سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

گفتگو با دکتر مزدک دانشور
پیامدهای "عقیم کردن" زنان کارتن خواب


• تحلیل کارشناسان حوزه پزشکی و اجتماعی در مورد طرح عقیم سازی چیست؟ چرا عده‌ای راه‌حل بحران کودکان کار و انتقال بیماری‌های خطرناک را در عقیم‌سازی زنان کارتن‌خواب می‌بینند؟ چه راه‌حل‌هایی می‌تواند جایگزین اقدامانی مثل عقیم‌سازی شود؟ این پرسش ها و رابطه طرح مساله عقیم سازی با اوج گیری بحران اقتصادی اجتماعی و فرهنگی در کشور، در گفتگوی فرارو با دکتر دانشور بررسی شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۴ اسفند ۱٣۹۵ -  ۲۲ فوريه ۲۰۱۷




در ابتدا لطفا توضیحی درباره عقیم‌سازی به ما بدهید. عقیم‌سازی دقیقا به چه معناست؟

در ابتدا باید بگویم که عقیم‌کردن (sterilization) با اخته‌کردن (castration) تفاوت دارد ولی در افواه عامه این‌دو گاه معادلِ هم فرض می‌شوند. عقیم‌کردن به معنای بستن مسیر تولید سلول‌های جنسی و یا جلوگیری (موقت و یا دائم) از تولید و نگهداری و یا در معرض قرارگرفتن این سلول‌ها است. از آن‌جا که غدد جنسی زن و مرد هم پایه تولید سلول‌های جنسی و هم مرکز اصلی تولید هورمون‌های جنسی است، عقیم‌کردن به معنای حذف هورمون‌های جنسی (زنانگی و مردانگی) نیست، بلکه قدرت باروری و بارورکردن را از زن و مرد می‌گیرد. اما اخته‌کردن (که عموما اصطلاحی برای مردان به شمار می‌آید) به معنای حذف و یا نا کارآمد کردن گنادهاست که هم حذف سلول‌های جنسی و هم مرگ یا ناکارآمدی سلول‌های تولیدکننده هورمون‌های جنسی را باعث می‌شود.

در کشور ما یکی از شیوه‌های پیشگیری از بارداری و زاد و ولد بالا، عقیم‌سازی بوده‌است. عقیم‌سازی می‌تواند دائم یا موقت باشد. عقیم‌سازیِ دائم، عموما با وازکتومی و توبکتومی شناخته می‌شود که به معنای بستن لوله‌هایی است که سلول‌های جنسی را به رحم یا مجرای خروجی آلت تناسلی مردانه می‌رساند. توبکتومی یک عمل جراحی داخلی نسبتا وسیع است که ممکن است در حد خود مخاطراتی برای زنان داشته باشد، اما وازکتومی یک عمل بسیار کم‌خطر، سریع و با عوارض‌اندک است که اگر به یاد داشته باشید، تا ده‌سال پیش در شهرستان‌ها تبلیغات انجام رایگان آن را بر در و دیوار می‌دیدیم.

فیلم طنزی نیز در رابطه با آنان ساخته شد به نام آتشکار که ماجرای یک سرکارگر ذوب آهن اصفهان است؛ او به خاطر خطری که بارداری‌های متعدد برای همسرش ایجاد کرده درصدد است که عمل وازکتومی را انجام دهد. اما باورهای سنتی، طرز تلقی همکاران و همسایه‌ها و حتی پدر درگذشته، در رابطه با مرد و مردانگی او را آزار می‌دهد و کارگردان نیز با هوشمندی رابطه بین نهادهای قدرت و ثروت و باورهای سنتی را نشان داده است.

شاید بتوان نتیجه گرفت که از برنامه سوم توسعه رژیم پهلوی به بعد (و به جز وقفه ده‌ساله پس از انقلاب) تا همین چندسال پیش عقیم‌سازی موقت و دائم یکی از راهکارهای دولت ایران برای کاهش موالید بود که البته به شیوه‌ای اختیاری و بر اساس مراجعه زنان و مردان به مراکز بهداشتی-درمانی یا مراکز خصوصی انجام می‌گرفت.

آیا ما تجربیاتی در کشورهای دیگر با اهدافی اجتماعی –مانند آنچه در ایران مطرح شد- داشته‌ایم؟ آیا دولت‌هایی تا به حال خواسته‌اند تا با عقیم‌کردن افراد جلوی مشکلات بیشتر اجتماعی را بگیرند؟

متاسفانه این عمل یک تجربه شرم‌آور در تاریخ برخی کشورهاست. از زمانی که علم ژنتیک به دستاوردهای بزرگی رسید، برخی از راست‌گرایان از این علم سوءاستفاده بسیار کردند. آن‌ها فرض را بر این گذاشتند که ژنتیک یا میراث ژنتیکی نقش اساسی را در داشتن خصوصیات و اخلاقیات بازی می‌کند و انسان نژاده و اصیل (مثل اسب یا سگ اصیل) می‌تواند از بهترین خصوصیات برخوردار باشد و دیگر نژادها (به خصوص یهودیان، سیاه پوستان،کولی‌ها و...) در مرتبه پایین تری قرار می‌گیرند. این رویکرد در دوران آلمان نازی به قدرت هم می‌رسد و می‌توان حدس زد که به چه جنایت‌ها که دست نمی زند. دیگر مساله عقیم‌سازی در این دوران جواب نمی دهد بلکه پاکسازی قومی و نژادی و کشتار سازماندهی‌شده در دستور کار قرار می‌گیرد.

پس از شکست آلمان نازی، اما این تفکر به زندگی خود ادامه می‌دهد و به عنوان یک راه‌حل برای کنترل جمعیت (هند و تبت)، بهینه‌سازی قومی (اسرائیل و پرو) و یا جلوگیری از انتقال بیماری‌های ارثی و مادرزادی (کشورهای اسکاندیناوی) به کار می‌رود. در هندوستان عقیم‌سازی اجباری توام با خشونت و تحمیل به مرگ بسیاری از زنان منجر شد و حتی این شبهه را به وجود آورد که هدف گرفتن طبقه فرودست برای عقیم‌سازی اجباری بیشتر کاهش جمعیت کاست نجس‌ها را مدنظر داشته‌است و بیشتر شبیه یک پاکسازی قومی بوده تا سیاست کنترل جمعیت.

کشور اسرائیل که خود بر تصویر قربانیان هولوکاست و پاکسازی قومی تأسیس‌ شده نیز بر اقلیت اتیوپی تبار (امهارایی) همین روش‌های ضدانسانی را اعمال کرد تا از بارداری و افزایش جمعیت آنان جلوگیری کند. جالب اینجاست که کشورهای اسکاندیناوی که به رفاه و احترام به حقوق انسانی مشهور بودند نیز در این ماجرا دستی داشتند. در کشور فنلاند و سوئد بسیاری از پزشکان (که دقیقا معلوم نیست به صورت خودجوش بوده یا سازماندهی شده) به عقیم‌کردن معلولان ذهنی و جسمی می‌پرداختند تا اجتماع سالمتری داشته‌باشند!

عقیم‌سازی در یک مورد عجیب نیز به کار می‌رفت. برخی از پزشکان در آمریکای شمالی برای معالجه بیماری‌های شدید روانی (همچون اسکیزوفرنی) عقیم‌سازی و یا حتی برداشتن گنادهای جنسی برخی بیماران را تجویز می‌کردند. این‌گونه است که پزشکی در شکل زیست پزشکی bio-medical خود گاه چنین بی‌رحم و توجیه‌گر جنایت می‌شود.

این تصمیم‌ها عموما از چه جانبی می‌آیند؟ چرا عده‌ای راه‌حل بحران کودکان کار و انتقال بیماری‌های خطرناک را در عقیم‌سازی زنان کارتن‌خواب می‌بینند؟

هر قوم یا گروه بزرگ از انسان‌ها که به صورت اجتماع تصویری imagined community زیست می‌کند، مرزهای هویتی‌ای دارد که با آن خودش را بازنمایی کرده و یا مورد بازشناسی قرار می‌گیرد. این مرزها در مراحلی خاص از زندگی آن قوم بدل به مرزهایی سخت‌گیرانه و مسموم می‌شوند که دیگری و غیر را به شدت از خود می‌رانند و برای دیگری، غریبه، غیرخودی و بیگانه حق وجود و فعالیت قائل نمی‌شوند و به قول امین معلوف روشنفکر فرانسوی عرب‌تبار، لبریز از هویتی مرگبار می‌شوند.

در این مراحل خاص از زندگی این جوامع (که ممکن است به واسطه بحران اقتصادی، جنگ، قحطی و یا کمبود منابع اتفاق افتاده باشد) یک قوم، گروه مذهبی و یا نژادی مورد نفرت و هجوم قوم اکثریت قرار می‌گیرد و به اصطلاح بدل به scapegoat یا بلاگردان می‌شوند. در حقیقت ناکامی‌ها، شکست‌ها و تلخی‌های انباشته در آن جامعه بر گرده آن‌ها گذاشته شده و جامعه اکثریت با مجازات و یا حذف و یا حتی حمله فیزیکی به آن‌ها دچار تشفی خاطر می‌شود حتی اگر مسائل واقعی جامعه هم حل نشده باقی بماند.

این اقلیت‌های قومی، مذهبی و نژادی در زبان و بیان اکثریت بدل به کسانی می‌شوند که از خصلت‌های انسانی دور و جدا هستند و می‌توان هرگونه بلایی را بر سر آن‌ها آورد و نه تنها دلسوزی‌ای به حال آن‌ها نداشت، بلکه حتی از صدمه‌زدن به آن‌ها افتخار نیز کرد.

در ایران امروز نیز بحران‌های اقتصادی اجتماعی و فرهنگی به اوج خود رسیده‌اند و گروه‌هایی از مردم که به واسطه این بحران‌ها در زندگی روزمره خود شکست خورده و به حاشیه رانده شده‌اند، مقصر وضعیت خود دانسته می‌شوند. مقصر قلمداد کردن قربانی البته خصلت راست‌گرایانی است که پیامدهای بحران‌های اجتماعی را عامل آن معرفی می‌کنند!

به این معنا که فقرا، حاشیه‌نشینان، روسپیان، معتادان و دیگر آسیب‌دیدگان یک اقتصاد و اجتماع بحران‌زده را مقصر وضعیت خود فرض کرده و به خاطر این قصور و گناه نه تنها آن‌ها را لایق وضعیت خود می‌دانند که آوردن هر بلایی را بر سر آنان مجاز می‌دانند.

از نظر شما با موضوع باروری زنان کارتن‌خواب و بعضا مبتلا به بیماری و همچنین اعتیاد چه باید کرد؟ چه راه‌حل‌هایی می‌تواند جایگزین اقدامانی مثل عقیم‌سازی شود؟

در مساله کارتون‌خوابی و گورخوابی و عقیم‌سازی زنان گورخواب می‌توان ردپای راست‌گرایان افراطی را به وضوح دید. این افراد (از کاریکاتوریست گرفته تا استانداری تهران) بر عقیم‌سازی این افراد اصرار دارند و فکر می‌کنند که با عقیم‌سازی این قربانیان می‌توان جامعه‌ای بهتر داشت. آن‌ها به جای آن‌که به اقتصاد سرمایه‌داری (آن‌هم از نوع ناکارآمد فعلی) اعتراض داشته باشند که به واسطه آن بیکاری، فقر و حاشیه‌نشینی در ایران به مرزهای بحرانی و آمارهای باورنکردنی نزدیک می‌شود، قربانیان این تبعیض و نابرابری نظام‌مند را هدف گرفته‌اند. بهتر نیست از این آقایان پرسیده شود چرا در کشورهایی که مسکن اجتماعی و دولت رفاه وجود دارد، خیابان‌خوابی و حاشیه‌نشینی و فقر و خشونت ساختاری در حداقل خود قرار دارد؟ آیا آن‌ها نیز با عقیم‌سازی زنان و مردان حاشیه‌نشین و گورخواب به این وضعیت متعادل رسیده‌اند یا با سیاست‌های حمایتی و رفاهی؟ آیا در این کشورها امکان عقیم‌سازی این افراد وجود نداشته‌است که آن‌ها به سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی مترقی روی آورده‌اند؟ و یا...

اگر از مشروعیت و اعتبار چنین عمل قبیحی (یعنی عقیم‌سازی اجباری یک انسان) عبور کنیم، کارکرد آن نیز زیر سوال است. آیا با عقیم‌سازی روسپیان معتادان و گورخواب‌ها ما مانع تولید روسپی، معتاد و گورخواب می‌شویم؟ آیا این شرایط اقتصادی و اجتماعی است که باعث می‌شود انسان‌ها به سمت مواد مخدر گرایش پیدا کنند و یا آن‌که ژنتیک معلول آن‌ها باعث می‌شود که به سمت تباهی بروند؟ چند درصد از انتقال ایدز به واسطه‌ بارداری زنان آلوده به ویروس HIV است و چند درصد آن به خاطر رابطه جنسی حفاظت نشده؟ به راستی چرا منابع اجتماعی به جای آنکه صرف مسایل بیهوده بشود، در راستای بهبود شرایط زندگی حاشیه‌نشینان و روسپیان و گورخواب‌ها صرف نمی‌شود؟ چرا به جای آنکه به عقیم‌کردن آن‌ها بیندیشیم به بهبود اقتصاد و فرهنگ و شرایط انسانی شهروندان نمی‌اندیشیم؟ چرا مقاومتی در برابر سیاست‌های نئولیبرالیستی، خصوصی‌سازی، کالایی‌سازی و در نتیجه فقیرشدن اکثریت جامعه صورت نمی‌گیرد؟ چرا دولت هر چه بیشتر در صدد "کندن" از مردم است تا "رساندن" به آن‌ها؟

ابعاد اخلاقی این ماجرا را لطفا برا ما باز کنید.آیا اخلاق پزشکی و اخلاق اجتماعی اجازه چنین کاری را می‌دهند؟ اگر نه و اگر آری چگونه و چرا؟

قسم‌نامه پزشکی در ایران از سوگند بقراط (پزشک یونانی قرن پنجم پیش از میلاد) اقتباس شده و این قسم‌نامه بر پایه متافیزیک تقدس پزشکی قرار دارد. در جایی از این قسم‌نامه باستانی نوشته شده‌است: " به خواهش اشخاص به هیچ کس داروی کشنده نخواهم داد و مبتکر تلقین چنین فکری نخواهم بود. همچنین وسیله سقط‌جنین در اختیار هیچ‌یک از زنان نخواهم گذاشت" در حقیقت پایه اخلاقی پزشکی از دوران باستان تاکنون تغییر چندانی نکرده‌است به این معنا که کار پزشک نجات انسان‌ها از درد و رنج است و این وظیفه مرزی اخلاقی دارد که آن، جان انسان است. یعنی پزشک برای راحت‌کردن بیمار از درد و رنج حق ندارد داروی مرگ‌آور برای او تجویز کند و یا حتی او را بکشد. سقط جنین نیز به این واسطه عملی قبیح دانسته می‌شود که باروری و فرزندآوری از ضرورت‌های یک جامعه باستانی بوده و کنترل موالید در این جوامع خیانت در حق تولید است.

جوامعی که بر پایه کار انسانی پیشرفت می‌کنند و در برابر بیماری‌های واگیردار تا آن‌حد آسیب‌پذیر هستند، باید از نفوس خود تا آن‌جا که می‌شود بهره‌مند گردند. به همین‌علت برای فرزندآوری به نوعی تقدس متافیزیکی قائل می‌شوند.

به این ترتیب می‌بینیم که جلوگیری از باروری و بارداری و زایش فرزند در باورهای سنتی نه تنها تقبیح می‌شود بلکه حتی پزشکان نیز باید از آن پرهیز کنند. متافیزیک پزشکی سنتی، حیات انسان و تداوم این حیات (چه به شکل سوماتیک و چه ژرمینال آن) است و گذرکردن از این مرز اخلاقی به بهانه‌های مشروع گذر از آن را به بهانه‌های نامشروع میسر و ممکن می‌کند.

حال عده‌ای پیدا شده‌اند و از دل همان باورهای سنتی، برای عقیم‌سازی زنان حاشیه‌نشین (به بهانه سلامت جامعه) استدلال می‌کنند. آنان بی‌آنکه خود بدانند پایه‌های متافیزیکی اخلاق پزشکی را به چالش می‌کشند که پایه اعتقادی آنان نیز محسوب می‌شود. این فایده‌گرایی و فایده پرستی در عصر نئولیبرالیسم باعث شده تا آنان مرزهایی را به چالش بکشند که در عرصه‌های دیگر جرأت به چالش‌کشیدن آن را ندارند. به نظر من حاملان این پارادوکس (یا تناقض نما) به تناقض و عدم پیوستگی گفتمان خود آگاه نیستند و نمی‌دانند که گذشتن از این مرزهای متافیزیکی آن‌ها را تا کجا می‌تواند با خود ببرد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست