سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سپاه دانش و بهداشت به جای رادیکالیسم انقلابی سیاهکل! - ف. تابان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : تابان

عنوان : درباره ی بعضی پرسش ها
پاسخ به بعضی سوالات
برخی دوستان در اینجا اظهارنظرهایی کرده اند که من وارد بحث با آن ها نمی شوم، چون نظرم در متن یادداشت مشخص است. اما در مورد بعضی سوالات:

به خانم آزاده سپهری. به نظر من امکانات مبارزه ی سیاسی در جمهوری اسلامی بسیار بیشتر از حکومت پهلوی در دهه پنجاه است. شما احتمالا آن دوره را به یاد نمی اورید. من اما به یاد می آورم. حتی خواندن کتاب «مادر» ماکسیسم گورکی به طور علنی ممکن نبود. من در پایان این یادداشت یک نقل قول از شاه در زمان تشکیل حزب رستاخیز آورده ام. «یا حزب رستاخیز یا زندان»، «بفرمائید خارج از کشور...» هم برای تبلیغات بود. بعضی از دوستان ما چنان کینه ای نسبت به جمهوری اسلامی دارند (درست) که همه ی آن واقعیات را فراموش کرده اند (نادرست).
دفاع از درستی یک مشی سیاسی در پنجاه سال پیش به معنی دفاع از آن در زمان حاضر نیست. اما هسته ی آن، یعنی رادیکالیسم سیاسی و انقلابی به نظر من همچنان سیاستی است که باید در برابر حکومت اسلامی در پیش گرفته شود.

به آقای نیما حقیقت گرا. دفاع من از سیاهکل به معنی هر آن چه در آن چنبش گذشت نیست، ما یک زمان با نقد درونی روبروییم و یک زمان با ردیه نویسی. بحث من در این یادداشت با ردیه نویسانی است که می خواهند از نفی سیاهکل نادرستی رادیکالیسم علیه سطلنت پهلوی - و چه بسا هرگونه رادیکالیسمی - را نتیجه بگیرند و به این جا برسند که ما می بایست از «جناح های مترقی» در حکومت شاه دفاع کرده و یا برای اصلاح رژیم کودتایی مبارزه می کردیم.

به آقای البرز: همان پاسخ بالا را تکرار می کنم. فکر می کنم بسیار کارهای بهتر هم در آن چهارچوب می شد کرد. اما مسئولیت اعمال رهبران بعدی فدائیان را الزاما نمی توان به گردن رهبران قبلی آن نوشت. هر کس باید مسئول رفتار و تصمیمات خود شناخته شود. در آن مقطع پس از انقلاب کسان دیگری نیز بودند که طور دیگری فکر می کردند.

به آقای حصاری: شما محتوی اصلی یادداشت من را احتمالا متوجه نشده اید. من رادیکالیسم سیاسی در برابر حکومت های استبدادی را نفی نکرده ام، بلکه از آن دفاع کرده ام. سیاهکل حاصل سال ها زندگی «من» و امسال من در اروپا نبود، حاصل تلاش انقلابیونی بود که دیگر راه ها را بسته و بی فایده دیده اند. سوال خیلی روشن است: اگر این راه اشتباه بود باید گفته شود چه راهی درست بود؟ این موضوعی است که هیچ کدام از ردیه نویسان حاضر نیستند علنا در مورد آن حرف بزنند.

آقای علی: این جور استدلالات که در محافل معینی باب شده است، هدفش تطهیر حکومت های استبدادی موجود است. این که اگر فدائیان قدرت را به دست می گرفتند، چه و چه می شد، دلیلی بر گردن نهادن به استبداد پهلوی و اسلامی و... نیست. با بحثی که شما طرح کرده اید نتیجه این می شود که همان رژیم شاه می ماند بهتر بود و ما نمی بایست علیه ان مبارزه می گردیم. این طور استدلالات برای دور کردن مردم از مبارزه و تبلیغ انفعال و بی عملی صورت می گیرد.
۷٨۱۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

    از : علی

عنوان : صل سوال اینست
اقای تابان٬
اصل سوال اینست اگر بر فرض رهبران فدایی قدرت را در انقلاب بدست میگرفتند چی میشد؟ دیکتاتوری (پرولتاری) مارکسیت لنینیستها در ایران برپا میشد البته با خوانش فدایی( چون حزب توده وسایر احزاب چپ خوانشهای متفاوتی میداشتند).اما یک چیز معلوم بود که استبداد چپ جای استبداد راست را میگرفت.و اینبار کشتار مقدس مخالفان برای عدالت اجتماعی مورد نظر کمونیستها بر پا میشد. (در افغانستان صدها هزار نفر در پاکسازی طبقاتی از بین رفتند) اینها تهمت نیست بلکه بخشی از باورهای ایدولوژی مارکسیست لننیستها بود و هست.تعجب من اینست شما که دیگر مارکسیست لننیست نیستید چرا قدرت گرفتن فداییان را مثبت ارزیابی میکنید.البته اگر صرفا و صرفا ادعا کنیم که استبداد چپ فقط سیاسی بود ولی استبداد اخوندا سیاسی و مذهبی بود بود را میشه تا حدی کنار امد اما فقط تا حدی!!
۷٨۱۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : گذشته و گذشتگان و گذشتگانی
زایش جدید یعنی گشودن حیات و زندگی فردی وجمعی جدید؛
زندگی جدید یعنی مبارزه کردن برای بقا و بهتر شدن در بقا؛
پس زندگی و مبارزه باهمند و درهم تنیده اند و تفکیک ناپذیر از همند.
مبارزه رو به جلو دارد؛ جلو روندگیش دو عبور در پیش دارد:
۱) عبور از گذشته، گذشته ها و گذشتگانی
۲) عبور از حال ، حال ها و حالیانی.
پذیرندگان بالا سخن:
رهش، برخوردش و نگرشش با گذشته و گذشتگان و حال و حالیان بگونه ای دگر خواهد بود.
اما:
یادآوری گذشته و گذشتگان و گذشتگانی برای چیست!؟
این پرسشی ست، چه بسا، ذهن بسیارانی را به خود مشغول کرده باشد و مشغول کند.
قطعاً آنی که ذهنش در گذشته است یا به گذشته نظری دارد: پاسخی یا پاسخ هایی برای اقناع خویشش خواهد داشت.
آن پاسخ یا پاسخ ها چه می تواند باشد!؟
۷٨۱۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

    از : آرمان شیرازی

عنوان : نقش آنان چون چراغی بود رخشنده، که از هر سو و در هر آنه با تاریک پیرامون ستیزان بود...
چند نکته ی درخور توجه:
شاه که پس از سرنگونی دولت ملی مصدق بدست آمریکا و انگلیس ابقاء شده بود نه تنها قانون مشروطه را زیر پا نهاده و حکومت (نه سلطنت) میکرد, بلکه خیره سرانه و بگونه ی روزافزون آزادی سیاسی را محدود میکرد. با برقراری حکومت تک حزبی (اجباری) در اوائل دهه ۵۰, آزادی رسما از فرهنگ "آریامهر" حذف شد و تا لحظه ای که بر جا بود با آن همچنان بیگانه ماند. کدام انسان فرزانه میتواند این شدت از خیره سری را "اصلاح پذیر" ارزیابی کند؟! در دهه پایانی حکومت پهلوی ما شاهد هیچ برآمد سیاسی (هدفمند, متشکل و ترقی خواه) در کشور نبودیم. شاه حتی به کارشناسان مجال اظهار وجود نمیداد و خود به تنهایی در همه امور کشوری تصمیم میگرفت. در چنین فضای تحمیلی و با تاثیر گیری از جنبش جهانی چریکی بود که گروههای طرفدار مبارزه مسلحانه (برای برقراری آزادی و از میان برداشتن دیکتاتوری) در ایران پدیدار شدند. شگفت انگیز است که شماری از نگرگاه امروز به داوری شرایط متفاوت آنزمان می نشینند و بدون محکوم کردن دیکتاتوری به سرزنش قهرمانان آنزمان میهن میپردازند. تو گویی (در ایستایی زمان) آن دیروزیان از این امروزیان شانس یک مبارزه سیاسی هدفمند و تاثیر بخش را ربوده اند!

رهبرانی که بعد از انقلاب کنترل سازمانهای فدایی و مجاهد را در دست گرفتند از جایگاه فکری دیگری (متفاوت از رهبری آغازین) آمده بودند. درست بهمین دلیل آن سازمان ها را به کژراه کشانیدند و اکنون خود در جایگاهی ایستاده اند که هیچ مناسبتی با اهداف (اجتماعی) سازمان آنزمانشان ندارد.

این گفته که "ما استبدادی را با استبداد بدتر دیگر تعویض کردیم" نادرست است. چرا که رزم "ما" برای آزادی و پیشرفت جامعه بود و نه چیز دیگر. شوربختانه اما, سه عامل نیرومند دست اندر دست یکدیگر حکومت اسلامی را روی کار آورند:
۱ - خرافه باوری و عقب ماندگی تاریخی بیشینه مردم که همواره ی آسان-گذری برای تاخت و تاز روحانیت بود
۲ - حضور متشکل چند ده هزار نفری روحانیت با ستاد های عملیاتی (مساجد) پر شمار در سراسر کشور
۳ - دخالت دول امپریالیستی که همواره مخالف برقراری حکومت های ملی و چپگرا هستند

گفته ی دیگر که "گروهائی مثل فدائیان و مجاهدین و غیره آنزمان ... (باید) به هرقیمتی مانع قدرتگیری (خمینی) میشدند" آزاد از بند زمان و مکان, و شاید بتوان گفت از سر آرزو, مطرح شده است. بیاد آورید که رهبری مجاهدین از همان آغاز ساز به قدرت رسیدن خود را میزد, آنهم بدون همکاری با نیروهای دیگر. گرچه فدائیان هوادارن خود را تشویق به رای دادن به نمایندگان مجاهدین میکردند پاسخ همراهانه اما از سوی دگر بر نمی آمد. در کنار این ناهمراهی, جمعیت چشم-بسته-هوادار روحانیت چندین برابر مجموع هوادارن نیروهای فدائیان و مجاهدین بود و هر لحظه آماده ی اجرای فتاوی پر شمار ارتجاعی و غیر انسانی "رهبران" خویش...

در برابر حکومت ویرانگر اسلامی نیز تا کنون دیده ایم که "اصلاح" پس رونده و بکلی ناکارآ بوده و برآمدهای "خشونت پرهیز" گامی به پیش بر نداشته اند جز آنکه حق دفاع از خود در برابر تعرض و تجاوز را از فرهنگ مبارزه سیاسی (از طریق محکوم کردن مبارزه مسلحانه پیش از انقلاب) زدوده اند. بر عکس, حکومت اسلامی همواره در برخورد به هرگونه آوای حق طلبی (زنان, کارگران, آموزگاران) سرکوبگرتر به میدان آمده است. چه درد انگیز بود دیدن آنکه بزرگترین برآمد "خشونت پرهیز" در سال ۸۸ با "رهبری" اصلاح طلبانه چگونه (از شعارهای نامفهوم و غیرسیاسی-مذهبی به "راهپیمایی سکوت" و سپس "دعوت به خانه نشینی") به شکست کشانیده شد. راستی کمی بیندیشیم که چه فرصت بیمانند تاریخی از کف مردم ایران ربوده شد! آیا درین دیار کسی هست که هنوز بگوید: "خدا را چه دیده ای؟" شاید در شکیبایی بی پایان خشونت پرهیزان معجزه ای آسمانی نهفته است که تبهکاری حکومتیان و ویرانی ایران را در چشم بر هم زدنی دگرسان خواهد کرد!
۷٨۱۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱٣۹۵       

    از : کیم : میر

عنوان : کسی برای تاریخ نمی تواند تعین تکلیف کند!
عجب بلبشویی ! یکی روند تاریخ را نمیشناسد ! دیگری تاریخ و حرکت در مسیر علمی اش را از تلویزیون"من و تو" فرح پهلوی تقسیر میکند و زمانه شاه را قابل تنفس میداند ! تو گوئی عده ای تحصیلکرده و دانشمند بیماری روحی روانی داشتند و خودکشی بیمارگونه کردند ! ویکی از ته کلاس فریاد میزند که رژیم شاه قابل اصلاح بود و بازی دمکراسی را بلد بوده ووووو ! ببینیم خاندان پهلوی درست و در مقطغ تاریخی خود بنیانگذاری شده یا نه؟تا قبل از این خاندانهای شاهی و بر اساس قاعده پی افکنی رژیم های شاهی .فردی با تلاش و جمع آوری نیرو و تصرف و احاطه بر سرزمینی هر چند کوچک بوسیله سرداری با سپاهئی یا صاحب منصب نظامی با مخاصمه وجنگ با شاه یا حاکمان مسلط و شکشت و اضمهلال آن سلسله و پادشاهی جدیدی را بنام خود بنیان می نهاد که آخرین آنها آغامحمد خان قاجار بود که از همین قاعده غرفی بتخت نشست. آیا پادشاهی پهلوی هم با این قاعده و قانون تاسیس شد یا باکودتا و حمایت مستقیم خارجی که بزرگترین استعمارگر بود ؟! هر دو شاه این خاندان با کودتا و دست و امکانات خارجی آمده و با قیام و اعتراضات و اردنگی مردم از کشور فراری شدند . یعنی این رژیم از بیخ و بن عامل استعمار و غبر قانونی و بمنظور بردن ثروت ومنابع بوده و مهمتر اینکه مدت کوتاهی از انقلاب مشروطه این خیانت بزرگ اتفاق افتاد که هنوز آرمانهای ان باقی مانده . فقط در عجبم که این مفسرین تاریخ و سیاست مدت طولانی در غرب زندگی کردند هنوز رعایت اصول دمکراسی که همانا با سند و با نزاکت و یا حضور نماینده حزب یا سازمان ثالث مورد نقد وفحش . مطلب نوشتن را نیاموخته اند. خاندان پهلوی بر اساس قانون علم تاریخ خاندان پهلوی محکوم بسقوط و فنا بودند و خود نیز آماده این الزام کرده بودند بهمین جهت با اولین تشر ارباب جل و پلاس رو گول شان میذاشتن
۷٨۱۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

    از : آزاده سپهری

عنوان : حتی شعار سرنگونی ج.ا. هم دیگر قبح دارد!
آقای خسرو صدری،
افرادی با گرایشات شما حتی شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را از ادبیات چپ ایران حذف نمودند.
همین احزاب و جریاناتی که آقای تابان ازشان اسم برده (حزب توده ی ایران، جبهه ی ملی ایران؛ نهضت آزادی ایران) همه در نظام جمهوری اسلامی، همان حداقل امکاناتی را هم که در زمان شاه داشتند، از دست دادند. نیروهای حزب توده بطوری وحشیانه قلع و قمع شدند که تقریبا هیچ اثری ازشان نماند. در نظام قبلی اینقدر امکان بود که افراد بتوانند با گرایشات مخالف آشنا شوند و هوادارشان شوند، ولی در این نظام صدای مخالفین را با وحشیگری بدجوری خفه کرده اند. در زمان شاه، شوروی در تهران انجمن داشت، فیلم های کمونیستی نشان میداد و برای کمونیسم تبلیغ میکرد، کسی هم بخاطر رفت و آمد به انجمن شوروی کشته نمیشد. انتشارات پروگرس در ایران رسما فعال بود. و خیلی موارد دیگر. از نظر اقای تابان حزب توده بی بخار بوده، ولی مبارزات ویترینی کنونی اصلاح طلبان و لوس بازهای "یواشکی" شان، اینها جزو امکانات فراوان مبارزاتی محسوب میشود. کدامیک از این فعالیتهای ویترینی اصلاح طلبان در ایران تاکنون نتیجه ای داده؟ کدام قانون تا بحال تغییر کرده؟ بعد از این همه سال حتی کسانی مثل فرخ نگهدار جرات ندارند به ایران برگردند، چون همین مبارزات ویترینی هم برای خودیها و خانواده های حزب اللهی سابق است.
۷٨۱۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

    از : حصاری

عنوان : متد برخورد با منتقدین
آقای تابان عزیزی بحث شما اشکال متدیک دارد. چرا که از تنگناهای موجود در زمان رژیم شاه توجیهی می سازید برای موجه جلوه دادن به قول شما رادیکالیسم انقلابی. شما سعی نموده اید منتقدین را به این سمت سوق دهید که یا بگوئید در آن سالها چه می بایست میکردیم و یا موافقت نمائید با جنبش چریکی! این روش صحیح نیست. شما اصل را بر اصلاح ناپذیر بودن رژیم پهلوی می نهید و از آن نتایج کمیک برداشت می کنید ولی نمی گوئید آیا سطح مطالبات و توسعه ی فرهنگی مردم بیش از مفاد مندرج در کتاب "انقلاب سفید" بود؟ اگر بود که مطمئنم شما نیز می دانید که نبود پس چرا جامعه شاهد جنبشهای خودانگیخته نبود.
شما از پس سالها زندگی در اروپا گویا فراموش نموده اید "هنر" سیاست ورزی و مبارزه سیاسی در جوامع عقب مانده ای چون ایران را!
آقای تابان هنر مبارز سیاسی آن نیست که وقتی تمامی درها را بسته یافتی بلافاصله دست به اسلحه ببری. اگر بر نظرات شما صحه بگذاریم و ادامه دهیم آنگاه بایست از رادکالیسم اسلامی – انقلابی! نیز حمایت کنیم و بر تمامی ترورهای انجام شده مهر تأئید بزنیم، سپس آستینی بالا بزنیم و برای مقابله با جمهوری جهل و جنایت اسلحه به دست بگیریم.
متأسفانه مغز نهفته در دیدگاه شما همچنان مبارزه سیاسی در شرایط دیکتاتوری را مماشات با دیکتاتوری ارزیابی می کند و آنرا مردود می داند.
باید از برخوردهای عکس العملی پرهیز نمود و در برخورد با موضوعاتی همچون "جنبش چریکی" بگونه ای سخن گفت که برای نسل امروز ایران مبحثی آموزشی باشد. آنها باید بدانند که آقای تابان به این دلیل سالهاست از مشی چریکی دست شسته و روی به مبارزه سیاسی آورده که منطقا ً "رادکالیسم انقلابی" را مردود می داند نه آنکه در رژیم اسلامی جهل و جنایت همه آزادند تا فعالیت سیاسی کنند.
۷٨۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : ما یا زنگیِ زنگیم، و یا رومی روم
هموطن گرامی آقای تابان، همراه با شما می پندارم، که با عینکها و امکاناتِ امروز نمیتوان به تحلیل یا نقدِ شیوه و روشهای مبارزاتی آغازینِ جنبش فدایی نشست. تحلیلی واقعبینانه از چرایی و امکانِ تأسیس جنبش فدائی را باید در همان ظرفِ زمانی خودش جُست و تحلیل کرد.

همانگونه که محمدرضاشاه و دستگاه حکومتیش را هم باید در همان ظرف زمانی خودش، و نه در مقایسه با ج.ا. ، موردِ وارسی و بررسی قرار داد.
هم از این روست که می پندارم، اگر محمدرضاشاه، شعبان بی مخ و حواریونش را بر زنده یاد دکتر مصدق ترجیح نداده بود، چه بسا در اثر رشدِ آن دموکراسیِ اولیه، جوانانِ دهه های چهل و پنجاه به جای کوشش برای یافتن تیر و تفنگ، در وادیهایِ دیگری چون تولید علم و...می افتادند، و اصلاً تأسیس سازمانهایی چون فدائی و مجاهد به اندیشه ی آنان خطور نمی کرد.

اما با شما در این مطلب که می نویسی؛ «...اگر رهبران بعدی فدایی با اشتباهات و خطاهای خود نتوانستند از این نیروی عظیم در جهت مناسبی استفاده کنند، گناه آن را باید به گردن همان ها نوشت...» کاملاً موافق نیستم، گر چه آن را رد هم نمی کنم.

بگذار واضحتر بنویسم. "رهبران بعدی فدایی" از جایی دیگر نیامده بودند، ایشان تربیت یافته ی همین جنبش بودند. به عبارتی دیگر، تگناهایی که جنبش فدایی از آغاز تأسیس خود تا وقوع قیام بهمن ۵۷ با آن درگیر بود، اعضا و هواداران جنبش را در عرصه های اجتماعی تنگدست و بی تجربه بار آورده بود. بزرگترین علتِ این تنگدستی هم، عدم اعتمادِ این جنبش به تجربیاتِ نسلهای ماقبل خود بود، لذا در هر مواجهه ای با مشکلات تقریباً از صفر شروع می کردیم.

و وقتی بالاخره تصمیم گرفتیم، از تجربیات دیگران هم بهره بگیرم، چنان با شتاب سمت حزب توده ایران رفتیم، که بیکباره چشم بر تمامی خطاهایِ این حزب بستیم. این شیوه از عمل هم یکی از اساسی ترین خصایل جنبش فدایی است، یعنی ما یا زنگیِ زنگیم، و یا رومی روم.
۷٨۱۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

    از : نیما حقیقت گرا- از آلمان

عنوان : محمدرضا پهلوی «آمدن خمینی به ایران، خواست خدا بود!»؛
با تشکر از سردبیر محترم سایت اخبار روز جناب ف. تابان که نمیگذارد حماسه سیاهکل از اذهان ایرانیان پاک شود و یادی هرچند کوتاه از رفقای از جان گذشته کرده. میشود در یکسری زمینه ها با نظرات شما موافق بود ولی برخی دیدگاه شما سوال برانگیز میشود. در کنار مقاله "آیا سیاهکل اجتناب پذیر بود؟ از مریم سطوت" در چند سطر زیرتر نوشته شما نظرات ما هم آمده و در کل نظرات موافق و مخالف چنین حرکت چریکی خوب درج شده که نشان از بلوغ فکری برخی دوستان دیگر دارد. برای تکرار نشدن حرفهای گفته شده در آن مقاله خواستم کلاً بگویم اگر ما انتقادی به شیوه عمل نبرد مسلحانه آنهم با رژیم خونخوار شاه داریم بیشتر بخاطر نتیجه نهائی چنین جنبشی است که باندازه کافی رویش فکر نشده بود که چه پیآمدی خواهد داشت. ای بسا اگر چنین رفقائی مثلاً به خارج از ایران میرفتند و مبارزه از بیرون میکردند شاید موفقتر بودند و نشان میدادند که نظام شاه چقدر پوشالی و ضد مردمی است همانطور که دانشجویان ایرانی موقع حضور شاه در آلمان چنان آبروئی از او بردند که رسوای عالم شده بود. وگرنه من هم مثل شما از رد کنندگان نبرد مسلحانه میپرسم وقتیکه در یک نظام استبدادی مثل شاه و یا خامنه ای کنونی نمیشود بطور آزادانه مبارزه سیاسی کرد و دیکتاتور همه راهها را برای روشنفکران مخالف خودش میبندد تا مبادا منافعش بخطر بیافتاد راهی غیر از نبرد مسلحانه یا خشونت آمیز میماند؟ اما ایراد دیگری که به همه ما که دستی در انقلاب یا قیام ۵۷ برای سرنگونی شاه مستبد داشتیم وارد است این است که نتیجه کار ما از انقلاب ۵۷ چه بوده یا چی شد؟ شاه دیکتاتور نوکر امپریالیسم را زدیم کنار ولی جایش یک آخوند مرتجع خمینی دجال نشست که با ایدئولوژی اسلامفاشیستی و ارتجاعی خودش باز کشور را به قرون وسطی برگرداند که در مقایسه میشود گفت از چاله درآمدیم و خودمان را به چاه سیاه حکومت اسلامی انداختیم و نمیشود گفت افتخار ما انقلابیهای ۵۷ میتواند باشد. انتقاد من به بیسوادی یا ناآگاهی رهبران سیاسی گروهائی مثل فدائیان و مجاهدین و غیره آنزمان بوده و هست که امثال من هم دوران انقلاب دنباله روی میکردند که چرا این حضرات روشنفکر سیاسی پیشگام شناختی حتی نسبی از خمینی بی همه چیز نداشتند که چه خواب شومی برای ایران دیده بود و آیا نباید به هرقیمتی مانع قدرتگیری او میشدند که نشدند هیچ بلکه دنباله روی هم کردند تا در قدم اول ابتدا شاه کنار زده شود و از خمینی مرتجع بعنوان پل عبور از سطلنت فکر میکردند میتوانند استفاده بکنند. آیا صداقت نداشتند و رسیدن به هدف ( سرنگونی شاه ) وسیله را توجیه میکرد بدون اینکه به عواقب کارشان آگاه باشند؟ این شاه قولی خودش آنقدر عقبمانده ذهنی بوده که خودش خطری برای کشور محسوب میشده و عشق قدرت جانشین خدا بودن او را چنان مست کرده بود که نمیدانست چکار میکند. ببینید در مصاحبه ای با خبرنگاری در ویدئو یوتیوب زیر میگوید" «آمدن خمینی به ایران، خواست خدا بود!». دیگر سلطنت طلبهای نادان و ناآگاه برای چه مینالند که شاه احمقشان نباید سرنگون میشد وقتیکه خودش میگوید که خواست خدا بوده که او سرنگون شود؟ شاه آدم بی عقلی بود و حیف این هم هزینه صرف تحصیلات او در کشورهای اروپائی شده بود. از شاه دیکتاتور رسیدیم به ملایان مستبد با حکومت اسلامی فاشیستی شان. جناب تابان دیکتاتوری شاه بدتر است یا یک فاشیسم مذهبی آنهم از نوع ارتجاع اسلامی؟ انقلاب ۵۷ را عقبگرد نمیدانید یا یک ضرورت تاریخی بود؟ کسی نمیخواهد که نظام سلطنت دوباره برگردد بلکه در مقایسه آیا بد رفت و بدتر جایش آمد یا نه؟ خمینی جلاد فقط در اعدامهای ۶۷ بیش از ۲۰۰۰۰ زندانیان سیاسی را به جوخه اعدام سپرد که شاه را در مقابل او فرشته میکند یا نه؟ جناب تابان درد این است که ما استبدادی را با استبداد بدتر دیگر تعویض کردیم با کشته دادن بهترین و باارزشترین رفقای خود! آدرس ویدئوی شاه در زیر ( کوتاه ۵ دقیقه):
https://www.youtube.com/watch?v=EtIbvKFSDYU
۷٨۱۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

    از : خسرو صدری

عنوان : نه اون خوبه نه ایشون ولی...
ولی شما خانم سپهری اگر مثل من سنتان قد میداد بخاطر می آوردید که آن زمان حتی اگر کسی هنگام پخش سلام شاهنشاهی در سینما از جایش بلند نمیشد، چپقش را چاق مینمودند.دیده ام که میگویم.
۷٨۱۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۵       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست