قرن نوزده، دوره ی که مارکس اندیشه هایش را طرح می کرد و مقالات اش را می نوشت، به احتمال زیاد، نظرات او و افراد دیگر، چون انگلس و …، فقط یکی از گفتمان های زمان، البته، جدی تر و گسترده تر از نظرات دیگران، بود.

از ده ی چهل، قرن بیستم، در پی فرا گیر شدن تئوری «سیبرنتیک»،(Cybernetik)، خیلی از اندیشه ورزان و دانشمند دوران، به این نتیجه رسیده اند، که با کمک این تئوری و با تعمیم و گسترش آن به حوزه های مختلف، می توانند روند و نتیجه ی حرکت، همه ی پدیده ها و پروسه ها، در عرصه های مختلف طبیعی و اجتماعی، را به دقت پیش بینی و آنها را هدایت کنند و
خیلی از نظریه پردازان چپ، به ویژه در دوران استالین، شاید با توجه زمینه هایی که وجود داشت، و در راستای ادعاهای شان، از این تئوری حداکثر بهره برداری را کرده اند، و نظریه های مارکس و انگلس (و، لنین، استالین، مائو …) را، البته با کمک ماشین های دولتی شوروی و چین …، جزمیت ویژه ای بخشیداند و آب تطهیر و تقدس بر تمام تئوری ها و نظرات شان ریختند.

در سه ده آخر قرن بیستم (به ویژه ده هشتاد و ...)، با کشف یک سری ‪رویداد‬های مهم علمی در زمینه های مختلف، از جمله فیزیک و ستاره شناسی، اندیشه ورزان و دانشمندان به این نظریه رسیده اند که پایداری و هدایت یک سیستم، غیر ممکن است، مگر در مقیاس بسیار ، بسیار کوچک!
و در همین زمان بود که تئوری هرج و مرج (Kaosteorin)  به وجود آمد.  
و در سال ۱۹۹۱ آقای  (Tur Norretranders)، سوئدی،  به این جمعبندی رسید که:
« آدمی هرگز نمی تواند، پیش بینی کند که خودش و یا انسان دیگری در آینده چه خواهد کرد، زیرا، لازمه چنین پیشگویی، داشتن و دسترسی به تمام اطلاعات دقیق، از گذشته و حال، در باره ی خویش یا انسان دیگر می باشد، و این غیر ممکن است، زیرا بیشتر کنش و واکنش های انسان آگاهانه نیست» 
نام کامل این تئوری، ( teorin om deterministiskt kaos ) می باشد، و این تئوری ادعا می کند، حتی تحولات در سیستم های طراحی شده، نیز، کاملا قابل پیش بینی نیستند.  
… ...

با مهر فراوان

داوود نوائیان
۵۷۶۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۲       

    از : امیر

عنوان : نظرات زمینی
نظرات اقای خلیق گرچه دیر هنگام اما هنوز جای خوشحالی است که سازمان برای پیدا کردن جایگاه چپ معقول٬(چپی که سعی دارد٬ بر ای مقولات عدالت٬ ازادی٬به مفاهیمی زمینی و قابل حصول برسد)در تلاش است.باشد که این دیدگاهها خود را در برنامه اینده سازمان نشان دهد تادیگر شاهد برنامهای خیالی و غیر قابل حصول ولی پر طمطراق نباشیم.
۵۷۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۲       

    از : عیسی صفا

عنوان : گریز از گذشته
آقای خلیق با رفرانس به شناخت شناسی « پسا مدرن» می گویید که « قرائت» های مختلفی از مارکس وجود داشته و وجود خواهد داشت. بله اگر به دانشگاه ها در رشته های علوم انسانی مراجعه کنیم با هزاران قرائت از مارکس روبرو خواهیم شد. اما اگر به تاریخ جنبش کارگری نگاه کنیم در قرن بیستم با دوگرایش عمده روبرو می شویم : خط احزاب کمونیست و انترناسیونال سوم و خط سوسیال دمکراسی که اکثر احزاب آنها در جنگ اول جهانی از جنگ دفاع کرده بودند. سازمان چریک های فدایی خلق در ایران با میزان زیادی مسامحه به ادبیات خط کمونیستی نزدیک بود و هیچ عنصر دفاع از خط سوسیال دمکراسی در آنها دیده نمی شد. ادامه همین خط بود که سازمان را تا حد وحدت با حزب توده ایران پیش برد. سازمان فداییان اکثریت قبلن قول داده بود« خط سوم» را تحت عنوان « سوسیالیسم دمکراتیک» ارایه دهد. تا کنون خبری از این قول دیده نشده است ولی برعکس همین نوشته خلیق نشان می دهد که خط سوسیال دمکراسی و حتی سوسیال لیبرال در سازمان مسلط است. منتهی افرادی مثل خلیق کوشش می کنند هم از گذشته سازمانی خود بدون جوابگو بودن بگریزند و هم بار تجربه منفی سوسیال دمکراسی را به دوش نکشند.
۵۷۶۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۲       

    از : میم حجری

عنوان : تأملی در این مقاله جناب بهروز خلیق
رویاروئی های ایدئولوژیکی هر روزه (۴۹)

http://hadgarie.blogspot.de/۲۰۱۳/۱۰/۴۹.html
۵۷۶۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱٣۹۲       

    از : دوست

عنوان : تز یا خلاصه کتاب؟
سلام
تاکنون تصور می کردم اطلاق"تز" به اندیشه و تحلیلی است که تازگی دارد. مثلا تزی درباره انقلاب ایران که تحلیل و نگاه نوینی را ارائه کند اما به عنوان یک دانش آموخته علوم اجتماعی متاسفانه مطلب شما خلاصه ناشیانه ای از کتابهای "چیستی علم" اثر چالمرز و" انقلابات علمی" کوئن و درسنامه های "نظرات جامعه شناسی" مانند کتاب ریتسر است. ای کاش صبور بودید و یک مجموعه مطالعه را به پایان می رساندید و بعد تز هایتان را ارائه می دادید یا حداقل تحت عنوان خلاصه ای از چند کتاب این مطلب را تنظیم می کردید.
۵۷۶۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۲       

    از : خسرو صدری

عنوان : در باره "تز"هایشان:
۱-پارادایم چیست ؟:کوهن می گوید که علوم با تکامل تدریجی به پیش نمی روند بلکه این انقلابات دوره ای (پارادایم) است که موجب پیشرفت آن می شود. پارادایم یک علم تا مدتها تغییر نمی کند و دانشمندان در چارچوب آن باقی می مانند. به عنوان مثال :- نسبیت گالیله ای که موجب بی اعتباری فیزیک ارسطویی شد؛ -کشف بیضوی بودن مدار سیارات توسط کپلر؛ - بنیان گذاری فیزیک نو توسط نیوتون؛ - نسبیت عام و خاص اینشتن را می توان پارادایم های علم فیزیک نامید.
۲- ریاضیات ، فلسفه و منطق بر روش عقلی- استدلالی و علم بر تجربه (مشاهده ، آزمایش) متکی هستند. ازاین رو با آن که گفته می شود که فلسفه علم تفکر در مورد اساسی ترین موضوعات جهان هستی است ولی فلسفه علم نیست. ریاضیات هم همینطور.
۳- اصل اقلیدسی: از یک نقطه خارج از یک خط تنها یک خط موازی آن می توان رسم کرد، در همین ابعاد زمینی و نه کهکشانی بوسیله هندسه لباچفسکی و ریمانی مردود اعلام شد. کوتاهترین فاصله بین دو نقطه هم در همین کره زمین ، خط منحنی است. ما اگرهندوانه را با ترازوی طلا وزن نمی کنیم، نشانه بی اعتباری ترازوی طلا در میوه فروشی نیست.
۴-در فیزیک و مکانیک : مبانی اصلی فیزیک نیوتونی در همان اوایل قرن ۲۰ با نسبیت خاص و مکانیک کوانتوم اعتبار خود را از دست داد. کسی که می گوید: "مکانیک نیوتونی در مقیاس کوچک صادق است ، تئوری نسبیت در فضا و سرعت‏های بالا و تئوری کوانتوم در نور"، عدم آشنایی خود را با مباحث این علم به نمایش می گذارد. سی سال جدال اینشتین ( نه انیشتین .مثل این است که به دیوار بگوییم دیفال) با بور و هایزنبرگ و دیگر پیروان اصل عدم قطعیت در مکانیک کوانتوم برای آن بود که هرکدام نظریات خود را جهانشمول می دانست. بحث "کوانتوم و نور" که اصلا به اول قرن ۲۰ و تحقیقات ماکس پلانک و خود اینشتین مربوط می شود و ربطی هم به آنچه در دهه ۲۰ به عنوان فیزیک کوانتوم شکل گرفت ،ندارد.
۵- علم خود یعنی احتمال و قطعیتی در کار نیست. پوپر ابطال پذیری را مشخصه تئوری علمی می داند. ولی همه علوم از جمله علوم اجتماعی ا ز زمانی علم نامیده می شوند که بتوان قوانین نسبتا پایداری را در آن ها شناسایی و جمعبندی کرد. از این رو می گویند که علم ، پیشبینی پذیر است و هرج ومرج برآن نمی تواند حاکم باشد.
۶- وقتی کسی می گوید که: "این و یا آن پارادایم وجوهی از پدیده‏(اجتماعی) را تبیین می‏کنند و به برخی مسائل پاسخ می‏دهند." ، چرا منکر این می شود که می توان این وجوه پارادایم های مختلف را به هم وصل کرد و به نظریه کامل تری رسید؟
۷-این "تز" هارا که به زحمت می توان در آن یک جمله بی نقص یافت و به نظر می رسد که نگارنده تنها وحی آسمانی را که پس از رقص و سماء بروی نازل شده ، به روی کاغذ آورده است، می بایست همچنین به عنوان یک "شاهکار" ادبی به ثبت رساند. به عنوان مثال به این جمله توجه کنید: "نشاندن پارادایم‏ها در جایگاه واقعی خود و اسطوره‏زدائی از آن ها به معنی کم بهاء دادن به پاردایم‏سازی نیست. پیشرفت علوم طبیعی و اجتماعی تنها در انباشت فاکت‏ها نیست، بلکه در پاردایم‏سازی هم است. پارادایم‏سازی را نباید به مشاهده‏گری و انباشت فاکت تقلیل داد. انتزاع، مفهوم‏سازی و پاردایم‏سازی مرحله‏ای از پژوهش علمی است".
۵۷۶۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣۹۲       

