از : کیم : میر
عنوان : شد !شد !نشد نشد! ولش کن !
واقعن چه خوب که نشد وگرنه آلان ما در انقلاب دوم یا چندم ایدئولوژیک مادر و خواهرمون هم کم میآمد .! خوب شد که هم شد و هم نشد وگرنه در کشور ایندورا ۹۵ هیئت حاکم را منفجر میکردند بعد مینشستنند توی خونه برای ماهی سیاه کوچولو روضه میخوندند .! شد و نشد وگرنه بچه های ۱۳-۱۴ ساله میبردیم خونه تیمی یک کارد آشپزخانه نداشتن که هچ !غذا هم نداشتن و روزنامه بجای خوندن که ممنوع بود میخوردند آنطرفیها فکر میکردند که چریک های تعلیم دیده در فلسطین توی خونه اند با آر.پی.جی میبستن به رگبار ! شد که نشد رهبران حزب توده ایران و فدائیان آلان رئیس جمهور و رهبر و هیئت دولت راقبضه کرده بودند که کردند و بقیه پست ها داده بودن به فامیلها!! شد و نشد چند سالییه که در کردستان و گنبد و بلوچستان بجای خود مختاری حکومت مستقل داشتند میگی نه ؟! بپرس !! یا نه میرحسین و کروبی و....... آلان توی جزایر کناری(قناری) ! با مایو سکسی دارند شنا میکنند میگی نه؟ پس تو به انقلاب نوین ایدئولوژیک اعتقاد نداری و آثار شفا بخشی آنرا انکار میکنی باید بری آلمانی !! هم شد و بعض اوقات نشد ! فکر میگنی آخوند ها میفهمیدن که اونا یا اینا کسی نیستنندو بیهوده مترسیدن اگر مشی رینگوئی اعلام نمیکردیم !! این یکی هم شد. نه !نشد بچه ها مثل برگ خزان میافتادند من رفتم توی هواپیما به دختر رئیس جمبور گفتم زنم میشی ؟ اول ناز کرد گفت نه ! ای وای نفهمیده بود به کی گفته .سبیلها را تاب دادم گفتم بمن میگی نه! بزار برسیم میانرودان بهت نشون بدم !! گفت اول کاری شوخی کردم باهم آشنا بشیم ! گفتم باشه میدونستم! دو ماه دیگه طلاقت میدم ! این زن رفیقمون ولی بد چیزی نیست بیچاره خیلی زحمت کشید رسید تا اینجا خسته شده !!شد ونشد .رهبر ما .نه ! من کاریزماتیکه ایندفه دیدم بهش میگم .حایل !! بجای این شیخک قند و چربی ! من پولها را از بازاریهای انقلابی میگریم اینا نبودن رینگو بازی نمیشد ! راستی میخام از پول پت - ینگ ساری و انتر خواجه اعاده حیثیت کنم ؟! راستی جان بولتون و مک کیئن یمن زنگ زده بودن که اگه پارتی گرفتی یادت نره ما را دعوت کن میخایم سه تائی برقصیم ! خدائیش این یکی دیگه شد !توی پارتی از مجارستان و لهستان و .....تعدادی کارگر فقیر و بدبخت دعوت کرده بودم که بهمه نشون بدم طرفدار دو طبقه کارگر و دهقانم نخسوزن به بولتون و مک کیئن گرگور !راستی ما سیاه پوست داریم ؟دعوت کرده بودم .دختر اون بابا !خیلی پر رو شده هی میآد مصاحبه میخاد بگه از تو خیلی با سواد تر و اطلاعاتم خیلی بیشتره باباش وقتی هی زرتی برادران انقلابی هویدا ,تهرانی,...اعدام میکرد چقدر اعتراض کردم چیزی نمونده بود برم اعدام انقلابی بکنم بخونخواهی. همه کف زدن جزء من ! اتفاقی این یکی شد ! یک کاسه ماست توی دستم گرفتم ازپل فرات و بعد دجله رد شدم و ماستو با قاشق هم میزدم بچه های محله اختر منو دیدن گفتن کجا با کاسه ماست و عجله ؟ گفتم میرم خلیج صدام (فارس قبلی) ماستو بریزم توی خلیج دوغ درست بشه !!گفتن مگه میشه ؟ گفتم اگه بشه چی میشه !!!! ها !
٨۰۵۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ مرداد ۱٣۹۶
|
از : آرمان شیرازی
عنوان : هر گاه که از سیاهی برون زنی, زیبنده نیست که پس کشی!
سراپای این مصاحبه ی "مشبک" شگفت آور است... گرچه خانم صادقی اینجا و آنجا نیم گام در راه نیک اندیشی به پیش گذاشته, گامهای پر شمارشان به پس اما, شهامت او در سخن گفتن را سترون کرده است.
خانم صادقی چهار دسته از منتقدان را بر می شمرد و, با بخشش کیفیت خود-گزیده به آنان, می گوید دسته نخست کژند و "اینها درک درستی از تاریخ و تحولات اجتماعی و سیاسی ندارند", دسته دوم کوله اند و "طبعاً امکان گفتوگو با آنها وجود ندارد" و دسته سوم "کسانیاند که ... عزیزانشان را در رویدادهای بعد از انقلاب از دست داده اند (البته شرم دارد بگوید که حکومت اسلامی آنان را جنایتکارانه کشته است!). با آنها می توانم به عنوان یک انسان احساس همدردی داشته باشم و بگویم عمیقاً متأسفم. ایکاش می شد به گذشته برگردیم و از حق حیات عزیزانشان مجدانه دفاع کنیم. اما متأسفانه از اظهار تأسف نمیتوان فراتر رفت. نه به چیزی بیش از این تمایل دارم و نه به آن معتقدم. به عنوان یک فرد، نقشی در آن وقایع نداشته ام. زیبنده نیست اعتراف به چیزی که نقشی در آن نداشتهای(!)"
میبینید که در نگرش او میتوان (و شاید باید) میان دادخواهان تفرقه انداخت و تنها به یک گروه از آنان با اظهار تاسفی که چهل سال دیر-از-راه-رسیده گفت که "از اظهار تأسف نمیتوان فراتر رفت (چرا که) نه به چیزی بیش از این تمایل دارم و نه به آن معتقدم(!)" بدیگر سخن, او می گوید همینست که هست با یک اظهار تاسف بس کنید و همچنان بگذارید که گردانندگان و وابستگان حکومت تبهکاران در بالاها بمانند و خیل از-دست-دادگان در بدبختی پستی ساران تحمیل شده از سوی تبهکاران بزیند!
روی سخن خانم صادقی بیشتر با دسته ی چهارمی ست "که در وقایع انقلاب حضور نداشته اند" و در نتیجه, با توجه به فرهنگ دهان-بین و بیگانه با پژوهش مذهبی چیره بر کشورمان, ابعاد گوناگون حوادث و مسائل را, آنگونه که خانم صادقی در جریان بوده و میداند, نمیدانند. خانم صادقی در همراهی با این دسته میگوید "دلم میخواهد با نگاهی انتقادی به گذشته بنگریم و تعارفات را کنار بگذاریم." بر بنیاد انسانیت باید گفت, خانم صادقی! "تعارفات" را نخست با حکومت ویرانگر و تبهکار اسلامی باید کنار نهاد تا بتوان با بیشینه ی مردم, و نه تنها با دسته ی انتخابی, همراه شد!
او در مصاحبه هایش "ساده زیستی" پدر و همکاسه هایش را برجسته میکند تا, با بی اعتقادی مطلق, از کنار دریای خون هزاران که جانشان گرفته شد و بیابان فلاکت میلیونها که آینده شان تباه شد به آرامی گذر کند و همچنان پیگیرنده ی "دغدغه های خود" باشد!
اما دغدغه هایش چیست؟
* چیدن میوه ای که "پدر با همپالگی هایش" درختش را کاشت؟
* بهره برداری از جایگاهی که به "خودی های انقلاب", به بهای بی بهرگی میلیونها انسان, داده شده ست؟
* حفظ سکوت "مصلحت آمیز" برای تداوم بیداد علیرغم تبلیغ بی امان و دیرینه دادخواهی سرجنبانان مذهب شیعه؟
* همه و یا ترکیبی از مواردی که گفته شد؟
اگر "به عنوان یک فرد، نقشی در ... وقایع (شوم تاریخ بشری) نداشته" باشیم, چیزی بنام وجدان که داریم! در آن صورت, آیا محکوم کردن برنامه ریزان و عاملان آن وقایع "زیبنده نیست(؟!)" اگر از قبیله ی جانیان نیستیم, بر ماست که دیوار "اعتقادات" کژبنیاد خود را فرو بریزیم, از اظهار تأسف فراتر برویم تا "تمایل و اعتقاد" به پژوهش در ما پدید آید و توان پاگذاری به گستره ی انسانی را به کف آریم...
آری خانم صادقی, این قانون زندگی ست که "آرزومند دیدار آنسوی هر دیوار, نیازمند بالا کشیدن خویش است, از پستگاهی که بر آن استاده ست!" مگر آنکه چنین آرزو, تمایل و اعتقادی (آنگونه که گفته اید) در کار نباشد...
٨۰۵۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱٣۹۶
|