پسرِ پروانهها
زرتشت خاکریز
•
خاکِ شما را با تمامِ گُل و پروانههایاش
و آبِ ما را با تمامِ خواریها و خارهایاش
عاقبت بادی جارو میکند و جز یک صفر یک صفرِ بزرگ بر جای نمیگذارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٣۰ فروردين ۱٣۹۷ -
۱۹ آوريل ۲۰۱٨
سالِ درد / سالِ عزا / سالِ اشکِ پوری / سالِ خونِ مرتضا
"احمد شاملو"
این جشنِ پُرعظمتِ چهارشنبهسوری
آیا به آتشسپارییِ جسدِ زنی محترم است به نامِ "پوری"
و آن رنگآمیزییِ اندیشههایِ رویِ میز
آن بسیار خوردنِ مناظر از سویِ چشم
آیا میزداید از ذلیلان و از گَلهیِ ددان رَشک و انتقام و خشم؟ نه
خاکِ شما را با تمامِ گُل و پروانههایاش
و آبِ ما را با تمامِ خواریها و خارهایاش
عاقبت بادی جارو میکند و جز یک صفر یک صفرِ بزرگ بر جای نمیگذارد
داستانی خیالی داستانی دروغین بود زندهگی
داستانی اختراعِ مخترعی قَوی دوغفروش
دوغاش را به جایِ شیر میفروخت و خدا اینجا گوسالهای نوازشگر
و آنجا گرگی درنده بود
نبود این جشنها را میانهای با میانِ نازکِ اندیشههایِ ظریفِ پوری
پوری نامِ همسرِ شریفِ "مرتضا کیوان" بود مرتضا کیوان:
آن ستارهیِ روشناییدهنده به راهِ دلیران و دلبران
آن یگانه گوهرِ گردنبندِ آزادیدوستِ عاشقان رَشکِ آسمان
جداکنندهیِ جهانِ انسان از حیوان ستارهای که وقارِ زیبایِ غربالاش
بیتشکیک تفکیکِ زوزهیِ مُضرِ زیندهگانِ موذی
از آوازِ بلند و عزیزِ پرندهگانِ آزاده و نازکجان بود
ستارهای که حتا صفرش از مردهگان دل میربود
و آینه در درگاهِ پُرگوهرِ ادراکِ درخشاناش
به پوچییِ جهان و به هیچییِ خویش اقرار مینمود آری اینک این تویی
پسرِ سپربهدستِ بوستانِ پُربوسهیِ مرتضا کیوان و پروانهای به نامِ پوری
دور از دنیایِ کران و کوران و کُودَنان آبی بهتر از نان
نزدیکتر از نبضِ زلالِ نزدیکترین ستاره به سینهیِ زمین
که آن و این سرزمین را خالی از خیلِ خرمنِ انتقام
و هرزهگییِ حسادت میخواهی
و جارو را برایِ جادادنی جاودانه به جسمِ حقیقتی لاغر و بیچربی
زیرا اگر شاعران چاق شوند شعرهایِ بد و کتابهایِ چلاق مینویسند
و چرخها چرند و چاخانی را میریسند تا میانِ مردم چُو بیندازند که:
هرگز نمیتوان از هیزمهایِ دروغین آتشی حقیقی و از دریایی قلابی
ماهیای مبارز و متعهد و منصف را درآورد
ماهیای که پشتِپا میزند به هر چه دود و دروغ و صیاد و قلابی
|