    از : محسن جمالی

عنوان : جدلی کهنه از زبانی نو
تاریخ فلسفه‍ی دوقرن اخیر پر ازبرداشت های متضاد از نظریه های مارکس و انگلس لنین است، همه‍ی آنها را البته نمیتوان منتسب به تئوری توطئه یا وابستگی به سرمایه داری دانست.اماسازمانهای اهریمنی سرمایه داری و امپریالیسم نیز فیلسوف نما های مزدور خود را دارند تا مارکسیسم را از نظر تئوری خلع سلاح کنندو با سقسطه گری در اذهان کمو نیستها ونیروهای برابری خواه، ایجاد شبهه و تردید کنند. کژراهه های احسان طبری و... تازگی خود را از دست داده .اینک بدون شلاق و شکنجه و پای سفره‍ی رنگین امپریالیسم ، نابهنگام ، از کسی که کار اصلی و خبرگی اش ، فلسفه نیست و در گرماگرممبارزه‍ی حادسیاسی روز، چنین بر داشت هائی عجولانه، پراز تپق( پارادایم) سر میزند، در نشریه‍ی مطرح اخبار روز منتشر میشود که چه بشود؟ آیا این راست روی ها پاسخ به چپ روی های چریکی چهل سال پیش و برای تبری از جنبش پویای چپ کلاسیک نیست؟ آیا این رفتار را بایدباشرکت در انتخابات اخیر رهبران سازمان فهمید؟ یا اگر شکی در اصالت آن نیست، اینک چرا؟ اینجا چرا ؟
۵۷۶۲۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۲       

    از : پویان ارس

عنوان : ابتدا
آقای بهروز خلیق محترم
تشکر میکنم از بیان افکارتان
....
شما نمیتوانید "هر پارادایمی را که قادر به تبیین پدیده معین نیست بدون تعصب کنار بگذارید" چون تغییر پارادایم(در بیان همانها که این واژه را به کار گرفته اند مثلا توماس کون در ساختار انقلابات علمی) ساز و کار خود را دارد و این به خواست شما یا آن دیگری بر نمیگردد.
خوب است که حالا شروع به مطالعه مبانی تحقیق اجتماعی و روش شناسی کرده اید کمی هم شیوه نگارش محققانه و بیان ارجاعات و ادعاها را هم تمرین بفرمایید. مثلا انجا که نوشته اید:"مارکسیست ـ لنینیست‏ها آن چنان ایمانی به الگوهایشان دارند که در مقابل واقعیت‌های متعارض با الگوها، حاضر به تن دادن به هیچ تغییر و تعویض در الگوها نیستند"
و بقیه ادعاهایی از این دست
این حداقل با بخش دیگر همین متن خودتان تناقض دارد که مارکسیست - لنینیست ها را به چندین بخش افراز کرده اید اما اینجا همه را با هم جمع بسته و متخلق به چنین خلقیاتی میکنید .
...
پیشنهاد میکنم اگر فرصتی داشته باشید کمی در روش شناسی مارکس مطالعه بفرمایید. مارکس ( و کسانی که متوجه مفاهیم او بوده اند و از جمله لنین)هیچگاه ادعا نداشته که همه نظریات مارکسیستی از جامعیت و عامیت برخوردار هستند.
...
باید بگویم از این مطلب شما بسیار آموختم و باعث شد کمی بیشتر در اینکه در کجای جهان ایستاده ایم نظری دوباره کنم.
به امید پیشرفت برای این کشور محنت زده
۵۷۶۰۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۲       

    از : محسن درزی

عنوان : من از این مقاله آموختم!
من از این مقاله آموختم! با حوصله‌‌ ۲ بر آن را خواندم، و می‌بایست چند بار بخوانم،،،معین است که زحمت زیادی کشیده شده،و روی آن کار شده.اما دوست عزیز ؛ در این مطلب نه چندان بلند ۴۷ بار واژه " پارادایم " بکار رفته شده. برایم مزاحم بود ،و تمرکز از من می‌گرفت . " پارادایم " مثل میخ تو اعصابم فرو میرفت . بر هر حال سپاسگزار .
۵۷۶۰۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۲       

    از : خسرو صدری

عنوان : خودکشی سیاسی!
آقای خلیق و همفکران اکثریتی شان که پس از بمباران لیبی توسط ناتو ، زمان را برای علنی کردن بحث های درگوشی خود، مبنی بر ضرورت پذیرش هژمونی آمریکا برجهان و کشاندن سازمان اکثریت به بازی در لیگ سرمایه داری ، مناسب دیدند و برخلاف نیروهای مترقی ( نه الزاما چپ) جهان ، ازتغییرات لیبی اظهار خرسندی نمودند، احتمالا با ناکامی آمریکایی ها در تکرار همان فجایع انسانی و سیاسی در سوریه، که بیش ازپیش سمتگیری در استقرار نظمی چند قطبی را در جهان نوید می دهد، به تشویش دچار شده و برای هموار نگاه داشتن روند استحاله سازمان اکثریت ، اینک با تکرار ایرادات گردو خاک گرفته به مارکسیسم ، تلاش دارند تا شاید موقعیت شکننده خود را در منحرف کردن راه وروش سازمان به مثابه نیروی چپ ،تحکیم بخشند. برای آنانی که همه تخم های خود را در ماهیتابه سرمایه داری جهانی خاگینه کرده اند ، حرکت به سمت نظم چند قطبی یک تهدید و نه فرصت محسوب می شود.
نگارش چنین مقالاتی به منزله اقدام به خودکشی سیاسی است و پیش از هرچیز ازنادانی نویسنده نه فقط از آنچه در دنیای علم می گذرد حکایت دارد بلکه در کمال شگفتی نشان می دهد که چگونه می توان کسانی را یافت که با چند جمله عدم درک خود از اندیشه ای را اثبات می کنند که عمری از آن دفاع کرده اند.
این وظیفه افراد ذی صلاح و متخصص ( که خوشبختانه کم هم نیستند)می باشد که نسبت به این سبک وزنی ها واکنش در خور نشان دهند. در غیر این صورت ، بالاجبار کم دانانی چون من به سخن خواهند آمد.
۵۷۶۰۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ مهر ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست