جشن کهن تیرگان - دکتر تورج پارسی

نظرات دیگران
  
    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : تو گویی که در اینچنین کار نیک؛ ترا نام نیز بودست شریک؛ که پوری ز پارسی زبانان دهر؛ نویسد ز فرهنگ ایران زمین سر به سر
سلام بر تورج پارسی پور؛ کز فرهنگ ایران زمین می نویسد پیوسته.

چند روزی بود که به خود می گفتم باید یادداشتی برای مرد بگذارم. که امروز و فردا می شد. بلاخره امروز سر غیرت آمدم.
ممنونم از شما بخاطر یاد آوری و بررسی افسانه های کهن ایرانی. من تالشم. تالش ها از کهن ترین مردمان فلات ایران هستند. در واقع تالش خودش را صاحب اصلی ایران می داند. و شاید به همن دلیل باشد که در تالش زمین حتی یک نفر ضد ایرانی یافت نمی شود. و این در حالی است که بزرگترین ظلم به این خلق کوچک شده ی ایرانی شده است و پیوسته می شود.
تالش پاره پاره امروز نیمی در ایران - در استان گیلان و استان اردبیل - و نیمی در جمهوری آذربایجان قرار دارد. سال پیش وقتی از مرکز شهر تالش - هشتبر سابق - مجسمه ی رستم کلاه چرمینه را برداشتند؛ «جنبش پاکیزه خوی تالش» با تمام نیروی خود به مقابله با عوامل ضد ایرانی در منطقه برخاست در یک افشاگر سرتاسری در شهرستان های منطقه ی تالش در غرب استان گیلان. و هزینه هایش را نیز پرداختیم سر افراز. ماهنامه اصلی ما - ماهنامه تالش - را بعد از چاپ مقاله ی من به نام «رستم کُشان یورش به قهرمانان ایران» توقیف کردند. هنوز توقیف است. و سر دبیر ماهنامه را به زندان بردند. البته بعد از سرو صدای فراوان ما؛ بعد از سه ماه آزاد شد.

گذشته از زبان ریشه ای و کهنشان که راز دار واژ های گم و غبار آگین زبان های ایرانی است، تالش ها در باب جشن ها و مراسم ایرانیان نیز اعتقادات و افسانه های فراوان دارند. و با وسواسیتی خاص سینه به سینه به نسل های جدید منتقلشان می کنند.
در واقع تالش این انتقال فرهنگ نیاکان به نسل های جدید را یک وظیفه ی میهنی به حساب می آوَرََد. و جالب است که این موضوع بی هیچ سازماندهی انجام می گیرد. یعنی دیگر هر تالشی می داند که این وظیفه ی شخصی اوست. شاید همین پایداری به ذاتشان رفته، باعث حفظ زبان غریب و رازدارشان شده است. زبانی که کمتر واژه ی گم و غبار آلود ایرانی است که نتوان با آن گشودش. ای کاش در دانشگاه های میهن و یا در خارج از ایران برای این زبان کهن بی نظیر، یک کرسی می گذاشتند تا ایرانیان و جهانیان هرچه بیشتر عمق زبان فارسی دری، و هم زبان های کهن ایرانی را بشناسند. بعضی ویژگی های این زبان عمیقاً ایرانی در لری، کردی، سمنانی، تاتی استان اردبیل، سغدی، زبان های سلاویان شرق و آلمانی دیده می شود. یکی از زیبایی های این زبان کهن ایرانی، داشتن اول ساکن هاست؛ که متأسفانه در زبان ملی ما ایرانیان - فارسی دری - دیگر منسوخ شده است. به همن خاطر، ما امروزه مثلاً واژه ی سلاویان را اسلاویان می نویسیم و می خوانیم. که از بار تلفظ زیبا و شعر آلودگی واژه فوراً کاسته می شود.
این نکته را یک سیستانی۱، تات۲، کرد، تالش، آلمانی، روس، بلاروس، اکراینی و ... به راحتی در می یابد. ولی او که از کودکی دیگر با این ویژگی زیبای زبان آشنا نیست؛ برایش این سخن من بکلی می تواند بی مفهوم باشد.

زیر نویس ۱ - سیستان را به غلط سگستان نیز معنی کرده اند. سیستان سگستان نیست. سگستان در جنوب ایران قرار دارد و هنوز نام خود را حفظ کرده است. نام سگستان، سپه کَ یا سپه کَه، است. سپه به سکون اول یعنی سگ . کَه هم یعنی خانه. پس سپه کَه همان معبد سگ است. کابینت، کابین و ... نیز می توانند بن در این واژه داشته باشند.
حال این سئوال پیش می آید که پس سیستان یعنی چه؟
این واژه را به دو شکل می توان به تفسیر نشست.
سیستان = سی ستان = سی استان۳. یعنی سر زمینی که از سی پارچه تشکیل شده است.

دوم تفسیر سیستان، سیستَ استان است. و آن مشتق شده از مصدر سیستِن = سوختن، آتش گرفتن. بسیاری از این نوع واژه های کهن ایرانی که وارد فارسی دری شده اند، عموماً بخاطر تلفظ غلط کمی شکل عوض کرده اند. که امروزه دیگر برای فارسی زبان دشوار است به اعماق چنین واژه هایی رفتن.
چرا؟
برای اینکه این نو واژه های مرکب کهن بجای کسره ی مضاف فارسی دری، دارای فتحه ی مضاف زبان های کهن ایرانی هستند. مثل فرهنگ، که اصل آن فرَ هنگ است. یعنی هنگ ِ فر و شکوه. فرَوَر که اصل آن فرَ وُ اَر = فر آور، آورنده ی فر(فارسی دری) است. یا پرس پلیس، که اصل آن پرسَ پلیس است. که اگر بخواهیم به فارسی دری برش گردانیم؛ می شود پلیس پرس. و از این دست واژه های با شکل اصیل خود مانده در زبان ملی ما ایرانیان - فارسی دری - بسیار است.
پس سیستان در تفسیر دوم یعنی سیستَ استان، یا سیسته استان. که معنی آن استان سوخته و بیابان شده است. آیا این نام را بخاطر محیط گویری آن منظقه بهش داده اند. یا شهر سوخته در استان۳ سیستان بلوچستان گواه این سخن است؟
به نظر من هر دو می تواند باشد. ولی به احتمال قوی محیط سوخته و بیابانی باید باعث این نام گذاری شده باشد.
من خودم نیز تفسیر دوم را بر ای نام سیستان می پسندم؛ و نه سی پارچگی آن استان را. آن تفسیر از شکل واژه ی سیستان فقط از جنبه ی منطقی در نگریستن به ظاهر واژه صورت گرفته و بس.

۲ - تات واژه ای است که بن ترکی دارد. این واژه به معنی زیبا، نیک، خوش سخن و ... است. مثل تاتلی قز؛ یعنی دختر نازنین و زیبا؛ یعنی دختر ایرانی. یا تاتلی سَس. یعنی صدای خوش و نیک و دلنشین. از دیر باز اقوام ترک این لقب را برای ایرانیان بکار می برده اند. بر عکس، نیاکان ما و سلاویان ها متأسفانه در نام گذاری اقوام همجوار این دست و دل بازی را نداشتند. چنانکه امروزه دیگر نام بسیاری از خلق های داخل ایران و قفقاز و ... را نمی تو.ان معنی کرد. صلاح نیست که معنی شوند. پس تات هم به معنی قوم تات، و هم ایرانی است.

۳ - سیستان یعنی سیستَ استان، یعنی استان سوخته. پس استان سیستان هم زیاده گویی و هم غلط است. استان سیستان می شود استان سی استان. نام استان کردستان و لرستان و ... نیز غلط است.
چرا؟
برای اینکه کردستان یعنی کرد استان؛ یعنی استان کرد(فارسی دری). استان کردستان، می شود استان کرد استان. و این نادرست است.
در زمان ساسانیان نیز از این دست نامگذاری ها وجود داشت. ولی دیگر با لرستان، یک استان دیگر بکار نمی بردند. زیرا لرستان یعنی استان لر.
این نوع نامگذاری ها در زمان رضا شاه به وسیله ی فرهنگستان علوم وارد فرهنگ ایرانی شد. فرهنگستان قدیم خدمات زیادی نیز کرد؛ ولی غلط هایی را نیز به ثبت رساند. فرهنگستان جدید نیز خدمات زیادی نموده و برای ورود بعضی غلط ها نیز ره گشوده. چنانکه امروزه به مرداب، تالاب گفته می شود. این نامگذاری صد در صد غلط است. مرداب تالاب نیست. مرداب مرده آب و آب راکد است. تالاب آب دره است، آب بر آمده است. واژه تال متأسفانه در فرهنگ ایرانی دیگر منسوخ شده است. اما این واژه در آلمانی هنوز به معنی دره بکار می رود. ولی در فرهنگ ایرانی در واژه های مرکب عموماً دیده می شود. مثل تالش، تالاب و ...
تالش همان تالژ است. یعنی تال ژی. یعنی زینده در کنار تال بزرگ آب که همان دریای خزر، مازندران، کاسپین و تالشی دولاو، می باشد. دُول آو = دُول آب؛ یعنی آب عمیق. متأسفانه این نام دریای کاسپین دیگر در فرهنگ ایران زمین منسوخ شده است. فقط در نام منطقه ی ساحلی تالش دولاب در تالش ایران بر جای مانده است و بس.

استاد پارسی پور گرامی پیوسته شاد و شکفته باشید چو خورشید، چو بهار؛ تا بمانید دیر و دور در این خجسته فرهنگی کارزار.
با احترام و ادب ویژه
لیثی حبیبی - م. تلنگر
٣٨٨۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۵ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : سپاس و امتنان
جناب پارسی ،
گر چه نوشته های دراز را دوست ندارم ولی " جشن کهن تیرگان " چنان زیبا بود که بر این کاستی و نقص من غلبه کرد و با لذت فراوان آن را به پایان بردم. ممنون از زحمت های شما در نوشتن این مقاله . موفق باشید.
٣٨۷٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ تير ۱٣۹۰