سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شبه سخنرانی آرامش دوستدار - فرهاد قابوسی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : علی سعیدزنجانی

عنوان : چند نکته
آقای قابوسی
وقتی سخنان آرامش دوستار را در باره ی نبودن فعل “بودن” در زبان عربی و توانایی فعل های کمکی در زبان فارسی از میان نقد شما خواندم فکر کردم آن حرف ها را منهم پیشترها در نوشته های کوتاهی به نام “فلسفه به زبان ساده “ گفته ام. آن نوشته ها از نیمه های سال ۲۰۱۱ برای چند ماه در صفحه فیسبوکم آمد و از مرز پیشگفتار هم جلوتر نرفت. آن روزها احساس می کردم کسان زیادی آن نوشته ها را می خوانند اما تنها یکی شان نامش را با گذاشتن علامت (لایک) در صفحه ام نشان داد و آن هم عبدالکریم سروش بود. در جاهایی از آن نوشته ها من به بی باری ی اندیشه ی “ملاصدرا “ و بازخوانیش به زبان همین آقای سروش اشاره کردم. و همینطور پوچ بودن حرف های آرامش دوستدار را با ریزه کاوی ی نام کتابش (امتناع تفکر در فرهنگ دینی) نشان دادم. در بخش هایی هم به آشفتگی ی اندیشه ی فلسفی در میان فلسفه ورزان اسلامی اشاره کردم و گفتم شاید دلیل این آشفتگی ها ناتوانی ی زبان عربی در ترجمه ی فلسفه ی اروپایی ( که بعدها به فارسی هم رسیده) باشد وگر نه چه جوری میشود اندیشه ورز بزرگی مثل ابن سینا چهل بار “متافیزیک” “ارستو “ را بخواند و بازهم نفهمدش یا بفهمدش. در همین زمینه گفتم چون زبان عربی واژه ای برای فعل “بودن“ ندارد نمی تواند فلسفه ی اروپایی را که بخشی ش یر پایه ی همین مفهوم بنا شده درست درک کند. و گفتم شاید دلیل اینکه بیشتر فیلسوف های بزرگ اسلامی ، ایرانی بوده اند هم همین باشد (بخاطر در ذهن داشتن ساختار زبان فارسی که شاخه ای از هند و ارپایی ست). آن گفته ها را با رویکرد پدیده شناسی یی هم که شما بهش اشاره می کنید می شود ارزیابی کرد: چگونه کسی می تواند به سمت مفهومی از زبانی دیگر که برایش در زبان خودش واژه ای وجود ندارد به گونه ای “آگاهانه” و “هدف دار” برود و “تجربه” اش کند؟ مرجع این تجربه چیست؟ احساس این دریافت چگونه است؟ تردیدی نیست که با هر زبانی می شود به تجربه ای از بودن رسید (حتا بدون زبان می شود) اما با مرجع های هدایت کننده ی متفاوت تجربه های متفاوت به دست میاد (و این البته به هیچ روی نشانه برتری یک زبان بر زبان دیگر نیست). منهم باور دارم که هر زبانی در درون خودش توانایی انتقال هر پیامی را دارد اما اینجا صحبت از انتقال مفاهیم یک زبان به زبانی دیگر با ساختاری متفاوت است. در همان نامه ی لایب نیتز به نیکولاس رموند ، لایب نیتز از اینکه توافق و تعریف روشنی بر سر بعضی مفاهیم در میان فیلسوف ها نیست گله می کند و آرزو می کند یک زبان فراگیر درست می شد تا می شد پیام های فلسفی را به گونه ای روشن به یکدیگر رساند.

من از اونجا که توانایی نوشتن بلند را ندارم از این جلوتر نمی توانم بروم اما چون شما در نوشته هاتان به منطق و استدلال زیاد اشاره می کنید می خواهم در اینجا چند سوال استدلالی ازتان بکنم :

شما با چه منطق و استدلالی به این رسیده اید که / فرهنگ معاصر ایرانی نفاپصی دارد / و علتش هم شعر زدگی و ادب گرایی ست؟ / این فرهنگ چیست؟

با چه استدلالی به این رسیده اید که آرامش دوستدار نژاد پرست است؟ چگونه از هستی انگلی “اسلام” به هستی انگلی “عرب ها” رسیده اید؟

چگونه فعل “بودن” را که بخشی پایه ای از ساختار زبان های هند و اروپایی ست کنار " تکامل زبان آلمانی در یک قرن اخیر" گذاشته اید؟ این دو تا چه ربطی با هم دارند؟

چگونه تعطیلی ی هزار ساله ی فلسفه در اروپای زیر سایه کلیسا را به ناتوانی زبان های اروپایی برای فلسفه ورزیدن در آن سال ها پیوند زده اید؟

چگونه انسان های “عوام” را از انسان های غیر عوام جدا می کنید؟

آقای قابوسی
من برای کم کاری فلسفه در ایران پیش از اسلام دلیل دیگری می شناسم : دین “توحیدی” ی زرتشت. همانجور که می دانید فلسفه ی یونان در برهه ای از رشد اقتصادی- اجتماعی و در زیر آسمانی پر از “خدایان“ سرکشید اما با آمدن دین “توحیدی” مسیحیت برای هزار سال به خفا رفت تا بعدها دوباره با آرام شدن مسیحیت و مسیحی شدن افلاتون و ارستو آهسته آهسته از پشت کلیساها بیرون بیاید. ما آین آوار دین “توحیدی” را نزدیک به ششصد سال جلوتر از اروپایی ها با آمدن زرتشتی گری و پاسخ های آن جهانی و این جهانی و اخلاق و جامعه اش تجربه کرده ایم. داریوش در سال هایی که هنوز “مغ “ها و “موبد” ها قدر قدرت نشده اند با دعوتش از “هراکلیتس” برای آموزش دادن فلسفه به ایرانی ها ظرفیت این فرهنگ را برای دریافت اندیشه ی فلسفی نشان می دهد (و می دانیم که ایرانی هایی هم برای آموختن فلسفه به یونان رفته اند و همانجا هم مانده اند). اما آن شوق و ذوق کمی دیرتر در سایه ی نگاه توحیدی زرتشتی گری و پر رنگ شدن مستمرش سرکوب شد.
ali saeed zanjani
۶۶٨٣۵ - تاریخ انتشار : ۱ اسفند ۱٣۹٣       

    از : ناظر

عنوان : علم+منطق+فلسفه
آقای قابوسی، من از نوشته های اجتماعی-سیاسی-فلسفی شما لذت میبرم زیرا که استوار بر علوم دقیقه فیزیک و ریاضی است. لطفا اگر ممکن است یاد آوری بفرمائید شما در کدلم دانشگاه (یا دانشگاه ها) فیزیک و ریاضیات تدریس میفرمائید (یا میفرمودید) و تالیفات شما در این علوم کدامند.
۶۶٨۲۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹٣       

    از : اصغر نصرتی

عنوان : در صحبت آرامش دوستدار
لطفن همچنین نگاه کنید به نوشته ی من در این باره:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۶۵۲۳۳
۶۶٨۲٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹٣       

    از : خواننده

عنوان : دنیای ذهنی آقای دوستدار
من فکر می کنم که آقای دوستدار در یک دنیای ذهنی کوچک سیر می کنند و در مقایسه با متفکران خوب غربی و حتی شرقی حرفی برای گفتن ندارند. ولی خب قحط الرجال است و مردم بینوا. این است که ایشان «اندیشمند شان» می شود و آن یکی طنزسرایشان و آن یکی کارشناس امور سیاسی و آن یکی نویسنده و غیره. زمانه نامناسبی است.
۶۶٨۲۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹٣       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست